اِبْنِ قَضيبُ الْبان، نام 3 تن از مشاهير خاندانى در شهر حلب (سدة
11ق/17م). نسب اين خاندان از طريق موسى الجَوْن، نوادة حسن مثّنى، به
حضرت امام على(ع) مىرسد. اينان شهرت خود را از نياي بزرگ خود ابوعبدالله
حسين موصلى، معروف به قضيب البان گرفتهاند كه خود از پيروان طريقت و از
اصحاب شيخ محيىالدين عبدالقادر گيلانى (د ح 560ق/1165م)، پيشواي صوفيان
سلسلة قادريه بود و شيخ، دختر خويش را به همسري ابوالمحاسن على فرزند
قضيبالبان درآورد (محبى،2/464- 465؛ طباخ، 6/230-231). بدينساننوادگان
قضيبالبان به دو نسب شرافت يافتند: از طريق پدر به امام على(ع)
مىپيوستند و از طريق مادر به عبدالقادر كه خود از سادات حسنى بود. اين
خاندان در آغاز ساكن حماه بودند، اما در اواخر سدة 10ق به حلب مهاجرت كردند
(همانجاها).
1. ابومحمد محيىالدين عبدالقادر بن محمد ابى الفيض حلبى (971- ح
1040ق/1564-1631م)، عارف، فقيه، اديب و شاعر. او در حماه به دنيا آمد و پس
از چندي همراه پدرش به حلب رفت و در آنجا اقامت گزيد. در 1000ق عازم حج
شد و نزديك به 12 سال در مكه و مدينه مجاورت اختيار كرد. آنگاه ظاهراً به
اشارت قطب خويش به قاهره رفت. در آنجا با شيخالاسلام يحيى بن زكريا كه
قاضى و از پيشوايان صوفيه بود، آشنا شد. شيخ كتاب الفتوحات المدنية ابن
قضيبالبان را نيكو يافت (محبى، همانجا) و از او بر 3 طريقت نقشبنديه، قادريه
و خلوتيه قبول بيعت كرد و سپس او را در طريقت نقشبنديه بنشانيد و به ذكر
قلبى امر كرد و كرامات خويش بر وي ظاهر ساخت. عبدالقادر امور ظاهري و دنيوي
را خوار مىداشت و آنگاه كه نقابت حلب و ديار بكر و توابع و نيز منصب قضاي
مادامالعمر حماه و امامت مسجد الحرام به او پيشنهاد شد، پوزش خواست و از
پذيرفتن آنها روي برتافت، اما نقابت سادات را، از آن روي كه آن را خدمت
به خاندان پيامبر(ص) مىدانست، قبول كرد و تا پايان زندگى بر آن مقام
بماند. وي در حلب شهرت و اعتباري عظيم داشت. ذكر كرامات و حالات صوفيانة
شگفت او، حتى سالها پس از مرگ زبانزد خاص و عام در آن شهر بود (همانجاها).
وي ذوق شاعرانه نيز داشت و اشعار او در ديوانى سراسر به زبان صوفيانه گرد
آمده بود، اما شهرت وي بيشتر مرهون قصيدة تائيهاي است كه در معارضه با
تائية ابن فارض (ه م) سروده و ابراهيم بن منلا شرحى لطيف بر آن نوشته
است (محبى، 2/465-467؛ طباخ، 6/232).
آثار: به گفتة طباخ (همانجا) وي بيش از 40 اثر داشته كه ظاهراً همه در باب
تصوف و عرفان بوده است. آنچه اينك از او مىشناسيم، عبارتند از: 1. المواقف
الالهية، كه به گفتة زركلى (4/44) به چاپ رسيده است؛ 2. شعائر المشاعر، كه
همان ديوان اشعار اوست (حاجى خليفه، 2/1047؛ قس: 3. حديقة اللا¸ل فى وصف
الا¸ل (محبى، طباخ، همانجاها؛ بغدادي، ايضاح، 1/398)؛ 4. ذات العماد فى
اخبار ام البلاد (همو، هديه، 1/601)، كه ظاهراً شرح حالات و مشاهدات وي در
مدت مجاورت حرمين شريفين بوده است؛ 5. رسالة فى اسرار الحروف (محبى،
طباخ، همانجاها)؛ 6. شرح اسماء الله الحسنى (همانجاها؛ قس: حاجى خليفه،
2/1034- 1035)؛ 7. عقيدة ارباب الخواص (محبى، طباخ، همانجاها؛ بغدادي، ايضاح،
2/116)؛ 8. الفتوحات المدنية. اين كتاب به شيوة الفتوحات المكية ابن عربى و
در مدت مجاورت در مدينه نوشته شده است (محبى، طباخ، همانجاها؛ حاجى
خليفه، 2/1237)؛ 9. الكواكب الضوئية فى شرح الاحاديث النبوية، مشتمل بر 40
حديث در باب معاش و معاد است و مؤلف نخست معناي هر حديث را در دو بيت به
نظم آورده، سپس آن را شرح كرده است. اين كتاب را از ابن قضيبالبان در
1019ق/1610م تأليف كرده و به سلطان احمد خان عثمانى اهدا كرده است (همو،
2/1522)؛ 10. مقاصد القصائد (محبى، طباخ، همانجاها؛ قس: حاجى خليفه، 2/1781)،
كه گويا شرحى بر بعضى سرودههاي خود او بود است؛ 11. ناقوس الطباع فى اسرار
السماع (محبى، طباخ، همانجاها، بغدادي، همان، 2/616)؛ 12. نفحة البان (محبى،
طباخ، همانجاها؛ قس: بغدادي، همان، 2/688)؛ 13. نهج السعادة فى التصوف
(محبى، طباخ، همانجاها؛ بغدادي، همان، 2/694).
2. محمد (حجازي) (1001 - صفر 1069ق/1593- اكتبر - نوامبر 1658م)، فقيه حنفى،
فرزند عبدالقادر كه در نخستين سال مجاورت پدرش در مكة مكرمه به دنيا آمد و
به همين سبب او را حجازي ناميدند. 40 ساله بود كه پدرش درگذشت و او بر
جايش نشست و نقابت اشراف حلب را براي مدتى به عهده گرفت. پس از آن
قاضى مادام العمر اريحا و امام جماعت بيتالمقدس (مسجد الاقصى) شد و در زمرة
اعيان حلب درآمد. حجازي مردي بلند همت و گشاده دست بود. با آنكه به مقام
ارجمند پدر خويش تكيه زد، اما در علم و كمال به پاي وي نمىرسيد. به گفتة
محبى (4/14) وي به زبانهاي عربى و فارسى و تركى به شيوايى سخن مىگفت.
او شعر نيز مىسرود (همانجا؛ طباخ، 6/305-306). محبى (4/14- 15) ابياتى چند از
دو قصيدة وي در مدح قاضى حلب و قطعهاي دربارة مى برگزيده و نقل كرده
است.
3. عبدالله بن محمد (حجازي) (د 1096ق/1685م)، فقيه، اديب، شاعر.
همروزگارانش وي را ابن حجازي نيز ناميدهاند (نك: همو، 3/72، 80). وي در حلب
به دنيا آمد و ظاهراً در پرتو منزلت اجتماعى پدرش، نزد مشهورترين دانشمندان
آن روزگار، از جمله محمد بن حسن كواكبى مفتى حلب، محمد امين لاري، سيد
محمد تقىالدين حكيم و شيخ مصطفى زيباري تحصيل علم كرد، سپس در مدرسة
حلاوية حلب به تدريس پرداخت و نيز نقابت اشراف آن شهر را برعهده گرفت و
سرانجام به مقام قضا در ديار بكر رسيد. در آن احوال، وزير الفاضل كه از
مراتب علمى و اجتماعى وي آگاهى يافته بود، او را نزد خود خواند. چندي نگذشت
كه اطرافيان بر وي حسد بردند و به حيله او را بر آن داشتند كه از وزير مقام
قضا طلب كند. وزير با آنكه درخواست عبدالله را بر بىمهري و دوري گزينى از
خدمت حمل مىكرد، قضاي ديار بكر را به او سپرد. وي با آنكه در آن كار تجربه
داشت، در تدبير امور عاجز ماند، چنانكه خود گوشة عُزلت گرفت و يكى از ياران
را به كار قضا گماشت. جانشين او، چندان رشوه ستاند كه عاقبت مردم شكايت
به سلطان بردند و موجب عزل او شدند. اين حادثه، از قدر عبدالله نزد مردم
به شدت كاست.
وي پس از چندي انتظار، چون به چيزي دست نيافت، به آسياي صغير (روم) رفت
و 5 سال در آن ديار ماند. از اين زمان به بعد، محبى كه در واقع تنها منبع
ما براي شرح احوال عبدالله بن قضيبالبان است، در قسطنطنيه به وي پيوست
(نك: همو، 3/71)، به قصيدهاي مدحش گفت و يار مجالس او گرديد. وي چند روايت
از حوادث شيرين زندگى او را نقل كرده است (3/73-74). عبدالله از اين انتظار
5 ساله طرفى بر نبست، تا آنكه در 1089ق/1678م سلطان محمد و وزير الفاضل به
ادرنه آمدند، ابن قضيبالبان به آنان پيوست و 25 روز در ركاب سلطان بود،
اما نتوانست حيثيت پيشين خويش را بازيابد. پس به استانبول بازگشت و در آنجا
شايع ساخت كه سمت قضاي بيتالمقدس و مأموريت تفتيش اشراف در ممالك عرب
به وي سپرده شده است و پس از چند روز به حلب رفت و به بازرسى زندگى و
داراييهاي اشراف پرداخت. از آنجا هم عازم قاهره شد و خواست آنجا نيز كار
تفتيش را ادامه دهد، اما مردم از وي فرمان نبردند و حتى درصدد آسيب رسانيدن
به وي برآمدند. ناگزير عازم سفر مكه شد و پس از اداي مناسك حج به حلب
بازگشت و چندي از بدرفتاري دست كشيد و به تدريس در مدرسة حلاويه پرداخت و
تا حدي نيز احترام پيشين خويش را بازيافت، چنانكه محبى به همين مناسبت
قصيدهاي نيز در مدحش سرود (3/71- 75، 77؛ طباخ، 6/387-392). اما پس از مدتى،
بار ديگر به آزار و اذيت مردم دست گشود (براي تفصيل مطلب، نك: محبى، 3/80)،
تا جايى كه مردم تنها راه چاره را كشتن او يافتند و بنا به يكى از روايات
كه به نظر محبى درستتر است، مردم نخست به سبب ارتشا و سپس به اتهام
قتل بر وي شوريده، سنگبارانش كردند (همانجا؛ طباخ، 6/399-400؛ غزي، 3/291).
به گفتة محبى (3/71) ابن قضيبالبان در نظم و نثر به 3 زبان عربى، فارسى و
تركى مهارت داشت. نمونههايى از شعر و نيز قطعهاي منثور از وي در منابع
موجود نقل شده است (نك: همو، 3/71، 74، 78-79؛ طباخ، 6/391-392، 396-400).
محبى نيز قصايد متعددي در مدح ابن قضيبالبان سروده است كه برخى از آنها
در خلاصة الاثر او آمده است (3/71- 78؛ طباخ، 388-396).
آثار:
الف - چاپى: حل العقال. اين كتاب كه به شيوة كتاب الفرج بعد الشدة تنوخى
تأليف شده و جُنگى نظام يافته از حديث، دعا، شعر و امثال و حكم است (نك:
ابن قضيب البان، 3)، همراه با دو كتاب ديگر ضمن مجموعهاي به نام تفريح
المُهَج بتلويح الفرج در مصر (1318ق) به چاپ رسيده است.
ب - خطى: 1. مجموعة قصايد وي كه نسخهاي از آن در كتابخانة برلين موجود است
(طباخ، 6/400؛ .(GAL,II/358 قصيدة دالية او را شعيب بن اسماعيل كيالى، از
رجال سدة 12ق/18م، با عنوان كشف النقاب المجازي عن دالية ابن حجازي شرح
كرده است. نسخهاي از اين قصيده و شرح آن نيز موجود است (گوتشالك،
.(IV/333 عثمان بن عبدالله عريانى نيز اين قصيده را شرح كرده كه نسخهاي
از آن موجود است (حتى، .(51
ج - آثار يافت نشده: وي چند كتاب ديگر نيز داشته كه تاكنون هيچيك يافت
نشده است: 1. ذيل على كتاب الريحانة، كه تكملهاي بوده است بر ريحانة
خفاجى (محبى، 3/71؛ طباخ، 6/387)؛ 2. نظم الاشباه و النظائر، كه مؤلف در آن
متن كتاب الاشباه و النظائر ابن نجيم را در فروع فقه حنفى، به نظم آورده
است (همانجاها؛ كحاله، 5/115)؛ 3. نفائح الازهار فى كشف الاسرار، در فروع
فقهى (بغدادي، ايضاح، 2/622؛ كحاله، همانجا).
مآخذ: ابن قضيب البان، عبدالله، «حل العقال»، تفريح المهج، قاهره، 1318ق؛
بغدادي، ايضاح؛ همو، هديه؛ حاجى خليفه، كشف؛ زركلى، اعلام؛ طباخ، محمد
راغب، اعلام النبلاء، حلب، 1344ق/1926م؛ غزي، كامل، نهر الذهب، حلب، مطبعة
مارونيه؛ كحاله، عمررضا، معجم المؤلفين، بيروت، 1957م؛ محيى، محمد، خلاصة
الاثر، قاهره، 1284ق؛ نيز:
; GAL,S; Gottschalk, H. L. et al., Islamic Arabic Manuscripts, ed. Hopwood,
Birmingham, 1963; Hitti, Ph. K. et al., Descriptive Catalog of the Garrett
Collection of Arabic Manuscripts, London, 1938.
محمدعلى لسانىفشاركى
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا