responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2496
ابوالقاسم مغربی
جلد: 6
     
شماره مقاله:2496


ابوالقاسم مغربي، حسين بن علي بن حسين، معروف به ابن المغربي و وزير مغربي (13 ذيحجه 370-13 رمضان 418ق/19ژوئن 981-17 اكتبر 1027م)، مورخ اديب، لغت‌شناس و سياستمدار شيعي و پسر ابوالحسن علي. وزير و ديوانسالار حمدانيان و فاطميان (نك‌: ﻫ د، ابوالحسن مغربي علي). مادرش فاطمه دختر ابوعبداللـه محمد ابن ابراهيم نعماني، عالم شيعي و مؤلف الغيبه بوده است (نجاشي، 1/191) هارون بن عبدالعزيز اوارجي ـ كه متنبي او را در قصيده‌اي مدح گفته است ـ دايي ابوالقاسم يادايي پدرش بوده است (اين خلكان؛ 2/172).
زادگاه او را مصر (ابن جوزي، 8/32؛ ابن اثير، 9/331) و خانواده‌اش را اصلاً از بصره، دانسته‌اند (ذهبي، 17/395)، اما احسان عباس به دلايلي حلب را مسقط الرأس او مي‌داند (ص 18).
تاريخ ولادت و تحصيلات وي در خردسالي كه از نوشتة پدرش در پشت كتابي نقل شده نشان مي‌دهد كه او تا 14 سالگي قرآن و مباني دانشهاي رايج زمان را از نحو و لغت و حساب و جبر و مقابله به خوبي فراگرفته و پيش از 17 سالگي كتاب اصلاح المنطق را تلخيص و تهذيب كرده بوده است (ابن خلكان، 2/173). ابن مغربي نيز چون پدر از مقربان الحاكم فاطمي شد (ابن صيرفي، 48).
آنگاه كه الحاكم دست به كشتار امراي دولت زد (مقريزي، 2/157)، يكي از مدعيان نصراني خاندان مغربي موفق شد كه خشم خليفه را برضد ابن مغربي و خانواده‌اش برانگيزد (ابن قلانسي، 62).در اين جريان پدر، عمو و دو برادر وي گرفتار و كشته شدند (400ق/1010م)، اما خود او گريخت (ابن ظافر، 48). ظاهراً الحاكم پس از فرار ابن مغربي كسان ديگري را هم از اين خانواده كشت كه مزارهاي آنان در نزديكي قاهره به القباب السبع مشهور بوده است (مقريزي، 2/459).
ابن مغربي از مصر به شام گريخت و به حسان بن مفرج بن جراح از سران قبايل بدوي از سرداران الحاكم كه به شام مي‌آمد، برانگيخت.در جنگ ميان اعراب و سردار فاطمي، حسان پيروز شد و بر رمله دست يافت و چون خصومت آنان با خليفه اينگونه فاش شد، ابن مغربي ايشان را به گرايش و بيعت با امير مكه ابوالفتوح حسن بن جعفر علوي و انتخاب او به امامت توصيه كرد و براي اين منظور خود به مكه رفت و با بني حسن همداستان شد.
ابوالفتوح لقب الراشد باللـه گرفت و به نام خود خطبه خواند (همو، 3/235-236) و به تشويق ابن مغربي‌ها از زر و سيم كعبه براي خود سكه زدند (ابن بسام، 4(2)/476-477) و نام آن را «الكعبيه» (ابوالعلاءمعري، 62) يا «الفتحيه» گذاشت (فارسي، 471). ابن مغربي ابن امام علوي حسني را به رمله برد و آل جراح، قبيله حسان، با او بيعت كردند، اما سياست الحاكم مبني بر صرف پول و ميل براي جلب آل جراح به طرف خود مؤثر افتاد و ابوالفتوح ناگريز راه مكه و ابن مغربي راه عراق در پيش گرفت (رودراوري، 3/236-238).
ابن مغربي به بغداد نزد فخرالملك وزير آل بويه رفت. چون خبر به القادر باللـه خليفة عباسي رسيد، او را به اخلال در دولت عباسي متهم كرد و از فخرالملك خواست كه وي را از خود دور كند. فخرالملك اين پيشنهاد را نپذيرفت (نك‌: ابن اثير، 9/332؛ ياقوت، 9/81) و در سفر واسط او را با خود برد. چون فخرالمك كشته شد، ابن مغربي براي جلب خشنودي خليفه به بغداد بازگشت، اما اندكي بعد به موصل رفت (ابن خلكان، 2/175-176).
باتوجه به تاريخ قتل فخرالملك، حوادث اخير مي‌بايست در 407ق/1016م؛ يا اندكي پس از آن اتفاق افتاده باشد. داستان صلة بزرگ او به مهيار هم مربوط به نوروز (ذيقعده 408/مارس 1018) است (ابن نصر، 318؛ ابن شاكر، 10/77).
تقريباً 10 سال آخر زندگاني ابن مغربي در جابه‌جاييهاي متعدد و مكرر در نقاط مختلف عراق و شمال آن گذشت، چون به موصل رسيد، ابوالحسين ابن ابي‌الوزير، كاتب قرواش از امراي بني عقيل موصل درگذشت و ابن مغربي به جاي او كتابت آن امير را برعهده گرفت (ابن خلكان، 2/176)، اما در ضمن وقايع سال 411ق/1020م، از گرفتاري ابن مغربي در مقام وزارت اين امير بني عقيل و رهايي او در ازاي وعدة تأديه مال به قرواش ياد شده و اين مطلب ظاهراً حاكي از آن است كه ابن مغربي در عراق (كوفه و بغداد) دارايي هنگفتي به هم زده بوده است (ابن اثير، 9/321).
ابن مغربي كه به گفته ابن خلكان از اوايل ورود به موصل درصدد اشغال منصب وزارت آل بويه بود، در 414 ق پس از گرفتاري مؤيدالملك رخجي وزير به دعوت مشرف‌الدوله بويه‌اي به بغداد رفت و بدون خلعت و لقب منصب وزارت يافت (ابن خلكان، همانجا).
اما به علت اختلافي كه ميان او و تركان پدپد آمد، ناگزير پس از 10 ماه و 5 روز وزارت بار ديگر به نزد قرواش در موصل رفت (ابن اثير، 9/335). طولي نكشيد كه در كوفه ميان علويان و عباسيان نزاعي برخاست كه با مداخلة خليفه عباسي و با عزل نقيب آن شهر كه داماد ابن مغربي بود، پايان گرفت.
خليفه از قرواش خواست كه ابن مغربي را دور كند. ابن مغربي به ديار بكر نزد ابونصراحمدبن مروان امير كرد آن ديار رفت و وزارت او را عهده‌دار شد و تا هنگام مرگ در خدمت او ماند (همو، 9/336؛ ياقوت، 9/82؛ نيز نك‌: باسورت، 91-92). تاريخ مرگ او را بعضي به اشتباه 428ق نوشته (ابن ازرق، 138؛ ابن شداد، 3(1)/360) و علت آن را مسموم كردن وي ذكر كرده‌ند (ابن بسام، 4(2)/479؛ داوودي، 1/157).
گفته‌اند چون او مرگ خود را نزديك ديد، سفارش كرد جنازه‌اش را در آستانة ‌حضرت علي(ع) دفن كنند. تدبير او براي حمل بي‌مانع و محترمانة تابوتش در اين راه طولاني حاكي از تبحر او در تمهيدات وزيرانه است (نك‌: ابن ازرق، 139-140؛ ابن اثير، 9/362). از فرزندان ابن مغربي نام ابويحيي عبدالحميد در مآخذ ياد شده (ابن خلكان، 2/174). كه از پدرش روايت كرده است (ذهبي، 17/394). كتابخانة‌ وقفي ابن مغربي در ميافارقين در سدة 7ق/13م با نام خزانه المغربي معروف بوده است (ابن شداد، 3(1)/361).
از استادان ابن مغربي تنها نام چند تن ياد شده كه از آنان روايت كرده است: جعفر بن حٍنزابه وزير (ذهبي، همانجا)، حافظ ابوذر، محمدبن حسين تنوخي، احمدبن ابراهيم بن فراس (ابن حجر، 1/301). افزون بر پسرش عبدالحميد، ابوالحسن بن طيب فارقي را نيز ازجمله روايت‌كنندگان از او دانسته‌اند (همانجا).
شخصيت ابن مغربي در دو زمينة مهم سياسي و ادبي جلوه داشته است. ظاهراَ وي بلندپرواز و در انديشة برپاداشتن بارگاهي شاهانه براي دودمان خود بوده است (ابن قارح، 57). احتمال اين همان روحيه‌اي است كه در هنگام وزارت رفتار او را آميخته با نخوت و تكبر مي‌نمايانده است (ابن نصر، همانحا). در رويارويي با اهل علم مي‌كوشيده تا ناداني آنان را افشا كند (ابن اثير، 9/332) و در هنگام وزارت، سلطان را به مصادرة‌ اموال بزرگان ترغيب مي‌كرده است (ابن هلال، 332-333).
بعضي از نويسندگان او را بدباطن و حيله‌گر و حسود وصف كرده‌اند (ابن اثير، همانجا، ابن دمياطي، 111). با اين همه وزارتهاي متعدد مكرر او حاكي از احراز شايستگي لازم براي اين منصب است. به روايتي بني مروان (حكام دياربكر) به داشتن وزيري مثل اومباهات مي‌كردند (ابن ازرق، 182).
شخصيت ادبي او در نظم و نثر هر دو نمايان بود و از اين‌رو عنوان ذوالجلالتين داشت (با خرزي، 1/116). او را صاحب دانش بسيار، ادب، بلاغت، هوشياري، هنر نويسندگي، شاعر، منجم و فيلسوف توصيف كرده‌اند (ابن قلانسي، 64؛ تنوخي، 57). در شعر و نثر از شيوة ابن معتز پيروي مي‌كرد (ثعالبي، 1/25). بديهه‌گو بود و خط نيكو مي‌نوشت (ياقوت، 9/80). با اديب نامدار معاصرش ابوالعلاء معري مكاتبه داشت و مورد تحسين او بود (باخرزي، 1/115؛ صفدي، 12/444).
قصيده‌اي در سوك شريف رضي سروده (باخرزي، 1/119) و مخدوم خود نصرالدولة مرواني را مدح كرده است (ابن ازرق، 143-144). به او نسبت تعصب و غلو در تشيع داده‌اند (ابن ابي‌الحديد، 6/14).
آثار: ابن مغربي با تبحر در فنون علمي متعدد (داوودي، 1/156)، آثار بسياري پديد آورده است. نوشته‌هاي معروف و منسوب او عمدتاً در زمينه لغت و ادب و تاريخ به شرح زير است:
الف ـ چاپي: 1. ادب الخواص في المختار من بلاغات قبلئل العرب واخبارها و انسابها و ايامها، كه ابن حجرآنرا با الايناس در يك‌جا ضبط كرده است (همانجا) توهم يكي بودن آن در و اثر براي بعضي متأخران نيز حاصل شده است (امين، 6/114). اين اثر ادبي ـ تاريخي به كوشش حمدالجاسر در 1400ق/1980م در رياض براي بار دوم چاپ شده است؛ 2. الايناس، كه با وجود كمي حجم گواه دانش فراوان مولف است (داوودي، همانجا). اين اثر باعنوان الايناس في علم الانساب به كوشش حمدالجاسر در رياض (1400ق) به چاپ رسيده است؛3 . رساله،كه درواقع پاسخ به سؤالاتي است در زمينة ادب و لغت و به گفتة ابن حجر (همانجا) دليلي است بر تبحر او در علوم. قسمتي از اين رساله و نمونه‌هايي از ديگر نامه‌هاي ابن مغربي را ابن بسام آورده است (4(1)/479-507؛ نيز نك‌: عباس، 165 و بعد).
ب ـ خطي: 1.رساله في السياسه (همو، 202-214)؛ 2. اختصار اصلاح المنطق في للغه (داوودي، همانجا)، كه ابن مغربي آن را پيش از 17 سالگي تأليف كرد و با حفظ عبارات و موارد سودمند، در تلخيص آن به نهايت كوشيد و در ترتيب بابهاي آن هرجا كه لازم بود، تغيير داد (ابن خلكان، 2/173). حاجي خليفة اين اثر را تهذيب اصلاح المنطق ابوحنيفه دينوري انگاشته است (1/108). مؤلف اعيان الشيعه اين اختصار را غير از تهذيب ياد شده و مربوط به اصلاح المنطق ابن سكيت دانسته است (امين، همانجا). نسخه‌هايي از اين اثر با نام مختصر اصلاح المنطق يا المنحل در اسكوريال (ESC2, I/415, 414, 249) و دارالكتب (سيد، 1/371) موجوداست؛ 3. اختيار يا مختصر الاغاني ابوالفرج اصفهاني (حاجي خليفه، 1/129)، كه نسخه‌هايي از آن كتابخانه ملي پاريس وجود دارد (وايدا، 252)؛ 4. سيره النبي، كه گزيده‌اي از اثر ابن هشام و نسخه‌اي از آن در بريل هست (GAL, I/434)؛ 5. السياسه، نوشته‌اي كوتاه درحدود 6 برگ و نسخه آٍن در مصر است (خديويه، 7(2) 565)؛ ابن اثر احمالاً اين اثر احتمالاً همان است كه پيش از اين با عنوان رساله في السياسه از آن ياد شد.
ج ـ آثار يافت نشده: 1. اخبار بني حمدان و اشعار هم (داوودي، همانجا)؛ 2. اختصار غريب المصنف (نجاشي، 1/191)؛ 3. اختيار شعر ابي‌تمام (همو، 1/192)؛ 4. اختيار شعر البحتري (همانجا)؛ 5. اختبارشعر المتنبي و الطعن علي (همانجا). 6. الالحاق بالاشتقاق (همو، 1/191)؛ 7. املاءات، كه شماري از آنها در تفسير و تأويل قرآن بوده است (داوودي، همانجا)؛ 8. خصائص علم‌القرآن (نجاشي، همانجا)؛ 9. ديوان شعر (ابن، حجر، همانجا). حاجي خليفه اين ديوان را مشتمل بر15000 بيت گفته است (1/814، كه درآنجا مغربي به معزي تصحيف شده است)؛ 10. رساله في القاضي والحاكم (نجاشي، همانجا)؛ 11. الشاهد والغائب، اثري اصيل در فرهنگ تاريخي زبان عربي، با توضيح در مورد ريشه و صورتهاي متداول قديم و جديد آن (داوودي، همانجا)؛ 12. العماد، در نجوم (حاجي خليفه، 2/1441)؛ 13. فضائل القبائل (داوودي، همانجا)؛ 14. المأثورمن ملح الخدور (حاجي خليفه، 2/1573؛ براي نمونه‌هايي از اين اثر، نك‌: عباس، 227-223).
ابن مغربي ظاهراً رساله‌اي داشته كه در آن مشايخ و آثار خود را شناسانده بوده است (ابن حجر، همانجا).
نمونه‌هايي از اشعار او در بعضي از مآخذ ياد شده است (مثلاً نك‌: ابن بسام، 4(2)507-514؛ نيز عباس، 109-162).
مآخذ: ابن ابي الحديد، هبه اللـه بن محمد، شرح نهج‌البلاغه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1964م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن ازرق فارقي، احمدبن يوسف، تاريخ الفارقي، به كوشش بدوي عبداللطيف عوض، قاهره، 1379ق/1959م؛ ابن بسام، علي، الذخيرة في محاسن اهل الجزيره، به كوشش احسان عباس، تونس، 139ق/1979م؛ ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي، المنتظم، حيدرآباددكن، 1359ق؛ بن حجر عسقلاني، احمدبن علي، لسان الميزان، بيروت، 1406ق/1986م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن دمياطي، احمدبن ايبك، المستفاد منذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر ابوفرح، بيروت 1971م؛ ابن شاكر كتبي، محمد عيون التواريخ، نسخه عكسي موجود در كتابخانة مركز؛ ابن شداد، محمدبن علي، الاعلاق الخطيره، به كوشش يحيي عباره، دمشق 1978م، ابن صيرفي، علي بن منجب، الاشاره الي من تال الوزاره، به كوشش عبداللـه مخلص، بغداد، مكتبه المثني، ابن ظافر، علي، اخبار الدول المنقطعه، به كوشش اندريه فريه، قاهره، 1972م؛ ابن عديم، عمربن احمد زبده الحلب من تاريخ حلب، به كوشش سامي دهان، دمشق، 1370ق/1950؛ ابن قارح، علي، رساله ابن القارح، هماره رساله الفقران، نك‌: هم‌، اب نصر)؛ ابوالعلاء معري، رساله الغفران، به كوشش عائشه عبدالرحمن بنت الشاطي، قاهره، 1969م؛ امين، محسن، اعيان الشيعه، به كوشش حسن امين، بيروت، 1405ق، باخرزي، علي بن حسن، دميه القصر و عصره اهل العصر، به كوشش محمد التونجي، 1391ق؛ باسورت، ادموند، سلسله‌هاي اسلامي، ترجمه فريدون بدره‌اي، تهران، 1349ش؛ تنوخي، محمدبن علي، تاريخ العظيمي، شذرات (نك‌: هم‌، ابن نصر)؛ ثعالبي، عبدالملك بن محمد، تتمه اليتيمه، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1353ق؛ حاجي خليفه، كشف؛ خديويه، فهرست، داوودي، محمدبن علي، طبقت المفسري، بيروت، 1403ق/1983م؛ ذهبي، محمدبن احمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسي، بيروت، 1983م؛ رودراوري، محمدبن حسين، ذيل كتاب تجارب الامم، به كوشش آمدرز، قاهره، 1334ق؛ سيد، خطي، صفدي، خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، به كوشش رمضان عبدالتواب، ‌بيروت 1399ق؛ عباس احسان، اوزير المغربي… عمان، 1988م؛ فاسي، محمدبن احمد، العقد الثمين في تاريخ البلد الامين، به كوشش فؤاد سيد، بيروت، 1986م؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربي، بيروت، 1981؛ مقريزي، احمدبن علي، الخطط، بولاق، 1853م؛ نجاشي، احمدبن علي، رجال، به كوشش محمد جواد نائيني، بيروت، 1408ق؛ ياقوت، ادبا، نيز:
ESC2; GAL; Vajda, G., Index general des manuscrits arabes musuimans de la Bibliotheque matiomale, paris, 1953.
يوسف رحيم‌لو

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2496
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست