َبوبَکْرِ تایْبادیی، زینالدین علی (د 791ق/1389م)، عارف مشهور ایرانی. از
تاریخ و محل تولد و نیز دربارۀ نخستین سالهای عمر و دوران جوانی او اطلاعی در دست
نیست. جامی گوید که وی در علوم ظاهری شاگر مولانا نظامالدین هروی و در طریقت،
اویسی مذهب بود، یعنی به هیچ سلسلۀ خاصی تعلق نداشت و تنها از نفحات روحانی شیخ
احمد نامقی جامی (عارف سدۀ 5 و 6ق، معروف به شیخ جام) فیض و مدد میگرفت (ص 498).
اما قاضی نوراللـه شوشتری، سلسلۀ او را از طریق ابوطاهر خوارزمی و عبیداللـه
بیدآبادی به شیخ علاءالدولۀ سمنانی (659-736ق/1261-1336م) میرساند (2/40). ظاهراً
وی به شیخ جام ارادت کامل داشته و همواره به زیارت تربت او میرفته و در آنجا به
عبادت و ریاضت و تلاوت قرآن کرده است (جامی، همانجا). جامی چگو.نگی ارتباط روحی او
را با شیخ احمد جام در نفحات الانس آورده و گوید که به اشارۀ روحانی آن شیخ، ابوبکر
به زیارت مشهد مقدس رضوی رفت و در آنجا به فیض رسید (همانجا). این نکتۀ اخیر را
قاضی نوراللـه شوشتری نیز در رسالهای که یکی از مریدان ابوبکر در بیان احوال و
مقامات او نوشته بوده، دیده و نقل کرده است (همانجا). ابوبکر سپس از مشهد رهسپار
طوس شد و در آنجا بابا محمد طوسی عارف مجذوب را ملاقات کرد و از اشارات او بهرهور
گردید و بعد از آن نیز هر سال یکی از خواص خود را نزد او می فرستاد تا گفتههای او
را بنویسد و بیاورد، «اگرچه آن سخنان نه بر طریقۀ ارباب عقل بودی، خدمت مولانا معنی
آن را فهم کردی و مقصود از آن بدانستی» (جامی، 499).
ابوبکر در زمان خود شهرت و احترام تمام داشته و مورد توجه بزرگان عصر بوده است.
خواجه بهاءالدین محمد نقشبند در سفر خود به حج از مرو به تایباد رفت و 3 روز نزد
شیخ توقف نمود و خواجه محمد پارسا شاگرد و مرید مشهور خواجه بهاءالدین، از اینکه
موفق به دیدار شیخ نشده بود، اظهار تأسف میکرد (همو، 499-500). جنید شیرازی نیز با
آنکه وی را ندیده بود و نمیشناخت، در خواب وصف بزرگی مقام او را از روحالدین محمد
بن ابوبکر بلدی، از علمای فارس (د 787ق)، شنید و چون بیدار شد، درباره او به تحقیق
پرداخت و او را شناخت (جنید شیرازی، 119-120). توسل جستن خواجه حافظ شیرازی به
ابوبکر برای رهایی از تنگنایی که به سبب مضمون بیت معروف «گر مسلمانی از این است که
حافظ دارد...» برایش پیش آمده بود و راهنمایی ابوبکر او را به نسبت دادن آن قول به
شخص دیگری، داستان مشهوری است که غالباً در شرح احوال خواجۀ شیراز نقل میشود (نک
: خواندمیر، 3/315-316).
ابوبکر تایبادی مورد احترام و توجه سلاطین نیز بود و غالباً تند و بیپروا با آنان
سخن میگفت و آنان را از بیدادگری و تجاوز به حقوق رعایا برحذر میداشت (نک :
فصیح، 3/116؛ یزدی، 1/229؛ خواندمیر، 3/543؛ دولتشاه، 202-203٩. موضوع ملاقات امیر
تیمور با او مشهور است و در اغلب منابع تاریخی ذکر شده است (نک : فصیح، یزدی،
همانجاها؛ غنی، 1/401، به نقل از حافظ ابرو؛ خواندمیر، همانجا). از این اشارات بر
میآید که امیرتیمور به او توجه خاص داشته و او را تکریم و احترام می کرده و مؤید
این نظر نامهای است که وی در سفارش فرزندان شیخ احمد جام و بازماندگان ابوسعید
ابوالخیر به امیرتیمور نوشته است (نک : نوایی، 1-3). ولی آنچه در کتاب تزوکات
تیموری از قول امیرتیمور در این باب نوشته شده و امیر تیمور، شیخ ابوبکر تایبادی را
مرشد و پیر و راهنمای خود معرفی کرده است، ظاهراً ساختگی است و در دورههای بعد در
زمان حکومت تیموریان جعل شده است (نک : مینوی، 4-6). طبق روایات موجود ابوبکر خود
از نزدیک شدن به دستگاه سلاطین اجتناب میکرده است. روش او در تصوف بر مراعات احکام
شرع و مجاهدت در خلوت مبتنی بوده و زهد و ورع او در آن روزگار مشهور بوده است. برخی
از منابع سید شریف جرجانی و سعدالدین تفتازانی را از معتقدان او دانستهاند
(شوشتری، همانجا؛ مدرس، 7/40). وی به تشیع گرایش و به خاندان رسالت ارادت خاص داشته
و از همین روی قاضی نوراللـه شوشتری شرح احوال او را با اشارتی حاکی از تشیع او در
کتاب خود آورده است (2/40-41). از ابوبکر تایبادی یک نامه به امیر تیمور در دست است
و در تذکرهها یکی دو رباعی منسوب به او نقل شده است (دولتشاه، 202؛ شوشتری،
همانجا). او در تایباد درگذشت و در هامنجا به خاک سپرده شد (فصیح، 3/131). در زمان
حکومت شاهرخ، پسر امیر تیمور، بر مزار او ایوانی وسیع شناخته شد که از آثار معماری
آن دوره بهشمار میرود (حکمت، 3/376).
مآخذ: جامی. عبدالرحمن، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، 1336ش؛ جنید
شیرازی، شدالازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران، 1328ش؛ حکمت، علی
اصغر، حاشیه بر تارخ ادبی ایران ادوارد براون، تهران، 1357ش؛ خواندمیر، غیاثالدین،
تاریخ حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1333ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکره
الشعراء، تهران، 1338ش؛ شوشتری، قاضی نوراللـه، مجالس المؤمنین، تهران، 1365ش؛ غنی،
قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران، 1340ش؛ فصیح خوافی، احمدبن محمد،
مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ مدرس، محمدعلی، ریحانه الادب، تبریز،
1346ش؛ مینوی، مجتبی، مقدمه بر تزوکات تیموری، تهران، 1342ش؛ نوایی، عبدالحسین،
اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، تهران، 1356ش؛ یزدی،
شرفالدین علی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1336ش.
بخش ادبیات