responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2200
ابوالساج
جلد: 5
     
شماره مقاله:2200

ابوالسّاج، ديودادبن ديودست (د ربيع الآخر 266/دسامبر 879)، از امرا، سرداران و ديوانسالاران برجستة دستگاه خلافت عباسي و نياي ساجيان (ه‌ م). طبري (9/315) كنيه او را ابوجعفر ذكر كرده است.
نام و نسب ابوالساج در برخي منابع به تصحيف داوود بن دوست آمده است (ابن خلكان، 6/415). به گفته هنينگ (ص 253-254)، نام پدر ابوالساج به جاي ديودست احتمالاً ديودشت (ابن حوقل، 2/506: داودشت) بوده و ديودشت به معني «]كسي كه[» خدا خالق ]اوست[»، شكلي ديگر از ديوداد است (قس: لغت نامه، كه ديودست را به معناي تيزدست با دست شيطان آورده است). از اين نامها كه منشأ سغدي دارند (مينورسكي، 111)، چنين برمي آيد كه خاندان ابوالساج پيش از فتح ماوراءالنهر به دست مسلمانان، پيرو يكي از آيينهاي كهن آريايي بوده اند كه ديو را برخلاف زردشتيان مي ستوده اند، زيرا سراسر نواحي سغد در حوزة نفوذ دين زرتشتي قرار نگرفته بوده و برخي از مردم آنجا همانند آرياييان اوليه ديو را ستايش مي كردند. بهار (ص 369) ديوداد و ديودست را از نامهاي فرغانيهاي بودايي دانسته كه ابوالساج نيز در زمرة آنان بوده است. ابن حوقل (همانجا) خاستگاه خاندان ابوالساج را روستاهاي جنكاكث و سويدك از توابع اشروسنه ذكركرده است (نيز نكـ: بارتولد، 1/378؛ ايرانيكا، ذيل بنوساج).
از آغاز كار و چگونگي ورود او به دستگاه خلافت عباسي آگاهي در دست نيست. با توجه به استيلاي مسلمانان براشروسنه و اسلام آوردن افشين، خيدربن كاووس (هـ م) آخرين امير اشروسنه به دست مأمون (خلافت: 198 ـ 218ق/ 814 ـ 833م)، احتمالاً ابوالساج در همين دوره و يا اندكي پس از آن اسلام آورده است.
طبري (9/47) نخستين بار از ابوالساج به عنوان يكي از سرداران افشين كه در 222ق از سوي معتصم عباسي (خلافت: 218 ـ 227ق/ 833 ـ 842م) براي نبرد با بابك خرم دين به آذربايجان فرستاده شد، ياد كرده است. شجاعت و جنگاوري ابوالساج در اين مأموريت و نيز توفيق او در اسير كردن خانواده و نزديكان بابك موجب شهرتش شد (نيز نكـ: مادلونگ، IV/228). در 224ق كه معتصم و عبدالله بن طاهر امير خراسان در صدد سركوب مازيار حكمران بومي طبرستان برآمدند، فرماندهي آن دسته از لشكريان خليفه كه از جانب دماوند و لارز (ناحيه اي در آمل طبرستان، نكـ: ياقوت، 4/341، ظاهراً لاريجان كنوني) به سوي طبرستان پيشروي مي كرد، با ابوالساج بود (طبري، 9/85؛ نيز نكـ: ابوعلي مسكويه، 6/505). در 226ق/ 841م منكجور فرغاني برادر زن و نايب افشين در آذربايجان بر ضد معتصم قيام كرد و افشين نيز ابوالساج را به مقابله با وي فرستاد، اما خليفه كه افشين را محرك منكجور و ابوالساج را مأمور ياري او مي دانست، فرمانده ديگري را به جاي ابوالساج منصوب كرد و افشين را نيز به زندان افكند (يعقوبي، 2/477 ـ 478).
از اين پس تا 242ق/ 856م كه متوكل عباسي (خلافت: 232 ـ 247ق/ 847 ـ 861م) ابوالساج را به جاي جعفر بن دينار به حفظ امنيت راه مكه برگماشت (طبري، 9/210)، از زندگاني ابوالساج آگاهي در دست نيست. شايد بدگماني و خشم معتصم نسبت به افشين، ابوالساج را سالها از دستگاه خلافت دور نگاه داشت. به هر روي، از گفته هاي طبري (9/293) چنين برمي آيد كه تا 251ق/ 865م مقام حفظ امنيت راه مكه با او بوده است. به روايت يعقوبي (2/497)، دو سال پيش از اين تاريخ، هنگامي كه محمد المولّد از سوي المستعين خليفه براي مقابله با شورش يوسف بن ابراهيم تنوخي معروف به قصيص به قنسرين فرستاده شد و ناكام ماند، خليفه اين مأموريت را به ابوالساج سپرد. او به قصيص امان داد و او را بر حكومت لاذقيه گماشت.
در ربيع الاول 251 به هنگام رقابت و نزاع معتز ـ كه از حمايت تركان برخوردار بود ـ با مستعين خليفه، ابوالساج با 700 سوار از راه مكه به بغداد آمد و به خليفه پيوست و از خلعتها گرفت (طبري، 9/314). ابوالساج چندي بعد براي دفاع از مداين و مقابله با تركان بدانجا گسيل شد (همو، 9/317) و در رجب همان سال در جَرجَر ايا (ناحيه اي در نهروان سفلي بين واسط و بغداد، نكـ: ياقوت، 2/54) با بايكباك ترك جنگيد و او را به قتل رساند و گروهي از يارانش را به اسارت گرفت، اما اندكي پس از آن در پيكار ديگري نتوانست تركان را از نفوذ به مداين بازدارد و بالفردل اشروسني نيز كه به ياري او آمده بود، به قتل رسيد (طبري، 9/327، 332، 333؛ ابن اثير، 7/157).
ابوالساج در 22 محرم 252، حدود 20 روز پس از عزل مستعين و آغاز خلافت معتز به بغداد بازگشت و به رياست ديوان معاون (نوعي ماليات) سرزمينهاي سواد در كرانة فرات منصوب شد. ابوالساج كساني را از سوي خود بدان نواحي روانه كرد تا تركان و مغربيان را از آنجا برانند. سپس خود در ربيع الاول همان سال به سمت كوفه روانه شد (طبري، 9/353؛ نيز نكـ: EI1). به گفتة طبري (9/370) محمد بن عبدالله بن طاهر در همان سال بر آن شد تا ابوالساج را كه در بغداد به سر مي برد، به سمت ري روانه كند ( قس: اين اثير، 7/176، كه گفته است وي در اين سال به حفظ امنيت راه خراسان منصوب شد)، اما چون علويان به سركردگي ابواحمد محمدبن جعفر علوي در كوفه سر به شورش برداشتند، ابوالساج را براي سركوب شورشيان بدانجا فرستاد. ابوالساج يكي از سرداران خود به نام عبدالرحمن را (كه احتمالاً داماداش بود) به نيابت از خود بدانجا گسيل كرد. هر چند علويان اين شهر ابتدا در مقابل عبدالرحمن مقاومت كردند، اما وي به زودي با نيرنگ بر ابو احمد دست يافت و او را به بغداد فرستاد (طبري، همانجا؛ نيز نكـ: ابوالفرج، 666؛ بيهقي، 1/416). چندي بعد در همين سال ابوالساج بار ديگر به نگهباني راه مكه منصوب شد (طبري، 9/371 ـ 372).
ابوالساج در 254ق به حكومت نواحي ديار مُضَر، قنسرين، عواصم (دژهاي مرزي قلمرو اسلام) و حلب منصوب شد (ابن اثير، 7/189؛ نيز نكـ: ابن عديم، 1/74؛ دفرمري، 412). به گفتة يعقوبي 2/507) وي تا پيش از خلافت معتمد ( 256 ـ 279ق/ 870 ـ 892م)، حكومت ديار مضر و بيعه و نيز فرماندهي سپاه قنسرين را برعهده داشت و در همين منصب با خليفة جديد بيعت كرد. اما بنابر آنچه ابن عديم (همانجا) آورده است، حكومت ابوالساج در حلب و قنسرين پيش از معتمد و در خلافت مهتدي توسط احمد بن عيسي بن شيخ كه بر شامات تسلط يافته بود، پايان گرفت. ظاهراً از همين رو يعقوبي (همانجا) به جاي حكومت قنسرين، منصب او را فرماندهي سپاهيان آن شهر ذكر كرده است.
در 261ق ابوالساج از سوي خليفه به حكومت اهواز منصوب شد و مأموريت يافت تا با علي بن محمد معروف به صاحب الزنج ـ كه در آن نواحي گروهي از غلامان زنگي را پيرامون خود گردآورده و سر به شورش برداشته بود ـ نبرد كند. او داماد خود عبدالرحمن بن مفلح را به فارس گسيل كرد و خود به اهواز روانه شد. در آنجا چون خبر قتل عبدالرحمن را در دولاب (روستايي در نزديكي اهواز) شنيد، به عسكر مُكرَم رفت و زنگيان با استفاده از غيبت او به اهواز تاختند و در آنجا قتل و غارت بسيار كردند. همين امر موجب شد تا خليفه عباسي او را از امارت اهواز عزل و ابراهيم بن سيما را به جاي وي برگمارد (طبري، 9/513). شايد به همين سبب در اوايل 262ق كه اختلاف بين يعقوب بن ليث صفاري و معتمد خليفه شدت گرفت، ابوالساج به يعقوب پيوست و مورد استقبال وي قرار گرفت (همو9/516)، اما چون موفق برادر خليفه يعقوب را در هم شكست، اموال و دارايي ابوالساج را نيز در بغداد مصادره كرد و به يكي از سرداران خود، به نام مسرور بلخي به اقطاع داد (ابن اثير، 7/290 ـ 292).
چنين مي نمايد كه ابوالساج تا 266ق/ 879م در خدمت صفاريان به سر مي برد؛ چنانكه در ربيع الآخر اين سال از سوي عمرو بن ليث، برادر و جانشين يعقوب كه با خليفة عباسي طريق صلح پيموده بود، و بغداد روانه شد، اما در بين راه در جندي شاپور درگذشت.
پس از مرگ ابوالساج، پسرش محمد افشين به ولايت مكه و مدينه و حفظ امنيت راه مكه منصوب شد (طبري، 9/549؛ ابن جوزي، 5/56؛ قس: تاريخ سيستان، 236). محمد بعدها از سوي خليفه والي آذربايجان شد و سلسله ساجيان را در آنجا بنياد نهاد‌ (نكـ: مادلونگ، همانجا).
در سدة 3ق/ 9م كه شورشهاي متعدد بر ضد خلافت عباسي به وقع مي پيوست، ابوالساج تا اواخر عمر در مقامهاي گوناگون خلفا را خدمت، و با مخالفان آنان پيكار كرد و حتي در برابر علويان شدت عمل نشان داد. ابوالفرج اصفهاني (ص 600 ـ 601، 670، جمـ) شماري از علويان را كه در نواحي گوناگون به دست ابوالساج يا عوامل وي دستگير شده و يا به قتل رسيده اند، نام برده است. در اين ميان مي توان از سركوب شورش محمد بن صالح بن عبدالله در سُويقه در دوران خلافت متوكل و قتل احمد بن عبدالله به دست عبدالرحمن نايب ابوالساج در مكه در خلافت معتز اشاره كرد (نيز نكـ: مسعودي، 4/94؛ بيهقي، 1/416 ـ 417). ابن خلكان، (2/250، 6/415) سازماندهي جنگويان موسوم به سپاهيان ساجي (اجناد الساجي*) را كه يكي از گروههاي محافظ خاصّ خليفه و به گفتة او در بغداد مستقر بودند، به ابوالساج نسبت مي دهد.
مآخذ: اين اثير، ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1357ق؛ ابن حوقل، محمد، صور$ الارض، ليدن، 1939م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن عديم، عمر بن احمد، تاريخ حلب، به كوشش سامي دهّان، دمشق، 1370ق/ 1951م؛ ابوعلي مسكويه، احمد بن محمد، «تجارب الامم»، همراه العيون و الحدائق، به كوشش دخويه، ليدن، 1869م؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، به كوشش احمد صفر؟، قاهره، 1368ق/ 1949م؛ بارتولد، و. و.، تركستان نامة ترجمة كريم كشاورز، تهران، 1352ش؛ بهار، محمد تقي، تعليقات بر مجمل التواريخ و القصص، تهران، 1318ش؛ بيهقي، علي بن زيد، لباب الانساب، به كوشش سيد مهدي رجاي، قم، 1369ش؛ تاريخ سيستان، به كوشش ملك الشعراء بهار، تهران، 1314ش؛ طبري، تاريخ؛ لغت نامة دهخدا؛ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/ 1966م؛ ياقوت، بلدان؛ يعقوبي، احمد بن اسحاق، تاريخ، بيروت، 1379ق/ 1960م؛ نيز:
Defremery. M., ”Memoire sur la famille des Sadjides“, JA, 1847, vol. IX; EI1; Henning. W.B., ”A Sogdian God“, Bulletin of the School of Oriental and African Srudies Uinuersity of London, 1965, vol. XXVIII; Iranica; Madelung, W., ”The Minor Dynasties of Northern Iran“, The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1975; Minorsky, V., Studies in Caucasian History, London, 1953.
ابوالفضل خطيبي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2200
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست