اِبْنِ قَلانِسى، ابويعلى حمزة بن اسد بن على بن محمد تميمى (د 555ق/1160م)، مورخ، اديب و ديوان سالار دمشقى، ملقب به «الرئيس الاجل»، «الشيخ العميد» و «عميدالدين». نام پدرش را صفدي (9/39) و ابن كثير (13/366) «اسعد» ضبط كردهاند و ابن عماد (4/174) «راشد» آورده است. «اسعد» بايد تصحيف اسد و ناشى از خلط آن با نام پسر ابن قلانسى، وزير اسعد بن حمزه باشد، چنانكه «راشد» به جاي «اسد» نيز بىگمان اشتباه كاتب است. از جزئيات زندگى وي آگاهى چندانى در دست نيست. در هيچيك از منابع به تاريخ تولد وي اشاره نشده است. تنها ذهبى ( سير، 20/388، العبر، 3/23) سن وي را به هنگام مرگ، بيش از 80 سال ياد كرده است (قس: ابن تغري بردي، 5/333). بنابراين تولد وي مىبايست پيش از 475ق بوده باشد. ابن عساكر (5/298) در ذيل شرح حال ابن قلانسى نامى از «ابوالعلاء المُسَلَّم بن القلانسى» آورده و با عبارتى ترديدآميز گويد كه وي همان ابن قلانسى است. اگرچه مىدانيم كه او از گاهِ جوانى به فراگيري علم و ادب و حديث و نيز هنرهاي متداول مانند خوشنويسى پرداخت، ولى از نام استادان او آگاهى چندانى در دست نيست. وي به تصريح ابن عساكر (همانجا) از سهل بن بِشر اسفرايينى و ابواحمد حامد بن يوسف تفليسى حديث روايت مىكرده است (نيز نك: ابن جماعه، 2/518؛ ابن فوطى، 4(2)/912). همچنين ابوالقاسم صَصْري و مكرم بن ابى الصَّقر قرشى و ديگران از وي روايت مىكردهاند (ذهبى، سير، 20/388-389؛ ابن جماعه، همانجا؛ نيز نك: ابن ايبك، 232). وي شاعر نيز بود و قطعاتى از اشعار او را ابن عساكر (همانجا) از دست نوشتة وي نقل كرده و قطعاتى ديگر را خود، در كتابش آورده است (مثلاً ص 447، 528، 532 -533؛ نيز نك: ياقوت، 1/279، 280). به تصريح منابع، ابن قلانسى دوبار «رياست دمشق» را برعهده داشته (ابن عساكر، همانجا؛ ابن فوطى، 4(2)/913؛ ذهبى، سير، 20/388؛ ياقوت، 10/278)، اما خود او در كتابش به اين نكته اشاره نكرده است. با توجه به گزارشهايى كه وي در كتاب خود نقل كرده، مىتوان حدس زد كه تا پايان عمر در ديوان انشاي دمشق اشتغال داشته است. اگرچه سمت وي به دقت و درستى روشن نيست، اما او و خاندانش را به بزرگى و فضل و ادب و رياست ستودهاند (ابن فضلالله، مسالك، 11/178، التعريف، 75؛ ياقوت، ذهبى، ابن تغري بردي، همانجاها) و از اين رو چند بار ممدوح برخى شعراي معروف معاصر خود مانند ابن خياط (ص 325، 331) و محمد بن نصر مشهور به ابن قيسرانى (ابن فضلالله، مسالك، همانجا) قرار گرفت. ابن قلانسى سرانجام در دمشق درگذشت و در قاسيون به خاك سپرده شد. (ابن عساكر، 5/299؛ ابن فوطى، همانجا). خاندان ابن قلانسى از بزرگان دمشق بودند و تا چندين نسل بر دمشق و حتى مصر رياست داشتند و دست كم تا قرن 8ق رياست و وزارت در دمشق به دست آنان بود. يكى از نوادگان ابن قلانسى دارالحديثى موسوم به «قلانسيّه» در دمشق تأسيس كرد (ابن طولون، 143، 144). آثار: ياقوت (10/278) كتابهايى را به ابن قلانسى نسبت داده، اما در هيچيك از منابع، غير از تاريخى كه از وي در دست است، كتاب ديگري از او ياد نشده است. در حقيقت آنچه بيشتر سبب شهرت وي شده، تاريخ معروف او مذّيل التاريخ الدمشقى يا ذيل تاريخ دمشق يا الذيل فى تاريخ دمشق است كه از ديرباز مورد استفاده و استناد بسياري از مورخان بوده است (مثلاً ابن اثير، 10/560؛ ابوشامه، 1/4، 2/46، 123، 124، جم؛ ابن جوزي، چ 1951م، 8(1)/105، چ 1968م، 70، 130، 200؛ ابن عديم، خطى، 147، 157، چاپى، 43؛ ذهبى، سير، 12/319، 19/410). از اين كتاب جز يك نسخه - كه چند برگ نخست آن افتاده است - موجود نيست و همان اساس كارِ آمِدرُز (بيروت، 1908م) و سهيل زكار (دمشق، 1403ق/1983م) در تصحيح و چاپ قرار گرفته است. اين نسخه در 2 بخش است و هر 2 بخش اگرچه به دنبال هم هستند، اما از نظر روش نگارش وقايع و فصل بندي با يكديگر تفاوت دارند. بخش نخست اين نسخه از وقايع سال 363ق آغاز شده و تا 441ق، شروع ولايت «الامير المؤيد عدة الامام» حيدرة بن مفلح در دمشق ادامه يافت است. مؤلف در پايان اين بخش مىگويد كه ايام ولايت امير مذكور تا 448ق ادامه يافت (ص 140). بخش دوم، وقايع سالهاي 448 تا 555ق را - كه سال فوت مؤلف هم هست - برپاية سالها به طور پياپى دربر مىگيرد. بخش نخست شامل وقايع سالهاي حكمرانى گوناگون دمشق است و جز چند مورد مختصر، بيشتر به وقايع دمشق نظر دارد، اما بخش دوم كتاب بيشتر جنبة تاريخ عمومى دارد و غالب اخباري را كه به دست او مىرسيده، شامل مىشود. با توجه به اينكه، همه كسانى كه به اين اثر ابن قلانسى استناد جستهاند، تنها از بخش دوم كتاب او نقل كردهاند، مىتوان حدس زد كه آنان تنها بخش دوم اين نسخه را ديده و آن را تأليف وي محسوب مىداشتهاند. ابن عساكر (همانجا) كه با ابن قلانسى معاصر بوده، مىگويد كه وي كتاب تاريخى دارد كه حوادث سال 440ق تا سال وفات او را در بر مىگيرد (نيز نك: يونين، 3/37؛ ابن جماعه، 1/197؛ ذهبى، سير، 20/388؛ عنينى، 122). ابن فوطى گويد كه در 664ق نسخهاي از اين كتاب را در كتابخانة رصدخانة مراغه ديده كه حوادث سال 440ق تا هنگام فوت مؤلف را شامل مىشده است (4(2)/912-913). در برخى مآخذ نكتهاي ديده مىشود كه نشان مىدهد نسخة كتاب ابن قلانسى، ظاهراً پيش از آغاز بخش دوم، حاوي برخى اخبار و گزارشها از مصر و رويدادهاي ديگر بوده (نك: ابن شاكر، خطى، 17/115؛ ابن تغري بردي، 5/332؛ قس: ابن جماعه، همانجا) و آنگاه بخش دوم كتاب آغاز مىشده است. اين امر نشان مىدهد كه دستكم قسمتهايى از بخش اول با برخى از نسخ بخش دوم آن همراه بوده است. با آنكه كسى از بخش نخست نسخة كنونى - كه از بخش دوم آن بارها در منابع استفاده شده - مطلبى نقل نكرده، ظاهراً در انتساب آن به ابن قلانسى نمىتوان ترديد كرد. اگرچه شيوة فصلبندي بخش نخست با بخش دوم متفاوت است، اما شباهتهاي بسيار نزديكى از نظر سبك نگارش ميان آنها وجود دارد: مؤلف به مسائلى كه در بخش دوم توجه كرده، در بخش نخست نيز پرداخته است. از جملة آنهاست نحوة دريافت گزارشها (ص 104، قس: 141، 194، 385، جم)، نيز چگونگى نقش خاتم (ص 23، 128، 362، جم). در بخش نخست، مؤلف به نقل گزارشهايى مىپردازد كه نشان مىدهد مآخذ وي در نقل آنها - مانند بخش دوم - بيشتر اخبار گوناگونى بوده كه از نقاط مختلف مىرسيده و او به نحوي به آنها دسترسى داشته است (ص 134، 136، قس: 142، 153، جم). نام كتاب نيز چندان روشن نيست. مؤل خود يكجا آن را «مذيل» (ص 140) و دو جاي ديگر «تاريخ» مىنامد (ص 471، 531). در زمان تأليف هم نام آن به «ذيل» مشهور بوده است (نك: ابن شاكر، چاپى، 12/420). ابن عساكر (همانجا)، ابن فوطى (4(2)/912)، ابن خلكان (7/144)، ياقوت، ابن اثير و ذهبى (همانجاها) نام «تاريخ» را تأييد مىكنند. ابوشامه (1/4) آن را مذيّل التاريخ الدمشقى مىنامد و همين نام بر پايان نسخة خطى موجود ديده مىشود. ابن عديم در يكجا (خطى، 147) نام آن را الذّيل على تاريخ دمشق و در جاي ديگر (همان، 157) مذيل تاريخ دمشق مىآورد. برخى هم پنداشتهاند كه اين كتاب، ذيل تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر بوده است (نك: حاجى خليفه، 1/294؛ كردعلى، 352؛ قس: منجد، 35). اينكه واقعاً اين تاريخ ذيل كدام كتاب است، به درستى روشن نيست، اما اين اندازه دانسته است كه ابن خلكان (همانجا) نخستين بار بىذكر مأخذ، كتاب ابن قلانسى را به عنوان ذيل كتاب تاريخ هلال به محسّن صابى ذكر مىكند. بنابر شرحى كه قفطى به دست مىدهد (ص 110) ثابت بن سنان صابى ذيلى بر تاريخ طبري نوشت و حوادث را تا سال 363ق ذكر كرد، آنگاه هلال بن محسّن صابى دنبالة كار او را گرفت و آن را تا سال 448ق ادامه داد. چون بخش دوم كتاب ابن قلانسى ازهمين تاريخ آغاز مىشود، بسيار محتمل است كه اثر او ذيل كتاب هلال صابى و بخش اول آن خلاصهاي از همان كتاب باشد (نك: آمدرز، 9 -3 ؛ زكار، «ز، ح، ن»، 141؛ سركيس، 1/219؛ شيخو، 618 - 620 ، 622؛ قس: 2 EI). برخى عبارتهاي نخستين بخش كتاب ابن قلانسى «به اخبار القرامطة» ثابت، بسيار شبيه است، با اين تفاوت كه اثر ابن قلانسى، از نظر نگارشِ صحيح حوادث و زمان آنها بسيار دقيقتر است و در چند جا از بخش نخست نيز مانند بخش دوم جملة «وردت الاخبار» آمده است (نك: ص، 104، 134، 136). بدين سان، بسيار محتمل است كه ابن قلانسى در تأليف بخش اول كتاب خود از اثر ثابت و هلال صابى بهره برده باشد. ابن قلانسى، بجز يك مورد (ص 143) كه به كتاب خطيب بغدادي استناد جسته، به منابع خود اشاره نكرده است، ولى احتمالاً مأخذ عمدة وي در نقل گزارشها بيشتر اخباري است كه از نقاط مختلف به دمشق مىرسيده و ابن قلانسى به سبب اشتغال در ديوان انشاء به آنها دسترسى داشته است. علاوه بر اينها، او در نقل اخبار، به كسانى كه به آنان اعتماد داشته، نيز متكى بوده است (ص 453، 454). بخش اول و به ويژه بخش دوم كتاب، اگرچه به سبب اقامت مؤلف آن در دمشق بيشتر به وقايع آنجا مىپردازد، اما به هيچ روي منحصر به وقايع دمشق نيست و در آن گزارشهاي گوناگونى از ايران و مصر و عراق نيز وجود دارد (مثلاً ص 244-250، در مورد فتح نامة قلعة «شاه دز» (نزديك اصفهان كه حاوي اطلاعات بسيار پرارزشى است، نيز ص 259). افزون بر اين، كتاب داراي گزارشهاي سودمندي دربارة اخبار شام، به ويژه جنگهاي صليبى است. همچنين مؤلف در آن بارها از نظريات مردم در مورد مسائل و اتفاقات گوناگون (مثلاً ص 110، 476، 505، 506، جم)، حوادث طبيعى و اوضاع نجومى (مثلاً ص 170، 216، 470، 484، 527، جم) و وفيات علما و دانشمندان (مثلاً ص 168، 305، 397، جم) ياد كرده است. كتاب ابن قلانسى با نثري اديبانه و دلنشين و مسجع، اما بسيار روان نوشته شده و اين از زبردستى مؤلف آن در امر نويسندگى حكايت دارد. اين كتاب را گيب1 (لندن، 1932م) به انگليسى و بخشى از آن را لوتورنو2 به فرانسوي (دمشق، 1952م) ترجمه كرده است. مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن ايبك، احمد، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر ابوفرح، بيروت، 1399ق/1978م؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن جماعه، محمد، مشيخة قاضى القضاة، به كوشش موفق بن عبدالله، بيروت، 1408ق/1988م؛ ابن جوزي، يوسف، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1370ق/ 1951م؛ همان، به كوشش على سويم، آنكارا، 1968م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن خياط، احمد محمد، ديوان، به كوشش خليل مَردَم بك، دمشق، 1377ق/1958م؛ ابن شاكر، محمد، عيون التواريخ، نسخة خطى كتابخانة توپكاپى استانبول، شم 2922م؛ همو، همان، به كوشش فيصل السامر و نبيلة المنعم داوود، بغداد، 1397ق/1977م؛ ابن طولون، محمد، القلائد الجوهرية فى تاريخ الصالحية، به كوشش محمد احمد دهمان، دمشق، 1401ق/ 1980م؛ ابن عديم، عمر، بغية الطلب فى تاريخ حلب، نسخة خطى كتابخانة توپكاپى، استانبول، شم 2925؛ همان، به كوشش على سويم، آنكارا، 1976م؛ ابن عساكر، على، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش شيخ محمد بن رزق بن طرهونى، اردن، دارالبشير؛ ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن فضلالله عمري، احمد، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1408ق/1988م؛ همو، التعريف بالمصطلح الشريف، مصر، 1312ق؛ ابن فوطى، عبدالرزاق، تلخيص مجمع الا¸داب فى معجم الالقاب، به كوشش مصطفى جواد، دمشق، 1963م؛ ابن قلانسى، حمزه، تاريخ دمشق، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1403ق/ 1983م؛ ابن كثير، البداية؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الروضتين فى اخبار الدولتين، قاهره، 1287، 1288ق؛ حاجى خليفه، كشف؛ ذهبى، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، 1405ق/1985م؛ همو، العبر، به كوشش محمود سعيد زغلول، بيروت، 1985م؛ زكار، سهيل، مقدمه و تحشيه بر تاريخ دمشق (نك: ابن قلانسى در همين مآخذ)؛ سركيس، يوسف البان، معجم المطبوعات العربية و المعربة، قاهره، 1342ق/1928م؛ شيخو، لويس، «تاريخ دمشق لابن القلانسى»، مجلة المشرق، 1908م، س 11؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش يوزف فان اس، بيروت، 1402ق/1982م؛ عينى، محمود، عقدالجمان فى تاريخ اهل الزمان، به كوشش محمد محمد امين، قاهره، 1408ق/1988م؛ قفطى، على، تاريخ الحكماء، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 1903م؛ كردعلى، محمد، «كنوز الاجداد»، مجلة المجمع العلمى العربى، دمشق، 1368ق/1949م؛ ج 24(3)؛ منجد، صلاحالدين، معجمالمورخين الدمشقيين و آثارهم المخطوطة و المطبوعة، بيروت، 1398ق/ 1978م؛ ياقوت، ادبا؛ يونينى، موسى، ذيل مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1380ق/ 1960م؛ نيز: , H. F., introd. History of Damascus, Leiden, 1908; EI 2 . على بهراميان تايپ مجدد و ن * 1 * زا ن * 2 * زا