اَبوالْفَتح گيلاني ، مسيح الدين فرزند عبد الرزاق
(954-27رمضان997ق/1547-30ژوئيه 1589م)، پزشك و اديب ايراني كه پس از سفر به هند، به
دربار جلال الدين اكبر، پادشاه گوركاني هند راه يافت و به مقام صدارت و اميني چند
صوبة هند رسيد. آگاهي ما دربارة زندگي وي پيش ازسفر به هند، منحصر به گزارش
عبدالباقي نهاوندي، مورخ معاصر اوست. دربارة زندگي ابوالفتح درشبه قارة هند، افزون
برآگاهيهاي عمدهاي كه ازنامههاي خود اوبه دست ميآيد، گزارشهاي بسياري ازابوالفضل
علامي ،بدائوني وعبدالباقي نهاوندي دردست است. درميان نوشتههاي معاصران او، گزارش
بدائوني تا حدي نادرست،مغرضانه ومغاير با ديگر گزارشها به نظر ميرسد. پدر
ابوالفتح، مولانا عبدالرزاق گيلاني،ازدانشمندان بنام گيلان بود ومدتها صدارت خان
احمد كاركيا، حاكم بخش بزرگي از گيلان(بيه پيش) را به عهده داشت(فومني،48؛قاضي
احمد، 1/469، 470،477)، اما پس ازفتح گيلان به دست شاه طهماسب صفوي، دستگير وبه بند
كشيده شد وپس ازچندي درزندان درگذشت(فومني، همانجا؛ قاضي احمد،1/477؛ ابوالفضل،
اكبرنامه، 3/144).
چنانكه ازنامههاي ابوالفتح (ص 101، 129، 138) برميآيد، وي در954 ق درلاهيجان زاده
شد به گفته نهاوندي (3/846)، اوبه همراه دوبرادر كهتر خود، حكيم نجيبالدين همام
ونورالدين محمد قراري،پس ازفتح گيلان و«بي شفقتي پادشاه ايران» ازگيلان به اردبيل
رفتند ودرمدرسهاي درجوار مزار شيخصفيالدين اردبيلي به كسب علوم ديني همت
گماشتند،اما پس از چندي درهيأت بازرگانان،درحالي كه برجان خود بيم داشتند، روانة
هندوستان شدند. دراين ميان احتمالاً مدتي را با توصيه ومعرفي خواجه حسين ثنائي شاعر
در ملازمت ابراهيم ميرزا صفوي(ه.م) در مشهد گذراندند (صفا، 5(2)825).
3 برادر در 983ق/1575م به خدمت اكبرشاه رسيدند وبه دربار وي راه يافتند واكبرشاه به
گرمي ازآنان استقبال كرد. دراين ميان ابوالفتح، برادر مهتر، به سبب شايستگي علمي
وآشنايي بيشتر با آداب دربار، نسبت به ديگر برادران منزلت بيشتر يافت (ابوالفضل،
همانجا؛ شاه نوازخان،1/558؛قس:بدائوني،2/211).
پس از4 سال، اكبرشاه به دنبال برگزيدن مظفرخان به صوبه داري بنگاله، ابوالفتح را
نيز به صدارت واميني وي منصوب كرد(ابوالفضل، همان، 3/265-266؛قس: بدائوني، 2/267؛
نهاوندي،1/862). سال بعد هنگامي كه قبيلة قاقشال به سبب سختگيري مظفرخان بروي
شوريدند، ابوالفتح براي ياري مظفرخان به ميدان نبرد شتافت، اما پيش ازآغاز درگيري
بين سپاهيان مظفرخان وقاقشالها، اكبرشاه با فرستادن فرماني، مظفرخان را سخت نكوهش
كرد وازوي خواست تا ازقاقشالها دلجويي كند. اين دستور، آرامشي ناپايدار در بنگاله
درپي داشت (بدائوني، 2/280-281؛نهاوندي، 1/869-870).
پس ازچندي چنانكه ابوالفتح پيش بيني كرده بود(نكـ:ص10)،به سبب كشته شدن يكي ازسران
قاقشالها وهمبستگي آنان با معصوم خان كابلي- كه درصوبة بهار سربه شورش برداشته بود-
نبرد آغاز شد. دراثر تعلل مظفرخان سپاه وي پراكنده شدند. شورشيان نخست شهررا گرفتند
وابوالفتح وچند تن ديگر ازسران سپاه را دستگير كردند ومظفرخان رابه قبل رساندند.
ابوالفتح پس ازچندي ازبند گريخت ونزد اكبرشاه شتافت(نكـ:ابوالفضل،اكبرنامه،
3/302-304،309؛ شاه نوازخان ، همانجا؛ قس: بدائوني،2/281-282؛نهاوندي، 1/870-871).
پس ازاين رويداد ابوالفتح بيش ازپيش نزد اكبرشاه تقرب يافت(نكـ:ابوالفتح، 18،33،39؛
شاه نوازخان، 1/558-559)، تا آنجا كه به صدارت پايتخت رسيد(بدائوني، 2/296).
ابوالفتح درنامههايش به اين مقام ونيز حوزة اختيارات خويش چون صوبههاي سرهند،
دهلي،آگره وگجرات اشاره كرده است(ص39،52)؛ قس: ابوالفضل،همان، 3/372).
درصفر 994 زين خان كوكلتاش(كوكه) كه براي رويارويي با افغانان به نزديك كابل رفته
بود، از پايتخت نيروي كمكي خواست. اكبرشاه نخست راجه بيربر(بيربل) وسپس ابوالفتح
رابا سپاهياني به آنجا روانه كرد(همان، 3/478،482؛بيات، 365؛ بدائوني، 2/349- 350؛
فرشته، 1/266؛ نهاوندي، 1/910). پس ازرسيدن نيروهاي كمكي بين راجه بيربر، زين خان
وابوالفتح برسرفرماندهي كل سپاه اختلاف افتاد. سرانجام ابوالفتح با گفت وگوي بسيار
فرماندهي مقدمة سپاه را به دست گرفت. با آنكه نخست هنديان پيروزيهايي به دست
آوردند، اما بيانضباطي نيروهاي تحت فرماندهي ابوالفتح،نظم سپاه رادرهم دريخت
وافغانان با بهرهگيري ازاين بينظمي برآنان هجوم آوردند وتنها پايمردي زين خان
ازشكست هنديان جلوگيري كرد(نكـ:ابوالفضل،همان، 3/482-484). پس ازچندي راجه بيربر
برآن شد تا ازتنگهاي كه پيش روي آنان بود بگذرد اين حركت نابهنگام وخودسرانه سبب
هرج ومرج درسپاه شد. افغانان نيز با استفاده از تنگي راه برآنان تاختند وبيربر
وبسياري ديگر را كشتند. در5 ربيعالاول،ابوالفتح وزينخا ن خودرا به دژي دربنارس
رساندند (همان، 3/484-485؛ بدائوني، 2/350؛ قس: فرشته،همانجا). پس از اين رويداد
اكبرشاه ازشدت خشم تا مدتي اين دورا نميپذيرفت(نهاوندي،1/910؛شاه نوازخان،1/559).
ابوالفتح در 997ق در ركاب اكبر به جنگ با افغانان رفت. وي در اين سفر به همراه دو
تن ديگر مسئول انتظام اردو بود(ابوالفضل،همان،3/542)؛اما چندي بعد در پي يك بيماري
درگذرشت (همان،3/560؛ بدائوني، 2/371؛بيات؛564).فيضي،سخن سراي بنام هند و دوست
ابوالفتح،در رثاي وي مرثيهاي سرود(ص66-73؛ابوالفضل، همان، 3/560-564).به دستور
اكبر، پيكر ابوالفتح به حسن ابدال در 35 كيلومتري راولپندي انتقال يافت و در مقبره
اي كه خواجه شمسالدين خوافي براي خود ساخته بود، به خاك سپرده شد. گنبد وصحن اين
مقبره هنوز برجاست(همان،3/560؛بدائوني، همانجا؛ نهاوندي،1/919،3/849؛شاه نوازخان،
همانجا؛تسبيحي،135-136). افزون براين، بنايي در شهر فتحپور سيكري با نام «ياتيش
خانه» كه به ابوالفتح و برادران وي منسوب است، بر جاي مانده است(رضوي، 21).
ابوالفتح چند فرزند داشت كه يكي از آنها به نام فتح الله مانند پدر پزشكي آموخت و
در اين كار بسيار پيشرفت كرد(ابوالفتح،118؛كاه نوازخان،1/561؛قس: واسطي، 41).فتح
الله در زمان جهانگير شاه (جانشين اكبرشاه) نيز به در بار راه داشت اما به سبب
همكاري با يكي از فرزندان جهانگير درتوطئهاي بر ضدوي دستگير و كورشد
(نكـ:جهانگير،71؛قس: كامگار،105-106؛شاه نوازخان، 1/561-562).
ابوالفتح 3 برادر داشت .برادر بزرگتر، لطف الله به دعوت ابوالفتح به هند آمد، اما
پس از چندي در گذشت.(ابوالفتح،3-5،11،26،44،45؛شاه نوازخان،1/561). برادر كهتر،
همام (همايون قلي) در دربار اكبر ارج و منزلتي بسيار داشت و سفير وي در توران
(ماوراء النهر)بود. وي در 1004ق در گذشت ودر حسن ابدال، در كنار برادر به خاك سپده
شد(نكـ:ابوالفضل، اكبرنامه 3/372، 405، 496،500،566،696؛ بدائوني، 3/168؛ شاه
نوازخان، 1/563-565). كوچكترين برادر كه نورالدين محمد نام داشت، شاعر وخوشنويس
بود ودرشعر قراري تخلص ميكرد. وي در988 ق درگذشت(ابوالفتح، 11،37؛ بدائوني،
2/282).
جايگاه ابوالفتح دردربار اكبر:
منزلت ابوالفتح دردربار اكبر، به ويژه پس ازرويداد بنگاله سخت افزايش يافت وافزون
برخدمات پيشين برخي مشاغل ديواني(مانند نوشتن وثبت فرمانها، محاسبات ديواني واميني
ديوان) برعهدة اوواگذار شد(ابوالفتح ، 18-20، 33، 39،43، 52، 56،95). اگرچه
بالاترين منصبي كه وي به آن دست يافت(ازنظر حقوق ومستمري)، منصب «هزاري»
بود(نكـ:ابوالفضل، آئين اكبري، 1/161)، اما ازنظر اهميت به گفتة نهاوندي، «به نوعي
در مزاج آن پادشاه دخل كرده ونسبت به هم رسانيده بود كه جعفربرمكي را با
هارونالرشيد به هم نرسيده بود»(3/847). اكبر حتي دربستر مرگ نيز از ابوالفتح به
نيكي يادكرد وازفقدان وي تأسف خورد (ابوالفضل، اكبرنامه، 3/840).بسياري ازدرباريان
اكبر كه بعدها به خدمت جهانگير درآمدند، توسط ابوالفتح به دربار راه يافته بودند
(نهاوندي، همانجا).افزون براين به گفتة بدائوني(2/318-319)، نگارش تاريخ اَلفي كه
نخست قراربود توسط 7 تن ازدرباريان (ازجمله بدائوني وحكيم همام) نوشته شود، به
سفارش ابوالفتح برعهدة ملااحمد تَتَوي گذاشته شد.
ابوالفتح وادبيات فارسي: اگرچه ابوالفتح خود سخنور چيرهدستي بود، اما بيشتربه جهت
حمايت بيدريغ ازشعرا، ادبا ودانشمندان زمان خود شهرت يافته است. يكي ازمهمترين
انگيزههاي مهاجرت شعراي ايراني به هند، حمايت ابوالفتح ازآنان بوده است. سخنوران
بنامي مانند عرفي شيرازي، خواجه حسين ثنائي(كه درمشهد ازابوالفتح حمايت كرده بود)،
حياتي گيلاني، قاضي نورالله شوشتري وبسياري ديگر ازبزرگان ودانشمندان آن دوره، پس
ازرسيدن به هند، به كمك ابوالفتح به خدمت اكبرشاه درآمدند، يا به مناصب دولتي دست
يافتند(بدائوني، 3/137،67،219،285: نهاوندي،3/295،738-740،848). به همين دليل
شاعران بسياري وي را ستودهاند وشاعري مانند عرفي درقصائد خويش اورا حتي بيش
ازاكبرمورد ستايش قرارداده است(عرفي،14-18، 19-30،82-86، جم ، نهاوندي، 3/295؛
نيزنكـ: شبلي، 3/68).
ابوالفتح درعين حال كه خود شعر ميسرود، سرودههاي ديگران رانيز نقد ميكرد. عرفي،
فيضي، حياتي گيلاني وجز آنان ازمصاحبت وي استفاده ادبي بسيار بردند(همو،3/68،4/118؛
ابوالفتح، 53،58-60،127). خود عرفي نيز دريكي ازقصايدش تلويحاً به اين نكته اشاره
كرده است(ص101-102). به گفتة نهاوندي، به اشاره وراهنمايي ابوالفتح، شاعران آن دوره
وازجمله عرفي وفيضي به نوآوريهايي درشعر دست زدند(3/848). افزون برسرودن شعر،
ابوالفتح درنثر نيز چيره دست بود ونامههاي(رقعات) اورا به شيوايي ستودهاند(صفا،
5(3)/1596).
جايگاه علمي ابوالفتح: ابوالفتح ازنظر علمي نيزدرهند شهرت فراواني يافت. درزمان
اكبرشاه، تنباكو نخستين بار به هند رسيد وبه دربار وي راه يافت. ابوالفتح كه اين
ماده را نميشناخت، نخست شاه را به شدت ازكشيدن آن منع كرد. اكبرشاه نيز اگر چه به
اطرافيان خويش اجازة كشيدن تنباكو راداد، ولي خود به احترام ابوالفتح از كشيدن آن
اجتناب كرد، اما ازاوخواست تا دربارة اين ماده تحقيق كند. ابوالفتح پس ازآزمايش آن
را زيانآور ومسموم كننده تشخيص داد،اما پس ازچندي دودتنباكو را جهت خنك كردن
وكاهش زيان آن ازظرف آبي گذراند وبدين گونه قليان را اختراع كرد(الگود،41: فروحي،
2/289-290). ازسوي ديگر كمالالدين ، پزشك ايراني تأكيد كرده است كه تنباكو نخستين
با در1014 ق/1605م، پس ازمرگ ابوالفتح،به هند رسيده است(الگود،همانجا)، اما سيد
حسين نصر حتي رسالهاي- كه نام آن را ذكرنكرده- دربارة قليان وتنباكو به ابوالفتح
نسبت داده است كه به گفتة اومنشأ اقسام قليانهايي است كه اكنون دركشورهاي اسلامي به
كارميرود(ص 189).
اكبرشاه به درخواست ابوالفتح بيمارستانهايي ساخت كه بيشتر آنها دراكبرآباد بود(نكـ:
ابوالفضل ، اكبرنامه، 3/380)؛ نيزنكـ: واسطي، 140).
بدائوني درمواردي به ابوالفتح نسبت بيديني يا تظاهر به دينداري داده
است(2/211،4،3،3/167) كه درست نمي نمايد؛ گزارشهايي مبني بر پاي بني وي به احكام
دين دردست است(بشير حسين، 9-10؛فروحي، 2/287). برخي وي را ازشيعيان ودرزمره سادات
موسوي شمردهاند(مثلاً نكـ: حسين،58). با توجه به اينكه وي درگيلان كه پايگاه
علويان بوده، زاده شده است ونيز بيشتر افراد تحت حمايت وي چون قاضي نورالله شوشتري،
ملااحمد تتوي وعرفي ازشيعيان بنام بودهاند(نكـ: بدائوني، 3/137، 168-169؛لودي،
81)، احتمال تشيع وي بعيد به نظر نميرسد شايد حمايت وي ازشيعيان سبب شده است تا
بدائوني كه نسبت به مذهب شيعه سخت دشمني ميورزيد، وي را بي دين يا متظاهر بخواند.
ابوالفتح كه گويا دربدو ورود به هند به امور دنيوي علاقة وافر نشان ميداده،
دراواخر زندگي ازگذشته اظهار پشيماني كرده است (نكـ: ابوالفتح، 132-134). همزمان با
تحولات دروني، ابوالفتح ا زكتابهاي اخلاقي چون اخلاق ناصري، احياء علوم الدين
وبرخي ا زكتابهاي صوفيه مانند مصنفات افضلالدين كاشاني(باباافضل) ونيزآثار واشعار
عرفاني روي آورده وظاهراً ازمطالعة كتابهاي پزشكي دست كشيده بود(همو،101،123-124،
138،144،147-148). درواقع ابوالفتح دردورهاي كه سخنان صوفيه«به مذاق اهل روزگار
ناگوار» بود، بيشتر اوقات خودرا با مطالعة كتابهاي صوفيه ميگذرانيد
(همو،101:صفا،5(2)845).
آثار:
الف-چاپي: رقعات اين كتاب گاهي چهارباغ نيز خوانده ميشود(بشيرحسين،22؛قس:
صفا،5(3)/1596)،مجموعهاي است از نامههاي وي به برادران ودوستانش كه درسالهاي
984-997ق به فارسي نوشته شده است. اين كتاب با مقدمه وتصحيح محمدبشير حسين با عنوان
رقعات حكيم ابوالفتح گيلاني درلاهور(1968م) به چاپ رسيده است. وي درمقدمة آن- كه به
زبان اردوست-شرح حال مفصلي ازابوالفتح آورده، اما درتصحيح متن كتاب چنانكه سزاوار
است، دقت بايسته به كارنبرده است. مصحح گاه دريافتن معادل ميلادي تاريخ نامهها
نيز- كه ابوالفتح آنها را با قيد روزهاي هفته ونام ماه ثبت كرده- دچار خطا شده
است(نكـ: ابوالفتح،23-43: نامههاي 8-15). چنانكه گفته شد.ابوالفتح يكي از مروجان
ساده گويي وترك تكلف درشعر فارسي بوده است. شيوة سخن خود وي نيز دررقعات
ازنمونههاي نثر روان فارسي آن روزگار است. به همين جهت اين نامهها،ازجمله
سرمشقهاي نامهنگاري فارسي آن دوره بوده است(صفا،همانجا). ابوالفتح درنامههاي خود
آيات، احاديث نبوي، ادعيه ومثلهاي عربي بسياري آورده وازاشعار سخنوران وشعراي بنام
بهرة فراوان برده است.(نكـ:ابوالفتح، 62،88-89، 93-94، 166،جم). وي دراين نامهها
به برخي رويدادهاي روزگار خويش درهند كه خود نيز سهمي درآنها داشته، اشاره كرده
است. مثلاً ازاشارات وي به رويداد بنگاله(ص10)يا تعيين صدر براي صوبههاي گوناگون
هند(ص52)، نكات مهمي به دست ميآيد. افزون براين، وي دراين نامهها به بسياري
ازمكانهاي جغرافيايي وتقسيمات كشوري هند درآن روزگار اشاره كرده است(نكـ:ص167-168؛
بشير حسين،32-33). امروزه اين كتاب يكي ازمنابع پژوهشهاي جغرافيايي وتاريخي هند به
شمار ميآيد (مثلاً نكـ:رضوي،4,158).
ب- خطي:1. افادات،كه مجموعهاي ازنصايح وپندهاي وي درموارد گوناگون است. نسخهاي
ازآن دركتابخانة شخصي اصغر مهدوي درتهران موجود است(نكـ: دانش پژوه،101؛ بشيرحسين،
23).2. خواص اغذيه، رسالهاي است به فارسي در 5 فصل. نام مؤلف درمتن رساله
ميرابوالفتح خان گيلاني آمده است. نسخهاي از اين اثر درپاكستان موجوداست(منزوي،
1/426). 3. طبالمجربات، رسالهاي به فارسي كه نسخهاي از آن دركتابخانة دانشگاه
پنجاب لاهوراست(نكـ:استوري،249/(2)II). 4. مجربات،رسالهاي است به فارسي ونسخهاي
ازآن دركتابخانة دانشگاه پنجاب نگهداري ميشود وممكن است با رسالة طب ابوالفتح
(نكـ:دنبالة مقاله)يكي باشد(نكـ:منزوي، 1/616،717)، همچنين بعيد نيست كه اين رساله
(كه بدون شماره است)همان نسخة طب المجربات باشد كه استوري (همانجا) به آن اشاره
كرده است.5. رسالهاي با عنوان طب، كه به فارسي است و49 باب دارد. درانتساب اين اثر
به ابوالفتح ترديد وجود دارد. نسخهاي ازاين رساله درلاهور موجود است(منزوي،1/616).
6. فتاحي، شرح قانونچه، درطب. درحال حاضر ازنسخ اين شرح آگاهي دردست نيست(نكـ:بشير
حسين،22؛فروحي،2/292).7. قياسيه، كه شرح مفصلي بر اخلاق ناصري نصيرالدين طوسي بوده
است. ابوالفتح دراين كتاب يكيك مسائل اخلاق ناصري را شرح داده وبراي آنها ادلة
عقلي ونقلي آورده است. ازنسخ اين كتاب نيز آگاهي دردست نيست(همانجاها). احتمالاً
ابوالفتح اين كتاب را دراواخر عمرخود نوشته است.8. موجز كُمي،رسالهاي به فارسي
است ودرآن نام مؤلف ، ابوالفتح خان آمده است.منزوي(1/752)احتمال داده است كه اين
رساله ازابوالفتح گيلاني باشد. ريو(476/II) نام برخي ازفصول اين رساله را آورده،
اما مؤلف را ناشناس خوانده است. نسخهاي ازاين رساله دركتابخانه موزة ملي بريتانيا
(همانجا) ونسخهاي ديگر دركراچي نگهداري ميشود(منزوي،همانجا). ميكروفيلم نسخة موزة
بريتانيا دركتابخانة مركزي دانشگاه تهران موجود است(مركزي،1/591).
كتابي درفلسفه وتاريخ حكما با عنوان خلاصهالحياه به وي منسوب است كه ازوي
نيست(منزوي، 1/426).
مأخذ: ابوالفتح گيلاني، رقعات به كوشش محمد بشيرحسين، لاهور، 1968م: ابوالفضل
علامي،آئين اكبري،لكهنو، 1893م: همو، اكبرنامه، به كوشش عبدالرحيم كلكته، 1886م؛
بدائوني، عبدالقادر بن ملوك شاه، منتخب التواريخ ،به كوشش ويليام ناسوليس ومولوي
احمد علي، كلكته، 1829م، بشيرحسين، محمد،مقدمه بررقعات(نكـ: هم: ابوالفتح گيلاني)؛
بيات، بايزيد تذكرة همايون واكبر به كوشش محمدحسين هدايت، كلكته 1360ق/1941م؛
تسبيحي، محمدحسين، فارسي پاكستاني ومطالب پاكستان شناسي، اسلامآباد،
1397ق/1977م؛جهانگير گوركاني، محمد جهانگير نامه، به كوشش محمد هاشم،تهران، 1359ش؛
حسين، مرتضي،مطلع انوار، كراچي،1400ق؛ دانش پژوه،محمد تقي، «فهرست نسخههاي خطي
كتابخانه خصوصي دكتر اصغرمهدوي»؛ نشرية كتابخانة مركزي دانشگاه تهران، نسخههاي خطي
تهران،1340-1341 ش،شم2؛ شاه نوازخان،مأثرالامرا، به كوشش عبدالرحيم،كلكته،1888م؛
شبلي نعماني، محمد،شعر العجم،ترجمة محمدتقي فخرداعي، تهران، 1334ش؛ صفا، ذبيحالله،
تاريخ ادبيات درايران،تهران، 1363-1370ش؛ عرفي شيرازي، كليات اشعار به كوشش جواهري
تهران كتابخانة سنائي؛ فرشته، محمدقاسم بن غلامعلي، تاريخ ، لكهنو، چ سنگي؛ فروحي،
علي،«پزشكان گيلاني دربارسلاطين مغولي هندوستان» گيلاننامه، به كوشش م.پ.جكتاجي،
تهران، 1369ش؛فومني گيلاني، عبدالفتاح، تاريخ گيلان، به كوشش منوچهرستوده، تهران،
1349،فيضي، ديوان به كوشش اي.دي.ارشد تهران، 1362ش؛ قاضي احمد قمي، خلاصهالتواريخ،
به كوشش احسان اشراقي،تهران .1359ش؛ كامگار حسيني،مآثر جهانگيري،به كوشش عذراعلوي،
عليگره، 1978م؛ لودي، شيرعلي خان، تذكره مرآهالخيال،بمبئي،چسنگي؛ مركزي،
ميكروفيلمها؛ منزوي، خطي مشترك؛ نهاوندي،عبدالباقي،مآثر رحيمي،به كوشش محمد هدايت
حسين، كلكته، 1931م؛ واسطي،نير،تاريخ روابط پزشكي ايران
وپاكستان،راولپندي،1353ش؛نيز:
Elgood,Cyril,Safavid Medical practice,London,1970,Nasr,Hossein,Islamic
Science,London,1976,Rieu,Charles, Catalogue of the persian Manuscripts in the
British Museum,London,1966,Rizvi,Athar Abbas and
V.J.A.Flynn,Fathpur-Sikri,Bombay,1975,Storey,C.A.,PERSIAN
Literature,London,1971.
يونس كرامتي