responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2166
ابو ذويب هذلی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2166

اَبو ذُويبِ هُذَلي، خُوَيلدين خالد بن مُخرث (د 28 ق/ 649م)، شاعر مخضرم. آگاهيهاي ما دربارة زندگي او آميخته با افسانه و احتمالاً گزارشهاي جعلي راويان اشعار جاهلي است. از اين روي، به دست دادن تصوير دقيقي از زندگي او دشوار است. زندگي او به 2 دورة جاهلي و اسلامي تقسيم مي شود. در هر يك از اين دو مرحله، چند رويداد برجسته وجود دارد كه غالباً به جهت توضيح با تكميل، گرد اشعاري تنيده شده اند و يا اشعاري را براي آرايش آنها جعل كرده اند. با اينهمه، مزيت ابوذؤيب نسبت به بسياري از شاعران جاهلي و مخضرم آن است كه در چند حادثة تاريخي ملموس حضور مي يابد.
وي ظاهراً در تهامه و در ميان قبيلة هذيل (سيوطي، المزهر، 2/483) كه از قبايل فصيح عرب به شمار مي آيد (ابوالفرج، 6/264؛ ابن رشيق، 1/88؛ ياقوت، 11/86) به دنيا آمد. يكي از افرزندان وي مازن بن خويلد و همچنين خواهر زادة وي خالد بن زهير نيز شاعر بودند (ابن قتيبه، 2/550؛ مرزباني، 276). خود وي راوي ساعدة بن جُويَه شاعر ديگر هذيل بود (اصمعي، 20).
ابوذؤيب تقريباً سراسر زندگي را در باديه و در ميان قوم خود گذراند (نكـ: ابن عبدالبر، الاستيعاب، 4/1650؛ ابن اثير ايدالغاي*، 5/189). آنچه راويان دربارة دورة نخست زندگي او نقل كرده ند، اين است كه در عشق ورزي به زنان قبيلة خويش شهره بود(نكـ: مبرد، الكامل، 2/863، بيتي از مروان بن ابي حفصه)، چنانكه با زني امّ عمرو نام از زنان قبيلة خويش كه چند قطعه تشبيب به وي نيز در ميان اشعارش ديده مي شود (سكري، 1/70، 128، 171)، رابطه اي عاشقانه و پنهاني داشت، اما آن زن به عهد خويش پاي بند نماند و به خالدبن زهير خواهر زادة ابوذؤيب كه فرستادة او به نزد وي بود، دل باخت و شاعر در قصيده اي از خالد سخت شكوه كرد و آنگاه در قصيدة ديگري هر دو آنان را هجو نمود (ابوالفرج، 6/274 ـ 278؛ سكري، 1/207 ـ 211، 219؛ ابن قتيبه، 2/548 ـ 550) و سرانجام آن زن موجب درگيري ميان چند تن از قبيله و نيز كشته شدن خواهر زادة شاعر گرديد و سپس شاعر مرتبه اي در مرگ وي سرود، نيز قوم خويش را گرد آورد و به جنگ با قاتلان خواهر زاده پرداخت (بغدادي، 2/317 ـ 321؛ قس: سكري، 3/1216 ـ 1217).
مجموعه اشعار عاشقانة او كه در پايان ديوان وي گردآوري شده و نيز روايات مربوط به آنها البته قابل اعتماد نيست؛ بروينليش به تناقضهاي تندي كه از نظر ترتيب تاريخي و يا نامها در برخي قصايد عاشقانة او آمده، اشاره كرده است (ص 2 -1).
ابوذؤيب به عنوان مردي با تجربه، به رفع اختلافها و كدورتهاي بين اطرافيان خويش مي پرداخت (مرزباني، همانجا؛ سكري، 1/220 ـ 221). او احتمالاً در واپسين سالهاي زندگي پيامبر (ص) به اسلام گرويد. در اين هنگام وي مردي ميان سال بود. به گفتة برخي منابع، شاعر در باديه و در ميان قبيلة خويش بود كه خبر بيماري پيامبر اكرم (ص)به او رسيد، شبي سخت جانكاه را گذراند و صبح روز بعد به سوي مدينه روان شد، اما درست در بامداد روي كه پيامبر (ص) درگذشت، به مدينه رسيد (ابن عبدالبر، همان، 4/1648 ـ 1650؛ ابن اثير، همان، 5/1888 ـ 189؛ ياقوت، 11/84 ـ 86؛ ابن عساكر 5/179 ـ 180). وي در سقيقة بني ساعده حضور داشت و در نماز بر جنازة پيامبر اكرم (ص) شركت جست و پس از سرودن قصيده اي در رثاي پيامبر (ص) به باديه بازگشت (ابن عبدالبر، همانجا).
به گمان ما داستان رفتن او به مدينه و نيز خواب و تفأل وي دربارة درگذشت پيامبر (ص) كه نشانه نگراني بسيار اوست و در منابع سدة 5ق به بعد پديدار شده، از ابيات همان قصيده در رثاي پيامبر (ص) استخراج شده است (قس: همانجا، گزارش ابن عبدالبر و ابيات قصيده). گويي راويان يا راويان هذلي، خواسته اند به كمك اين داستان هم اسلام او را پيش از رحلت پيامبر (ص) و هم ايمانش را ايماني پاكو صادقانه جلوه دهند. با اينهمه، برخي از نويسندگان (مثلاً ياقوت، 11/84؛ ابن كثير، 7/222) تشرف او را به اسلام پس از رحلت و يا به عبارت دقيق تر در روزگار خلافت ابوبكر (ذهبي. 2/93)، پنداشته اند. شايد اين نظر از ديدار و گفت و گوي وي با خليفة دوم استنباط شده باشد: گفته اند كه وي به همراه فرزند و نيز بردارزادة خويش به ديدار خليفة دوم رفت و خليفه در پاسخ او كه از «بهترين اعمال» پرسش كرد، گفت: «ايمان به خداوند و پيامبر او» و ابوذؤيب اظهار داشت «اين را به جا آورده ام» (ابوالفرج. 6/278 ـ 279) ارائه كرده: وي معتقد است كه در 9ق همة اعضاي قبيلة هذيل، از جمله ابوذؤيب به اسلام گرويدند. موضوع اسلام او پيش يا پس از رحلت، البته مرثية مشهور او را نيز در معرض ترديد قرار مي دهد. چندانكه از جهاتي مي توان آن را به دو مرثية معروف اعشي تشبيه كرد، با اينهمه خوب است يادآور شويم كه ابوذؤيب هيچ شعري در جهت ياري پيامبر (ص) نسروده است(نكـ: نالينو، 70 -78) و به جز همان مرثيه، شعر ديگري از وي دربارة اسلام و پيامبر (ص) در دست نيست. وي احتمالاً، چندي پس از ديدار با خليفة دوم به مصر مهاجرت كرد و سپس در 26 يا 27ق در همانجا به سپاهيان عبدالله بن ابي سرح كه رهسپار جنگ افريقيه بودند، پيوست (ابوالفرج، 6/265؛ نيز نكـ: ابن قتيبه، 2/547 ـ 548؛ ابن عبدالبر، همان، 4/1650؛ سيوطي، شرح، 29؛ ابن اثير، الكامل 3/88 ـ 89).
ابوذؤيب در جنگهاي افريقيه شركت داشت و در آن عبدالله بن زبير را در قصيده اي مدح كرده كه ابياتي از آن توسط راويان نقل شده است (ابن قتيبه. ابن عبدالبر، همانجاها) و آنگاه عبدالله بن زبير مأموريت يافت تا خبر پيروزي مسلمانان را به خليفه برساند، ابوذؤيب نيز در شمار همراهان او بود، اما در راه بازگشت، در مصر يا نزديك مكه درگذشت و عبدالله بن زبير وي را همانجا دفن كرد (بلاذري، 226؛ ابن عبدالبر، ابن اثير، همانجاها؛ ابن فضل الله، 14/41). برخي نيز گفته اند كه وي در جنگ مسلمانان با روم درگذشت و در اين هنگام فرزند و برادر زادة وي همراه او بودند (ابوالفرج، 6/278 ـ 279؛ ابن عبدالبر، همانجا).
اما مهترين رويداد زندگي ابوذؤيب مرگ 5 فرزند اوست در 17 يا 18 ق بر اثر طاعوني كه در مصر و شام شيوع يافت (طبري، 4/60 ـ 63) و بر اثر آن شمار بسياري از مسلمانان درگذشتند. گفته اند كه فرزندان وي در زمرة كساني بودند كه به مصر مهاجرت كردند (سكري، 1/3؛ عباسي، 2/163). همين رويداد وسپس قصيده اي كه شاعر در رثاي فرزندان خود سرود، موجب شهرت فراوان وي گرديد (ابوالفرج، 6/265، 271؛ ياقوت، 11/86 ـ 88).
با اينهمه همانگونه كه برخي از محققان معاصر اشاره كرده اند (بروينليش، EI2;1)، ممكن است گزارش داستان گونة مرگ فرزندان وي بر پاية ابيات نخستين همان قصيده ساخته شده باشد، زيرا برخي ديگر از شاعران هذيل نيز مانند او در رثاي مردگان طاعون ياد شده، مرثيه سروده اند (نكـ: سكري، 2/885). اين مرثية استوار و دل انگيز كه به قول بلاشر (II/282) ممكن است ساخته و پرداختة جعّالي زبر دست باشد، در آثار گذشتگان و متأخران از جهات گوناگون پيوسته مورد استشهاد و بررسي و تحليل قرار گرفته است. برخي از ابيات آن را به عنوان بهترين ابياتي كه دربارة مرگ، بردباري، تسلي خاطر، و نيز چاره ناپذيري سرنوشت سروده شده است، نقل كرده اند (ابن عبدالبر، بهج‌ـة المجالس، 2/312، الاستيعاب، 4/1651؛ ابن شرف. 28؛ ثعالبي، 104؛ ياقوت، 7/120، 11/88؛ ابن قتيبه. 1/12؛ آمدي، 173؛ مبرد، التعازي، 6، 7؛ ابوهلال، ديوان، 164). چند بيتي هم از آن، جنبة مثل سائر يافته است؛ در تأييد اين سخن مي توان به تمثل جستن يكي از حاضران بيماري مرگ خويش به يكي از ابيات آن و نيز پاسخ يكي از حاضران در مجلس، شايد امام حسين (ع) با تمثل به بيت ديري از آن اشاره كرد (مبرد، همانجا؛ ابن خلكان، 6/155؛ قس: عباسي، 2/164). نيز گويند كه منصور خليفه، پس از مرگ فرزندش، به دنبال كسي مي گشت كه قصيدة ابوذؤيب را براي او بخواند (ابوالفرج، 6/272 ـ 274؛ صفدي. 13/437 ـ 438).
از لحاظ عناصر اصلي و شيوه بيان. اين شعر با ديگر قصيده هاي جاهلي چندان تفاوتي ندارد. تصوير حملة‌ سگان به گاو وحشي كه شاعر عرب، گاه ناقة خويش را بدان مانند مي كرده است و نيز برگزيدن اين تصوير براي شعر مديحه يا مرثيه، گاه در ديگر اشعار جاهلي نيز ديده مي شود(نكـ: ضيف، 214 ـ 215؛ شوي، 116 ـ 124). وي پس از آنكه در 14 بيت نخستين قصيده به بيان فاجعه اي كه بر وي فرود آمده است، مي پردازد. در 3 صحنة كامل چاره ناپذيري مرگ را كه بر همة موجودات سايه افكنده است و در خوش ترين لحظه هاي زندگي بر جان آنها پنجه مي افكند. تصوير مي كند و در اثناي آن به وصف حملة صيادان و سگان شكاري به دستها ي از گورخران و سپس گاووحشي و در پايان به ترسيم مبارزة مرگبار دو جنگجوي عرب مي پردازد.
وي در آغاز هر صحنه، بي رحمي روزگار را نسبت به فرزندان خويش بيان كرده و در پايان، بر عبث بودن هر گونه كوشش و تلاشي، حتي در راه مجد و بزرگي كه آرزوي هر جنگجوي عرب است، تأكيد كرده است (نكـ: سكري. 1/40 ـ 41؛ قط، 54).اندوه ملايمي كه در اين قصيده به چشم مي خورد و چون موسيقي حزن انگيزي يادآوري مصيبتي دردناك است، درونماية فلسفي آن كه بر حكمت سادة عرب جاهلي استوار است (بستاني، 64) و نيز تكرار برخي از واژه ها كه چون آهنگي كوبنده بر تكرار و سنگيني فاجعه تأكيد مي كند و بر شدت احساس مي فزايد، اين قصيده را در ميان اشعار جاهلي ممتاز ساخته است.
ابوذؤيب صرف نظر از قصيدة ياد شده نيز، در ميان شاعران مخضرم، داراي شأن و منزلتي ممتاز و برجسته است، چنانكه همة منابع ادب عرب، شعر وي را ستوده اند (نكـ: ابوتمام، 30؛ جاحظ. 1/140 ـ 142؛ ياقوت، 11/89؛ ابن شرف، همانجا). ابن سلآم (1/131) وي را شاعر بزرگي مي داند كه كاستي و سستي در شعر وي ديده نمي شود و ابن فضل الله عمري (همانجا) پس از ستايش بسيار از شعر وي مدعي است كه واژة وحشي و خشن را در شعر خود چنان با استادي به كار مي گيرد كه از آن واژه اي مأنوس و زيبا مي سازد و اصمعي، اگر چه وصف وي را از اسب نمي پسندد (ابوهلال، الصناعتين، 78)، اما از ستايش وي دريغ نمي ورزد (ابن عبدالبر، بهج‌ـة المجالس، همانجا؛ سكري. 1/11؛ اصمعي، همانجا). ابوالعلاء معري (ص 199) نيز او را در بهشت در حال دوشيدن شير شتر خويش در جامي زرين و آميختن آن با عسل مي بيند.
شعر منسوب به ابوذؤيب، در برخي جايها از چهارچوب سنتهاي شعر جاهلي در مي گذرد، مثلاً قطعه هايي از سروده هاي وي (ابوالفرج، 622؛ ابو عبيدبكري، 1/99؛ سكري، 1/140 ـ 147)، يادآور شاعران دورة اموي است. بلاشر (همانجا) كه اين معني را در مورد مراثي شاعر از قول فون گرونباوم (EI2) نقل كرده، مي پرسد كه آيا ممكن است اين اشعار را بعدها، تحت تأثير مكتب عمر بن ابي ربيعه ساخته باشند؟ (درباره مضامين اشعار او، نكـ: بلاشر. همانجا).
مآخذ: آمدي، حسن بن بشر، المؤتلف و المختلف، به كوشش، عبدالستار، احمد فراج، قاهره، 1381ق/1961م؛ ابن اثير، علي بن محمد، اسد الغاب‌ـة، بيروت، 1377ق؛ همو، الكامل؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن رشيق، حسن، العمدة، به كوشش محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت، 1401ق/ 1981م؛ ابن سلام جمحي، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، 1394ق/ 1974م؛ ابن شرف قيرواني، محمد بن ابي سعيد، رسائل الانتقاد، به كوشش حسن حسني عبدالوهاب، بيروت، 1404 ق/1983م؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله، الاستيعاب، به كوشش علي محمد بجاوي، قاهره، مكتب‌ـة نهض‌ـة مصر؛ همو، بهج‌ـة المجالس و انس المجالس، به كوشش محمد مرسي خولي. بيروت، 1402ق/ 1982م؛ ابن عساكر، علي بن حسن، التاريخ الكبير، به كوشش عبدالقادر افندي بدران، دمشق، 1332ق؛ ابن فضل الله عمري، احمد بن يحيي، مسالك الابصار، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1408ق/ 1988م؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، به كوشش محمد يوسف النجم، بيروت، 1964م؛ ابن كثير. البداي‌ـة؛ ابوتمام. حبيب بن اوس. نقائض جرير و الاخطل، به كوشش انطون صالحاني يسوعي، بيروت، 1922م؛ ابو عبيدالله بن عبدالعزيز، سمط اللآلي، به كوشش عزيز ميمني قاهره، 1354ق/ 1936م؛ ابوالعلاء معري، احمد بن عبدالله، رسال‌ـة الغفران، به كوشش عائش‌ـة عبدالرحمن بنت الشاطئ، قاهره، 1937 ق/1977م؛ ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، قاهره، 1383 ق/ 1963م؛ ابوهلال عسكري، حسن بن عبدالله، ديوان المعاني، به كوشش احمد سليمان معروف، دمشق، 1984م؛ همو، الصناعتين، به كوشش علي محمد بجاوي و محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ اصعمي عبدالملك بن قريب، فحول‌ـة الشعراء، به كوشش چ. نُري، بيروت، 1400ق/ 1980م؛ بستاني، بطرس، ادباء العرب، بيروت، 1979م؛ بغدادي، عبدالقادر بن عمر، خزان‌ـة الادب، بولاق، 1299ق؛ بلاذري، احمد بن يحيي. فتوح البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1865م؛ ثعالبي. عبدالملك بن محمد خاص الخاص، به كوشش حسن امين، بيروت، دارمكتب‌ـة الحياة، جاحظ، عمرو بن بحر، البيان و النبيين، به كوشش حسن سندويي، قاهره، 1351ق/ 1932م؛ ذهبي، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام، قاهره، 1368ق؛ سكري، حسن به حسين، شرح اشعار الهذليين، به كوشش عبدالستار احمد فرّاج و محمود شاكر، قاهره، 1384ق/ 1965م؛ سيوطي، حسن المحاضرة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم. قاهره، 1387ق/ 1967م؛ همو، شرح شواهد، المغني، به كوشش محمد محمود شنقيطي، دمشق، 1386 ق/ 1966م؛ همو، المزهر، به كوشش محمد احمد مولي بك و ديگران، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ شوري، مثطفي عبدالشافي، شعر الرثاء في العصر الجاهلي، بيروت، 1986م؛ صفدي، خليل بن ايبك. الوافي بالوفيات، به كوشش محمد حجيري، بيروت، 1404ق/ 1984م؛ ضيف، شوقي. العصر الجاهلي، قاهره، دارالمعارف بمصر؛ طبري، تاريخ؛ عباسي، عبدالرحيم بن احمد. معاهد التنصيص، به كوشش محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت، 1367 ق/ 1947م؛ قط، عبدالقادر، في الشعر الاسلامي و الاموي، بيروت، 1407ق/ 1987م؛ مبرد. محمد بن يزيد، التعازي و المرائي، به كوشش محمد ديباجي، دمشق. 1396ق/ 1976م؛ همو، الكامل، به كوشش محمد احمد دالي، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ مرزباني، محمد بن عمران، معجم الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1376ق/ 1960م؛ ياقوت ادبا؛ نيز:
Blachere, R., Histoire de la litterature arabe, Paris, 1964; Braunlich, E., ”Abu Du‘aib Studien“, Der Islam, Berlin, 1929, vol. XVIII; EI2; Nallino, C.,La Litterature arabe, tr. Ch. Pellat, Paris, 1950.
سيد محمد سيدي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2166
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست