responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2235
ابوسهل حمدری
جلد: 5
     
شماره مقاله:2235

اَبو سَهلِ حَمدَوي، احمد بن حسن (د پس از 432ق/ 1041م)، ديوان سالار، وزير، اديب و امير برجستة عصر غزنوي. در بعضي منابع نسبت وي حمدوئي و حتي حمدوني (؟) ذكر شده است، اما ثعالبي نويسندة معاصر وي، نام و شهرت او را احممد بن حسن الحمدوي آورده و در قافية اشعار عربي و فارسي ستايندگان او نيز حمدوي آمده است (ثعالي، 2/60، 74؛ فرخي، 400؛ قس: قزويني، 4/161، 162).
به گفتة ابوالفضل بيهقي كه كتاب او، خاصه در بارة زندگي ابوسهل در روزگار مسعود غزنوي، مهم ترين مآخذ ماست، ابوسهل در جواني به دربار سلطان محمود راه يافت و مورد توجه او قرار گرفت و از همان آغاز نزد احمد بن حسن ميمندي (ه‌ م) وزير سلطان محمود به شاگردي پرداخت. آنگاه صاحب ديوان غزنين و هندوستان شد (ص 468، 502). وي پس از مرگ محمود (421ق/1030م)، در روزگار حكومت چند ماهة پسرش اميرمحمد، مقام وزارت يافت (همانجا؛ گرديزي، 74)، اما به محمد وفادار نماند و همراه با بزرگان دربار به حمايت از مسعود، برادر و رقيب محمد برخاست و به همين سبب برخلاف ديگر پدريان (طرفداران اميرمحمد) در دربار مسعوود كارش بالا گرفت (بيهقي، 19، 108). در 432ق كه احمد بن ميمندي وزارت يافت، ابوسهل به پيشنهاد وزير، به رياست ديوان اشراف (نظارت و بازرسي احوال كلي مملكت) منصوب شد (همو، 196) و چندان كفايت و كارداني نشان داد كه چون سال بعد وزير خواست وي را به رياست ديوان عرضي منصوب كند، سلطان نپذيرفت (همو، 429). در 424ق مسعود پس از اطلاع از اوضاع نابسمان ري، ابوسهل را با لقب «شيخ العميد» به جاي طاهر دبير به كدخدايي ري و جبال منصوب كر. اعطاي اين لقب به ابوسهل، بر احممد بن عبدالصمد وزير، جانشين احممد بن حسن ميمندي گران آمد، اما ابونصر مشكان (ه‌ م) رئيس ديوان رسايل، به پشتيباني از او برخاست.
ابوسهل كه مأموريت داشت پس از كوتاه كردن دست علاءالدولة كاكويه از همدان و اصفهان، اوضاع ري را براي حكمراني اميرسعيد پسر سلطان مسعود آماده سازد، در رجب همين سال به جانب ري حركت كرد. او در ري بسياري از مالياتهاي ناروايي راكه تاش فراش سپهسالار برقرار كرده بود، برداشت و با مردم دادگري پيش گرفت (همو، 499 ـ 506، 509؛ ابن اثير، 9/428 ـ 429). در 425ق/1034 م ابوسهل عزم اصفهان كرد. علاءالدولة كاكويه و فرهاد پسر مرداويج در را به او تاختند، ولي شكست خوردند و فرهاد كشته شد. با اينهمه ابوسهل به علاءالدوله پيغام داد كه به اطاعت سلطان گردن نهند و مال فرستد و در عوض بر حكومت قلمرو خود ابقا شود؛ اما وي نپذيرفت و ابوسهل اصفهان را تصرف كرد و خزاين و اموال علاءالدوله را به غارت برد و كتابهاي ابوعلي سينا، وزير علاءالدوله، را به غزنه فرستاد (حسيني، 6؛ ابن اثير، 9/435 ـ 436). ابوسهل همچنان در اصفهان بود تا در 427ق علاءالدوله با ياري ديلميان به اصفهان حمله برد، ولي اين بار نيز شكست خورد و گريخت (همو، 9/446 ـ 447)، اما در 428ق علاءالدوله با شفاعت وزير خليفة بغداد توانست اصفهان را از سلطان مسعود به اقطاع گيرد (بيهقي، 668 ـ 669).
در اين ميان تركمانان غز پس از حركت از خراسان و غارت شهرهاي بين راه به سوي ري سرازير شدند. ابوسهل و تاش فراش، سلطان مسغود و واليان گرگان و طبرستان را به ياري طلبيدند، اما مسعود كه نيروهاي خود را براي جنگ با سلجوقيان در خراسان تجهيز كرده بود، توانايي ارسال كمك نيافت. غزها سپاه تاش فراش را در هم شكستند و ابوسهل نيز در اطراف ري هزيمت يافت. ابوسهل به قلعة طبرك پناه برد وغزها وارد ري شدند، اما ابوسهل، خواهر زادة يغمر ـاز سركردگان غز ـ را به اسارت گرفت و او را با اسرا و اموال ري مبادله كرد و از آنجا بيرون رفت. چون غزها روانة آذربايجان شدند، علاءالدوله از فرصت استفاده كرد و وارد ري شد و ضمن اظهار اطاعت از سلطان مسعود، به ابوسهل نيز پيشنهاد صلح داد، اما وي نپذيرفت. پس از آن علاءالدوله با دادن اقطاع به سران تركمانان غز گروهي از آنان را گرد خويش فراهم آورد و سپاهي قدرتمند تشكيل داد، اما اين اتحاد با گسستن غزها از او نافرجام ماند. با اينهمه علاءالدوله بار ديگر از ابوسهل كه در اين زمان در طبرستان به سر مي برد، اقطاع ري را تقاضا كرد. ابوسهل اين بار با توجه به ضعف علاءالدوله و اطمينان از اطاعت وي، آن را پذيرفتو خود در 429ق/1038م به نيشابور رفت (همو، 684 ـ 706؛ ابن اثير، 9/379 ـ 381).
ظاهراً حوادث اخير تا نيمة اول سال 429ق ادامه يافته بود، چرا كه بيهقي وصول نامه هاي مهمي را در مورد حوادث ري در جمادي الآخر اين سال گزارش كرده است (ص 705). خبر ورود ابوسهل به نيشابور در رجب 429ق به غزنين رسيد (همو، 706). وي زماني وارد نيشابور شد كه سپاه غزنوي به سرداري سباشي (سوباشي) حاجب براي جنگ با سلجوقيان آماده مي شد. ابوسهل و برخي از امراي ديگر طي نامه اي به مسعود با اين جنگ مخافت كردند، اما اين مخالفت با فرمان صريح مسعود براي جنگ بي اثر ماند (همو، 707 ـ 708؛ بنداري، 8). چون سباشي به جنگ رفت، ابوسهل با سوري صاحب ديوان خراسان، اموال عظيم ري و ينشابور را به قلعة ميكالي در بست منتقل كردنند و خود منتظر نتيجة جنگ ماندند (بيهقي، 715، 716، 720 ـ 722). پس از شكست سباشي از تركمانان سلجوقي، ابوسهل و سوري به گرگان گريختند و مدتي نزد ابوكاليجار به سر بردند (همو، 725 ـ 726).
در ربيع الاول 431 پس از فرار طغرل از نيشابور از برابر سپاه مسعود، ابوسهل به خراسان بازگشت و سلطان مسعود مسئوليت حفظ و امنيت نيشابور را به وي و سوري سپرد (همو، 804 ـ 805). مدتي بعد مسعود پس از انصراف از تعقيب طغرل، به نيشابور بازگشت و ابوسهل كه دريافت به سبب سعايت احمدبن عبدالصمد وزير، سلطان از او دلگير شده است، مسعود ليث را واسطه قرار داد و سرانجام با پرداخت 000’50 دينار، خشنودي سلطان را به دست آورد و مسعود ابوسهل را به نديمي برگزيد و وي را مأمور كرد تا اموال ري و نيشابور را از قلعة ميكالي به غزنين انتقال دهد (همو، 813 ـ 814).
مسعود در غياب احمد بن عبدالصمد وزير د ر همة امور ابوسهل مشورت ميكرد، اما او ظاهراً به علت بيم از وزير از اين كار اكراه داشت و در خلوتهايش با سلطان، ابوالفضل بيهقي را شاهد مي گرفت و به وسيلة همو، وزير را از كارها باخبر مي ساخت (همو، 892 ـ 893). در 432ق/1014م كه سلطان مسعود از بيم حملة سلجوقيان به غزنين، تصميم گرفت به هند رود، ابوسهل از جملة كساني بود كه با نظر سلطان مخالفت كرد، اما سلطان به مخالفان خويش اعتنايي نكرد و به آنان اجازه داد كه چون سلجوقيان به غزنه درآيند، به آنان بپيوندند. از اين پس خبري از ابوسهل در دست نيست (همو، 895 ـ 899).
ابوسهل از مردان فاضل و دانشمند روزگار خويش بود كه در ادب نيز دستي داشت. ثعالبي در تتم‌ـة اليتيم‌ـة، از اشعار عربي ابوسهل و همچنين اشعاري را كه ابوالقاسم بن حريش و ابوبكر علي ابن حسن قهستاني به عربي در ستايش او سروده اند، نقل كرده است (2/60 ـ 62، 73‌ـ74). ابوسهل ممدوح فرخي سيستاني نيز بوده است و اين شاعر بزرگي و شرف هزار ساله خاندان كهن وي در سروده هاي خود ياد كرده است و همين سبب شده كه برخي از محققان معاصر، بر آن شوند كه ابوسهل از خاندانهاي ايران باستان نسب مي برد (فرخي، 340 ـ 342، 398 ـ 401؛ يوسفي، 113).
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ بنداري، فتح بن علي، تاريخ دول‌ـة آل سلجوق، بيروت، 1400ق/1980م؛ بيهقي، ابوالفضل، تاريخ، به كوشش علي اكبر فياض، مشهد، 1356ق؛ ثعالبي، عبدالملك بن محمد، تتم‌ـة اليتيم‌ـة، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1353 ق؛ حسيني، علي بن ناصر، اخبار الدول‌ـة السلجوقي‌ـة، به كوشش محمد اقبال، بيروت، 1404ق/1984 م؛ فرخي، سيستاني، ديوان، به كوشش محمد دبيرسياقي، تهران، 1363 ش؛ قزويني، محمد بن عبدالوهاب، يادداشتها، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1337 ش؛ گرديزي، عبدالحي بن ضحاك، تاريخ، تهران، 1327 ش؛ يوسفي، غلامحسين، فرخي سيستاني، مشهد، 1341ش.
محمد عبد علي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2235
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست