responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2106
ابوالحسن مغربی، علی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2106

اَبو الْحَسَنِ مَغْرِبي:علي بن حسين بن علي (مق 3 ذيقعده 400 ق / 18 ژوئن 1010 م ) ، از خانداني شيعي مذهب ، كاتب و وزير چند تن از اميران حمداني و بويه اي و از نزديكان خلفاي فاطمي مصر . اگر چه پژوهش درباره خاندان مغربي كه بيش از يك قرن در حوادث پ مخاطره سده هاي 4 و 5 ق / 10 و 11 م در شام و مصر و عراق نقشي داشتند ، معمولا با ابو الحسن مغربي آغاز مي شود ولي پيشينه فعاليت سياسي و ديواني اين خاندان دست كم به دو نسل پيش از او باز مي گردد ، آنجا كه از ابو الحسن علي بن محمد نياي ابو الحسن مغربي به عنوان ناظر ديوان المغرب دستگاه خلافت بغداد يا ولايت دار بخش غربي بغداد ياد شده است و هم از اين رو آنان به مغربي شهرت يافتند ( ابن خلكان ، 2/ 177 ; مقريزي ، 2/157 ). ابن خلكان از روايتي ياد كرده است كه اين خاندان را ايراني دانسته اند و نسب آنان را به بهرام گور مي رسانيده اند و ياد آور شده اند كه اين نسب نامه را ابن صيرفي از نوشته وزير ابو القاسم حسين مغربي پسر ابو الحسن بر گرفته است (2/172 ، 177) . از آنجا كه مغريزي ، خاندان مغربي را اصلا اهل بصره خوانده است ( همانجا )و نيز مي دانيم كه غالب مردم ساكن اين شهر را از آغاز تأسيس آن ، ايرانيان تشكيل مي دادند ، ايراني بودن اين خاندان چندان بعيد نيست ، اگر چه انتساب آنان را به بهرام گور (براي نسب نامه ، نك: ابن خلكان ن 2/172 ; قس :ابن عساكر ، 12/59 ) نمي توان اثبات كرد . با اينهمه ابن خلكان خود به استناد سخني از متنبي كه در كتاب ادب الخواص وزير ابوالقاسم مغربي آمده ، بر آن است كه اينان مغربي تبار يوده اند (2/177). به هر حال ابوالقاسم حسين پدر ابو الحسن علي در بغداد زاده شد و همانجا رشد يافت و مشاغل متعدد سياسي يافت . چون ابن رائق( ه م ) در موصل كشته شده بود ( 1330 ق / 924 م ) ، ابو القاسم حسين به اخشيد پيوست و چندي بعد با خاندانش به حلب نزد سيف الدوله حمداني رفت و تا پايان عمر اين امير ( 356 ق / 967 م ) نزد او ماند(مقريزي،همانجا ) و منصب كتابت او را داشت ( ابن عديم ، 1 / 152). به هر حال ابو الحسن علي در حلب زاده شد و همانجا بر آمد ( ابن عساكر ، همانجا ) و به دربار حمدانيان وارد شد . در وقايع سال 356 ق از او به عنوان وزير سيف الدوله حمداني ياد شده است ( ابن عساكر ، ابن عديم ، همانجا ها ) . اگر اين روايت درست باشد ، بايد گفت كه سعد الدوله چون پس از سيف الدوله به امارات نشست ، مقام ابو الحسن را تنزل كرد ، زيرا نويري ( 26 / 157 ) او را از كاتبان سعد الدوله خوانده است ، اما ابن عديم ( 1 / 173 ) ياد آور شده كه در 371 ق وقتي ابو صالح بن نانا وزير سعد الدوله به بغداد كوچيد ، ابو الحسن علي وزارت يافت . اين سخن مي نماياند كه او پيش از آن منصب وزارت نداشته است . در وقايع سال 373 ق نيز از او در همين منصب ياد شده است كه با سپاه سر در پي مهاجمان بيزانسي نهاد و در راه خود به انطاكيه ، دير سمعان را تصرف كرد ( همو ، 1 / 175 ) . ابن ازرق فارقي در وقايع همين از سال سپاهي به فرماندهي ابو الحسن علي مغربي كه در خدمت صمصام الدوله بوده ، ياد كرده كه به دفع حسين بن دوستك معروف به باد كردي روانهميا فارقين شد ، ولي كاري از پيش نبرد ( ص 53 ، 54). اگر چه هيچ روايت ديگري مبني بر آنكه ابو الحسن مغربي در خدمت صمصام الدوله بوده ، در دست نيست ، ولي رودراوري ( ص 86 ) و ابن اثير ( 9 / 38 ) بدون ذكر نام ابو الحسن ، از شوش باد و درخواست ابن سعدان وزير صمصام الدوله از سعد الدوله حمداني براي حمله و تصرف ديار بكر و راندن باد سخن گفته اند و آورده اند كه سعد الدوله لشكري به آنجا فرستاد كه نا كام بازگشت . از اين رو به نظر مي رسد ابو الحسن همراه اين لشگر بوده يا فرماندهي آن را بر عهده داشته است . از آن پس تا381 ق كه سعد الدوله بر ابو الحسن خشم گرفت و او گريخت ( اين عساكر ، همانجا )، از فعاليتهاي او آگاهي نداريم و نمي دانيم كه چرا ميان او و سعد الدوله دشمني افتاد . ابو الحسن در اين سال به بكجور كه پيش از آن كارگزاران سعد الدوله بود و سپس بر او شوريد ، پيوست و كتابتع يا وزارت او را بر عهده گرفت (رودراوري ، 211; ابن عديم ، 1 / 178 ) و نيز به مكاتبه با العزيز خليفه فاطمي و براي تقرب به او پرداخت و او را به مخالفت با سعد الدوله بر انگيخت و خليفه نيز بكجور را مأمور جنگ با حمدانيان و تصرف حلب كرد . كوششهاي بكجور و ابو الحسن براي تصرف حلب نا كام ماند و چون بكجور كشته شد و سعد الدوله رقه را تصرف كرد ، ابو الحسن مغربي كه در آنجا پناه گرفته بود ، به كوفه گريخت ( رودراوري ، مقريزي ، همانجا ).به روايت رودراوري (ص 214 ) پس از سقوط رقه ، سعد الدوله كه خون ابو الحسن را مباح كرده بود ، او را امان داد و او نيز به كوفه رفت ، اما به گفته ابن اثير ( 9 / 87 – 88 ) ، سعد الدوله كه شهر را با وعده امان بر جان و مال مردم تصرف كرده بود ، دست به غارت گشود و بدين سبب ابو الحسن مغربي روي به گريز نهاد . ابو الحسن مغربي از كوفه با العزيز فاطمي مكاتبه كرد و سپس در جمادي الاول 381 روي به دربار نهاد ( رودراوري ، 217 ; مقريبي ، همانجا ) و خليفه را به تصرف حلب بر انگيخت . در اين ميان سعد الدوله در گذشت و خليفه فاطمي امير الجيوش منجوتكين ترك را به تصرف شام و حلب مأمور كرد . سپس ابو الحسن را كه به اوضاع شام آشنا بود ، با سپاهي به مدد او فرستاد و نظارت بر امور آن ديار و اداره كارهاي سپاه را به سپرد (ابن‌عديم،1/188،189;رودراوري ، همانجا ; قس : ابن تغزي بردي ، 4 / 117 – 118 ). منجوتكين و ابو الحسن مغربي در 383ق در حلب را كه در دست ابو الفضائل پسر سعد الدوله بود لولو غلام او به نيابت از امير نوجوان در آنجا حكم مي‌راند،به محاصره گرفتند . لولو از بيزانسيها ياري خواست و امير انطاكيه به دستور امپراتور به مدد حلب رفت ، ولي از سپاه شكست خورد . لولو چون قطره خطر را نزديك ديد ، ابو الحسن مفربي را با ارسال مال بفريفت و او نيز كوشيد تا منجوتكين را از ادامه محاصره باز دارد . مصريان از خليفه اجازه پايان دادن به محاصره حلب و بازگشت خواستند ، اما پيش از وصول پاسخ،به خواست ابو الحسن آنجا را ترك كردند . خليفه كه از اين عقب نشيني خشمناك شده بود و رقيبان ابو الحسن نيز به سعايت از او پرداخته بودند ، ابو الحسن را عزل كرد و او به مصر با زگشت و همانجا سكني گزيد(رددراوري،218،219;مقريزي،همانجا).ظاهرا هيچ شغل رسمي به او ارجاع نشد . چون العزيز در گذشت و الحاكم خلافت يافت . ابو الحسن مغربي و فرزندانش به وي تقرب جستند و از جمله نديمان او شدند ( ابن صيرفي ، 47 ) . به روايت ابن قلانسي ( ص 62 ) ميان خاندان مغربي و منصور بن عبدون ناظر دواوين مصر رقابت و دشمني بود و هر يك خليفه را بر ضد ديگري بر مي آغاليد ، تا سرانجام ، آنگاه كه الحاكم به كشتار جمعي از اميران و ديوانيان و قاضيان مصر دست زد ، ابو الحسن مغربي و برخي از پسران او از جمله محمد جدا ابئ الفرج مغربي ( ه م ) را نيز به قتل آورد(ابن صيرفي،مقريزي ، همانجاها ) . ابو الحسن مغربي ظاهرا جز اشتغال به امور سياسي و نظامي ، با عالمان و راويان نيز مراوده داشت و خود دوستدار حديث بود . چنانكه گفته اند از دايي خود هارون بن عبد العزيز اوارجي حديث نقل مي كرد و حافظ عبد الغني از او روايت كرده است ( ابن عساكر ، همانجا ; ابن خلكان ، 2/172 ; ذهبي ، 407 ) .
وي دختر محمد بن ابراهيم بن جعفر نعماني ، صاحب كتاب الغيبه ، از مشايخ نجاشي را يه زني داشت(ابن‌خلكان،همانجا;نجاشي ، 69 ) . ابو القاسم مغربي ( ه م ) پسر او و ابو الفرج مغربي از فرزند زادگان او نيز هر دو از ديوان سالاران و وزيران مشهور عصر بوده اند .
مأخذ: ابن اثير ، الكامل ; ابن ازرق فارقي ، احمد بن يوسف ، تاريخ ـ به كوشش بدري عبد الطيف عوض، بيروت،1974م;ابن تغري بردي ، النجوم ; ابن خلكان ، وفيات ; ابن صيرفي ، علي بن منجب ، الاشاره الي من نال الوزاره ، به كوشش عبد الله مخلص ، قاهره ، 1924 م ; ابن عديم ، عمر بن احمد ، زبده الحلب من تاريخ حلي ، به كوشش سامي دهان، دمشق ، 1370 ق / 1951 م ; ابن عساكر ، علي بن حسن ، تاريخ مدينه دمشق ، تصوير نسخه خطي ، عمان ، دار البشير ;ابن قلانسي ، حمزه بن اسد ، ذيل تاريخ دمشق ، به كوشش آمدرز ، بيروت ـ 1908 م; ذهبي ، محمد بن احمد ، تاريخ الاسلام، به كوشش عمر بن عبد الاسلام تدمري ، بيروت ، 1409 ق / 1989 م ; رودراوري ، محمد بن حسين ، ذيل كتاب تجارب الامم، همراه ج 3 تجارب الامم،به كوشش آمدرز ، قاهره 1334 ق / 1916 م ; مقريزي ، احمد بن علي ، الخطط، بولاق،1270ق/1853 م ; نجاشي ، احمد بن علي ، رجال ، به كوشش موسي شبيري زنجاني ، قم ، 1407 ق ; نويري ، احمد بن عبد الوهاب ، نهايه الارب ، به كوشش محمد فوزي العنيتل ، قاهره ، 1405 ق / 1985 م .
سيد صادق سجادي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2106
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست