responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2110
ابوالحسين بصری
جلد: 5
     
شماره مقاله:2110

اَبوالْحُسِيْنِ بَصْري،محمدبن علي طبيب (د436ق/1044م)متكلم معتزلي و غلم اصولي حنفي . از تاريخ تولد او اطلاعي در دست نيست، اما مي دانيم از مردم بصره بود كه در بغداد اقامت گزيد و در همانجا به فراگيري دانش پرداختو تا پايان عمر در همين شهر به تدريس كلام مشغول بود ودر آنجا درگذشت(خطيب،3/100، حاكم جشمي،387،ابن جوزي ،8/126،ابن خلكان،4/271). قاضي ابوعبدالله صيمري (د436ق)بر او نمازگزارد و در مقبره شونيزي به خاك سپرده شد (خطيب ،ابن جوزي،همانجاها).
ابوالحسين بصري از شاگردان قاضي عبدالجبار معتزلي بود (نك:حاكم جشمي ،همانجا،فخرالدين رازي،اعتقادات،45 ). احترام وعلاقه وافر او نسبت به استادش را مي توان از كثرت مراجعه وي به آراء او در كتاب المعتمد(ح190 بار)دريافت(نك:ابوالحسين،18،21،23،جم).با اينهمه ابوالخسين در تمامي آراءخود از او پيروي نكرد و حتي در مواردي با او به مخالفت برخاست (فخر رازي ،همانجا).استاد ديگر او طاهر بن لُبوهاست كه از وي حديث شنيد (خطيب همانجا). اما درباره او گفته اند كه از اهل روايت نبوده است.(ذهبي،ميزان،3/654 )، به هر حال تنها يك حديث از او نقل شده (خطيب ،همانجا)كه بعدا ديگران همان را از وي نقل كرده اند. ابوالحسين حلقه درسي بزرگي در بغداد داشت(ذهبي،العبر،2/273,ابن شاكر ،10/239 ) . از شاگردان او در علوم عقلي مي توان از ابوعلي ابن وليد،ابوالقاسم ابن تبّان (ذهبي،سير،17/587)و محمودبن ملاحمي ،مصنّف المعتمدالاكبر را نام برد(ابن مرتضي،200). از ابوالحسين و شاگرد مشهور او ابن ملاحمي بسياري كسان از جمله امام يحيي بن حمزه (د754ق/1345م)پيروي كردند( همانجا) .ابوالحسين را شيخ معتزله (ذهبي،ميزان،همانجا،ابن شاكر ،همانجا)خوانده و يكي از ائمه اعلام ايشان (ابن خلكان،همانجا)دانسته اند . در ستايش از وي گفته اندكه فريد عصر خود(حاكمجشمي ، همانجا)،فصيح،بليغ،با اطلاع بسيار (ذهبي، سير،همانجا)و از اذكياي عالم (ابن شاكر،همانجا)بود.ذهبي در ميزان الاعتدال (همانجا)او را قاضي خوانده است و اين ابي اصيبعه (1/240) از كسي به نام ابوالحسين بصري در زمره اطبا نام مي برد،ولي معلوم نيست كه او همين ابوالحسين باشد. حاكم جشمي او را در طبقه دوازدهم از معتزله جاي مي‌دهد(همانجا،نيزنك:ابن مرتضي ،199)فخرالدين رازي(همانجا)از فرقه اي منسوب بدو سخن مي گويد و از اقوال او برمي آيد كه تا اوايل سده 7ق از فرق معتزله ،فقط اصحاب ابوهاشم و اصحاب ابو الحسين باقي مانده بودند. ابوالحسين بصري كتابهاي بسياري تصنيف كرد( خطيب،ابن مرتضي،همانجا)و تصانيفش در اصول فقه از برتري خاصي برخوردار بود(ابنخلكان،همانجا)اثر برجسته او المعتمد في اصول الفقه از كتب شاخص ومهم در علم اصول است و تاثير بسيار در شكل گيري اين علم داشته است. به گفته ابن مرتضي (همانجا)كتاب المعتمد پايه بسياري از كتبي بود كه پس از او در علم اصول تصنيف شد. ابوالحسين اين كتاب را بر مبني آراءكلامي خود نوشته است. المعتمد از نخستين مدونات اصولي است كه درآن علم اصول بر پايه علم كلام پايه ريزي شده است.در مقابل اين روش اصولي،روش ديگري وجود داشت كه قواعد اصول را از چگونگي استنباط فقها و روش فقهي آنان به دست مي آورد. كتاب مآخذ الشرائع ابو منصور ماتريدي(د333ق/945م)و كتاب تمهيد الفصول في الاصول سرخسي (د483ق/1090م)از اين قبيل است.المعتمد افزون بر اينكه دقت و نظم ابوالحسين را درتدوين قواعد علم اصول نشان مي دهد،بيانگر قوت آراءكلامي،منطقي ولغوي وي نيز هست.گفته اند المعتمد شرح كتاب العهد قاضي عبدالجبار بوده است(ابن خلدون،455) اما ابوالحسين خود درابتداي المعتمد (ص7-8) گويد كه بعداز شرحي كه بركتاب العهد قاضي عبدالجبار نوشت،به المعتمد پرداخت. از اين رو شرح العهد را كتاب ديگري بايد دانست كه ابوالحسين نوشته بوده واكنون در دست نيست.فخر الدين رازي (ذهبي،سير،17/587-588،يافعي،3/57)و سيف الدين آمدي از كتاب المعتمد بهرها برده اند. به گفته ابن خلدون،فخرالدين رازي در كتاب خود المحصول و سيف الدين آمدي در كتابش الاحكام در حقيقت چهار كتاب البرهان امام الحرمين ،المستصفي اثر غزالي ،كتاب العهد قاضي عبدالجبار و المعتمد بصري را به طريق خاص خود خلاصه كردند(همانجا).
آراءكلامي وفلسفي:ابواحسين حنفي مذهب بودو اينكه حاج خليفه مي گويد(2/1732) كه او مذهب شافعي داشت ،پايه استواري ندارد.ابن ابي الوفاء نام او را در زمره حنيفيان آورده است(2/93،94)و اينكه قاضي ابوعبدالله صيمري شيخ و امام حنيفيان بر جنازه او نماز گزارد (خطيب،همانجا)،مويد اين معناست.شهرت ابوالحسين بصري به آراءوعقايد اعتزالي اوست،ولي وي در فلسفه نيز دستي تمام داشت.گفته اند كه مذهب او درواقع مذهبي فلسفي بوده كه جامه كلام معتزلي پوشيده است (شهرستاني،الملل و النحل،1/78).وي در بسياري از نظريات خود به راه فيلسوفان مي رفت وسعي برآن داشت تا با تفحص و تامل در ادله شيوخ معتزلي خود،آنها را باطل كند (شهرستاني،همانجا،نهايه الاقدام،221)شايان ذكر است كه مذهب فلسفي ابوالحسين مكتب مشائي بود وبا اين زمينه به جمع آوري شروح سماع طبيعي ارسطو همت گماشت (بدوي،25). ابوالحكم كاتب سماع طبيعي ارسطو تصريح دارد براينكه كتابت او از نسخه اي است متعلق به ابوالحسين بصري كه وي آن را از نسخه ابن السمح استنساخ كرده و تعليقاتي برآن افزوده بوده است. بدين ترتيب نسخه ابوالحكم حاوي تعليقاتي است كه ابوالحسين برآن و نيزحاوي تعليقاتي است كه ابوالحسين از ابن السمح نقل كرده و در حاشيه كتاب طبيعت ارسطو آورده بود(نك:ارسطو ،76،77،485)واز آنجا كه وي سماع طبيعي ارسطو را نزد ابوعلي حسن بن السمح خوانده و تعليقات او را در نسخه خود نقل كرده است ،مي توان گت در فلسفه شاگرد او بوده است (GAS,I/627).بروكلمان نيز به اين نكته اشاره دارد(GAL,I/600).در واقع به سبب علاقه ابوالحسين به فلسفه و ورود درآن وردّ نظريات اهل اعتزال بود كه معتزله بهشمي مذهب از او بيزاري جستند(نك:ابنمرتضي،همانجا). اين امر نه تنها در مورد بهشيمه ،بلكه درباره ساير فرق معتزله نيز صادق است . حاكم جشمي مي گويد كه وي چون به فلسفه و كلام اوايل آلوده شده بود،مقبول بسياري از متكلمان نبود (همانجا). قفطي درباره اين گرايش ابوالحسين مي افزايد او كه عالم به علم كلام اوايل بود ،نمي توانست اين دانش خود را براهل زمانه آشكار كندو در رعايت اختفا مي كوشيد . پس نظريات خويش را به صورت متداول بين متكلمان مسلمان آراست و بر اين شيوه كتابهايي در مذهب اعتزال نوشت و در ضمن آن آرا خاص خود را نيز بيان كرد(نك:ص293-294).ابوالحسين بصري در بخشي ازآراخود به تعاليم عبدالجبارمعتزلي و معتزليان وفادار ماند ،با وجود اين با بسياري از افكار جبائيه و بهشيمه مخالفت كرد.او متفكري برجسته بود ودر مجموع نظام فكري مستقلي براي خود داشت. گرايشهاي فلسفي بصري جهت خاصي به نظام فكري وي داد كه تركيبي بود از افكار معتزلي ،آرأنزديك به مذهب اشعري و نظريات فلسفي .ابوالحسين در مورد خداوند نظريه احوال را رد مي كردو همچون اكثر قريب به اتفاق مسلمين به صفات قائل شد(شهرستاني،المللوالنحل،همانجا،نهايه الاقدام،177،221،فخرالدين رازي ،همانجا). همچنين او مانند بيشتر معتزليان صفات وجودي خدائند تعالي را با ذات او يكي دانست(منصور بالله،69) .وي صفات را عين ذات خداوند مي دانست،در حالي كه در ذاتهاي ديگر صفات عارض برآنهاهستند وخداوند به صفتي جدا از ذات محتاج نيست(نك:فخرالدين رازي ،البراهين ،1/134)شهرستاني در يك جا مي گويد كه ابوالحسين تمام صفات باري را به عالميت،قادريت ومدركيت باز گردانيد(الملل والنحل،همانجا)هم او در جاي ديگر گفته است :درحالي كه واصليه معتزله همه صفات باري را به دوصفت علم وقدرت باز گرداندند،ابوالحسين بصري همان دو صفت را نيز به يك صفت واحد تقليل دادوآن علميت است(همان،1/51)همو در نهايه الاقدام سخني ديگر دارد،وي مي گويد ابوالحسين همه صفات را از جهتي به قدرت وعلم واز جهت ديگر به قدرت يا علم بازگرداند(ص175). در ضمن گفته اند كه وي در سمع وبصر از صفات خداوند توقف كرد (فخرالدين رازي ،اعتقادات،همانجا).به زعم ابوالحسين خداوند تعالي ماهيتي دارد كه علم ما از درك آن قاصر است(منصور بالله ،85). به رغم اين نظر ،وي به مذهب هشام ميلي يافت و با اينكه احوال را نفي مي كرد،به تجدد احوال باري در زمان تجدد كاينات معتقد شد (شهرستاني ،همان،221).به نظر ابوالحسين بصري علم باري تعالي به شرط حضور معلوم است و چون معلومات دگرگوني مي پذيرد ،علم به صورت قبلي معلوم عين جهل است كه اين برخداوند روا نيست ،ولذا خداوند نيز محل حوادث است(فخرالدين رازي،البراهين،1/98،116-118 ).ابوالحسين بصري معدوم را شي نمي دانست،يعني شيئيت معدوم را نفي مي كرد (شهرستاني ،الملل والنحل ،1/78 ،نهايه الاقدام،151،فخرالدين رازي ،اعتقادات،همانجا)،در حاليكه به جز ابوالحسين و ابوالهذيل علاف معتزليان ديگر به شيئيت معدوم قائل بودند(عضدالدين ايجي،53 ).در مكتب اين متكلم ،شيئيت در موجود حقيقت است ودر معدوم مجاز(همو56). اينكه ابوالحسين مي گويد معدوم شي نيست ،نتيجه اين نظر اوست كه وجود وماهيت در هر شي واحدند وراي وي در اين باره با ابوالحسن اشعري يكي است . بر اين اساس هرگاه وجود باطل شود ،ماهيت نيز باطل خواهد شد ولذا معدوم شيئيت نخواهد داشت (فخرالدين رازي ،البراهين،1/39-41،43).ابوالحسين بصري با اشعري متفق القول است در اينكه وجود نفسِحقيقت يا ماهيت است،نه جزوآن و نه زايدبرآن (عضدالدين ايجي،48) .وي واشعري اشتراك موجودات را به «وجوه»واعتبارات عقلي(مثل نسبتهاو اضافات ،قرب وبعدو...)راجع مي دانند (شهرستاني ،الملل ،76)،در حاليكه به عقيده ابوالحسين تمايز اشا به اعيان است (همان78) سرانجام او همچون هشام بن حكم معتقد بود كه به اشيا پيش از موجود شدنشان نمي توان علم پيدا كرد(همانجا)با تمام اين اوصاف ،بصري در گرايش شديد به عقل وكاراييعقل،به مذهب اعتزال پاي بند ماند . او در فصلي از المعتمد به اثبات عقلي بودن حسن وقبح مي پردازد (ص868-879)،در عين حال در فصلي ديگر علم به بعضي واجبات دين را منحصراً از طريق شرع مي داند(ص888-889).،در حالي كه منصور بالله مي گويد كه به نظر ابوالحسين بصري وجوب امامت هم عقلي است وهم شرعي (ص159)تفتازاني(ص273)وفخرالدين رازي (البراهين،1/199)مي گويند كه به زعم اوامامت واجب است به وجوب عقلي ،يعني اونيز همچون برخي از بزرگان ديگر معتزلي برآن بود كه معرفت به وجوب نصب امام عقلي است نه سمعي، زيرا به عقل در ميابيم كه نصب امام در دفع ضرر مفيد است و دفع ضرر واجب ،پس تعيين پيشوا واجب است(فخرالدين رازي ،همانجا). نكته ديگر در مذهب او اينكه برخلاف بسياري از مشايخ معتزلي به كرامات اوليا قئل بود(همان 2/136)،اما مريدي ومرادي را نمي پذيرفت(همو،اعتقادات،همانجا)وشايد همين عدم پذيرش حاكي از عقل گرايي شديد او باشد ،چه قبول مريدي ومرادي نشانه بي اعتبار دانستن عقل است.
به نظر ابوالحسين بصري دو متفق در امري ممكن است كه هر دوقادر به ‌آن باشند(منصوربالله،108) ومقدور بين دوقادر(يكي خداوند تعالي ويكي بنده )مطلقاً امكان دارد(عضدالدين ايجي،151)،اما ظاهراَاين قيد اطلاق كه ابوالحسين آورده نامناسب است(نك:چلبي،97)به اين ترتيب فعل بنده به كسب نيست و اسناد فعل مطلقاًپذيرفته نمي شود و هر عاقلي قادر به ايجاد فعل حسن يا قبيح است(ابوالحسين،371). وي عمل قبيح را به دوگونه صغير وكبيرتقسيم مي كردو قبيح كبير رانيز به دوگونه مي دانست:آنچه عقاب عظيم بر آن مترتبباشد كه كفر است وآنچه سزاوار چنان عقابي نباشدو آن فسق است(ص346).ابوالحسين بصري هم سخن با بيشتر اطبا ومنكران بقاي نفس،انسان را عبارت از جسمي مي دانست كه از امتزاجات چهار عنصر با مقادير معين پديدآمده است(فخرالدين رازي،التفسير،21/44).او بهشت ودوزخ را خلق شده مي‌دانست ودر اين مورد با ابوعلي جبّائي واشاعره همدستان بود. بيشتر معتزله او را به سبب همين راي نفي كردند،چه اينان مي‌پنداشتندكه بهشت ودوزخ در رستاخيز خلق خواهند شد(عضدالدين ايجي،374،375).ابوالحسين بر اين گمانبود كه سنت مي تواند قرآن را نسخ كند واين عقلاًممكن است (مكدرموت،401-402). ظاهراًاو در اين راي خود از آرا ابوحنيفه وحنيفيان متاثر شده است.
آثار:اثر مهم المتعهد في اصول فقه است.اين كتاب كلان در دمشق (1384ق/1964م)وبه كوشش محمد حميدالله و احمدبكير و حسن حنفي در دو بخش چاپ شده است .از كتابهاي ديگر او تصفح الادله در دو جلد مجلد بزرگ (حاكم جشمي 387،ابن خلكان ،4/271،ذهبي،سير،17/588)،غررالدله در يك ملجد بزرگ (ابن خلكان،همانجا،ذهبي،تاريخ13/333)و شرح اصول خمسه (ابن خلكان،ذهبي،همانجاها)را مي توان نام برد گتابهاي صلح الدله،فصيح الدله راكه هر يك در دو مجلد است،نيز بدو نسبت داده اند (همانجا،حاجي خليفه،2/1272)كه به احتمال همان تصفح الدله است.البته حاجي خليفه نام تصفح الدله را نيزجداگانه در فهرست خود اورده است(1/413).كتاب ديگر او نقض الشافي في الامامه گه رديه اي است بر الشافي في الامامه است سيد مرتضي علم الهدي(حاكم جمشي،ابن مرتضي،همانجاها).كتابي در همين زمينه با نام كتاب في الامامه (ابن خلكان ،همانجا)يا كتاب الامامه (ذهبي،همانجا)بدو منسوب شده كه احتمالا همان نقض الشافي باشد وي كتاب ديگري نيزدارد به نام نقض المقنع في الغيبه (حاكم جشمي،ابن مرتضي،همانجاها)كه ان هم رد كتاب المقنع في الغيبه از سيد مرتضي است. شرحي بر العهد قاضي عبدالجبار و شرح بر سماع طبيعي ارسطو را چنانچه پيشتر اشاره شد،بايد از جمله اثار او دانست.ظاهرا كتابهاي ديگري در اصول دين(ابن خلكان،همانجا)داشته است كه نشاني از ان در دسترس نيست .
ماخذ:ابن ابي اصيبعه،احمد ابن قاسم،عيون الانبا،قاهر،1299ق/1882م,ابن ابي الوفا,محمد ابن محمد,الجواهر المضيته في الطبقات الحنيفه,حيدر اباد دكن,1332ق,ابن جوزي ,عبدالرحمن بن علي,المنتظم,حيدر اباد دكن,1359ق,ابوالحسين بصري,محمد ابن علي,المتعد في اصول الفقه,به كوشش محمد حميد الله,دمشق,1384_1385ق/1964_1965م.ابن خلدون,عبدالرحمن ابن محمد،مقدمه,بيروت,داراحيا التراثالعربي,ابن خلكا وفيات,ابن شاكر كتبي,محمد,عيون التواريخ,نسخه عكسي در كتابخانه مركز,ابن مرتضي,احمد ابن يحيي.الامنيت والامل,به كوشش محمد جواد مشكور,بيروت,دارالفكر,ارسطو,الطبيبه,ترجمه اسحاق ابن حنين,به كوشش عبدالرحمن بدوي,قاهره,1384ق/1964م,بدوي,عبدالرحمن مقدمه اي بر الطبيبه ارسطو(نك:هم ارسطو).تفتازاني,مسعود ابن عمر,مقاصد في علم الكلام,تركيه 1305ق,چلبي: حسن,شرح المواقف,قاهره,1292ق,حاجي خليفه،كشف,حاكم جشمي محسن ابن محمد ((الطبقات الحادي عشره والثانيه عشره من كتاب شرح العيون))فضل العتزالوطبقات معتزله به كوشش فواد سيدكويت ,1974م,خطيب بغدادي,احمد ابن علي ,تاريخ بغداد قاهره,1349ق,ذهبي,محمد ابن احمد ,تاريخ اسلام نسخه عكسي موجود دركتابخانه مركز,همو,سير اعلام النبابه كوشش شعيب ارنووطومحمد نعيم عرقسوسي,بيروت,1403ق/1983م,همو,العبر,محمد سعيدبن بسيوني,بيروت,1405ق/1985م,همو, ميزان الاعتدالبه كوشش علي محمد بجاوي,بيروت, 1382ق/1963م,شهرستاني,محمدبن عبدالكريم,الملل و النحل به كوشش محمدبن فتح الله بدران,قاهرهمكتبه الانجلوالمصريه,همو,نهايته الاقدام في علم الكلام به كوشش الفرد فخرالدين رازي محمد بن عمر اعتقادات فرق المسلمين والمشركين به كوشش سامي نشار قاهره,1356,/1938م,همو,البراهين در علم كلام به كوشش محمد باقر سبزواري,تهران,1341ش,همو,التفسير الكبيربيروت, داراحياالتراثالعربي,قفطي,علي بن يوسف,تاريخ الحكما,قاهره,مكتبه الخانجي,مكدرموت,مارتين,انديشه هاي كلامي شيخ مفيد ,ترجمه احمد ارام:تهران1363ش,منصور بالله,قاسم ابن محمدكتاب اساس لقائد الاكياس,بيروت1980م,يافعي عبدالله ابن اسعد مراه الجنانوحيدر اباد دكن,1337ق,نيز,
GAL;GAS.
مسعود جلالي مقدم
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2110
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست