responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2309
ابو العباس اسفراينی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2309

اَبو الْعَبّاسِ اِسْفَرايِني، فضل بن احمد (مق‌ 404ق/ 1013 م)، ديوان سالار و دبير دورة ساماني و نخستين وزير سلطان محمود غزنوي. مهم ترين و كهن ترين مأخذ ما دربارة زندگاني ابوالعباس، تاريخ يميني نوشتة عتبي، مورخ معاصر وي است.از اوايل زندگي وي اطلاعاي در دست نيست. نخست در ديوان فايق خاصه (د 398ق/1008 م)، سرداز و كارگزار مشهور سامانيان، پيشة دبير است (عتبي، 337‌؛ منشي كرماني، 39)؛ اما اشارة شبانكاره اي (ص 52) كه اسفرايني را وزير سامانيان دانسته، درست نمي نمايد، اگرچه از يكي از حكايات عوفي (جوامع الحكايات، چاپي، 232) چنين برمي آيد كه وي در دربار بخارا مقامي داشته است در 384ق/994 م، هنگامي كه فايق و ابوعلي سيمجور (ه‌ م) از سپاه متحد سبكتكين و نوح بن منصور شكست خوردند، سبكتكين از امير ساماني خواست تا اسفرايني را كه در آن زمان صاحب بريد مرو بود، براي منصب وزارت پسرش محمود، سپهسالار و امير نيشابور در اختيار او نهد. نوح پذيرفت و محمود او را به وزارت خود برگزيد (عتبي، همانجا)، اما برخي منابع برآنند كه اسفرايني در آغاز به خدمت سبكتكين (د 387ق/ 997 م) درآمد و پس از مرگ او وزارت محمود يافت (منشي كرماني، 39 ـ 40؛ عقيلي، 150؛ قس: فصيح، 2/38، كه سنوادت را بسيار مغشوش ضبط كرده است). اسفرايني ـ كه در حقيقت او را بايد انتقال دهندة ساختار ديوان سالاري ساماني به دورة غزنوي دانست ـ به ادارة امور سياسي محمود جوان كه قدرت خود را در نواحي شرقي ايران تثبيت مي كرد پرداخت (نك‌ : ثعالبي، 4/437). البته محمود نيز آنگاه كه توانست، پس از غلبه بر رقيبان، امپراتوري وسيعي بنيان نهد، براي ادارة آن به وزير و ديوان سالار با تجربه اي چون اسفرايني نياز فراوان داشت. برخي از مورخان از كفايت و كارداني اسفرايني در اين كار سخن گفته و نوشته اند: يك بار كه محمود به مولتان لشكر كشيد، وزير در غياب سلطان با جديت به ادارة امور پرداخت و سلطان را از هجوم ايلك خان پادشاه فراخاني كه به قلمرو محمود طمع بسته بود، آگاه كرد (عتبي، 282؛ رشيد الدين، 112؛ منشي كرماني، همانجا). با اينهمه در 401ق/ 1011 م پس از از 17 سال وزارت. از اين مقام كناره گرفت.
دربارة علل كناره گيري و همچنين خوي و روش او در وزارت، منابع تاريخي به اختلاف سخن گفته اند. عتبي، ستايشگر احمد بن حسن ميمندي كه گاه از كفايت اسفرايني سخن رانده، وضع قلمرو محمود را در دوران وزارت او بسيار وخيم وصف كرده است. به گفتة او، وزير با دست اندازي به اموال مردم و تصرف خزاين دولتي، ثروت هنگفتي گرد آورد.در ايام وزارتش شهرها رو به ويراني نهاد و درآمدهاي دولتي كاهش يافت و فرياد دادخواهي از گوشه و كنار كشور برخاست. سلطان محمود كه وزير را مسئول اين نابساماني مي دانست، او را به پرداخت كسي درآمدها واداشت. اسفرايني كه خود را از اين اتهامات مبرا مي دانتست، در برابر خواستة سلطان مقاومت كرد. اقدامات كساني چون احمد بن حسن ميمندي نيز كه كوشيدند تا ميان او و سلطان وساطت كنند، سودي نبخشيد و سرانجام اسفرايني از وزارت كناره گرفت و به اختيار خود به قلعة غزنين رفت و خود را محبوس كرد. سلطان محمود نيز دستور داد تا اموالش را به جرم خرابي ولايت و عدم رعايت حال رعايا مصادره كردند. پس از آن او را براي دعوي به «افلاس» سوگند دادند؛ اما زماني كه از دارايي او نزد تجار آگاه شدند، به آزار وي پرداختند. در 404ق/ 1013 م كه سلطان از غزنين به جنگ بيرون رفته بود، اسفرايني را آن قدر شكنجه كردند تا جان سپرد، اما سلطان محمود چون به غزنين بازگشت، از مرگ وزير بسيار متأثر شد ( ص 338 ـ 340؛ نيز نك‌ ؛ شبانكاره اي، همانجا؛ ميرخواند، 4/124).
در كتابي منسوب به خواجه نظام الملك (وصايا، 24 ـ 27) ماجراي كناره گيري اسفرايني از وزارت و چگونگي قتل او اندكي متفاوت آمده است. در اين كتاب يكي از حاجبان دربار سلطان محمود به نام علي خويشاوند، عامل قتل وزير معرفي شده است. خويشاوند كه به اسفرايني سخت كينه مي ورزيد، با طرح توطئه اي سوگند وزير را نزد محمود نادرست جلوه داد. او خنجر گرانبهايي را كه از فتوحات هند به دست آورده و نيز اشياء قيمتي ديگري كه از دفاين سامانيان برداشته بود، براي اثبات گفته هاي خويش نزد برد و چنين وانمود كرد كه آن اشياء از آن وزير است. علي خويشاوند به اشارة سلطان، اسفرايني را چندان آزار داد تا جان سپرد (قس: عقيلي، 151 ـ 152).
روايت ديگر را عوفي (جوامع الحكايات، خطي، گ 138 ب ـ 139الف) از ابوالفضل بيهقي نقل كرده است كه براساس آن، سبب اختلاف اسفرايني با سلطان محمود غزنوي امتناع وزير از تقديم غلامي كه مورد درخواست سلطان بوده، ذكر شده است (نيز نك‌ : منشي كرماني، 40؛ حمدالله مستوفي، 396 ـ 397). همچنين ابوالفضل بيهقي (ص 250) از گفت و گويي ميان محمود و اسفرايني ياد كرده كه سلطان او را ستوده و وزير و خليفة خود خوانده است. عوفي (همان، گ 138 ب) نيز كفايت وي را در امر وزارت ستوده است، اما شبانكاره اي و ميرخواند (همانجاها) به تبع عتبي وي را ظالم خوانده اند.
اين اختلاف نظرها دربارة اسفرايني ظاهراً برخاسته از گفته هاي متاقض عتبي است. وي كتابش را درعهد وزارت احمد بن حسن ميمندي، جانشين اسفرايني نوشته و آن را به وزير هديه كرده (منيني، 2/357) و در سراسر كتابش او را بسي ستوده است. از اين رو شايد وي به سبب علاقه اي كه به ولي نعمت خود و رقيب اسفرايني داشته، دچار تناقض گويي شده و وزير پيشين را به بي لياقتي متهم كرده باشد (نك‌ : عتبي، 337، 339، 343؛ جم‌؛ فلسفي، شم‌ 1، ص 9 ـ 10). در حالي كه بر مبناي گفته هاي خود عتبي، ابوالعباس اسفرايني به تنهايي مسئول سيه روزي و بينوايي مردم نبوده است. قحط و خسكسالي از يك سو و اخذ مالياتهاي بيش از اندازه از مردم، براي تأمين مخارج لشكركشيهاي سلطان از سوي ديگر، نيز موجب ايجاد نابساماني بوده است (نك‌ : عتبي، 314، 338؛ بارتولد، 1/607 ـ 608). به نظر مي رسد سلطان محمود در چنين اوضاعي براي به دست آوردن ثروت وزير، او را تحت فشار قرار داده تا كسري درآمدها را از دارايي او جبران كند، و چون اسفرايني از اين كار سرباز زده، مورد خشم سلطان قرار گرفته و سرنگون شده است (نك‌ : باسورث، 1/67 ـ 69).
اختلاف سلطان با اسفرايني بر سر غلام مورد علاقة محمود ظاهراً مسألة مهمي نبوده كه سلطان را به عزل او وا دارد (نك‌ : اقبال، 159؛ قس: فلسفي، همان، ص 14). دليل اساسسي بركناري اسفرايني را بايد در دارايي فراوانش و طمع ورزي به اموال او، به هنگام كاهش درآمدهاي دولتي، جست و جو كرد. البته دخالت رقيبان و دشمناني چون احمد بن حسن ميمندي و علي خويشاوند نيز در عزل او از وزارت و قتلش مؤثر بوده اند (نك‌ : اقبال، همانجا). افزون بر عتبي منابع ديگر نيز از داراييي هنگفت اسفرايني سخن گفته اند (نك‌ : عوفي، هماجا) و اينكه او اين دارايي را از طرييق دست اندازي به اموال مردم به دست آورده باشد، بعيد نمي نمايد؛ اما به رغم گفته هاي متناقض عتبي و شهادت مآخذ ديگر، كفايت و كارداني وزير را نمي توان ناديده گرفت (نك‌ : اقبال، 158 ـ 159).
دربارة مهارت اسفرايني در فن دبيري نيز در گفته هاي عتبي تناقض هست. در يك جا او را در شمار دبيران و ديوانيان برجسته آورده (ص 337) و در جاي ديگر به «كم بضاعتي» در پيشة دبيري نكوهش كرده است (ص 345). با اينهمه، اسفرايني كه از مشاغل مختلف ديواني تا منصب وزارت خود را بالا كشيد، بعيد به نظر مي رسد كه از فن دبيري بي اطلاع بوده باشد. ظاهراً عتبي (همانجا) او را به سبب عدم آشنايي به ادب و لغت عربي نيز سرزنش كرده و مورخان پس از او هم با مبالغة بيشتري به اين ضعف وزير اشاره كرده اند (نك‌ : منشي كرماني، همانجا؛ عقيلي، 150). اما قرايني وجود دارد كه بر اساس آنها، همة گفته هاي عتبي پذيرفتني نمي نمايد. اول آنكه پيشة دبيري در آن زمان مستلزم آشنايي دبير به زبان عربي بوده است (نك‌ : فلسفي، شم‌ 2، ص 117). ديگر آنكه اسفرايني با مشهورترين اديب عصر خود، بديع الزمان همداني، روابط دوستانه و مكاتبه داشته است. دو نامة بليغ به زبان عربي در رسائل بديع الزمان (ص 3ـ4، 117 ـ 118؛ نيز نك‌ : عتبي، 289 ـ 290) آمده كه خطاب به وزير نوشته است. با توجه بدانچه گذشت، اگر نگوييم اسفرايني در زبان عرب چيره دست بوده، دست كم مي توان گفت كه وي با اين زبان بيگانه نيز نبوده است (قس: اقبال، 158).
اسفرايني در زمان صدارتش دستور داد تا نگارش مكاتبات ديواني را از عربي به فارسي برگردانند (عتبي، 345). ظاهراً عتتبي اين كار وزير را دليل بر ناتواني او در زبان عربي دانسته است و احمد بن حسن ميمندي، جانشين اسفرايني را كه مكاتبات را به وضع سابق بازگردانيد، ستوده است. برخي اين كار اسفرايني را نشان علاقة وي به زبان و ادبيات فارسي دانسته اند (نك‌ : فلسفي، شم‌ 2، ص 116؛ قس: اقبال، همانجا)؛ جنانكه به يك روايت وي از جمله درباريان معدودي بوده كه فردوسي او را ستوده است. از ابياتي كه فردوسي (چ ژول مول، 4/4 ـ 5) در مدح فضل بن احمد سروده (قس: چ علييف، 5/236، كه به جاي فضل بن احمد، نصر بن احمد آمده است)، چنين برمي آيد كه همو شاعر را تشويق كرد تا شاهنامه را به پايان رساند و آن را به سلطان محمود پيشكش كند، اما فردوسي زماني شاهنامه را به دربار محمود برد كه وزير حامي او از وزارت كناره گرفته بود. و درباريان مخالف اسفرايني نيز به سبب مدحي كه فردوسي از او در شاهنامه آورده بود، به شاعر توجهي نشان ندادند (نك‌ : صفا، 1/470، 476 ـ 477، 480 ـ 482؛ قس: نظامي عروضي، 78).
اسفرايني به دانشمندان و علماي دين توجه داشت. به گفتة ابوالحسن علي بن زيد بيهقي (ص 297)، ابوالحسن علي بن حسين ابن علي بيهقي عالم نيشابوري از خواص او بوده است.
از اسفرايني 3 فرزند بر جاي ماند كه دو تن از آنان به نامهاي ابوالقاسم محمد و علي، معروف به حجاج از شاعران عصر خود بودند و حتي حجاج ديوان شعري به عربي داشته است (عتبي، 340 ـ 342؛ عوفي،‌ لباب، 2/22؛ منشي كرماني، همانجا). دختر اسفرايني نيز از محدّثان بوده و از او حديث نقل كرده اند (همانجا؛ عقيلي، 150).
مآخذ: اقبال، عباس، «ابوالعباس فضل بن احمد اسفرايني»، يادگار، تهران، 1327ش، س 5، شم‌ 4 و 5؛ بديع الزمان همداني، ابوالفضل، رسائل، استانبول، 1298 ق؛ بارتولد،‌ و. و.، تركستان نامه، ترجمة كريم كشاورز، تهران، 1352 ش؛ باسورث، ادموند كليفورد، تاريخ غزنويان، ترجمة حسن انوشه، تهران، 1362 ش؛ بيهقي، ابوالفضل، تاريخ، به كوشش علي اكبر فياض، مشهد، 1356 ش؛ بيهقي، علي بن زيد، تاريخ بيهق، به كوشش كليم الله حسيني، حيدرآباد دكن، 1968 م؛ ثعالبي، ‌عبدالملك بن محمد، يتيم‌ـة الدهر، به كوشش محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت، 1377 ق؛ حمدالله مستوفي، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايي، تهران، 1362 ش؛ رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ (تاريخ غزنويان، آل بويه و آل سامان)، به كوشش محمد دبير سياقي، تهران، 1338 ش؛ شبانكاره اي، محمد بن علي، مجمع الانساب، به كوشش ميرهاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1338 ش؛ عتبي، محمد بن عبدالجبار، تاريخ يميني، ترجمة ابوالشرف جرفادقاني، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1357 ش؛ عقيلي، سيف الدين، آثار الوزراء، به كوشش جلال الدين حسيني ارموي، تهران، 1364 ش؛ عوفي، سديد الدين محمد، جوامع الحكايات، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1366 ش؛ همو، همان، نسخة خطي گنج بخش اسلام آباد، شم‌ 409؛ همو، لباب الالباب، به كوشش محمد قزويني، تهران، 1361 ش؛ فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه، به كوشش ژول مول، تهران، 1354 ش؛ همو، همان، به كوشش رستم علييف، مسكو، 1967 م؛ فصيح خوافي، محمد مجمل فصيحي. به كوشش محمد فرخ، مشهد، 1340 ش؛ فلسفي، نصرالله، «يك وزير ايران دوست»، مهر، تهران، 1315 ش، س 4، شم‌ 1 و 2؛ منشي كرماني، ناصرالدين، نسائم الاسحار، به كوشش جلال الدين حسيني، ارموي، تهران، 1364 ش؛ منيني، احمد فتح الوهبي علي تاريخ ابي نصر عتبي، قاهره، 1286 ق؛ ميرخواند، محمد بن برهان الدين، روض‌ـة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نظامي عروضي، احمد بن عمر، چهارمقاله، به كوشش محمد قزويني و محمد معين، تهران، 1333 ش؛ وصاياي خواجه نظام الملك، بمبئي، 1305 ق. ابوالفضل خطيبي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2309
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست