اِبْنِ مَرْزوق، نام مشترك افراد خاندانى مالكى مذهب از مغرب. اصل ايشان
از جنوب افريقيه بود كه به تلمسان مهاجرت كردند و در آنجا سكنى گزيدند. بيش
از 10 نفر از افراد اين خانواده جزو بزرگان علم و ادب و فقه و سياست بودند و
بىگمان 2 تن از آنان: محمد خطيب و محمد حفيد تأثير بسزايى در فرهنگ مغرب
اسلامى برجا نهادهاند.
مرزوق كه مرازقه بدو منسوبند، در اواخر قرن 5ق در تلمسان اقامت داشت و
مردي صالح و ديندار بود (ابن خلدون، يحيى، 1/114).
ابوبكر، فرزند مرزوق، خادم مزار ابومدين شعيب، صوفى معروف اندلسى بود. وي
را از بزرگان صوفيه دانستهاند. پس از مرگ، جنازة او را در تلمسان نزديك
قصرالقديم به خاك سپردند و خدمت مزار ابومدين به صورت موروثى در خاندان
مرزوق بماند (ابن خلدون، عبدالرحمان، التعريف، 50، العبر، 7/648).
دربارة محمد اول فرزند ابوبكر چندان چيزي دانسته نيست، ولى پسرش محمد دوم
(629 -681ق) از اوليا محسوب مىشد. يحيىبن خلدون شماري از استادان او را
نام برده است (همانجا؛ نيز نك: ابن مريم، 226).
فرزند محمد دوم، ابوالعباس احمد (681 -741ق) تحصيلاتش را در تلمسان و فاس
گذراند و يحيى ابن خلدون فهرستى از استادان او را در اين دو شهر ذكر مىكند
(1/115). وي در 717ق به سفر حج رفت و در مدينه مجاور شد و سرانجام در مكه
درگذشت و مقبرة او در باب المعلّى مدتها زيارتگاه بود (همانجا).
محمد سوم پسر احمد اول، نخستين خطيب مسجدي بود كه سلطان ابوالحسن مرينى در
تلمسان بنا كرد و پس از مرگ او خطابت آن را برادرزادهاش محمد چهارم به
عهده گرفت.
معروفترين افراد اين خاندان بدين شرح بودهاند:
1. محمد چهارم، شمسالدين ابوعبدالله محمد بن احمد عجيسى تلمسانى، معروف به
«ابن مرزوق خطيب» يا «ابن مرزوق جَدّ»، از رجال سياسى و علمى مغرب در سدة
8ق (711-781ق/1311- 1379م). وي در نوجوانى همراه پدرش به مشرق رفت و ضمن
اقامت در شهرهاي مختلف چون قاهره به فراگيري علوم اسلامى پرداخت (ابن
خطيب، 3/104؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، التعريف، همانجا). در 733 يا 735ق به
مغرب مراجعت كرد و هنگامى به تلمسان رسيد كه ابوالحسن على بن عثمان
مرينى بدانجا دست يافته بود. وي پس از مرگ عمويش، در خطابت جانشين او شد و
به تدريج در نزد سلطان منزلتى رفيع يافت (ابن خطيب، همانجا؛ ابن خلدون،
عبدالرحمان، همان، 51). از اين پس روز به روز به ارج وي نزد سلطان افزوده
مىشد، تا جايى كه در واقعة طريف (741ق/1340م)، در كنار سلطان حضور داشت
(همانجا). سلطان در 748ق او را به عنوان سفير جهت برقراري صلح نزد آلفونسوي
يازدهم پادشاه قشتاله روانه كرد تا بتواند اسيران جنگى را كه ابوعمر تاشفين
پسر ابوالحسن نيز در جمع آنان بود، آزاد سازد (ابن خطيب، همانجا؛ ابن خلدون،
عبدالرحمان، همانجا).
در اين ميان ابوعنان فرزند ابوالحسن كه در فاس بود، به جاي پدر بر تخت
نشست و ابن مرزوق همراه با جماعتى از اعيان و بزرگان - كه در بين آنان
همسر سلطان ابوالحسن نيز حضور داشت - نزد ابوعنان رفت و پس از درنگى كوتاه
در دربار ابوعنان به تلمسان بازگشت. در اين زمان ابوسعيد عثمان ابن
عبدالرحمان زيانى بر آنجا حكمرانى مىكرد و برادرش ابوثابت و نيز قبيلة بنى
عبدالواد از او حمايت مىكردند. در همين دوران، ابوالحسن كه اكنون تاج و
تخت را از دست داده بود، از تونس به سوي مغرب حركت كرد، ليكن در راه به
عللى در شهر الجزاير ماند و در آنجا گروهى را براي محاصرة تلمسان گرد آورد.
ابوسعيد كه از اين موضوع آگاه شده بود، ابن مرزوق را از راه صحرا جهت
مذاكره نزد وي فرستاد. ولى ابوثابت برادر ابوسعيد و گروهى از زعماي قوم كه
از اين امر ناراضى بودند، ابن مرزوق را از ميانة راه بازگرداندند و به
زندانش انداختند، اما پس از چندي آزادش كرده، از راه دريا به اندلس روانه
ساختند (ابن خطيب، 3/106؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، التعريف، 51 -53، العبر،
7/649).
وي در سفر خود به اندلس در 752ق نزد ابوالحجاج كه درپى واقعة طريف در سبته
با او آشنا شده بود، به غرناطه رفت. ابوالحجاج وي را مورد احترام قرارداد و
خطاب مسجد الحمراء را در 753ق به عهدة او گذاشت. وي در اين مقام چندان
نپاييد و در 754ق ابوعنان، او را به فاس فراخواند. ابن مرزوق در دربار سلطان
مغرب مورد تكريم قرار گرفت و منصبى به دست آورد (ابن خطيب، 3/104- 105؛
ابن خلدون، عبدالرحمان، التعريف، 53؛ ابن حجر، انباء، 1/322). ابوعنان در
758ق ابن مرزوق را جهت خواستگاري دختر سلطان ابويحيى به تونس فرستاد. وي
با جواب منفى دختر ابويحيى روبهرو شد و اين امر و برخى علل ديگر سبب خشم
ابوعنان نسبت به او گرديد و وي ابن مرزوق را روانة زندان ساخت، ولى پس از
مدتى به پايمردي تنى چند از بند رهايى يافت. به دنبال مرگ ابوعنان در
759ق و برخاستن مدعيان براي تصرف تاج و تخت - كه ابوسالم، برادر ابوعنان
نيز يكى از ايشان بود - ابن مرزوق وي را ياري كرد و چون ابوسالم بر تخت
نشست، او نزد سلطان جديد منزلت والايى يافت، ولى با بدگويى از نزديكان
سلطان آنان را برضد خود برانگيخت. پس از قتل ابوسالم (762ق) ابن مرزوق
موقعيت خود را از دست داد و بعد از 2 سال در 764ق به قصد تونس بر كشتى نشست
(ابن خلدون، عبدالرحمان، همان 53 - 55؛ ابن فرحون، 2/294- 295). در 765 (يا
766ق) نزد سلطان ابواسحاق و وزيرش ابومحمد ابن تافراكين رفت و در جامع
موحدون تونس خطبه خواند. با كشته شدن ابواسحاق در 770ق، پسرش خالد جانشين
او شد، ولى حكومتش ديري نپاييد و سلطان ابوالعباس تاج و تخت را ربود و به
دنبال آن ابن مرزوق را از سمت خطابت در جامع تونس عزل كرد (ابن خلدون،
عبدالرحمان، همان، 55 -56؛ ابن حجر، همان، 1/323، الدرر، 5/95).
ابن مرزوق خطيب در 773ق به قصد مصر راه دريا در پيش گرفت و پس از گذار از
اسكندريه، در قاهره نزد ملك اشرف شعبان بن حسين رسيد و به عنوان قاضى و
خطيب در آنجا منصبى يافت و در مدارس صرغتمشيه، شيخونيه و قمحية مصر تدريس
كرد. زندگى وي كه پيش از اين سفر با تشويش و اضطراب سپري شده بود، در مصر
با آرامش گذشت. پس از مرگ پيكرش را ميان مقبرة ابن قاسم و اشهب به خاك
سپردند (ابن خلدون، يحيى، 1/115؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، همان، 56؛ ابن
قنفذ، 373؛ ابن حجر، انباء، 1/321-323).
ابن مرزوق در طى زندگى سفرهاي گستردهاي به غرب و شرق اسلامى داشت. در
تلمسان، جريد، بجايه، تونس، مصر، بيتالمقدس، دمشق، مكه، مدينه و نيز اندلس
بزرگانى را ملاقات كرد و از ايشان دانش آموخت. او خود نام آنان را در
مشيخهاش، عجالة المستوفز گرد آورد است (براي مشايخ وي، نك: ابن خطيب،
3/105-106؛ ابن فرحون، 2/291-294). وي شاگردانى نيز پرورش داد كه از آن
ميان مىتوان از ابن قنفذ (ابن قنفذ، همانجا) و ابن زمرك (ه م) نام برد.
كثرت ذكر او در طرق اجازات مغرب اسلامى جائز اهميت است (نك: بلوي، 257؛
جمالالدين بصري، 43؛ فلانى، 17، 35؛ كتانى، 2/606، 629، 1089).
ابن مرزوق خطيب، همگام با زندگى سياسى، آثار بسياري از خود برجاي گذاشت.
اثر چاپى او المسند الصحيح الحسن فى مآثر و محاسن مولانا ابى الحسن است كه
در 1925م لوي پرووانسال، مستخرجاتى از آن را همراه با ترجمة فرانسه در
هسپريس1، شم 5 منتشر كرد. همچنين فصلى از آن توسط بلاشر در «يادنامة هانري
باسه2» ترجمه شد. در 1975م؛ مايا شاتزميلر مقالهاي دربارة اين اثر با عنوان
«چگونگى تأليف مسند ابن مرزوق» در آرابيكا3، شم 12 منتشر كرد و در 1976م ماريا
خسوس بيگرا مقالهاي با عنوان «دربارة مسند ابن مرزوق4» در همان مجله، شم 13
به چاپ رسانيد و همو در 1401ق/1981م در الجزاير متن كامل كتاب را انتشار
داد.
آثار خطى او بدين شرح است: 1. تيسير المرام فى شرح عمدة الاحكام.
نسخههايى از اين اثر در كتابخانههاي رباط، قاهره و استانبول موجود است (نك:
مجموعة مختارة، 44؛ خديويه، 1/292-293؛ I/438 )؛ GAL, 2. عجالة المستوفز المستجاز،
كه در آن به ذكر شيوخ خود در حجاز، شام، مصر و مغرب پرداخته است. نسخهاي
از آن در خزانة ملكية رباط موجود است (عنان، 1/326)؛ 3. عقيدة اهل التوحيد
المخرجة من ظلمة التقليد، كه نسخهاي از آن مربوط به سدة 8ق در كتابخانة
كوپريلى يافت مىشود (كوپريلى، 2/311)؛ 4. سؤال و جواب فى الشرف من قبل
الامم، كه نسخهاي از آن در كتابخانة چستربيتى مضبوط است ( آربري، شم (9
)3296 )؛ 5. نهاية الامل فى شرح كتاب الجمل، شرحى است بر الجمل خونجى در
منطق كه دو نسخه از آن در كتابخانة اسكوريال محفوظ است ( 2 ESC، شم 654
.(614, تاريخ كتابت نسخة نخست به 859ق مىرسد (براي آثار يافته نشده، نك:
مقري، ازهار، 2/299، 3/52، نفح، 7/412؛ باباتنبكتى، 270؛ بغدادي، 1/191).
شايان ذكر است كه اثري با عنوان طيب الحبيب در شرح قصيدة بردة بوصيري كه
نسخههايى از آن در برلين ( آلوارت، شم و پاريس ( دوسلان، شم موجود است،
توسط بروكلمان GAL,) به ابن مرزوق خطيب نسبت داده شده كه ظاهراً بايد
تأليف ابوطاهر احمد خجندي (د 802ق) باشد (در مورد شرح ديگري بر قصيدة برده
كه به او نسبت دادهاند، به شرح حال ابن مرزوق حفيد در سطور بعد رجوع
شود).
ابن مرزوق خطيب را دو فرزند بود: محمد و احمد كه از سوي احمد صاحب نوهاي
به نام محمد شد.
2. محمد پنجم، ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد، معروف به ابن مرزوق حفيد
(ربيعالاول 766-14 شعبان 842ق/1364-30 ژانوية 1439م)، فقيه و اديب اهل
تلمسان. بابا تنبكتى بسيار وي را ستوده و او را در زمرة بزرگان علم و ادب
آورده (ص 295-296). وي در طى دو سفر حج در سالهاي 790ق و 819ق، با گذشتن
از شهرهايى چون قسنطينه، بجايه، تونس، اسكندريه، قاهره، مدينه و مكه نزد
مشايخى چون سراجالدين ابن ملقن، سراجالدين بلقينى، زينالدين عراقى،
ابن خلدون، بهاءالدين دمامينى، ابوحيّان نحوي، ابن هشام انصاري، ابن
عرفه - كه در سفر اول با وي همراه بود - و ديگر بزرگان آن زمان تحصيل علم
كرد. جدّ، پدر و عموي وي را نيز مىتوان از استادان او به شمار آورد. حفيد كه
در تصوف دستى داشته و «احزاب» ابوالحسن شاذلى را روايت كرده است، از دست
پدر و عمويش خرقه پوشيد. وي در موسم حج ابن حجر عسقلانى را ملاقات كرد و با
او مبادلة علمى داشت. شاگردان وي عبارتند از: فرزندش محمد هفتم، عبدالرحمان
ثعالبى، محبالدين آقسرايى، ابوالمفضل مشذالى، ابوالحسن قلصادي، ابوالفرج
ابن ابى يحيى تلمسانى و ديگران (ابن حجر، الدرر، 5/96؛ سخاوي، 7/50؛ مقري،
همان، 7/418-421-424؛ بابا تنبكتى، همانجا؛ نخلى، 65 -66). آنچه در مورد حفيد
حائز اهميت مىنمايد، وجود نام وي در بسياري از طرق اجازات، به ويژه
اجازات حجاز و مغرب است (مثلاً نك: رودانى، 135؛ كورانى، 93-94؛ نخلى، 44،
54، 66؛ جمالالدين بصري، 27، 43، 69، 76؛ فلانى، 6، 17، 35، 49، 54؛ كتانى،
1/221، 454، جم). حفيد سرانجام در تلمسان يا به روايت قلصادي در مصر وفات
يافت (نك: سخاوي، 7/51؛ مقري، همان، 7/421؛ قس: باباتنبكتى، 298).
او صاحب تأليفاتى متعدد بوده كه برخى از آنها به صورت خطى در كتابخانههاي
جهان مضبوط است، از آن جملهاند: 1. اظهار صدق المودة فى شرح البردة، كه
نسخ فراوانى از آن در كتابخانههاي مختلف وجود دارد. قابل ذكر است كه در
برخى فهارس، اين اثر به جد مؤلف (ابن مرزوق خطيب) نسبت داده شده است،
اما با توجه به گفتة محمد عابد فاسى در معرفى نسخهاي از آن كه در جامع
قرويين فاس، به شمارة 100 ،1نگهداري مىشود، زمان فارغ از تأليف اين اثر
به گفتة خود مؤلف، 810ق بوده كه با دورة زندگى خطيب سازگاري ندارد (فاسى،
3/203، 206؛ براي ديگر نسخهها، نك: حجى، 226؛ علوش، 2(1)/83؛ كوپريلى، شم
1306؛ دوسلان، شم 3188 ؛ ورهووه، GAL,S,I/497; 157 )؛ 2. روضة الاعلام بعلم
انواع الحديث السام، منظومهاي در حديث، الهام گرفته شده از الفية ابن
ليون و عراقى كه در كتابخانة اسكوريال موجود است ( 2 ESC، شم (1 )1517 )؛ 3.
المفاتيح المرزوقية لحل الاقفال و استخراج خبايا الخزرجية، كه شرحى است بر
خزرجية ابى الجيش و نسخههايى از آن در كتابخانههاي اسكوريال ( 2 Esc، شم
332 )، جامع زيتونة تونس (منصور، 226)، ازهريه (ازهريه، 4/476) و دارالكتب مصر
(نك: وجود دارد؛ 4. منظومهاي در علوم حديث - احتمالاً موسوم به الحديقة - كه
نسخهاي كهن از آن به تاريخ كتابت 834ق در كتابخانة اسكوريال ( 2 ESC، شم
نگهداري مىشود (براي آثار يافته نشده، نك: سخاوي، 7/50؛ مقري، همان، 7/424؛
ابن سوده، 219؛ حفناوي، 1/137).
اثري نيز با عنوان برنامج الشوارد كه تأليف شخصى به نام ابوالقاسم
(ابوالفضل) بن محمد مرزوق است و در سدة 10ق تأليف شده است، به ابن مرزوق
حفيد نسبت داده شده است كه صحيح نمىنمايد (نك: كاتالوگوس1، شم 243 ؛ مجلة
معهد المخطوطات، 18(1)/8؛ قس: .(GAL,S,II/345
3. محمد هفتم، ابوعبدالله محمد بن محمد، معروف به ابن مرزوق كفيف (824
-901ق/1421-1496م)، محدث و فقيه. وي كه جدّ مادري پدر بزرگ مقري است
(مقري، همان، 7/413)، نزد بزرگانى چون پدرش حفيد، ابوالفضل قاسم عقبانى،
ابوزيد عبدالرحمان ثعالبى، ابوعبدالله محمد بن مشذالى، ابن عقاب جذامى و
ديگران دانش آموخت. نام وي نيز در طرق اجازات مغرب بسيار به چشم مىخورد.
ابن غازي در ذيل فهرس (147 به بعد) اجازات خود نام وي را آورده و نيز
بلوي فهرستى از اجازات او را در ثبت خود (ص 217 به بعد) ذكر كرده است.
علاوه بر اينان ابوالعباس ونشريسى و على بن محمد قلصادي نيز از محضر او
بهره بردهاند (ابن مريم، 141، 251). محمد در 861ق سفري به مشرق كرد. پس از
چندي به موطن خود بازگشت و سرانجام در تلمسان از دنيا رفت (سخاوي، 5/46؛
مقري، همان، 7/414). از او منظومهاي ميميّه در دعا در كتابخانة صبيحيّة سَلا
موجود است (حجى، 315).
ابن مرزوق كفيف فرزندي به نام احمد، معروف به حفيد الحفيد داشت كه خطيب
اهل تلمسان بوده و ابن غازي او را بسيار ستوده است (ص 32-33). وي نزد
پدرش و نيز نزد سنوسى، ابن زكري و ابن عباس تلمسانى اخذ علم كرد (بابا
تنبكتى، 52، 223؛ ابن مريم، 88). همچنين محمد هشتم فرزند حفصه دختر حفيد از
آخرين افراد شناخته شدة اين خاندان است كه نزد دايى خود كفيف، ابوعبدالله
تنسى و ابن زكري كسب علم كرد. ابن مريم (ص 257) به زنده بودن وي در
918ق تصريح دارد (قس: بابا تنبكتى، 334، كه به زنده بودن او تا 920ق
اشاره دارد؛ در مورد شجرة اين خاندان، نك: بلوي، 221).
مآخذ: ابن حجر عسقلانى، احمد، انباء الغمر، حيدرآباد دكن، 1387ق/1967م؛ همو،
الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن، 1396ق/1976م؛ ابن خطيب، محمد، الاحاطة، به
كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1395ق/1975م؛ ابن خلدون، عبدالرحمان،
التعريف، به كوشش محمد بن تاويت طنجى، قاهره، 1370ق؛ همو، العبر؛ ابن
خلدون، يحيى، بعية الرواد فى ذكر الملوك من بنى عبدالواد، به كوشش
عبدالحميد حاجيات، الجزائر، 1400ق/1980م؛ ابن سوده، عبدالسلام، دليل مورخ
المغرب الاقصى، تطوان، 1369ق/1950م؛ ابن غازي، محمد، فهرس، به كوشش محمد
زاهى، دارالبيضاء، 1399ق/1979م؛ ابن فرحون، ابراهيم، الديباج المذهب،
قاهره، 1351ق؛ ابن قنفذ، احمد، الوفيات، به كوشش عادل نويهض، بيروت،
1403ق/ 1983م؛ ابن مريم، محمد، البستان، الجزائر، 1326ق/1908م؛ ازهريه،
فهرست؛ باباتنبكتى، احمد، «نيل الابتهاج»، در حاشية الديباج المذهب ابن
فرحون، قاهره، 1394ق؛ بغدادي، هديه؛ بلوي، احمد، ثبت، به كوشش عبدالله
عمرانى، بيروت، 1403ق/1983م؛ جمالالدين بصري، عبدالله، «الامداد»، رسائل
خمسة اسانيد فى اصول الحديث، حيدرآباد دكن، 1328ق/1910م؛ حجى، محمد، فهرس
الخزانة العلمية الصبيحية، كويت، 1406ق/1985م؛ حفناوي، محمد، تعريف الخلف
برجال السلف، بيروت، 1405ق؛ خديويه، فهرست؛ رودانى، محمد، صلة الخلف، به
كوشش محمد حجى، بيروت، 1408ق/1988م؛ سخاوي، محمد، الضوء اللامع، بيروت،
مكتبة الحياة؛ علوش ورجراجى، فهرس المخطوطات العربية فى الخزانة العامة برباط
الفتح، مغرب، 1954م؛ عنان، محمد عبدالله، فهارس الخزانة الملكية، رباط،
1400ق/ 1980م؛ فاسى، محمد عابد، فهرس مخطوطات خزانة القرويين، مغرب، 1399ق؛
فلانى، صالح، «قطف الثمر»، رسائل خمسة اسانيد فى اصول الحديث، حيدرآباد
دكن، 1328ق/1910م؛ كتانى، عبدالحى، فهرس الفهارس و الاثبات، به كوشش
احسان عباس، بيروت، 1402ق/1982م؛ كوپريلى، خطى؛ كورانى، ابراهيم، «الامم
لايقاظ الهمم»، رسائل خمسة اسانيد فى اصول الحديث، حيدرآباد دكن،
1328ق/1910م؛ مجلة معهد المخطوطات العربية، 1392ق/1972م؛ مجموعة مختارة
لمخطوطات عربية نادرة... فى المغرب، بيروت، 1407ق/1986م؛ مقري، احمد، ازهار
الرياض، به كوشش مصطفى سقا و ديگران، قاهره، 1359ق/1940م؛ همو، نفح
الطيب، به كوشش محمد بقاعى، بيروت، 1406ق؛ منصور، عبدالحفيظ، فهرس مخطوطات
المكتبة الاحمدية بتونس، بيروت، 1969م؛ نخلى، احمد، «بغية الطالبين»، رسائل
خمسة اسانيد فى اصول الحديث، حيدرآباد دكن، 1328ق/1910م؛ نيز:
Ahlwardt; Arberry; Catalogus cadicum manuscriptorum orentalium (Museo
Britannico), London, 1846; De Slane; ESC 2 ; GAL; GAL, S; Voorhoeue.
فرامرز حاج منوچهري
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا