responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1713
ابن‌ماسويه
جلد: 4
     
شماره مقاله:1713



اِبْن‌ِ ماسويه‌، ابوزكريا يوحنا (يحيى‌) بن‌ ماسوية خوزي‌ (ح‌ 163 يا 172-243ق‌/780 يا 788-857م‌)، پزشك‌ ايرانى‌ نژاد و مسيحى‌ نسطوري‌. چنانكه‌ از نسبت‌ او «خوزي‌» (قفطى‌، تاريخ‌ الحكماء، 387) برمى‌آيد، از مردم‌ خوزستان‌ بوده‌ و بنابر اشاره‌اي‌ كه‌ از قول‌ جبرائيل‌ بن‌ بختيشوع‌ دربارة عجمى‌ بودن‌ او و تعلق‌ اعاجم‌ به‌ صناعات‌ و حرف‌ اجدادي‌ و طبقاتى‌ آنان‌ در كتاب‌ قفطى‌ (همان‌، 384) آمده‌ است‌، روشن‌ مى‌شود كه‌ تبار ايرانى‌ داشته‌ است‌. نام‌ پدرش‌ «ماسويه‌» نيز (به‌ قياس‌ نامهاي‌ ايرانى‌ چون‌ سيبويه‌، بابويه‌، مسكويه‌، برزويه‌ مؤيد اين‌ نظر است‌. گزارش‌ منابع‌ ما دربارة او و خاندانش‌ سخت‌ درهم‌ و مغشوش‌ و گاه‌ متناقض‌ است‌. گفته‌اند كه‌ پدرش‌ - ماسويه‌ - در بيمارستان‌ جندي‌ شاپور به‌ داروسازي‌ مشغول‌ بود و جبرائيل‌ بن‌ بختيشوع‌ (نك: ه د، آل‌ بختيشوع‌) پزشك‌ مشهور جندي‌ شاپوري‌ ساكن‌ بغداد، به‌ معرفى‌ و توصية دهشتك‌ رئيس‌ بيمارستان‌ جندي‌ شاپور، او را براي‌ كار در بيمارستانى‌ كه‌ به‌ دستور هارون‌الرشيد در بغداد ساخته‌ مى‌شد، دعوت‌ كرد (همان‌، 383). ماسويه‌ در آنجا به‌ كمك‌ جبرائيل‌ با كنيز اسلاونژاد داوود بن‌ سرابيون‌ ازدواج‌ كرد و يوحنا و برادرش‌ ميخائيل‌ از آن‌ زن‌ زاده‌ شدند (همان‌، 384؛ ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، 1/171).
به‌ روايتى‌ ديگر، ماسويه‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ جبرائيل‌ در بغداد رشك‌ مى‌برد و آن‌ را بر زبان‌ راند، به‌ دستور جبرائيل‌ از بيمارستان‌ جندي‌ شاپور اخراج‌ شد. ماسويه‌ براي‌ عذرخواهى‌ به‌ بغداد آمد، ولى‌ جبرائيل‌ او را نپذيرفت‌. ماسويه‌ به‌ ياري‌ يكى‌ از روحانيون‌ نسطوري‌ بغداد به‌ چشم‌پزشكى‌ پرداخت‌ و پس‌ از معالجة چشم‌ خادم‌ فضل‌ بن‌ ربيع‌ و سپس‌ خود فضل‌، به‌ دربار خليفه‌ راه‌ يافت‌. وي‌ به‌ سرعت‌ در دربار هارون‌ ترقى‌ كرد و مقامى‌ برابر با جبرائيل‌ بن‌ بختيشوع‌ به‌ دست‌ آورد و زن‌ و فرزند خود يوحنا را كه‌ در آن‌ وقت‌ خردسال‌ بود، به‌ بغداد فراخواند (رهاوي‌، 167-169). براساس‌ اين‌ روايت‌ و نظر به‌ آنكه‌ هارون‌ در 170ق‌ به‌ خلافت‌ نشست‌، يوحنا مى‌بايست‌ چندسالى‌ پيش‌ از آن‌ در جندي‌ شاپور زاده‌ شده‌ باشد. نيز چون‌ به‌ گزارش‌ لئون‌ افريقايى‌، يوحنا هنگام‌ مرگ‌ (243ق‌)، 80 ساله‌ بوده‌ (لكلرك‌، )، I/150 پس‌ مى‌بايست‌ در حدود 163ق‌ زاده‌ شده‌ باشد (قس‌: .(GAS,III/231 از سوي‌ ديگر در صحت‌ روايت‌ نخست‌ كه‌ حاكى‌ از به‌ كار گمارده‌ شدن‌ ماسويه‌ در بيمارستان‌ بغداد و ازدواج‌ او در بغداد، به‌ نقل‌ از جبرائيل‌ بن‌ بختشيوع‌ است‌، مى‌توان‌ ترديد كرد. زيرا بنابر قول‌ مشهور، جبرائيل‌ در 213ق‌ درگذشته‌ و اين‌ روايت‌ پس‌ از مرگ‌ مأمون‌ (د 218ق‌) از جبرائيل‌ نقل‌ شده‌ است‌، خاصه‌ كه‌ براساس‌ همان‌ روايت‌ وقتى‌ ماسويه‌ به‌ بغداد آمد، سنش‌ از 50 گذشته‌ بود و بعيد است‌ كه‌ تا آن‌ وقت‌ زن‌ نخواسته‌ و صاحب‌ فرزند نشده‌ باشد. به‌ هر حال‌ به‌ روايت‌ رهاوي‌ (ص‌ 170)، ماسويه‌ دانشمندان‌ و حكيمانى‌ را به‌ تربيت‌ يوحنا گماشت‌، ولى‌ وي‌ از آن‌ دانشمندان‌ نام‌ نبرده‌ است‌.
اگر روايت‌ قفطى‌ را دربارة ورود ماسويه‌ به‌ بغداد بپذيريم‌، جبرائيل‌ ابن‌ بختيشوع‌ برجسته‌ترين‌ و احتمالاً نخستين‌ استاد يوحنا در طب‌ بوده‌ و همو يوحنا را به‌ رياست‌ شاگردان‌ خود گمارده‌ است‌ ( تاريخ‌ الحكماء، 384). همچنين‌ گويا عيسى‌ بن‌ نون‌ (يا ايشوع‌ برنون‌) نيز كه‌ سپس‌ بطريق‌ نسطوريان‌ شد، مدتى‌ استاد او بوده‌ است‌ (عمروبن‌ متى‌، 69؛ ماري‌ بن‌ سليمان‌، 75). لئون‌ افريقايى‌ متذكر شده‌ كه‌ يوحنا در آغاز مى‌خواست‌ به‌ كليسا بپيوندد، اما اشتغال‌ به‌ علوم‌ او را از اين‌ كار بازداشت‌ (لكلرك‌، .(I/106 با اينهمه‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ به‌ مقام‌ شمّاسى‌ كليسا نيز نائل‌ آمد، زيرا در برخى‌ از روايات‌ از او با عنوان‌ شماس‌ ياد شده‌ است‌ (قفطى‌، همان‌، 387؛ ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، 1/177). يوحنا با آنكه‌ بيشتر در طب‌ تحصيل‌ كرده‌ بود، ولى‌ گويا منطق‌ و حكمت‌ نيز تدريس‌ مى‌كرده‌ است‌ و مجالس‌ درس‌ او را پررونق‌ترين‌ محافل‌ علمى‌ آن‌ روز شمرده‌اند كه‌ همة گروههاي‌ اهل‌ ادب‌ در آن‌ حاضر مى‌شدند (همو، 1/175-176).
به‌ روايت‌ ابن‌ جلجل‌ (ص‌ 65)، هارون‌الرشيد او را به‌ ترجمة كتابهاي‌ طبى‌ كه‌ از آنقره‌ (آنكارا) و عموريه‌ آوردند، مأمور كرد و نويسندگانى‌ ماهر در خدمتش‌ گماشت‌. از اين‌ رو به‌ نظر مى‌رسد كه‌ يوحنا جز سريانى‌ و عربى‌، زبان‌ يونانى‌ نيز مى‌دانسته‌ است‌. اما اين‌ روايت‌ به‌ اقرب‌ احتمال‌ مربوط به‌ روزگار مأمون‌ و تلاش‌ او جهت‌ ترجمة آثاريونانى‌ و نيز دورةمعتصم‌ و فتح‌ عموريه‌است‌ (قس‌: سيد، 65؛ 2 EI).
دربارة صلاحيت‌ و توانايى‌ علمى‌ ابن‌ ماسويه‌ در طب‌ نيز آراء متناقضى‌ ابراز شده‌ است‌. درحالى‌ كه‌ به‌روايت‌ قفطى‌ ( تاريخ‌الحكماء، 382)، يوحنا خود را از جالينوس‌ در طب‌ برتر مى‌شمرده‌ و همين‌ معنى‌ خشم‌ جبرائيل‌ بن‌ بختيشوع‌ را برانگيخته‌ بوده‌ است‌ و نيز در باب‌ تشريح‌ ميمون‌ توسط او و تأليف‌ كتابى‌ براساس‌ آنچه‌ از اين‌ طريق‌ يافته‌ بوده‌ (نك: آثار)، مؤلفان‌ متقدم‌ اشارتها كرده‌اند (مثلاً ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، 1/178) و حتى‌ گفته‌اند خيال‌ تشريح‌ فرزند بليد (كندذهن‌) خود را داشته‌ است‌ (همو، 1/180)، ولى‌ در باب‌ عدم‌ حذاقت‌ او نيز در تشخيص‌ بيماري‌، تجويز دارو (قفطى‌، همان‌، 385) و فصد نابجاي‌ پسرش‌ كه‌ موجب‌ مرگ‌ او شد (همان‌، 391)، سخنها گفته‌اند. اما به‌ نظر مى‌رسد كه‌ اين‌ روايات‌ اخير بر ساختة رقيبان‌ و دشمنان‌ علمى‌ او چون‌ سلمويه‌ باشد. بدان‌ سبب‌ كه‌ وي‌ به‌ روايتى‌ از شاگردان‌ برجستة جبرائيل‌ و رئيس‌ شاگردان‌ او بود (همان‌، 384) و به‌ روزگار مأمون‌ لقب‌ طبيب‌المملكة يا طبيب‌ الملك‌ يافت‌ و پزشك‌ برجسته‌اي‌ چون‌ ابن‌ رَبّن‌ طبري‌ (ص‌ 8) او را ستود. ابن‌ ماسويه‌ آثار گرانبهايى‌ از خود به‌ يادگار گذاشت‌ كه‌ برخى‌ از آنها همچون‌ دغل‌ العين‌ (نك: آثار) اولين‌ اثر در نوع‌ خود و نيز متن‌ درسى‌ دانشجويان‌ بوده‌ است‌ و چشم‌ پزشكان‌ براي‌ دريافت‌ گواهينامة رسمى‌ مى‌بايست‌ آن‌ را در ياد مى‌داشتند و امتحان‌ مى‌دادند (اوليري‌، 254، 255).
نويبورگر1 براساس‌ مطالبى‌ كه‌ رازي‌ آورده‌، نتيجه‌ گرفته‌ است‌ كه‌ يوحنا در داروشناسى‌ نيز اطلاعاتى‌ داشته‌ است‌ .(GAS,III/232) يكى‌ از كهن‌ترين‌ منابعى‌ كه‌ در زمان‌ حيات‌ ابن‌ ماسيوه‌ تدوين‌ شده‌ و نويسنده‌ در تأليف‌ آن‌ از نظرات‌ ابن‌ ماسويه‌ بهره‌ برده‌، كتاب‌ فردوس‌ الحكمة ابن‌ ربّن‌ طبري‌ (همانجا) است‌. همچنين‌ موفق‌الدين‌ هروي‌ در كتاب‌ الابنية عن‌ حقايق‌ الادوية (نك: جم)، ابوريحان‌ بيرونى‌، در الصيدنة (مثلاً ص‌ 30، 33، 36)، ابن‌ بطلان‌ در تقويم‌ الصحة (نك: جم) و ابن‌ بيطار در جامع‌ المفردات‌ (مثلاً 1/10، 13، 2/66، 97) بسيار از او نقل‌ قول‌ كرده‌اند. از شاگردان‌ او بايد از يوسف‌ بن‌ ابراهيم‌، ابن‌ حمدون‌ بن‌ عبدالصمد مقلب‌ به‌ ابوالعير طرد و اسحاق‌ بن‌ ابراهيم‌ معروف‌ به‌ بيض‌ البغل‌ (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، 1/176) و ابراهيم‌ بن‌ عيسى‌ (همو، 832) نام‌ برد. اما مشهورترين‌ شاگرد او حنين‌ بن‌ اسحاق‌ است‌ كه‌ چندي‌ نزد ابن‌ ماسويه‌ پزشكى‌ خواند. چون‌ استاد او را از خود راند، حنين‌ به‌ جدّ به‌ تحصيل‌ علم‌ همت‌ گماشت‌ و چندان‌ پرآوازه‌ شد كه‌ ابن‌ ماسويه‌ خود او را بسيار ارج‌ مى‌نهاد (قفطى‌، همان‌، 174، 175). ابن‌ ماسويه‌ با گروه‌ كثيري‌ از دانشمندان‌ و وزيران‌ دوستى‌ داشت‌ و كندي‌ فيلسوف‌ مشهور، رساله‌اي‌ در «نفس‌» براي‌ او نوشت‌ (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، 1/214).
در برخى‌ از منابع‌ از پزشك‌ ديگري‌ به‌ نام‌ مسوئه‌1 ياد شده‌ است‌ (لكلرك‌، ، I/504 به‌ نقل‌ از لئون‌ افريقايى‌) كه‌ گاه‌ او و آثارش‌ را با يوحنا ابن‌ ماسويه‌ خلط كرده‌اند (ابراهيم‌، 3/107). عده‌اي‌ در وجود او ترديد كرده‌ (لكلرك‌، و بعضى‌ اصلاً منكر وجود شخصى‌ كه‌ در منابع‌ او را به‌ ماسوية اصغر نامبردار كرده‌اند، شده‌اند (الگود، 116، 117). قفطى‌ ( انباه‌ الرواة، 3/107، 108) از جملة استادان‌ محمد بن‌ حسن‌ طوبى‌ صقلى‌ كه‌ در 450ق‌ زنده‌ بوده‌، از پزشكى‌ به‌ نام‌ ماسويه‌ [واژة «ابن‌» در اين‌ كتاب‌، افزودة مصحح‌ است‌] ياد كرده‌ است‌، اما پيداست‌ كه‌ يوحنا بن‌ ماسويه‌ در اين‌ تاريخ‌ نمى‌توانسته‌ است‌ زنده‌ باشد و روايت‌ قفطى‌ مربوط به‌ ماسوية ديگري‌ است‌ كه‌ گويا در سيسيل‌ مى‌زيسته‌ و اين‌ تاريخ‌ نزديك‌ به‌ همان‌ زمانى‌ است‌ كه‌ لئون‌ افريقايى‌ از ماسويه‌ مذكور ياد كرده‌ است‌ (لكلرك‌، .(I/504 سارتن‌ (3/1838، 1839) نيز از ماسوية سوم‌ يا به‌ تعبير خود او ماسوية دوم‌ كاذب‌ خبر داده‌ كه‌ در سدة 13م‌ مى‌زيسته‌ است‌.
آثار: حدود 50 اثر از ابن‌ ماسويه‌ ياد شده‌ و يا به‌ او منسوب‌ شده‌ است‌. ظاهراً شماري‌ از آنها به‌ نامها و عناوين‌ مختلفى‌ شهرت‌ يافته‌ بوده‌ است‌ كه‌ بعدها هر يك‌ از آنها را اثر مستقلى‌ پنداشته‌اند. ازاين‌ رو تا همة نسخه‌هاي‌ موجود از آثار او كه‌ در كتابخانه‌هاي‌ جهان‌ موجود است‌، بررسى‌ و مقايسه‌ نشود، فهرست‌ دقيق‌ و كاملى‌ از آثار ابن‌ ماسويه‌ نمى‌توان‌ تهيه‌ كرد. در اينجا به‌ برخى‌ از آثار چاپ‌ شده‌ و خطى‌ وي‌ اشاره‌ مى‌شود:
الف‌ - چاپى‌: 1. كتاب‌ الازمنة يا الازمنة و الامكنة، دربارة فصول‌ و ماههاي‌ سال‌ و ارتباط آنها با خوردنيها و نوشيدنيهايى‌ كه‌ بدن‌ به‌ آنها نيازمند است‌ و نيز اقدامات‌ پيشگيري‌ طبى‌ مانند فصلد و حجامت‌ در فصول‌ مختلف‌ (اولمان‌، «طب‌ در اسلام‌2»، .(114 اين‌ كتاب‌ توسط پل‌اسباث‌3 در «بولتن‌ انستيتوي‌ فرانسوي‌ مصر4» (1933م‌، شم 15، ص‌ 235- 275) با حواشى‌ و ترجمة فرانسوي‌ منتشر شد. ترجمة ديگري‌ نيز توسط ژرار تروپو5 در آرابيكا6 (1968م‌، شم 15، ص‌ 113-142) به‌ چاپ‌ رسيد. نسخه‌اي‌ از ترجمة عبري‌ آن‌ نيز در دست‌ است‌ I/266) )؛ GAL, 2. جواهر الطيب‌ المفردة باسمائها و صفاتها و معادنها. ابن‌ ماسويه‌ در اين‌ اثر دربارة مواد معطري‌ چون‌ مشك‌، عنبر، كافور، قرنفل‌ و صندل‌ و نيز مطالبى‌ چون‌ پاك‌ كردن‌ نوشته‌ از دفاتر و ازالة لكه‌ها و آثار مختلف‌ سخن‌ گفته‌ است‌. نويري‌ در نهاية الارب‌ (12/105-119) از اين‌ كتاب‌ استفاده‌ كرده‌ است‌. اين‌ اثر نيز توسط پل‌ اسباث‌ در «بولتن‌ انستيتوي‌ فرانسوي‌ مصر» (1936م‌، شم 19، ص‌ 5 - 27) با ترجمة فرانسوي‌ آن‌ به‌ چاپ‌ رسيد. ترجمة انگليسى‌ آن‌ نيز توسط مارتين‌ لوي‌7 در «مجلة تاريخ‌ پزشكى‌4» (1961م‌، شم 16، ص‌ 394- 410) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 3. الجواهر و صفاتها و فى‌ اي‌ بلدهى‌ وصفة الغواصين‌ والتجار. در اين‌ اثر ابن‌ ماسويه‌ به‌ وصف‌ سنگهاي‌ قيمتى‌، نحوة استخراج‌ و محلهاي‌ آن‌ و نحوة تجارت‌ و قيمتها و اوزان‌ مختلف‌ آن‌ در مشرق‌ قديم‌ پرداخته‌ است‌. تيفاشى‌ در كتاب‌ خود ازهار الافكار فى‌ جواهر الاحجار (ص‌ 48، 66، 106) از اين‌ كتاب‌ استفاده‌ كرده‌ است‌. اين‌ اثر به‌ كوشش‌ عماد عبدالسلام‌ رئوف‌ در 1977م‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 4. الحميات‌. رازي‌ در الحاوي‌ بارها به‌ اين‌ كتاب‌ استناد كرده‌ است‌ (3/90-91، 6/202، 266، 7/151، 287، 14/32، 197، 16/68، 144، 151، جم). اين‌ كتاب‌ توسط پترس‌ اسپانيايى‌9 همراه‌ با ترجمه‌ و شرح‌ آن‌ منتشر شده‌ است‌. ترجمه‌اي‌ به‌ لاتين‌ از كتاب‌ مذكور نيز در دست‌ است‌ )؛ GAS,III/233) 5. دغل‌ العين‌، كهن‌ترين‌ كتاب‌ درسى‌ چشم‌ پزشكى‌ است‌ كه‌ اكنون‌ در دست‌ است‌. اگرچه‌ تصحيح‌ و نشر متن‌ منحصر به‌ فرد عربى‌ آن‌ به‌ دليل‌ افتادگى‌ يا محو بعضى‌ از قسمتها غير ممكن‌ است‌، ولى‌ مايرهوف‌ و پروفر بخشهايى‌ از 47 فصل‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ آلمانى‌ ترجمه‌ و در «مجلة اسلام‌10» (1916م‌، شم 6، ص‌ 256-217) به‌ چاپ‌ رسانده‌اند. در اين‌ رساله‌، كلمات‌ و اصطلاحات‌ فارسى‌ و يونانى‌ ديده‌ مى‌شود؛ 6. الكناش‌ المشجّر يا المشجّر. رازي‌ بارها در الحاوي‌ از آن‌ بهره‌ برده‌ است‌ (مثلاً 1/139، 4/106، 8/49، 10/75، 23(1)/316، 23(2)/167) و به‌ گفتة قفطى‌ ( تاريخ‌ الحكماء، 317)، ابوعمران‌ موسى‌ بن‌ سيار و ابوالطيب‌ ابراهيم‌ ابن‌ نصر، تعليقاتى‌ بر آن‌ نوشته‌ بوده‌اند. در اين‌ اثر براي‌ اولين‌ بار كليات‌ طبى‌ به‌ شكل‌ فهرستها و جداول‌ تنظيم‌ شده‌ است‌. متن‌ اصلى‌ اين‌ كتاب‌ كه‌ در كتابخانه‌هاي‌ مختلف‌ موجود است‌ ، GAL) همانجا)، به‌ چاپ‌ نرسيده‌، ولى‌ گراردوس‌ كرمونايى‌1 آن‌ را به‌ لاتين‌ ترجمه‌ كرده‌ كه‌ در ونيز (1497م‌) منتشر شده‌ است‌؛ 7. ماءالشعير، رسالة كوچكى‌ است‌ كه‌ توسط پل‌ اسباث‌ در «بولتن‌ انستيتوي‌ فرانسوي‌ مصر» (1939م‌، شم 21، ص‌ 13-24) با ترجمة فرانسوي‌ آن‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 8. النوادر الطبية يا الفصول‌ الحكمية و النوادر الطبية يا الفصول‌. ابن‌ ماسويه‌ اين‌ كتاب‌ را براي‌ شاگردش‌ حنين‌ بن‌ اسحاق‌ نوشت‌. كتاب‌ مجموعه‌اي‌ از دستورالعملهاي‌ مختصر طبى‌ در 132 بخش‌ است‌ كه‌ با نثري‌ اديبانه‌ و گاه‌ فيلسوفانه‌ نوشته‌ شده‌ است‌. گويا كنستانتين‌ افريقايى‌ اول‌ بار آن‌ را به‌ لاتين‌ ترجمه‌ كرده‌ و با عنوان‌ «فصول‌ يوحناي‌ دمشقى‌2» مكرر به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌ (نك: اشتاين‌ اشنايدر، 39 ؛ سارتن‌، .(226 پل‌ اسباث‌ متن‌ كتاب‌ را در 1934م‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌.
ب‌ - خطى‌: 1. كتاب‌ الادوية المسهلة (قفطى‌، تاريخ‌ الحكماء، 381)، كه‌ ظاهراً همان‌ اصلاح‌ الادوية المسهلة (ابن‌ نديم‌، 354) يا فى‌تركيب‌ الادوية المسهلة (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، 1/183) است‌. رازي‌ از اين‌ كتاب‌ بسيار استفاده‌ كرده‌ است‌ (مثلاً 6/109، 7/165، 21(1)/ 146) و نسخه‌هايى‌ از آن‌ در ايتاليا و انگلستان‌ موجود است‌ ( بستانى‌، 4/14؛ .(GAL,S,I/416 اين‌ كتاب‌ نيز به‌ لاتين‌ ترجمه‌ شده‌ بوده‌ است‌ GAS,) )؛ III/233-234 2. البستان‌ وقاعدة الحكمة و شمس‌الا¸داب‌، كه‌ نسخه‌هايى‌ از آن‌ در تيموريه‌ وجود دارد (همانجا)؛ 3. تركيب‌ طبقات‌ العين‌ و عللها و ادويتها، كه‌ نسخه‌هايى‌ از آن‌ موجود است‌ ( مجلة، 5(2)/268؛ ، GAS همانجا)؛ 4. كتاب‌ التشريح‌، كه‌ ظاهراً نخستين‌ اثر در اين‌ باب‌ در طب‌ اسلامى‌ به‌ شمار مى‌رود و نسخه‌اي‌ از آن‌ در حلب‌ موجود است‌ ؛ GAS,III/235) قس‌: الگود، 370)؛ 5. كتاب‌ الجذام‌ (قفطى‌، همانجا). به‌ گفتة ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌ (همانجا) كسى‌ پيش‌ از او كتابى‌ در آن‌ باب‌ ننوشته‌ بوده‌ است‌. نسخه‌اي‌ از اين‌ كتاب‌ در حلب‌ نگهداري‌ مى‌شود ، GAS) همانجا)؛ 6. كتاب‌ الجنين‌ (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، همانجا)؛ 7. كتاب‌ الحيوان‌، كه‌ نسخه‌اي‌ از ترجمة آن‌ به‌ لاتين‌ در بادليان‌ موجود است‌ (ووستنفلد، 24 ؛ اولمان‌، «طبيعت‌ و علوم‌ خفيه‌ در اسلام‌3»، 19 )؛ 8. خواص‌ الاغذية و البقول‌ و الفواكه‌...، كه‌ رازي‌ (21/2) از آن‌ بهره‌ برده‌ و نسخه‌هايى‌ از آن‌ در مادريد و ليدن‌ موجود است‌ (لكلرك‌، ؛ I/110 )؛ GAS,III/234 9. كتاب‌ دفع‌ ضرر الاغذية (ابن‌ نديم‌، 354)، كه‌ گويا عنوان‌ ديگري‌ از كتاب‌ اصلاح‌ الاغذية (قفطى‌، همانجا) يا دفع‌ مضار الاغذية (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، همانجا) باشد. نسخه‌اي‌ از آن‌ در برلين‌ نگهداري‌ مى‌شود ( آلوارت‌، شم 6408 )؛ 10. كتاب‌ السموم‌ و علاجها، كه‌ رازي‌ از آن‌ بهره‌ برده‌ (19/393) و نسخه‌اي‌ از آن‌ در حلب‌ موجود است‌ ، GAS) همانجا)؛ 11. علاج‌ النساءاللواتى‌ لايحبلن‌ ( لايحملن‌ )، نسخه‌اي‌ از آن‌ در حلب‌ موجود است‌ (همانجا)؛ 12. كتاب‌ فى‌ الصداع‌ و علله‌ و اوجاعه‌ و ادويته‌ يا علاج‌ الصداع‌ (ابن‌ نديم‌، همانجا)، كه‌ به‌ گفتة ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌ (1/183) براي‌ عبدالله‌ بن‌ طاهر تأليف‌ شده‌ و رازي‌ از آن‌ بهره‌ برده‌ (1/246، 6/115) و نسخه‌اي‌ از آن‌ در حلب‌ موجود است‌ ، GAS) همانجا)؛ 13. كتاب‌ الماليخوليا و اسبابها و علاماتها و علاجها (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، همانجا)، كه‌ رازي‌ از آن‌ بهره‌ برده‌ (1/73) و نسخه‌اي‌ از آن‌ در حلب‌ نگهداري‌ مى‌شود ، GAS) همانجا)؛ 14. كتاب‌ المرة السوداء، در 21 صفحه‌ كه‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ در كتابخانة آستان‌ قدس‌ رضوي‌ موجود است‌. ابن‌ ماسويه‌ (ص‌ 1 به‌ بعد) در آن‌ به‌ بين‌ حالات‌ طبيعى‌ و غير طبيعى‌ خلط سياه‌ پرداخته‌ است‌؛ 15. معرفة محنة الكحالين‌ (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، همانجا)، نسخه‌هايى‌ از آن‌ در تيموريه‌ و لنينگراد موجود است‌ .(GAS,II/233) مايرهوف‌ (ص‌ 7) آن‌ را از ابن‌ ماسويه‌ نمى‌داند، ولى‌ يك‌ اثر بررسى‌ شده‌ و منقح‌ از يك‌ رسالة واقعى‌ شخص‌ ابن‌ ماسويه‌ تلقى‌ مى‌كند (نك: همو، 223 )؛ 16. المنجح‌ فى‌ الصفات‌ و العلاجات‌ (ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، همانجا)، كه‌ رازي‌ از آن‌ بهره‌ها برده‌ (مثلاً 3/26، 5/173،8/30، 10/27، 301) و آن‌ را كتابى‌ شگفت‌ خوانده‌ است‌ (7/31). ابوريحان‌ بيرونى‌ در الصيدنة (1/31) نيز به‌ آن‌ استناد كرده‌ است‌. كتاب‌ المنجح‌ فى‌ التداوي‌ من‌ صنوف‌ الامراض‌ و الشكاوي‌ موجود در خديويه‌ (خديويه‌، 6/16) نيز ظاهراً عنوان‌ ديگري‌ از همان‌ كتاب‌ است‌ (براي‌ بقية آثار و نسخه‌هاي‌ موجود و غير موجود، نك: GAL,I/266 ؛ GAS,III/234-235; ابن‌ جلجل‌، 65 -66؛ ابن‌ نديم‌، قفطى‌، ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، همانجاها؛ بيرونى‌، 33؛ مجلة، همانجا؛ سارتن‌، 1/665؛ اولمان‌، «طب‌»، همانجا؛ اشتاين‌ اشنايدر، همانجا؛ لكلرك‌، .(II/493
مآخذ: ابراهيم‌، محمد ابوالفضل‌، حاشيه‌ بر انباه‌ الرواة (نك: قفطى‌ در همين‌ مآخذ)؛ ابن‌ ابى‌ اصيبعه‌، احمد، عيون‌ الانباء، به‌ كوشش‌ آوگوست‌ مولر، قاهره‌، 1299ق‌/ 1882م‌؛ ابن‌ بطلان‌، مختاربن‌ حسن‌، ترجمة تقويم‌ الصحة، به‌ كوشش‌ غلامحسين‌ يوسفى‌، تهران‌، 1350ش‌؛ ابن‌ بيطار، عبدالله‌، الجامع‌ لمفردات‌ الادوية و الاغذية، دارالمدينة، 1291ق‌؛ ابن‌ جلجل‌، سليمان‌، طبقات‌ الاطباء، به‌ كوشش‌ فؤاد سيد، قاهره‌، 1955م‌؛ ابن‌ ربن‌ طبري‌، على‌، فردوس‌ الحكمة، به‌ كوشش‌ محمد زبير صديقى‌، برلين‌، 1928م‌؛ ابن‌ ماسويه‌، يوحنا، المرة السوداء، نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ رضوي‌، شم 5222؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابوريحان‌ بيرونى‌، الصيدنة، به‌ كوشش‌ حكيم‌ محمد سعيد و رانا احسان‌ الهى‌، كراچى‌، 1973م‌؛ الگود، سيريل‌، تاريخ‌ پزشكى‌ ايران‌، ترجمة باهر فرقانى‌، تهران‌، 1356ش‌؛ اوليري‌، دليسى‌، انتقال‌ علوم‌ يونانى‌ به‌ عالم‌ اسلام‌، ترجمة احمد آرام‌، تهران‌، 1343ش‌؛ بستانى‌؛ تيفاشى‌، احمد، ازهار الافكار فى‌ جواهر الاحجار، به‌ كوشش‌ محمد يوسف‌ حسن‌ و محمود بسيونى‌ خفاجى‌، قاهره‌، 1977م‌؛ خديويه‌، فهرست‌؛ رازي‌، محمد، الحاوي‌، حيدرآباد دكن‌، 1374-1390ق‌/1955-1970م‌؛ رهاوي‌، اسحاق‌، ادب‌ الطبيب‌، فرانكفورت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ سارتن‌، جورج‌، مقدمه‌ بر تاريخ‌ علم‌، ترجمة غلامحسين‌ صدري‌ افشار، تهران‌، 1352ش‌؛ سيد، فؤاد، حاشيه‌ بر طبقات‌ الاطبا، (نك: ابن‌ جلجل‌ در همين‌ مآخذ)؛ عمرو بن‌ متى‌، اخبار فطاركة كرسى‌ المشرق‌، روم‌، 1896م‌؛ قفطى‌، على‌، انباه‌ الرواة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1374ق‌؛ همو، تاريخ‌ الحكماء، به‌ كوشش‌ يوليوس‌ ليپرت‌، لايپزيگ‌، 1903م‌؛ ماري‌ بن‌ سليمان‌، اخبار فطاركة كرسى‌ المشرق‌، به‌ كوشش‌ هنريكوس‌ جيسموندي‌، رم‌، 1899م‌؛ مايرهوف‌، ماكس‌، مقدمه‌ بر كتاب‌ العشر مقالات‌ فى‌ العين‌، منسوب‌ به‌ حنين‌ بن‌ اسحاق‌، قاهره‌، 1928م‌؛ مجلة معهد المخطوطات‌ العربية، قاهره‌، 1955م‌؛ نويري‌، احمد، نهايةالارب‌، قاهره‌، وزارة الثقافة و الارشاد القومى‌؛ هروي‌، موفق‌الدين‌ على‌، الابنية، به‌ كوشش‌ احمد بهمنيار و حسين‌ محبوبى‌ اردكانى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ نيز:
Ahlwardt; EI 2 ; GAL; GAL, S; GAS; Leclerc, Lucien, Histoire de la m E decine arabe, Paris, 1876; Meyerhof, M. and C. Pr O fer, X Die Augenheilkunde des Juhann @ b M @ sawaih n , Der Islam, Hamburg, 1916, vol. VI; Sarton, G., Introduction to the History of Science; (vide: PB, Sarton); Steinschneider, Moritz, Die europ L ischen [ berxetzungen aus dem Arabischen..., Graz, 1956; Ullmann, Manfred, Die Medizin im Islam, Leiden / K N ln, 1970; id, Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, 1972; W O stenfeld, F., Geschichte der arabischen Arzte und Naturforscher, New York, 1978.
محمدهادي‌ مؤذن‌جامى‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1713
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست