اِبْنِ مَراغى، ابوالفتح محمد بن جعفر هَمْدانى وادعى. اديب و نحوي سدة 4ق/10م. از ميان مؤلفان قديم تنها ابوحيان توحيدي نويسندة معاصرش اطلاعاتى دربارة او به دست داده و تذكرهنويسان نيز در سخنان مختصري كه راجع به زندگى او نوشتهاند، بر همين اطلاعات استناد كردهاند. ابوحيان گاه او را «مراغى» و گاه «ابن مراغى» ناميده (نك: اخلاق الوزيرين، 164- 165، 252، 264؛ قس: طنجى، 164)، اما معلوم نيست كه آيا ابوحيان دو تن را در نظر داشته يا مانند نجاشى (ص 394) او را به جاي ابن مراغى، «مراغى» خوانده است. در هر حال بيشتر منابع، از جمله ابن نديم (ص 94) او را ابن مراغى ناميدهاند. دربارة ديگر امور زندگى او نيز در منابع تناقضاتى به چشم مىخورد، مثلاً به گزارش خطيب بغدادي (2/153) وي تا 371ق/981م زنده بوده است. از سوي ديگر به گفتة ياقوت (18/102-103) ابوسعيد سيرافى (د 368ق) در مراسم تدفين او شركت كرده است كه در اين صورت وي بايد قبل از 368ق درگذشته باشد. نكتة مجهول ديگر دربارة او اين است كه دقيقاً نمىدانيم نام وي چگونه به منابع شيعى راه يافته است. نجاشى (همانجا) نخستين كسى است كه از وي در زمرة شيعيان نام برده و كتابهايى به وي نسبت داده است كه در مآخذ ديگر و از جمله الفهرست ابن نديم كه معاصر وي بوده است، ديده نمىشود (نك: آثار او در همين مقاله). شايد عبارتى كه ابوحيان در البصائر (1/541) دربارة على بن ابى طالب(ع) از وي نقل كرده است، تذكره نويسان شيعى را بر آن داشته كه او را جزو شيعيان به شمار آورند. اگرچه بعضى از نشانهها از جمله ارتباط وي با آل بويه (نك: ابن نديم، همانجا) و نيز عنوان كتابى كه نجاشى به او نسبت داده (همانجا) مىتواند شيعى بودن او را تا حدي تأييد كند. نياي بزرگ ابن مراغى، وادعة بن عمروبن عامر، بزرگ قبيلة هَمْدان در يمن بود، اما بعدها فرزندان او به كوفه كوچيدند (نك: ابن حزم، 394؛ سمعانى، 13/248-249؛ مامقانى، 2/94، 3/30) و نسبت وادعى و همدانى وي نيز از همين جاست. با اينهمه درست نمىدانيم كه نسبت مراغى وي از كجا برخاسته و آيا نسبتى با مراغة آذربايجان دارد و يا از نام قبيلة مراغ كه به گونهاي با همدانيان خويشاوندي داشتند، گرفته شده است (نك: سمعانى، 12/171؛ قس: كلبى، 2/508). ابن مراغى بيشتر عمر خود را در بغداد گذراند و در آنجا از مجلس درس احمد بن قتيبه (ه م) بهره برد و از او روايت كرد. وي شاگردانى نيز همچون محمد بن احمد محاملى داشته كه از وي حديث شنيدهاند (خطيب، 2/152-153). مدتى نيز معلم عزالدوله بختيار بن معزالدوله بوده است (ابن نديم، همانجا). ظاهراً وي در بغداد با نحويان معروفى چون سيرافى و رمانى روابط دوستانه داشته (ابوحيان، اخلاق الوزيرين، 164؛ ياقوت، همانجا) و از اينرو مىتوان گفت كه وي در نحو بيشتر به مكتب بصره گرايش داشته است. اگرچه برخى او را با وجود كمى سن، نحويى بزرگ و سرشناس معرفى كردهاند (ابوحيان، الامتاع، 1/133-134؛ ياقوت، همانجا)، اما مسلماً وي همپاية سيرافى و رمانى نبوده است. ابوحيان (همانجا) ضمن ستايش از دانش گستردة او و نيز مهارتش در نويسندگى اين نكته را تأييد كرده است. منابع شيعى روايتهاي او را مورد تصديق قرار دادهاند (نك: نجاشى، همانجا؛ قس: ابن داوود حلى، 302؛ علامة حلى، 80). دربارة تاريخ وفات ابن مراغى اختلاف است: ابن جوزي (7/131-134) وفات او را در 376ق/986م و سيوطى (1/70) در 371ق دانسته است و از ميان معاصران، سزگين سال 380ق را تخمين زده است. برخى از آثار وي كه جز نامى از آنها برجاي نمانده، عبارتند از: 1. الاستدراك لما اغفله الخليل (ابن نديم، همانجا)؛ 2. اسماء البلدان (حاجى خليفه، 1/78)؛ 3. البهجة، كه آن را به شيوة كتاب الكامل مبرد نوشته است (ابن نديم، همانجا)؛ 4. الخليلى فى الامامة؛ 5. ذكر المجاز من القرآن (نجاشى، همانجا)؛ 6. شرح كتاب الجمل، كه به «مراغى» ديگري هم نسبت داده شده است (قفطى، 3/83)؛ 7. كتاب الجزء؛ 8. مختار الاخبار (نجاشى، همانجا). مآخذ: ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1357ق؛ ابن حزم، على، جمهرة انساب العرب، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن داوود حلى، حسن، الرجال، به كوشش محدث ارموي، تهران، 1342ق؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوحيان توحيدي، على، اخلاق الوزيرين، به كوشش محمد تاويت طنجى، دمشق، 1385ق/1965م؛ همو، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد الزين، قاهره، 1939م؛ همو، البصائر و الذخائر، به كوشش ابراهيم كيلانى، دمشق، 1964م؛ حاجى خليفه، كشف؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، حيدرآباد دكن، 1402ق/1982م؛ سيوطى، بغية الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1384ق/1964م؛ طنجى، محمد، تعليقات بر اخلاق الوزيرين (نك: ابوحيان در همين مآخذ)؛ علامة حلى، حسن، خلاصة الاقوال، تهران، 1311ق؛ قفطى، على، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1374ق/1955م؛ كلبى، هشام، نسب معدّواليمن الكبير، به كوشش ناجى حسن، بيروت، 1408ق/1988م؛ مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال، نجف، 1350ق؛ نجاشى، احمد، رجال، به كوشش موسى شبيري زنجانى، قم، 1407ق؛ ياقوت، ادبا؛ نيز: GAS. عنايتالله فاتحىنژاد تايپ مجدد و ن * 1 * زا ن * 2 * زا