responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2490
ابوالقاسم کثير
جلد: 6
     
شماره مقاله:2490

ابوالقاسم كثير، منصوربن محمد بن كثير، ملقب به شيخ العميد (د بعد از 432ق/1041م)، ديوان سالار و وزير عصر غزنوي. پدرش ابوالحسن محمد از اركان دستگاه ابوعلي سيمجور (ﻫ م)، سپهسالار سامانيان در خراسان بود (بيهقي، 206) و مدتي نيز به وزارت سامانيان رسيد (ثعالبي، 2/108). نياي ابوالقاسم كثيربن احمد نيز در خدمت ابوالحسن سيمجور (ﻫ م) بود و چندان كفايت و كارداني نشان داد كه سامانيان بارها كوشيدند او را براي منصب وزارت مستقيماً به خدمت خود درآورند (بيهقي، 367-368). ابوالعباس باخرزي، دبير ابوالقاسم در اشعاري كه در مدح او سروده به وزارت وي و اجدادش اشاره كرده است (ثعالبي، 2/35؛ نيز نك‌: عقيلي، 190).
به هرحال ابوالقاسم كثير در دولت سلطان محمود غزنوي به رياست ديوان عرض رسيد (بيهقي، 1) و از همين روي او را ابوالقاسم عارض نيز گفته‌اند (منشي كرمان 43). به گفته منشي كرماني (همانجا)، پس از عزل احمد بن حسن ميمندي (ﻫ م) از وزارت (415ق/1024م) ابوالقاسم در زمره مشاوران سلطان محمود براي انتخاب وزير و هم از نامزدهاي اين مقام بود اما سلطان از بيم آنكه شغل عرض مهمل ماند و يا به علت ترديد در توانايي وي (عقيل، همانجا)، از تغيير منصب او خودداري كرد، ولي بيهقي (ص 366-367) هم كه روايت رايزني سلطان در باب وزارت و نامزدهاي اين منصب را آورده، از ابوالقاسم كثير ياد نكرده است.
از اين گفتة بيهقي را كه ابوالقاسم كثير خود وزارت رانده بوده (ص 160)، ظاهراً بايد حمل به رياست دواوين و كارگزاري سلطان كرد، خاصه كه در منابع آن عصر كه از وزار نام برده‌اند، به زمان وزارت ابوالقاسم و حوادث مربوط به آن اشاره نشده است به هرحال به روايت بيهقي سلطان فرمان قتل ميمندي را صادر كرد و براي اجرا به ابوالقاسم داد، اما او از دستور سرپيچيد و فرمان وي را نيز نزد خود نگاه داشت و چندي بعد به خوبي از آن بهره برد (همو، 363-364).
پس از مرگ محمود (421ق-1030م) واختلاف بر سر جانشيني او ابوالقاسم ازجمله كساني بود كه نخست از فرزند كهتر وي، محمد حمايت كرد اما زماني نشد كه به طرفداري از مسعود برخاست و نزد وي مقام و منزلتي به دست آورد و از سوي او در شغل پيشين خود (رياست ديوان عرض) ابقا گرديد (بيهقي، 1، 94) اما پيش از قتل حسنك وزير (همو، 183)، به جرم خيانت به بيت‌المال از اين مقام بركنار شد (همو، 160، 337).
احمد بن حسن ميمندي كه در حكومت مسعود بار ديگر به وزارت رسيده بود، ابوالفتح رازي را به رياست ديوان عرض منصوب كرد و از او خواست تا اموالي را كه ابوالقاسم و يارانش تصاحب كرده‌اند، به بيت‌المال بازگرداند (همانجا).
ابوالقاسم هرچند از رياست ديوان عزل شده بود اما در دربار مسعود به رسم نديمان مي‌نشست و حرمت و احترام خاصي داشت (همو، 184، 225). وي در مجلسي كه اموال حسنك وزير را مصادره كردند نيز در مراسم اعدام وي حضور داشت (همو، 183-184).
ابوالقاسم چندي بعد به مقام صاحب ديواني خراسان رسيد (همو، 362). در محرم 424 احمد بن حسن ميمندي وزير به بستر بيماري افتاد و چون ابوالقاسم كثير را رقيب خود در وزارت مي‌دانست درصدد برآمد تا از دشمن ديرينه خود انتقام گيرد. از اين‌رو باز او را به جرم دست‌اندازي به بيت‌المال مورد بازخواست و بازجويي قرارداد به روايت بيهقي ابوالقاسم كه در اين زمان مردي پيرو محترم بود، پيش از آنكه تحت ضربات تازيانه قرار گيرد به ابونصر مشكال (ﻫ م) رئيس ديوان رسايل متوسل شد و از او ياري خواست ابونصر نيز به تأييد سلطان مسعود به وساطت پرداخت اما آنچه موجب شد خشم وزير فرو نشيند و از اعمالش نيز شرمنده شود برملا شدن نامه‌اي بود كه در آن سلطان محمود فرمان قتل احمدبن حسن ميمندي را به ابوالقاسم داده بود (همو، 363-364).
چندي بعد احمد بن محمد بن عبدالصمد وزير و ابونصر مشكان به مسعود پيشنهاد كردند كه ابوالقاسم را به جاي طاهر حاكم ري به كار گمارد اما ظاهراً ابوالقاسم در آن ايام هنوز گرفتار محاسبه اموال و اعمال خود در مقام رياست ديوان بوده است و به همين سبب سلطان اين شغل را به وي نداد (همو، 387-389).
به گفته بيهقي، چون سلطان مسعود پس از شكست از سلجوقيان در دندانقان (431ق/ 1040م) در نااميدي و پريشان حالي تصميم گرفت به هند رود، ابوالقاسم ازجمله كساني بود كه با تصميم سلطان مخالفت كرد. مسعود به نظر مخالفان خويش اعتنايي نكرد و قبل از راهي شدن به هند به اركان دولت رسماً اجازه داد كه به سلجوقيان بپيوندند و يادآور شد كه ابوالقاسم كثير زر دارد بدهد و عارض شود (نك‌: ص660-664؛ قس: باسورت، 16). پس از اين از زندگاني ابوالقاسم كثير و نيز از تاريخ مرگ او اطلاعي دردست نيست از ميان شاعر ان دورة غزنوي منوچهري دامغاني (ص 34-36) وي را قصيده‌اي ستوده است.
مآخذ:
بيهقي، ابوالفضل، تاريخ به كوشش قاسم غني وعلي‌اكبر فياض، تهران، 1324ش؛ ثعالبي، تتمه اليتيمه، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1353ش؛ عقيلي سيف‌الدين آثارالوزاء، به كوشش محدث ارموي، تهران، 1364ش؛ منشي كرماني، ناصرالدين نسائم االاسحار، به كوشش محدث ارموي، تهران، 1364ش؛ منوچهري دامغاني احمد، ديوان به كوشش محمد دبير سياقي تهران، 1363ش؛ نيز:
Bosworth,C.E.,The later Ghaznavids; Spsendour and Decay, New York, 1977.
ابوالفضل خطيبي

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2490
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست