responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1664
ابن قيم جوزيه
جلد: 4
     
شماره مقاله:1664



اِبْن‌ِ قَيّم‌ِ جَوزيّه‌، شمس‌الدين‌ ابوعبدالله‌، محمد بن‌ ابى‌ بكر بن‌ ايوب‌ زُرَعى‌ (7 صفر 691 -13 رجب‌ 751ق‌/29 ژانوية 1292-16 سپتامبر 1350م‌)، دانشمند حنبلى‌ كه‌ به‌ سبب‌ كثرت‌ تأليفات‌ در زمينه‌ هاي‌ گوناگون‌ شهرت‌ يافته‌ است‌. او را به‌ اعتبار شغل‌ پدرش‌ كه‌ قيم‌ (مباشر) مدرسة جوزيه‌ بوده‌ است‌، ابن‌ قيم‌ خوانده‌اند (ابن‌ كثير، 14/234؛ ارنؤوط، 1/15). بدون‌ ترديد پدر ابن‌ قيم‌ به‌ دليل‌ شغلش‌ در مدرسة جوزيه‌ با آراء و آثار حنبليان‌ آشنا بوده‌ است‌ و احتمال‌ دارد كه‌ اين‌ آگاهيها در كودكى‌ به‌ فرزندش‌ رسيده‌ باشد، زيرا او را يكى‌ از استادان‌ ابن‌ قيم‌ دانسته‌اند (نك: ابن‌ حجر، 5/137).
از زندگى‌ ابن‌ قيم‌ و اينكه‌ چگونه‌ به‌ بلوغ‌ فكري‌ رسيده‌ است‌، اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌. شاگردان‌ او چون‌ ابن‌ كثير و ابن‌ رجب‌ كه‌ از احوال‌ و آثار وي‌ ياد كرده‌اند، گويا به‌ جزئيات‌ احوال‌ ابن‌ قيم‌ در سالهاي‌ كودكى‌ و نوجوانى‌ آشنايى‌ نداشته‌ و بيشتر به‌ هويت‌ و شخصيت‌ دينى‌ و علمى‌ او در روزگار پختگى‌ و بلوغ‌ فكري‌ اشاره‌ كرده‌اند. نوشته‌هاي‌ خود وي‌ نيز، حتى‌ كليات‌ زندگى‌ او را در كودكى‌ و نوجوانى‌ روشن‌ نمى‌كند. گويى‌ زندگى‌ فرهنگى‌ او از روزگاري‌ شروع‌ شده‌ كه‌ دست‌ ارادت‌ به‌ دامن‌ تقى‌الدين‌ ابن‌ تيميه‌ (ه م‌) زده‌ بوده‌ است‌. البته‌ اين‌ نكته‌ نه‌ بدان‌ معناست‌ كه‌ ابن‌ قيم‌ پيش‌ از رسيدن‌ به‌ ابن‌ تيميه‌ به‌ حيات‌ فكري‌ و فرهنگى‌ دست‌ نيافته‌ است‌، زيرا او بدون‌ ترديد در واپسين‌ سالهاي‌ سدة 7 و دهة نخست‌ سدة 8ق‌ برخى‌ از علوم‌ عصر را مى‌دانسته‌ و نزد بسياري‌ از استادان‌ روزگارش‌ به‌ تحصيل‌ علوم‌ مى‌پرداخته‌ است‌. چنانكه‌ نزد ابن‌ ابى‌ الفتح‌ بَعلى‌ (د 709ق‌) و مجدالدين‌ تونسى‌ (د 718ق‌) كتابهايى‌ در ادب‌ عربى‌ چون‌ ملخّص‌ ابوالبقاء و الفية ابن‌ مالك‌ و قسمتى‌ از كافية الشافية و بخشى‌ از المقرب‌ ابن‌ عصفور را خوانده‌ (صفدي‌، 2/271؛ داوودي‌، 2/94) و نزد مجدالدين‌ حرانى‌ (د 729ق‌) كتابهاي‌ فقهى‌ چون‌ مختصر ابوالقاسم‌ حِرَقى‌ و المقنع‌ ابن‌ قدامه‌ را فراگرفته‌ و اصول‌ و كلام‌ را از صفى‌الدين‌ هندي‌ آموخته‌ و نزد او آثاري‌ چون‌ الاربعين‌ و المحصل‌ فخر رازي‌ را خوانده‌ است‌ (ابن‌ حجر، صفدي‌، همانجاها) و نيز از ابن‌ شيرازي‌، ابن‌ مكتوم‌، ابن‌ عبدالدائم‌ (د 718ق‌)، تقى‌الدين‌ سليمان‌، مطعم‌، شهاب‌الدين‌ نابلسى‌ و فاطمه‌ دختر ابراهيم‌ بن‌ محمد بن‌ جوهر استماع‌ حديث‌ كرده‌ است‌ (ابن‌ رجب‌، 2/447؛ صفدي‌، ابن‌ حجر، داوودي‌،همانجاها؛ سيوطى‌،1/62) و اگر گفتةمراغى‌ (2/161) درست‌ باشد، ابن‌ قيم‌ پيش‌ از رسيدن‌ به‌ ابن‌ تيميه‌، يعنى‌ قبل‌ از 712ق‌ با تصوف‌ نيز آشنا بوده‌ و به‌ مشرب‌ صوفيانه‌ تمايل‌ داشته‌ است‌. با اينهمه‌، آنچه‌ از مجموع‌ نوشته‌هاي‌ ابن‌ قيم‌ و نيز از گفتارهاي‌ كوتاه‌ و بلند ديگران‌ دربارة او حاصل‌ مى‌آيد، اينكه‌ دانش‌ و آموخته‌هاي‌ علمى‌ وي‌ آنگاه‌ شكوفا شده‌ و تكميل‌ گرديده‌ كه‌ در اوج‌ جوانى‌، يعنى‌ در 21 سالگى‌ به‌ جمع‌ شاگردان‌ ابن‌ تيميه‌ پيوسته‌ است‌. در 712ق‌ كه‌ ابن‌ تيميه‌ از قاهره‌ به‌ دمشق‌ باز آمد، ابن‌ قيم‌ به‌ او پيوست‌ (ابن‌ كثير، همانجا) و مدت‌ 16 سال‌ همراه‌او بود و ازاين‌ همراهى‌ بسيار بهره‌مندشد (مقريزي‌، 2(3)/834؛ منجد، 372).
گفته‌اند كه‌ ابن‌ قيم‌ به‌ سبب‌ انكار مسافرت‌ به‌ قصد زيارت‌ مقبرة خليل‌الله‌(ع‌) به‌ زندان‌ افتاد (ابن‌ رجب‌، 2/448). به‌ درستى‌ نمى‌دانيم‌ كه‌ محبوس‌ شدن‌ او به‌ سبب‌ اين‌ موضوع‌ در چه‌ سالى‌ روي‌ داده‌ است‌، اما مسلم‌ مى‌نمايد كه‌ او اينگونه‌ آراء را دربارة زيارت‌ قبور پس‌ از آشنايى‌ با ابن‌ تيميه‌ فراگرفته‌ است‌. بنابراين‌ زندانى‌ شدن‌ او نخستين‌ بار مى‌بايست‌ پيش‌ از 726ق‌ روي‌ داده‌ باشد، زيرا در اين‌ سال‌ وي‌ بار ديگر همزمان‌ با استادش‌ ابن‌ تيميه‌ به‌ زندان‌ افتاد (ابن‌ كثير، 14/140؛ ابن‌ رجب‌، همانجا؛ ابن‌ حجر، 5/138). در اين‌ نوبت‌، ابن‌ قيم‌ حدود دو سال‌ در قلعة دمشق‌ محبوس‌ بود و هر چند با ابن‌ تيميه‌ در آن‌ قلعه‌ به‌ سر مى‌برد، ولى‌ محدودة حبس‌ او از استادش‌ جدا بود و در همين‌ زندان‌ بود كه‌ ابن‌ قيم‌ به‌ تدبر و تفكر در آيات‌ قرآنى‌ پرداخت‌ (ابن‌ رجب‌، همانجا). پس‌ از مرگ‌ ابن‌ تيميه‌، چنانكه‌ آثار ابن‌ قيم‌ نشان‌ مى‌دهد تا پايان‌ عمر به‌ او و آراء او وفادار ماند (قس‌: ابن‌ حجر، همانجا). عده‌اي‌ ابن‌ قيم‌ را رئيس‌ اصحاب‌ ابن‌ تيميه‌ دانسته‌ (قنوجى‌، 419؛ حسينى‌، 4/155) و گفته‌اند كه‌ ابن‌ تيميه‌ چون‌ او خلف‌ و پيروي‌ نداشته‌ است‌ (صفدي‌، همانجا). خود وي‌ نيز ابن‌ تيميه‌ را بزرگ‌ترين‌ ناصر اسلام‌ خوانده‌ است‌ ( مختصر الصواعق‌، 143-144).
دربارة ابن‌ قيم‌ گفته‌اند كه‌ از حسن‌ خلق‌ و مودت‌ بهره‌مند بود، به‌ كسى‌ حقد و حسد نمى‌ورزيد (ابن‌ كثير، 14/234)، عابد و خاضع‌ و منيب‌ بود (همو، 14/235؛ ابن‌ حجر، داوودي‌، همانجاها)، در اوقات‌ آسودگى‌ به‌ استنساخ‌ نوشته‌هاي‌ خود و ديگران‌ اهتمام‌ مى‌كرد (ابن‌ رجب‌، 2/449) و به‌ جمع‌ كردن‌ كتاب‌ علاقه‌اي‌ وافر داشت‌ و كتابخانه‌اي‌ فراهم‌ كرده‌ بود كه‌ پس‌ از مرگ‌ او، فرزندانش‌ مدتها آنها را مى‌فروختند (ابن‌ حجر، همانجا).
از 728ق‌ كه‌ سال‌ رهايى‌ او از زندان‌ قلعة دمشق‌ بوده‌ است‌ تا 731ق‌ كه‌ به‌ سفر حج‌ رفت‌ (نك: ابن‌ كثير، 14/154)، از احوال‌ او اطلاعى‌ دقيق‌ در دست‌ نيست‌، اما اين‌ مقدار دانسته‌ است‌ كه‌ حنبليان‌، او را نمايندة صديق‌ و يار وفادار ابن‌ تيميه‌ مى‌دانستند و به‌ امامت‌ او در مدرسة جوزيه‌ نماز مى‌گزاردند (ابن‌ رجب‌، همانجا). شكى‌ نيست‌ كه‌ ابن‌ قيم‌ در اين‌ سالها به‌ تأليف‌ و تصنيف‌ برخى‌ از آثار خود اهتمام‌ داشته‌ است‌ و نيز عده‌اي‌ از حنبليان‌ پيرو ابن‌ تيميه‌ براي‌ روشن‌ نمودن‌ برخى‌ از فتواهاي‌ وي‌ نزد او مى‌رفته‌اند. نيز احتمال‌ دارد كه‌ در همين‌ سالها مجالس‌ درسى‌ نزد او برپا بوده‌ باشد، ولى‌ آنچه‌ محقق‌ مى‌نمايد، اينكه‌ حلقة درس‌ او از 743ق‌ رسميت‌ و عموميت‌ يافته‌ است‌، زيرا از صفر همان‌ سال‌ او را در مقام‌ تدريس‌ در مدرسة صدريه‌ كه‌ يكى‌ ديگر از مدارس‌ مهم‌ حنبليان‌ در دمشق‌ بوده‌ است‌، مى‌يابيم‌ (ابن‌ كثير، 14/202). ظاهراً به‌ هنگام‌ تدريس‌ در مدرسة مذكور بوده‌ است‌ كه‌ ابن‌ قيم‌ پاره‌اي‌ از فتواهاي‌ ابن‌ تيميه‌ را پى‌ گرفته‌ و عده‌اي‌ از مخالفان‌ را بيدار كرده‌ است‌. چنانكه‌ در نوشته‌اي‌ كه‌ پيش‌ از محرم‌ 746 در خصوص‌ عدم‌ ضرورت‌ وجود محلل‌ در «سبق‌» پرداخته‌ بود (نك: ابن‌ رجب‌ همانجا؛ صفدي‌، 2/272) و در آن‌ رأي‌ ابن‌ تيميه‌ را تأييد كرده‌ بود، تقى‌الدين‌ سبكى‌ احضارش‌ كرد و او را به‌ پذيرش‌ رأي‌ جمهور كه‌ بر ضرورت‌ وجود محلل‌ در مسابقه‌ اتفاق‌ داشتند، واداشت‌ (ابن‌ حجر، 5/140؛ ابن‌ كثير، 14/216).
بار ديگر نيز در 750ق‌ ابن‌ قيم‌ در مورد طلاق‌ فتوايى‌ داد و در آن‌ نظر ابن‌ تيميه‌ را اختيار كرد (همو، 14/235؛ لائوست‌، .(67 محتمل‌ است‌ كه‌ ابن‌ قيم‌ در اين‌ فتوا به‌ انكار وقوع‌ سه‌ طلاق‌ در يك‌ لفظ پرداخته‌ باشد كه‌ پيش‌ از او با ابن‌ تيميه‌ نيز به‌ سبب‌ همين‌ نظر، فقهاي‌ شافعى‌ و حنفى‌ مخالفت‌ كرده‌ بودند (نك: زرياب‌، 113). به‌ هر حال‌ دراين‌ نوبت‌ باز هم‌ سبكى‌ با او درافتاد. درگيري‌ آنان‌ به‌ درازا كشيد تا آنكه‌ امير سيف‌الدين‌ ابن‌ فضل‌ بَدَوي‌ آن‌ دو را به‌ صلح‌ فراخواند و آشتى‌ داد (ابن‌ كثير، لائوست‌، همانجاها).
با همه‌ مخالفتهايى‌ كه‌ با ابن‌ قيم‌ مى‌شد، تا آخر عمر از كوشش‌ و تلاش‌ بى‌وقفة علمى‌ باز نماند، چنانكه‌ نه‌ تنها دهها اثر كوتاه‌ و بلند از خود بر جاي‌ گذاشت‌ (ابن‌ رجب‌، 2/449)، گروه‌ بسياري‌ نيز نزد وي‌ به‌ شاگردي‌ پرداختند، از جمله‌: 1. ابن‌ كثير كه‌ به‌ گفتة خود وي‌ (14/234- 235) بيشتر از ديگران‌ به‌ ابن‌ قيم‌ نزديك‌ بوده‌ است‌؛ 2. ابن‌ رجب‌ كه‌ تا پايان‌ عمر استاد از او بهره‌ برد و خود، او را از مشايخش‌ دانسته‌ است‌ (2/447)؛ 3. شمس‌الدين‌ محمد بن‌ احمد بن‌ عبدالهادي‌ مقدسى‌ (جمّاعيلى‌ (د 744ق‌) از محدثان‌ مشهور سدة 8ق‌ (نك: ارنؤوط، 21- 22)؛ 4. شمس‌الدين‌ محمد بن‌ عبدالقادر نابلسى‌ حنبلى‌ (د 797ق‌) كه‌ بيشتر نوشته‌هاي‌ ابن‌ قيم‌ را نزد وي‌ خوانده‌ و فقه‌ را از او آموخته‌ است‌ (همو، 1/22). علاوه‌ بر اينها، از ديگر شاگردان‌ ابن‌ قيم‌ كه‌ به‌ نام‌ از آنان‌ ياد كرده‌اند، دو فرزند اوست‌: يكى‌ برهان‌الدين‌ ابراهيم‌ (د 767ق‌) كه‌ نزد پدر نحو و فقه‌ آموخت‌ و شرحى‌ بر الفية ابن‌ مالك‌ نوشت‌ (ابن‌ حجر، 1/65) و ديگري‌ شرف‌الدين‌ عبدالله‌ كه‌ از فاضلان‌ روزگار خود بوده‌، تا جايى‌ كه‌ پس‌ از درگذشت‌ پدر به‌ جاي‌ او در مدرسة صدريه‌ درس‌ مى‌گفته‌ است‌ (ابن‌ كثير، 14/235).
تدريس‌ و تربيت‌ شاگردان‌ در مدرسة صدريه‌ حدود 8 سال‌ ابن‌ قيم‌ را به‌ خود مشغول‌ داشته‌ است‌. گويا در واپسين‌ سالهاي‌ همين‌ دوره‌ به‌ مكه‌ سفري‌ كرده‌ (قس‌: ابن‌ رجب‌، 2/448؛ ابن‌ عماد، 6/169) و پس‌ از بازگشت‌ از اين‌ سفر، ظاهراً بعد از آنكه‌ ايامى‌ را باز در مدرسة مذكور تدريس‌ مى‌كرده‌است‌، درگذشته‌ (ابن‌كثير، 140/234؛ حسينى‌،4/155) و در كنار مدفن‌ مادرش‌ در مقبرة باب‌ صغير به‌ خاك‌ سپرده‌ شده‌ است‌ (ابن‌ كثير، همانجا؛ ابن‌ رجب‌، 2/450).
آراءِ: با توجه‌ به‌ اينكه‌ ابن‌ قيم‌ در عقايد مشرب‌ سلفى‌ داشته‌ است‌، بسياري‌ از يافته‌هاي‌ فلسفى‌، عرفانى‌ و علمى‌ را كه‌ نشانه‌اي‌ از آنها در اقوال‌ سلف‌ ديده‌ نمى‌شد، نامقبول‌ مى‌گرفت‌. ركن‌ و پاية آراء ابن‌ قيم‌ كه‌ در بسياري‌ از نوشته‌هاي‌ او تكرار شده‌، مسألة توحيد است‌. تعلق‌ خاطر فراوان‌ او به‌ اين‌ موضوع‌ بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌ توحيد، اساسى‌ترين‌ مسأله‌ در بينش‌ سلفيان‌ تلقى‌ مى‌شده‌ است‌. وي‌ توحيد را نه‌ تنها از نظر علمى‌ و جنبة الهى‌ مورد توجه‌ داشته‌، بلكه‌ به‌ آن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ اصل‌ انسانى‌ كه‌ در زندگى‌ فردي‌ و سلوك‌ اجتماعى‌ سهمى‌ بسزا دارد، مى‌نگريسته‌ است‌.
شناخت‌ ابن‌ قيم‌ از قرآن‌ و آراء او در زمينة تفسير و رد تأويل‌، نيز بخشى‌ چشمگير از نوشته‌هاي‌ او را در برگرفته‌ است‌. او نه‌ تنها بيشتر پندارهايش‌ را به‌ استناد نصوص‌ قرآنى‌ تثبيت‌ كرده‌، بلكه‌ به‌ نوشتن‌ تفاسيري‌ در خصوص‌ برخى‌ از سور كوتاه‌ هم‌ پرداخته‌ است‌. به‌ علاوه‌ برطبق‌ گرايشى‌ كه‌ وي‌ به‌ سلف‌ داشته‌، در تفسير نيز بر اقوال‌ و آراء آنان‌ بسيار تكيه‌ كرده‌ است‌، اما اتكاي‌ بسيار زياد او بر سخنان‌ صحابه‌ و تابعين‌ به‌ آن‌ معنى‌ نيست‌ كه‌ به‌ استنباطهاي‌ سلفى‌گري‌ و عقيدتى‌ و به‌ آراء جدلى‌ خود در تفسير آيات‌ قرآنى‌ نپرداخته‌ باشد. او با آنكه‌ تأويلات‌ همة فرق‌ باطنى‌ را فاسد مى‌داند ( مختصر الصواعق‌، 59) و تأويل‌ را جنايتى‌ بر مى‌شمارد كه‌ در عالم‌ اسلام‌ روي‌ داده‌ و متأخران‌ از اهل‌ اصول‌ و فقه‌ را نيز فريفته‌ است‌ (همان‌، 12) و با وجودي‌ كه‌ گروههاي‌ ضاله‌ و گمراه‌ را در «حديث‌ تفرقه‌» كسانى‌ مى‌داند كه‌ به‌ تأويل‌ رغبت‌ كرده‌اند (همان‌، 53)، اما خود او نيز گاه‌ گاهى‌ به‌ تأويلاتى‌ در قرآن‌ پرداخته‌ است‌ (مثلاً نك: مدارج‌، 1/83 - 85).
در علم‌ حديث‌ برخى‌ از نويسندگان‌ معاصر وي‌ و نيز متأخر كوششها و شناخت‌ ابن‌ قيم‌ را ستوده‌ و به‌ اعتناي‌ زياد او در اين‌ زمينه‌ توجه‌ داده‌اند (ابن‌ كثير، 14/234؛ نعيمى‌، 2/90) و از عنايت‌ او به‌ متون‌ حديث‌ و رجال‌ آن‌ سخن‌ گفته‌اند (ابن‌ رجب‌، 2/448). پرداختن‌ ابن‌ قيم‌ به‌ روش‌ شناخت‌ اخبار آحاد ( مختصر الصواعق‌، 455-462) و نشان‌ دادن‌ ضوابطى‌ كه‌ موضوع‌ بودن‌ حديثى‌ را مى‌شناساند ( المنار، 43 به‌ بعد) و نوشتن‌ يك‌ دوره‌ سيرة نبى‌(ص‌) براساس‌ احاديث‌ نبوي‌، نشانه‌هايى‌ است‌ بارز از تسلط او بر احاديث‌ و اخبار.
ابن‌ قيم‌ كه‌ از زمرة فقهاي‌ روزگار خود بوده‌ و به‌ عنوان‌ مفتى‌ شناخته‌ مى‌شده‌، به‌ نظرية تغيير فتاوي‌ و احكام‌ و شيوه‌هاي‌ ادارة امور در ازمنه‌ قائل‌ بوده‌ است‌. به‌ نظر او سياستهاي‌ جزئى‌ كه‌ حاكمان‌ بايد به‌ كار گيرند، با اختلاف‌ ازمنه‌ فرق‌ مى‌كند و اشتباه‌ عده‌اي‌ اين‌ است‌ كه‌ اينگونه‌ تدبيرها را كه‌ رسول‌ خدا و صحابه‌ در عصر خودشان‌ به‌ كار برده‌اند، شرايع‌ ابدي‌ و عمومى‌ تلقى‌ مى‌كنند و تخلف‌ از آن‌ را روا نمى‌شمرند ( الطرق‌ الحكميّة، 3- 18)، لذا بايد در هر موردي‌ كه‌ تدبيري‌ از پيشينيان‌ رسيده‌، به‌ دقت‌ بررسى‌ كرد كه‌ آيا آن‌ تدبير يك‌ تقنين‌ دائمى‌ و همگانى‌ است‌ يا تابع‌ مصالح‌ وقت‌ بوده‌ و مقيد به‌ زمان‌ و مكان‌. ابن‌ قيم‌ كتاب‌ الطرق‌ الحكميّة را براي‌ اين‌ نوشته‌ است‌ كه‌ با ارائة شواهد زيادي‌ نشان‌ دهد، چگونه‌ پيشينيان‌ از تدبيرهاي‌ عقلى‌ براي‌ احقاق‌ حقوق‌ مردم‌ در مقام‌ قضا و ادارة امور جامعه‌ و تأمين‌ مصالح‌ عمومى‌ مسلمين‌ استفاده‌ مى‌كرده‌ و شيوه‌هاي‌ مجاز را به‌ آنچه‌ در كتاب‌ و سنت‌ آمده‌، منحصر نمى‌دانسته‌اند.
ابن‌ قيم‌ كه‌ انديشة اصلاح‌ طلبى‌ در آداب‌ و عادات‌ دينى‌ را در سر داشت‌، از اينكه‌ به‌ جهت‌ اصلاح‌ برخى‌ از آنها نظريه‌هايى‌ مخالف‌ و متضاد با پسندهاي‌ همگانى‌ و معمول‌ عامة مردم‌ مطرح‌ سازد، ترديد و تشويشى‌ نداشت‌. از اينگونه‌ است‌ رأي‌ و نظر او در انكار سفر كردن‌ صرفاً براي‌ زيارت‌ قبور كه‌ يك‌ بار هم‌، چنانكه‌ گفته‌ شد، در پى‌ ابراز چنين‌ نظري‌ به‌ زندانش‌ انداختند. نيز معتقد بود كه‌ به‌ هيچ‌ روي‌ ساختن‌ مساجد و بقاع‌ بر قبور روا نيست‌ ( اغاثة، 1/185).
فلسفى‌ انديشيدن‌ در خصوص‌ شرع‌ و اصول‌ دين‌ يكى‌ از سنتهاي‌ فكري‌ روزگار ابن‌ قيم‌ بوده‌ است‌ كه‌ وي‌ با آن‌ درگير شده‌ و آن‌ را يك‌ سنت‌ فكري‌ غير دينى‌ تلقى‌ كرده‌ است‌. البته‌ او چون‌ ديگر متشرعان‌، فلسفه‌ را به‌ معناي‌ «حكمت‌» مى‌پذيرد و آن‌ را دو نوع‌ مى‌داند: «قولى‌» كه‌ كلام‌ حق‌ است‌، و «فعلى‌» كه‌ فعل‌ صواب‌ است‌. حكمت‌ در نظر او چيزي‌ نيست‌، مگر طريق‌ پيامبران‌ كه‌ متضمن‌ قول‌ حق‌ و فعل‌ صواب‌ است‌ (همان‌، 2/256-257). اينگونه‌ حكمت‌ كه‌ به‌ نظر ابن‌ قيم‌ عده‌اي‌ اندك‌ از فلاسفه‌ همچون‌ ابن‌ رشد و ابوالبركات‌ بغدادي‌ به‌ آن‌ اعتنا داشته‌اند، آراء ارسطو را در الهيات‌ برنمى‌تابد و حدوث‌ عالم‌ را اذعان‌ دارد، صفات‌ كمالى‌ و افعال‌ اختياري‌ حق‌ را اثبات‌ مى‌كند، رسولان‌ و شريعتهاي‌ آنان‌ را حرمت‌ مى‌نهد و طوري‌ وراي‌ طور عقل‌ را مى‌پذيرد، بيشتر به‌ رياضى‌ و طبيعى‌ و توابع‌ آنها مى‌پردازد و سخن‌ گفتن‌ در الهيات‌ را خاص‌ پيامبران‌ مى‌داند (همان‌، 2/256-259).
او در حكمت‌ متأثر از آراء و آثار ابن‌ تيميه‌ بوده‌ و در انكار آراء فلسفى‌ به‌ نوشته‌هاي‌ استادش‌ كه‌ چندين‌ اثر در ابطال‌ يافته‌ها و گفته‌هاي‌ فلاسفه‌ نوشته‌ بود، نظر داشته‌ است‌. سرچشمة فلسفه‌ به‌ پندار ابن‌ قيم‌ به‌ روزگاري‌ مى‌رسد كه‌ معارضة عقل‌ و نقل‌ با شبهات‌ ابليس‌ آغاز شد. او كه‌ با شبهه‌هاي‌ ابليس‌ از طريق‌ نقد و نظر شهرستانى‌ آشنا بوده‌ (نك: مختصر الصواعق‌، 175-181؛ قس‌: شهرستانى‌، 23-27)، مى‌پنداشته‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از انديشه‌هاي‌ فلسفى‌ و آراء مذاهب‌ از شبهات‌ مذكور برخاسته‌ است‌ مختصرالصوائق‌، 180-181). درست‌است‌ كه‌ ابن‌قيم‌ ازميان‌ فرزانگان‌ يونان‌ سقراط را موحد دانسته‌ و او را آشنا به‌ صفات‌ خدا و معتقد به‌ معاد شناسانيده‌ است‌ ( اغاثة، 2/264- 265 و افلاطون‌ را كه‌ به‌ انكار عبادت‌ اصنام‌ پرداخته‌ و به‌ حدوث‌ عالم‌ قائل‌ بوده‌، تأييد كرده‌است‌ (همان‌، 2/266)، ولى‌ آنجا كه‌ «عقليات‌ يونانى‌» را ردمى‌كند ( مختصرالصوائق‌، 140-142)، بيشتر نظر به‌ ارسطو دارد كه‌ به‌ نظر ابن‌ قيم‌ وي‌ عالم‌ را قديم‌ گفته‌ و ديگر فلاسفه‌ را فريفته‌ است‌ ( اغاثة، همانجا). او بيشتر فيلسوفانى‌ را كه‌ به‌ سخنان‌ ارسطو اعتنا كرده‌ و او را معلم‌ اول‌ خوانده‌ و منطقش‌ را ميزان‌ استدلال‌ عقلى‌ دانسته‌اند، از جملة «ملاحده‌» مى‌داند (همان‌، 2/256، 260).
به‌ رغم‌ برخورد سطحى‌ ابن‌ قيم‌ با فلسفه‌ و فيلسوفانى‌ چون‌ فارابى‌، ابن‌ سينا، محمد بن‌ زكرياي‌ رازي‌ و به‌ ويژه‌ خواجه‌ نصيرالدين‌ طوسى‌ (نك: اغاثة، 2/246، 260-267، اجتماع‌ الجيوش‌، 45، مختصر الصوائق‌، 143)، ستيهندگى‌ او با تصوف‌ و آداب‌ خانقاهى‌ و نيز برخورد او با عرفان‌ فلسفى‌ بر اثر آگاهى‌ و تأمل‌ بيشتر رخ‌ نموده‌، هر چند در اين‌ مورد هم‌ وي‌ از شناختى‌ كامل‌ و محققانه‌ برخوردار نبوده‌ است‌. او را عارفى‌ دانسته‌اند كه‌ بر علوم‌ اهل‌ معارف‌ آگاه‌ بوده‌ و در دقايق‌ عرفان‌ وارد شده‌ و متون‌ تصوف‌ و برخى‌ رجال‌ صوفيه‌ را مى‌شناخته‌ است‌ (ابن‌ رجب‌، 2/448؛ داوودي‌، 2/94). اين‌ نظر دربارة ابن‌ قيم‌ به‌ صورتى‌ كه‌ او را عارف‌ تشريعى‌ حنبلى‌ بناميم‌، مقبول‌ است‌، اما اين‌ سخن‌ كه‌ او عارفى‌ بوده‌ است‌ صوفى‌ (ابن‌ شطى‌، 68) جاي‌ ترديد دارد، زيرا اگرچه‌ گفته‌ شده‌ است‌ او بسيار عبادت‌ مى‌كرده‌ و ذكر مى‌گفته‌ (ابن‌ رجب‌، همانجا)، اما آنچه‌ مسلم‌ است‌ و از مطاوي‌ اقوال‌ او برمى‌آيد، اين‌ است‌ كه‌ وي‌ يافته‌ها و پسندهاي‌ عرفانى‌ و آداب‌ خانقاهى‌ را كه‌ مؤيدات‌ آنها در كتاب‌ و سنت‌ ديده‌ نشود يا گفتار سلف‌ آنها را تأييد نكند، نمى‌پذيرد و حتى‌ ادعا دارد كه‌ مواجيد و احوال‌ صوفيه‌ را مى‌بايست‌ بر علم‌ عرضه‌ كرد و درستى‌ و نادرستى‌ آنها را از طريق‌ علم‌ بازشناخت‌ ( طريق‌ الهجرتين‌، 324- 325).
نقد و رد ابن‌ قيم‌ بر پسندها و تأملات‌ خانقاهى‌ و نيز ستيز او با وحدت‌ وجوديان‌ آنگاه‌ نظام‌ يافته‌ كه‌ بر آثار ابن‌ تيميه‌، در اين‌ زمينه‌ تأمل‌ كرده‌ است‌ (نك: اسماء مؤلفات‌، 384، 386، 387). هرچند او بر پاره‌اي‌ از تأويلات‌ صوفيه‌ خرده‌ مى‌گيرد و آنان‌ را از صنف‌ خوارج‌ و معتزله‌ بر مى‌شمارد ( مختصر الصواعق‌، 51 -53)، اما بيشترين‌ انتقادات‌ را بر بعضى‌ از آداب‌، مصطلحات‌ و باورهاي‌ صوفيانى‌ وارد مى‌داند كه‌ اهل‌ سُكرند و به‌ تصوف‌ عاشقانه‌ تعلق‌ دارند.
ولى‌ در مجموع‌ روي‌ سخن‌ ابن‌ قيم‌ بيشتر به‌ خانقاهيان‌ خلف‌ است‌ كه‌ آنان‌ را به‌ جهل‌ نسبت‌ مى‌دهد، اما صوفيان‌ سلف‌ مانند جنيد، بايزيد بسطامى‌ و سري‌ سقطى‌ به‌ نزد او عارفانى‌ بوده‌اند كه‌ جانب‌ قرآن‌ و سنت‌ را رعايت‌ مى‌كرده‌اند و بين‌ آن‌ دو سلوك‌ مى‌نموده‌اند ( اغاثة، 1/123- 125).
آثار: بدون‌ ترديد ابن‌ قيم‌ را مى‌توان‌ يكى‌ از نويسندگان‌ پركار به‌ حساب‌ آورد كه‌ نوشته‌هايش‌ در زمان‌ حيات‌ او و پس‌ از آن‌ نيز مورد توجه‌ بوده‌ است‌ (ابن‌ حجر، 5/139؛ ابن‌ شطى‌، 69؛ حسينى‌، 4/155). دربارة آثار ابن‌ قيم‌ مى‌بايست‌ به‌ چند نكته‌ توجه‌ داشت‌: يكى‌ اينكه‌ چون‌ نوشته‌هاي‌ وي‌ متضمن‌ جدالهاي‌ دينى‌ و مذهبى‌ است‌، احتمال‌ بايد داد كه‌ توسط طرفداران‌ او در سده‌هاي‌ متأخر، خاصه‌ آن‌ دسته‌ از سلفيان‌ كه‌ از آراء وي‌ استنباطهايى‌ داشته‌اند، دچار تحريف‌ و دگرگونيهاي‌ عمدي‌ شده‌ باشد، از اين‌رو بررسى‌ و نقد درست‌ آراء و عقايدش‌ ايجاب‌ مى‌كند كه‌ هرگونه‌ نقد و نظري‌ دربارة او برپاية نسخ‌ اصيل‌ و يا نسخه‌هاي‌ مصحح‌ انتقادي‌ نوشته‌هايش‌ صورت‌ پذيرد. ديگر آنكه‌ چون‌ سرچشمة آراء و برداشتهاي‌ دينى‌ - فرهنگى‌ او نوشته‌هاي‌ ديگر سلفيان‌ چون‌ ابن‌ جوزي‌ و ابن‌ تيميه‌ بوده‌ است‌، جا دارد كه‌ از آثار آن‌ دو و ديگر حنبليان‌ پيش‌ از ابن‌ قيم‌ به‌ لحاظ بررسى‌ و تفتيش‌ و حتى‌ تصحيح‌ و تنقيح‌ نوشته‌هايش‌ استفادة كافى‌ برده‌ شود. نيز مشتركات‌ و تكرار موضوعاتى‌ كه‌ ابن‌ قيم‌ به‌ آنها پرداخته‌، نبايد در بررسى‌ و شناخت‌ آثارش‌ ناديده‌ گرفته‌ شود. زيرا او ظاهراً به‌ سبب‌ اهميت‌ دادن‌ به‌ مسائلى‌ كه‌ در يكى‌ از آثارش‌ عنوان‌ كرده‌، به‌ تكرار همانها در ديگر تأليفاتش‌ اهتمام‌ داشته‌، به‌ طوري‌ كه‌ گاهى‌ يك‌ نكتة واحد را در چندين‌ اثرش‌، حتى‌ در برخى‌ موارد با لفظى‌ همسان‌ مطرح‌ كرده‌ است‌.
در شمار نوشته‌هاي‌ ابن‌ قيم‌ چنانكه‌ معاصران‌ او و نيز متأخران‌ نشان‌ داده‌اند، اختلاف‌ است‌ (نك: ابن‌ رجب‌، 2/449- 450؛ داوودي‌، 2/95-97؛ قس‌: ابن‌ حجر، همانجا). سخاوي‌ 52 اثر او را بر شمرده‌ (نك: قنوجى‌، 419) و بروكلمان‌ ظاهراً به‌ تبع‌ سخاوي‌ از نام‌ و نشان‌ 52 تأليف‌ او ياد كرده‌ است‌. معاصران‌ نيز دهها عنوان‌ ديگر بر اين‌ رقم‌ افزوده‌اند (نك: نمرالخطيب‌، 133- 138. آنچه‌ برآورد شمار نوشته‌هاي‌ او را دشوار كرده‌، يكى‌ اختلاف‌ در ضبط يك‌ اثر واحد اوست‌، به‌ دو نام‌ يا بيشتر و ديگري‌ استخراج‌ بخشهايى‌ از آثار بلند اوست‌، به‌ صورتى‌ كه‌ به‌ آن‌ نامى‌ مستقل‌ و جداگانه‌ داده‌اند. با وجود اين‌ شمار آثار كوتاه‌ و بلند ابن‌ قيم‌ بيشتر از آن‌ است‌ كه‌ سخاوي‌ احصا كرده‌ و بروكلمان‌ برشمرده‌ است‌.
الف‌ - چاپى‌: 1. اجتماع‌ الجيوش‌ الاسلامية على‌ غزو المعطّلة والجهمية، از نوشته‌هاي‌ كوتاه‌ اوست‌ در بحث‌ استواء. اين‌ رساله‌ در 1314ق‌ در امريتسار هند و در 1351ق‌ در مصر و سپس‌ در 1404ق‌ در بيروت‌ چاپ‌ شده‌ است‌؛ 2. احكام‌ اهل‌ الذمة، رساله‌اي‌ است‌ كوتاه‌ كه‌ در 1961م‌ به‌ كوشش‌ صبحى‌ صالح‌ در دمشق‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 3. اخبارالنساء، خلاصه‌اي‌ است‌ از اخبار النساء ابن‌ جوزي‌ كه‌ ابن‌ قيم‌ با حذف‌ اسناد آن‌ را تلخيص‌ كرده‌ و زركلى‌ (6/56) در نسبت‌ آن‌ به‌ ابن‌ قيم‌ ترديد كرده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ در قاهره‌ (1307ق‌/1889م‌) به‌ كوشش‌ نزار رضا و در بيروت‌ (1384ق‌/1964م‌) منتشر شده‌ است‌؛ 4. اسماء مؤلفات‌ ابن‌ تيمية، رساله‌اي‌ است‌ كه‌ مؤلف‌ به‌ خواهش‌ دوستداران‌ ابن‌ تيميه‌، نوشته‌هاي‌ او را به‌ صورت‌ موضوعى‌ فهرست‌ نموده‌ است‌. رسالة مزبور به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد (1372ق‌) در مجلد 28 مجلة المجمع‌ العلمى‌ در دمشق‌ چاپ‌ شده‌ است‌؛ 5. اعلام‌ الموقعين‌ عن‌ رب‌ العالمين‌، اثري‌ است‌ در اصول‌ و فقه‌ حنبلى‌ كه‌ به‌ نام‌ معالم‌ الموقعين‌ نيز ناميده‌ شده‌ (صفدي‌، 2/271ق‌) و به‌ كوشش‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد در قاهره‌ (1374ق‌) و نيز به‌ اهتمام‌ طه‌ عبدالرئوف‌ سعد در همانجا (1968م‌) و سرانجام‌ به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ وكيل‌ در همانجا (1969م‌) چاپ‌ شده‌ است‌؛ 6. اغاثة اللهفان‌ من‌ مصائد الشيطان‌. اين‌ كتاب‌ كه‌ ابن‌ رجب‌ (2/450) آن‌ را به‌ صورت‌ مصائد الشيطان‌ ضبط كرده‌، يكى‌ از نوشته‌هاي‌ بلند و ارزندة ابن‌ قيم‌ است‌ كه‌ در آن‌ از علاج‌ بيماريهاي‌ قلب‌ سخن‌ گفته‌ است‌. اين‌ اثر به‌ كوشش‌ محمد حامد الفقى‌ در قاهره‌ (1358ق‌/1939م‌) و سپس‌ به‌ كوشش‌ محمد كيلانى‌ در همانجا ( 1961م‌) منتشر شده‌ است‌؛ 7. اغاثة اللهفان‌ فى‌ حكم‌ طلاق‌ الغضبان‌، اثري‌ است‌ كوتاه‌ كه‌ نام‌ و نشان‌ آن‌ پس‌ از سدة 10ق‌ در ميان‌ تأليفات‌ ابن‌ قيم‌ شهرت‌ يافته‌ است‌. اين‌ رساله‌ در 1318 و 1322ق‌ در قاهره‌ عرضه‌ شده‌ است‌؛ 8. الامثال‌ فى‌ القرآن‌، رسالة كوتاهى‌ است‌ در توجيه‌ و تبيين‌ برخى‌ مثلهاي‌ قرآن‌ كه‌ به‌ كوشش‌ سعيد محمد نمرالخطيب‌ در بيروت‌ (1981م‌) چاپ‌ شده‌ است‌؛ 9. بدائع‌ الفوائد، يادداشتهايى‌ است‌ كوتاه‌ دربارة فقه‌، نحو، تفسير و ردّ آراءِ معتزلى‌ و اشعري‌ كه‌ احتمال‌ دارد يكى‌ از شاگردان‌ او به‌ جمع‌ و تنظيم‌ آنها پرداخته‌ باشد. مجموعة يادداشتهاي‌ مذكور نخست‌ در حيدر آباد دكن‌ در 4 جزء و پس‌ از آن‌ در مصر (1344ق‌) انتشار يافته‌ است‌؛ 10. التيبان‌ فى‌ اقسام‌ القرآن‌. در اين‌ اثر مؤلف‌ از سوگندهاي‌ قرآن‌ با ادلة كلام‌ حنبلى‌ سخن‌ گفته‌ است‌. اين‌ كتاب‌ نخست‌ در مكه‌ (1321ق‌) و سپس‌ به‌ كوشش‌ محمدحامدالفقى‌ در قاهره‌ (1352ق‌/1933م‌) چاپ‌ شده‌است‌؛ 11. تحفة المودود فى‌ احكام‌ المولود. از اين‌ رساله‌ چاپهاي‌ متعدد به‌ عمل‌ آمده‌ و تصحيح‌ انتقادي‌ آن‌ به‌ كوشش‌ عبدالقادر ارنؤوط در دمشق‌ (1971م‌) انتشار يافته‌ است‌؛ 12. تفاسير. ابن‌ قيم‌ بر چند سورة قرآن‌ و بسياري‌ از آيات‌ آن‌ تفسيرهاي‌ كوتاه‌ و بلندي‌ نوشته‌ است‌، از جمله‌ بر سورة «فاتحه‌» كه‌ آن‌ را در آغازِ مدارج‌ السالكين‌ گنجانده‌ است‌. سورة «كافرون‌» را نيز تفسير نموده‌ و بر «معوذتين‌» نيز تفسيرهايى‌ نوشته‌ است‌ كه‌ گويا ضبط صفدي‌ (2/272) به‌ صورت‌ الرسالة الشافية فى‌ اسرار المعوذتين‌ اشاره‌ به‌ همين‌ تفسير او دارد. ابن‌ تفسير بارها در بمبئى‌ (1955م‌)، بيروت‌، (1968م‌)، مصر و نيز مكه‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 13. تهذيب‌ سنن‌ ابى‌ داوود يا مختصر سنن‌ ابى‌ داوود، كه‌ ابن‌ قيم‌ مشكلات‌ سنن‌ ابى‌ داوود را حل‌ كرده‌ است‌ (ابن‌ رجب‌، 2/449؛ صفدي‌، 2/271). محمد حامد الفقى‌ آن‌ را ويراسته‌ و در قاهره‌ (1948-1950م‌) منتشر كرده‌ است‌؛ 14. جلاء الافهام‌ فى‌ ذكر الصلاة على‌ خير الانام‌، در امريتسار هند (1897م‌) و نيز به‌ كوشش‌ طه‌ يوسف‌ شاهين‌ در قاهره‌ (1968م‌) عرضه‌ شده‌ است‌؛ 15. الجواب‌ الكافى‌ لمن‌ سأل‌ عن‌ الدواء الشافى‌، در هند (1307ق‌) و در مصر (1346ق‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 16. حادي‌ الارواح‌ الى‌ بلاد الافراح‌، كتابى‌ است‌ در 70 باب‌ دربارة صفات‌ بهشت‌ كه‌ با عنوان‌ هادي‌ الارواح‌ نيز ضبط شده‌ است‌. متن‌ كامل‌ آن‌ در قاهره‌ (1325ق‌) همراه‌ با اعلام‌ الموقعين‌ و نيز به‌ كوشش‌ محمود حسن‌ ربيع‌ در همانجا (1357ق‌) چاپ‌ شده‌است‌؛ 17. الرسالة التبوكية، چاپ‌ مكه‌ در 1347ق‌؛ 18. روضة المحبين‌ و نزهة المشتاقين‌، اثري‌ است‌ در 29 باب‌، دربارة حقيقت‌ محبت‌ كه‌ احمد عبيد، نخست‌ قسمتى‌ از آن‌ را به‌ نام‌ احكام‌ النظر در دمشق‌ (1348ق‌) انتشار داد و سپس‌ متن‌ كامل‌ را در همانجا (1349ق‌) به‌ چاپ‌ رسانيد. فصلهاي‌ 6، 8 و 9 آن‌ را محمد عبدالرحيم‌ استخراج‌ و به‌ نام‌ حكم‌ النظر الى‌ النساء در بيروت‌ (1408ق‌) منتشر كرده‌، ولى‌ در مقدمه‌اش‌ به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ نداده‌ است‌؛ 19. الروح‌، رساله‌اي‌ است‌ بلند دربارة روح‌ و بقاي‌ آن‌. اين‌ رساله‌ چند بار به‌ چاپ‌ رسيده‌ و تصحيح‌ انتقادي‌ آن‌ به‌ كوشش‌ محمد اسكندر يلدا در بيروت‌ (1402ق‌) انتشار يافته‌ است‌؛ 20. زاد المعاد فى‌ هدي‌ خيرالعباد، از آثار مشهور ابن‌ قيم‌ است‌ در سيرت‌ پيامبر(ص‌) كه‌ بنابر گفتة خودش‌ (1/70) آن‌ را در حين‌ مسافرت‌ نوشته‌ است‌. اين‌ كتاب‌ چندين‌ بار چاپ‌ شده‌ و تصحيح‌ انتقادي‌ آن‌ به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و عبدالقادر ارنؤوط در بيروت‌ (1402ق‌) منتشر شده‌ است‌؛ 21. شفاء العليل‌ فى‌ مسائل‌ القضاء و القدر و الحكمة التعليل‌، از نوشته‌هاي‌ كلامى‌ ابن‌ قيم‌ است‌، در زمينة جبر و اختيار كه‌ حاجى‌ خليفه‌ (2/1450) از آن‌ به‌ صورت‌ كتاب‌ القضاء و القدر ياد كرده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ در قاهره‌ (1323ق‌) و نيز طائف‌ (1960م‌) منتشرشده‌است‌؛ 22. شرح‌الشروط العمرية، رساله‌اي‌ است‌ دربارة اهل‌ ذمه‌ كه‌ از احكام‌ اهل‌ الذمة (نك: شم 2) استخراج‌ شده‌ است‌. صبحى‌ صالح‌ آن‌ را تصحيح‌ كرده‌ و در دمشق‌ (1381ق‌) انتشار داده‌ است‌؛ 23. الصلاة واحكام‌ تاركها، از رساله‌هاي‌فتوايى‌ ابن‌قيم‌ است‌ كه‌در دهلى‌ (1895م‌) و قاهره‌ (1905م‌) و سپس‌ براساس‌ نسخ‌ چاپى‌ مذكور به‌ نام‌ حكم‌ تارك‌ الصلاة به‌ كوشش‌ تيسير زعيتر در بيروت‌ (1405ق‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 24. الصواعق‌ المنزلة على‌ الجهمية و المعطلة، از آثار مشهور ابن‌ قيم‌ و متضمن‌ عمدة آراء كلامى‌ او كه‌ خلاصة آن‌ با عنوان‌ الصواعق‌ المرسلة به‌ اهتمام‌ محمد ابن‌ موصلى‌ فراهم‌ آمده‌ و در بيروت‌ (1405ق‌) منتشر شده‌ است‌؛ 25. الطب‌النبوي‌، درقاهره‌ (1985م‌) باعنوان‌ معجم‌التداوي‌ بالاعشاب‌ چاپ‌ شده‌ و تصحيح‌ انتقاديش‌ را شعيب‌ ارنؤوط در بيروت‌ (1988م‌) منتشر كرده‌ است‌؛ 26. الطرق‌ الحكمية فى‌ السياسة الشرعية. اين‌ اثر به‌ لحاظ شناخت‌ نظام‌ سياسى‌ در خور تأمل‌ و مشحون‌ از روايتهاي‌ تاريخى‌ و نكات‌ اجتماعى‌ است‌ كه‌ مؤلف‌ در تأليف‌ آن‌ به‌ كتاب‌ الحسبة و السياسة الشرعية ابن‌ تيميه‌ نظر داشته‌ است‌ (لائوست‌، .(68 اين‌ كتاب‌ در 1317، 1318، 1327ق‌ در قاهره‌ چاپ‌ شده‌ و سپس‌ به‌ كوشش‌ محمد حامد الفقى‌ در قاهره‌ (1372ق‌) منتشر شده‌ است‌؛ 27. طريق‌ الهجرتين‌ و باب‌ السعادتين‌، اثري‌ است‌ در عرفان‌ تشريعى‌ كه‌ مؤلف‌ محاسن‌ المجالس‌ِ ابوالعباس‌ احمدبن‌ محمد صنهاجى‌ معروف‌ به‌ ابن‌ عريف‌ (د 536ق‌) را نقد و رد و در بعضى‌ موارد تفسير كرده‌ است‌. قصى‌ محب‌الدين‌ خطيب‌ در قاهره‌ (1376ق‌) و عبدالمنعم‌ عانى‌ در بيروت‌ (1980م‌) آن‌ را به‌ چاپ‌ رسانده‌اند؛ 28. عدة الصابرين‌ و ذخيرة الشاكرين‌، نخست‌ در قاهره‌ (1340ق‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ و سپس‌ به‌ كوشش‌ نعيم‌ زرزور در بيروت‌ (1983م‌) انتشار يافته‌ است‌؛ 29. الفارق‌ بين‌ المخلوق‌ و الخالق‌، مصر، 1322ق‌؛ 30. فتاوي‌ رسول‌الله‌، مستخرج‌ از اعلام‌ الموقعين‌ كه‌ در دمشق‌ (1987م‌) منتشر شده‌ است‌؛ 31. الفروسية، كه‌ به‌ كوشش‌ عزت‌ عطار حسينى‌ در قاهره‌ (1361ق‌) چاپ‌ شده‌ است‌؛ 32. الفوائد، كه‌ به‌ اهتمام‌ احمد راتب‌ عرموش‌ در بيروت‌ (1399ق‌) انتشار يافته‌ است‌؛ 33. الفوائد المشوقة الى‌ القرآن‌ و علم‌ البيان‌، مصر، 1318ق‌؛ 34. القصيدة النونية، از آثار كلامى‌ ابن‌ قيم‌ در 3 هزار بيت‌، متضمن‌ آرائى‌ كه‌ مؤلف‌ در الصواعق‌ المنزلة آورده‌ است‌. احمد بن‌ ابراهيم‌ سُديري‌ نجدي‌ (د 1329ق‌) آن‌ را با عنوان‌ توضيح‌ المقاصد و تصحيح‌ القواعد شرح‌ كرده‌ و نيز محمد خليل‌ هراس‌ بر آن‌ شرحى‌ نوشته‌ كه‌ در بيروت‌ (1406ق‌) منتشر شده‌ است‌. اين‌ قصيده‌ را با عنوان‌ الكافية الشافية من‌ الانتصار للفرقة الناجية نيز ناميده‌اند. متن‌ القصيدة النونية دراگره‌ (1306ق‌/1889م‌) و در قاهره‌ (1319ق‌) به‌ طبع‌ رسيده‌ است‌؛ 35. مدارج‌ السالكين‌ بين‌ منازل‌ ايّاك‌ نعبد و ايّاك‌ نستعين‌، گزارشى‌ است‌ مفصل‌ بر منازل‌ السائرين‌ خواجه‌ عبدالله‌ انصاري‌. اين‌ اثير يكبار به‌ كوشش‌ محمد رشيدرضا در قاهره‌ (1331- 1333ق‌) و بار ديگر به‌ اهتمام‌ محمد حامد الفقى‌ در همانجا (1956م‌) چاپ‌ شده‌ و عبدالمنعم‌ صالح‌ عربى‌ به‌ تهذيب‌ آن‌ پرداخته‌ و تلخيصش‌ را در قاهره‌ (1987م‌) منتشر كرده‌ است‌؛ 36. مشروعية زيارة القبور، كه‌ به‌ كوشش‌ عزت‌ عطار حسينى‌ در قاهره‌ (1955م‌) چاپ‌ شده‌ است‌؛ 37. مفتاح‌ دار السعادة و منشور ولاية العلم‌ والارادة، اثري‌ است‌ كلامى‌ - جدلى‌ كه‌ در مصر (1323ق‌) و هند (1329ق‌) و نيز به‌ كوشش‌ محمود ربيع‌ در قاهره‌ (1939م‌) منتشر شده‌ است‌؛ 38. مكائد الشياطين‌، شرحى‌ است‌ از ابن‌ قيم‌ بر ذم‌ّ الموسوسين‌ و التحذير من‌ الوسوسة تأليف‌ ابن‌ قدامة مقدسى‌ كه‌ شرح‌ همراه‌ با متن‌ آن‌ در بيروت‌، 1402ق‌/1982م‌ انتشار يافته‌ است‌؛ 39. المنار المنيف‌ فى‌ الصحيح‌ و الضعيف‌. بعضى‌ از معاصران‌ آن‌ را تلخيصى‌ بسيار دقيق‌ از كتاب‌ الموضوعات‌ ابن‌ جوزي‌ دانسته‌اند (ابوغده‌، 11-12). اين‌ كتاب‌ به‌ اهتمام‌ عبدالفتاح‌ ابوغده‌ در حلب‌ (1390ق‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 40. الوابل‌ الصيب‌ من‌ الكلم‌ الطيب‌، تصحيح‌ انتقادي‌ آن‌ به‌ كوشش‌ عبدالقادر ارنؤوط در دمشق‌، (1399ق‌) منتشر شده‌ است‌؛ 41. هداية الحياري‌ فى‌ الرد على‌ اليهود و النصاري‌، در قاهره‌ (1323ق‌) و نيز به‌ كوشش‌ سيف‌الدين‌ كاتب‌ در بيروت‌ (1400ق‌) چاپ‌ شده‌ است‌.
علاوه‌ بر اينها، يادداشتها و تعليقات‌ ابن‌ قيم‌ است‌ بر القياس‌ فى‌ الشرع‌ الاسلامى‌ از ابن‌ تيميه‌ كه‌ به‌ كوشش‌ محب‌الدين‌ خطيب‌ در قاهره‌، (1346ق‌) چاپ‌ شده‌ است‌. اشعار او نيز ياد كردنى‌ است‌، زيرا سواي‌ قصيده‌هاي‌ نونيه‌ و ميميه‌ و رسالة الحلبية، سروده‌هايى‌ ديگر هم‌ از او در نوشته‌هاي‌ متأخران‌ و نيز معاصرانش‌ آمده‌ است‌ (نك: ابن‌ رجب‌، 2/451-452؛ صفدي‌، 2/272) و خود نيز در نوشته‌هايش‌ ابياتى‌ از سروده‌هايش‌ را جاي‌ داده‌ است‌ (نك: مدارج‌، 1/122، 2/42، 3/200، روضة المحبين‌، 237).
ب‌ - خطى‌: اختلاط المذهبين‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در رامپور موجود است‌ )؛ GAL,II/128) 2. استنشاق‌ نسيم‌ الانس‌ من‌ نفحات‌ رياض‌ القدس‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در آصفيه‌ نگهداري‌ مى‌شود (بهادر، 4/236)؛ 3. تعليم‌ النساء من‌ الواجب‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در آصفيه‌ موجود است‌ (نك: ، GAL,S همانجا)؛ 4. رسالة فى‌ اختيارات‌ تقى‌الدين‌ ابن‌ تيمية. نسخه‌اي‌ از آن‌ در كتابخانة برلين‌ موجود است‌ (نك: همانجا)؛ 5. رسالة فى‌ النفاق‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در لكهنو ( فهرست‌، 3/413) موجود است‌؛ 6. روضة العاشق‌ و نزهة الوامق‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در متحف‌ العراقى‌ موجود است‌ (نقشبندي‌، 324)؛ 7. السبق‌ و الرمى‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در آصفيه‌ نگهداري‌ مى‌شود (نك: ، GAL,S همانجا)؛ 8. الشافية للامراض‌ الفاشية. نسخه‌اي‌ از آن‌ در برلين‌ موجود است‌ ( آلوارت‌، شم 8800 )؛ 9. طبقات‌ المكلفين‌ فى‌ الا¸خرة. نسخه‌اي‌ از آن‌ در كتابخانة دانشگاه‌ ملك‌ سعود موجود است‌ ( فهرس‌، 5/272-273)؛ 10. العقبية فى‌ الرد على‌ منكري‌ عذاب‌ القبر من‌ الزندقة و القدرية (نك: ، GAL,S همانجا)؛ 11. الكلم‌ الطيب‌ و العمل‌ الصالح‌. نسخه‌هاي‌ آن‌ در لكهنو ( فهرست‌، 3/565)، كوپريلى‌ (كوپريلى‌، 1/374)، كتابخانة اوقاف‌ بغداد (جبوري‌، 45-46) و برلين‌ موجود است‌؛ 12. كشف‌ الغِطاء عن‌ حكم‌ سماع‌ الغناء. ابن‌ قيم‌ در ردّ سماع‌ اهل‌ ذوق‌ تأليفى‌ مستقل‌ داشته‌، چنانكه‌ در اغاثة اللهفان‌ (1/267) به‌ آن‌ ارجاع‌ داده‌ است‌. صفدي‌ (2/272) و به‌ تبع‌ او زركلى‌ (6/56) اين‌ اثرش‌ را به‌ نامى‌ كه‌ عنوان‌ شده‌ است‌، ياد كرده‌اند، اما حاجى‌ خليفه‌ (1/650) از آن‌ به‌ صورت‌ حرمة السماع‌ ياد كرده‌ و بروكلمان‌ ، GAL,S) همانجا) به‌ گونة الكلام‌ فى‌ مسألة السماع‌ ضبط نموده‌ است‌؛ 13. مناسك‌ الحج‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در لكهنو موجود است‌ ( فهرست‌، 3/143).
ج‌ - آثار يافت‌ نشده‌: 1. اقتضاء الذكر بحصول‌ الخير و دفع‌ الشر (صفدي‌، همانجا)؛ 2. بطلان‌ الكيميا من‌ اربعين‌ وجهاً (ابن‌ رجب‌، 2/450)؛ 3. بيان‌ الدليل‌ على‌ استغناء المسابقة عن‌ التحليل‌ (همو، 2/449). صفدي‌ (همانجا) آن‌ را به‌ صورت‌ بيان‌ الاستدلال‌ على‌ بطلان‌ محلّل‌ السباق‌ و النضال‌ ضبط كرده‌ است‌؛ 4. التحرير فيما يحل‌ و يحرم‌ من‌ لباس‌ الحرير (ابن‌ رجب‌، 2/450) كه‌ صفدي‌ (همانجا) صدر آن‌ را به‌ صورت‌ التحبير بما يحل‌ و يحرم‌ لبسه‌ من‌ الحرير خوانده‌ است‌؛ 5. تفضيل‌ مكة على‌ المدينة (ابن‌ رجب‌، همانجا؛ سخاوي‌، 280)؛ 6. جوابات‌ عابدي‌ الصلبان‌ وان‌ ما هم‌ عليه‌ دين‌ الشيطان‌ (ابن‌ رجب‌، همانجا)؛ 7. حكم‌ اغمام‌ هلال‌ رمضان‌ (همانجا)؛ 8. الرسالة الحلبية فى‌ الطريقة المحمدية (صفدي‌، همانجا؛ حاجى‌ خليفه‌، 1/861)؛ 9. رفع‌ التنزيل‌ (همو، 1/909)؛ 10. رفع‌الدين‌ فى‌ الصلاة (ابن‌ رجب‌، همانجا؛ صفدي‌، 2/271)؛ 11. زاد المسافرين‌ الى‌ منازل‌ السعداء فى‌ هدي‌ خاتم‌ الانبياء (ابن‌ رجب‌، 2/449)؛ 12. شرح‌ الاسماء الحسنى‌ (همو، 2/450)؛ 13. شرح‌ اسماء الكتاب‌ العزيز (همو، 2/449)؛ 14. الصراط المستقيم‌ فى‌ احكام‌ اهل‌ الحجيم‌ (ابن‌ رجب‌، 2/450)؛ 15. الصبر و الشكر (حاجى‌ خليفه‌، 2/1432)؛ 16. الطاعون‌ (ابن‌ رجب‌، همانجا)؛ 17. الفرق‌ بين‌ الخلّة و المحبّة و مناظرة الخليل‌ لقومه‌ (همانجا)؛ 18. فضل‌ العلماء (همانجا)؛ 19. الكبائر (همانجا)؛ 20. المسائل‌ الطرابلسية (همانجا)؛ 21. معانى‌ الادوات‌ و الحروف‌ (صفدي‌، 2/272)؛ 22. مقتضى‌ السياسة فى‌ شرح‌ نكت‌ الحماسة (بغدادي‌، 2/540)؛ 23. المهذب‌ فى‌ القراءات‌ العشر (حاجى‌ خليفه‌، 2/1914)؛ 24. نقد المنقول‌ و المحك‌ المميز بين‌ المردود و المقبول‌ (داوودي‌، 2/96)؛ 25. نكاح‌ المحرم‌ (ابن‌ رجب‌، همانجا)؛ 26. نور المؤمن‌ وحياته‌ (همانجا).
مآخذ: ابن‌ حجر، احمد، الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن‌، 1396ق‌/1976م‌؛ ابن‌ رجب‌، عبدالرحمان‌، الذيل‌ على‌ طبقات‌ الحنابلة، به‌ كوشش‌ محمد حامد الفقى‌، قاهره‌، 1372ق‌/1953م‌؛ ابن‌ شطى‌، محمد جليل‌، مختصر طبقات‌ الحنابلة، به‌ كوشش‌ فواز الزمرلى‌، بيروت‌، دارالكتاب‌ العربى‌؛ ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، 1351ق‌؛ ابن‌ قيم‌ جوزيه‌، محمد، اجتماع‌ الجيوش‌ الاسلامية، بيروت‌، 1404ق‌/ 1984م‌؛ همو، «اسماء مؤلفات‌ ابن‌ تيمية»، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، مجلة المجمع‌ العلمى‌ العربى‌، دمشق‌، 1372ق‌/1953م‌، شم 28؛ همو، اغاثة اللهفان‌، به‌ كوشش‌ محمد حامد الفقى‌، قاهره‌، 1357ق‌؛ همو، الامثال‌ فى‌ القرآن‌ الكريم‌، به‌ كوشش‌ سعيد محمد نمرالخطيب‌، بيروت‌، 1981م‌؛ همو، روضة المحبين‌، حلب‌، 1397ق‌؛ همو، زاد المعاد، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و عبدالقادر ارنؤوط، بيروت‌، 1402ق‌/1982م‌؛ همو، الطرق‌ الحكمية، به‌ كوشش‌ محمد حامد الفقى‌، قاهره‌، 1372ق‌/1953م‌؛ همو، طريق‌ الهجرتين‌، به‌ كوشش‌ قصى‌ محب‌الدين‌ خطيب‌، قاهره‌، 1376ق‌؛ همو، مختصر الصواعق‌ المرسلة، تلخيص‌ محمد بن‌ موصلى‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ همو، مدارج‌ السالكين‌، به‌ كوشش‌ محمد حامد الفقى‌، بيروت‌، 1392ق‌؛ همو، المنار المنيف‌، به‌ كوشش‌ عبدالفتاح‌ ابوغده‌، حلب‌، 1390ق‌؛ ابن‌ كثير، البداية؛ ابوغده‌، عبدالفتاح‌، مقدمه‌ بر المنار (نك: ابن‌ قيم‌ در همين‌ مآخذ)؛ ارنؤوط، شعيب‌، مقدمه‌ بر زادالمعاد (نك: ابن‌ قيم‌ در همين‌ مآخذ)؛ بغدادي‌، ايضاح‌؛ بهادر، ميرعثمان‌ على‌ خان‌، فهرست‌ كتب‌ عربى‌ و فارسى‌ و اردو مخزونة كتب‌ خانة آصفيه‌، حيدرآباد دكن‌، 1355ق‌؛ جبوري‌، عبدالله‌، فهرس‌ مخطوطات‌ حسن‌ الانكرلى‌ المهداة الى‌ مكتبة الاوقاف‌ العامة بغداد، نجف‌، 1387ق‌/1967م‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ حسينى‌، محمد، ذيول‌ العبر، به‌ كوشش‌ محمد سعيد بن‌ بسيونى‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ داوودي‌، محمد، طبقات‌ المفسرين‌، بيروت‌، 1403ق‌/ 1983م‌؛ زركلى‌، اعلام‌؛ زرياب‌ خويى‌، عباس‌، بزم‌ آورد، تهران‌، 1368ش‌؛ سخاوي‌، محمد، الاعلان‌ بالتوبيخ‌، بغداد، 1382ق‌/1963م‌؛ سيوطى‌، بغية الوعاة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1384ق‌/1964م‌؛ شهرستانى‌، محمد، الملل‌ و النحل‌، قاهره‌، 1375ق‌/1956م‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، بيروت‌، 1381ق‌/1961م‌؛ فهرست‌ نسخه‌هاي‌ خطى‌ عربى‌ كتابخانة ندوة العلماء لكهنو، دهلى‌ نو، 1365ش‌؛ فهرس‌ مخطوطات‌ جامعة الملك‌ سعود (اصول‌الدين‌ و الفرق‌ الاسلامية)، رياض‌، 1402ق‌/1982م‌؛ قنوجى‌، صديق‌، التاج‌ المكلل‌، به‌ كوشش‌ عبدالحكيم‌ شرف‌الدين‌، بمبئى‌، 1383ق‌/1963م‌؛ كوپريلى‌، خطى‌؛ مراغى‌، عبدالله‌ مصطفى‌، الفتح‌ المبين‌ فى‌ طبقات‌ الاصوليين‌، بيروت‌، 1394ق‌/ 1974م‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ محمد مصطفى‌ زياده‌، قاهره‌، 1378ق‌/ 1958م‌؛ منجد، صلاح‌الدين‌، مقدمه‌ بر اسماء مؤلفات‌ (نك: ابن‌ قيم‌ در همين‌ مآخذ)؛ نعيمى‌، عبدالقادر، الدارس‌ فى‌ تاريخ‌ المدارس‌، به‌ كوشش‌ جعفر حسنى‌، دمشق‌، 1367ق‌/1948م‌؛ نقشبندي‌، اسامه‌ ناصر و ظمياء محمد عباس‌، مخطوطات‌ الادب‌ فى‌ المتحف‌ العراقى‌، كويت‌، 1985م‌؛ نمرالخطيب‌، سعيد محمد، مقدمه‌ بر الامثال‌ (نك: ابن‌ قيم‌ در همين‌ مآخذ)؛ نيز:
Ahlwardt; GAL; GAL,S; Laoust, H., X Le Hanbalisme sous les Mamlouks bahrides n , Reuue des E tudes islamiquews, Paris, 1960, vol. XXVIII.
نجيب‌ مايل‌ هروي‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1664
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست