اَبوقُره، اسقف ملكي مذهب، اهل جدل و از نخستين مسيحياني كه به عربي رسائلي
تصنيف كردند. نام او تئودوروس بود، اما در ميان عرب به ابوقره شهرت داشت. وي را
تاودوريقي نيز خواندهاند (شيخو، حاشيه بر «اقدم»، 1013) و گفتهاند كه از مردم
ادسا (الرها) بود (گيوم، 233).
دوران زندگي او دقيقاً معلوم نيست. نقل شده است كه در زمان مأمون عباسي (198-218ق)
زنده بود و در مناظرهاي كه در حضور او ترتيب يافت، شركت كرده بود. با توجه به
شواهد موجود، معلوم ميشود كه بيشتر در سدة 2ق و شايد هم مدتي از آغاز سدة 3ق زندگي
ميكرد (شيخو، مقدمه بر «ميمر في صحه»، 633). سالهاي ميان 122-205ق/740-820م را
براي تاريخ دقيقتر زندگي وي حدس زدهاند (براي نمونه، نك: گارده، 201، حاشيه؛
گيوم، 234). گراف مينويسد: يك قسمت از شرح حال ابوقر، از آثار خود وي و قسمتي ديگر
از آثار ميخائيل بزرگ (د 1199 م) كه با پيش داوريهاي «منوفيزيتي» دربارة ابوقره
توأم است و قسمت ديگر از ادبيات تاريخي ارمني به دست ميآيد (II/7).
دربارة زباني كه تئودوروس به آن مينوشت، اختلاف نظر هست. معلوم نيست كه آيا آن
زبان يوناني بود يا عربي، ولي به گمان قوي او به عربي و سرياني مينوشت و سپس آثارش
به يوناني برگردانده شد (شيخو، همان، 634). اما معمول اين است كه ميگويند او به
عربي، سرياني و يوناني چيز مينوشت (گارده، همانجا). گراف (همانجا) معتقد است كه
ابوقره نخستين متكلم مسيحي است كه به عربي نوشته است. آثار عربي تئودوروس از
كهنترين آثار مسيحيان به اين زبان است. او از برجستهترين نويسندگان ملكي مذهب به
زبان عربي و از بزرگترين نويسندگان كهن مسيحي در نگارش آثار جدلي و بحثهاي ديني بود
(گارده، همانجا؛ شيخو، همان، 633، 634). او يوحناي دمشقي را استاد خويش و خود را
مريد او خوانده است (گارده، همانجا؛ گيوم، 233)، بيشك او از يوحنا متأثر بود و
آثار وي در ابوقره تأثير گذاشته است (شيخو، همان، 633؛ گيوم، همانجا)، اما با توجه
به اينكه زمان مرگ يوحنا دقيقاً روشن نيست، نميتوان از ارتباط مستقيم استاد و
شاگردي ميان آن دو به صراحت سخن گفت.
او را غالباً اسقف حران (نزديك الرها) خواندهاند، ولي شايد حراني كه ابوقره اسقفش
بود، غير از اين حران باشد و نتوان موقعيت آن را به درستي تعيين كرد (نك: شيخو،
حاشيه بر «اقدم»، همانجا).
برخي نيز قلمرو اسقفي او را سرزمين وسيعي شامل حران، ماوراء اردن و بينالنهرين
دانستهاند (گيوم، 234)؛ وي را اسقف «قاره» نيز خواندهاند كه گويا شهري بوده است
در فلسطين، يا شهري در همسايگي حمص و دمشق (شيخو، مقدمه بر «ميمر في صحه»، همانجا).
همزمان با ابوقرة ملكي، ابوقرة ديگري نيز زندگي ميكرده كه در حران و نصيبين مقام
اسقفي داشت، ولي او اسقف نسطوريان و نام اصليش مارشمعون و از جايي به نام زيتا بود
(شيخو، حاشيه بر «اقدم»، همانجا).
تئودوروس از شخصيتهاي متنفذ كليساي ملكي در زمان خود بود. ملكيان (ملكانيان يا
ملكائيان) به سبب وابستگي به امپراتوري قسطنطنيه به اين نام خوانده شدند. اينان
كساني بودند كه از شوراي خالكدون (چهارمين شوراي جامع مسيحيت در 451م) پيروي كردند،
چه پس از شوراي خالكدون گروهي از كليساي قبطي تصميمات و فتاوي آن را پذيرفتند كه
ملكيان ( و گاهي هم خالكدونيه) ناميده شدند و گروهي با اعتقاد به طبيعت واحد
(منوفيزيت) باقي ماندند. از آن پس ملكيان ابزاري بودند در دست امپراتوري بيزانس
براي سركوب كليساهاي ديگر و بهويژه كليساي قبطي، و اين شيوة برخورد با همكيشاني كه
روشي جدا داشتند، در بين ملكيان سنتي شد، چنانكه ابوقره نيز در پيروي از اين سنت با
فرقههاي مختلف مسيحي كه روش آنها را بدعت ميپنداشت، مبارزه ميكرد (همو، مقدمه بر
«ميمر في صحه»، همانجا؛ نيز نك:VII, 174, VIII/901, ER, IV/82-83, 85; ERE,
IV/118). ملكيان از زمان تشكيل كليساي ارتودكس بدان وابسته بودند و اتفاقاً تا زمان
تئودوروس هر 7 شوراي قابل قبول كليساي ارتودكس تشكيل شده بود (آخرين آنها نيقية دوم
در 787م) و ابوقره در «ميمر في صحهالدين المسيحي» كساني را كه فتاوي بعضي از اين
شوراها را نپذيرفتند، محكوم كرده است.
تلاش ابوقره در «ميمر في صحه الدين المسيحي» اولاً براي قبولاندن صحت دين مسيحي به
يهود است و ثانياً براي تخطئه فرقههاي ديگر مسيحي و تأييد راه ارتودكسي خود. دليلي
كه ابوقره بر حقانيت دين موسي(ع) و عيسي(ع) ميآورد، معجزات و خرق عادات ايشان است
(ص 637-640). البته او تصريح ميكند بر اينكه عيسي(ع) قوت بيشتري در اين امر داشت و
بهعلاوه موسي(ع) و انبياي بنياسرائيل آمدن وي را اخبار كرده بودند؛ پس شكي باقي
نميماند كه بايد دين مسيح(ع) را پذيرفت (همانجا). ابوقره در اثر ديگرش «ميمر في
وجود الخالق و الدين القويم» خود را آزادمنشتر جلوه ميدهد، اما نكتة جالب توجه در
اين رساله آن است كه وي از بعضي مذاهب و اديان كه به گفتة وي در زمان او موجود
بودند، سخن ميگويد و گزارش كوتاهي از هر يكاز آنها به دست ميدهد (ص 766-770).
بهرغم اينكه وي ميگويد با پيروان اين كيشها ملاقات كرده و آراء آنان را شنيده،
ظاهراً اطلاعات خود را از بعضي آثار مكتوب كه در دسترس داشته، يا از اقوالي كه به
سمعش رسيده بوده، گرفته است.
ابوقره از همان برهانهايي كه بيشتر اهل جدل مسيحي براي پاسخ گفتن به يهوديان و
بدعتگذاران هم كيش خود استفاده ميكردند، براي مجاب ساختن مسلمانان سود ميجست.
مسيحيان بر آن بودند كه تجسد مسيح(ع) منافي تنزيه خداوند نيست و ابوقره نيز با چنين
استدلالهايي ميكوشيد كه مسلمانان را به صحت اعتقاد مسيحي قانع كند (نك: گارده،
38). ميدانيم كه از سدة 8م به بعد مناظراتي بين متفكران اسلامي و مسيحي وجود داشته
است (قنواتي ، 353)، از جملة آنها مناظرهاي است كه در مجلس مأمون با حضور عبديشوع
جائليق نسطوريان، ابوقرة ملكي و ابورائطة يعقوبي ترتيب يافته بود (شيخو، حاشيه بر
«اقدم»، 1013)، مجادلهاي كه ميبايست حدود سال 820م صورت گرفته باشد (گيوم، 234).
گراف با دليلهايي، اسناد «مجادلة» مزبور را به تئودوروس غيرقابل قبول ميداند، اما
قسطنطين پاشا كه ويراستار آثار ابوقره است، صحت انتساب را تأييد ميكند و گيوم نيز
براي درستي آن دليلهايي ميآورد (ص 235-238). افزون بر اين ابوقره ميبايست مناظرات
ديگري نيز داشته باشد و خود بعضي از مباحثاتي را كه با مسلمانان داشته و دربارة هر
موضوع ديني مورد اختلاف ميتوانسته باشد، ثبت كرده است (آرنولد، 84).
محققان غربي همواره در صدد اثبات تأثيرپذيري مسلمانان از مسيحيان هستند. براي
نمونه، گيوم در احتجاج خود براي تأييد نفوذ افكار ابوقره در آراء انديشمندان مسلمان
مينويسد كه جدليان مسيحي، هم بهطور مثبت و هم منفي بر مكاتب اسلام تأثير گذاشتند
(ص 234).
ولفسن نيز با اشاره به نقش ابوقره در شكل دادن تفكرات اسلامي ميگويد كه در اوايل
سدة 9م مسيحياني كه در پناه حكومت اسلامي زندگي ميكردند، به انتقال تعاليم آباء
كليساي يوناني در ميان مسلمانان پرداختند و اين تا اندازهاي بهوسيلة آثاري بود كه
به زبان عربي تصنيف ميكردند و نخستين ايشان ابوقره بود (ص 52).
در بعضي از نوشتههاي ابوقره موضوعهايي مطرح شده كه در عالم اسلامي مورد بحث قدريه
و جبريه يا معتزله و اشاعره نيز بوده است (گارده، 37). جارالله ادعا ميكند كه
معتزليان با اطلاع از نوشتههاي ابوقره، به ناچار از روش و افكارش متأثر شده و از
وي اقتباس كردهاند (ص 31، 32). نيكلسون نيز به نقل از فون كرمر گويد كه معتزله تحت
تأثير افكار علماي مسيحي بهويژه يوحناي دمشقي و شاگرد او ابوقره بودند (ص
220-221)، اما اين ادعاها ـ لااقل در مورد ابوقره ـ اثبات نشده باقي مانده است.
اينكه بخصوص معتزله را متأثر از يوحناي دمشقي و ابوقره فرض كردهاند، به سبب اعتقاد
ايشان به تفويض است كه در ميان مسيحيان شرقي نيز پايهاي استوار داشت. پيش از اين،
فرض اين بوده است كه اعتقاد حقيقي اسلامي جبر است و اينان از آن اصل دور شده (نك:
گارده، همانجا) و به آزادي ارادة رايج بين مسيحيان شرقي گراييدهاند.
در ميان متفكران مسلمان كساني بودند كه از نظريات ابوقره آگاهي داشتند و گويا كه
ابوموسي مردار كتابي نيز بر رد وي نوشته بود (نك: ابن نديم، 207)، اما تأثيرپذيري
آنان از او امري است كه بايد اثبات شود. ابوقره در بحثي كه با يك مسلمان داشت،
موسي(ع) و عيسي(ع) را بر حق خواند و منكر حقانيت حضرت محمد(ص) شد و رشتة پيامبران
را در يوحناي معمدان قطع شده دانست (ساهاس، 120-121).
ابوقره در برخي از آثار خود مسلمانان را «هاجريان» ناميده (آرنولد، همانجا؛ ساهاس،
120) و در برخي ديگر همان مسلمانان خوانده است (نك: «ميمر في وجود»، 770).
ابوقره در آثاري كه در رد اسلام نوشته، مدعي شده است كه پيامبراسلام معجزه نداشته و
نيز جواز تعدد زوجات و تساوي مرد و زن در مجازات زنا در قوانين اسلام را بر اين دين
خرده گرفته است. وي حديث «افك» را نيز مطرح كرده است و از آن برضد قداست پيامبر
اسلام(ص) استفاده كرده و ممنوع بودن تصوير ذي حيات در اسلام را نادرست خوانده است
(نك: بكر، 449-434). بعيد به نظر ميرسد كه مسلمانان از چنان شخصيتي با چنين آراء
مواضعي تأثير گرفته نظريات او را اخذ كرده همانها را اصول فكري و مكتبي خود قرار
داده باشند.
آثار موجود ابرقره به زبان يوناني شامل 43 مقاله كوتاه و بلند است كه در جلد 97 از
مجموعه معرفه الآباء يوناني ويرايش ميني (1800-1875م). صفحات 1610-1461، با عنوان
«رسالات گوناگون برضد مبتدعان يهوديان و هاجريان» درج شده است مجموعة مزبور در 1845
و 1866 م در پاريس طبع شده است.
البته چاپ آثار يوناني او به زماني دور درگذشته مربوط است چنانكه ميدانيم برخي از
اين آثار توسط يسوعيان در اينگولشتات (1606م) به چاپ رسيده است (گيوم، 234)، 10
رساله كوتاه او را به زبان عربي خوري قسطنطين پاشا در 1905 م چاپ كرده و او خود پيش
از آن يعني در 1903م يكي از آنها «ميمرفي صحهالدين المسيحي» را در المشرق (س 6،
شم 14) منتشر كرده بود. اين مجموعه چاپي از روي نسخه خطي مورخ 1735م نقل شده است
كه همان نيز منقول از نسخه خطي كهنتر (مربوط به 1051م) بود. از جمله رسالات عربي
ابوقره كه در مجموعه قسطنطين پاشا نيامده «ميمرفي وجود الخالق والدين القويم» است
كه در 1912م در مجله المشرق (س 15، شم 10)، از روي نسخههاي خطي و ظاهراً متعلق به
سده 18م، طبع شد (نك: شيخو، مقدمه بر ميمرفي وجود 757).
سرانجام القول في تأنس الله الكلمه و هو لاربع خصال از آثار عربي ابوقره است كه
نسخه مخطوط آن از قديمترين نسخه موجود عربي مربوط به مسيحيان است كه ظاهراً در
264ق/877م كتابت شده بود و به كوشش لويس معلوف در مجله المشرق (1903م، س 6، شم 22)
چاپ شد.
گراف در تاريخ ادبيات مسيحي عربي پس از اينكه 12 رساله و كتاب عربي را با نامهاي
مشخص آنها از آثار مسلم ابوقره ميشمارد، به آثار عربي ديگري نيز اشاره ميكند كه
به وي نسبت داده شده، ولي هنوز تحقيق كافي دربارة آنها نشده است وي قسمتي ديگر از
نوشتههاي عربي منسوب به ابوقره را با عنوان نوشتههاي مورد ترديد نام ميبرد و
انتساب آنها را به ابوقره نقد ميكند (26-1/II).
مآخذ: ابن نديم، الفهرست ،ابوقره، تئودوروس، ميمرفي سحهالدين المسيحي، به كوشش
خوري قسطنطين پاشا، المشرق، 1903م، س 6، شم 14؛ همو، ميمرفي وجود الخالق والدين
القويم، به كوشش لويس شيخو، المشرق، 1912م، س 15، شم 10، جارالله، زهدي حسن،
المعتزله، قاهره، 1366ق/1947م؛ شيخو، لويس، مقدمه بر ميمر في وجود، (نك: هم،
ابوقره)؛ همو، مقدمه بر ميمرفي صحه (نك: هم، ابوقره )؛ همو، حاشيه بر اقدام
المخطوطات النصرانيه العربيه لويس معطوف المشرق، 1903م، س 6، شم 22، نيز:
Anawati, G., "Philosophy, Thwology and Mysticism', The Legacy of islam, Oxford,
1974; Arnold, T.W., The preaching of islam, lahore, 1979; Becker, C.H,
Isiamstudien, Heidelberg, 1967; ER; ERE; Gardet, l. & G.Anawati, introduction a
sa theologie musulmane, paris, 1970; Graf, G., Geschichte der christlichen
arabischen literatur, vatican, 1946; Guillaume, A., 'A Debate between christian
and moslem doctors', JRAS, 1924; Micholson, R., A Lirerary history of the arabs,
London, 192; sahas, d., john of damascus on islam, leiden, 1972; solfson, h.,
the pilosophy of kalsm, london, 1976.
مسعود جلال مقدم