اِبْنِ هانی، ابوالحسن (ابوالقاسم) محمدبن هانیء بن محمد (د 362ق/973م)، شاعر
اسماعیلی اواخر دورۀ امویان در اندلس و عصر فاطمیان در مغرب. به رغم شهرت ادبی و
سیاسی او و آگاهیهای فراوانی که از احوال و عقاید وی در دست است، نکاتی از زندگی و
شخصیت او هنوز در پردۀ ابهام است. مثلاً با آنکه بخش اعظم زندگی وی در زادگاهش
اندلس گذشته است، منابع جز اطلاعاتی کلی و مختصر از احوال او در این دوره به دست
ندادهاند و عجیبتر اینکه نه از اشعار اندلسی او اکنون اثری در دست است و نه در
اشعار موجود وی اشارهای به اندلس و نحوۀ زندگی و فعالیت شاعر در آن سرزمین دیده
میشود (یعلاوی، 7، 46-47، نیز نک : 68-73، فهرست دقیقی که اظ مشخصات قصاید ابن
هانی، از جمله زمان و مکان سرودن آنها به دست داده است). بهعلاوه، از زمان و
چگونگی آشنایی شاعر با «دعوت» فاطمیان نیز جز حدس و گمان برخی معاصران دربارۀ
ارتباط پدر وی با آنان اطلاعی در دست نیست (برای تفصیل، نک : همو، 108-109،
124-131، 239-240). این ابهامها احتمالاً با بیتوجهی و احیاناً بیمهری برخی منابع
کهن مغربی و اندلسی نسبت به او بیارتباط نیست، چه ظاهراً عقاید اسماعیلی شاعر و
پیوندهایش با فاطمیان سبب شده که شرح حالنویسان مزبور که عموماً سنیانی متعصب
بودهاند، اغلب جز به اختصار از او سخن نگویند و در این میان دیوان وی نیز از جهت
اعتقادی و سیاسی، گاه مورد بیاعتنایی یا دستخوش به گزینی گردد (همو، 7-8، 12-13).
نسب شاعر به مُهَلَّب بن ابی صُفره (د 83ق/702م)، سردار اموی میرسید (یاقوت،
19/92؛ ابن ابار، 1/368؛ یعلاوی، 109-110). شهرت اَزْدی و مهلّبی وی از همین جاست،
هرچند که ظاهراً مهلب خود ایرانینژاد بوده، نه ازدی (نک : آذرنوش، 250). پدر او
هانی که اهل یکی از آبادیهای اطراف المهدیه در افریقیه (ابن ابار، همانجا؛ ابن
خلکان، 4/421؛ قس: یعلاوی، 108) و گویا از داعیان اسماعیلی بود (EI2؛ یعلاوی،
108-109)، به اندلس کهاجرت کرده و در اشبیلیه و سپس قرطبه و البیره اقامت گزیده بود
(ابن ابار، ابن خلکان، همانجاها؛ علی، مقدمه، 20؛ یعلاوی، 109). شاعر ظاهراً در
اشبیلیهزاده شده و همانجا پرورش یافته است (ابن خلکان، همانجا؛ ذهبی، 16/132؛ علی،
همانجا؛ قس: ابن خطیب، 2/288، که زادگاه او را قریۀ سکون از توابع اشبیلیه نوشته
است)، گرچه برخی نیز البیره را زادگاه او دانستهاند (ابن ابار، همانجا؛ ابن سعید،
2/97؛ دربارۀ روایتهای مختلف مربوط به زادگاه شاعر، نک : بعلاوی، 107-108). در
تاریخ تولد او نیز اختلاف است. یعلاوی باتوجه به پارهای قراین، ازجمله تاریخ وفات
شاعر، سن وی هنگام مرگ و تاریخ پیوستن او به جوهر، سردار فاطمی، تاریخ تولد او را
320ق/932م دانسته است (ص 110-112).
از محیط تربیتی و استادان وی اطلاعی در دست نیست، اما منابع از تبحر وی در شعر و
ادب سخن گفتهاند (یاقوت، ابن خلکان، ابن سعید، ذهبی، همانجاها؛ ابن خطیب، 2/289،
که شاعر را در حل معما نیز چیرهدست خوانده است؛ قس: یعلاوی، 112-113). اشعار او
نیز حاکی از آگاهی وسیع وی از فرهنگ و ادب عربی و اسلامی است (علی، همانجا؛ فروخ،
4/267؛ بعلاوی، 113-114؛ دربارۀ مضامین اعتقادی اشعار ابن هانی، نک : ادامۀ
مقاله).
تنها آگاهی دیگری که از زندگی شاعر در اندلس داریم، پیوستن او به بارگاه امیر
اشبیلیه و دوستی صمیمانۀ شاعر با او و سپس گریختن وی از اندلس است. جزئیات این
جزئیات این رویدادها به درستی دانسته نیست. حتی نمیدانیم آن امیر اندلسی که بوده
است؛ تنها میدانیم که عقاید یا رفتار بیپروای شاعر مایۀ بدگمانی و خشم مردم
اشبیلیه نسبت او شده بود، تا آنجا که وی به توصیۀ امیر اشبیلیه که غیبت موقت شاعر
را برای آرام شدن اوضاع لازم میشمرد، در 27 سالگی، اشبیلیه و اندلس را ترک گفت و
به مغرب رفت (فتح بن خاقان، 322-323؛ یاقوت، ابن خلکان، ذهبی، علی، همانجاها). نکتۀ
درخور توجه در اینباره، اینکه غالب منابع کهن از هوسرانیهای شاعر و عقاید فسی وی
که قاعدتاً مراد از آن همان باورهای شیعی و اسماعیلی اوست، یکجا و در کنار هم یاد
کردهاند و به درستی روشن نیست که آیا این اشارهها حاکی از واقعیت امر است، یا
تمایلی به مخدوش کردن چهرۀ شاعر و مخدومان فاطمیش و یا هر دو (در اینباره، نک :
یافعی، 2/376؛ صفدی، 1/352؛ دلچی، 102؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ علل خروج شاعر از
اندلس، نک : هیکل، 232-234؛ یعلاوی، 114-117). در مغرب، وی نخست به مدح جوهر صقلی،
سردار فاطمی که در این هنگام سرگرم فتوحات بزرگ خود در مغرب اقصی بود، پرداخت (ابن
هانی، 162-182، 397-412؛ یاقوت، 19/92-93؛ ابن خلکان، همانجا؛ یعلاوی، 117-118؛
دربارۀ جوهر صقلی، نک : همو، 88-92)، اما چون مهری از او ندید (ابن خطیب، علی،
همانجاها؛ قس: کرو، 88)، رو به سوی امیر جعفر بن علی بن حمدون آورد و به مدح وی و
برادرش یحیی پرداخت (ابن هانی، جم ؛ فتح بن خاقان، 323؛ یاقوت، 19/93؛ ابن خلکان،
همانجا؛ قس: ابن خطیب، همانجا؛ نیز نک : یعلاوی، 118-119). جعفر که والی
المعزالدین اللـه، خلیفۀ فاطمی، برمَسیله، مرکز ولایت زاب در مغرب میانه بود (همو،
83-84)، بارگاهی پررونق داشت که توجه بسیاری از شاعران و ادیبان ازجمله ابن هانی را
به خود جلب کرده بود (ابن دواداری، 6/242؛ ابن خلدون، 4(1)/176؛ یعلاوی، 120/121).
ورود شاعر به مسیله درهای کامیابی را به روی او گشود. وی به زودی در بارگاه جعفر
مقامی بلند یافت و در زمرۀ دوستان نزدیک وی درآمد (فتح بن خاقان، یاقوت، ابن خلکان،
همانجاها؛ ابن سعید، 2/97-98؛ ابن خطیب، یعلاوی، همانجاها؛ دربارۀ حکایت ابن سعید،
نک : یعلاوی، 15)، چنانکه حتیبعدها که جعفر از معز و فاطمیان گسست، شاعر با آنکه
خود اینک مدیحهسرای معز شده بود، از جعفر به بدی یاد نکرد (همو، 87-88). چند سال
بعد، معز که آوازۀ ابن هانی را شنیده و چه بسا از قصایدی که شاعر احتمالاً از مسیله
برای وی میفرستاد، خشنود شده بود، او را از جعفر طلب کرد. جعفر نیز شاعر را با
هدایایی به قیروان نزد خلیفه فرستاد (یاقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 4/421-422؛ ابن
سعید، 2/98؛ ابن خطیب، علی، همانجاها؛ دربارۀ قصایدی که شاعر احتمالاً از مسیله
برای خلیفۀ فاطمی فرستاده است. (نک : یعلاوی، 49، 122).
با سفر ابن هانی به قیروان که گویا چندان بیخطر و تهی از برخی سختیها نیز نبوده
است (نک : علی، مقدمه، 20-21)، مرحلۀ دیگری از زندگی شاعر آغاز شد که گرچه نسبتاً
کوتاه بود، بهویژه از لحاظ ادبی، پربارترین مرحلۀ زندگی وی بهشمار میرود.
مدیحههای بلند و خیره کنندۀ شاعر در این دوره که مبالغهآمیز بودن آنها همواره
مورد نکوهش منابع کهن بوده (حمیدی، 1/156؛ ابن دحیه، 192؛ ابن ابار، ذهبی،
همانجاها؛ نیز منابع دیگر؛ دربارۀ غلو در اشعار او، نک : ادامۀ مقاله)، به زودی
موجب عنایت و دلبستگی عمیق خلیفه به وی گردید، چنانکه به گفتۀ خود ابن هانی هیچ
شاعر و ادیبی پیش از او به چنین منزلتی نزد ممدوح خود نرسیده بود (ص 612، بیت، 3؛
علی. مقدمه، 21). مهمترین مدیحههای اعتقادی و سیاسی ابن هانی نیز در همین دورۀ
اقامت وی در بارگاه خلافت سروده شده است (دربارۀ نحوۀ زندگی وی در پایتخت فاطمیان،
نک : یعلاوی، 122-123، که باتوجه به فقدان هرگونه خبر یا قرینهدر اشعار ابن هانی،
حتی به حضور مستمر او در آنجا تردید کرده است).
این کامیابیهای شاعر که نوید آیند ای درخشان برای او میداد، چندان نپایید، چه وی
هنگام انتقال پایتخت به قاهره، زمانی که خلیفه در حال حرکت به سوی مصر بود، به
گونهای نامنتظر کشته شد. علل و چگونگی مرگ ابن هانی خود از نکات تاریک زندگی اوست.
به روایت منابع، شاعر هنگامی که معز، افریقیه (تقریباً تونس امروزی) را به قصد مصر
ترک میگفت، تا مسافتی از راه (ظاهراً پس از برقه) در رکاب وی بود و آنگاه که پس از
بدرقۀ او، برای آوردن خانوادۀ خود، به سوی مغرب باز میگشته، در برقه چند روزی در
خانۀ یکی از اعیان شهر اقامت کرد. در همین شهر، در بامداد شبی که با بادهنوشی و
احیاناً کشمکشهایی همراه بوده، پیکر بیجان او را که با پارهای از جامهاش خفه شده
بود، در باغی یافتند (یاقوت، همانجا؛ نک : ابن خلکان، 4/422، که دو روایت دیگر نیز
در اینباره نقل کرده: در یکی، مرگ شاعر در نتیجۀ حملۀ عدهای به وی روی داده و در
دیگری، در نتیجۀ مستی شبانه و خوابیدن در راه؛ به علاوه، همو روایت دیگری نیز از
ابن شداد نقل میکند که به موجب آن مرگ شاعر در زمان مصاحبت او با خلیفه روی داده،
نه پس از جدایی از وی و در بازگشت به مغرب؛ قس: علی، مقدمه، 22). برخی قتل او را با
شرابخواری و هوسرانیهای او مربوط دانسته اند (یاقوت، ابن خلکان، همانجاها؛ ابن
سعید، 2/98-99؛ ابن دواداری، 6/254؛ ابن خطیب، 2/293، که مرگ شاعر را در نتیجۀ مستی
و برهنه خوابیدن در سرمای شدید دانسته است). برخی نیز حسادتها و خصومتهای شخصی یا
سیاسی را در این امر دخیل شمرده اند (ابن دواداری، همانجا، که به احتمال حسادت
تمیم، پسر و ولیعهد معز، نسبت به ابن هانی اشاره کرده؛ علی، همانجا، که او نیز
احتمال دست داشتن امویان را در قتل شاعر بعید ندانسته است؛ نیز مونرو، 9؛ برای
تفصیل چگونگی و علل مرگ ابن هانی و روایات مربوط به آن، نک : یعلاوی، 132-139).
با آنکه شاید هیچیک از این روایتها نتواند گره از راز مرگ ابن هانی بگشاید، هیچیک
نیز با جنبهای از شخصیت و رفتار او بیارتباط نیست، چه هم گرایشهای سیاسی و
اعتقادی ابن هانی و هم رفتار و امیال شخصی او زمینۀ گستردهای برای دشمنیها و خطرات
گوناگون فراهم آورده بود.
مرگ ابن هانی، بر معز نیز گران آمد، چه او امید داشت که با داشتن شاعر بزرگی چون
وی، از لحاظ ادبی نیز خلافت بغداد را به مبارزه بطلبد و هر چه بیشتر بر رونق ادبی و
سیاسی بارگاه خود بیفزاید (یاقوت، ابن خلکان، ابن خطیب، مونرو، همانجاها).
روایتهای مختلفی که دربارۀ نحوۀ زندگی و مرگ ابن هانی، در دست است، از جهت دیگری
نیز اهمیت مییابند و آن همانا تصویر متضادی است که باتوجه به این روایتها از شخصیت
ابن هانی در مقام شاعری مؤمن و مبارزهجو به دست میآید. با آنکه میل به بادهنوشی
و هوسرانی، آن هم در میان شاعران اندلسی، به هیچروی غریب نیست، وجود برخی گرایشهای
افراطی از این دست که در رفتار و گاه در قالب اشعار غنایی و تغزلی جلوهگر میشود،
نزد شاعری چون ابن هانیء که فعالیت تئبی خود را وقف مبارزۀ اعتقادی و سیاسی فاطمیان
کرده است، اگر غیرعادی نباشد، دست کم نشان میدهد که چگونه نویسندگان و ناقدان، با
گذشت زمان، تصویر شاعران مؤمن و آرمانخواه خویش را، پاکیزه میگردانند و هرگونه
آلایش را از آن میزدایند.
ابن هانی، به رغم زندگی کوتاهش، در میان شاعران اندلس آوازهای بلند یافته است،
گرچه شهرت وی درواقع پس از مهاجرتش از اندلس آغاز شد (حمیدی، همانجا). به همین سبب
نیز، چنانکه ابن حزم اشاره کرده، او را به سرزمینی که منزلگاه بعدی او بود، یعنی
مغرب، منسوب داشتهاند (مقری، 3/164؛ یعلاوی، 356). آوازۀ وی تا آنجا رسید که او را
همسنگ متنبی (ﻫ م) شمردند (ابن ابار، همانجا؛ ابن خلکان، 4/424). این مقایسه که
البته خود حاکی از رقابت شاعران غرب جهان اسلام با شرقیان و نموداری از
استقلالطلبی ایشان در برابر شرق است (یعلاوی، 333؛ دیوهرست، 642؛ قس: پرس، 46) و
حتی مایۀ افسانه پردازیهایی نیز دربارۀ ملاقات میان دو شاعر شده است (یافعی،
2/377-379؛ ابن عماد، 3/42-43؛ یعلاوی، 333، 363)، گرچه بیشک مبالغهآمیز است،
حقیقتی را در خود نهفته دارد که همانا شباهت برخی مضامین و اسلوبها و حتی عبارتها
در شعر این دو شاعر نامدار است (فروخ، 4/268؛ یعلاوی، 337-338؛ فون کومر، 483). این
شباهتها که داوریهای موافق و مخالف منتقدان را به دنبال آورده است (نک : کیلانی،
127-177، بحث انتقادی که ابن هانی را چه از لحاظ شعر و چه از لحاظ شخصیت، بسی
حقیرتر از متنبی شمرده است؛ قس: علی، مقدمه، 31-33؛ کروه، 87-91، که از اصالت شعر و
شخصیت ابن هانی دفاع کرده است؛ نیز نک : یعلاوی، 332-336؛ ضیف، 421-424؛ فاخوری،
596-597؛ رکابی، 90؛ وات، 85-87)، گذشته از تواناییهای ذاتی این دو تن، حاصل
دلبستگی ابن هانی به متنبی و ممارست وی در سبک و مضمون اشعار اوست (نک : قصیدهای
که در آن ابن هانی از شبزندهداریهای خود در هنگام مطالعۀ دیوان متنبی سخن گفته
است، 330-333؛ هیکل، 235، 244-245؛ یعلاوی، 113، 334-38).
سبک شعر ابن هانی همچون سبک شعر متنبی نوکلاسیک است. اکثر قریب به اتفاق قصاید
موجود او را مدح تشکیل میدهد و در این میان بیشترین مدیحه ها در ستایش جعفر و
یحیی، امیران مسیله و سپس معز، خلیفۀ فاطمی است. ساختمان قصاید ابن هانی که اغلب
بسیار بلند و بیشتر در وزنهای طویل، کامل و بسیط است (هیکل، 241-242؛ یعلاوی،
311-312)، کاملاً بر الگوی سنتی قصاید عرب استوار است و شاعر در آنجا جز در مواردی
اندک از چارچوب رایج این قصاید خارج نشده است (همو، 203-237، 305-332). قوت بیان،
فراوانی تصاویر و قلت تصنع، یعنی همان عواملی که شعر او را در نظر محققان به شعر
متنبی شبیه ساخته، از ویژگیهای بارز شعر اوست (علی، مقدمه، 28-29؛ هیکل، 236-241؛
فون کومر، همانجا). با اینهمه، گرایشی نیز به واژگان دشوار و پرطنین و تعابیر غریب
در اشعار وی دیده میشود که از دیرباز مایۀ خردهگیری بر شعر او بوده است (ابن
رشیق، 124-125؛ ابن شرف، 36؛ حمیدی، همانجا؛ ابن دحیه، 195؛ علی، مقدمه، 30؛ هیکل،
239-240؛ فروخ، 4/267-268؛ یعلاوی، 327-329، 348-350؛ نک : علی، مقدمه، 25-26، که
به انتقاد ابن رشیق پاسخ گفته است)؛ چنانکه گویند منتقد برجستهای چون ابوالعلاء
معری (ﻫ م) چون اشعار ابن هانی را شنید، طنین گوشخراش آنها را به ریشخند گرفت (نک
: ابن خلکان، همانجا، که پس از نقل سخن ابوالعلاء رأی او را ناعادلانه و ناشی از
دلبستگی مفرط وی به متنبی دانسته است؛ نیز هیکل، 240؛ مونرو، همانجا).
در اشعار ابن هانی، بسیاری از امور شخصی و رویدادهای تاریخی از جمله جنگهای فاطمیان
با دشمنان مسلمان و مسیحیشان بازتاب یافتهاند (یعلاوی، 141-202)، اما احتمالاً
شاخصترین ویژگی شعر ابن هانی که از او شاعری بحثانگیز ساخته، همانا درون مایۀ
اعتقادی و سیاسی اشعار اوست و همین ویژگی است که از دیرباز سبب شده که داوریهای
ادبی و فنی منتقدان دربارۀ وی از حب و بغضهای مذهبی و سیاسی برکنار نماند (مثلاً
نک : ابن خلکان، همانجا، که میگوید اگر مدیحه های کفرآمیز ابن هانی نبود، دیوان
وی از بهترین دیوانهای شعر بود).
مدیحههایی که ابن هانی در ستایش معز سروده اغلب آکنده از مفاهیم و باورهای مذهبی و
کلامی اسماعیلی است. مفاهیمی چون امامت، عصمت امام، جایگاه امام در خلقت و سایر
باورهای بنیادی اسماعیلیان بهویژه دربارۀ امامت که همه در قالب مدح و خطاب به معز،
امام و ممدوح شاعر به نظم آمده، در بسیاری از قصاید او به چشم میخورد (یعلاوی،
246-269). در برخی از این قصاید که طبعاً برای خوانندۀ ناآشنا با باورهای
اسماعیلیان غریب مینماید، شاعر گاه چنان صفتهای بزرگی (مثلاً واحد، قهار، عله
الدنیا) به ممدوح خود نسبت میدهد که جز با تفسیرهای پیچیدۀ کلامی نمیتوان از تضاد
آنها با باورهای متعارف اهل سنت کاست (مثلاً نک : تفسیرهای علی از برخی از این
اشعار، مقدمه، 52-58؛ نیز بستانی). همین امر سبب شده که به استثنای شیعیان امامی که
البته نسبت به او نظر مشاعد داشتهاند (ابن شهر آشوب، 148؛ حر عاملی، 2/311؛ صدر،
206-207؛ آقابزرگ، 9(1)/33). تقریباً تمامی منابع دیگر او را به غلو یا کفرگویی
متهم کنند و آنان نیز که خواستهاند توضیحی برای این امر بیابند، یا مانند ابن
شَدّاد قیروانی خلیفه معز را متهم ساختهاند که شعرای خود را وادار به چنین غلوهایی
کرده است (یعلاوی، 241، 345) و یا اصولاً در صداقت ابن هانی شک کرده و مدیحههای
شاعر را تنها وسیلهای برای تملق و دستیابی به عطایایی بیشتر قلمداد کردهاند
(کیلانی. 176-177؛ حسن، 441؛ فروخ، 4/268-269)؛ حال آنکه، با توجه به قراین تاریخی
و ادبی، دلیلی برای تردید در صداقت ابن هانی در دست نیست (برای تفصیل، نک :
یعلاوی، 240-241، 345-348) و آنچه غلو و در نتیجه کفرگویی ابن هانی خوانده شده،
درواقع چیزی نیست جز تجلّی منظوم عقاید نحلههایی که صرف ظهور تاریخیشان، در نظر
عامۀ اهل سنت، حاکی از نوعی فراتر رفتن از حد متعارف زندگی و باورهای مسلمانان بوده
است. دیوان ابن هانی که دست کم از نیمۀ دوم سدۀ 5ق/11م شهرت و رواج داشته (مقری،
3/407؛ یعلاوی، 353)، نخستین بار در 1274ق/1857م در بولاق به چاپ رسید و سس بارها
در بیروت انتشار یافت. اما کاملترین پژوهش دیوان تاکنون، از آنِ زاهد علی، پژوهشگر
اسماعیلی هند است که با استفاده از چاپهای یاد شده و نسخههای خطی متعدد، تصحیحی
انتقادی از متن دیوان فراهم آورده و سپس به شرح اشعار پرداخته و این همه را، با
مقدمهای تحقیقی و البته جانبدارانه در احوال و عقاید و شعر ابن هانی، در حدود 900
صفحه با عنوان تبیین المعانی فی شرح دیوان ابن هانیء در قاهره (1352ق/1933م) به چاپ
رسانده است (دربارۀ نسخهها و چاپهای دیوان، به ویژه تصحیح و شرح زاهد علی و
امتیازها و نقایص آن، نک : یعلاوی، 31-46؛ GAS, II/654-655). حاجی خلیفه تاریخی
نیز به ابن هانی نسبت داده (1/280) که جز اشارۀ بروکلمان (GAL, S, I/147)، اطلاعی
از آن در دست نیست.
شاعر دیگری نیز به نام ابن هانی شناخته شده که به روایت منابع از نوادگان ابن هانیء
معروف است. وی که محمدبن ابراهیم بن مفضل ازدی نام دارد، در سدۀ 6ق/12م در مصر
میزیسته و در اواخر دورۀ وزارت صالح بن رُزّیک (پیش از 560ق/1165م) در گذشته است.
عمادالدین کاتب اشعار بسیاری از او نقل کرده است (1/248-281؛ دربارۀ این شاعر و
دیگر نوادگان ابن هانی، نک : یعلاوی، 358-361).
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، 1354شگ
آقابزرگ، الذریعه؛ ابن ابار، محمدبن عبداللـه، الذریعه؛ ابن ابار، محمدبن عبداللـه،
التکلمه لکتاب الصله، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، 1956م؛ ابن خطیب، محمدبن
عبداللـه، الاحاطه، به کوشش محمد عبداللـه عنان، قاهره، 1394ق/1974م؛ ابن خلدون،
العبر؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دحیه، عمربن حسن، المطرب من اشعار اهل المغرب، به
کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1374ق/1955م؛ ابن دواداری، ابوبکر بن
عبداللـه، کنزالدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1380ق/1961م؛ ابن رشیق، حسن،
العمده، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1401ق/1981م؛ ابن سعید مغربی،
علی بن موسی، المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1955م؛ ابن شرف قیروانی، محمدبن ابی
سعید، رسائل الانتقاد، به کوشش حسن حسینی عبدالوهاب، بیروت، 1404ق/1983م؛ ابن
شهرآشوب، محمدبن علی، معالم العلماء، نجف، 1380ق/1961م؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن
احمد، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن هانی، محمد، «دیوان» (نک : هم ، علی)؛
بستانی؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حر عاملی، محمدبن حسن، امل الآمل، به کوشش احمد حسینی،
قم، 1362ش؛ حسن، ابراهیم، تاریخ الدوله الفاطمیه، قاهره، 1964م؛ حمیدی، محمدبن
ابینصر، جذوه المقتبس، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1403ق/1983م؛ دلجی، احمدبن
علی، الفلاکه و المفلوکون، بغداد، 1385ق؛ ذهبی، محمدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، به
کوشش اکرم بوشی، بیروت، 1404ق/1984م؛ رکابی، جودت، فی الادب الاندلسی، قاهره،
1970م؛ صدر، حسن، تأسیس الشیعه، بغداد، شرکه النشر و الطباعه العراقیه المحدوده؛
صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، 1381ق/1961م؛
ضیف، شوقی، الفن و مذاهبه فی الشعر العربی، قاهره، دارالمعارف؛ علی، زاهد، تبیین
المعانی فی شرح دیوان ابن هانیء، قاهره، 1352ق/1933م؛ عمادالدین کاتب، محمد، خریده
القصر و جریده العصر، (قسم شعراء مصر)، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره،
1370ق/1951م؛ فاخوری، حنا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران،
1361ش؛ فتح بن خاقان، مطمح الانفس، به کوشش محمدعلی شوابکه، بیروت، 1403ق/1983م؛
فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، 1984م؛ کرو، ابوالقاسم محمد، «مقارنات خفیفه
بین متنبی المشرق و متنبی المغرب»، مجلۀ اللسان العربی، 1966م؛ شم 4؛ کیلانی،
کامل، نظرات فی تاریخ الادب الاندلسی، قاهره، 1342ق/1924م؛ مقری، احمدبن محمد، نفح
الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق/1968م؛ وات، مونتگمری، اسپانیای اسلامی،
ترجمۀ محمدعلی طالقانی، تهران، 1359ش؛ هیکل، احمد، الادب الاندلسی، قاهره، 1986م؛
یافعی، عبداللـه بن اسعد، مرآه الجنان، حیدرآباد دکن، 1338ق؛ یاقوت، ادبا؛ یعلاوی،
محمد، ابن هاویء، المغربی الاندلسی، بیروت، 1405ق/1985م؛ نیز:
Dewhurst, R. P., »Abu Tammam and Ibn Hani«, JRAS, Part IV, 1926; EI2, GAL, S;
GAS; Monroe, James T., Hispano-Arabic Poetry, Berkeley, 1974; Pérès, Henri, La
poésie andalouse en arabe classique, Paris, 1953; Von Kremer, A., »Über den
shî῾itischen Dichter Abu-lkâsim Mohammed Ibn Hâni᾽«, ZDMG, Leipzig, 1870, vol.
XXIV.
مهران ارزنده