اَبوالْفٍداء، الملك المؤيد عمادالدين اسماعيل بن علي بن محمودبن محمد بن عمربن
شاهنشاه بن ايوب بن شادي بن مروان (672-732ق/1273-1332م)، مورخ و جغرافيدان و
اميرحماه. لقب او ابتدا الملك الصالح بود كه پس از مدتي به الملك المؤيد تغيير يافت
(ابن شاكر، 1/184)، ولي در غرب او را بيشتر با كنية ابوالفدا ميشناسند
(كراچكوفسكي، 386). ابوالفدا كه از خاندان ايوبيان بود نياي بزرگ او شاهنشاه برادر
صلاحالدين ايوبي بوده است ـ در دمشق تولد يافت. در آن زمان خانوادة او به سبب ترس
از حملة تاتارها حماه را ترك گفته و به دمشق آمده بودند (ابوالفداء، المختصر، 4/8؛
ابن قاضي شهبه، 2/336).
ابوالفدا در 12 سالگي همراه پدر و پسرعمش المظفر محمود ثاني اميرحماه در محاصره و
فتح دژ مرقب و بيرون راندن صليبيان از آن دژ شركت جست (ابوالفداء، همان، 4/21؛ قس:
كراچكوفسكي، EI2, 388). نيز هنگامي كه 16 ساله بود در پيكار براي بيرون راندن
صليبيان از طرابلس شركت نمود (ابوالفداء، همان 4/23؛ سبانو، 114). در 691 ق/1292م
در فتح قلعة روم به فرماندهي الاشرف خليل بن سلطان قلاوون شركت داشت (ابوالفداء،
همان، 4/26-27). در 697 ق در لشكركشي به ارمنستان صغير تحت فراندهي لاچين، سلطان
مملوك كه گويا همراه صليبيان به فلسطين آمده و سپس جانب مسلمانان را گرفته و تا
مقام سلطاني ارتقاء يافته بود، مشاركت داشت (همان، 4/35-36: كاردوو، I/141؛ قس:
کراچكوفسكي، همانجا).
ابوالفدا از 698ق و در زمان الناصر جانشين لاچين با مماليك رابطة كامل برقرار نمود
و تا پايان زندگي به آنان وفادار ماند (نك: ابوالفداء. همان، 4/40 به بعد). وي در
698ق، هنگامي كه حكومت ايوبيان در حماه قطع شد، به خدمت فرمانروايان آن سرزمين و به
ديگر سخن به خدمت مماليك مصر درآمد و حمايت الناصر محمدبن قلاوون را جلب نمود. در
701 ق/1302م، در دومين حملة مماليك به ارمنستان و نيز جنگ با مغولان در آسياي صغير
شركت داشت (همان، 4/64-49؛ كراچكوفسكي، همانجا؛ سبانو، 115). در همين ايام نخستين
بار به قصر سلطان در قاهره رفت و با احترام مورد پذيرايي قرار گرفت و دو سال بعد با
داشتن حق جانشين موروث به نيابت حماه منصوب گرديد (كراچكوفسكي، همانجا) و از آن پس
در كاخ خود سكني گزيد و اغلب براي شركت در مراسم با شكوه به قاهره ميرفت (نك:
صفدي، 9/174؛ كراچكوفسكي، همانجا).
وي چند بار روانة مكه و زيارت بيتاللـه الحرام شد و گاه در اين سفرها الناصر سلطان
مصر را همراهي ميكرد كه يكي از اين سفرها در 719ق/1319م بوده است (ابوالفداء،
همان، 4/85ق، بار ديگر در لشكركشي به آسياي صغير شركت كرد (ابوالفداء، همان،
4/74-75: كراچكوفسكي، همانجا). وي چند بار براي به دست آوردن حكمت حماه تلاش كرد و
سرانجام در 17 محرم 720 ق الملك المؤيد لقب گرفت و بر همة فرمانروايان سرزمين شام
برتري يافت (ابوالفداء، همان، 4/87؛ دواداري، 9/297؛ ذهبي، 2/173).
هنگام اقامت در مصر از سلطان اجازه گرفت كه امارت حماه در خاندان او باقي بماند و
پس از وي پسرش به امارت آنجا منصوب گردد. وي هنگام سفر مصر، به اسكندريه رفت و در
مجالس پذيرايي با شكوه از شخصيتهاي مهم از جمله سفير خايمة دوم پادشاه آراگون و نيز
سفير خان مغول حضور يافت. سپس ابوالفدا همراه سلطان به مصر عليا سفر كرد و از شهر
دندره در ساحل چپ رود نيل ديدن كرد (كراچكوفسكي، همانجا). وي اواخر عمر را به آرامي
در حماه گذرانيد و در همانجا درگذشت (ابن وردي، 2/422).
ابوالفدا و اخلاف او مدتي دراز بر مسند قدرت باقي نماندند (ابن شاكر، 1/187؛ سبانو،
126؛ كراچكوفسكي، همانجا). پس از او پسرش ناصرالدين محمد در ربيعالثاني 723/
ژانوية 1332 به جاي پدر نشست (نك: دواداري، 9/364-366) و در 741ق/1340م درگذشت. در
742ق نوهاش به سببب اوضاع واحوال آن زمان توانست تنها عنوان امير را براي خود
محفوظ دارد، ولي در 758ق/1357م با مرگ او دوران فرمانروايي دودمان ابوالفدا بر حماه
به پايان رسيد (رنو، I/30-31).
آرامگاه ابوالفدا در جامع الدهشه (يا جامع الحيايا) كه خود آن را بنا كرده بود
(نك: ابن حجر، 1/372)، برجاست. در مورد نام اين مسجد اختلاف نظرهايي وجود دارد.
مؤلينن آن را جامع الحيايا ضبط كرده كه صورتي از جمع عاميانة حيه (افعي) است (ص
657)، ولي سبانو (ص 126) و كردعلي (5/60) آن را جامع الحيات ناميدهاند كه اين نيز
جمع حيه است. در كتيبة مسجد نام آن بر جاي نمانده است، ولي مولينن كه خود بدانجا
سفر كرده، كتيبه را خوانده كه در آن نام و عنوان ابوالفدا و تاريخ بناي مسجد در 727
ق ثبت شده است (ص 658). گمان ميرود كه ابوالفدا چهار سال و اندي پيش از درگذشت،
هنگام بناي مسجد به تدارك گور خود در كنار منارة مسجد مبادرت كرده باشد (همو، 660).
از ابوالفدا قلمداني برنزي بر جاي مانده كه از آثار هنر اسلامي است. اين قلمدان
معرف ابوالفدا، نه به عنوان امير و فرمانروا، بلكه به عنوان مؤلف و نويسنده است
(كراچكوفسكي، 389، به نقل از ويت) .
ابوالفدا همزمان با ماركوپولو ميزيست، اما بر عكس وي، به جهانگردي نپرداخت و تنها
به عربستان، مصر، بخش شرقي آسياي صغير و شمال بينالنهرين سفر كرد. وي مردي متفكر،
سريعالانتقال، بسيار مطلع، صاحب استعداد شاعري و در عين حال مردي شجاع و داراي
استعداد جنگي بود. خوش رفتاري وي كه زبانزد بسياري از معاصرانش بود، با استعداد
سياسي او درهم آميخت، به گونهاي كه توانست در دوراني بسيار آشفته حيطة فرمانروايي
پدري را حفظ كند، توسعه بخشد و حكومت خويش را همچنان باقي نگاه دارد. عصر ابوالفدا
روزگاري بس دشوار بود. پيكار با صليبيان ادامه داشت؛ پيشروي مغولان به جانب شام
كاملاً متوقف نشده و حاكميت مماليك در شام هنوز استقرار نيافته بود. همه چيز نشان
ميداد كه سلطان مصر از نيروي عمدهاي برخوردار خواهد بود. اين نكته را ابوالفدا
دريافت و چه بسا به همين دليل از منزلتي استوار برخوردار گرديد (همو، 386-388).
در روزگار ابوالفدا حماه يكي از مراكز ادب بود. در آنجا شاعران به مدح وي همت
ميگماردند كه از آن جمله صفيالدين حلي (ص 210،359،581،جم )و ابن نباته (ديوان،
20، 66-67)، جم، نيز، نك: شرحالعيون، 13) را ميتوان نام برد كه به مدح ورثاي او
پرداختهاند. شاعران اهل حماه كه نسبت به سرزمين خود دلبستگي و تعصبي داشتند، در
عهد ابوالفدا به لهجة محلي نيز شعر ميسرودند كه عمرالمحار حلبي (د ح 710ق/1310م)
يكي از مداحان ابوالفدا از زمرة آنان بوده است (GAL,S,II/1، كراچكوفسكي، 389).
ابوالفدا خود نيز با شعر و شاعري بيگانه نبود. گروهي از مؤلفان ابياتي از سرودههاي
وي را در آثار خود آوردهاند (ابن شاكر، 1/185-188؛ صفدي، 9/176-179).
آثار: زندگي پرتحرك و ادارة امور دولت مانع از آن نبود كه ابوالفدا به تأليف آثار
در زمينههاي مختلف بپردازد، چنانكه وي داراي آثار بسياري در زمينة تاريخ، جغرافيا،
صرف و نحو، حديث، فقه، ادبيات، طب و نيز اديان است (اسنوي، 1/455-456؛ فروخ، 118).
از آثار او المختصر في اخبار البشر،تقويم البلدان، الكناش، العروض و الاطوال، نظم
الحاوي الصغير، الموازين، التبرالمسبوك في تواريخ الملوك، مختصر اللطائف السنيه في
التواريخ الاسلاميه، شرح نظم الكافيه، نوادر العلوم و مجموع في الاخلاق و الآداب و
الزهد و الوعظ را ميتوان نام برد (صفدي، 9/174؛ كيلاني، 244).
كتاب تاريخ المختصرفي اخبار البشر در4 مجلد است. اين كتاب متضمن اطلاعات مربوط به
ادوار پيش از اسلام و عهد اسلامي تا 729ق/1329م است. بخشهاي اوليه المختصر بيشتر
مبتني بر مطالب الكامل ابن اثير است (المختصر، 1/3). جلد اول دربارة انبيا، شاهان
ايران مصر يونان و روم اعراب پيش از اسلام و تاريخ اسلام از آغاز تا خلافت منصور
عباسي و قتل ابومسلم خراساني است. جلد دوم دربارة سلسلة امويان اندلس، عصر خلافت
عباسيان و نيز اميران و فرمانروايان ايران و شام تا دوران عمادالدين زنگي در حلب
است. جلد سوم كتاب از اخبار اسماعيليه شام آغاز شده است. در اين جلد از دوران
ايوبيان، جنگهاي صليبي ملوك مصر و شام و تونس تا وفات الاشرف صاحب حمص سخن رفته
است. جلد چهارم از فتح قيصريه و مرگ هلاكوخان مغول در 663 ق آغاز ميگردد. مطالب
الكامل ابن اثير تا حوادث 628ق پايان ميپذيرد، ولي ابوالفدا حوادث تاريخ اسلام را
تا 730 ق/1330م آورده است (زكار، 54). كساني چون ابن حبيب دمشقي و ابن شحنه (ﻫ م)
و ديگران ذيلهايي بر تاريخ او نوشتهاند كه معروفترين آنها تتمهالمختصر ابن وردي
است.
هنگامي كه ابوالفدا درحماء اقامت داشت (717ق/1317م) به تدوين كتاب جغرافيايي خود
نيز دست زد كه نام متواضعانة تقويمالبلدان دارد. كار تأليف اين كتاب در 721ق/1321م
به پايان رسيده، ولي احتمال ميرود كه مؤلف آن را تا اواخر زندگي خود كمال بخشيده
باشد، چنانكه دركتابخانة ليدن نسخهاي از اين كتاب وجود دارد كه از سوي مؤلف مورد
تجديد نظر قرار گرفته است (كراچكوفسكي، 388-389).
مآخذ كتبي مورد استفاده ابوالفدا روشن و معلوم است، زيرا بارها بدان منابع و مؤلفان
آنها اشاره كرده است (رنو، I/447-449).
وي بجز جغرافينگاران قديم اسلامي چون ابن خرداد به، ابن حوقل، يعقوبي و ديگران
(نك: تقويمالبلدان، 1، جم(، آزادريسي نيز در غالب صفحات اين كتاب ياد ميكند. وي
پس از ابن سعيد مغربي از جمله جغرافينگاراني بوده كه از آثار ادريسي بهرة فراوان
جستهاند. معلوم است كه ابوالفدا نه تنها بالكتاب نزههالمشتاق ادريسي آشنايي داشته
(نك: همان، 26)، بلكه اثر ديگر او را نيز كه تاكنون به دست نيامده، ميشناخته است
(رنو، I/121).
او همچنين از معجمالبلدان ياقوت و كتاب جغرافيا فيالاقاليم السبعة ابن سعيد بهره
گرفته است (كراچكوفسكي، 391)، ولي ابوالفدا نسبت به نوشتههاي اين جغرافينگار
غرناطي، برخوردي احتياطآميز داشته است. وي با توجه به اين نكته كه ابن سعيد
برخاسته از ديار مغرب بوده، نخست نسبت به نوشتههاي او دربارة اروپا و افريقا
برخوردي همراه با اعتماد و اطمينان داشته، ولي بعداً متوجه گرديده است كه نوشتة او
از دقت كافي برخوردار نيست (رنو، I/143). بارتولد مينويسد كه با اين وصف ابوالفدا
كمتر به اصلاح خطاهاي جغرافيايي ابن سعيد پرداخته است (VIII/105).
ابوالفدا را نميتوان در رديف مورخان و جغرافينگاران سدههاي 3 و 4ق/9 و 10م
بهشمار آورد. آثار مورخان و جغرافينگاران سدههاي بعد، به تقريب مقتبس از آثار
مؤلفان آن دوره است. ابوالفدا مورخ و جغرافينگاري است كه بيشتر از طريق مطالعة
كتابها و آثار مؤلفان ادوار پيشين به تحقيق و تأليف پرداخته است. گاه مآخذ او آثار
مكتوبي بوده است. كه از طريق بازرگانان و جهانگردان به سوريه ميرسيده است. به اين
جهت وي را نميتوان محققي مستقل ناميد. اما اين امر مانع از آن نشده كه وي اثر علمي
ارزندهاي در رشتة جغرافيا پديد آورد كه از معجمالبلدان ياقوت كمتر نباشد.
تقويمالبلدان او حاوي مطالب جديد و ارزشمندي دربارة كشورهاي غيرمسلمان است.
تقسيمات جغرافيايي در كتاب ابوالفدا صورتي ويژه دارد كه مختص خود اوست.
(كراچكوفسكي، 389).
اين كتاب به دو بخش نامساوي تقسيم شده است: بخش نخست كه قسمت كوچكي از كتاب را
تشكيل ميدهد. جنبة كيهاننگاري عمومي دارد. اين بخش همراه با مقدمه و حاوي مطالبي
است دربارة زمين، مدارات، اقليمهاي هفتگانه، تحقيق در امر مساحت و روش متقدمان و
متأخران همراه با واژههاي مورد استفاده در دانش جغرافيا، درياها، درياچهها،
رودها، كوهها و ترتيب نظم كتاب (ص 1-74). در پايان همين بخش شرحي كوتاه دربارة
تحديد اقاليم عرفي آمده كه ميتوان آن را درآمدي بر بخش دوم كتاب به شمار آورد (ص
74-75). بخش دوم كه قسمت اعظم كتاب را تشكيل ميدهد، داراي 28 فصل و به ديگر سخن 28
جدول درباره نواحي مختلف كرة زمين است كه برآٍن نام اقليم عرفي نهاده شده است.
ترتيب مطالب كتاب در نسخهها متفاوت و همراه با تغييرات اندكي است.
كراچكوفسكي ترتيب فصول كتاب را بدين شرح دانسته است: جزيرهالعرب، مصر، بلاد مغرب،
سودان، اندلس، جزاير درياي مديترانه و اقيانوس اطلس، مناطق شمالي (سرزمين فرانكها
يا فرنگان) و تركان، شام، جزيره و عراق، خوزستان، فارس، كرمان، سجستان، سند،
هندوستان، چين، جزاير درياي مشرق، روم (آسياي صغير)، ارمنستان و اران و آذربايجان
سرزمين جبال (عراق عجم)، ديلم و گيلان طبرستان و مازندران، خارسان و مضافات آن،
زابلستان، غور، طخارستان و بدخشان، خوارزم ماوراءالنهر و مضافات آن از بلاد تركستان
(ص 390؛ نيز نك: ابوالفداء تقويم البلدان، 77-506). از اين تقسيمبندي ميتوان
دريافت كه ابوالفدا در تقسيمات جغرافيايي پيرو مكتب كلاسيك سدة 4ق/10م بوده است
(بارتولد،VIII/108 ).
اين نكته كه در تقويم البلدان به مناطق ايران برتري داده شده است. نشان ميدهد كه
ممكن است مؤلف تحت تأثير «اطلس اسلامي» قرار داشته و از شيوة ادريسي روي برتافته و
به مكتب جغرافينگاران سدة 4ق/10م روي آورده است (بارتولد، كارچكوفسكي، همانجاها).
گرچه در ترتيب و توالي و نيز شرح اجزاي اين مناطق در نوشتة ابوالفدا تازگي و اصالتي
مشهود نيست، با اينهمه نحوة ارائه مطالب او نسبت به جغرافينگاران پيشين تازگي
دارد. هريك از 28 فصل كتاب طبق طرحي واحد ارائه شده و به 2 جزء منقسم شده است؛ در
جزء نخست شرح عمومي مناطق حدود نقسيمات سياسي، وضع قومي،سنتها، آثار كهن و مسيرها
و راههاي آن ذكر شده است. همة اجزاء از لحاظ ميزان و حدود مطالب يكسان نيستند، زيرا
درباره آنها برحسب محيط و يا اهميت جغرافيايي آنها و چهبسا اطلاعاتي كه ابوالفدا
در اختيار داشته، بحث شده است، جزء دوم هريك از فصلها شامل جدولهايي است كه در آنها
نام منطقه، نواحي مسكوني عمده و مآخذي كه نصفالنهار و مدار آنها را روشن ميسازد و
نيز اقاليم آنها را از ديدگاه نجومي و جغرافيايي و ذكر نام و شرح كلي شهرهاي آن
مناطق آمده است.
در دانش جغرافيا سيستم جدولبندي را نخستينبار ابوالفدا به دست داده است. ولي گمان
نميرود اين شيوه ابتكار او و منحصر به خود او بوده باشد. محتمل است وي اين سيستم
را از جدولهاي نجومي مربوط به رصدخانهها كه با آنها سروكار فراوان داشت به عاريت
گرفته باشد (همانجا). ابوالفدا خود در آغاز كتاب به اين نكته اشاره ميكند و
مينويسد: ما در اين مختصر آنچه در كتابهاي مختلف پراكنده بود گرد آوردهايم و در
تأليف خود طريقه ابن جزله را در كتاب تقويم البلدان بدطب پيش گرفتهايم و آن را
تقويم البلدان ناميردهايم، (ص2-3). وي در آغاز كتاب مدعي شده است كه آثار گذشتگان
در بيان طول و عرض نواحي از تحقيق نامها عاري است و در آنها به اوصاف شهرها توجه
نشده است همچنين متذكر گرديده است كه كساني چون سمعاني، ياقوت ابوالمجد اسماعيل بن
هبهاللـه موصلي كه به تصحيح نامها و ضبط آنها توجه داشتهاند، متعرض طول و عرض
بلاد نشدهاند و چون طول و عرض ناحيهاي دانسته نشود. چهار جهت آن مجهول و
ناشناخته ميماند (ص 1-2).
يكي ديگر از جغرافينگاراني كه ابوالفدا اغلب به وي اشاره كرده. حسن بن احمد (محمد)
مهلبي مؤلف المسالك و الممالك مشهور به العزيزي است كه در نيمه دوم سده 4ق/10م
ميزيست (همان 22، 48، جم(. ابوالفدا نه تنها در بخش مربوط به افريقا و سقطره
(همان، 371)، بلكه در مطالب مربوط به زادبوم خود شام (همان، 227، 241) نيز از نوشتة
او بهره گرفته است. نقل قولهاي متعدد ابوالفدا سبب گرديده كه اين جغرافينگار عهد
فاطميان بهتر شناخته شود (كراچكوفسكي، 391).
ابوالفدا مطالب مندرح در اثر جغرافيايي يعقوبي را مطمئن و شايستة پذيرش ناميده است
(همو، 154).
نظريات ابوالفدا در رياضيات و نجوم نيز براي زمان خود جالب توجه بوده است. در اين
زمينه وي در درجة نخست به نوشتههاي ابوريحان بيروني بهويژه كتاب قانون مسعودي او
توجه نموده است. (همان، 10، 11، 13، جم(. وي احتمالاً از منابع شفاهي و گفتههاي
ديگران نيز بهره جسته است. اين نكته را در نوشته او دربارة مصب رود اتل (ولگا) از
گفته يك بازرگان و مردم آن ديار (همان، 36) و قول مسافران دربارة هندوستان (همان،
353، 359) ميتوان مشاهده نمود. بديهي است در كتاب ابوالفدا شرح مربوط به شام و
سرزمينهاي همجوار از اهميت بيشتري برخوردار است.
تقويم البلدان به عنوان اثري كامل نه تنها در دورانهاي بعد، بلكه در دورة نزديك به
زمان او نيز از شهرت فراوان برخوردار بوده است. شمسالدين ذهبي مورخ معاصر ابوالفدا
از اثر جغرافيايي او خلاصهاي به دست داده است (رنو، 1/253).
قلقشندي نيز در صيح الاعشي (4/137جم( از ابوالفدا قسمتهايي را نقل كرده است، تقويم
البلدان نزد محققان آسياي صغير از ارزش و شهرت فراوان برخوردار گرديد. در سدة
10ق/16م محمد بن علي سپاهي زاده از اين كتاب خلاصهاي به زبان عربي با بعضي اضافات،
به صورت الفبايي تهيه كرد و آن را اوضح المسالك الي معرفه البلدان والممالك ناميد.
سپاهيزاده تنها به اصلاح متن عربي نپرداخته بلكه مطالبي از آن را نيز به زبان تركي
ترجمه كرده است (رنو، همانجا). محمد عاشق مؤلف و جغرافينگار همميهن و معاصر
سپاهيزاده نيز از جمله كساني است كه به تقويم البلدان توجهي وافر مبذول داشتهاند.
به گونهاي كه ميتوان اثر او را ترجمة مفصل تركي كتاب ابوالفدا دانست (كراچكوفسكي،
508-509). در ايران نيز ميرزا محمدصادق اصفهاني (د ح 1091ق/1680م) در نوشتههاي خود
تحت تأثير ابوالفدا بوده است. ميرزا محمدصادق را مؤلف چند كتاب، ازجمله دو اثر
جغرافيايي دانستهاند (فران، 559-562؛ رنو، 1/454 كه يكي ازآنها همنام نوشتة
ابوالفدا،تقويم البلدان ناميده شده است (همانجا).
در اروپا شهرت ابوالفدا كمتر از شرق نبود (همو، 1/455). كتاب ابوالفدا يكي از
نخستين آثار جغرافيايي به زبان عربي است كه در اروپا ترجمه شد و اروپاييان آن را
ارزشمد يافتند. پستل خاورشناس فرانسوي(1510-1581م) نخستين كسي است كه در 1561 م
ازاثر ابوالفدا ياد كرده است (كراچكوفسكي، 154, 352). در سده 17م تني چند از محققان
اروپايي دربارة آثار ابوالفدا به تحقيق پرداختند كه شيكارد (1592-1635م) دانشمند
آلماني ازجملة آنان است كه تقويم البلدان را ترجمه كرده است (كارادوو، II/13)؛ سپس
جان گريويوس خاورشناس انگليسي در1650م به چاپ بخشي از اثر ابوالفدا اقدام كرد. در
سراسر سدة 18م دانشمندان اروپايي تنها با سه جغرافينگار اسلامي در سدههاي 7 و 8
ق/13 و 14م آشنايي داشتند كه يكي از آنان ابوالفدا، ديگري ابن وردي و سومي
عبداللطيف بغدادي بود (همانجا؛ كراچكوفسكي، 26).
به گفتة بارتولد؛ از ميان آثار جغرافيايي عرب كه به اقتباس از آثارديگران تدوين
ياتفه تقويم البلدان بيش از همه در اروپا شناخته شده است. چنانكه رايسكه خاورشناس
آلماني در 1770-1771 م ترجمهاي از اين اثر را به زبان لاتيني منتشر كرد
(II(1)/767). ولي اين ترجمه بسيار شتابزده صورت گرفته است(كراچكوفسكي، 392). نقطة
اوج اين فعاليتها ترجمهاي بود كه به دست سيلوستر دوساسي خاورشناس فرانسوي و
شاگردانش در دهة چهارم سدة 19م انجام يافت و تاكنون نيز به عنوان يكي از بهترين
كارها در زمينه عربشناسي فرانسويان شناخته شده است. در 1848م اين كتاب توسط رنو و
دوسلان با مقدمهاي مشروح همراه با شرح زندگي ابوالفدا و آثار او انتشار يافت.
ترجمة كامل اين اثر توسط گويار در 1883 م به پايان رسيد و در پاريس منتشر گرديد.
(همو، 394). مقدمه عمومي رنو دربارة اثر ابوالفدا از اهميت فراواني برخوردار است
اين مقدمه كه خود كتابي است بالنسبه مفصل حدود صد و اندي سال عمدهترين كتاب براي
آشنايي با ابوالفدا و اثر جغرافيايي او بوده و تاكنون نيز كتاب ديگري جايگزين آن
نشده است (همانجا). به گفته كرامرس جدول كشورها در تقويم البلدان كه ابوالفدا آن را
در1327 م تنظيم نموده پس از كتاب ادريسي تا 100 سال پيش بهترين اثر جغرافيايي محسوب
ميشده است. (ص 91).
مآخذ: ابن حجر، احمدبن علي الدررالكامنه حيدرآٍباد دكن، 1392ق/1972م؛ ابن شاكر كتبي
محمد فوات الوفيات به كوشش احسان عباس، بيروت، 1973م، ابن قاضي شهبه، ابوبكربن
احمد طبقات الشافعيه، به كوشش حافظ عبدالعظيم خان، حيدرآباد دكن، 1399ق/1979م؛ ابن
نباته، محمد بن محمد ديوان، قاهره، 1323ق/1905م؛ همو، شرح العيون ،به كوشش محمد
ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1964م؛ ابن وردي مرتتمه المختصر في اخبار البشر، بيروت،
1389/1970م؛ ابوالفدا،تقويم البلدان به كوشش رنو و دوسلان، پاريس، 1840م، همو،
المختصر في اخبار البشر، بغداد، 1390ق/1970م؛ دواداري، ابوبكربن عبداللـه،
كنزالدرر، به كوشش هانس روبرت رويمر، قاهره، 1379ق/1960م؛ ذهبي محمد بن احمد
دولالاسلام، حيدرآباد دكن، 1365ق؛ زكار ،سهيل، الببئهالاميرالملك المورخ. المورخ
الجغرافي ابوالفداء صاحب حماه، دمشق 1975م؛ سبانو، احمد غسان، ممله حماه
الابوبيه، دمشق، 1984م؛ صفدي، خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، به كوشش يوزف فان اس،
بيروت، 1393ق/1973م؛ صفيالدين حلي، ديوان به كوشش مرم بستاني، بيروت، دارصادر،
فروخ، عمر، ابوالفداء، و تعليل التاريخ، المورخ الجغرافيابوالفداء صاحب حماه،
دمشق 1975م؛ قلقشندي، احمدبن علي صبحالاعشي، قاهره، 1383ق/1963م؛ كردعلي ،محمد،
خطط الشام، دمشق، 1403ق/1983م؛ كيلاني، قدري، المؤيد الوالفدا ابوالفداء ملكاو
عالما، المورخ الجغرافي ابوالفداء صاحب حماه، دمشق، 1975م؛ نيز:
Bartold,V.V.,”Mesto prikaspuskkikh oblastei v istorii musulmanskogo mira”,
Sochineniya, vol. II(1), Moscow, 1963, id, ”Geografiya Ibn saoda”. Sochineniya,
vol. VIII, Moscow, 1973, Carra de Vaux,les penseurs de iIslam,paris, 1921. EI2,
Ferrand, G., Relations de voyageser textes geographiques arabes, frankfurt,
1986, GAL, S ,Krachkovskil, I.Yu.,’ Arabskaya geograficheskaya literatura”,
Izbrannye sochineniya, Moscow/Leningrad, 1957, vol, IV, Kramers, J.H. ”Geography
and Commerce”, Legacy of Islam, Oxford, 1931, Mulinen, E., ”Das grab Abul-Fidas
in Hama”, ZDMG, leipzig,1908, Reimaud, J.T., Geographie d Aboulfeda, paris,
1848.