responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2343
ابوعبيد قاسم بن سلام خزاعی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2343

اَبو عُبِيْدْ قاسِمِ بْنِ سَلامِ خُزاعي، (151 ـ محرم 224ق/768 ـ دسامبر 838 م)، فقيه، محدث، قاري وزبان شناس برجستة خراساني كه آثار بسياري در زمينه هاي گوناگون بر جا نهاده است.
نسب پدرش در روايتي با نامهاي عربي سلام بن مسكين بن زيد ضبط گرديده (ابن نديم، 78؛ المرشد بالله، 1/221)، حال آنكه در برخي از منابع اشاره رفته كه پدر وي اسيري رومي (يوناني) بوده است (خطيب، 12/403). بنا به روايتي پدرش مملوك يكي از مردم هرات بود و با قبيلة عرب ازد نسبت ولاء داشت و ابوعبيد نيز در همان شهر تولد يافت (همو. 12/403 ـ 404). نسبت «خزاعي» نشان مي دهد كه او به شاخة خزاعه از ازد مربوط بوده است (نك‌ : ابوعبيد، غريب، 1/1؛ زبيدي، 217؛ ابوعبيد بكري، ‌فصل، 5).
ارقامي كه براي تاريخ تولد يا عمر ابوعبيد ازائه شده است، ولادت او را در فاصلة سالهاي 150 ـ 157 ق نشان مي دهد، اما آنچه بيشتر قابل اعتماد مي نمايد، سخن علي بن عبدالعزيز است كه سن او را به هنگام مرگ 73 سال دانسته است (نك‌ : زبيدي، 219؛ خطيب، 12/415 ـ 416؛ ابن خلكان. 4/62). اينكه دوران نوجواني ابوعبيد چگونه سپري گشته، بر ما پوشيده است. تنها در حكايتي چنين آمده كه او ـ ظاهراً در خراسان ـ همراه با فرزند مولاي خود به مكتب مي رفته است (خطيب، 12/403). ابوعبيد پس از گذراندن دورس مقدماتي براي تحصيل در سطحي بالاتر رهسپار عراق گرديد. براي تخمين زمان رسيدن ابوعبيد به بغداد، توجه به دو تن از شيوخ بغدادي او كارساز خواهد بود. مي دانيم كه ابوعبيد از سعيد بن عبدالرحمن جمحي (د 176ق/ 792 م) كه در بغداد به قضا اشتغال داشت (نك‌ : همو، 9/67 ـ 69) و از فرج بن فضالة حمصي (د 176 ق) كه در بغداد ساكن بود (ابن سعد، 7(2)/71 ـ 72)، حديث شنيده، بنابراين چندي پيش از 176ق به بغداد رفته بوده است (نك‌ : مزّي، 15/169؛ برتن، 172).
در ميان شيوخ كوفي ابوعبيد نيز نام شريك بن عبدالله نخعي (د 177 ق) به چشم مي خورد كه از زمان منصور تا روزگار مهدي قاضي كوفه بود و ابوعبيد براي استماع از او و ديگر شيوخ كوفه پيش از 177 ق بدان شهر رفته بود (نك‌ ك ابن سعد، 6/263 ـ 264؛ مزي، همانجا).
گزارشي در دست است كه نشان مي دهد ابوعبيد در اوان درگذشت حماد بن زيد (179 ق؛ ابن سعد، 2ژ7(2)/42) به بصره وارد شده تا از عالمان آن ديار بهره جويد (خطيب، 12/408 ـ 409). او هرچند در بدو ورود با درگذشت حماد روبه رو گشت، ولي توانست از بسياري از بصريان چون يحيي بن سعيد قطان بهره گيرد و حتي با برخي استادان خود در مسائل كلامي و فقهي به مناظره پردازد و آنان را مجاب كند (همو، 12/409). در ميان شيوخ روايي او نام شماري از محدثان واسطي چون هُشَيم بن بشير (د 183 ق/ 799 م) و عبّاد بن عوام كلابي (د 185 يا 186 ق) نيز به چشم مي خورد كه احتمال درنگ او در واسط را نيز مطرح مي سازد (نك‌ : مزي، همانجا؛ نيز: بحشل، 137 ـ 145).
به نظر مي آيد كه ابوعبيدا در خلال سالهاي 180 ـ 190 ق به بغداد بازگشته، در آنجا ماندگار شده و با بهره گيري از ماية علمي خود، به تدريس فنون ادب همت گماشته باشد. نويسندگان سدة 3 ق/ 9 م به اين دوره از زندگاني ابوعبيد اشاره كرده، از «مُوَّدِّب» بودن او سخن رانده اند (نك‌ : ابن سعد، 7(2)/93؛ ياقوت، ادبا، 15/255، به نقل از جاحظ). ابراهيم حربي يادآور شده است ك ابوعبيد ابتدا در «شارع بشر و بشير» به تعليم اشتغال ورزيد و پس از آشنايي با ثابت نصر خزاعي ـ از اميران عباسي و خويشاوند هم قبيله اش ـ به عنوان مودِّب فرزندان او برگزيده شد (خطيب، 12/413). همچنين گزارش شده كه او به تعليم فرزندان هرثم‌ـة بن اعين از اميران عباسي نيز پرداخته است (همو، 12/404؛ ابن نديم، همانجا).
تنها گزارشي كه از حضور ابوعبيد در دورة معلمي وي در خارج از عراق سخن گفته، روايتي از ابن نجار محمد بن جعفر تميمي است بر طبق آن طاهر بن حسين ذواليمينين به هنگام رفتن به خراسان، در مرو با ابوعبيد كه به مودّبي اشتغال داشت، آشنا شد و به هنگام بازگشت به عراق او را با خود به سامرا آورد (خطيب، 12/405 ـ 406). سازگار نبودن اين روايت با تاريخ زندگي طاهر و تأسيس شهر سامرا در 221 ق (نك‌ : طبري، 9/17) و نيز نامعلوم بودن سند گفتار ابن نجار، روايت وي را بي اعتبار مي سازد. به هر روي برخي از خاورشناسان چنين پنداشته اند كه ابوعبيد در اين دوره از زندگي خود به خراسان بازگشته و در آنجا فرزندان هرثمه را تعليم داده است (نك‌ :گوتشالك، 270؛ كراچكوفسكي، 120؛ زلهايم، 57-58؛ برتن، 47)، ولي بايد يادآور شد كه ورود هرثمه به خراسان در 192ق/ 808 م بوده (نك‌ ك ازدي، 312؛ ابن اثير، الكامل، 6/203 ـ 204) و زندگي ابوعبيد از 191 ق در جزيره و سپس ثغور شام گذشته است.
ابوعبيد حداكثر تا 191 ق بغداد را ترك گفت و به رقه درآمد و چندي در مجلس معمّر بن سليمان نخعي (د 191 ق) و شايد ديگر اهل علم، دانش آموخت (نك‌ : ابوشامه، 201؛ ابن حجر، 10/250). در همين حدود از حضور وي در حمص و استماع از عبيد بن سعيد (ظاهراً اموي د 200ق) نيز خبر رسيده است (نك‌ : المرشد بالله، 2/287). در 192 ق هارون خليفة عباسي ثابت بن نصر خزاعي را به فرمانراويي ثغور شام برگماشت و او راهي آن ديار شد (نك‌ : طبري، 8/340) و چون توانايي ابوعبيد را نيك مي شناخت، او را به عنوان قاضي شهر طرسوس، مركز ولايت ثغور برگزيد و وي تا پايان فرمانراوايي ثابت در اين سمت باقي بود (ابن سعد، 7(2)/93؛ يغموري، 314؛ خطيب، 12/413). ابراهيم حربي محدث، مدت فرمانروايي ثابت و قضاء ابوعبيد را حدود 18 سال دانسته است (يغموري، خطيب، همانجاها)، اما ابوحسان زيادي مورخ، مدت حكمراني ثابت را حدود 17 سال و پايان آن را رد 208 ق دانسته است (همو، 7/143). به هر روي در فاصلة سالهاي 208 ـ 210ق/ 823 ـ 825م ابوعبيد كه حامي خود، ثابت را از دست داده بود و ديگر ثغور پرتلاطم شام را جاي درنگ نمي ديد، رهسپار بغدا گشت.
گفتني است كه در ميان مشايخ متأخر ابوعبيد نام كساني به چشم مي خورد كه در شهرهاي بين راه طرسوس تا حلب سكني داشتند و بسيار محتمل است كه ابوعبيد در راه بازگشت خود، فرصت را براي شنيدن حديث از آنان مغتن شمرد باشد، از آن جمله اند: اسحاق بن عيسي بغدادي (د 214 يا 215 ق)، ساكن اذنه؛ محمد بن كثير صنعاني (د بعد از 210 ق)، ساكن مِصّيصه؛ هيثم بن جميل بغدادي (د 213 ق)، ساكن انطاكيه (نك‌ : مزي، همانجا؛ برتن، 172). ابوعبيد خود نيز تصريح نموده كه از محمد بن عيينة فزاري ساكن مصيصه و ديگر عالمان ثغور بهره گرفته (نك‌ : الاموال، 91) و در جاي جاي آثارش به ذكر يافته ها و مشاهدات خود در ثغور شام پرداخته است (مثلاً نك‌ : الناسخ، 73 ـ 74، الاموال، 182).
ابوعبيد پس از حدود دو دهه دوري از بغداد بدان شهر بازگشت و چندي در آنجا مقيم شد (نك‌ : ابن سعد، 7(2)/93). از 211 ق كه عبدالله ابن طاهر خزاعي پس از سالها جنگ در شام و مصر به بغداد درآمد (ابن اثير، الكامل، 6/406)، با دانش دوستي و گشاده دستي چنان ابوعبيد را به خود مجذوب ساخت كه وي هر كتابي كه تأليف مي كرد، نزد او مي فرستاد و پاداش بسيار دريافت مي داشت و از غير او صله دريافت نمي كرد (ابن نديم. همانجا؛ خطيب، 12/406). با اين وصف، در مورد رابطة عبدالله بن طاهر و ابوعبيد نبايد سخن به گزاف گفت، زيرا عبدالله (ز 181 يا 182 ق) پيش از سفر به طرسوس ـ با توجه به سن كمش ـ قادر به ايفاي نقشي در زندگي ابوعبيد نبوده و در واقع تماس نزديك آن دو به فاصلة سالهاي 211 ـ 213 ق محدود بوده است (قس: گوتشالك، 271 به بعد؛ زلهايم، 58-59).
در 213 ق/ 828 م با رهسپار شدن عبدالله بن طاهر براي تصدي فرمانروايي خراسان، ابوعبيد همراه يحيي بن معين آهنگ مصر كرد (ذهبي، سير، 10/492، به نقل از تارسخ مصر ابن يونس). از استادان مصري او ـ كه در فاصلة سالهاي 218 ـ 228 ق/ 833 ـ 843 م‌ درگذشته اند و چنين مي نمايد كه او در همين سفر از آنان حديث شنيده باشد ـ نعيم بن حماد و ابوصالح كاتب الليث شايان ذكرند (نك‌ : ابوعبيد، همان، 52؛ نيز مزي، همانجا). به گفتة ابن عساكر در تاريخ دمشق (14/317) ابوعبيد براي دانش اندوزي به دمشق نيز فرو آمده است و تأييد اين گفتار در آثار ابوعبيد نيز ديده مي شود (الاموال، 317، الناسخ، 99). وي در اين سفر ـ كه احتمالاً در راه مصر بوده ـ از هشام بن عمرا و عبدالاعلي بن مسهر قرائت و حديث آموخته و نيز از سليمان بن عبدالرحمن حديث شنيده است (ابوعبيد، الاموال، همانجا؛ ابن عساكر،‌ همانجا؛ ابن جزري، غاي‌ـة، 2/18). گذشته از سفرهايي كه ذكر شد، ابوعبيد سفر يا سفرهايي نيز به حجار داشته كه حدود زماني آن دانسته نيست (نك‌: : ابوعبيد، غريب، 1/316).
ابوعبيد پس از دهها سال دانش اندوزي در بازگشت مجدد به بغداد به كار تأليف پرداخت. وي به اعتبار شخصيت فكري خود با اصحاب حديث بغداد و به ويژه بزرگ آنان احمد بن حنبل بسيار نزديك بود (نك‌ : ابن جوزي، 112 ـ 114) و در عقايد ـ آنگونه كه از سراسر كتاب الايمان و از ديگر آثار وي برمي آيد ـ بر مذهب اصحاب حديث پاي مي فشرد و مواضع مرجئه،‌جهميه، معتزله و خوارج را مورد نقد قرار مي داد (مثلاً نك‌ : الايمان، 9، 10، 50، جم‌ ). در مورد امانت، عثمان را بر علي (ع) تفضيل مي داد و با شيعيان برخوردي تند داشت (نك‌ : زبيدي، 218؛ خطيب، 12/409؛ ابن عساكر، 14/326).
در 219ق/ 834 م ابوعبيد كه 68 سالگي را پشت سر نهاده بود ـ پيش از آنكه همچون دوستان خود، احمد بن حنبل و ديگر بزرگان اصحاب حديث بغداد، درگير ماجراي «محنه» گردد ـ بغداد را ترك گفت و راهي حجاز شد (نك‌ : زبيدي، 220؛خطيب، 12/415) و تا پايان عمر در مكه مجاور حرم گشت (نك‌ : همو، 12/403؛ براي اطلاع از اقوال غيرمشهور دربارة وفات او، نك‌ : ابن خلكان، همانجا). عبدالله بن طاهر شعري در رثاي او سروده است (خطيب، 12/412).
فقه ابوعبيد: در ميان شيوخ ابوعبيد به نام شماري از فقيهان اصحاب حديث برمي خوريم كه از جملة آنان سفيان بن عيينه، شريك نخعي و وكيع بن جراح از كوفيان و عبدالرحمن بن مهدي و يحيي بن سعيد قطان از بصريان شايان ذكرند (مزي، 15/168 ـ 169). ابوعبيد در محضر چنين استاداني ظرايف فقه كوفي و بصري اصحاب حديث را فرا گرفت و با شركت در مجالس درس قاضي ابويوسف و محمد بن حسن شيباني با فقه اصحاب رأي نيز آشنا شد (نك‌ : ابوعبيد، الاموال، 37، جم‌ ، غريب، 1/191، جم‌). در هنگام ورود شافعي به بغداد (195 ـ 199ق/ 811 ـ 815 م)، ابوعبيد در ثغور شام بود و ديدار احتمالي او با شافعي كه نويسندگان شافعي آن را در حد دانش آموختن از وي شمرده اند، بايستي در حدود 213 ق/828 م در مصر بوده باشد (نك‌ : نووي، 2(2)/257؛ سبكي، 2/154؛ نيز ووسنتفلد، 658-660). ابوعبيد در مصر از طريق ابن بكير و ابن ابي مريم با نظرات مالك و از طريق ابوصالح كاتب الايث با آراء ليث بن سعد آشنا شد و در شام از طريق محمد بن كثير بر نظرات اوزاعي وقوف يافت (نك‌ : ابوعبيد، الناسخ، 20، 23، 28، جم‌ ).
آگاهي گستردة ابوعبيد از مذاهب گوناگون فقهي و دانش وسيع وي در علوم قرآني و حديث، او را توانا مي ساخت تا به عنوان فقيهي مستقل در مسائل گوناگون فقهي اجتتهاد نمادي و بر تقليد احدي گردن ننهد (نك‌ : ذهبي، معرف‌ـة، 1/141). گفتار ابن درستويه مبني بر اينكه قسمت اعظم فقه ابوعبيد آميخته اي از مذهب مالك و شافعي است، همچون ديگر موضعگيريهاي وي خالي از تعصب به نظر نمي رسد (نك‌ : خطيب، 12/404 ـ 405)، اما اينكه شافعيان و حنبليان هر يك نام او را در طبقات رجال خود آورده اند، نيز دور از انتظار نيست (عبادي، 37؛ سبكي، 2/153؛ ابن ابي يعلي، 1/259)، اگر چه شافعياني چون ابواسحاق شيرازي و ابن رافعه او را شافعي نمي پنداشته اند (نك‌ : ابواسحاق،‌92؛ سبكي، 2/158). اصول كلي ابوعبيد در استنباط احكام، آنگونه كه خود بيان داشته، از اين قرار است: نخست، پيروي روايات و آثار؛ دوم، موافقت با رأي اكثريت؛ سوم، بيشترين سازگاري با زبان عربي (الناسخ، 86 ـ 87، الاموال، 439). او در جاي جاي آثارش به طور جداگانه نيز بدين اصول اشاره كرده است (همان، 95، 364، 515).
ابوعبيد قياس را كه در آن روزگار در دست فقيهان اصحاب رأي ابزاري اساسي بود، در شرايع دين، از فرضيه و سنت، جايز نمي شمرد و باور داشت كه شرايع با يكديگر قابل قياس نيستند (نك‌ : همان، 384، 433، 543). او با حديث نيز برخوردي ناقدانه داشت و بارها حديث را از حيث ضعف سند يا ناسازگاري با قول مشهور فقها طرح نموده است (همان، 434 ـ 435،‌370). ابوعبيد نسخ كتاب با سنت را ممكن مي شمرد (نك‌ : الناسخ، جم‌ ، الاموال، 508 ـ 510)، ولي اساساً گرايش او بر آن بود كه تا حد امكان بر محكم بودن و عدم نسخ آيات پاي فشارد (نك‌ : الناسخ، جم‌ ، الاموال، 559؛ نيز برتن، 19-20).
مطالعه در منابع بازمانده از فقه ابوعبيد و عناوين آثار مفقود موجود وي، نشان مي دهد كه او به برخي از مباحث فقه توجه ويژه اي داشته است. در واقع بيشتر موضوعات مورد توجه او را مباحث عبادي ـ اجتماعي يا صرافاً اجتماعي فقه تشكيل مي دهند: مباحث مربوط به اموال مسلمانان از زكات و خراج، مسائل حقوقي چون ازدواج و خريد و فروش و مباحث مربوط به دادرسي چون شهادات و ادب القاضي. اين گرايش او مي تواند حاصل حدود 18 سال تصدي قضا در شهري چون طرسوس بوده باشد ـ دوراني كه او را واداشت تا از نظرپردازي به عمل و كاربرد نزديك گردد. به عنوان نمونه او روايات موجود دربارة ميازن جزية اهل كتاب را به موارد تاريخي آن محدود مي سازد و آنها را بيان كنندة حكمي كلي نمي داند و بر آن است كه فرمانرواي اسلامي بايد با در نظر گرفتن شرايط و توانايي جزيه دهندگان ميزان جزيه را تعيين نمايد (الاموال، 49 ـ 50). آراء فقهي ابوعبيد را علاوه بر آثار بازمانده اش، مي توان در كتب ديرين فقه تطبيقي و ديگر منابع، چون سنن ترمذي (1/227، 4/115)، اختلاف العلماء مروزي (ص 34، 36، جم‌ ) الاشراف ابن منذر (1/39، 51، جم‌)، الخلاف طوسي (1/8، 29، جم‌ ) و الافصاح ابن هبيره (1/133) باز يافت.
ابوعبيد و حديث: همچنانكه گفته شد، ابوعبيد پيش از 176ق/792 م شنيدن حديث را آغاز كرد و در طول چندين دهه توانست از بسياري از محدثان عراق، شام، حجاز و مصر حديث بياموزد. مزي فهرستي از مشايخ وي به دست داده است (همانجا) كه با استفاده از آثار موجود ابوعبيد جاي تكميل بسيار دارد. در فهرست ديگري كه مزي از شاگردان و راويان ابوعبيد ارائه كرده است (15/169 ـ 170)، نام كساني چون احمد بن يحيي بلاذري، حارث بن ابي اسامه و ابوبكر ابن ابي الدنيا به چشم مي خورد، ولي آنگونه كه از سند آغازين آثار ابوعبيد و كتب فهارس آشكار است، مهم ترين عامل انتقال آثار و ورايات ابوعبيد شاگردش علي بن عبدالعزيز بغوي بوده است (براي تكميل فهرست مزي، نك‌ : ابن نديم، 78؛ خليفه، 19؛ قفطي، 3/21 ـ 22؛ ابن عديم، 3/1168).
از ديدگاه رجالي، معاصران ابوعبيد ـ احمد بن حنبل، اسحاق بن راهويه و يحيي بن معين ـ او را برتر از آن دانسته اند كه تنها با لف‌«ثقه» از وي ياد كنند و در واقع همانگونه كه ابن كامل ياد كرده، احدي بر وثاقت او طعن نكرده است (خطيب، 12/411، 414 ـ 415؛ يغموري، 315). ابراهيم حربي او را به سبب از دست دادن محضر شيوخ متقدم و روايت از محدثان متأخر مورد نقد قرار داده (خطيب، 12/412 ـ 413) و ابوحاتم رازي اشتغال او به غير حديث را بروي خرده گرفته است (ابن ابي حاتم، 3(2)/111). به علاوه در جاي جاي آثار ابوعبيد در جزئيات مربوط به متن يا سند روايت، عباراتي دالّ بر ترديد و فراموشي ديده مي شود (مثلاً الاموال، 24، غريب، 1/191، الناسخ، 91) كه انتقاد برخي را موجب شده است (نك‌ : علي بن حمزه، 191). در واقع محدثان در عين اينكه بر وثاقت ابوعبيد باور داشتند، بيش از آنكه به اسانيد و روايات او روي آورند، بر وي به سان يك مفسر حديث ارج مي نهادند (نك‌ : خطيب، 12/408، 410). در صحاح سته بدون اينكه حديثي از او نقل گردد، نكات تفسيري او دربارة برخي احاديث نقل شده است (نك‌ : بخاري، 4/139؛ ابوداوود، ‌سنن، 2/106).
آنچه ابوعبيد را به عنوان مفسر احاديث مشكل شاخص كرده بود، تأليف كتاب غريب الحديث است كه به گفتة خود او حدود 40 سال از عمرش را براي گردآوري مطالب آن صرف نموده بود (نك‌ : خطيب، 12/407) و چنانكه از مندرجات كتاب برمي آيد، آن را پس از سفر مصر (213/828 م) در بغداد تأليف كرده (نك‌ : ابن سعد، 7(2)/93) و به روايتي به مأمون اهدا نموده بود (خطيب، 12/408). اين كتاب از بدو تأليف مورد توجه محدثان بزرگ بغداد چون احمد بن حنبل و يحيي بن معين قرار گرفت (همو، 12/407؛ قس: ابوداوود، مسائل،‌282) و در اندك زماني در شرق و غرب بلاد اسلامي رواج يافت، چنانكه نسخه اي از آن نزد عبدالله بن طاهر، والي وقت خراسان فرستاده شد (خطيب، 12/406) و امروز نسخه اي از آن به خط مغربي در ليدن وجود دارد كه تاريخ كتابت آن 252 ق است (ورهووه، 95). در دوره هاي بعد كتاب ابوعبيد دركنار تكمله اي كه ابن قتيبه بر آن نوشت، اساسي ترين منابع براي آثار ديگران در زمينه غريب الحديث تلقي مي شد (نك‌ : بخش آثار در همين مقاله).
ابوعبيد و قرائت: بر پاية فهرستي از شيوخ قرائت ابوعبيد كه ابوعمرو داني به دست داده، وي از علي بن حمزة كسائي، شجاع بن ابي نصر، اسماعيل بن جعفر مدني، حجاج بن محمد، ابومسهر عبدالاعلي بن مسهر و هشام بن عمار قرائت آموخته است (ذهبي، معرف‌ـة، همانجا). ابن جزري بر آن فهرست، سليم بن عيسي، يحيي بن آدم و سليمان بن حماد نامي را افزوده است (غاي‌ـة، همانجا). گوتشالك در مورد نام اخير، حمّاد را تحريف جمّاز تصور كرده و ابن جماز (د بعد از 170 ق)، راوي قرائت مدني ابوجعفر را از شيوخ او دانسته است (ص 268)،‌ اما ابوعبيد خود متذكر شده كه قرائت قاريان مدينه، از جمله ابوجعفر را تنها از اسماعيل بن جعفر فرا گرفته است (اندرابي، قراءات، 44). ابوعمرو داني از شاگردان او در قرائت احمد بن ابراهيم وراق خلف، احمد بن يوسف تغلبي، علي بن عبدالغزيز، نصر بن داوود و ثابت بن ابي ثابت را نام برده است (ذهبي، همانجا).
ابوعبيد فراگرفته هاي خود دربارة قرائات گوناگون حجاز، عراق و شام را در كتابي با عنوان القراءات (نك‌ : بخش آثار در همين مقاله) به وديعه نهاد و در آن افزون بر 20 قرائت را ثبت كرد (مكّي، 27؛ ابن جزري،‌ النشر، 1/33 ـ 34). اين اثرِ ابوعبيد نخستين تأليف شناخته شده و در دانش قرائت است كه در آن قرائات گوناگون در كنار يكديگر گردآوري شده است (همانجا) و محمد بن جرير طبري در تأليف كتاب القراءات خود، شالودة كار را بر اين كتاب نهاده بوده است (ياقوت، ادبا، 18/67 ـ 68). ابوعبيد علاه بر اين اثر، ديگر آثار خود نيز گاه به نقل قرائتهاي گوناگون و اختلافات مصاحف پرداخته است (غريب، 2/33، 51، جم‌، فضل، گ 48 الف ـ 49 ب، الناسخ، 5، 15، 22؛ نيز ابن خالويه، 108، 118).
گاهي وسيع ابوعبيد از اختلافات قرائات و دانش گستردة او در ادب، وي را بر آن داشت تا از ميان قرائات پيشينيان، به انتخاب پردازد. او به گفتة خود در اين گزينش موافقت اكثر قراء، بيشترين سازگاري با نحو و لغت عربي و صحيح تر بودن از نظر تأويل (اعتقادي يا فقهي) را در نظر داشته (ابوعبيد، همان، 87؛ اندرابي، همان، 142، 145) و گويا در اين بين بر موافقت با اكثريت تأكيدي خاص مي نموده است (مثلاً نحاص، 3/132). علاوه بر سه اصل ياد شده، او در موارد بسيار، قرائتي را به جهت سازگاري با نظاير آن در قرآن (همو، 3/39، 112، جم‌ ) يا در حديث (همو، 3/306 ـ 307) مرجع دانسته و بيشترين سازگاري با رسم الخط مصحف را در نظر داشته است (همو، 3/10، 4/233).
او گاه در اختيار خود، روش احتياط را گزيده است. نمونة بارز ان در الف پاياني «الظُّنونا»، «الرَّسولا» و «السَّبيلا» (احزاب/33/10،‌ 66، 67) ديده مي شود كه بين سه قول «حذف الف در وصل و اثبات آن در وقف»، «اثبات در هر دو حالت» و «حذف در هر دو حالت»، تنها با قول اخير كه مخالفت با رسم مصحف بوده، مخالفت كرده و با تعمد بر وقف، خود را از كنار زدن هر يك از دو قول نخست رهانيده است (نك‌ : اندرابي، الايضاح، گ 186 ب؛ «المباني»، 165). با وجود اينكه ابوعبيد از نظر طبقه بندي مكاتب قراء، در شمار كوفيان جاي دارد (نك‌ : اندرابي، همان، گ 94 ب)، ولي وي با روشي اجتهادي كه در پيش گرفته، در بسياري از موارد برخلاف اجماع كوفيان و حتي مصحف كوفه قرائت كرده است (مثلاً نك‌ : همان، گ 157 الف، 174 الف، 194 الف).
از منابعي كه مي توان اختيار ابوعبيد را به تفصل در آنها بازيافت، اعراب القرآن ابوجعفر نحاس والايضاح اندرابي شايان ذكرند و موارد پراكندة آن در منابع گوناگون، حتي سنن ترمذي (5/185 ـ 186) ديده مي شود. به تصريح مقدسي جغرافي نگار، در نيمة دوم سدة 4ق/10 م اختيار ابوعبيد در بلاد جبل (در ايران) از قرائات رايج بوده (ص 303) و مكي بن ابي طالب، عالم مغربي، از رواج آن در برخي نقاط در نيمة نخست سدة 5ق/11 م خبر داده است (ص 64 ـ 65). اشارات ديگري نيز
وجود دارد كه از رواج اين قرائت در دوره هاي بعد حكايت دارند (اندرابي، قراءات،142 ـ 146؛ رافعي، 1/132، 2/159؛ ابن
خير، 23).
ابوعبيد و ادبيات عرب: ابوعبيد در دورة تحصيل خود، نزد استادان بنام دو مكتب كوفه و بصره به فراگيري علوم ادب از نحو و لغت و غير آن پرداخت و به عنوان اديبي برجسته شناخته شد كه تأثيري انكارناپذير بر آثار ادبي پس از خود بر جاي نهاده است. در شمار استادان كوفي وي نام كساني چون علي بن حمزة كسايي، يحيي بن زياد فرّاء، ابوعمرو شيباني، علي بن مبارك احمر و ابن اعرابي و در ميان استادان بصري وي نام كساني چون ابوزيد انصاري، ابوعبيده معمر بن مثني، عبدالملك اصمعي، يحيي بن مبارك يزيدي و نضر بن شميل مازني ديده مي شود (نك‌ : يغموري، همانجا؛ خطيب، 12/404؛ ابن انباري، 57).
ابوعبيد زغبتي چندان به تأليف آثار مستقل در نحو نشان نداده و مباحث نحوي خود را در آثار مختلف پراكنده است. از مهم ترين منابع موجود براي مطالعة نحو ابوعبيد، منقولات نحاس از كتاب القراءات اوست كه برخي با نقض و نقد نيز همراه است (مثلاً نك‌ : 2/285، 3/436). ابوعبيد در نحو به مكتب كوفيان گرايش داشت (نك‌ : همو، 2/193؛ خطيب، همانجا). او هيچ گاه به عنوان يك نحوي برجسته مطرح نگرديد (نك‌ : ابوطيب، 93). در واقع ابوعبيد بيشترين اهتمام خود را به واژه شناسي و موشكافي در پيچيدگي و غرايب قرآن، احاديث و اشعار و به طور كلي غرايب واژه هاي عرب معطوف داشته و شماري از آثار خود را در همين زمينه پديد آورده است. مهم ترين اثر ابوعبيد از اين دست كتاب الغريب المصنف است كه گويند آن را در مدتي قريب 30 تا 40 سال گرد آودره، در 000’1 باب مرتب نموده و بيش از 200’1 بيت شعر را به عنوان شاهد لغوي در آن جاي داده است (نك‌ : هماجا؛ ابن نديم، همانجا؛ ازهري، 1/20).
الغريب المصنف از نخستين مجموعه هاي بزرگ واژه شناسي عربي است كه در آن گزيدة اقوال لغويان پيشين و تحقيقات شخصي مؤلف گرد هم آمده است و همين جامعيت موجب شده كه شمر بن حمدويه، از شاگردان ابوعبيد اين اثر را بهترين تصنيف در نوع خود بشمارد و حواشي بسياري بر آن بنويسد. اين متن و حواشي بعدها مورد استفادة ازهري واقع شده است (همانجا). به هر روي امتيازات اين اثر از يك سو و برخي لغزشهاي مؤلف ـ كه در چنين اثري از آن گريزي نبوده است ـ از ديگر سو، موجب اظهار نظرها و موضعگيريهاي متفاوتي در مورد اين كتاب و مؤلف آن به عنوان يك «لغوي» شده است. اديب معاصر وي، اسحاق بن ابراهيم موصلي معتقد بوده كه در اين اثر تصحيفات بسياري رخ داده و ابوعبيد با اين اعتراض به گونه اي منطقي برخوردار كرده و احتمال خطا را در حد معقول آن پذيرفته است (نك‌ : زبيدي، 220 ـ 221؛ خطيب، 12/413).
دامنة انتقادات از اين اثر به پس از درگذشت ابوعبيد نيز كشيده شد و در نيمة دوم سدة 3ق/9 م ابوسعيد محمد بن عيبرة‌ اسدي در انكار يا تأييد گفته هاي ابوعبيد دست يازيد (ياقوت، همان، 19/105). در سدة 4 ق/10 م ابن درستويه (نك‌ : خطيب، 12/404) و ابوطيب لغوي (همانجا) ارزش تحقيقي الغريب المصنف را كمتر از آنكه تصور مي رفت، جلوه داده و بيشتر هنر او را در اقتباس از آثار ديگران دانسته اند. علي بن حمزة بصري رديه نويس آثار ادبي، در «التنبيهات» خود به نقد برخي گفته هاي ابوعبيد در كتاب ياد شده پرداخته و او را به فقدان ضبط و بي دقتي متهم ساخته است (نك‌ : ص 191 ـ 192، جم‌). در مقابل كساني چون ازهري بر الغريب المصنف به عنوان منبعي اساسي تكيه كرده، حتي در نقل گفتار پيشينيان، چون ابوزيد، ابوعبيده، اصمعي و كسايي بر نقل ابوعبيد اعتماد نموده اند (نك‌ : ازهري، 1/13 ـ 20).
اينكه ابوعبيد بيشتر اطلاعات لغوي را از استادان خود برگرفته، امري است كه براي يك لغوي سنتي طبيعي مي نمايد، ولي اين بدان معني نيست كه آثار و مباحث لغوي منحصر به نقل از لغويان پيشين بوده باشد. او بارها به نقد نظرات شيوخ خود پرداخته و بر شنيده هاي مستقيم خود از فصيحان عرب نيز به عنوان منبعي اساسي تكيه كرده است (مثلاً نك‌ : سيوطي، 1/109؟ 132؛‌ نحاس، 2/386).
از جنبه هاي شاخص واژه شناسي ابوعبيد كه به ويژه در كتاب لغت القبائل ديده مي شود، اطلاعاتي است كه در مورد واژه ها و تلفظهاي مختلف در لهجه هاي گوناگون عربي به دست مي دهد. او در بررسي لهجه ها، تقسيماتي جغرافيايي از حجاز،‌ نجد، يمامه، عمان، يمن و شام و تقسيماتي قبيله اي از قريش، تميم، طيء و ديگر قبايل را در نظر داشته و به نمونه هاي منقول از گوشهاي تاريخي عرب چون سبا، حمير،‌ جرهم، عمالقه، مدين و غسّان نيز توجه نموده است. اينگونه اطلاعات در آثار ابوعبيد نه تنها از نظر جمع آوري روايات پيشينيان، بلكه از اين لحاظ نيز كه در پاره اي موارد ـ به ويژه در مورد لهجه هاي ثغور شام ـ شنيده ها و دريافتنهاي شخصي خود اوست، حائز اهميت است (نك‌ : غريب، 3/91، 4/31). گفتني است كه اطلاعات لغوي ابوعبيد طي سده ها، در سطح وسيعي مورد استفادة لغت نويسان عربي قرار گرفته است. ابوعبيد در تدوين لغت نيز نظراتي داشت و معتقد بود كه اصطلاحات علوم را نبايد با دانش لغت خلط نمود و آنها را در كنار واژه ها قرار داد (نك‌ : عزاوي، 104).
گذشته از واژه ها،‌ امثال نيز توجه ابوعبيد را به خود جلب نموده بود، تا آنجا كه او امثال را مظهر حكمت عرب در دو دورة جاهليت و اسلام دانسته است (نك‌ : سيوطي، 1/486). وي در زمينة امثال اثري تأليف كرد كه در تاريخ كتب امثال عرب جايگاهي ويژه دارد. اگرچه پيش از او كساني چون مفضل بن محمد ضبي و مؤرج بن عمرو سدوسي آثاري در اين زمينه پرداخته بودند، جامعيت كتاب ابوعبيد آثار پيشين را تحت الشعاع قرار داد و مؤلفان بعدي نيز كمابيش از آن بهره جستند. كتاب الامثال ابوعبيد و جايگاه آن در ميان آثار مربوط به امثال عرب توسط رودلف زلهايم به تفصيل مورد بررسي قرار گرفته است (براي تحقيقات سنتي و معاصر دربارة اين كتاب، نك‌ : GAS, VIII/84-85).
ابوعبيد و زبان شناسي: پرورش ابوعبيد در محيط فارسي زبان خراسان و برخوردهاي او با يونانيان آسياي صغير و احتمالاً اقليتهاي زباني چون قبطيان مصر، شرايط مساعدي بود تا او ديدگاه خود را از زبان عربي فراتر بوده، به مقايسه هاي زباني بپردازد: وي در يك جا در مقايسه اي بين ساختار نحوي زبان عرب با ديگر زبانها (در حد شناخت خويش)، مشخصه هايي چون الف و لام تعريف و اعراب پاياني كلمات را از ويژگيهاي اين زبان شمرده و درجايي ديگر مدعي شده كه زبان عربي قابليت ترجمه پذيري از ديگر زبانها را بخوبي داراست، ولي ترجمه از عربي به ديگر زبانها كيفيت مطلوبي ندارد و در همين راستا ترجمه هاي قرآن وحتي «بسمله» را مورد تقليد قرار داده است (نك‌ : قلقشندي، 1/149؛ سيوطي، 1/329).
چهره اي ديگر از برخورد مقايسه اي ابوعبيد، در ريشه شناسي واژه هاي بيگانه در عربي، به چشم مي خورد، چه، او توجه ويژه اي به الفاظ معرّب معطوف نموده و نظارتش در اين باره مورد عنايت لغويان بعدي قرار گرفته است. آشنايي بيش و كم ابوعبيد با چند ربان، او را در شناخت ريشة واژه هاي عربي واقع بين تر ساخته و موجب شده تا وي برخلاف پيش كسوتاني چون ابوعبيده معمر بن مثني، حتي در قرآن وجود واژه هاي بيگانه را بپذيرد. البته دور از انتظر نيست كه او براي خدشه دار نساختن عربيت قرآن به توجيهاتي نيز توسل جويد (نك‌ :ابوعبيد، غريب، 4/242، «رسال‌ـة»، 1/125 به بعد؛ سيوطي، 1/268 ـ- 169).
ابوعبيد در جاي جاي آثار خويش به نشان دادن ريشه هاي فارسي،‌ سامي ـ حامي و به ندرت يوناني براي برخي واژه هايي عربي پرداخته است، ولي ميزان ارزش اين اطلاعات در همة اين زبانها برابر نيست. اينكه او واژة «رقيم» را در زبان رومي (يوناني) بيانگر معني «كتاب» دانسته (همان، 2/3) و واژة معرّب «سرق» (= قطعه حرير سفيد) را به جاي بازگردانيدن به واژة يوناني «سريكس » (ليدن، 1594) از واژة پارسي «سره» (= نيكو) مشتق دانسته است (غريب،‌4/241 ـ 242)، نشان از آن دارد كه وي به رغم حضور طولاني در آسياي صغير زبان يوناني را نيك نياموخته بوده است. در مورد زبانهاي سامي ـ حامي، غالب ارجاعات او، به ويژه در لغات القبائل، به زبانهاي نبطي،‌ سرياني، عبري و گاه حبشي و قبطي و بربري از گفتار عالمان و لغويان پيشين مايه دارد، ولي به ندرت نكات جالبي نيز در آن بين ديده مي شود. به عنوان نمونه او در مورد واحد اندازه گيري «بهار» آن را از ريشه اي قبطي پنداشته (غريب، 4/164) و آورده است كه در زبان قبطيان هر بهار برابر با 300 رطل است (قس: BHR در قبطي بهاري: كروم، 488). البته برابري واحد بهار با 300 رطل در منابع تاريخي مؤيد دارد (نك‌ : مقدسي، 94). نمونة ديگر واژة زُرمانق‌ـة (= جبة پشمين) است كه حتي در عهد ابوعبيد واژه اي متروك بوده و او ريشة‌ آن را عبري پنداشته است (قس: «گُرمنقه» در سرياني: فرنكل، 289) و پندار او بيش از لغوياني كه آن را معرب «اشتربانه» فارسي دانسته اند (نك‌ : ابن اثير، مبارك، 2/301) به تحقيق نزديك بوده است.
از يوناني و زبانهاي سامي ـ حامي كه بگذريم، مباحث ابوعبيد دربارة زبان فارسي بسيار محققانه تر است. برخي از نظرات شخصي او چون بارگرداند اشتقاق «قَيروان» به اصل فارسي (و نيز پهلوي) «كاروان» همواره مورد توجه قرار گرفته است (نك‌ : غريب، 4/422). علاوه بر آن، ابوعبيد گاه به استنباط قاعده هايي در تعريب واژه هاي فارسي پرداخته كه بسيار جالب توجه است. به عنوان مثال او تبديل «شين» به «سين» در تعريب الفاظي چون نيشابور (نيسابور) و دشت (دست» را قاعده اي معمول شمرده است (نك‌ : سيوطي، 1/275). همچنين تبديل جزء پسين «ـه» (-a) در واژه هاي فارسي به «ـَ ق» (-aq) در شكل عربي را به سان يك قاعده بيان داشته و مواردي چون تبديل اِسْتبرَه به اِسْتَبرَق (= ديباي ستبر) و بَرَه به بَرَق (= بچة گوسفند) را نمونه آورده است (غريب، 4/242). اگرچه واژه هاي عربي ياد شده معرب واژه هاي پهلوي با جزء پسينِ «ـَ ك» (-ak) هستند كه كاف پاياني آنها به قاف تبديل شده است (پهلوي: varak, stawrak: فروه وشي، 409، 451)، ولي گفتار ابوعبيد از آگاهي او به فارسي دري و ناآشنايي قابل انتظار او با زبان پهلوي نشأت گرفته است.
ابوعبيد آن اندازه با زبان فارسي مأنوس بود كه حتي در دهة پاياني زندگي خود در بغداد، به هنگام تفسير واژة عربي «جائز» در غريب الحديث ذكر داده كه معادل اين كلمه در فارسي «تير» است (3/119). علاوه بر آنچه ياد شد، اين تركيبها و واژه هاي فارسي نيز در آثار ابوعبيد و منقولات موجودات در المعرف جواليقي از او ضبط گرديده است: اندرآيم (غريب، 4/379)، خاك بر سر (الاموال،‌32)،‌ باذوق و بختج (= باده و پخته) (غريب،‌2/178)، باله (= الجِراب) (جواليقي، 51)، دوپود (همو، 139)، روسپي (غريب، 3/424)، يَلمه (= قبا) (همان، 4/242).
اطلاعات تاريخي و جغرافيايي او: ابوعبيد از محضر مورخان بزرگي چون هشام ابن كلبي، محمد بن عمر واقدي، هيثم بن عدي و ابوعبيده معمر بن مثني دانش آموخته و در آثار خود از آنان و ديگران روايات تاريخي بسياري نقل نموده است (مثلاً نك‌ : همان، 1/157، 2/300). او گاه به نسخه هاي اصيل برخي اسناد تاريخي دسترسي داشته است. به عنوان مثال متن پاسخهاي ليث بن سعد، سفيان بن عيينه، مالك بن انس و تني چند از ديگر فقها در پاسخ استفتاء عبدالملك بن صالح، فرمانرواي ثغور شام را در ديوان وي مشاهده كرده و خلاصة آن پاسخها را نقل نموده است (الاموال. 183 ـ 187). نمونة ديگر نسخه اي اصيل از نامة پيامبر (ص) به اهل دوم‌ـة الجندل است كه بر پوستي سفيد نوشته شده بوده و وي آن را به دست آورده و متن آن را عيناً در كتاب الاموال (ص 205 ـ 206) خود نقل كرده است. در ميان آثار بازمانده از او كتاب الاموال، به ويژه از نظر مكاتبات پيامبر (ص) و فتوح سرزمينها ارزش تاريخي بسياري دارد و مورخاني چون مسعودي از آن سود برده اند (نك‌ : مسعودي، التنبيه، 232).
محتمل است كه ابوعبيد آثار مستقلي نيز در اخبار و روايات تاريخي تأليف كرده بوده (مثلاً الاحداث، نك‌ : بخش آثار در همين مقاله) و مسعودي آنجا كه نام او در كنار مورخاني چون ابومخنف،‌ابن اسحاق و واقدي آورده (مروج، 1/21)، به اينگونه آثار او توجه داشته است. به هر روي روايات تاريخي بسياري به نقل از ابوعبيد در آثار تاريخي شاگردش بلاذري وارد شده (انساب، 1/165، جم‌ ، فتوح، 23، 31، جم‌ ) و در آثار ديگري نيز روايات تاريخي او به طور پراكنده نقل گرديده است.
در زمينة جغرافيا، كراچكوفسكي با در نظر داشتن كتاب الغريب المصنف و قياس آن با كتاب الصفات نضر بن شميل ـ كه الگوي تأليف الغريب بوده است (نك‌ : ابن نديم، 57 ـ 58) ـ نتيجه گرفته كه بخشي از اثر ابوعبيد نيز همچون الصفات، به جغرافياي طبيعي اختصاص داشته است (ص 120). به هر روي اطلاعات پراكنده در زمينة نامهاي جغرافيايي و حدود و ثغور
آنها در ديگر آثار ابوعبيد و به نقل از او در آثار متأخر جغرافيايي درج شده است (نك‌ : ابوعبيد، همان، 81 ـ 82،‌ 182؛ ابوعبيد
بكري،‌ معجم 1/6، 2/626، جم‌ ، ياقوت، بلدان، 1/291).
آثار: ابوعبيد در فنون گوناگون تأليفات پرشماري داشته كه به اعتقاد جاحظ از صحيح ترين و پرسودترين آثار پيشينيان بوده است (نك‌ : زبيدي،‌217). ابن درستويه ضمن سخن گفتن از تعدد آثار وي به معرفي مهم ترين آنها پرداخته و يادآور شده است كه اين آثار در سرزمينهاي مختلف مورد توجه بوده اند. به گفتة او آثار رواج يافتة ابوعبيد افزون بر 20 عنوان بوده است . او را آثاري نامشهور به ويژه در فقه نيز بوده كه آنها را براي شاگردان خود روايت نكرده، ولي وي ]ابن درستويه[ نسخه هاي آنها را در بيوت طاهريان ديده بوده است (خطيب، 12/404 ـ 405). مهم ترين آثار شناختة او اينهاست:
الف. چاپي: 1. الاجناس من كلام العرب و مااشتبه في اللفظ و اختلف في المعني، در لغت، به كوشش امتياز علي عرشي، بمبئي، 1356ق/1938 م. 2. الامثال، در ضرب المثلهاي عربي،‌ كه نخست به عنوان متن در مجموعة التحف‌ـة البهي‌ـة در 1302 ق در استانبول به چاپ رسيده است، سپس همراه با ترجمة التين بخشي از آن در 1936 م توسط برتو در گوتينگن طبع شده است. 3. الاموال، در مباحث فقهي مربوط به زكات و خراج، كه بارها از جمله در قاهره (1353 ق) به كوشش محمد حاممد فقهي و نيز در همانجا (1389 ق) به كوشش محمد خليل هراس به چاپ رسيده است. حميد بن زنجويه در كتاب الاموال (1/90، جم‌ ) و نيز قدام‌ـة بن جعفر در الخراج (ص 215، جم‌)از اين كتاب استفادة فراوان برده اند. 4. الايمان و معالمه وسننه و استكماله و درجاته، دربارة نظرية اصحاب حدث در مسألة ايمان (نك‌ : مآخذ همين مقاله؛ نيز GAS, IX/71). مادلونگ در مقاله اي در مجلة «مطالعات اسلامي » به بررسي انعكاس نظرات اعتقادي متقدم اهل سنت در اين اثر ابوعبيد پرداخته است. 5. رسال‌ـة ماورد في القرآن الكريم من لغات القبائل، دربارة واژه هاي قرآن. اين رساله در حاشية التيسير في علم التفسير ديريني در قاهره (1310 ق) به چاپ رسيده است (نيز نك‌ : مآخذ همين مقاله). 6. غريب الحديث، در شرح واژه هاي مشكل به كار رفته در احاديث نبوي و آثار صحابه (نك‌ : مآخذ همين مقاله؛ در مورد تحقيقات انجام يافتة آن، نك‌ : GAS, VIII/86-87). 7. فضل (فضائل) القرآن ومعالمه آدابه، كه فصلي از آن به كوشش اشپيتالر در برلين (1952م) منتشر شده و نسخه هاي خطي آن در كتابخانه هاي توبينگن، برلين، قاهره، دمشق و جز آن يافت مي شود (GAS, IX/71). 8. الناسخ و المنسوخ، در ناسخ و منسوخ قرآن كه در چند مورد به ناسخ و منسوخ حديث نيز پرداخته است (مثلاً ص 48، 57 ـ 58). اين اثر بار نخست در 1405ق/1985 م توسط فؤاد سزگين در استونگارت چاپ تصويري شده است (نيز نك‌ : مآخذ همين مقاله). 9. النعم و البهائم و الوحش والسباع و الطير و الهوام و حشرات الارض، كهدر 1908 م به كوشش بويژ در «نشرية دانشكدة خاورشناسي » دانشگاه سن ژوزف بيروت به چاپ رسيده است.
گفتني است كه سمعاني در التحبير (1/185) در زمرة آثار ابوعبيد از كتابي با عنوان مقتل الحسين (ع) ياد كرده است كه به نظر مي رسد همان متن مندرج در العقد الفريد ابن عبدربه (4/376 به بعد) بوده باشد.
ب . خطي: 1. الايضاح، نسخة خطي جامع قزويين فاس (GAS, S, I/167). 2. الطلاق، در فقه، كه پاره اي از آن در موزة آثار اسلامي تركيه به شمارة 7892 باقي است (نك‌ : GAS, IX/72) و آراء منقول از ابوعبيد در ابواب طلاق از اختلاف العلماء مروزي (ص 129ـ 196) احتمالاً برگرفته از همين اثر اوست. 3. الطهارة يا الطهور، در فقه، كه نسخه هايي از آن در دارالكتب مصر و كتابخانة ظاهريةدمشق نگهداري مي شود (نك‌ : GAS, IX, 71) و احتمالاً همين اثر در بخش مربوط از اختلاف العلماء مروزي (ص 34ـ 39)‌مورد استفاده قرار گرفته است. 4. عدد آي القرآن، در شمارش آيات قرآن، كه نسخة آن در كتابخانة زينونة تونس مضبوط است (GAS, IX, 70). 5. الغريب المصنف، در لغت، كه نسخه هاي متعدد از بخشهاي گوناگون آن در كتابخانه هاي مختلف جهان، همچون آمبروزيانا، اسكوريال، توپكاپي، اياصوفيه، دارالكتب مصر و ظاهريه يافت مي شود (براي نسخه خطي و نيز تحقيقات انجام گرفته، نك‌ : همان، III/367, VII/345, VIII/83- 84). گفتني است كه ممكن است برخي از آثار كوچك بازمانده از ابوعبيد در زمينة لغت بخشهايي از الغريب المصنف باشند (مثلاً در مورد اخلاق الانسان و نعوته، نك‌ : TS، شم‌ 7499؛ قس: RSO, IV/716). 6. كتاب فَعَلَ و اَفْعَلَ، در لغت. نسخه خطي آن در دارالكتب مصر موجود است GAS, S، همانجا). 7. المواعظ، مشتمل بر اندارزهاي پيامبران (ابن خير، 291؛ وادي آشي، 233) كه نسخه اي از آن در لايپزيگ موجود است (فولرس، شم‌ 158). 8. متني دربارة حج، نوشته شده بر يك قطعه پوست كه در موزة آثار اسلامي تركيه نگهداري مي شود (GAS, IX/72). 9. جزئي از احاديث ابوعبيد، به روايت علي بن عبدالعزيز، كه نسخه خطي آن در كتابخانه ظاهريه وجود دارد (ظاهريه، 177).
آثار يافت شده و منسوب: 1. آداب الاسلام، كه بلوي در الف باء (2/27) از آن نقل كرده است. 2. الحداث (ابن نديم، 78)، كه محب الدين طبري (1/8) از آن استفاده كرده است. 3. ادب القاضي (ابن نديم، همانجا). 4. الاشري‌ـة، در فقه، كه طوسي در رساله «تحريم الفقاع» (ص 256ـ 257) و ابن شهر آشوب در متشابه القرآن (2/211) از آن نقل كرده است. 5. الاضداد، كه سيوطي بدو منسوب داشته (1/581، 2/249) و بروكلمان نسخه اي از آن به شمارة 874 در كتابخانه عاشرافتدي نشان داده كه بر اساس فهرست اين كتابخانه چيزي جز الاضداد ابوحاتم سجستاني نيست (نك‌ : GAS, S، همانجا؛ قس: دفتر كتبخانه، 56، شم‌ 874). 6. امالي كه سيوطي (2/323) از آن بهره گرفته است. 7. امراض الابل (نك‌ : ابن منظور، ذيل ذيب). 8. الايمان و النذور، در فقه، ( ابن نديم، همانجا)، كه احتمالاً مأخذ بخشي از اختلاف العلماء مروزي (ص 211ـ 218) بوده است. 9 و10. الحجر و التفليس و الحيض، در فقه، (ابن نديم، همانجا). 11. الخيل، كه ابن منظور بارها در لسان العرب بدان استناد نموده است. (ذيل خنب، رصع، خقق، ملك، نزا) و ممكن است ناشي از اشتباه نوشتاري در ارجاع به كتاب الخيل ابوعبيده معمر بم مثني باشد (قس: ابن منظور، ذيل ضبح، جم‌). 12. الشعراء (ابن نديم، GAS, II/94). 13. شواهد القرآن (ابن خير، 71؛ سمعاني، همانجا). 14. الصفات (ابن منظور، ذيل بدل). 15. غريب القرآن (ابن نديم، 37، 38)، كه احتمال دارد با اثر چاپي شمارة 5 مرتبط باشد (نك‌ : GAS, S، همانجا). 16. الغنم، كه مورد استناد جوهري در صحاح (6/2307) واقع شده است. 17. فضائل الفرس، كه قلقشندي (4/92) از آن نقل كرده و ممكن است چيزي جر اثر ابوعبيده معمر بن مثني با همين عنوان نباشد (ابن نديم، 59). 18. فقه ابي عبيد (ذهبي، سير، 18/203). 19. القراءات (ابن نديم، 38، 87) كه نسخه هاي آن تا مدتها درمشرق و مغرب رواج داشته است (مثلاً نك‌ : نحاس، 3/313؛ ابن خير، 23؛ ابوشامه، 40ـ 42، 163ـ 165). 20. ما خالقت العام‌ـة فيه لغات العرب (ابن منظور، ذيل قزز، فقز). 21. المذكر و المؤنث (ابن نديم، همانجا). 22. معاني الشعر (سبكي، 2/158). 23. المقصود و الممدود (ابن نديم، همانجا). 24. المعاقرات‌ (ابن منظور، ذيل عقر). 25. معاني القرآن (ابن نديم، همانجا؛ خطيب، 12/405)، كه ابن شهر آشوب در مناقب (1/11) از آن نقل نموده است. 26. كتابي در نحو (ازهري، 1/200). 27. النسب (ابن نديم، همانجا)، كه تا مدتها تداول داشته (نك‌ : اين خير، 239؛ ابوعبيد بكري، همان، 1/183؛ ابن زهره، 9). احتمالاً همين اثر مورد استفادة نوسندگان انساب در نقل از ابوعبيد بوده است (نك‌ : ابن حزم، 5، 301؛ قلقشندي، 1/319ـ 320، جم‌). 28. النكاح، كه ابوعبيد خود در كتاب المواعظ ز آن ياد كرده (نك‌ : GAS, IX/72، به نقل از گ 91 الف نسخة لايپزيگ) و احتمالاً مأخذ مروزي در اختلاف العلماء (ص 121ـ125) نيز بوده است. 29. النوادر (ابن منظور، ذيل هدف).
مآخذ: ابن ابي حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح والتعديل، حيدرآباد دكن، 1372ق/1952 م؛ ابن ابي يعلي، محمد. طبقات الحنايل‌ـة، به كوشش محمد حامد فقي، قاهره، 1371ق/ 1952 م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن اثير،‌ مبارك بن محمد، النهاي‌ـة، به كوشش محمود محمد طناحي و طاهر احمد زاوي،‌ قاهره، 1383ق/ 1963 م؛ ابن انباري، عبدالرحمن بن محمد، نزه‌ـة الالباء، به كوشش ابراهيم سامرائي، بغداد، 1959 م؛ ابن جزري، ‌محمد بن محمد، غاي‌ـة النهاي‌ـة، به كوشش برگشترسر، قاهره، 1352ق/ 193 م؛ همو، النشر، به كوشش علي محمد ضباع، قاهره، كتابخانة مصطفي محمد؛ ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي، متاقب الامام احمد بن حنبل، قاهره، 1349 ق؛ ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي، تهذيب التهذيب، حيدرآباد دكن، 1326 ق؛ ابن جزم، علي بن احمد، جمهرة انساب العرب، بيروت، 1403ق/ 1983 م؛ ابن خالويه، حسين بن احمد، مختصر في شواذ القرآن، به كوشش برگشترسر، قاهره، 1934 م؛ ابن خلكان. وفيات؛ ابن خير، محمد، فهرس‌ـة، به كوشش فرانسيسكو كودرا، بغداد، 1963 م؛ ابن زهره، محمد بن حمزه، غاي‌ـة الاختصار، نجف، 1392ق/ 1962 م؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبير، ليدن، 1904ق/ 1918 م؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علي، متشابه القرآن و مختلفه، تهران، 1369ق/ 1950 م؛ همو، مناقب آل ابي طالب (ع)، قم، چاپخانة علميه؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402 ق؛ ابن عديم، عمر بن احمد، بغي‌ـة الطلب، به كوشش سهيل زكار،‌ دمشق، 1408ق/ 1988 م؛ ابن عساكر،‌ علي بن حسن، تاريخ مدين‌ـة دمشق، ]عمّان[، دارالبشير؛ ابن منذر، محمد بن ابراهيم، الاشراف، به كوشش عبدالغني محمد عبدالخالق،‌ قطر، 1406ق/ 1986 م؛‌ ابن منظور، لسان؛ ابن نديم،‌ الفهرست؛ ابن هيبره، يحيي بن محمد، الافصاح، حلب، 1366 ق/ 1947م؛ ابواسحاق شيرازي، طبقات الفقهاء، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1401 ق/1981 م؛ ابوداوود سجستاني، سليمان بن اشعت، سنن، به كوشش محمد محيي ابدين عبدالحميد، قاهره، داراحياء، السن‌ـة النبوي‌ـة؛ همو، مسائل الامام احمد، قاهره، 1353 ق؛ ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعيل، المرشد الوجيز، به كوشش طيار آلتي قولاج، آنكارا، 1406 ق/ 1986 م؛ ابوطيب لغوي، عبدالواحد بن علي، مراتب النحويين، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، مطبع‌ـة نهض‌ـة مصر؛ ابوعبيد بكري، عبدالله بن عبدالعزيز، فصل المقال، به كوشش عبدالمجيد عابدين و احسان عباس، خارطوم، 1958 م؛ همو، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفي سقاء، بيروت، 1403 ق/ 1983م؛ ابوعبيد قاسم بن سلام، الاموال، به كوشش عبدالامير علي مهنا، بيروت، 1988 م؛ همو، الايمان، به كوشش محمد ناصرالدين الباني، بيروت، 1403 ق/ 1983 م؛ همو، «رسال‌ـة ناوردفي القرآن الكريم من لغات القبائل»، در حاشيه تفسير الجلالين، قاهره، 1342 ق؛ همو، غريب الحديث، حيدآباد دكن، 1384ـ 1387 ق/ 1964ـ 1967 م؛ همو، فضل القرآن، نسخة خطي توبينگن، شم‌ 96؛ همو، الناسخ و المنسوخ، به كوشش برتن، كمبريج، 1987 م؛ ازدي، يزيد بن محمد، تاريخ الموصل، به كوشش علي حبيبه، قاهره، 1387ق/ 1967 م؛ ازهري، محمد بن احمد، تهذيب اللغ‌ـة، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384ق/ 1964 م؛ اندرابي، احمدبن ابي عمر،‌ الايضاح، نسخة عكسي موجود در كتابخانة مركز؛ همو، قراءات القراء المعروفين (بخشي از الايضاح)،‌به كوشش احمد نصيف جنابي، بيروت، 1407ق/ 1986 م؛ بحشل، اسلم بن سهل، تاريخ واسط،‌ به كوشش كوركيس عوّاد، بيروت، 1406ق/ 1986 م؛ بخاري،‌ محمد بن اسماعيل، صحيح، استانبول،‌ 1315 ق؛ بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، ج 1، به كوشش محمد حميدالله، قاهره، 1959 م؛ همو، فتوح البدان، به كوشش رضوان محمد رضوان، قاهره، 1398ق/ 1978 م؛ بلوي، يوسف بن محمد، الف باء، قاهره، 1287 ق؛ ترمذي، محمد بن عيسي، ‌سنن، به كوشش ابراهيم عطوه عوض، قاهره، 1381 ق؛ جواليقي، موهوب بن احمد، المعرّب، به كوشش احمد محمد شاكر، قاهره، 1360ق/ 1942 م؛‌ جوهري، ابونصر اسماعيل، صحاح اللغ‌ـة، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، قاهره، 1376ق/ 1956 م؛ حميد بن زنجويه، الاموال، به كوشش شاكر ذيب فياض، رياض، 1406ق/ 1986 م؛ خطيب بغدادي، احمد بن علي،‌تاريخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ خليفة نيشابوري، احمدبن محمد، ترجمه و تلخيص تاريخ نيشابور حاكم نيشابوري، به كوشش بهمن كريمي، تهران، 1399 ق؛ دفتر كتابخانة عاشر افندي، استانبول، 1306 ق؛ ذهبي، محمد بن احمد. سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت، 1406ق/ 1986 م؛ همو، معرف‌ـة القراء الكبار، به كوشش محمد سيد جاد الحق، قاهره، 1387ق/ 1967 م؛ رافعي، عبدالكريم بن محمد، التدوين في اخبار قزوين، حيدرآباد دكن، 1985 م؛ زبيدي، محمد بن حسن، طبقات النحويين و اللغويين، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1373ق/ 1954 م؛ سبكي، عبدالوهاب بن علي،‌ طبقات الشافعي‌ـة الكبري، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحي، قاهره، 1383ق/ 1964 م؛ سمعاني، عبدالكريم بن محمد،‌التحبير،‌ به كوشش منيره ناجي سالم، بغداد، 1395ق/ 1975 م؛ سيوطي،‌ المزهر في علوم اللغ‌ـة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم و ديگران، بيروت، 1406ق/ 1986 م؛ طبري، تاريخ؛ طوسي، محمد بن حسن، «تحريم الفقاع»، الرسائل العشر، قم، 1403 ق؛ همو، الخلاف، تهران، 1377 ق؛ ظاهريه، خطي (حديث)؛ عبادي، محمد بن احمد، طبقات الفقهاء الشافعي‌ـة، به كوشش گوستا ويتستام، ليدن، 1964 م؛ عزاوي، عباس، تاريخ الادب العربي في العراق، بغداد، 1382 ق/ 1962 م؛ علي بن حمزة بصري، «التنبيهات»، همراه المنقوص والممدود فراء، به كوشش عبدالعزيز ميمني، قاهره، 1977 م؛ فروه وشي، بهرام، فرهنگ پهلوي، تهران، 1346 ش؛ قدام‌ـة بن جعفر، الخراج و صناع‌ـة الكتاب‌ـة، به كوشش محمد حسين زبيدي، بغداد، 1981 م؛ قرآن كريم؛‌قفطي، علي بن يوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1374ق/ 1955 م؛ قلقشندي، احمد بن علي،‌ صبح الاعشي، قاهره، 1383ق/ 1963 م؛ «المباني»، مقدمّتان في علوم القرآن، به كوشش آرتور جفري، قاهره، 1373ق/ 1954 م؛ محب الدين طبري، احمد بن عبدالله، الرياض النضرة، بيروت، 1405ق/ 1984 م؛ المرشد بالله، يحيي بن حسين، الامالي، بيروت، 1403ق/ 1983 م؛ ‌مروزي، محمد بن نصر، اختلاف العلماء، به كوشش صبحي سامرائي، بيروت، 1406ق/ 1986 م؛ مزي، يوسف بن عبدالرحمن، تهذيب الكمال، نسخة خطي كتابخانة احمد ثالث، شم‌ 2848؛ مسعودي، علي بن حسين، التنبيه و الاشراف، قاهره، 1357ق/ 1938 م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/ 1965 م؛ مقدسي، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، بيروت، 1408ق/ 1987 م؛ مكي بن ابي طالب قيسي، الابان‌ـة عن معاني القراءات، به كوشش محيي الدين رمضان، بيروت، 1399ق/ 1979 م؛ نحاس، احمد بن محمد، اعراب القرآن،‌ به كوشش زهير غازي زاهد،‌بيروت، 1405ق/ 1985 م؛ نووي، يحيي بن شرف، ‌تهذيب الاسماء، قاهره، ادارة الطباع‌ـة المنيري‌ـة؛ وادي آشي، محمد بن جابر،‌ برنامج، به كوشش محمد محفوظ، بيروت، 1982 م؛ ياقوت، ادبا؛ همو، بلدان، يغموري، يوسف بن احمد، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزباني، به كوشش رودلف زلهايم، ويسبادن، 1384ق/ 1964 م؛ نيز:
Burton, J., introd. Abu’Ubaid al-Qasim b. Sallam‘s K. al-nasikh wa-l-mansukh (vide: PB, Abu’Ubaid); Crum, W. E., A Coptic Dictionary, Osford, 1972; Fraenkel, S., Die aramaischen Fremdworterim Arabischen, Leiden, 1886; GAL, S; GAS; Gottschalk, H., ”Abu’Ubaid al-Qasim b.Sallam“, Der Islam, 1936, vol. XXIII; Krachkovskii?, I. Yu., ”Arabskaya geograficheskaya literatura“, Izbrannye Sochineniya, Moscow/ Leningrad, 1957, vol. IV; Liddell, H. G, & R. Scott, Greek-English Lexicon, Oxford, 1990; RSO, RSO, 1911-1912; Sellheim, R., Die klassisch-arabischen Sprichwortersammlungen insbesondere die des Abu’Ubaid, The Hague, 1954; TS; Vollers, K., Katalog der islamischen… Hendschriften der Uniuersitats-Bibliothek zu Leipzig, Leipzig, 1906; Voorhoeue; Wustenfeld, F., ”Der Imam el-Schafi‘i? Seine Schuler und Anhanger“, Schriften zur arabisch-islamischen Geschichte, Frankfurt, 1986, vol. II.
احمد پاكتچي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2343
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست