responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2273
ابو طالب حسينی تربتی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2273

اَبوطالِبِ حُسِينيِ تُربَتي، معروف به عَريضي، مردي خراساني از نيمة اول سدة 11ق/17م كه هيچ اطلاعي دربارة او در دست نيست، جز اينكه كتابي منسوب به امير تيمور گوركاني را از تركي جغتاييبه فارسي برگردانده است. اين كتاب كه به ملفوظات تيمور يا واقعات تيموري (استوري، I/280؛ منزوي، 6/4295) شهرت يافته، شامل شرح زندگي و آراء و انديشه هاي سياسي و نظامي سردودمان گوركانيان است كه به ادعاي ابوطالب، اصل آن را خود امير تيمور (حك‌ 771ـ 807 ق/ 1369ـ 1404 م) انشا كرده است.
ابوطالب در مقدمة كوتاه اين كتاب گزارش داده است كه در سفري به مكه و مدينه، در كتابخانة حاكم يمن به نام جعفر پاشا، به كتابي تركي برخورده كه در آن، تيمور از رويدادهاي زندگي خود از 7 تا 70 سالگي و نيزنظريات و تدابيرش در زمينة كشورداري و ادارة نظامات سپاه سخن رانده بوده است ( ريو، I/178). اين گزارش را افضل بخاري (د 1061 ق/ 1651م) در مقدمة ملفوظات صاحب قران با مختصر شاخ و برگ اضافي تكرار كرده است. به گفتة وي، ابوطالب ضمن سفر به سرزمينهاي روم و عربستان، در يمن با جعفر پاشا، امير آنجا آشنا شد و او كتاب ارزشمندي را كه در كتابخانة خود داشت، به وي نشان داد و ابوطالب بي درنگ به ترجمة فارسي آن كمر بست و اين كار عظيم را در هندوستان به پايان برد (همو، I/179).
ابوطالب سپس ترجمة خود را در 1047 ق/ 1637 م به شاهجهان (حك‌ 1307ـ1068 ق/1628ـ 1658م) فرزند جهانگير گوركاني، امپراتور وقت هند كه از عقاب امير تيمور بود، پيشكش كرد، اما شاهجهان متوجه خطاها و كاست و فزودهايي در ترجمة ابوطالب شد و دريافت كه اين ترجمه شامل پاره اي اطلاعات است كه در ظفرنامة شرف الدين علي يزدي (د 858 ق/ 1454م) و ديگر تاريخهاي مستند نيامده است و يا بخشهايي از آن با گزارشهاي شرف الدين مطابقت ندارد (همانجا). بنابراين محمد افضل بن تربيت خان بخاري (استوري، I/282) را كه تنها از سرداران بنام، بلكه از نويسندگان بلندپايه عهد وي (آفتاب اصغر، 380) يا به نظر چارلز استوارت (نك‌ : اليوت، III/393) در دربار شاهجهان مربي يا لله باشي بود، مأمور كرد تا ترجمة ابوطالب را از نطر بگذراند و آن را از اغلاط تاريخي بپيرايد و با مندرجات طفرنامة يزدي كه در حدود 30 سال پس از مرگ اميرتيمور نوشته شده، هماهنگ سازد. اين ترجمة بازبيني شده، نام ملفوظات صاحب قران به خود گرفت.
در اينكه محمد افضل تا چه حد در كار ابوطالب تغييرات و اصلاحات انجام داده باشد، اظهارنظرهاي صاحب نظران متفاوت است. در ميان گفته هاي آنان به عبارتي چون «اصلاح پاره اي اغلاط تاريخي»، «تجديدنظر اساسي» و «تحرير نوو مفصل تر» (ريو، همانجا: اته، I/86؛ آفتاب اصغر، همانجا) برمي خوريم. به نظر اليوت (همانجا) اين تغييرات مهم تر و بزرگ تر از آنچه واقعاً بوده، وانمود شده است. به گزارش وي وقتي چارلز استوارت (همانجا) بخشي از ملفوظات ابوطالب را به انگليسي ترجمه كرد، دو نسخه از ملفوظات صاحب قران، كار محمد افضل را دريافت داشت. وي آنها را با ترجمه ابوطالب مقايسه كرد و تنها چيزي كه در كار محمد افضل اضافه ديد، قطعاتي بود از ظفرنامة يزدي، توضيحي در مورد بعضي جرئيات حذف شده در كار ابوطالب و كوشش در اثبات سنّي بودن تيمور وبس.
جان داوسن ، ويرستار «تاريخ هندِ » اليوت (نك‌ : اليوت، III/393- 394) كه قسمتهايي از ترجمة ابوطالب و كار محمد افضل را مقايسه كرده، تفاوتهايي بيش از آنچه ميان دو روايت از كارواحدي مي توان انتظار داشت، نيافته است. وي مي گويد: تا آنجا كه هندوستان مربوط مي شود، تفاوتي ميان كار ابوطالب و كار محمد افضل ديده نمي شود.
همانگونه كه اشاره شد، اصل كتاب ملفوظات تيموري، به ادعاي ابوطالب، حاوي يادداشتهاي اميرتيمور از رويدادهاي زندگي او از آغاز تا هنگام مرگ است كه يا شخصاً نوشته يا دبيران دربارش آن يادداشتها را زيرنظر مستقيم وي، به صورت كتابي نوشته اند. به دنبال اين زندگي نامه، بخش ديگري به نام تُزُك يا تزوكات (=بنيادها، تدابير، طرحها يا انديشه ها) آمده كه در برداندة آراء و سياستهاي تيمور دربارة شيوة ملك گيري و ملك داري است كه ظاهراً آن را براي استفادة اولاد و جانشينش تقرير كرده است (ابوطالب، جم‌). در بعضي مآخذ و كتاب شناسي ها، به همة كتاب (زندگي نامه و تزوكات)، تزوكات تيموري اطلاق كرده اند، در صورتي كه «تزوكات» واقعاً بخشي يا ضميمه اي از ملفوظات تيموري بوده است.
146 سال پس از اهداي ترجمة ابوطالب به شاهجهان، جوزف وايت استاد عربي دانشگاه اكسفورد، بخش دوم يا در واقع مُلحقة كتاب منسوب به تيمور را به عنوان تزوكات تيموري همراه با ترجمة انگليسي آن كه قبلاً توسط ويليام ديوي (د 1198 ق/1784م)، از مأموران نظامي دولت بريتانيا در هند صورت گرفته بود، در 1784 م در اكسفورد به چاپ رساند. از آن تاريخ و حتي مدتي پيش از آن، بر سر اصالت ملفوظات سخن بسيار بوده است. گروهي از منتقدان بر اين عقيده اند كه تيمور خون ريز و شبفتة جهان ستاني، نمي توانسته فرصتي براي تحرير يادداشتهاي روزانه داشته باشد و بنابراين چيزي به نام ملفوظات تركي كه انشاي او بوده باشد، وجود ندارد، بلكه ابوطالب براي آنكه كارش اعتبار و قبول عام يابد، خود كتابي را با استفاده از تواريخ ديگر و در رأس همه، ظفرنامه هاي نظام الدين شامي و علي يزدي، به قلم آورده و آن را به تيمور منسوب ساخته است.
بعضي خاورشناسان مانند ريو (I/178)، ادوارد زاخاو اتريشي (نك‌ : اليوت، IV/559-563) و ادوارد براون (III/182- 183) در صحت اين انتساب سخت ترديد كرده اند و مجتبي مينوي (ص 4ـ8) نيز مي گويد: ظن اينكه گفته هاي ابوطالب در ديباچة ملفوظات دربارة شيوة دستيابي او به اصل ملفوظات در حرمين شريفين راست نباشد و همه از اختراعات خود او بوده باشد، بسيار قوي است. به عكس، ويليام ديوي در نامه اي به جوزف وايت. دليلهاي متعددي در صحت انتساب اصل ملفوظات به تيمور و درستي اظهارات ابوطالب ارائه كردها ست و ايرادهايي را كه ديگران بر اصالت كار وارد كرده يا مي توانند وارد كنند، پاسخ گفته است (نك‌ : مقدمه، 17-24).
با اينهمه هنوز نمي توان آراء هيچ يك از طرفين مناقشه را به كلي مردود دانست و تا محصول يقين نسبت به صحت انتساب كتاب به تيمور و يافتن نسخه اي از اصل جغتايي ملفوظات، نمي توان نظر قطعي در اين باب اظهار كرد، اما بر آنچه تا كنون دربارة امكان انتساب ملفوظات به تيمور گفته شده، اين چند پرسش را مي توان افزود:
1. با توجه به اينكه شاهجهان ظاهراً هيچ اثري از اصل تزوكات در ميان مجموعة نوشته هاي منظوم و منثور كه تا زمان شاهرخ دربارة امير تيمور تأليف شده و به فرمان اين پادشاه گردآوري شده بود نيافت، به حق در انتساب آن به حدّ خويش ترديد كرد، اما چرا دستور داد ملفوظات را فقط با ظفرنامة يزدي مقابله كنند و نه با ظفرنامة شامي كه در زمان خود تيمور تأليف شده باشد؟
2. آيا اين نتيجه گيري صددرصد درست است كه هر آنچه در ظفرنامة يزدي آمده، بايد ملاك صحت و سقم گزارشهاي مندرج در ملفوظات ابوطالب قرار گيرد؟ آيا محتمل نيست اخباري كه شرف الدين علي يزدي در تاريخ خود نياورده، اتفاقاً جزو منابعي كه به دست وي رسيده، نبوده است؟
3. آيا امكان ندارد كه تفاوتهاي موجود ميان ملفوظات و ظفرنامة يزدي بر اثر سهوهايي از مؤلف اخير بوده باشد و نه لزوماً از ابوطالب؟ در يك مورد به خصوص كه ويليام ديوي (ص 22، حاشيه) ميان گزارش ملفوظات و ظفرنامه اختلافي مي بيند، مي گويد اين واقعه را علي يزدي اشتباه گزارش كرده است. به هر حال، اگر هم نتوان گزارش ابوطالب را درست دانست، چگونه مي توان به رايت يزدي اعتماد كرد؟
4. بوده است، چرا فرد زحمتي را كه خود كشيده، به نام ديگري و به حساب ديگري معرفي كند؟ معمولاً‌ عكس اين امر طبيعي تر به نظر مي رسد، يعني شخص كار ديگري را به خود ببندد. واقعالً ابوطالب از اين كار چه طرفي بربسته است؟
5. آيا ابوطالب به هنگام تقديم كتاب خود به شاهجهان بيم آن را نداشته كه شاه اصل كتاب را از او طلب كند يا كسي را در طلب آن بفرستد؟
6. وقتي شاهجهان دريافت كه اصل ملفوظات انشاي نياي جهان ستان اوست، چرا هيچ كوششي نكرد كه آن يادگار ارجمند را فرا چنگ آرد يا دست كم كسي را براي استنساخ از آن به كتابخانة جعفر پاشا گسيل دارد تا هم از طريق مقابلة آن با كار ابوطالب صدق و كذب ادعاهاي او را به آساني معلوم بدارد و مجبور نباشد آن را با محك ظفرنامه بسنجد؟
7. شاهجهان ظاهراً ادعاي ابوطالب را ـ كه ملفوظات ترجمة يك اصل جغتايي است ـ پذيرفته است و گرنه مي بايستي وي را توبيخ، حتي تنبيه مي كرد كه از چه رو كتابي را كه نياي بزرگش ننوشته بر او بسته است؟ راه مطمئن تر براي اثبات درستي كار و سخن ابوطالب اين بوده كه شاهجهان با امكاناتي كه داشته، اصل كتاب را طلب كند يا افضل بخاري را براي احراز حقيقت به عربستان روانه سازد.
8. اگر شاهجهان به اصالت مأخذ كار ابوطالب باور داشته باشدـ و همچنين اگر از اينكه كتابي به نام جدش پيدا شده، احتمالاً شادمان و مباهي بوده ـ چرا اصلاً به فكر مقابلة آن افتاد و چرا اختلاف ميان ترجمة او و ظفرنامه را ناشي ار خطاهاي شرف الدين ندانسته است؟ آيا با ترديد كردن در آنچه ابوطالب ترجمه كرده، به طور غيرمستقيم در سخنان جد اعلايش ترديد نكرده است؟
باري، اگر روزي ثابت شود كه ملفوظات اصيل و مستقيماً تراوش ذهن و زبان تيمور بوده، از لحاظ شناخت شخصيت و جهان انديشة اين مرد،‌ارزش تاريخي فوق العاده اي خواهد داشت. با اين همه چنانچه اين كتاب تأليف مستقيم ابوطالب باشد، باز به سبب احتوا بر وقايع تاريخي عصر تيمور و جهان بيني او، ارزشمند است. به هر حال كتاب، تنها با مقداري تفاوت در درجة اصالت، تصويري است از كُنش، منش و ذهنيات اميرتيمور. بر پاية اين كتاب، تيمور تنها اميري خونريز و ويرانگر نيست، بلكه در بسياري جاها فرمانروايي سياستمدار و دولت مردي تمام عيار جلوه مي كند كه صفات و اخلاق نيك را خوب تشخيص مي دهد و به فرض آنكه به مقتضاي سخنان پسنديده اي كه بر زبان رانده، عمل نكرده باشدـ كه اين خود دليل بر سياستمدار بودنش تواند بودـ لااقل از گفتار نيك و كردار نيك وقوف داشته است.
در اين كتاب، تيمور مردي است كه به راي زني و شور سخت اعتقاد دارد (ص 160)؛ به دين اسلام و ترويج آن خود را متعهد مي داند و بالاترين احترام رابراي آل محمد قائل است (ص158، 196، 202)؛ سپاه و رعيت را در مرتبه بيم و اميد نگه مي دارد و گفتار و كردار دوست و دشمن را به تحمل و تغافل درمي گذراند (ص198)؛ با دشمن مدارا مي كند تا دشمني او مبدل به دوستي شود و كساني را كه به وي التجامي آورند، حتي آنان كه در حق وي بدي كرده اند، با محبت شرمندة احسان خود مي كند (همانجا)؛ به گشاده رويي و رحم و شفقت، خلق خدا را رام خود مي كند و به عدالت مي گرود و از ظلم و بيداد دوري مي گزيند (ص200)؛ سپاه و رعيت را به يك چشم مي بيند، توشة سپاه را، پيش از آنكه طلب كنند، مي دهد و سپاه را برحسب درجاتشان در مراتب خود نگه مي دارد كه از حد خود قدم بيرون نگذارند و مرتبة ايشان را به بلند و به پست مي كند (ص208)؛ هر كس از گنهكاران به ديوان عدالت وي درآيند، بر آنان مي بخشايد و در گناه دوم و سوم فراخور گناه سزا مي دهد (ص218)؛ تا كاري را به اتمام نرساند، فسخ عزيمت نمي كند (ص222).
كوتاه سخن آنكه اگر آنچه از زبان تيمور در اثر ابوطالب آمده، حقيقتاً تراوش فكر خود او باشدـ چه به طور مستقيم چه به طور غيرمستقيم ـ آنگاه در اين تصور عامّه كه اين «ستمگر عامي»فقط به ضرب شمشير و با شيوة ارعاب و تخريب و غارت، دنياي آن روز را گرفت، بايد مقداري تجديدنظر شود. چه، او در كنار قساوت قلب و بي پروايي در نهب و كشتار، سياستها و انديشه هاي سازنده اي هم داشته كه به كمك آن توانسته است متصرفات گستردة خود را اداره كند.
ارزش زبان شناختي و سبك شناختي: اگر هم در صحت انتساب ملفوظات به تيمور ترديدي باد، در ارزش آن تيمور زبان و اسلوب بيان جاي سخن نيست، چه اين كتاب اثري است از اواسط سدة 11ق/17م كه مي تواند به عنوان يكي از نمونه هاي نثر آن دوران در بررسيهاي سيك شناختي ملحوظ گردد.
نخستين نكته اي كه در ملفوظات جلب توجه مي كند، اين است كه به عكس غالب كتابهاي عهد تيموري، عموماً به شيوه اي ساده و عاري از تصنّع نوشته شده است. در اين كتاب، چه تأليف باشد، چه ترجمه، ابوطالب وقايع نگاري را وسيلة هنر نماييهاي ادبي و بلاغي قرار نداده است. در نوشتة او تقريباً همه جا گزارش صِرف يا تاريخ محض مي بينيم تا صنعتگريهاي منشيانة مرسوم زمان. گرچه دليلي محكم نيست، اما همين سادگي و دوري از حشو و زوايد، خود مي تواند تا حدّي مؤيد اين نكته باشد كه اصل متاب احتمالاً به انشاي خود تيمور بوده يا دست كم تقريرات اوست كه زيرنظر خودش نوشته اند. مي توان چنين فرض كرد كه آنچه را احتمالاً تيمورـ با‌ آن ذهن تاآشنا با آرايشگريهاي اديبانه ـ گفته، ابوطالب عيناً بي هيچ افزايش و آرايشي به فارسي برگردانده است. البته جملات و عباراتي كه بوي صنعتگري و فضل فروشي بدهد، مانند: «اگر به من درآييد برآييد و اگر در افتيد بر افتيد» (ص114، 128)، «پيشخانة‌اقبال به جانب هندوستان برآورده، فاتحه فتح خواندم» (ص132)، «بر سرير مبارزات نشستم» (ص142) و در «فتح و هزيمت پردة تقرير محجوبند» (ص144) نسبتاً اندك است.
جز معدودي كلمات نسبتاً غريب (براي خوانندة ناآشنا به متون ادبي و تاريخي) مانند معارك، مهالك، مستمال، انصرام، اصاغر و نباير كه احتمالاً معمول زمان بوده و صرف نظر از شماري كلمات مغولي همچون تزك و يا تزوك (ص156، جم‌: نهاد و طرح)، تَنْكَري (ص156ـ 166: خدا)، توره (ص160، جم‌: دستور)،‌ باولي (ص160: تشويق)، چيقولش (ص82: نزاع و زدوخورد)، اوتاغه (ص208: نوعي انعام و جايزه)، يورت (ص54، 82، 144: محل زندگي)، طوي (ص54: ضيافت)، قابو يافتن (ص58: فرصت را غنيمت شمردن)، تالان كردن (ص92: غارت كردن)، يسال بستن (ص126: صف كشيدن)، تغار (ص64: معاش، قوت زندگي)، جلكا (ص70: چراگاه) و واژه هايي از اين دست، پيچيدگي و ابهامي در نثر ابوطالب نمي يابيم.
از مزاياي اين كتاب، اشتمال آن بر پاره اي از اصطلاحات ديواني و نظامي عهد تيموري است، مانند يساق نمودن (ص140: آمادة جنگ كردن)، برانغار (ص134: مؤخرة ميمنة لشكر)، جرانغار (ص298: مؤخرة ميسره)، كوتلي (ص74: قائم مقام حاكم)، ديوان بيگي (ص20، 304: رئيس شورا)،‌شقاول و چپاول (ص62، 392: خط مقدم ميمنه و ميسره)، يرغو (ص308: نوعي عَلَم كه به علامت امتياز به كسي مي دادند)، هراول (ص298: محافظ و گاردمقدم)، قلقچي (234، 298: گارد محافظ)، سيورغال (ص234: كمك هزينه)، يرليغ (ص234: فرمان)، چارپلچار (ص230: خدمت سپاهي)،‌ ديوانخانه (ص236: تالار بار عام)،‌ تنخواه (ص234: خرجي، حقوق)، قول (بدنة اصلي سپاه)، اوقچيان (ص388: تيراندازان)، لنگرخانه (ص370: نوانخانه براي فقرا)، سر رشته نگه داشتن (ص370: حسابداري، بررسي حسابها)، مخارج نوشتن (ص238: ثبت دفتر كردن هزينه ها)،‌ جاگير (ص238: تيول)، عارض (ص 374: مراقب و ناظر رفتار فرمانده لشكر).
پاره اي از كلمات و تركيبات كتاب ابوطالب، از نظر تحول نثر فارسي و معناشناسي خالي از ارزش نيست. به عنوان مثال: برآوردن (ص104: بيرون آوردن)، ترناو (ص98: تنه درختي كه داخل آن را خالي مي كردند و براي حمل بار بر آب مي انداختند)، شبخون (ص60: حملة غافلگيرانه)، نازش كردن (ص86: سرتافتن، تمرّد كردن)، بند و بست (ص160، 386: انضباط و سامان، دانش جنگ)، ته دلي (ص12: صادقانه و خالصانه)، دل كسي را جست و جو كردن (ص12: راي زدن)، دل نهاده (ص122: متمايل به، راغب)، مزاج داني (ص128: نظر خواهي)، جايِ بودن (ص54: محل استقرار)، سپاهانه (ص144: سپاهي وار، نظامي گونه)، قايم شدن (ص104: مستقر شدن)، كارخانه (ص200، 204، 212: دستگاه، نظم، تشكيلات)،‌ دلنشين شدن (ص80: مقبول افتادن)، غنچه شده (ص390: به صورت متحد و مجموعه). در تزوكان به نظر مي رسد همه جا، حرف ربط «چنانچه» به جاي چنانكه و كمااينكه به كار رفته است (مثلاً ص142، 206).
با همة ترديدي كه در اصالت ملفوظات وجود داردؤ نسخه هاي خطي متعددي از‌ آن به شكل كامل يا ناقص يا خلاصه شده در كتابخانه هاي مختلف باقي مانده است (نك‌ : اته، I/84-86؛ استوري، I/280-281؛ منزوي، 6/4295ـ 4299). پيداست كه اين كتاب از همان ابتداي ترجمه يا تأليف مورد اعتنا بوده است. پس از آنكه بخش تزوكات كتاب مذكور، نخستين بار همراه با ترجمة انگليسي در 1783 م به چاپ رسيد، ترجمه هاي ديگري هم از آن به فرانسوي، آلماني و اردو صورت گرفته كه همه به چاپ رسيده است (استوري،I/281,282؛ اردوادز، 690,691).
به نظر مي رسد كه بخش اصلي ملفوظات كه شامل شرح زندگي تيمور است، تنها به زبا انگليسي ترجمه شده باشد،‌آن هم به طور كامل. در 1246ق/ 1830 م چارلز استوارت، چنانكه اشاره شد، بخشي از اين كتاب را كه مربوط به زمان كودكي تا 41 سالگي تيمور (تا 777ق/ 1375 م) است، به زبان انگليسي ترجمه كرد و در لندن به چاپ رساند (استوري، I/82؛ اته، 86). متأسفانه تاكنون از اين كتاب چاپي در ايران صورت نگرفته است و فقط همان تزوكات تيموري جوزف وايت در 1342 ش به صوتر است منتشر شده است. پيش از آن در 1285ق/ 1868 م رضاقلي خان هدايت بخش تزوكات را همراه با قابوس نامه عنصر المعالي در تهران به چاپ رساند (ادواردز، 318-319). ظاهراً دليل نشر اين دو اثر در كنار هم، اشتراكي كلي است كه در پاره اي موضوعات دارند و بعيد نيستس كه قصد هدايت از اين كار تهية راهنمايي در آداب ملك داري براي شاهزادگان قاجار بوده باشد.
مآخذ: آفتاب اصغر، تاريخ نويسي فارسي در هند و پاكستان، لاهور، خانة فرهنگ جمهوري اسلامي ايران؛ ابوطالب حسيني، تزوكات تيموري (با ترجمة انگليسي آن)، با مقدمة مجتبي مينوري، تهران، 1342 ش؛ منزوي، خطي؛ مينوري، مجتبي، مقدمه بر تروكات تيموري (نك‌ ؛ هم‌ ، ابوطالب)؛ نيز:
Browne, E. G., A Literary History of Iran, Cambridge, 1976, vol. III; Davy, William, introd. and notes on institutes (vide: PB, abu taleb); Edwards, E., A Catalogue of the Persian Printed Books in the British Museum, London, 1922; Elliot, H. M., The History of India, ed. John Dowson, Allahabad, 1976; Ethe, H., Catalogue of Persian Manuscriptd in the Library of the India Office, Oxford, 1903; Rieu, Charles, Catalogue of the Persian Manuscripts in the British Muaeum, London, 1966; Storey, C., Perisan Literature, London, 1927.
مجدالدين كيواني
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2273
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست