responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 1947
ابو اسحاق شيرازی
جلد: 5
     
شماره مقاله:1947

اَبو اِسْحاقِ شیرازی، جمال‌الدین ابراهیم بن علی بن یوسف فیروزآبادی (393-476ق/1003-1083م)، فقیه بزرگ شافعی و استاد نامدار مدرسۀ نظامیۀ بغداد. زادگاه وی شهر گور در فارس بود که در زمان عضدالدولۀ دیلمی (حک‌ 338-372ق) و به فرمان او فیروز آباد نام گرفت (مقدسی، 432؛ سمعانی، 10/278). تاریخ ولادت او را برخی در یکی از سالهای 395، 396 و 397ق نیز گفته‌اند (صریفینی، 162؛ ابن خلکان، 1/31)، ولی بیشتر منابع در سال 393ق اتفاق دارند.
از خاندان و بازماندگانش اطلاعی در دست نیست، تنها ابوطاهر مجدالدین محمد بن یعقوب فیروزآبادی (د 817ق) مؤلف قاموس اللغه، مدعی شده که ابواسحاق نسب می‌برد، اما باتوجه به اینکه فرزندی از ابواسحاق بر جای نمانده و حتی همسری اختیار نکرده است، در باب این انتساب تردید شده است (سخاوی، 10/85).
تحصیلات و استادان: ابواسحاق خود از برخی استادانش در فیروزآباد، غُندجان، شیراز و شمار بیشتری از آنان در بغداد به صراحت نام برده است و چنانکه خواهد آمد، نام بعضی از ایشان را نیز زندگی نامه‌نویسان پس از وی یاد کرده‌اند. او مقدمات علوم را در فیروزآباد از ابوعبداللـه محمد بن عمر شیرازی که از اصحاب ابوحامد اسفراینی بود، فرا گرفت (ابواسحاق، 141) و چندی نیز در غندجان، از شهرهای فارس، نزد ابوعبدالرحمن بن حسن غدنجانی دانش آموخت (همانجا). در 410ق در حدود 17 سالگی برای ادامۀ تحصیلات رهسپار شیراز شد (ابن خلکان، همانجا) و در حلقۀ درس قاضی ابوعبداللـه جلاب، خطیب و فقیه معروف شهر، شرکت کرد. وی در همان سالهای نوجوانی در مجالس درس قاضی ابوالفرج فامی شیرازی، برجسته‌ترین دانشمند ظاهری مذهب فارس، حضور می‌یافته و با او مناظره می‌کرده (ابواسحاق، 140، 178-179) و از همان آغاز زبردستی و توانایی خود را در مناظرات فقهی نشان داده است. در شیراز همزمان با تحصیلات ابواسحاق و پیش از آن، مذهب اصحاب حدیث و مذهب حنفی و شافعی، رایج بوده است و ظاهری مذهبان، از پیروان داوود اصفهانی (د 270ق) در شیراز هواداران و مجالس درس فراوان داشته‌اند و امور قضایی به دست انان بوده است (مقدسی، 439).
هرچند در نوشته‌های ابواسحاق اشارتی به توقف و تحصیل او در بصره نشده است، از جزری نامی که به اختلاف خوزی یا خَزَری نیز نوشته شده، در فهرست استادان او در بصره یاد کرده‌اند و چنین می نماید که او در سفر به بغداد چندی در بصره مانده و در همین فرصت از محضر آن استاد استفاده کرده است (سمعانی، همانجا؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، 9/7؛ ذهبی، 18/453). ابواحمد ابن رامین بغدادی نیز که ابواسحاق از او در شمار استادانش یاد کرده، هرچند اشاره‌ای به محل استفادۀ خود از محضر درس او نکرده، به احتمال از استادان وی در بصره بوده است (نک‌ : ابواسحاق، 133)، اما تذکره نویسان او را از استادان ابواسحاق در شیراز نوشته‌اند (سبکی، 3/89؛ اسنوی، 2/84). بهع هر روی ابواسحاق که خود را از مدرسان و فقیهان فارس بی‌نیاز دیده، برای تکمیل دانش خود به بغداد رفت، بغدادی که روزگاری دراز رونق مراکز آموزشی شیعیان بر اثر نفوذ حکمرانان شیعی مذهب آل بویه از یک سو و غلبۀ حنبلی مذهبان از سوی دیگر، پیروان مذهب شافعی را تا حدودی در این شهر ناتوان ساخته بود.
ابواسحاق در 415ق به بغداد درآمد و در حلقۀ درس قاضی ابوالطیب طبری (د 450ق) استاد و پیوشایی بزرگ شافعیان مرکز خلافت عباسی حضور یافت و از شاگردان برجسته و معید مجلس درس او شد. ابواسحاق با ستایش فراوان از این استاد نام برده و یادآور شده که ده و اند سالی در حلقۀ درس وی حضور یافته و از او و نیز استاد دیگرش ابوحاتم طبری بیش از دیگران بهره برده است. گفتنی است که ابواسحاق دو سال با اجازۀ ابوالطیب در مسجد او به تدریس پرداخت (ابواسحاق، 134، 135، 137).
از دیگر استادان ابواسحاق در بغداد، ابوالحسن شیرجی فرضی حاسب، ابومحمد عبدالوهاب بن علی بن نصر، ابوالقاسم منصور بن عمر کرخی، قاضی ابوعلی محمد بن احمد هاشمی حنبلی (د 428ق) از بزرگان هاشمیان و پیشوای حنبلیان بغداد و از نزدیکان خلیفه القادر عباسی (همو، 128، 137، 170، 174-175)، و ابوبکر خوارزمی برقانی، ابوعلی ابن شاذان و ابوالفرج محمد بن عبداللـه خرگوشی در حدیث، و ابوعلی زجاجی در فقه و اصول، و ابوحاتم قزوینی شاگرد ابن باقلانی در کلام بوده‌اند (ابن خلکان، 1/29؛ ذهبی، 18/458). ابوعبداللـه محمد بن عبداللـه بیضاوی از دیگر استادان او با اینکه به گفتۀ خود ابواسحاق ساکن بغداد بوده است (ص 134)، اما ابن نجار به صراحت، بیضاوی را استاد فقه او در شیراز نوشته است (نک‌ : ابن خلکان، 1/30).
کوشش بی‌وقفۀ ابواسحاق در اشتغال به تحصیل و استحکام مبانی علمی به حدی بود که به اعتراف خویش هر قیاس را 000‘1 بار و هر درس را 100 بار تکرار می‌کرد، چنانکه برای استشهاد به بیتی از قصیده‌ای، تمامی آن قصیده را از بر می‌کرد و استادش ابوالطیب طبری او را به جهت اشتغال همیشگی در مجالس درس مسجد، «حمامه المسجد» می‌نامید (ابن جوزی، عبدالرحمن، صفه، 4/66؛ ابن دمیاطی، 45). ابواسحاق با تنگدستی و تحمل انواع سختیها دیری نپایید که در دانشهایی چون فقه و اصول، کلام، خلاف، جدل، حدیث و نیز تصوف مهارتی به کمال یافت و بر دقایق مسائل و نکات مباحث و زبدۀ مطالب چنان آگاهی یافت که ریاست مذهب شافعی بر او مسلّم و آستانش مجمع رجال فقه و فتوا و صوفیان و سالکان از اقطار و اکناف عالم اسلام شد (نک‌ : نووی، 1(2)/172-173).
در 430ق ابوالطیب طبری که ابواسحاق سالها معید درس او بود، از وی خواست که در مسجدش در باب المراتب به جای وی تدریس کند (ابواسحاق، 135؛ ابن دمیاطی، 43). از آن تاریخ در حکم فقیهی جامع الاطراف و استادی دانشمند بر کرسی تدریس نشست و از 459ق که به مدرسۀ نوبنیاد نظامیه انتقال یافت، تا واپسین دم حیات روزگار خود را به تدریس گذرانید (صریفینی، همانجا).
تدریس در مدرسۀ نظامیۀ بغداد: این مدرسه از کهن‌ترین و بزرگ‌ترین نهادهای آموزشی مذهب شافعی در بغداد بوده که در 459ق گشایش یافت (نک‌ : کسائی، 116-117). خواجه نظام‌الملک طوسی بنیانگذار این مدرسه، هنگامی که به منصب وزارت در دستگاه سلاطین سلجوقی دست یافت و در سرزمینهای خلافت شرقی و قلمرو سلجوقی سررشتۀ امور را به دست گرفت، شافعی مذهبان و اشعریان، به خصوص در بلاد خراسان، بر اثر سختگیریهای عمیدالملک کندری (د 456ق) وزیر حنفی مذهب و متعصب پیش از او، در وضعی دشوار و آشفته به سر می‌بردند و با آنکه حنفی مذهبان بر اثر حمایت خلفای عباسی و حنبلیان بغداد به جهت اکثریت پیروانشان آرامشی نسبی داشتند، آموزشهای آشکار شیعیان در دورۀ حکمرانان شیعی آل بویه و تبلیغات نهانی فاطمیان اسماعیلی، اطاعت روحانی از آل عباس و مذاهل اهل سنت را سخت سست کرده بود. از این‌رو نظام‌الملک شافعی مذهب بر آن شد که با تأسیس مدارسی در قلمرو سلاطین سلجوقی و خلافت عباسی برای شافعی مذهبان به یاری مذهب خویش که در آن تعصبی تمام داشت، ثیام کند تا با رواج و اشاعۀ مذهب شافعی و تقویت مذاهب اهل سنت، پیشروی تعلیمات شیعیان و اسماعیلیان و جمع‌الازهر، مرکز فعال تبلیغاتی آنان، را در این بخش وسیع از دنیای اسلام سد سازد (نک‌ : همو، 111).
شایسته‌ترین چهرۀ نامداری که ممکن بود از وجود او به عنوان اعلم پیشوایان مذاهب اهل سنت و استاد بی‌مانند برای تدریس در این مدرسۀ پرآوازه استفاده شود، ابواسحاق بود که خواجه نظام‌الملک از مدتها پیش به پایگاه والای علمی و اجتماعی او آگاهی داشت. از این‌رو از وی دعوت کرد که به عنوان نخستین استاد نظامیه در روز 10 ذیقعدۀ 459 همزمان یا برگزاری مراسم باشکوه گشایش مدرسه به تدریس پردازد. بامداد آن روز که ابواسحاق راهی مدرسه بود، چون شنید که بخشی از زمینها و ابزار مدرسه غصبی است، بی‌توجه به آنهمه تشریفات و انبوه حضار که به ورود و شرکت در درس او چشم دوخته بودند، مسیر خویش را تغییر داد و در نقطه‌ای پنهان شد و چون او را نیافتند، ناگزیر شیخ ابومنصور ابن یوسف، یکی از بزرگان حاضر در مدرسه، از ابونصر این صباغ فقیه بزرگ شافعی و تالی ابواسحاق در علوم مذهب، درخواست کرد که تدریس را آغاز کند و مراسم گشایش نظامیه با تدریس او برگذار شد. چون این خیر به نظام‌الملک رسید، سخت برآشفت و از عمید ابونصر خواست تا ابواسحاق را به هر نحو که شده، به حضور و تدریس در مدرسه راضی کند و سرانجام با اصرار نمایندۀ او و طالب علمانی که خواستار حضور او در مجلس درس بودند، به تدریس در نظامیه تن در داد و از اول ذیحجۀ همان سال تا آنگاه که زنده بود، در انجا به تدریس پرداخت و نظامیۀ بغداد از معیدان درس و مدرّسان پس از او در نظامیه بودند، از بزرگ‌ترین مراکز آموزشی فقه شافعی و ادب عربی و مرکز تبادل افکار و آراء و وعظ و تذکیر و مناظرات فقهی و حل و فصل مسائل سیاسی در شرق اسلام شد (نک‌ : ابن خلکان، 2/129، 3/217-218؛ کسائی، همانجاها).
شاگردان و راویان: ابواسحاق بیش از 30 سال به تدریس و 50 سال به افتا اشتغال داشته (صریفینی، همانجا). حضور ابواسحاق در نظامیه و توجه خاص نظام‌الملک به این مدرسه چنان شهرت و منزلتی از آغاز به آن داد که بسیاری عقیده داشتند هر طالب علمی که در این مدرسه قدم نهد، حق تعالی بهره‌ای از دانش نصیب او می‌گرداند (هندوشاه، 270). از این‌رو بسیاری از شاگردان ابواسحاق پس از فراغ از تحصیل در نظامیه، به بالاترین مدارج علمی و اجتماعی آن روزگار یعنی منصب قضا، افتا، پیشوایی، تدریس و وعظ در مراکز بزرگ بلاد اسلامی دست یافتند (ذهبی، 18/456؛ اسنوی، 2/83؛ سبکی، همانجا). تنی چند از مشهورترین آنان عبارتند از: ابوالولید سلیمان بن خلف باجی ٠یاقوت، ادبا، 11/248)، وزیر ابوشجاع رودراوری (ابن خلکان، 5/134)، ابوعبداللـه حسین بن محمد طبری (ابن اثیر، 10/352)، ابوالفرج عبیداللـه بن حسن قاضی بصره (همو، 10/415)، ابونصر مؤتمن بن احمد ساجی (همو، 10/500)، ابوبکر محمد بن حسین شاشی (ابن خلکان، 4/219-221) و ابوسعد یحیی بن علی حلوانی (ابن جوزی، یوسف، 8(1)/124). همچنین نامورانی چون خطیب بغدادی، ابوزکریا خطیب تبریزی، عبدالغافر فارسی، ابونصر حمیدی، شیرویۀ دیلمی و ابوبکر ابن شهرزوری، در بغداد یا شهرهای مسیر سفر ابواسحاق به خراسان از او حدیث و دیگر فواید علمی را فرا گرفته‌اند. (نک‌ : عمادالدین کاتب، ذیل ابواسحاق شیرازی؛ سمعانی، 10/278؛ ذهبی، 18/453-454، 460؛ برای فهرستی از شاگردان ابواسحاق، نک‌ : هیتو، 136-157).
دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی عصر ابواسحاق: پس از گذشت زمانی افزون بر 60 سال ــ از هنگامی که ابونصر شاپور بن اردشیر وزیر بهاءالدوله، دارالعلم و کتابخانۀ معروف شیعیان را در بغداد بنیاد نهاد تا سلطۀ سلجوقیان ــ بغداد هنوز از مراکز معتبر آموزشی شیعیان بود و سرانجام دو سالی پس از غلبۀ سپاه طغرل بر بغداد (447ق) و حمایت وی از خلیفۀ عباسی و انقراض قدرت آل بویه، این دارالعلم و خانه و کتابخانۀ فقیه نامدار امامیه، شیخ طوسی به آتش کشیده شد و تأسیسات آموزشی شیعیان از رونق افتاد (ابن اثیر، 9/101، 111، 350، 637). از سوی دیگر، تأسیس مدرسۀ حنفیه در کنار آرامگاه ابوحنیفه توسط ابوسعد مستوفی، نمایندۀ الب ارسلان و همزمان با آن، گشایش نظامیۀ شافعیۀ بغداد در 459ق، نقطۀ آغازی برای تقویت مبانی و رونق و اقتدار مذاهب اهل سنت در بغداد بود (نک‌ : همو، 10/54؛ کسائی، 108).
ابواسحاق که در 447ق پس از مرگ قاضی ابوعبداللـه حسین بن ماکولا از درخواست خلیفه مبنی بر پذیرفتن منصب مدرسی نظامیۀ بغداد و حمایت بی‌دریغ خواجه نظام‌الملک وزیر مقتدر، در رویدادهای مهم سیاسی ـ مذهبی این قلمرو وسیع سهم و اعتباری قابل ملاحظه یافت؛ چنانکه در 465-466ق با مساعدت ابوجعفر هاشمی رئیس حنبلیان بغداد در وادار ساختن خلیفه قائم به جلوگیری از رواج فحشا و شرابخواری در بغداد توفیق یافت (ابن اثیر، 10/91) و سرانجام چنان مورد توجه قرار گرفت که در 467ق بغدادیان بر رأی وی در انتخاب خلیفۀ جدید صحه گذاشتند و او که مقتدی را برگزید، نخستین کسی بود که از سوی پیشوایان مذاهب با وی بیعت کرد (جعدی، 129؛ سبکی، 3/92).
در ماجرای درگیری اعتقادی ابونصر قشیری اشعری با حنبلیان بغداد در سالهای 469-470ق، ابواسحاق حداکثر نفوذ خود را در دفاع از وی به کار گرفت (نک‌ : ابن اثیر، 10/104-111؛ سبکی، 3/98-99). بزرگداشت خلیفه مقتدی و وزیر سلجوقی، نظام‌الملک، در حق ابواسحاق به پایه‌ای بود که در رویدادهای سخت و حل اختلافات از نفوذ معنوی او استمداد می‌کردند. چنانکه در ذیحجۀ 475 به درخواستی خلیفه به ریاست هیأتی به منظور شکایت از ابوالفتح بن ابی اللیث، عمید سلجوقیان در عراق به سوی ملکشاه و نظام‌الملک به خراسان گسیل شد. در این سفر چند تن از بزرگان عراق نیز که غالباً از شاگردان و پیروان ابواسحاق بودند، چون ابوعبداللـه طبری و فخرالاسلام شاشی، با وی همراهی کردند.
آورده‌اند که وی در مسیر سفر خود به نیشابور با استقبال و پذیرایی بی‌سابقۀ پیشوایان مذاهب و صوفیان و بزرگان مواجه شد و مردم هرچه داشتند، بر مقدم او نثار می‌کردند و خاک زیر سم استر او را برای تبرک می‌بردند (صریفینی، همانجا؛ ابن اثیر، 10/125-126؛ ابن خلکان، 5/287-288). امام الحرمین ابوالمعالی جوینی (د 478ق) که خود پیشوای شافعیان خراسان و رئیس و استاد نظامیۀ نیشابور و در حکم رقیب ابواسحاق در آن دیار بود، در بیرون شهر با گرمی و فروتنی از او استقبال کرد و در محضر نظام‌الملک با او به مناظره پرداخت (بنداری، 69؛ ابن خلکان، 5/287).
این سفر ابواسحاق به خراسان و بزرگداشت و اکرامی که شاه و وزیر در حق او کردند، برای عراقیان پیروزی بزرگی بود، زیرا که او علاوه بر کوتاه کردن دست نمایندۀ سلجوقیان از مداخله در امور بغداد که خواست همۀ مردم بود، توانست دختر سلطان را برای خلیفه خواستگاری کند و با تقویت مبانی دوستی و خویشاوندی بین سلطنت سلجوقی و خلافت عباسی با پیروزی به بغداد بازگردد (همو، 5/287-288).
ابواسحاق حدود 3 ماه پس از بازگشت در بغداد درگذشت و ابوالوفاء ابن عقیل از بزرگان حنابلۀ بغداد او را غسل داد و خلیفه مقتدی بر او نماز گزارد و در باب ابرز بغداد به خاک سپرده شد (ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، 9/8).
ابواسحاق در گذران زندگی بسیار ساده و بی‌پیرایه بود و تا آنگاه که در نظامیه به تدریس پرداخت، حقوق و مستمری دریافت نمی‌کرد (نک‌ : ابن خلکان، 2/74؛ ذهبی، 18/458). وی از معدود پیشوایان مذهبی بود که به سبب نداشتن استطاعت مالی حج نگزارد (سبکی، 3/95). استقلال روحی و آزادگی و خویشتن‌داری ابواسحاق به حدی بود که با آنهمه احترامی که نظام‌الملک، بزرگ‌ترین رجل سیاسی آن عصر، برای وی قائل بود، وی او را «بهترین ستمکاران» نامید و در استشهادی که نظام‌الملک از برخی زهّاد در تأیید عدالت و پاک اعتقادی خویش گرفت تا با خود به گور برد، تنها ابواسحاق بود که نوشت: «حسن خیر الظَلَمه» و چون خواجۀ بزرگ این پدید، اعتراف کرد که هیچ‌کس راست‌تر از ابواسحاق ننوشته است (هندوشاه، 277).
حضور ابواسحاق در مجالس وعظ ابونصر قشیری، واعظ و صوفی مشهور نیشابوری و جانبداری از ابونصر در درگیری با حنبلیان در بغداد (نک‌ : سطور قبل)، از سالها پیش بر محبوبیت ابواسحاق نزد صوفیان خراسان افزوده بود، چنانکه در سفر به خراسان وقتی به بسطام رسید، شیخ سهلکی، صوفی سالخوردۀ آن ولایت، به دیدار ابواسحاق شتافت و دست او را بوسید و ابواسحاق نیز در حق او اکرام بسیار روا داشت (ابن اثیر، 10/126؛ سبکی، 3/91).
دربارۀ پایگاه دانش ابواسحاق، قاضی القضاه ابوالحسن ماوردی از رجال سیاسی ـ مذهبی معاصر ابواسحاق گفته است که کسی را در مذهب به پایۀ ابواسحاق نیافته است (ذهبی، 18/459؛ سبکی، 3/95). امام موفق حنفی، پیشوای اصحاب رأی روزگار خود نیز ابواسحاق را «امام المؤمنین» فقیهان خوانده و عمدالدوله ابن جهیر وزیر عباسیان و قاضی محمدبن محمد ماهانی و شجاع ذُهلی از معاصران ابواسحاق، پیشوایی و برتری علمی و مراتب زهد و پارسایی او را تأیید کرده‌اند (ذهبی، 18/460، سبکی، همانجا).
ابواسحاق در عقاید پیرو مکتب اشعری بود و اگرچه برخی چنین می‌پنداشتند که دفاع وی از معتقدات اشعری به رغم میل درونی و به سبب مقام او در استادی و ریاست مدرسۀ نظامیۀ شافعیه بر وی تحمیل شده است، ولی این مدعا را بزرگان شافعی ـ اشعریِ نزدیک به زمان او مردود شمرده و در اثبات خود به یکی از فتاوای او اشاره کرده‌اند که در آن به صراحت مخالفان اشعریان را اهل بدعت شمرده است (ابن عساکر، 277؛ نیز نک‌ : هیتو، 121-123). محمدحسن هیتو در کتاب الامام الشیرازی، حیاته و آراؤه الاصولیه، به تفصیل به بررسی آثار و نظریات اصولی ابواسحاق شیرازی پرداخته است.
آثار: ابواسحاق در اصول و فروع، خلاف و جدل و زندگی‌نامۀ فقیهان آثاری دارد به شرح زیر:
الف ـ چاپی:
1. التبصره، که از متون مهم در اصول فقه شافعی به شمار می‌رود، به کوشش محمدحسن هیتو در 1400ق/1980م در دمشق به چاپ رسیده است.
2. التنبیه، مختصری است در فقه برای مبتدیان و دانش آموختگان که تألیف آن در 452 آغاز و در 453ق به پایان رسیده است. این کتاب یکی از متون فقهی مهم شافعیان است که جمعی آن را شرح و تلخیص کرده یا به نظم درآورده‌اند (نک‌: هیتو، 168-177). متن عربی التنبیه نخستین‌بار به کوشش جوینبول همراه با متن ترجمۀ لاتین در 1879م در لیدن و پس از آن بارها به چاپ رسیده است.
3. رساله فی علم الاخلاق، به کوشش عبدالعلیم صالح، قاهره، 1319ق.
4. الطب الروحانی، در مواعظ که در 1299ق چاپ شده است.
5. طبقات الفقهاء، شرح مختصری در احوال فقیهان از صحابه و تابعین و نسلهای پس از آنان از پیروان مذاهب اهل سنت تا روزگار مؤلف که بارها از جمله به کوشش احسان عباس در بیروت (1401ق/1980م) به چاپ رسیده است.
6. عقیده ابی اسحاق الشیرازی، نوشته‌ای است بسیار کوتاه که نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ سلطنتی برلین و کتابخانۀ گوتا وجود داشته (آلوارت، شم‌ 1946؛ پرچ، 661) و عبدالمجید ترکی متن نسخۀ برلین را در مقدمه‌اش بر شرح اللمع (1/88-89) به چاپ رسانیده است. این متن با نسخه‌ای تحت عنوان معتقدات ابی اسحاق الشیرازی، موجود در کتابخانۀ حاجی محمود افندی در استانبول قابل مقایسه است (نک‌ : همو، 1/54-55).
7. اللمع، مختصری در اصول فقه که شروحی بر آن نوشته‌اند: از جمله شرح ضیاءالدین هذبانی در دو مجلد و شرح طاهربن یحیی بن ابی‌الخیر سیری و کتاب الامثال در شرح امثال اللمع از قاضی مسعودبن علی اشرفی (نک‌ : یاقوت، بلدان، 3/214؛ حاجی خلیفه، 2/1562).
8. الملخص فی الجدل، که تحقیق آن موضوع پایان‌نامۀ محمد یوسف آخندجان نیازی بوده و در دو جزء در مکه (1407ق/1987م) به چاپ رسیده است.
9. المهذب، در فقه که ابواسحاق با تألیف آن توانایی خود را در دانش فقه نشان داده است (برای انگیزۀ تألیف، نک‌ : سبکی، 3/92). تألیف این اثر در 455ق آغاز شد و در 469ق به پایان رسید (همو، 3/95) و بارها از جمله در 1323 و 1329ق و 1976م در قاهره به چاپ رسیده است. المهذب نیز همچون التنبیه، در فقه شافعی از متون پایه به شمار می‌رفته و حتی در حیات مؤلف متن درسی بوده است (نک‌ : قفطی، 2/287). شرحهای بسیاری بر این کتاب نوشته‌اند که مشهورترین آنها شرح نووی به نام المجموع است (برای تفصیل، نک‌ : هیتو، 164-167).
10. الوصول الی علم الاصول یا شرح اللمع، به کوشش عبدالمجید ترکی، بیروت / الجزائر، 1979م.
ب ـ خطی: 1. الاشاره الی مذهب اهل الحق، که نسخه‌ای از آن در کتابخانۀ بلدیۀ اسکندریه هست (نک‌ : GAL, I/480؛ الفهرس التمهیدی، 122)؛ 2. عقیده السلف، که دوسلان نسخه‌ای از آن را در کتابخانۀ ملی پاریس نشان داده (دوسلان، شم‌ 1396(3)) و آغاز آن با اثر چاپی شم‌ 6 متفاوت است؛ 3. علل الفقه، که تلخیصی از آن در کتابخانۀ سلطنتی برلین نگهداری می‌شود (آلوارت، شم‌ 4980) و تلخیص کننده ناشناخته است؛ 4. ملخص فی الحدیث، که گزیده‌ای از مقدمۀ آن دربارۀ نماز در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است (دوسلان، شم‌ 1395(4))؛ 5. النکت فی المسائل المختلف فیها بین الامامین ابی حنیفه والشافعی، که نسخه‌هایی از آن در کتابخانۀ دانشگاه لیدن و وهبی استانبول نگهداری می‌شود. نسخه‌ای از این کتاب که در کتابخانۀ احمد ثالث در استانبول است، عنوان اختلاف الفقهاء را دارد (ترکی، 1/56؛ ورهووه، GAL, S, I/670; 160). تحقیق بخش معاملات این کتاب موضوع پایان‌نامۀ زکریا عبدالرزاق مصری بوده و در 1405ق در مکه به چاپ رسیده است.
مآخذ: ابن اثیر، الکامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوه، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، 1406ق/1986م؛ همو، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1359ش؛ ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآه الزمان، حیدرآباد دکن، 1370ق/1951م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دمیاطی، احمدبن ایبک، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، بیروت، 1399ق/1978م؛ ابن عساکر علی بن حسن، تبیین کذب المفتری، دمشق، 1347ق؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، به کوشش خلیل میس، بیروت، دارالقلم؛ اسنوی، عبدالرحیم بن حسن، طبقات الشافعیه، به کوشش عبداللـه جبوری، بغداد، 1391ق/1971م؛ بنداری اصفهانی، فتح بن علی، زبده التواریخ، قاهره، 1974م؛ ترکی، عبدالمجید، مقدمه و تعلیقات بر شرح اللمع ابواسحاق شیرازی، بیروت، 1408ق/1988م؛ جعدی، عمربن علی، طبقات فقهاء الیمن، به کوشش فؤاد سید، قاهره، 1957م؛ حاجی خلیفه، کشف؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، 1405ق/1984م؛ سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیه الکبری، قاهره، 1324ق؛ سخاوی، محمدبن عبدالرحمن، الضوء اللامع، قاهره، 1355ق؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، 1399ق/1979م؛ صریفینی، ابراهیم بن محمد، تاریخ نیسابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، 1403ق؛ عمادالدین کاتب، محمد، خریده القصر (قسم شعرای ایران)، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ الفهرس التمهیدی للمخطوطات المصوره، قاهره، 1948م؛ قفطی، علی ابن یوسف، انباه الرواه، قاهره، 1371ق/1952م؛ کسائی، نوراللـه، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران، 1363ش؛ مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم، لیدن، 1906م؛ نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء واللغات، قاهره، اداره الطباعه المنیریه؛ هندوشاه بن سنجر نخجوانی، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1357ش؛ هیتو، محمدحسن، الامام الشیرازی حیاته و آراؤه الاصولیه، بیروت، 1400ق/1980م؛ یاقوت، ادبا، همو، بلدان؛ نیز:
Ahlwardt; De Slane; GAL; GAL, S; Pertsch; Voorhoeve.
نوراللـه کسائی

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 1947
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست