اِبْنِ یَمین، امیر فخرالدین محمود بن یمینالدین طغرایی فریومدی (د 769ق/1368م)،
شاعر پارسی گوی سدۀ 8ق. پدرش امیر یمینالدین، مردی ادیب و فاضل و شاعر بود و در
دستگاه خواجه علاءالدین محمد فریومدی، صاحب دیوان و وزیر خراسان، به شغل استیفا و
طغرانویسی اشتغال داشت و ظاهراً از همین روی به طغرایی شهرت یافته بود (نک : ابن
یمین، آغاز مقدمۀ دیوان؛ فصیح، 63؛ دولتشاه، 204-205). تاریخ ولادت ابن یمین به
درستی معلوم نیست، لیکن چون در بعضی از اشعار خود به سالهای 703 و 704ق اشاره
میکند (ص 516، 568) و در این اوقات اگر دست کم نزدیک به 20 سال داشته باشد، طبعاً
سال ولادت او را میتوان در حدود 685ق قرار داد.
ابن یمین دوران کودکی را در زادگاه خود فریومد، از نواحی بیهق (حدود سبزوار کنونی)
گذرانید و در همانجا به تحصیل مقدمات علوم پرداخت و شاید در همین دوران بود که به
گفتۀ خود در علوم معقول و منقول مهارت یافت (ص 315). پدرش در پرورش استعداد شاعری
او مؤثر بود و از روزگار نوجوانیِ فرزند خود با او مشاعره و مناظره داشت. ظاهراً
مکاتبات شعری این دو در آن روزگار شهرتی داشته است (نک : دولتشاه، 205).
شغل دیوانی و طغرانویسی در خاندان ابن یمین موروثی بود (نک : ابن یمین، آغاز مقدمۀ
دیوان) و او نیز در جوانی چندی به این کار مشغول شد. نخست مانند پدر به دسنگاه
خواجه علاءالدین تعلق یافت (نک : رشید یاسمی، 11-12) و هنگامی که سلطان ابوسعید
بهادرخان درگذشت (736ق)، او نیز همراه خواجه علاءالدین وزیر به دربار طغای تمور
پیوست و چندسالی در استراباد بود، ولی با بالا گرفتن کار سربداران درآمد و با او در
جنگی که میان سربداران و ملک معزالدین حسین کرت، فرمانروایان هرات در 743ق در زاوه
(تربت حیدریۀ کنونی) درگرفت، شرکت جست. امیرمسعود در جنگ شکست خورد و از میدان
گریخت و گروهی از یاران او به اسارت افتادند. دیوان اشعا ابن یمین در این گیر و دار
ناپدید گردید و او خود نیز گرفتار و به حضور ملک حسین برده شد. ملک حسین از او
دلجویی، و او را آزاد کرد. وی سپس قطعهای در تأسف بر از دست رفتن دیوان خود و مدح
سلطان سرود و به پیشگاه ملک عرضه نمود (فصیح، همانجا؛ عبدالرزاق سمرقندی،
1/187-188؛ رشید یاسمی، 22-23، 28، 45، 50-51). ابن یمین پس از این واقعه چند سالی
در خمت سلطان هرات گذراند و قصایدی در مدح او و بعضی از بزرگان دربار او سرود، ولی
سرانجام به زادگاه خود رفت و در مزرعهای که از پدر به میراث برده بود، اقامت کرد
(همو، 56-58، 102، 120). با اینهمه نسبت به امیران سربدار که چون او شیعی مذهب
بودند، ارادت میورزید و با آنکه از دستگاه امیران و شاهان دوری گزیده بود، از
عنایات فرمانروایان این گروه برخوردار بود و قصایدی در مدح اکثر انان، از
وجیهالدین مسعود تا نجمالدین علی مؤید آخرین امیر سربداران، در دیوان او دیده
میشود.
وی ظاهراً در جوانی سفری به جرجان کرده و از آنجا با پدر خود مکاتباتی به نظم داشته
است (نک : همو، 11) و چنانکه از دیوان او بر میآید، چندی در تبریز (ص 403) و
سلطانیه (ص 355) و مدتی نیز در عراق (ص 332، 461) اقامت داشته است. در تبریز به
دستگاه غیاثالدین محمد، پسر خواجه رشیدالدین فضلاللـه و وزیر سلطان ابوسعید تعلق
داشته و در عراق در خدمت خواجه سعدالدین مسعود، از امیران اینجو، بوده است، ولی
تعیین تاریخ این سفرها به درستی ممکن نیست. از گفتههای خود او چنین بر میآید که
در تبریز و سلطانیه و عراق، روزگارش به خوشی و آسودگی نمیگذشته و قدر و منزلتش را
نمیشناختهاند. در 754ق، هنگامی که خواجه یحیی کَرّابی، امیر سربدار، برای ملاقات
طغای تمور به استراباد و مازندران رفت، ابن یمین نیز همراه او بود و در این سفر که
باید آخرین سفر او از فریومد بوده باشد، قصایدی در مدح ممدوح دیرین خود سرود و از
دوستی و اتحاد میان امیر سربدار و طغای تمور اظهار شادمانی کرد (ابن یمین، 106-108؛
رشید یاسمی، 75)؛ ولی در همین سفر بود که در مجلس جشنی، طغای تمور به اشارۀ خواجه
یحیی به زخم کارد کشته شد (نک : دولتشاه، 177-179؛ رشید یاسمی، 74-77). ابن یمین
پس از این واقعه به فریومد بازگشت و تا پایان عمر در مزرعۀ خود انزوا اختیار کرد و
جز به ندرت قصیدهای نمیسرود. با اینهمه در آغاز حکومت خواجه نجمالدین عل مؤید و
به سبب فضایل اخلاقی و دانش دوستی او، در چند قصیده او را مدح گفت (همو، 78-81،
102).
وفات ابن یمین در سومین سال حکومت این امیر سربدار (769ق) اتفاق افتاد (فصیح، 101؛
رشید یاسمی، 80-81) و در کنار مزار پدرش یمینالدین طغرایی به خاک سپرده شد
(دولتشاه، 207). اینکه دولتشاه سمرقندی (همانجا) و به پیروی از او اوحدی (ص 101) و
شوشتری (2/673) و برخی دیگر از تذکرهنویسان درگذشت او را در 745ق گفتهاند، نادرست
است.
از احوال شخصی و خانوادگی ابن یمین آگاهی ما اندک است. پدرش امیر یمینالدین چنانکه
گفته شد، از شاعران و منشیان بنام آن دوران بود و در 722ق در فریومد وفات یافت (ابن
یمین، 568) و مادرش تا 741ق زنده بود و در همانجا میزیست (همو، 587-588). او خود
در دیوان اشعار در قطعهای که به «فرزندان روحانی» یعنی سرودههای خود اشاره
میکند، گوید که «سهچار» فرزند جسمانی دارد (ص 464-465)، ولی در «کارنامه» تنها از
دو تن از فرزندان خود، به نامهای محمد و حسن یاد میکند (ص 588) و محمد را که
ظاهراً اهل فضل بوده و شعر میگفته است، به هنرمندی و سخنوری میستاید (ص 673).
مذهب ابن یمین، چون بسیاری از مردم سبزوار در آن روزگار، تشیع و دوستی خاندان رسالت
بوده و نزدیک شدنش به امیران سربدار نیز از انگیزههای اعتقادی خالی نبوده است.
برخی از بهترین قصاید او در مدح و نعت علی بن ابی طالب(ع) و فرزندان اوست (ص 8،
31-32، 37-38، 38-39، 39-40، 44-45).
از آثار ابن یمین آنچه بر جای مانده است، یکی دیوان اوست که شامل قصاید، غزلیات،
مقطعات، رباعیات و چند ترجیعبند، ترکیببند، مسمط، مخمس، مستزاد و چند مثنوی و
برخی ماده تاریخها و چیستانهاست، دیگری نمونههایی از منشآت اوست که در فرائد غیاثی
(یوسف اهل، 1/171-172، 2/143-145، 506-508) و در بعضی از نسخههای دیوان او (نک :
برتلس، 2/238-240) دیده میشود. دیوان او، چنانکه گفته شد در 743ق در جنگ میان
سربداران و معزالدین حسین کرت به غارت رفت و به گفتۀ خود او، 10 سال بعد، آنچه در
یادها و در «جرائد افاضل نامدار» و «سفائن اماثل» روزگار از اشعارش به دست میآمد،
گرد آورد و سرودههای سالهای بعد از آن را نیز بر آن افزود و مجدداً دیوانی ترتیب
داد (نک : ابن یمین، 3-5) که امروز نسخههای مختلف از آن در دست است.
آنچه از قصاید وی بر جای مانده، بیشتر در مدح امیران سربدار، خواجه علاءالدین وزیر،
طغای تمورخان و ملک معزالدین کرت است و نام برخی از بزرگان آن روزگار خراسان نیز در
قصاید و قطعات و ماده تاریخهای او دیده میشود. دور نیست که در روزگار جوانی و آغاز
کار قصایدی در مدح وزرا و بزرگان خراسان داشته که با گم شدن دیوانش از میان رفته
است. مضامین غزلیات او عاشقانه است، ولی گهگاه اشارات اخلاقی و عرفانی نیز در آنها
دیده میشود و سخن او از تشبیهات و تعبیرات بدیع خالی نیست. از مثنویهای او یکی
«کارنامه» است که در 741ق، یک سال پیش از قتل خواجه علاءالدین وزیر، در اوقاتی که
در دستگاه طغای تمور بوده، سروده است. این «کارنامه» است که در 741ق، یک سال پیش از
قتل خواجه علاءالدین وزیر، در اوقاتی که در دستگاه طغای تمور بوده، سروده شده است.
این «کارنامه» نیز مانند «کارنامۀ بلخ» حکیم سنایی، وصف احوال خود شاعر و خطاب به
باد است که میان دوستان پیامرسانی میکند. ابن یمین در این منظومه از دوری خود از
فریومد شکوه میکند و از جمعی از بزرگان درباری و سران لشکر و علمای آن شهر از جمله
خواجه علاءالدین و فرزندانش، یاد میکند و در پایان به پدر و مادر و فرزندان خود
سلام و پیام میفرستد. دو مثنوی دیگر او، «چهارپند نوشیروان» و «انوشیروان و
مؤبدان» سخنان حکمتآمیزی است منسوب به انوشیروان در آداب زندگی، تدبیر معاش، راستی
و رادی و نیکوکاری، به وزن و اسلوب شاهنامۀ فردوسی و به شیوۀ اندرزنامههای منظوم.
مثنوی «مجلس افروز» منظومهای است عرفانی در بیان صفات و کیفیات عشق و رسیدن به
مقام وصال و شرح احوال آن، و مثنوی عرفانی دیگری به بحر هزج مسدس مقصور در بیان
شرایط طلب و فنای طالب در مطلوب. بخش کوچکی از دیوان شامل قطعات و اشعار عربی اوست
در اخلاق، حکمت، نصیحت و موضوعات دیگر که غالباً به نظم فارسی ترجمه شدهاند و چند
ملمع نیز در میان آنها دیده میشود. یکی از رسائل ابن یمین که خطاب به خواجه
علاءالدین وزیر و شکایت از بیالتفاتی اوست، در حقیقت منظومه ای است «موقوف
القوافی» که از انواع بسیار نادر شعر فارسی است و دو نمونۀ آن از سوزنی در کتاب
المعجم فی معاییر اشعار العجم (شمس قیس، 284-286) نقل شده است (نک : بهار،
2/420-421).
شهرت و اهمیت ابن یمین بیشتر به سبب قطعات معروف اوست که مشتمل بر مضامین اخلاقی و
اجتماعی است و غالباً در ابیاتی روان و بیتکلف خوانندگان را به کار و کوشش و قناعت
و استقلال ترغیب، و به پرهیز از طمع و زیادهطلبی و صیانت نفس از ذلت و خواری دعوت
میکند. قطعات ابن یمین در عین کوتاهی و سادگی، آیینۀ روشنی است از اوضاع و احوال
بیسامان جاری و پریشانیهای اخلاقی و اجتماعی و سیاسی روزگار پرآشوب و پرتزلزل او.
گرچه در این قطعات نیز گهگاه مدایحی از شاهان و وزیران دیده میشود، لیکن در موارد
بسیار سخن او با کنایهها و طنزهای تند و شکایتهای تلخ از نامردمی و دون طبعی و
قدناشناسی اینگونه اشخاص همراه است. کلام ابن مین از تکلف و تصنع عاری و از لحاظ
انسجام و سادگی و روانی ممتاز است، ولی در غزل و قصیده و رباعی به پای شاعران بزرگ
گذشته و حتی برخی از معاصران خود نمیرسد. اینکه او گاهی خود را در شاعری «بلانظیر»
(ص 419) و برابر با عنصری و انوری و یا برتر از آنها میشمارد (ص 172، 545)، جز
پندار و بلندپروازی شاعرانه نیست. مایۀ اصلی اشعار او دیدهها و دریافتهای شخصی او
و تجربههایی است که در دوران پرتحول و پراضطراب زندگانی خویش حاصل کرده است و از
اینروست که سخنش بر دلها مینشسته و بر زبانها جاری بوده و پارهای از گفتههایش
به صورت مثل سائر درآمده است (قس: ص 187، بیت 4126، ص 370، بیتهای 7679-7685، ص
384، بیت 7960، ص 484، بیت 9951، ص 557، بیت 11360).
گزیدهای از اشعار ابن یمین (شامل 159 قطعه) نخستینبار در وین (1852م) به کوشش فن
شلشتاوسرد طبع به زبان آلمانی ترجمه شد (طبع دوم، اشتوتگارت، 1879م). طبع دیگری از
قطعات در 1865م در کلکته با عنوان کتاب مقطعات ابن یمین من تصنیفات ابن یمین
فریومدی در مطبعۀ مظهر العجائب به چاپ رسید. رادول در 1933م گزیدۀ دیگری (شامل 100
قطعه) از اشعار ابن یمین را با ترجمۀ انگلیسی در لندن منتشر کرد. رشید یاسمی که در
1303ش کتاب سودمندی با عنوان احوال ابن یمین در تهران انتشار داده بود. در 1317ش
دیوان اشعار او را نیز منتشر کرد و یک سال بعد (1318ش) سعید نفیسی قطعات و رباعیات
ابن یمین را با مقدمهای در احوال او به طبع رساند.
مآخذ: ابن یمین، محمود، دیوان اشعار، به کوشش باستانی راد، تهران، 1344ش؛ اوحدی
بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، نسخۀ خطی کتابخانۀ ملک، شم 5324؛ برتلس، ی.،
«مراسلات ابن یمین»، ترجمۀ طالبزاده سردادور، آینده، تهران، 1306ش؛ بهار، محمدتقی،
«مراسلۀ ابن یمین»، آینده، تهران، 1306ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکره الشعراء، تهران،
1338ش؛ رشید یاسمی، غلامرضا، احوال ابن یمین، تهران، 1303ش؛ شمس قیس رازی، محمد،
المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش محمد قزوینی، تبریز، کتابفروشی تهران،
شوشتری، نوراللـه، مجالس المؤمنین، تهران، 1375ق؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و
مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1356ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی،
به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ یوسف اهل، جلالالدین، فرائد غیاثی، به کوشش حشمت
مؤید، تهران، 1356ش.
فتحاللـه مجتبائی