اِبْنِ هِنْدو، نام چند تن از کاتبان، شاعران و ادیبان ایرانی نژاد سدههای 4 و
5ق/10 و 11م. زندگینامۀ دو تن از آنان چنان به هم آمیخته است که تفکیک یکی از
دیگری دشوار مینماید. منابع ما در موارد بسیار، روایات مربوط به علی را به پدرش
حسین نسبت دادهاند و یا روایات مربوط به حسین را ذیل نام علی نهادهاند. ما
کوشیدهایم این دو تن را از هم باز شناسیم و زندگینامۀ مستقلی برای هریک بنگاریم.
با اینهمه، بعید نیست که مدارکی تازه یافت شود و در درست بودن برخی از تصورات ما
تردید ایجاد کند.
این خاندان، احتمالاً همه منسوب به خاندان شیعی مذهب آل هندو بوده (امینی، 4/172) و
موطن اصلی نیاکان آنان هندوجان (هندیجان کنونی)، از روستاهای پیرامون قم، بوده است
و کلمۀ «هندو» در نام و نسبشان نشانۀ تبار هندی آنان نیست (مدرسی، 2/178؛ دانش
پژوه، 27؛ قس: مایرهوف، 95؛ فروخ، 3/88). با اینهمه، چنین نیز میتوان پنداشت که
لفظ هندو در نام آن روستا، دلیل بر اقامت گروهی مهاجر هندی در آن بوده است. اما
نسبت قمی (نک : باخرزی، 1/608؛ ماخروخی، 80)، رازی، بغدادی و احیاناً طبرستانی که
در بعضی منابع به دنبال نام آنان آمده، بیگمان از آنجاست که اعضای این خاندان به
قم با دیگر شهرها مناصب دولتی داشتهاند.
1. ابوالفرج محمد بن هندوی رازی، شاعر اهل بیت(ع). ابن شهر آشوب وی را در شمار
شاعرانی قرار داده که با حفظ حریم تقیه، مده اهل بیت(ع) میگفتهاند و ابیاتی از
سرودههای وی را در بزرگداشت روز غدیر خم نقل کرده است (معالم، 152، مناقب، 3/28).
امینی به مناسبت نقل همین ابیات، در کتاب الغدیر، وی را سر سلسلۀ آل هندو دانسته و
پس از آن، شرح حال دیگر مشاهیر این خاندان و پارهای از اشعار آنان را نقل کرده است
(4/172-174).
2. ابوالفرج حسین بن محمد بن هندو، در آغاز، یکی از شاعران و دبیران دیوان انشای
عضدالدولۀ دیلمی (حک 338-372ق) در فارس بود (تنوخی، 4/58). هنگامی که متنبی در
354ق از ارّجان، میان شیراز و اهواز، دیدار کرد، ابن هندو نیز در آن شهر میزیسته
است (دانشنامه) و بعید نیست که در دستگاه ابوالفضل ابن عمید (د 360ق) فرماندار
ارّجان مشغول خدمت بوده باشد. همچنین، از آنجا که مافروخی (همانجا)، ابوالفرج ابن
هندوی قمی را از متقدمان اهل ادب اصفهان برشمرده است، میتوان احتمال داد که وی مدت
زمانی نه چندان کوتاه هم در اصفهان، در خدمت صاحب بن عباد (د 385ق) دبیر ویژۀ
مؤیدالدوله (د 373ق) بوده باشد.
ابن هندو را زمانی دیگر، در جمع یاران و ملازمان صاحب بن عباد وزیر فخرالدوله (د
387ق) در شهر ری مییابیم. ثعالبی ضمن اشاره به این مطلب، وی را از دست پروردگان
مکتب ادبی صاحب بن عباد به شمار آورده، بر حسن تأثیر مصاحبت صاحب بن عباد در شعر و
ادب و مقامات ابن هندو تصریح دارد (یتیمه، 3/394). وی قطعات و قصاید متعددی در مدح
صاحب بن عباد سروده که به «صاحبیات» معروف شده است (برای نمونهای از آنها، نک :
همان، 3/395-396).
گویا ابن هندو سرانجام تاوان این روابط صمیمانه با صاحب بن عباد را نیز داده است
(نک : محقق، 207)، زیرا بعید نیست که صاحبیات وی، حسد ابوالفضل ابن عمید را
برانگیخته باشد. ابن عمید به گزارش ابوحیان (ص 253) در کار گروهی از اهل کتابت از
جمله ابن هندو چندان دسیسه کرد که عاقبت مورد سرزنش یاران خود قرار گرفت. ابن ابی
اصیبعه (2/364-369) شرح حال مختصر و اشعار حسین بن هندو را که ثعالبی در یتیمه
(3/394-396) آورده، با شرح حال و اشعار و فهرست آثار علی بن حسین بن هندو که همو در
تتمه (1/134-144) آورده، درهم آمیخته است، حال آنکه تأکیدات ثعالبی در هر دو فقره
(نک : یتیمه، 3/396؛ تتمه، 1/135)، راه را بر چنین تلفیقی میبندد.
در معجم الادباءِ یاقوت نیز گزارش تنوخی و روایت و شعر نقل شده از ابوجعفر بن سهل
هروی که راجع به حسین بن هندو بوده، با گزارشهای مربوط به شرح حال و اشعار علی بن
حسین بن هندو، درهم آمیخته (نک : 13/136-137) و این خلط و به هم ریختگی از این دو
منبع به منابع بعدی راهیافته است (برای نمونه، نک : ابن فضل اللـه، 9/30-33؛ ابن
شاکر، فوات، 3/13-18). ابن درهم ریختگی، خوشبختانه در برخی منابع متأخر تصحیح شده
است. امینی (همانجا) کوشیده است که تا سر حد امکان این رشتههای به هم ریخته را از
یکدیگر باز شناسد و حتی در نامۀ دانشوران (3/127-134) نیز به رغم آشوبی که در شرح
احوال این مردان میبینیم، گویی کوششی در تفکیک آنان به کار گرفته شده است.
3. ابوالفرج علی بن حسین بن هندو، کاتب، ادیب و شاعر مشهور. ظاهراً زادگاه و محل
نشو و نمای وی طبرستان بوده است (نک : ابن اسفندیار، 1/125). یاقوت (13/139) دو
بیت شعر از سرودههای وی را در شکایت از اهل ری نقل کرده که میتواند بر اقامت او
در آن شهر ــ احیاناً در کودکی یا نوجوانی ــ دلالت داشته باشد. وی در نیشابور
دانشهای یونانی و متون فلسفی را نزد ابوالحسن وائلی یا عامری (د 381ق) و سپس دانش
پزشکی را نزد ابوالحسن وائلی یا عامری (د 381ق) و سپس دانش پزشکی را نزد ابن خمّار
(ﻫ م) فرا گرفت (نک : ابن هندو، 16، 28، 53، 60؛ یاقوت، 13/137؛ ابن شاکر، عیون،
ذیل حوادث 420ق، فوات، 3/13).
از زندگانی اجتماعی و درباری ابن هندو آگاهیهای پراکنده و ناقصی به ما رسیده است که
پیوند آنها به یکدیگر آسان نمینماید. از آنجا که خاندان وی در ری منزلتی داشته و
نیاکان او همه از کارگزاران سلطان بودهاند (یاقوت، همانجا)، میتوان حدس زد که وی
دانشهای مقدماتی لازم برای تصدی مشاغل دیوانی از جمله علوم ادبی و فن ترسل و نگارش
را به خوبی آموخته بود و چنین به نظر میرسد که همۀ عمر خود را در دیوانهای آل بویه
و آل زیار گذرانیده باشد. ابن هندو همچنین از کاتبان سیده خاتون (د 419ق/1028م)
بیوۀ فخرالدولۀ دیلمی (نک : بیهقی، 87) بوده که ابتدا به بهانۀ خردسالی فرزندش
مجدالدوله (حک 387-420ق) سررشتۀ امور مملکت را به دست گرفته و بعدها نیز درواقع،او
بود که به جای مجدالدوله حکومت میکرد (دربارۀ ابیات هجوآمیز ابن هندو دربارۀ
مجدالدوله، نک : ثعالبی، تتمه، 1/139).
ابن هندو در روزگار وزارت فخرالملک ابوغالب بن خلف (401-407ق) وزیر بهاءالدوله (حک
379-403ق) و سلطانالدوله (حک 403-415ق) به بغداد سفر کرد و او را ستود (یاقوت،
همانجا). وی گویا پیش از 400ق به دربار فرمانروایان زیاری گرگان از جمله قابوس بن
وشمگیر (حک 366-402ق) پیوسته است (نک : همو، 13/141-142، نیز نک : 13/138، 144).
وی پس از قدرت یافتن فلک المعالی منوچهر بن قابوس (حک 403-423ق)، او را به
قصیدهای شیوا مدح گفت، ولی منوچهر که از شعر و ادب عرب بهرهای نداشت، چیزی از آن
اشعار در نیافت و شاعر را صلهای نبخشید. ابن هندو نیز با قطعه شعر دیگری او را هجو
کرد و سپس از بیم جان، به نیشابور گریخت (همو، 13/145-146). ابوالفضل بندنیجی، شاعر
معاصر وی، گوید: ابوالفرج بن هندو را در سالهای پس از 410ق در جریان (گرگان) در
زُمرۀ کاتبان یافتم و در آن دیار به نکویی شعر و کثرت فضل و ادب شهره بود (همو،
13/136).
به روایت ابن اسفندیار (1/101-102) هنگامی که مردم با سید ابوطالب یحیی بن حسین،
امام زیدیه (421ق/1030م) بیعت کردند، ابن هندو اشعاری در این باب سرود و محلی (ص
320) این اشعار را نشانۀ تحولی در اندیشههای ابن هندو پنداشته است. روایت دیگری از
ابن اسفندیار (1/126) حاکی از آن است که ابوالفرج علی بن حسین بن هندو در عهد
شرفالمعالی انوشیروان (پسر فلکالمعالی) که در 423ق/1032م وارث تاج و تخت شد،
منشور قضای آمل را به خط بسیار خوش نوشت. بجز این چند روایت، اطلاع دیگری از ابن
هندو در نیمۀ دوم عمر وی در دست نیست و احتمالاً همین بیاطلاعی موجب پیدایش اقوال
متناقضی دربارۀ محل و تاریخ وفات او شده است (نک : ابن شاکر، عیون، فوات،
همانجاها)، چندانکه هیچ تاریخ دقیقی در این باب نمیتوان عرضه کرد. چه بسا که پس از
همان سالهای 410 و 420ق که در برخی منابع، سال مرگ وی ذکر شده (همانجاها؛ حاجی
خلیفه، 2/1762؛ EI2)، وی بار دیگر به طبرستان بازگشته و جاه و مقامی یافته و چنانکه
در روایت دیگری از ابن اسفندیار آمده (1/125)، سرانجام در استراباد وفات یافته و در
منزلی که ملک شخصی او بوده، به خاک سپرده شده باشد و با این ترتیب، حتی صحت تاریخ
455ق نیز که در نامۀ دانشوران (3/130) آمده، هرچند مأخذ آن برای ما شناخته نیست،
چندان بعید نخواهد بود.
ابن هندو در نظم و نثر چیرهدست بود و لطافت برخی از اشعارش ثعالبی را به ستایش
واداشته (تتمه، 1/134-135) و دیوان شعرش، باخرزی را شیفته ساخته است (1/609). از
بررسی مجموع اشعاری که از ابن هندو در دست است (همو، 1/609-618؛ بیرونی، 114، 133؛
محمد بن اَیدمر، 1/313، 2/2، 10، 13، 50، 93، 119، 146، 3/151، 195، 206، 217،
بیشتر ابیاتی که در این کتاب نقل شده، در هیچیک از منابع دیگر دیده نمیشود)، چنین
بر میآید که وی به شعر «مناسبات» و قطعات نکتهآمیز و حتی گاه هرزه (مثلاً یک
دوبیتی در تتمه ثعالبی، 1/140) تمایل داشته است و شاید همین امر موجب شده که حاجی
خلیفه (نک : چ فلوگل، 3/252) همۀ دیوان او را هزلیات بپندارد، اما شعر او بیشتر
استوار و محتشم، و به قول کردعلی (ص 38) روان، دلپذیر، پندآموز و برخوردار از ابداع
و ابتکار است. وی حتی به سبب معانی حکمتآمیز، سرودههای شاعر را به اشعار متنبی
تشبیه کرده است.
شوقی ضیف (ص 606-608) آنجا که به گزارش و تحلیل رواج غزلسرایی در دوران حکومتهای
محلی سدههای 4 و 5ق میپردازد، با استشهاد به برخی از اشعار ابن هندو، توانایی او
را در سرودن قطعات غزل گونه و بهرهگیری از مفاهیم تازه و معانی ابتکاری میستاید.
از نثر ادیبانۀ ابن هندو، فصلی از رسالۀ هزلیۀ او (نک : آثار) و بخشی از کلمات
قصار وی که برگرفته از حکمتها و پند و اندرزهای پیشینیان است، در منابع موجود، آمده
است (نک : بیهقی، 87-88).
در روزگار ابن هندو، معمول چنان بود که بیشتر دانش پژوهان مقدمات و مصطلحات طب،
فلسفه و مانند آنها را نیز ضمن دروس عمومی فرا میگرفتند. ابن هندو نیز به همین
شیوه، علم میاندوخت و سپس با عنایت به چندین منبع، مدخلی بر فلسفه و سپس درآمدی بر
علم طب تهیه کرد که مشتمل بر مصطلحات، مبانی و رؤوس مسائل طب و فلسفه است (نک :
آثار). این کتابها، از آنجا که مختصر و سادهاند و به بیانی بسیار روشن و مفهوم
تدون شدهاند و از نظم و ترتیبی شایسته بهرهمندند. سخت مقبول افتادهاند و به خصوص
مدخل طبی او، پیوسته مورد استفادۀ طلاب و اهل علم قرار گرفته است (نک : همو، 87) و
حتی مورد توجه بزرگان اطبای پس از وی واقع شد و از منابع کار ایشان گردید (برای
نمونه، نک : قلانسی، 49، 51-53). با اینهمه، دو اثر مذکور تنها شامل مصطلحات و
مقدمات فلسفه و پزشکی است و از پژوهشهای تخصصی تقریباً بیبهره است. به همین جهت
دشوار میتوان ابن هندو را پزشک با فیلسوف نامید (نک : یاقوت، همانجا، که او را
شاعر و ادیبی «متفلسف» خوانده؛ قس: خلیلی، 2/19؛ کحاله، 7/82). اما حضور ذهنی که
ابن هندو در این علوم داشت، پندار دانشمند بودن را در او تقویت میکرد، چنانکه روزی
به بهانۀ انصراف یکی از مستمعان ظاهراً صاحب نام، از حوزۀ درس وی، مثنوی بلندی
سروده و طی آن خویشتن را به احاطه و وقوف بر علوم و فنون مختلف ستوده است (ابن
اسفندیار، 1/126-128).
آثار:
الف ـ چاپی: 1. الکلم الروحانیه من الحکم الیونانیه، که در 1318ق در قاهره به چاپ
رسید. ابن هندو در این کتاب سخنان نغز حکیمان یونان را که کمابیش حکم مثل سایر پیدا
کردهاند، گرد آورد و در حدود نیمی از کتاب را به افلاطون اختصاص داد و آنگاه به
دیگر فلاسفه که برخی از ایشان در میان مسلمانان ناآشنا هستند، پرداخت (نک :
کردعلی، 38-41)؛ 2. مفتاح الطب و منهاج الطلاب. این کتاب به کوشش مهدی محقق و
محمدتقی دانش پژوه در تهران (1368ش) به چاپ رسیده است و دارای 3 پیوست و ترجمۀ
خلاصۀ آن به دو زبان فارسی و انگلیسی است؛ 3. ملتقطات من الرساله المشوقه، که
گزیدهای از الرساله المشوقه فی المدخل الی علم الفلسفۀ اوست. این اثر در 7 فصل
تنظیم یافته و به کوشش محمدتقی دانش پژوه در مجلۀ جاویدان خرد (ص 30-33) به چاپ
رسیده است.
ب ـ خطی: 1. مقاله فی وصف المعاد الفلسفی. این رساله به گفتۀ دانش پژوه (ص 28) در
14 باب به ابوعلی رستم بن شیرزاد، پادشاه طبرستان، تقدیم شده است و گویا همان کتاب
النفس باشد که در بعضی از مآخذ نامی از آن رفته است (نک:بیهقی 86؛ شورا، 2/400؛ قس:
صفا، 1/321). مباحث عمدۀ این رساله دربارۀ شناخت نفس و کیفیت معاد نفس ناطقه و
سازگاری معاد فلسفی با معاد دینی است. نسخهای از این رساله در دانشکدۀ الهیات
تهران (الهیات، 143، 149) موجود است که صفحۀ پایان ندارد و نیز نسخهای دیگر با نام
رساله فی معرفه النفس در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران (مرکزی، 16/309) نگهداری
میشود. در کتابخانۀ مجلس شورا (شورا، همانجا) تنها 3 صفحه از آغاز این رساله با
عنوان «رساله عملها علی بن الحسین بن هندو» موجود است (نک : مرکزی، همانحا)؛ 2. فی
حدود الاشیاء الطبیه، که درواقع بخشی (باب دهم) از کتاب مفتاح الطب است (نک : GAL,
S, I/426).
ج ـ آثار یافت نشده: 1. الامثال المولده. ابن اسفندیار بخشی از این اثر ابن هندو را
نقل کرده است (1/126، 166)؛ 2. انموذج الحکمه (بیهقی، همانجا)؛ 3. البلغه من مجمل
اللغه (ابن اسفندیار، 1/126)؛ 4. دیوان شعر (ابن ابی اصیبعه، 2/369؛ بیهقی،
همانجا). باخرزی (1/609) و ابوالرجاء قمی (ص 228) بر دیوان او دست یافته بودند و به
گزارش ابن اسفندیار زباده بر 000‘15 بیت داشته است (همانجا)؛ 5. رسائل تازی، در 5
مجلد (ابن اسفندیار، بیهقی، همانجاها)؛ 6. الفرق بین المذکر و المؤنث (ابن
اسفندیار، همانجا)؛ 7. المساحه (همانجا)؛ 8. المشرقه فی المدخل الی علم الفلسفه.
ابن هندو در مقدمۀ کتاب مفتاح الطب از آن یاد کرده و در سبک نگارش و حجم همانند
مفتاح الطب بوده است (نک : ابن هندو، 1/172)؛ 9. نزهه العقول (ابن اسفندیار،
همانجا)؛ 10. الوساطه بین الزناه و اللاطه (ابن اسفندیار، ابن ابی اصیبعه،
همانجاها) که همان رسالۀ هزلیۀ اوست و فصلی از آن در تتمه الیتیمۀ ثعالبی
(1/143-144) آمده است.
4. ابوالشرف عمادبن ابی الفرج علی بن حسین بن هندو، ادیب و شاعر. به گفتۀ باخرزی،
با آنکه وی در شعر و ادب به پای پدر نمیرسیده، آثار علم و ادب خاندانش در او مشهود
بوده و راوی اشعار و آثار پدر بوده است. باخرزی با اشاره به اینکه شاعر مدتی تربیت
دو فرزند او را برعهده داشته، از روح ناآرام و ماجراجوی ابوالشرف در آستانۀ 40
سالگی گزارش میدهد و نمونههایی از اشعار او را میآورد (1/609، 618-621).
5. ابوالسماح بن ابی الفرج علی بن هندو، برادر پدری ابوالشرف عماد که ظاهراً با
تکیه بر ثروت و شهرت پدری (نک : همو، 10/622؛ ابیات سرودۀ پدر خطاب به او) در
روزگار پدر و برادرش مورد توجه خاص و عام بوده، اما فرزند خلفی برای خاندان خویش
نبوده است (نک : همو، 1/621-622).
مآخذ: ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الانباء، بیروت، 1377ق/1957م؛ ابن
اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1320ش؛ ابن شاکر
کتبی، محمد، عیون التواریخ (حوادث 410-459ق)، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛
همو، فوات الوفیات؛ به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن شهر آشوب، محمدبن علی،
معالم العلماء، نجف، 1380ق/1961م؛ همو، مناقب آل ابیطالب، قم، مؤسسۀ علامه؛ ابن
فضل اللـه عمری، احمدبن یحیی، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت،
1408ق/1988م؛ ابن هندو، علی بن حسین، مفتاح الطب و منهاج الطلاب، به کوشش مهدی محقق
و محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1368ش؛ ابوحیان توحیدی، علی بن محمد، مثالب الوزیرین،
به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1961م؛ ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، به کوشش محمد
تقی دانش پژوه، تهران، 1363ش؛ الهیات تهران، خطی؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت،
1387ق/1967م؛ باخرزی، علی بن حسن، دمیه القصر، به کوشش محمد تونجی، بیروت، 1391ق؛
بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی معرفه الجواهر، بیروت، عالم الکتب؛ بیهقی، علی بن
زید، تتمه صوان الحکمه، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1935م؛ تنوخی، محسن بن علی،
نشوار المحاضره، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1392ث/1972م؛ ثعالبی، تتمه الیتیمه، به
کوشش عباس اقبال، تهران، 1353ق؛ همو، یتیمه الدهر، به کوشش محمد محییالدین
عبدالحمید، بیروت، 1352ق؛ حاجی خلیفه، کشف؛ همو، همان، به کوشش گوستاوفلوگل،
لایپزیک، 1842م؛ خلیلی، محمد، معجم ادباء الاطباء، نجف، 1365ق/1946م؛ دانش پژوه،
محمدتقی، «سرگذشت ابن هندوی طبرستانی و رسالۀ مشوقۀ او»، جاویدان خرد، 1397ق؛ س 3،
شم 2؛ دانشنامه؛ شورا، خطی؛ صفا، ذبیح اللّه، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی،
تهران، 1356ش؛ ضیف، شوقی، عصر الدول والامارات، قاهره، 1980م؛ فروخ، عمر، تاریخ
الادب العربی، بیروت، 1981م؛ قلانسی، محمدبن بهرام، اقراباذین، به کوشش محمد زهیر
بابا، حلب، 1403ق/1983م؛ کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث
العربی؛ کردعلی، محمد، «کنوز الاجداد»، مجله المجمع العلمی العربی، دمشق،
1368ق/1949م؛ شم 24؛ مافروخی، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، به کوشش جلالالدین
تهرانی، تهران، 1312ش؛ مایرهوف، ماکس، «من الاسکندریه الی بغداد»، التراث الیونانی
فی الحضاره الاسلامیه، به کوشش و ترجمۀ عبدالرحمن بدوی، کویت، 1980م؛ محقق، مهدی،
تعلیقات بر مفتاح الطب (نک : هم ، ابن هندو)؛ محلی، حمید بن احمد، «حدائق الوردیه
فی مناقب ائمه الزیدیه»، ضمن اخبار ائمه الزیدیه، به کوشش ویلفرد مادلونگ، بیروت،
1987م؛ محمد بن ایدمر، کتاب الدر الفرید و بیت القصید، به کوشش فؤاد سزگین،
فرانکفورت، 1408ق/1988م؛ مدرسی طباطبایی، حسین، تربت پاکان، قم، 1355ش؛ مرکزی، خطی؛
نامۀ دانشوران، قم، دارالفکر؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
EI2; GALl, S.
بخش ادبیات عرب