اِبْنِ لَبّانه، ابوبكر محمد بن عيسى لخمى دانى (د 507ق/ 1113م)، اديب و شاعر عصر ملوك الطوايف در اندلس. وي در دانيه به دنيا آمد (مراكشى، 149؛ ابن ابار، التكملة، 1/410) و نسبت «دانى» او از همين جاست. چون مادرش شير فروش بود، به ابن لبّانه شهرت يافت (ابن بسام، 3(2)/667؛ ابن سعيد، 2/409). وي برادري به نام عبدالعزيز داشت كه گرچه از ذوق شعري و قريحة ادبى بىبهره نبود، تجارت را پيشة خود ساخت. ابن لبانه در دانيه پرورش يافت و همينكه در شاعري آوازهاي يافت، آن را وسيلة تأمين معاش قرار داد و پس از اندكى، راه دربار ملوك الطوايف را كه مقصد بيشتر شاعران همروزگارش بود، در پيش گرفت (ابن بسام، مراكشى، همانجاها). وي حدود 460ق به المريه رفت و به مدح معتصم بن صمادح (حك 444- 480ق) پرداخت و نزد او منزلتى يافت. اما همينكه ابن حداد (ه م) شاعر معتصم به وزارت رسيد، به سبب خصومتى كه با ابن لبانه داشت، معتصم را برضدّ او برانگيخت (مقري، 4/49؛ عوض كريم، 128؛ قس: بستانى؛ فروخ، 5/80)، ابن لبانه ناچار دربار وي را ترك گفت و به بطليوس رفت (ابن بسام، 3(2)/670). در آنجا به خدمت متوكل افطسى (حك 460-487ق) در آمد، اما پس از چندي روابط بين آن دو نيز به تيرگى گيراييد و سرانجام شاعر قصيدهاي در هجو يكى از كارگزاران متوكل و قصيدهاي ديگر در طعن خود او سرود و دربار وي را تركگفت وراهى قرطبهشد (ابنخاقان، 250؛ ابنبسام، 3(2)/671 - 673). به گفتة ابن بسام (همانجا) كه ابن لبانه را در قرطبه ملاقات كرده بود، وي از ترك بطليوس ناخشنود بوده است (قس: عمادالدين، 2/136، ابياتى كه شاعر در اين باره سروده است). در آن زمان معتمد بن عباد (حك 461-484ق) كه خود شاعري برجسته و از حاميان علم و ادب بود، بر قرطبه حكم مىراند. وي ابن لبانه را به گرمى پذيرفت و به زودي او را از جملة خواص و نديمان خود گردانيد. شاعر كه پس از مدتها پايگاه امنى يافته بود، دربار وي را براي رفاه خود مناسب ديد و بهترين مدايح خود را تقديم او كرد (ابن خاقان، 244؛ عمادالدين، 2/115- 117؛ ابن خلكان، 5/27). پس از آنكه اشبيليه به دست مرابطون افتاد (484ق) و معتمد همراه خانوادهاش به زندانى در اغمات، در نزديكى مراكش، منتقل شد، ابن لبانه همچنان به او وفادار ماند و گه گاه براي ملاقات او راه مغرب را درپيش مىگرفت. منابع فقط به دو سفر او، يكى در 485ق و ديگري در 486ق اشاره كردهاند (ابن بسام، 3(2)/ 667 - 668؛ عمادالدين، 2/108، 112؛ مراكشى، 156؛ ابن خلكان، 5/30- 32، 33، 34). شهرت وي نيز بيشتر ناشى از همين وفاداري و مديحهگويى به ابن عباد بوده، چنانكه او را سَمَوئلِ شعراء خواندهاند (ابن سعيد، 2/409، 411). ابن لبّانه ظاهراً پس از سقوط اشبيليه و اسارت معتمد مدتى دربارهاي امرا را رها كرده و به تدريس اشتغال ورزيده است، چنانكه در 486ق در المريه جمعى از اهل علم از جمله ابوعبدالله ابن صفار را در محضر او مىيابيم (نك: ابن ابار، التكملة، 1/411). اما او گويى نمىتوانست از حمايت درباريان و امرا چشم بپوشد، در 489ق به ميورقه رفت و به خدمت ناصرالدوله مبشر بن سليمان درآمد و قصايد بسياري در مدح او سرود كه البته به نظر برخى به پاي قصايدي كه وي در مدح معتمد سروده، نمىرسد (ابن خاقان، 248؛ مراكشى، 150؛ عمادالدين، 2/118؛ ابن دحيه، 178؛ ابن خلكان، 5/39؛ مقري، 4/259-260). وي پس از چندي به سبب اختلافاتى كه با يكى از وزراي امير پيدا كرد، مجبور شد از آنجا بگريزد و به بجايه نزد بنى حمود رود (ابن خاقان، 248-249؛ ابن سعيد، 2/413؛ نيكل، .(163 به گفتة ابن بسام (3(2)/692) غرور و هواپرستى او ماية بىآبرويى و در نتيجه فرار او از ميورقه بوده است. گويا در همين ايام بود كه وي عزالدوله پسر معتصم بن صمادح را كه پس از سقوط المريه به آنجا گريخته بود، ملاقات كرد (نك: ابن ابار، الحلة السيراء، 2/91؛ مقري، 3/367- 368). شاعر مدتى را نيز در شهرهاي تلمسان و وادي آش سپري كرد و سرانجام به ميورقه بازگشت و در همانجا درگذشت (ابن بسام، 3(2)/697؛ ابن ابار، التكملة، 1/411؛ صفدي، 4/297؛ فروخ، 5/81). آنچه از اشعار ابن لبانه به جاي مانده، عمدتاً در مدح است، و شاعر در آنها با اغراق، به وصف رشادتها و دانش و تدبير و گشادهدستى ممدوحينپرداخته وبسيارياز جنبههايزندگى دردربارملوكالطوايف را تصوير كرده است (ابن بسام، 3(2)/670 -671، 678 -680، 682). وي غزل نيز سروده است و در اينگونه اشعار - كه البته از واقعگرايى بىبهره نيست - در قالب جوان عاشق پيشهاي جلوه مىكند كه بادهنوشى و نظربازي را راه و رسم زندگى خود ساخته است (نك: ابن بسام، 3(2)/697، 700). اشعار وي طبيعتاً از شعر پيشينيان رنگ پذيرفته، اما گاه ويژگيهايى چون عنصر خيال و تصوير پردازيهاي قوي و بديع به سرودههاي او لطف و زيبايى خاصى بخشيده است. مرثيههاي او نيز از جمله آنچه دربارة اسارت معتمد و مصيبتهاي او و خانوادهاش سروده، مخصوصاً ابياتى كه در آنها با غم و اندوه، عزيمت به تبعيدگاه و آوارگى معتمد و دربهدري فرزندان او را شرح داده است، از بهترين و غمانگيزترين اشعاراو شمردهمىشوند (عمادالدين، 2/107- 114؛ قس: نيكل، .(164-165 از جمله اشعار وي كه موردپسند برخى از متقدمين قرار گرفته، قصيدهاي است كه مصراع اول تمام ابيات آن غزل و مصراع دوم آنها مدح است (نك: مراكشى، 150). از ميان سرودههاي وصفى او نيز به ويژه مىتوان به اشعاري اشاره كرد كه وي در وصف نوروز و مهرگان سروده است (عمادالدين، 2/129-131؛ مراكشى، 153؛ قس: پرس، .(216 ابن لبانه از موشّح سرايان معروف به شمار مىرود. 12 موشّحه از موشحات او را ابن سناءالملك (ص 68 -70، 73-79) و ابن خطيب (ص 59 -72) نقل كردهاند. اشعار او از نظر تاريخى نيز حائز اهميت است. جزئياتى كه وي از اخبار بنى عباد به دست داده، وصف جنگها و رخدادهاي تاريخيى كه خود شاهد آنها بوده، ذكر برخى از آداب و رسوم دربار امرا از قبيل جشنها و نيز جزئياتى از برخى حرفهها، همه اطلاعاتى هستند كه اغلب جز اشعار او منبع ديگري براي آنها يافت نمىشود (نك: عمادالدين، 2/107، 108، 110، 129، 131؛ پرس، 288 216, 215, .(90, مقري قطعاتى از نثر مسجع او را از كتاب مفقود وي، نظم السلوك فى وعظ الملوك، در نفح الطيب (3/368، 4/94-96، 215-217، 241-242) آورده است. به علاوه، كتابهاي ديگري نيز با نامهاي الاعتماد فى اخبار بنى عباد، سقيط الدرر و لقيط الزهر و مناقل الفتنة به وي منسوب است كه در اخبار و مدح معتمد بن عباده بوده است (صفدي، 4/297؛ مقري، 4/255؛ شكيب ارسلان، 3/302). به گفتة برخى، اشعار او مدوّن بوده است (ابن ابار، التكملة، 1/411؛ ذهبى، 19/373-374). مآخذ: ابن ابار، محمد، الحلة السيراء، به كوشش حسين مؤنس، قاهره، 1963م؛ همو، التكملة لكتاب الصلة، به كوشش عزت عطار حسينى، قاهره/بغداد، 1375ق/1956م؛ ابن بسام، على، الذخيرة، به كوشش احسان عباس، ليبى/ تونس، 1981م؛ ابن خاقان، فتح، قلائد العقيان، بولاق، 1284ق؛ ابن خطيب، محمد، جيش التوشيح، به كوشش هلال ناجى، تونس، 1967م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن دحيه، عمر، المطرب من اشعار اهل المغرب، به كوشش ابراهيم ابياري و ديگران، قاهره، 1954م؛ ابن سعيد اندلسى، على، المغرب فى حلى المغرب، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 1953م؛ ابن سناء الملك، هبةالله، دارالطراز فى عمل الموشحات، به كوشش جودت ركابى، دمشق، 1400ق/1980م؛ بستانى؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 1405ق/ 1984م؛ شكيب ارسلان، الحلل السندسية، بيروت، 1358ق/ 1939م؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1394ق/ 1974م؛ عمادالدين كاتب، محمد، خريدة القصر، به كوشش آذرتاش آذرنوش، تونس، 1971م؛ عوض كريم، مصطفى، فن التوشيح، بيروت، 1959م؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربى، بيروت، 1982م؛ مراكشى، عبدالواحد، المعجب فى تلخيص اخبار المغرب، به كوشش محمد سعيد عريان و محمد عربى علمى، قاهره، 1368ق/ 1949م؛ مقري تلمسانى، احمد، نفح الطيب، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388ق/1968م؛ نيز: , A. R., Hispano - Arabic Poetry, Baltimore, 1946; P E r I , Henri, La po E sie andalouse en arabe classique, Paris, 1953. عنايتالله فاتحىنژاد تايپ مجدد و ن * 1 * زا ن * 2 * زا