responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2037
ابوجعفر بن شيرزاد
جلد: 5
     
شماره مقاله:2037

اَبوجَعْفَرِبْنِ شیرْزاد، محمدبن یحیی بن زکریا بن شیرزاد (زنده در 335ق/946م)، دبیر، وزیر و امیرالامرای بغداد. از آغاز زندگی و چگونگی ورود او به دستگاه خلافت چیزی نمی‌دانیم.
ابوعلی مسکویه (1/163-164) در وقایع 315ق/927م از او به عنوان کاتب و ناظر بر امور هارون بن غریب الخال، از نزدیکان خلیفه، یاد کرده و آورده است که در همین سال هارون برای تصاحب دارایی ابوجعفر به او اتهاماتی وارد کرد و او را پس از دستگیری به مؤنس خادم سپرد. ابوالحسن زکریا، برادر ابوجعفر که از دبیران خالۀ مقتدر بود، از طریق وی به سیده، مادر مقتدر، متوسل شد و برادر را نجات داد، اما هارون بن غریب به علی بن عیسی بن جراح وزیر شکایت برد و ادعا کرد که ابوجعفر مبلغ هنگفتی به او بدهکار است.
علی بن عیسی پس از بررسی و داوری، ابوجعفر را از اتهامات هارون مبرا دانست (همانجا) و او را در شمار نزدیکان و کاتبان خویش درآورد. در این سالها که دستگاه خلافت و کار وزارت سخت پریشان بود، ابوجعفر توانست با تصدی مشاغل متعدد دیوانی اموال و املاک بسیار به دست آورد. دارایی ابوجعفر بن شیرزاد، توجه ابوجعفر محمدبن قاسم بن وهب وزیر القاهر را نیز جلب کرد و او را به اتهام مال‌اندوزی در مشاغل مالیاتی و دیوانی به حبس افکند، اما سرانجام با پادرمیانی ابویعقوب اسحاق بن اسماعیل، ابوجعفر سند پرداخت 000‘20 دینار را به وزیر سپرد و آزاد شد (همدانی، 1/79؛ ابوعلی مسکویه، 1/270).
در آغاز خلافت الراضی باللـه (322-329ق)، هارون بن غریب به هوای امارت و سپهسالاری بغداد، از دینور آهنگ دارالخلافه کرد. ابوجعفر بن شیرزاد، چند بار از سوی خلیفه نزد هارون به رسالت رفت تا او را از تصمیم خویش باز دارد، اما هارون در همین احوال به قتل رسید (همو، 1/306-309). در 323ق ابراهیم بن شیرزاد سپرده شد (صولی، 61). وی در 324ق از سوی ابن رائق (ﻫ م) امیرالامرای بغداد نزد بردیان که بر اهواز و بصره حکومت داشتند (نک‌ : ﻫ د، آل بریدی)، به رسالت رفت (همو، 86) و در 326 و 327ق نیز همین رسالت را تکرار کرد تا میان ابن رائق و ابوعبداللـه بریدی صلح برقرار سازد (همدانی، 1/108، 113).
در شعبان 325 ابوجعفر بن شیرزاد توسط ابوعبداللـه کوفی کاتب بجکم به حبس افتاد و به پرداخت 000‘90 دینار محکوم شد (صولی، 89). در 327ق، پس از درگذشت اوالفتح فضل بن جعفر بن فرات (نک‌ : ﻫ د، ابن فرات) وزیر الراضی، به پایمردی ابوجعفر بود که خلیفه، ابوعبداللـه احمدبن محمد بریدی را به وزارت بر نشاند (همدانی، 1/113؛ ابن تغری بردی، 3/264). در همین سال ابوجعفر از جانب ابن رائق، برای درخواست صلح نزد بجکم (ﻫ م) که به جای ابن رائق به امیرالامرائی بغداد منصوب شده بود، به واسط رفت (همدانی، 1/112) و بجکم او را به کتابت خویش برگزید، ولی سال بعد از این مقام برکنارش کرد (همو، 1/117). به روایت صولی (ص 147) بجکم در 329ق کاتبان را به بهانۀ بررسی و محاسبۀ امور مالی اطراف و نواحی فراخواند و چون گرد آمدند، ابوجعفر بن شیرزاد و بستگان او را بازداشت کرد. برخی علت گرفتاری ابوجعفر را کوشش او در ازدواج دختر ابوعبداللـه بریدی با بجکم دانسته‌اند (همدانی، 1/116٩، اما چنین می نماید که مال‌اندوزی آزمندانۀ ابوجعفر، وی را به پرداخت 000‘150 دینار محکوم کرد (صولی، همانجا) و با حیله‌ای بر دارایی او دست یافت (همدانی، 1/117).
ابوجعفر در آغاز محرم 329 از واسط روانۀ بغداد شد. در صفر همان سال ابوعبداللـه کوفی کاتب بجکم برای مطالبۀ مال از ابوجعفر به بغداد رفت و اسناد املاک او را به نام بجکم نوشت (صول، همانجا). تنوخی این ماجرا را به گونه‌ای روایت کرده که گویا ابوعبداللـه کوفی با ابوجعفر روابط دوستانه داشته و در میانه سازشی بوده است، زیرا ابوعبداللـه پس از قتل بجکم اسناد را به او باز پس داده است (4/28-42). به موجب این روایت پس از آنکه محمدبن ینال ترجمان و ابوبکر نقیب از سوی بجکم آهنگ ابوجعفر بن شیرزاد کردند، او در جامۀ زنان به خانۀ خالۀ مقتدر پناه برد و مدتی را مخفیانه در آرامش گذرانید، تا بجکم کشته شد و او از مخفیگاه درآمد. پس از آن ابوجعفر مدتی در خدمت آل بریدی به سر برد، اما در جنگی که میان بریدیان با یوسف بن وجیه حاکم عمان درگرفت، وی با تجهیزات خویش از آنان جدا شد و به واسط گریخت و به امیرالامراء توزون پیوست و عهده‌دار کتابت و نظارت بر کارهای او شد، اما در مرکز خلافت، محمدبن ینال ترجمان، حاکم بغداد و ابوالسحن ابن مقالۀ وزیر که از قدرت توزون نگران بودند، نزد متقی خلیفه، پیوستن ابوجعفر به توزون را نتیجۀ سازش با ابوعبداللـه بریدی وانمود کردند و خلیفه را ترسانیدند. چنانکه در محرم 332 که ابوجعفر از جانب توزون برای به دست گرفتن حکومت بغداد با 300 تن وارد آن شهر شد، ترس متقی فزونی گرفت. ابوجعفر نیز به امر و نهی نشست، بی‌آنکه در کاری به خلیفه رجوع کند (صولی، 244-245؛ همدانی، 1/135؛ ابن اثیر، 8/400-401، 406). در این میان سپاهی که متقی خلیفه از ناصرالدوله ابن حمدان خواسته بود تا او را در رفتن به موصل همراهی کند، به سرکردگی ابوعبداللـه حسین بن سعید بن حمدان، پسرعمّ ناصرالدوله به بغداد رسید. ابوجعفر بن شیرزاد پنهان شد و چون خلیفه از بغداد بیرون رفت، بار دیگر ظاهر شد و دست بیداد بر مردم گشود (همو، 8/406). به گزارش همدانی (1/137-138) در این سال دربغداد فساد، گرانی، قحطی و ناامنی فزونی گرفت، چنانکه ارزش دیناری به درهمی رسید. ابوجعفر حتی مردم دیگر شهرها را به باجگزاری ملزم می‌کرد.
به گفتۀ صولی (ص 258) در 332ق توزون، حمدانیان را شکست سختی داد، اما به پایمردی ابوجعفر بن شیرزاد که ورود معزالدوله احمدبن بویه به واسط و گرفتن خراج آن ناحیه را تهدیدی جدی می‌دانست، میاتن توزون و حمدانیان در شوال همان سال صلح شد. روابط ابوجعفر با توزون همچنان دوستانه ماند، چنانکه در نبرد با سیف‌الدوله نیز جانب توزون را گرفت (همدانی، همانجا) و آنگاه که معزالدوله اهنگ بغداد کرد، ابوجعفر با مال و سپاه، توزون را مدد رسانید. حتی روهی از عیاران را برانگیخت تا به نفع توزون، با سپاه آل بویه نبرد کردند. سرانجام توزون پیروز شد و دیلمیان گریختند (صولی، 262) و ابوجعفر بیش از پیش نزد توزون تقرب یافت.
توزون در 333ق متقی را از خلافت عزل کرد و مستکفی را به جای وی برنشاند. در این وقت چندی ابوالفرج محمدبن علی سامری به وزارت پرداخت، اما به گفتۀ همدانی (1/144) وی جز نامی از وزارت نداشت و رشتۀ کارها به دست ابوجعفر بن شیرزاد بود. توزون در ربیع‌الاول همان سال اموال ابوالفرج را پس از عزل، مصادره کرد و ابوجعفر به جای وی به وزارت رسید (مسعودی، 4/262؛ نیز نک‌ : همدانی، 1/145). او در این مقام نیز به مال‌اندوزی و گرفتن اموال مردم پرداخت و هیچ‌کس را فرو نگذارد. حتی از علی بن عیسی که در هنگام وزارتش او را برکشیده بود (نک‌ : سطور پیشین)، نیز مبلغی گرفت و از دیدار او پرهیز کرد. در همین سال از جانب خلیفه و توزون، به رسالت نزد ناصرالدولۀ حمدانی که در فرستادن خراج تأخیر کرده بود، رفت و صلح برقرار کرد (ابن اثیر، 8/446-447).
در ذیحجۀ همین سال ابوالحسین بریدی برای مقاله با برادرزاده‌اش ابوالقاسم به بغداد رفت و از توزون و ابوجعفر بن شیرزاد قول یاری گرفت، اما وقتی ابوالحسین دریافت که آن دو، در ازای مال فاوانی، برای ابوالقاسم خلعت فرستاده‌اند، برآن شد تا میان ابوجعفر و توزون اختلاف افکند. ابوجعفر پیشدستی کرد و ابوالحسین را به بند کشید، سپس با ارائۀ فتوای قتل او که پیش از آن از طرف فقیهان بغداد صادر شده بود، وی را در حضور خلیفه گردن زدند (همدانی. همانجا؛ ابن کثیر، 11/211).
در اوایل محم 334 ابوجعفر به هیت لشکر کشید تا مالیات آنجا را وصول کند. حاکم هیت با پرداخت مبلغی با ابوجعفر صلح کرد. در 12 محرم که وی هنو در هیت بود، از درگذشت توزون باخبر شد. ابوجعفر که ظاهراً می خواست ناصرالدوله را به امارت برساند، سرانجام خود بدان منصب نشست و به بغداد آمد و در حضور خلیفه و قاضیان سوگند یاد کرد. ابن شیرزاد هزینۀ سپاه را بر دوش کارگزاران مالیاتی و بازرگانان نهاد. او چندان درگرفتن اموال مردم مبالغه می کرد که گفته‌اند در بغداد، اگر کسی برای عائلۀ خویش هم قوتی فراهم می‌کرد، دو خبرچین به نام هاروت و ماروت به امیر خبر می‌بردند و آن را از وی می گرفتند. از این‌رو و به سبب مالیاتهایی که بر همه‌چیز بست، ورود ارزاق و کالا به شهر قطع شد و بغداد را قحطی فرا گرفت (همدانی، 1/146-147؛ ابن اثیر، 8/448-449) سپاهیان بر مردم چیره شدند و بزرگان بغداد گریختند (ابن تغری بردی، 3/285).
در همان سال ابوالحسن احمدبن بویه آهنگ بغداد کرد. ابن شیرزاد که 3 ماه و 5 روز را به امیرالامرائی گذرانیده بود، از بیم وی پنهان شد. با ورود ابن بویه به بغداد، خلیفه نیز پنهان گردید و چون ترکان مقیم بغداد، آن شهر را ترک کردند، خلیفه ظاهر شد و با ابن بویه دیدار کرد و او را مقام امیرالامرائی داد و برای گروهی از جمله ابن شیرزاد از معزالدوله امان خواست (همدانی، 1/148؛ ابن اثیر، 8/449-450٩، اما در شعبان همان سال معزالدوله، مستکفی را از خلافت خلع کرد و مطیع را به جای او برنشانید و ابوجعفر بن شیرزاد با عنوان کاتب مقام وزارت یافت و هرچند او را وزیر نمی‌خواندند، گردانندۀ همۀ کارها بود (مسعودی، 4/277؛ همدانی. 1/149-150).
در شعبان این سال قحطی و مرگ از گرسنگی در بغداد شدت گرفت، چنانکه مردم ناگزیر به خوردن مردار تن در می‌دادند. معزالدوله بر ابوجعفر خشم گرفت و او را به خیانت در اموال متهم کرد (ابن تغری بردی، 3/286). ابوجعفر نیز در رمضان 334 به ناصرالدوله (ابن تغری بردی، 3/286). ابوجعفر نیز در رمضان 334 به ناصرالدوله ابن حمدان که با معزالدوله در جنگ بود، پیوست و با سپاه ناصرالدوله به بغداد بازگشت و بر آنش هر مستولی شد و به نیابت ناصرالدوله به گردانیدن امور پرداخت (ابن اثیر، 8/453). او همچنان از بغداد ناصرالدوله را تقویت می‌کرد تا آنجا که به تحریک او عیاران با سپاه معزالدوله نبرد کردند. د رجریان همین نبرد، ابن شیرزاد بر کافور، خادم معزالدوله، دست یافت. معزالدوله برای تلافی، ابوالحسین بن شیرزاد برادر ابوجعفر را که دستگیر کرده بود. زنده به دار آویخت. پس ابوجعفر نیز کافور را رها کرد و معزالدوله برادر او را از دار فرود آورد (همدانی، 1/151). چون معزالدوله بار دیگر بغداد را تصرف کرد، ناصرالدوله در 335ق پنهان از ترکان (بازماندگان توزون) با او پیمان بست. از این روی ترکان بر ناصرالدوله شوریدند و او ناگزیر با ابن شیرزاد به موصل رفت (نک‌ : ﻫ د، آل حمدان) و چون می‌پنداشت که شورش ترکان بر اثر تحریک ابن شیرزاد بوذه باشد، هنگامی که به مرج جهینه رسید، او را کور کرد (همو، 1/158) و به وزیر خویش صیمری سپرد (ابن اثیر، 8/467). روز بعد ابوجعفر را به بغداد فرستادند و معزالدوله وی را به پرداخت 500 هار درهم محموم کرد (ابوعلی، 2/110). از این پس، از زندگانی و تاریخ مرگ او آگاهی در دست نیست.
ابوجعفر بن شیرزاد چنانکه از مناظرۀ او با مستکفی بر می‌آید، به شعر و ادب نیز علاقه داشت (مسعودی، 4/263). وی را کاتبی خوش‌قدم می‌دانستند که به گفتۀ صولی (ص 255) تا وی کاتب هارون بن غریب الخال بود، هر روز کار هارون بالا می‌گرفت و پس از آن روزگار از او روی بر گردانید و کارش تباه شد. چون کاتب بجکم شد، بجکم چنان حشمتی یافت که هیچ امیری نیافته بود و چون به کتابت توزون پرداخت، توزون به پایه‌ای رسید که کس را گمان نبود.
مآخذ: ابن اثیر، الکامل؛ ابن تغری بردی. النجوم؛ ابن کثیر، البدایه؛ ابوعلی مسکویه، احمدبن محمد، تجارب الامم، به کوشش ف. آمدرز، قاهره، 1332ق/1914م؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعد الشدّه، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1398ق/1978م؛ صولی، محمدبن یحیی، اخبار الراضی باللـه و المتقی للـه، به کوشش هیورث. دن، قاهره، 1936م؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعاد داغر، بیروت، 1385ق/1965م؛ همدانی، محمدبن عبدالملک، تکلمه تاریخ الطبری، به کوشش آلبرت یوسف کنعان، بیروت، 1968م.
محمد آصف فکرت

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2037
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست