responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2342
ابوعبيد جوزجانی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2342

اَبو عُبِيْدِ جوزْجواني، عبدالواحد بن محمد، يكي از مشهورترين شاگردان و ملازمان ابن سينا و نيز گردآورنده و شارح برخي از آثار او.
زندگي: از زندگي ابوعبيد پيش از پيوستن به ابن سينا اطلاعي در دست نيست و آنچه دربارة فعاليتهاي او در زمانهاي بعد مي دانيم، غالباً منحصر به شرح حال ابن سينا به قلم ابوعبيد است (نك‌ : ه‌ د، ابن سينا) كه قفطي (ص 417 ـ 426) و ابن ابي اصيبعه (2/3 ـ 9) آن را نقل كرده اند و نيز مقدمه اي كه وي بر شفا و دانشنامه نوشته است.
از عنوان «فقيه» كه نويسندگاني چون بيهقي (ص 45، 48، 51) به ابوعبيد داده اند، برمي آيد كه وي ابتدا به تحصيل فقه و
علوم ديني پرداخت و به گفتة خود چون دوستدار علوم فلسفي بود و آوازة شيخ الرئيس به گوش او رسيد، ترك ديار گفت و در جرجان به ابن سينا كه در آن هنگام نزديك به 32 سال داشت، پيوست و تا پايان عمر وي همچنان ملازم او بود (ابوعبيد، مقدمة منطق، 1/1).
به روايت بيهقي (ص 52)، ابوعبيد 30 سال در خدمت ابن سينا بود، اما با توجه به آنكه شيخ الرئيس 58 سال زيست (د428 ق) و ابوعبيد در 32 سالگي وي يعني در 403 ق در جرجان به او پيوست (قس: قزويني، 253 ـ 254)، ملازمت او چنانكه قفطي (ص 422) نيز به نقل از خود ابوعبيد اشاره كرده، از 25 سال بيشتر نبوده است. در حالي كه بنابر روايت ابن ابي اصيبعه (2/9) دربارة سن ابن سينا و تاريخ درگذشت و تولد او، ابوعبيد تنها حدود 20 سال آخر عمر وي را با او بوده است.
ابوعبيد هر روز نزد ابن سينا به خواندن المجسطي مي پرداخت و نيز شيخ الرئيس رسالة المختصر الاوسط در منطق را در جرجان بر وي املا مي كرد (بيهقي، 46). هنگامي كه ابن سينا به ري و سپس به همدان رفت و در آنجا به وزارت آلو بويه رسيد، ابوعبيد از وزارت استاد كه چندان مجال تدريس تصنيف به او نمي داد، اظهار دلتنگي كرد و بسي تأسف خورد (ابوعبيد، همان، 1/2). به همين سبب كوشيد تا استاد را به تصنيف و تدريس وادارد.
چون ابن سينا از همدان، قصد اصفهان و پيوستن به علاءالدوله كرد، ابوعبيد و ديگر ياران استاد نيز در زي صوفيان با او همراه شدند و به اصفهان رفتند. در اصفهان چون ابن سينا به فرمان علاءالدوله خواست به رصد كواكب و تنظيم زيج جديدي بپردازد، ابوعبيد را مأمور تهية ابزار و آلات و استخدام صنعتگران كرد (قفطي، همانجا).
در همدان، ابوعبيد از ابن سينا خواست كه به تصنيف بپردازد و او تصنيف «طبيعيات» شفا را آغاز كرد. در اين ميان نابسامانيهاي سياسي و عزل و اختفاي استاد و نصب مجدد او به وزارت پيش آمد، تا سرانجام پس از «طبيعيات» و «الهيات»، بخش «منطق» شفا نيز تصنيف شد (ابوعبيد، همان، 1/2 ـ 3)، اگرچه در تبويب شفا، بحث منطق به روش ارسطو در آغاز كتاب آمده است (قس: مدكور، 1/4). ابوعبيد جوزجاني خود مقدمه اي بر شفا (همان، 1/1 ـ 4) نوشت و از عبارت «ادام الله ايّامه» كه در حق استاد گفته، معلوم مي شود كه ابن سينا در آن هنگام كه شاگردش شفا را تدوين مي كرده و بر آن مقدمه مي نوشته، زنده بوده است. ابوعبيد پس از مرگ استاد نيز، با استفاده از مبحث رياضيات شفا و آثار ديگر ابن سينا در رياضيات، بخش رياضي كتاب النجاة را تهيه كرد و بدان كتاب افزود (همو، رياضيات، 399، 429).
بخش موسيقي و رياضي دانشنامة علائي شيخ الرئيس و نيز ترجمه و تلخيص بخش رياضيات آثار ديگر ابوعلي، به خامة ابوعبي است (قزويني، 254؛ معين، «و ـ ز»). به عقيدة ريو (II/433) اين كتاب را ابوعبيد پس از مرگ ابوعلي تدوين كرد و نام دانشنامه بر آن نها.
به گفتة ابوعبيد جوزجاني (مقدمة منطق، 1/1 ـ 2)، شيخ الرئيس به نگاهداري آثار خود اهتمام نداشت و آنچه را تصنيف مي كرد، به همان كساني مي داد كه طالب تصنيف آن بودند و نسخه اي جهت خود نگاه نمي داشت. از اين رو ابوعبيد خاصه پس از مرگ استاد، به گردآوري آثار او اهتمام بسيار نشان داد و شرح حال ابن سينا از اقامت در جرجان كه ابوعبيد به او پيوست، تا هنگام مرگ همه به قلم اين شاگرد و ملازم وفادار اوست. به جرأت مي توان گفت: اگر ابوعبيد نمي بود، اولاً كتب برجسته اي چون شفا فراهم نمي آمد و ثانياً بسياري از آثار ابن سينا احتمالاً برجاي نمي ماند. با اينهمه عجيب است كه بيهقي (ص 94)، ابوعبيد را ضعيف ترين شاگرد شيخ الرئيس خوانده واشاره كرده كه او در مجلس درس استاد، به مريد شبيه تر بود، تا به دانشجو.
از زندگي ابوعبيد پس از مرگ ابن سينا اطلاعي در دست نيست.
آثار: گذشته از آنچه ابوعبيد به كتابهاي ابن سينا افزوده، آثار خود او اينهاست:
الف. خطي: 1. خلاص تركيب الافلاك، در شرح فصول احمد بن محمد فرغاني كه نسخه اي از آن در مشهد موجود است (آستان، 8/347) و گويا همان كيفي‌ـة تركيب الافلاك اوست كه نسخه هايي از آن در دست است (نك‌ : GAS, VI/281؛ ورهووه، 148)؛ 2. رساله اي در هندسه كه آن را براساس يادداشتهاي ابن سينا فراهم آورده است و نسخه اي از آن در بنگال نگهداري مي شود (منزوي، 1/201)؛ 3. شرح قصيدة عينية ابن سينا كه نسخه هايي از آن در وين و مونيخ و برلين موجود است (فلوگل، I/446؛ آومر، 305؛ آلوارت، شم‌ 5346؛ 4. شرح احوال ابن سينا كه قفطي و ابن ابي اصيبعه آن را در آثار خود آورده اند (نك‌ : قزويني، 255).
ب. آثار يافت نشده: 1. تفسير مشكلات كتاب قانون؛ 2. كتاب الحيوان به فارسي؛ 3. شرح رساله حي بن يقظان ابن سينا (نك‌ : بيهقي، همانجا).
مآخذ: در پايان مقاله. سيد جعفر سجادي
موسيقي ابوعبيد جوزجاني: نگارش بخش موسيقي كتاب نجات و بخش موسيقي دانشنامة علائي (فارمر، 219) اطلاع ابوعبيد جوزجاني را از مباني علمي موسيقي دوران اسلامي ايران نشان مي دهد. با آنكه نگارشهاي موسيقايي ابوعبيد را همانند موسيقي ابن سينا و موسيقي نجات را خلاصه اي از جوامع علم الموسيقي شفا شناخته اند و حتي موسيقي دانشنامة علائي را كه به فارسي است، ترجمه اي از موسيقي نجات و در نتيجه خلاصه اي از موسيقي شفا پنداشته اند (دانش پژوه، 71)، از مقايسة آنها با يكديگر مي توان دريافت كه ابوعبيد در عين توجه به آثار استاد، مانند هر مولف صاحب نظري از اعمال ذوق و سليقة خود غافل نبوده است. به عنوان مثال بعضي از قسمتهاي موسيقي شفا (ابن سينا، 7 ـ 9) را مانند مقدمة آن كه رنگ فلسفي و تا حديعبارت پردزي داشته، در موسيقي نجات حذف كرده و در بسياري از موارد، غير از تلخيص در آنها تغييراتي نيز داده است. از جمله عبارت آغاز فصل اول از مقالة اول موسيقي شفا (همو، 9) را كه در رسم يا تعريف موسيقي بوده و اشاره اي به دو مبحث بنياني «احوال النغم »، يعني تأليف و «احوال الازمن‌ـة» بين نغمه ها يا «ايقاع »، يعني وزن شناسي دارد، در موسيقي نجات به اين صورت درآورده است: «ان صناع‌ـة الموسيقي يشتمل علي جزئين: احدهما يسمي التأليف موضوعه النغعم و تنظير في حال التّفاقها و تنافرها والثاني الايقاع و موضوعه الازمن‌ـة التخلل‌ـة بين النغم» (ابوعبيد، رياضيات، 479) كه در «موسيقي دانشنامة علائيظ چنين است: «صناعت علم موسيقي دو جزء است: يكي تأليف است و موضوع او نغمه هاست و اندر حال اتّفاق ايشان و تلاتّفاق (= تنافر) ايشان نگاه كنند و دوم ايقاع است و موضوع او زمانهاست كه اندرميان نغمه ها اوفتد» (همو، «موسيقي…»، 17). اين تعريف، شيواتر، رساتر و ساده تر از تعريف موسيقي شفا است.
نمونة ديگر تعريف نغمه است در موسيقي نجات كه به جاي عبارت نسيتاً پيچيدة شفا، «و اعلم ان الصوت من حيث يبقي زماناً محسوساً يُسميَ نغم‌ـة» (ابن سينا،‌13)، با بهره مندي از تعريف فارابي در الموسيقي الكبير (ص 214) چنين پيراسته است: «النغم‌ـة صوت لا بث علي حدة و ثقل من الحدة والثقل زماناً…» (ابوعبيد، رياضيات، 479) و واژة «لابث» از مصدر لبث (مكث يا درنگ) كه كشش زماني را در نغمه ها نشان مي دهد، از دقت نظر ابوعبيد حكايت مي كند.
همچنين در عوض شرح مبسوط و تاحدي پيچيدة مربوط به ابعاد (فواصل) كه در موسيقي نظري قديم محسوب مي شده است، تعريف بعد به شكلي مختصر و مفيد چنين آمده است: «مجموع نغمتين مختلفتين بالحدة والثقل» (همانجا) كه مزيت آن بر آنچه در موسيقي شفا (ابن سينا، همانجا) آمده: «و ان مجموع نغمتين متلاصقتين او بينهما نغم‌ـة يسمي بعداً»، به خوبي محسوس است.
سپس ابوعبيد ابعاد را به طور كلي اشمل دو دستة اصلي: متفق و متنافر مي داند كه فرقشان در «الذاذ و نفر» يا خوشايندي و ناخوشايندي آنهاست و همين تعريف را در «موسيقي دانشنامة علائي» (همانجا) چنين مي بينيم: متفق آن بود كه از آن خوش آيد نفس را»،‌ «و بهري نامتفق كه او را متنافر گويند» و جالب توجه اينكه ساختار همين تعريف را به صورت اصوات موسيقايي و غيرموسيقايي در فيزيك صوت مي توان پايدار ديد (اسماعيل بيگي، 2/11).
بخش موسيقي دانشنامة علائي با آنك شباهت زيادي به موسيقي نجات دارد (دانش پژوه، 70 ـ 71)، چون برخلاف بخش موسيقي شفا و نجات به فارسي است، با توجه به كمبود اينگونه آثار، مي تواند در حدود خود ارزنده و شايان توجه باشد. از ويژگيهاي موسيقي دانشنامة علائي بيان مفاهيم بنيادين موسيقي سنتي و اصيل ايران، در قالب الفاظ فارسي است كه در آن ميان معادلهاي فارسي اصطلاحات موسيقايي كمال اهميت را دارد. به عنوان مثال در تعريفف نغمه عبارت: «نغمت آوازي است ايستاده بر تيزي و گراني، از تيزي و گراني يك زمان بود» (ابوعبيد، همانجا)، صفت «ايستاده» به جاي قائم عربي و «تيزي و گراني» برابر حدّت و ثقل، در اصطلا موسيقي دانان قديم و معادل زيري و بمي از زيبايي و شيوايي خاصي برخوردار است.
زيباتر از آن عباراتي است كه در بيان مفهوم «اسباب حدّت و ثقل» يا عوامل زير و بمي صدا آورده است: «مرگراني آواز را سببهاست و مرتيزي او را سببهاست و سببهاي گراني آواز همه آن بُوَند كه ياد كنيم: درازي رود و ستبري او و هستي او و فراخي سوراخ ناي و دوري آن سوراخ از جايگان ديمن انر وي و سستي آنچه زخم بر او افتد و متخلخلي او و درشتي او» (همو، «موسيقي…»، 17 ـ 18) كه در عين اختصار، تعريفي جامع و مانع است. در اين عبارات رود به معني زه يا رودة تابيده و جايزگين وتر به اصطلاح قدما، يا سيم در سازها و زخم هم ارز ضربه يا زخمه و مضراب است كه مانند تخلخل به جاي سكوت يا فاصلة زماني جلب توجه مي كند. به ويژه آنكه با قوانين تارهاي مرتعش كه تواتر يا بسامد آنها به 3 عاملك عكس طول، ريشة دوم نيروي كشش و عكس ريشة دوم جرم مخصوص (چگالي) خطي سيم انطباق دارد (اسماعيل بيگي، 2/240 ـ 244).
اشارة زودگذر ابوعبيد جوزجاني به بربط (همان، 26) يا عود (خوارزمي، 238)، از اين جهت بايد مغتن شمرده شود كه يادآور سازي است از سازهاي باستاني و اصيل ايران (نك‌ : ملكي، 20) كه بعدها سازي آرماني در كشورهاي اسلامي شناخته شده است. ابوعبيد (همانجا) با بيان اين نكته كه «برو 4 گونه رود بربسته اند»، نشان مي دهد كه عود در آغاز داراي 4 رشته يا تار بوده است و سپس مي گويد: «و پردة خنصر را بر جها يك گاه آلت (= طول دسته) بربستند تا نغمت مطلق (دست باز) او با نغمت خنصر بر نسبت ]مثل[ مثلث و ثلث بود» (همانجا). اين پرده كه ابوعبيد جوزجاني شدي نخستي بار به جاي واژة دستان از آن ياد مي كند و به تعبير او در طول دستة ساز قرار داشته، صدايي ايجاد مي كرده است به نسبت يا صداي پرده اي كه از گذاشتن خنصر يا انگشت پنجم دست چپ توليد مي شود. موسييقي دانان قديم و بزرگ ايران از آن به صورت: الذي بالاربع‌ـة‌ (فارابي، 323؛ ابن سينا، الشفاء، 19) ، الذي بالا ربع (ارموي، 12)، ذوالاربع (مراغي، 131؛ بنايي، 14) ياد كرده اند كه شامل 4 نغمه (نت) مي شده است، مانند اح در نظام نغمه نگاري ابجدي قديم و معادل سل ـ دو يا دوـفادر آوانگاري جديد و معروف به چهارگان يا چهارم درست با نسبت (خالقي، 202) كه در موسيقي قديم دوران اسلامي ايران اثر و نقش بسيار مهمي داشته است و براي آن انواع متعدد و گوناگوني قائل بوده اند، چنانكه صفي الدين ارموي، 7 نوع از آن ذكر مي كند وهمين انواع چهارگانها بوده اند كه با گونه هاي مختلف پنجگان تركيب مي شده و ادوار (گامها) را تشكيل مي داده اند (بروكشلي، 867 ـ 870)، چنانكه گام دوماژور از دو چهارگان دو ـفا و سل ـ دو تشكيل مي يابد. در بخش پاياني «موسيقي دانشنامةعلائي » (ابوعبيد، 22 ـ 25) كه همانند جوامع علم الموسيقي شفا به وزنها و آهنگها اختصاص يافته است، با نكته هاي شايان توجهي مواجه مي شويم، مانند اين عبارت: چنانكه گوين تَن تَن تَن و پس فاصله و پس تَن تَن تَن و اين كلان خوانند» (ص 24) كه دور نيست منظور از كلان همان بزرگ باشد و با انگاره اي چنين: يا اندكي بعد مي گويد: «وفضل ميان ايشان به حس اندر نبايد و حكايت يك نغمت چنان كند و مرا ين را مرغول كردن گويند» (ص 27) كه بعدالقادر مارغي در شرح الدوار (ص 385 ـ 386) به عنوان تحرير يا مرغوله به تفصيل همراه با انواع گوناگوني ذكر كرده است و اكنون نيز در موسيقي آوازي ايران با عنون غلت يا تحرير نقش هنري والايي برعهده دارد.
در پايان لازم است به اين نكته اشاره شود كه رساله اي جداگانه در موسيقي در رسائل ابن سينا (1/285 ـ 296) به چاپ رسيده است كه از مقايسة آن با موسيقي نجات معلوم مي شود، خلاصه گونه اي است از بخش موسيقي نجات نگارش ابوعبيد و آگنده از تحريف و تصحيف و اغلاط بسيار (همان، 1/286، حاشية 1).
مآخذ: استان قدس، فهرست؛ ابن ابي اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق/1882 م؛ ابن سينا، رسائل الشيخ ابي علي الحسين بن عبدالله سينا، قم، 1400 ق؛ همو، الشفاء الرياضيات، جوامع علم الموسيقي، به كوشش زكريا يوسف، قم، 1405 ق؛ همو، النجاة من الغرق في بحر الضلالات، به كوشش محمد تقي دانش پژوه، تهران، 1364 ش؛ ابوعبيد جوزجاني، عبدالواحد بن محمد، رياضيات النجاة (نك‌ : هم‌ ، ابن سينا؛ همو، مقدمة منطق الشفاء ابن سينا، به كوشش قنواتي و ديگران، قاهره، 1371 ق؛ همو، «موسيقي دانشنامه علائي«، سه رسالة فارسي در موسيقي، به كوشش تقي بينش، تهران، 1371 ش؛ ارموي،‌عبدالمؤمن بن يوسف، الادوار، نسخة عكسي موجود در كتابخانة مركز؛ اسماعيل بيگي، ضياءالدين، اكوستيك، تهران، 1330 ش؛ بركشلي، مهدي، «موسيقي»، ايرانهشر، تهران، 1342 ش، ج 1؛ بنائي، علي بن محمد معمار، رساله در موسيقي، تهران، 1368 ش؛ بيهقي، علي بن زيد، تتم‌ـة صوان الحكم‌ـة، لاهور، 1351 ق؛ خالقي، روح الله، نظري به موسيقي، تهران، 1370 ش؛ خوارزمي، محمد بن احمد، مفاتيح العلوم، به كوشش گوستاو فان فلوئن، ليدن. 1895 م؛ دانش پژوه، محمد تقي، نمونه اي از فهرست آثار دانشمندان ايراني و اسلامي در غناء و موسيقي، تهران، 1355 ش؛ فارابي، محمد بن محمد، الموسيقي الكبير، قاهره، 1967 م؛ قزويني، محمد، تعليقات بر چهار مقالة نظامي عروضي، ليدن، 1909 م؛ قفطي، علي بن يوسف، تارخي الحكماء، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 1902 م؛ مدكور. ابراهيم، مقدمه بر الشفاء ابن سينا، قاهره، 1371 ق؛ مراغي، عبدالقادر بن غيبي، شرح ادوار، به كوشش تقي بينش،‌ تهران 1370 ش؛ معين، مقدمه بر الهيات دانشنامة علائي، تهران، 1331 ش؛ ملكي، ايرج، «شاه خسرو و ريدك قبادي»، مجلة موسيقي، تهران، 1343 ش، شم‌ 89 ـ 90؛ منزوي، خطي؛ نيز:
Ahlward; Aumer, J., Die arabischen Handschriften der K. Hof und Staatsbibliothek in Munchen, Wiesbaden, 1970; Farmer, H. G., A History of Arabian Music, London, 1967; Flugel, G., Arabischen, persisch und rurkischen Handschriften…., Wien, 1865; GAS; Rien, Ch., Catalogue of the persian Manuscripts in the British Museum, London, 1881; Voorthoeue.
تقي بينش
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2342
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست