responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2264
ابو الصلت
جلد: 5
     
شماره مقاله:2264

اَبوالصَّلْت، امي‌ـة بن عبدالعزيز بن ابي الصلت (460 ـ 529ق/1068 ـ 1135م)، اديب، شاعر، ستاره شناس، رياضي دان، فيلسوف، موسيقي دان، پزشك و داروشناس اندلسي، معروف به طبيبِ فيلسوف. وي در دانيه، از شهرهاي اندلس زاده شد. سالهاي كودكي و جواني را در اندلس گذراند و نزد گروهي از دانشمندان، از جمله ابووليدِ وَقَّشي، قاضي دانيه، دانش آموخت (ياقوت، 7/52 ـ 53؛ ابن خلكان، 1/220 ـ‌ 223؛ ابن ابي اصيبعه، 2/52؛ ابن سعيد، 1/256؛ ذهبي،‌19/634 ـ 635).
ابولاصلت در 489ق/1096 م به مصر رفت و به دستگاه افضل بن امير الجيوش،‌وزير تواناي الآمر خليفة فاطمي پيوست. در برخي منابع آمده است كه وي پيش از رفتن به مصر، مدتي در مهديه نزد اميران صنهاجي به سر برده و از سوي حاكم مهديه، به رسولي به مصر رفته است (ابن سعيد،‌1/257؛ مقري. 2/312). مختار تاج المعالي، يكي از نزديكان افضل، به فضل ابوالصلت پي برده و به اوعلاقه يافت و به بهره جويي از آگاهيهاي او در عرصه هاي پزشكي و نجوم پرداخت و سرانجام به رغم حسد و زشت خويي كاتب افضل كه در مجلس وزير مجال ستايش را دانشمندان به كسي نمي داد، ابوالصلت و دانش او را بسيار ستود و گواهي گروهي از بزرگان اهل دانش را در برتري وي بر ديگر نويسندگان آن روزگار نقل كرد. گويا تاج المعالي در چشم افضل آنقدر محتشم بود كه كاتبش جرأت معاوضه با وي نكرد و ناگزير خشم خويش را فرو خورد، اما از او و نيز از ابوالصلت كيني شديد به دل گرفت. زماني كه افضل بر تاج المعالي خشم گرفت و او را به زندان افكند، كاتب فرصت انتقام يافت و اتهامي بر ابوالصلت وارد ساخت. پس ابوالصلت نيز زنداني شد و مدت 3 سال و يك ماه در حبس به سر برد (ياقوت، 7/53 ـ 57؛ ابن خلكان، همانجا).
ياقوت به رغم آنكه شرح حال ابوالصلت را به تفصيل آورده است، دربارة اتهامي كه بر او وارد شده ـ جز اشارات مبهمي كه در اشعار وي يا گفت و گوهايش با ديگران ديده مي شود ـ چيزي نمي آورد. بر پايه روايتي كه از خود ابوالصلت نقل شده، بدگويي يكي از شاگردانش نزد افضل، خشم وزير را نسبت به او برانگيخته است. برخي اشعار ابوالصلت حاكي از اين است كه دانش گسترده و جاه طلبي او در سنين جواني (ابن ابار، تحف‌ـة، 60) و حسد مردمان نسبت به وي، ‌موجب زنداني شدنش گرديده است (ياقوت، 7/67 ـ 68؛ ابن خلكان، 1/220؛ مقري، 4/332)،‌ اما ابن ابي اصيبعه ناكامي ابوالصلت را در بيرون كشيدن يك كشتي در ساحل اسكندريه غرق شده بود و ابوالصلت با تكيه بر آگاهيش از دانش مكانيك، دعوي كرد كه مي تواند كشتي را از آب بيرون آورد. محمولة كشتي در آن دوران درگيري شديد مسلمانان با نيروهاي صليبي، اهميت بسيار داشت. از اين رو، افضل كه خود از مجاهدان نامدار ضد صليبي بود، به اميد حصول نتيجه، با هزينه اي گران همة ابزارهاي مورد نياز ابوالصلت را در اختيار او نهاد. ابوالصلت توانست كشتي را تا نزديكي سطح آب بالا آورد، ولي ريسمانهايي كه به كار برده بود، ناگهان گسيخت و كشتي بار ديگر به قعر دريا فرو رفت. افضل به خشم آمد و ابوالصلت را محبوس ساخت (2/53). البته به دشواري مي توان پذيرفت كه تنها به گناه اين ناكامي، وي مدت 3 سال در زنداني به سر برده شد.
دربارة محل زنداني شدن ابوالصلت، روايات گوناگون است. ياقوت در يك جا از زندان شحنه در مصر و در جاي ديگر از كتابخانة حكيم ارسطو در اسكندريه نام مي برد (7/57، 68) و ابن سعيد كتابخانة قاهره را محبس او مي شمارد (همانجا). به احتمال زياد، ابوالصلت نخست در اسكندريه زنداني شده و پس از مدتي به قاهره متقل گشته است. مقري نيز تصريح مي كند كه ابوالصلت در كتابخانه محبوس بوده است (2/312). به سخن دو تن اخير، ابوالصلت در حالي كه از زندان رها گشته كه در همة دانشهاي قديم و جديد، به ويژه در فلسفه، پزشكي و موسيقي، سرآمد همگان بوده است (ابن سعيد، مقري، همانجاها). در حقيقت نيز گستردگي دامنة دانشها و در عين حال درك عميق او كه ستايش بسياري از مؤلفان را برانگيخته (عمادالدين، 1/91؛ قفطي، 80؛ ابن ابّار، التكمل‌ـة، 1/203؛ مقري، 2/311)، از نوعي آموزش ويژه در وضعي بسيار استثنايي حكايت مي كند. ابن سعيد (همانجا) و مقري (2/312) مدت زنداني بودن او را 20 سال گفته اند كه بي شك نادرست است.
ابوالصلت پيش از زنداني شدن، به تدريس علوم ادبي نيز مي پرداخته و از همان دوران در ميان ادبا دوستاني داشته است. از شاگردان او شيخ سليمان بن فيّاض اسكندراني، بزرگان شاعر (زركلي، 3/131) را نيز نام برده اند. در اسكندريه، مكين الدوله ابوطالب احمد بن عبدالمجيد از ممدوحان او بود. ظاهر حداد شاعر از دوستان ابوالصلت پس از رهايي او از زندان و استقرار در مهديه، در قصيدة بلندي از اشتياق خود نسبت به او و روزهاي هم صحبتي ياد مي كند و او را بسيار مي ستايد (ياقوت، 7/69؛ ابن ابي اصيبعه، 2/54 ـ 55؛ مقري، 3/59).
ظاهراً در زندان به ابوالصلت چندان سخت نگذشته، زيرا طبيعي است كه مردي دانشمند چون او با دسترسي به كتابهاي بسيار، چندان احساس دلتنگي نكند. علاوه بر اين، دوستان و شاگردان وي به ديدارش مي رفته و با او به گفت و گو مي پرداخته اند. يكي از اين شاگردان، ابوعبدالله شامي است. وي شاهد نفرين استادش برآن شاگرد حق ناشناس ـ كه ذكرش مي گذشت ـ بود و در اين باره گويد: سالي بر اين برنيامد كه نفرينش مستجاب شد (ياقوت، 7/68).
سرگرمي خوش آيند ديگر ابوالصلت در زندان، سرودن شعر بوده است. شعر وي در حد اعلاي استحكام و فصاحت است و با بهترين اشعار عرب برابري مي كند و علاوه بر اين، سيماي مردي خردمند و با تجربه را نيز نشان مي دهد. البته در اشعاري كه در زندان سروده است، گاه نيز از رنج زندان و به ويژه رنج هم نشيني با ياران نامتناسب زندان ـ كه به گفتة وي از رنج زندان بدتر است ـ مي نالد. يكي از اين اشعار در شكايت از شخصي است كه ابوالصلت از او اميد پشتيباني داشته و همو سبب نامرادي وي شده است (ياقوت، 7/68، 70؛ ابن ابار، تحف‌ـة، همانجا؛ ابن ابي اصيبعه، 2/60). جالب توجه است كه ابوالصلت در اين دوران خود را كم سال مي خواند (ابن ابار، همانجا)، در حالي كه بر پاية منابع، در آغاز اين دوران او دست كم 30 داشته است. به هر حال از اين سخن معلوم مي شود كه دعوي ابن ابي اصيبعه، بر اينكه ابوالصلت در حدود 510 ق وارد مصر شده (2/53)،‌ نادرست است.
ابوالصلت اشعار بسيار زيبايي نيز در ستايش افضل و جنگهاي او با صليبيان دارد كه به احتمال زياد در زندان سروده است (همو، 2/56 ـ 57). ابن ابي اصيبعه از نامه اي سخن مي گويد كه ابوالصلت به انضمام دو قصيده در ستايش افضل براي علي بن سليمان، معروف به ابي صيرفي فرستاده بوده است. از پاسخ ابن صيرفي به ابوالصلت كه ابن ابي الصبيعه آن را نقل كرده است، چنين برمي آيد كه وي به خواهش دانشمند زنداني، با يكي از بزرگان مصر ديدار كرده و شفاعت او را براي رهايي ابوالصلت از زندان خواستار شده و او نيز وعدة ياري داده است (2/53 ـ 54). ابوالصلت در 505 ق از زندان آزاد شد، نخست به اسكندريه رفت و در 506 ق از آنجا رهسپار مهديه شد. يحيي بن تميم باديس امير مهديه (حاكم افريقيه) وي را گرامي داشت (ابن خلكان 1/222 ـ 223).
ابوالصلت در الرسال‌ـة المصري‌ـة كه آن را به نام همين امير نوشته، وصف حال خويش را آورده و از روزگار خود درمصر شكايت كرده و يحيي بن تميم را بسيار ستوده است (ابن ابي اصيبعه، 2/62؛ ياقوت، 7/57 ـ 58؛ قفطي. 80 ـ 81). اشعاري كه در اين رساله آورده است،‌ برخي سخنان مذمّت آميز دربارة مصريان دارد (ياقوت، 7/68، 70؛ قفطي، 81). همچنين از برخي پزشكان مصر و ناتواني و ناداني آنان بر ريشخند ياد مي كند (اولمان، 276). ابوالصلت در مهديه همسر گزيد و صاحب فرزندي شد. اين فرزند كه عبدالعزيز نام يافت، خود شاعر و شطرنج باز نامداري گشت (ابن خلكان،‌ همانجا). ابوالصلت 23 سال آخر زندگي خود را در همين شهر و در خدمت امراي صنهاجي آن سامان، يحيي بن تميم، علي بن يحيي و حسن بن علي به سر برد و در همانجا درگذشت. وي در هنگام مرگ ابياتي براي نقش بر روي سنگ قبر خود سروده كه بسيار دلنشين است (ابن ابار، همان، 56؛ ابن ابي اصيبعه، 2/54).
ابن ابيطار از او و ديدگاههايش دربارة برخي داروهاي نباتي ياد كرده است (2/56، 82، 3/23، 36، 41، جم‌ ).
آثار: مهم ترين آثار ابوالصلت اينهاست:
1. الادوي‌ـة المفردة، اين اثر شامل 20 باب است و در آن از داروهاي ساده و تأثير آنها در اعضاي بدن سخن گفته شده است. از اين اثر، تنها ترجمه هاي لاتين و عبري آن كه اولي در سدة 7ق/13 م توسط آرنالدوس ويلانُوانوس و دومي در سدة 8ق/14 م توسط يهودا ناتان صورت گرفت، ‌شناخته شده بود. در دهه هاي اخير چند نسخة خطي اصل عربي ان نيز شناخه شد. برخي از اين نسخه ها در دمشق (ظاهريه، 2/15 ـ 17)، تركيه (فهرس، 133) و لندن (اسكندريه، 73 -74) نگهداري مي شود (نيز نك‌ : EI2؛ اولمان، همانجا).
2. الانتصار، در حساب و هندسه. اين اثر در برابر رد اين رضوان برحين بن اسحاق و در دفاع از نظرات اين يك نوشته شده است. اين خلدون از اين اثر به خطا به عنوان الاقصار ياد كرده است (1/875، 879). نسخه اي از اين اثر در آستان قدس نگهداري مي شود كه خطاي ياد شده به آن نيز راه يافته است (آستان، 10/12، 282).
1. رسال‌ـة العمل بالاسطر لاب، در 90 باب. برخي نسخه هاي خطي اين اثر در كتابخانة شمارة 1 مجلس شوراي اسلامي (شورا، 19/410 ـ 411)، مشهد (مدير شانه چي،‌2/538) و برلين (آلوارت، شم‌ 5798) نگهداري مي شود. ابوالصلت اشعاري نيز در وصف اسطرلاب دارد (ابن ابي اصيبعه، 2/60). برخي اشعار او حاكي از آن است كه به پيش گويي از راه تنجيم اعتقاد نداشته است (ويدمان، 1050).
4. رسال‌ـة في الموسيقي. اصل عربي اي اثر به دست نيامده، اما ترجمة عبري آن برجا مانده است. نسخه اي از اين ترجمه در كتابخانة ملي پاريس نگهداري مي شود (EI2؛ نيز نك‌ : سارتن، II/230)، فارمر بر آن است كه تأثير ابوالصلت بر موسيقي شمال افريقا قابل توجه است (221-222).
5. الرسال‌ـة المصري‌ـة. ابوالصلت در اين اثر ديدنيهاي مصر و آداب و رسوم مردم آن را وصف كرده و از پزشكان، منجمان و شاعراني كه در اين سرزمين با آنان آشنا شده، سخن گفته و از آثار ايشان ياد كرده است. اين رساله همچنين حاوي اشعاري از مؤلف است كه در آنها ناخرسندي شاعر از رفتار و اخلاق مردم مصر بازتاب يافته است. الرسال‌ـة المصري‌ـة در 1371ق/1951 م به كوشش عبدالسلام محمد هارون در مجموعة شمارة 1 نوادر المخطوطات در قاهره ب هچاپ رسيده است.
6. تقويم الذهن، در منطق. اين اثر در 1915 م همراه با ترجمه اسپانيايي آن به كوشش گنثالت بالنثيا در مادريد به چاپ رسيده است.
1. الحديق‌ـة في مختار من الشعار المحدثين (ياقوت، 7/64). از اين كتاب اثري باقي نمانده است.
2. الملح العصري‌ـة، در شرح حال شعراي اندلس و اشعار آنان (ابن ابي اصيبعه، 2/62). از اين كتاب نيز اثري باقي نمانده است.
مآخذ: آستان قدس، فهرست؛ ابن ابار، محمد بن عبدالله، تحف‌ـة القادم (المقتضب)، به كوشش ابراهيم ابياري، بيروت، دارالكتاب اللبناني؛ همو، التكمل‌ـة لكتاب الصل‌ـة، به كوشش عزت عطار حسيني، قاهره، 1375ق/1955 م؛ ابن ابي اصيبعه، احمد بن قاسم،‌ عيون الانباء، قاهره، 1299ق/ 1882 م؛ انب بيطار، عبدالله بن احمد، الجامع لمفردات الادوي‌ـة و الاغذي‌ـة، قاهره، 1291 ق؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن سعيد مغربي، علي بن موسي، المغرب في حلي المغرب، قاهره، 1953 م؛ حاجي خليفه، كشف؛ ذهبي، محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 1405ق/ 1984 م؛ زركلي، اعلام؛ شورا، خطي؛ ظاهريه، خيمي، خطي (طب و صيدله)؛ عمادالدين كاتب، محمد، خريدة القصر، قسم شعراي مغرب، به كوشش مرزوقي و ديگران، تونس، 1966 م؛ فهرس، مخطوطات الطب الاسلامي في مكتبات تركيا، استانبول، مركز ابحاث للتاريخ؛ قفطي، علي بن يوسف، تاريخ الحكماء، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 1903 م؛ مدير شانه چي، كاظم و ديگران، فهرست نسخه هاي خطي دو كتابخانة مشهد، تهران، 1351 ش؛ مقري، احمد بن محمد، نفح الطيب، به كوشش محمد بقاعي، بيروت، 1406ق/ 1986 م؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:
Ahlwaradt; EI2; Farmer, H. G., A History of Arabian Music, London, 1967; Iskandar, A, Z., A Catalogue of Arabic Manuscripts on Medicine and Science, London, 1967; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1927; Ullmann, W., Die Medizin im Islam, Leiden, 1970; Wiedemann, E., Gesammelte Schriften zur arabisch-islamischen Wissenschaftsgeschechte, Frankfurt, 1984.
محمدعلي مولوي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2264
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست