responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2151
ابوالخير طالقانی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2151

اَبوالْخِيرِ طالَقاني، احمد بن اسماعيل بن يوسف بن محمد بن عباس حاكمي (512 ـ 590 ق/1118 ـ 1194 م)، ملقب به رضي الدين، فقيه، محدث، مفسر و واعظ شافعي اشعري. وفات او را اغلب در 13 محرم گفته اند (مثلاً نكـ: ابن دبيثي، گ 141ب)، ولي تاريخهاي 19 و 23 محرم 590 نيز داده شده است (رافعي، 2/147؛ منذري، عبدالعظيم، 1/200). در روايتي از پسر او ابوالمناقب محمد، ولادت وي در 27 رمضانن 511 و درگذشت او در 21 محرم 589 آمده است (ابن دمياطي، 47 ـ 48).
ابوالخير در خانداني اهل دانش كه از طالقان قزوين بودند، پروش يافت و نه تنها پدرش اسماعيل از عالمان برجستة آن ديار شمرده مي شد، بلكه نياي بزرگ او محمد بن عباس نيز فقيهي سرشناس بوده و سالها در طالقان مسند قضا داشته است (رافعي، 1/450، 2/307). ابوالخير از كودكي به تحصيل مقدمات پرداخت و 7 ساله بود كه قرآن را از حفظ داشت (همو، 2/144). از مشايخ او در دورة آغازين تحصيلش مي توان ابراهيم بن عبدالملك شحاذي را نام برد (نكـ: ابن جزري، 1/39).
او در حالي كه نوجواني بيش نبود، براي ادامة تحصيل راهي نيشابور شد و در آنجا، احتمالاً با پيشينة آشنايي خانوادگي، تحت تربيت و سرپرستي مستقيم فقيه آن ديار، ابوسعد محمد بن يحيي نيشابوري، شاگرد خاص امام محمد غزالي قرار گرفت (ابن دبيثي، گ 141 الف؛ منذري، عبدالعظيم، همانجا). وي در اين فرصت، همچنين از شيوخ بزرگ نيشابور چون محمد بن عبدالله ارغياني، عبدالغافر بن اسماعيل فارسي، محمد بن فضل فراوي، عبدالمنعم بن عبدالكريم قشيري و زاهر بن طاهر شحامي كه در فاصلة سالهاي 528 ـ 538 ق وفات يافته اند، دانش آموخت. به علاوه در طوس از محمد بن منتصر متولي و ابوسعيد ناصر بن سهل نوقاني در معيت ابوسعد سمعاني استماع كرد (نكـ: سمعاني، 9/12؛ ابن دبيثي، همانجا؛ منذري عبدالعظيم، 1/200 ـ 201؛ منذري، محمد، 117). با توجه به سالهاي درگذشت استادان ياد شده و گزارشهاي مربوط به تاريخ برخي استماعات ابوالخير (نكـ: رافعي، 2/145)، گويا او در حدود سال 528ق به نيشابور رفته و دست كم تا 530ق و شايد قدري پس از آن در آنجا مقيم بوده است.
از برخي منابع چنين برمي آيد كه ابوالخير در هنگام ترك نيشابور، احتمالاً بدون گذار از قزوين، رهسپار سفر حج شده و در ميان راه درنگي در بغداد داشته است (نكـ: صفدي. 6/253)؛ از اين رو ممكن است حضور او در ري و استماع وي از شيوخ آن ديار چون ابوالنجيب سعيد بن محمد حمامي در همين سفر بوده باشد (نكـ: ابوالخير، 102). آنگاه كه او به قزوين وارد شد، فقيه بزرگ آن ديار ابوبكر ملك داد بن علي عمركي (د 535ق) هنوز در قيد حيات بود و احتمالاً فقه آموزي او نزد عمركي مربوط به اين دوره از حضورش در قزوين بوده كه از نظر شرايط سني و پاية تحصيلي آمادگي فراگيري دانش فقه را به دست آورده بوده است ( نكـ: ابن دبيثي، همانجا).
به هر روي ابوالخير در بازگشت خود به قزوين، به سان استادي به تدريس فرا گرفته هاي خود پرداخت (همانجا) و در اين دوره (538ق) كساني چون ابونعيم بن ابي اليمين از او دانش آموختند (نكـ: رافعي، 4/176). در فاصلة سالهاي 541 تا 550ق گزارشهايي از حضور مستمر او در قزوين و اشتغال وي به تعليم در دست است (نكـ: سمعاني، همانجا؛ رافعي، 2/451)، ولي در 549ق سراغ او را در آمل داريم كه مجالس املايي در آنجا برگذار كرده و كساني از او استماع كرده اند، بدون اينكه دليل حضور او در آنجا روشن باشد (نكـ: همو، 3/305، 4/25). به هر حال اين سفر ديري نپاييده و شايد كوتاهي آن موجب شده است تا شرح نويسان ابوالخير از آن سخن نگويند.
او در حدود سال 555ق بار ديگر به حج رفت و در اين سفر در بغداد از شيوخي چون ابوالفتح ابن بطّي استماع كرد. وي در مدت اين اقامت در بغداد به وعظ پرداخت و مجالس او بسيار مورد توجه مردم و سران قرار گرفت (ابن دبيثي، همانجا؛ ابن دمياطي، 47؛ ابن جوزي، يوسف، مرآة، 8 (2)/443). ابوالخير بار آخر در 569ق رهسپار بغداد شد و در همان سال به جاي ابونصر احمد بن عبدالله شاشي (چاچي) به مدرّسي نظامية بغداد منصوب شد (ابن دبيثي، همانجا؛ ابن خلكان، 7/87). دورة تدريس او در نظاميه حدود 11 سال به طول انجاميدو رفته رفته از چنان نفوذ و اعتباري در بغداد برخوردار شد كه يك بار به عنوان فرستادة خليفة عباسي به موصل رفت (نكـ: ياقوت، 3/492). او علاوه بر تدريس، در مدرسة نظاميه و جامع القصر بغداد مجالس وعظ و خطابه داشت (ابن دبيثي، گ 141 الف ـ ب) و ابن جبير، جهانگرد اندلسي ـ كه در اين سالها از بغداد گذر كرده ـ به تفصيل به وصف مجلس خطيبي بود كه در باب «باب بدر الشريف» بغداد به وعظ پرداخت و همانجا بود كه خليفه مستضيء در اي وعظ او مي نشست (نكـ: ذهبي، 21/192 ـ 193).
در آن روزگار واعظان در بغداد از جايگاه اجتماعي ويژه اي برخوردار بودند و پيداست در شهري كه غالب جمعيت آن شيعي بودند (نكـ: مقدسي، 112)، خطابه هاي پرشور عالمي شافعي با ديدگاه اعتقادي اشعري تا چه اندازه مي توانست افكار عمومي را برضد او برانگيزد. نقطة پايان اين انگيزش در روز عاشوراي 580ق بود كه از ابوالخير در نظاميه و بر منبر وعظ اكيداً خواسته شد تا يزيد بن معاويه را لعن گويد و چون وي بر پاية مواضع اعتقادي خود از لعن او سرباز زد، جمعي از حاضران پاره آجر و سنگ بر او پرتاب كردند و او را كه زخم برداشته بود، در حجره اي حبس كردند. برخي از فقيهان حكم به تعزير وي دادند و اگرچه با ميانجيگري برخي واداران، ابوالخير از معركه به سلامت رست، ولي ماندن در بغداد بر او دشوار شد (نكـ: انسان العيون، 4 ـ 5؛ ابن جوزي، يوسف، همانجا).
گفتني است كه در آن هنگام مسألة «لعن يزيد» از مسائل حساس بود و فضاي بعداد حتي حنبلياني چون ابن جوزي را بر
آن داشته بود تا لعن يزيد را تجويز و ترويج نمايند (ابن جوزي،‌عبدالرحمن،‌6، 12، جمـ؛ ابن جوزي، يوسف، تذكرة، 219؛ نكـ: ابن اثير، 11/562 ـ 563). به دنبال اين واقعه، ابوالخير از مدرّسي نظاميه استعفا كرد و در پي پذيرش آن بعداد را ترك گفته، همراه با حجاج شهر خود به قزوين بازگشت و باقي عمر را در آنجا سپرس ساخت (ابن دبيثي، گ 141 ب؛ ابن دمياطي، همانجا). قزويني در آثار البلاد (ص 402) چنين آورده كه ابوالخير بدون آشكار ساختن نيت خود در ترك بغداد، از ديوان اذن حج گرفت و از مسير شام به قزوين بازگشت. ابن اثير اين سفر را در 581ق دانسته است (11/522). گفتني است كه در 582ق سراغي از ابوالخير در همدان داريم كه ممكن است توقفي پيش از رسيدن به وطن بوده باشد (نكـ: رافعي، 2/146).
وي در سرانجام در قزوين درگذشت و در مقبره اي در كنار آرمگاه بزرگاني چون ابن ماجه و احمد غزالي به خاك سپرده شد (حمدالله، تاريخ گزيده، 784، نزه‌ـة القلوب، 58 ـ 59).
ابوالخير مردي عابد و زاهد بوده و در منابع بر اين بعد از شخصيت او تكية بسياري شده است (مثلاً رافعي، 2/144؛ ابن دبيثي، گ 141 الف)، اما در مورد گرايش او به تصوف مي دانيم كه وي در نيشابور نزد ابوالاسعد هب‌ـة الرحمن بن عبدالواحد فشيري با تعاليم صوفيه آشنا شد و در رباط ابوعلي ذقّاق، از دست او خرقه پوشيد (رافعي، 2/146).
وي همچنين در 542ق به تدريس كتاب الاربعون ابوعبدالرحمن سلمي و در 581ق به تدريس بخشي از كتاب سنن الصوفية همو پرداخت و جمعي از طالبان در قزوين اين متون را از وي فرا گرفتند (نكـ: همو، 1/299، 2/30، 4/159، 160، جمـ). وي سخني در تعريف تصويف داشته كه رافعي (2/147) آن را نقل كرده است. در منابع كراماتي نيز به او نسبت داده اند (نكـ: همانجا؛ قزويني، 402 ـ 403).
ابوالخير در كلام بر مذهب اشعري بود (انسان العيون، 4؛ ابن جوزي، يوسف، مرآة، همانجا)، ولي دانسته نيست او اين علم را در كجا و از كدام استاد فرا گرفته بود؛ تنها مي دانيم كه در دورة تدريس خود در بغداد، در علم كلام نيز شاگرداني داشت (منذري، عبدالعظيم، 1/282؛ نيز نكـ: ابن دبيثي،‌ گ 141 ب). بسيار محتمل است كه او در نيشابور تأثير آن بوده باشد. به هر روي پافشاري او در برخي ديدگاههاي كلامي، نه تنها موجب شد كه به ناچار بغداد را ترك كند (نكـ: سطور پيش)، بلكه در قزوين نيز او را در برخورد سخت با شيعيان آن ديار قرار داد (نكـ: قزويني، 402). او حتي در تأليف كتاب «الاربعون» كه در فضايل حضرت علي (ع) پرداخته شده، از نگرش شيعي دوري جسته است (مثلاً نكـ: ص 120).
ابوالخير در فقه شافعي و خلاف بين مذاهب سرآمد بود (ابن دمياطي، 46 ـ 47) و بر علوم تفسير آگاهي داشت (رافعي،‌2/146) و موضوع تدريس او در نظامية بغداد را بيشتر فقه و تفسير تشكيل مي داد. (نكـ: سبكي، 6/10 ـ 11). او در روايت برخي از كتب تفسير رواياتي چون تفسير كلبي و اسباب النزول واحدي نقش واسطه را ايفا كرده (رافعي، 2/71، 3/11) و تفسير ثعلبي را كه در طوي آموخته بود (سمعاني، همانجا)، در 570 ق در نظامية بغداد و شايد در ديگر فرصتها باز گفت، به طوري كه برخي از آيندگان در عراق و خراسان تفسير ثعلبي را از طريق او روايت مي كردند (نكـ: ابن بطريق، 22؛ جويني، 2/9، 18).
او علاوه بر تفسير، به علم قرائت نيز توجه داشت، چنانكه ابتدا از محضر ابراهيم بن عبدالملك شحاذي، از شاگردان مقري
نامدار و ابومعشر طبري.‌بهر جست (ابن جزري، 1/39) سپس در سفر نيشابور با الغاية ابن مهران در قرائات دهگانه آشنا شد و با تدريس آن در قزوين، به ترويج اين كتاب در آن سرزمين پرداخت (نكـ: رافعي، 2/248، 3/145، 4/15؛ نيز نكـ: هـ د، 4/712). نام شماري از شاگردان او در قرائت را ابن جزري (همانجا) به دست داده كه با اطلاعات موجود در التدوين رافعي (همانجا) تكميل مي گردد. گفته اند كه ابوالخير تا آخرين ساعات عمر بر اقراء مداومت داشته است (همو، 2/147 ـ 148).
علاوه بر احراز علوم ياد شده، ابوالخير محدثي كثير الحديث بود و از شيوخ بسيار در قزوين، نيشابور و بغداد استماع كرده بود (همو، 2/144). بجز شيوخي كه پيش تر از آنان ياد شد، مي توان از پدرش ابوسعد اسماعيل بن يوسف، شريف ابوالفتوح زينبي، عبدالجبار بن محمد خواري، علي بن شافعي قزويني، ابومحمد موفق بن سعيد وجيه بن طاهر شحامي نام برد (نكـ: ابوالخير، 102، 106، 121، 124، 125؛ ابن دبيثي، گ 141 الف). همچنين جمع كثيري در قزوين، بغداد و ديگر جايها از ابوالخير حديث شنيده يا اجازه دريافت داشته اند كه در ميان آنان نام مشاهيري چون عبدالكريم بن محمد رافعي (نوة دخيري خواهر وي)، محمد بن سعيد ابن دبيثي، محمد بن انجب نعّال بغدادي و موفق عبداللطيف بن يوسف ديده مي شود (نكـ: رافعي، 2/146؛ ابن دبيثي، گ 141ب؛ منذري، محمد، 117؛ ذهبي، 21/193). رافعي در جاي جاي التدوين دهها تن از شاگردان و راويان ابوالخير را بر شمرده و اطلاعات آن با اطلاعات داده شده در مواضعي از تكملة منذري، تلخيص مجمع الآداب ابن قوّطي، بعي‌ـة الطلب ابن عديم و ديگر منابع تكميل مي گردد. او به روايت بسياري از كتب حديث، چون صحيح مسلم (در 545ق)، صحيفة جويريّ‌ـة بن اسماء، مسند ابن راهويه، تاريخ نيسابور حاكم نيشابوري، سنن بيهقي و ديگر آثار او اهتمام ورزيده است (نكـ: رافعي، 1/12، 3/83، 4/145، جمـ؛ ابن نقطه، 1/137).
آثار: به گفتة رافعي ( 2/144) ابوالخير آثار كوچك و بزرگ پرشماري در علوم مختلف تفسير، فقه و غير آن تأليف كرده بود كه از آن ميان تنها شماري اندك شناخته شده است، بدين شرح:
1. الاربعون المنتقي في فضائل علي المرتضي، كه به كوشش عبدالعزيز طباطبائي در مجلة تراثنا به چاپ رسيده است و احاديث مسند در مناقب حضرت علي (ع) را در بردارد. اين اثر مورد استفادة رضي الدين ابن طاووس در اليقين (ص 195، 197) و محب الدين طبري در ذخائر العقبي (ص 31، جمـ) و الرياض النّصرة (1/10، جمـ) قرار گرفته است.
2. تعريف الاصحاب سواء السبيل الي اسانيد الكتب المسوع‌ـة او المستجازة، كه رافعي (2/75، 144، 3/480) از آن با عنوان فهرست مسموعات الامام احمد بن اسماعيل نام برده شده است. ابوالخير در اين اثر فهرستي از اسانيد خود به آثار گوناگون

3. پيشينيان را به دست داده و در 588ق آن را در قزوين باز گفته است (نكـ: همانجا). نسخه اي خطي از بخش دوم اين فهرست در كتابخانة چستربيتي يافت م يشود (آربري، شمـ 3557(2)).
4. كتاب السّرد و الفرد، كه نسخه اي خطي از آن در ضمن مجلدي در مجموعة شهيد علي پاشا در كتابخانة سليمانية استانبول به شمارة 539 موجود است (نكـ: طباطبايي، يادداشت پايان «الاربعون»، 128).
5. مجموعه هايي از احاديث در مناقب ابوبكر، عمر و عثمان كه به صورت خيي در همان مجلد در مجموعة شهيد علي پاشا مندرج است (همو، نتائج الاسفار؛ نيز قس: محب الدين طبري، همانجا).
6. التبيان في مسائل القران، در رد بر ديدگاههاي حلوليّه و جهميّه و قائلين به خلق قرآن (حاجي خليفه، 1/341؛ بغدادي، 1/88).
7. حظائير القدس، كه در آ ن 64 نام براي ماه رمضان بر شمرده و در شرح حديث قدسي «الصوم لي و أنا اجزي به» 55 قول مختلف نقل كرده است (نكـ: سبكي، 6/12).
8. كتاب الديك، كه آن را پيش از 562ق به پايان آورده است (رافعي، 3/485).
9. مفاتيح العطيّات و مغاليق البليّيات، در اذكار و دعوات، به زبان پارسي (بغدادي، همانجا). گفتني است كه در نسخه اي كتابت شده در حدود سال 1100ق موجود در كتابخانة سلطنتي برلين (آلوارت، شمـ 1600(2))، مطالبي دربارة دفعات ديدار جبرئيل با آدم (ع) و ديگر پيامبران، از يكي از آثار ابوالخير طالقاني اقتباس شده است.
مأخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن بطريق، يحيي بن حسن، خصائص الوحي المبين، به كوشش محمد باقر محمودي، تهران، 1406ق؛ ابن جبير، محمد بن احمد، رحل‌ـة، ليدن، 1907م؛ ابن جزري، محمد بن محمد، غاي‌ـة النهاي‌ـة، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1351ق/1932م؛ ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي، علي، الرد علي المتعصب العنيد، به كوشش محمد كاظم محمودي، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن جوزي، يوسف بن قزاوغلي، تذكرة الخواص، نجف، 1383ق/1964م؛ همو، مرآة الزمان، حيدر آباد دكن، 1371ق/1952م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن دبيثي، محمد بن سعيد، ذيل تاريخ بغداد، تصوير نسخة خطي كتابخانة شهيد علي پاشا؛ ابن دمياطي، احمد بن ايبك، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، حيدرآباد دكن، 1391ق/1971م؛ ابن طاووس، علي بن موسي، اليقين، نجف، 1369ق/1950م؛ ابن نقطه، محمد بن عبدالغني، التفييد، حيدرآباد دكن، 1403ق/1983م؛ ابوالخير طالقاني، احمد بن اسماعيل، «الاربعون المنتقي»، به كوشش عبدالعزيز طباطبايي، تراثنا، 1405ق، شمـ 1؛ انسان العيون في مشاهير سادس القرون، نسخة خطي دانشگاه بغداد، شمـ 248؛ بغدادي، هديه؛ جويني، ابراهيم بن محمد، فرائد السمطين، به كوشش محمد باقر محمودي، بيروت، 1398ق/1978م؛ حاجي خليفه،‌ كشف؛ حمدالله مستوفي، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايي، تهران، 1362ش؛ همو، نزه‌ـة القلوب، به كوشش گ. لسترنج، ليدن، 1913م؛ ذهبي، محمد بن احمد، سير اعلام انبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و محيي هلال سرحان، بيروت، 1404ق/1984م؛ رافعي، عبدالكريم بن محمد، التدوين في اخبار قزوين، حيدر آباد دكن، 1985م؛ سبكي، عبدالوهاب بن علي، طبقات الشافعي‌ـة الكبري، به كوشش عبد الفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحي، قاهره، 1383ق/1964م؛ سمعاني،‌ عبدالكريم بن محمد، الانساب، حيدر آباد دكن، 1398ق/ 1978م؛ صفدي، خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1392 ق/1972م؛ طباطبايي، عبدالعزيز، نتائج الاسفار، منتشرنشده؛ همو، يادداشت پايان «الاربعون» (نكـ: همـ، ابوالخير)؛ قزويني، زكريا بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، بيروت، دار بيروت للطباع‌ـة و النشر؛ محب الدين طبري، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبي، قاهره، 1356ق؛ همو، الرياض، النضرة، بيروت، 1405 ق/1984م؛ مقدسي، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، به كوشش محمد مخزوم، بيروت، 1408ق/ 1987م؛ منذري، عبدالعظيم بن عبدالقوي، التكمل‌ـة لوفيات النقل‌ـة، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، 1405ق/ 1984م؛ منذري، محمد بن عبدالعظيم، مشيخ‌ـة النعّال البغدادي،‌ به كوشش ناجي معروف و بشار عواد معروف، بغداد، 1395ق/ 1975م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: Ahlwardt; Arberry.
عبدالعزيز طباطبائي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2151
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست