اِبْنِ كَوّاء، ابوعمرو عبدالله بن عَمرو بن نعمان بن ظالم بن مالك ابن
اُبَىّ بن عُصْم بن سعد بن عمرو بن جُشَم بن كِنانة بن حَرب بن يَشْكُر،
از بنى يشكر بن بكر بن وائل بن قاسط، از پيشوايان خوارج در حَروراء. ابن
نديم (ص 102) نام پدر او را عروض آورده است كه با توجه به شياع نام عمرو
در مآخذ ديگر، درست به نظر نمىرسد. گفتهاند كه عمرو از آن رو كه در دوران
جاهليت با داغ مداوا شد، به كوّاء شهرت يافت (ابن قتيبه، المعارف، 530). از
تاريخ تولد و مرگ و از زندگى ابن كوّاء جز بعضى وقايع بزرگ چيزي دانسته
نيست. در وقايع سال 33ق/653م نام او در زمرة افراد سرشناسى از كوفه مانند
اشتر و كميل و صَعصَعة آمده است كه به سعيد بن عاص، حاكم كوفه، پرخاش
مىكردند كه «فىء» مسلمانان را از آن خود كرده است (طبري، 4/317- 318، 323).
از اينرو به دستور عثمان آنان را كه 9 يا بيش از 10 تن بودند، به دمشق
پيش معاويه فرستادند.
به روايتى آنان در دمشق نيز ضمن مجادلهاي با معاويه درآويختند و از آنجا
به جزيره (شمال بينالنهرين) و سرانجام به حمص پيش عبدالرحمان بن خالد
بن وليد تبعيد شدند (همو، 4/318-321). حضور ابن كواء در ميان تبعيديان تنها در
دو روايت سيف بن عمر (همو، 4/318) و عوانه (ابن عساكر، 390) گزارش شده است
و عدم ذكر نام او در گزارشهاي ابومِخْنف (بلاذري، 5/39-42؛ ابن شبه، 3/1140-
1141؛ ابن اعثم، 1/383-387) و شعبى (طبري، 4/322) و ابواسحاق همدانى (همو،
4/326) نكتهاي است درخور تأمل. ابن كواء در جنگ صفين جزو سپاه على(ع)
بود، اما هنگامى كه كار به «تحكيم» كشيد، وي به عنوان سخنگوي گروهى كه
ابوموسى اشعري را به حكميت برگزيدند، مخالفت آن گروه را نسبت به انتخاب
عبدالله بن عباس به سبب خويشاوندي وي با على(ع) اعلام كرد (نصر بن
مزاحم، 502؛ قس: ابن اعثم، 2/193) و در واقع او بود كه ابوموسى را براي
حكميت فرستاد (ابن عبدربه، 4/351). اين گروه كه «اصحاب البرانس» نام
گرفتند و به تعبير اشتر از فرط عبادت پيشانى سياه داشتند (طبري، 5/50)، در
بازگشت از صفين با على(ع) وارد كوفه نشدند و 12 هزار نفر از آنان در حروراء،
در نيم فرسخى كوفه از وي كناره گرفتند (ربيعالاول 37) و از اين رو حروريه
ناميده شدند. در اين هنگام ابن كواء «امير الصلاة» و شَبَث بن رِبعى «امير
القتال» آنان بود (اسكافى، 194). على (ع) نخست ابن عباس را براي گفتوگو
فرستاد و سپس خود نزد آنان رفت و آنان را براي مناظره به كوفه خواند
(يعقوبى، 2/191). پاسخ على(ع) به خردهگيريهاي حروريه دربارة مسألة حكميت،
حذف عنوان اميري مؤمنان در عهدنامه و مسائل ديگر، ابن كواء را به تصديق
وادار كرد (اسكافى، 198-200).
از مقايسة مجموع روايات طبري در اين مورد (5/64 -66، 72-92) چنين برمىآيد كه
پس از نخستين گفتوگوي امام با ابن كواء در حروراء گروه خوارج به كوفه
بازگشتند و مدتى در آنجا ماندند، اما همچنان به مخالفت با على(ع) در مسألة
تحكيم پا فشردند. سپس از كوفه به سوي نهر آمدند و در آنجا به خوارج بصره
پيوستند. عاقبت كار به جنگ نهر (نهروان) انجاميد (همو، 5/72-77، 86 -87).
ظاهراً آنگاه كه خوارج از كوفه به سوي نهر درآمدند، ابن كواء در حروراء بود
و همراه شبث بن ربعى با فرستادگان على(ع) مناظره مىكرد (همو، 5/91).
پيشوايى ابن كواء بر خوارج 7 ماه به درازا كشيد. بعداً 10 روز مانده به آخر
شوال 37ق، عبدالله بن وهب راسبى جاي او و شبث بن ربعى را گرفت (اشعري،
128). در پايان اين 7 ماه كه همراه با گفت و گو ميان طرفين بود، ابن كواء
با 2 هزار نفر از مريدانش از گروه جدا شدند (مقدسى، 5/222-224). بنابر بعضى
روايات، ابن كواء و نيز شبث بن ربعى پس از اجتماع حروراء و پيش از جنگ
نهروان از گروه خوارج جدا شدند و به منازل خود بازگشتند (بلاذري، 2/342).
شبث پس از اين به هواداران امام پيوست و در جنگ نهروان فرماندهى جناح
چپ لشكر را برعهده گرفت (همو، 2/317؛ ابن قتيبه، الامامة، 149)، اما به نظر
مىرسد كه ابن كواء اگر از خوارج حروراء و نهروان گسيخت، به على(ع)
نپيوست. اگر هم حضور او در زمرة خوارج در نهروان قابل تصور باشد، روايات
حاكى است كه از شركت در جنگ خودداري كرده است (بلاذري، 2/362، 375).
ترديد و بعد تصديق ابن كواء در مورد صحت عمل و عقيدة على(ع) اختصاص به دورة
پس از صفين نداشت. او در جريان نبرد صفين هم عدم اطمينان خاطر خود را از
چگونگى تصميم على(ع) به جنگ با معاويه به صورت پرسشى ابراز داشته، پس
از گرفتن پاسخ، صدق گفتار امام را تأييد كرده، به سوي او آمده بود (ابن
عبدربه، 4/303-304). در صورت درست بودن گفتة بغدادي (ص 67) در مورد امان
جستن ابن كواء با ده سوار در لشكر على(ع) و با توجه به برافراشتن پرچم
امان به دستور على(ع) در روز جنگ نهروان، بايد گفت كه اين بازگشت ابن
كواء در همان روز نبرد بود كه بسياري قبل از آغاز جنگ از ميدان خارج شدند و
در حدود 100 نفر به امام پيوستند (طبري، 5/86).
بيشتر منابع برآنند كه ابن كواء در همان دورة مناظره با گروهى از باران خود
از خوارج جدا شد و به على(ع) پيوست (اربلى، 1/265؛ ابن كثير، 7/281؛ ابن
حجر، 3/329). طبرسى (ص 388) روايتى را نقل كرده است كه بر طبق آن ابن
كواء در روز نهروان در برابر على (ع) و از كشتگان آن جنگ بوده است، در
حالى كه طبري (5/179) ابن كواء را در 42ق جزو كسانى ياد مىكند كه حاكم
كوفه به دستور معاويه مىبايست آنان را همراه خود به نماز جماعت مىبرد.
به روايتى ديگر از طبري (5/212-213) ابن كواء در 44ق در حضور معاويه بود و
سخن او در بيان ضعف عمل عبدالله بن عامر موجب عزل او از حكومت بصره شد.
اگر گفتة ابوالفرج اصفهانى (13/54) را بپذيريم، ابن كواء در 74 و 75ق زنده و
جزء شُراتى بوده است كه مُهَلَّب با آنان مىجنگيد. از تاريخ فوت ابن كواء
هم مانند تولد و جزئيات ديگر حياتش چيزي دانسته نيست.
برخى از پرسشهاي ابن كواء از على (ع) در مآخذ نقل شده است، مانند پرسش او
در مورد سياهى مشهود در روي ماه (طبري، 1/75، 76)، محلى كه على(ع) به
هنگام نزول آية «ثانى اثنين» (توبه/9/40) در آنجا بود (شريف رضى، 58 -59)،
نام و نسبت على(ع) به صورتى غير معروف، سخن گفتن خداوند با فرزندان آدم
پيش از موسى و فاصلة ميان مشرق و مغرب (همو، 68، 87، 89). معانى بعضى آيات
قرآن طبرسى، 338-339، 386)، هويت ذوالقرنين و مقام برخى از صحابه (همو، 340،
387- 388). به نظر مىآيد كه اين پرسشها بيشتر براي به زحمت انداختن آن
حضرت بوده باشد، زيرا گاه ابن كواء در برابر سخنان على(ع) موضع مخالف
مىگرفت (ابن سعد، 3/225؛ طبري، 1/76؛ طبرسى، 386؛ ابن دريد، 340). از سخنان
مشهور ابن كواء پاسخهاي او به پرسشهاي معاويه در مورد شخص خود او و فتنه
جويان بلاد است. روايت بلاذري (4/17) دربارة نظر ابن كواء در مورد معاويه او
را مردي صريح اللهجه و بىباك مىنماياند، در حالى كه نقل طبري در اين
خصوص (4/329) او را مردي دنيادار و مصلحتجو معرفى مىكند.
ابن قُتَيبه ( المعارف، 530)، و ابن نديم (ص 102) ابن كواء را «ناسب»
(نسبشناس) و عالم گفتهاند. گرچه برخى كلمة «ناسب» را تصحيف شدة «ناسك»
دانستهاند (مامقانى، 2/204)، اما شعري كه در مآخذ مذكور به عنوان شاهد آمده
است، جايى براي شبهة تصحيف باقى نمىگذارد. ابن كواء شعر نيز مىگفته است.
نصر بن مزاحم چند بيت از اشعار او را در كتاب خود (ص 295) آورده است. وي
مانند بعضى ديگر از همگنانش از قُرّاء بود (دينوري، 191).
ابن حجر به نقل از بخاري ابن كواء را صحيح الحديث نمىشناسد (ص 329).
مؤلفان شيعه او را خارجى ملعون (طوسى، 50؛ ابن داوود حلى، 2/471؛ قُهپايى،
36؛ اردبيلى، 1/501؛ قمى، 84؛ خويى، 10/289) ناميدهاند. مامقانى (همانجا) از
اينكه ابن نديم او را شيعه و از اصحاب على(ع) دانسته است، اظهار شگفتى
مىكند و اين نسبت را «غلط» مىداند.
مآخذ: ابن اعثم كوفى، احمد، الفتوح، بيروت، 1406ق/1986م؛ ابن حجر عسقلانى،
احمد، لسان الميزان، حيدرآباد دكن، 1329-1331ق؛ ابن داوود حلى، حسن، كتاب
الرجال، تهران، 1342ش؛ ابن دريد، محمد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد
هارون، قاهره، 1378ق؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، 1377ق؛ ابن
شبه، عمر، تاريخ المدينة المنورة، به كوشش فهيم محمد شلتوت، جده، 1393ق؛
ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت،
1402ق؛ ابن عساكر، على، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش شكري فيصل و ديگران،
دمشق، 1402ق؛ ابن قتيبة، عبدالله، الامامة و السياسة (تاريخ الخلفاء)، قاهره،
1388ق؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1388ق؛ ابن كثير،
البداية؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، به كوشش صلاح
يوسف خليل، بيروت، 1390ق؛ اربلى، على، كشف الغمة فى معرفة الائمة، بيروت،
1401ق؛ اردبيلى، محمد، جامع الرواة، بيروت، 1403ق؛ اسكافى، محمد، المعيار و
الموازنة، به كوشش محمدباقر محمودي، بيروت، 1981م؛ اشعري، على، مقالات
الاسلاميين، به كوشش هلموت ريتر، بيروت، 1400ق؛ بغدادي، عبدالقاهر، الفَرْق
بين الفِرَق، اختصار عبدالرزاق بن رزقالله، به كوشش فيليپ حتى، قاهره،
1924م؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمد حميدالله، قاهره،
1954م؛ همان (ج 2)، به كوشش محمدباقر محمودي، بيروت، 1394ق؛ همان، قسمت
4(1)، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1979م؛ خويى، ابوالقاسم، معجم رجال
الحديث، بيروت، 1403ق؛ دينوري، احمد، الاخبار الطِوال، به كوشش عبدالمنعم
عامر، بغداد، 1379ق؛ شريف رضى، محمد، خصائص الائمة (ع)، خصائص
اميرالمؤمنين(ع)، به كوشش محمدهادي امينى، مشهد، 1406ق؛ طبرسى، احمد،
الاحتجاج، به كوشش محمدباقر خرسان، نجف، 1386ق؛ طبري، تاريخ؛ طوسى، محمد،
رجال، نجف، 1380ق؛ قمى، عباس، هدية الاحباب، تهران، 1362ش؛ قهپايى،
عنايتالله على، مجمع الرجال، به كوشش سيد ضياءالدين اصفهانى، 1384ق؛
مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال، نجف، 1350ق؛ مقدسى، مطهر، البدء و
التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 1916م؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفين، به
كوشش عبدالسلام محمد هارون، 1382ق؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، 1379ق.
يوسف رحيملو
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا