اِبْنِ قاضى، ابوالعباس شهابالدين احمد بن محمد بن محمد بن احمد بن على
بن عبدالرحمان بن ابى العافية مِكْناسى زَناتى فاسى مالكى (960-6 شعبان
1025ق/1553-9 اوت 1616م)، فقيه، مورخ، اديب و رياضىدان معروف مغربى در
دولت شُرَفاي سَعدي (حسنى) (917-1069ق/1511-1659م). جد اعلاي وي موسى بن
ابى العافية از قبيلة زناتة مكناسه، بنيادگذار فرمانروايى مكناسه (سدة
4ق/10م) است كه رفتار خصمانهاش با ادريسيان مغرب مشهور بود (نك: ابن
خلدون، 6/134-136) و از اينرو ابن قاضى از كارهاي او تبري جسته است ( جذوة
الاقتباس، 1/343). اشتهار وي به ابن قاضى مربوط به احمد بن على بن
عبدالرحمان قاضى مكناسه (د 955ق/1548م در فاس) جد دوم صاحب ترجمه است و
خود وي مختصري از ترجمة او را آورده است ( درّةالحجال، 1/106، جذوة الاقتباس،
1/158). ابن قاضى در آغاز درةالحجال، خود را «المكناسى النِجار» معرفى كرده
است (1/3). از اينرو برخى او را المكناسى النجاري نوشتهاند (كتانى، 77)، در
حالى كه در نوشتة ابن قاضى منظور اين است كه ريشة خانوادگى او از مكناسه
است و تبديل كردن كلمة النجار به صورت صفت نسبى النجاري نتيجة سوءتعبير
است.
شماري از فرزندان ابن قاضى بزرگ (احمد بن على) در فاس مقيم شده بودند
(نك: همانجا). ابوالعباس ابن قاضى در فاس ديده به جهان گشود (همانجا؛ 2 EI).
بعضى مولد او را مكناسه نوشتهاند (دارالمنصور، 5؛ ابوالنور، 1/14).
پدر و نياكان و عموزادههاي او اهل علم بودند (مثلاً نك: درةالحجال،
2/203-204، 208، 214، 3/132). هر چند آغاز زندگى او مقارن با دگرگونيهاي سياسى
در مغرب بود، اما اين دوران از لحاظ علمى هنوز دوران شكوفايى محسوب مىشد و
فاس پناهگاه امنى براي دانشمندان بود كه از هر سو به آنجا روي مىآوردند تا
از مراكز و گنجينههاي علمى آن بهره گيرند (زمامه، 623). ابن قاضى در
خانوادة خود و در شهر فاس محيط مساعدي براي پرورش خود در علوم شرعى، ادبى و
رياضى داشت (همانجا)؛ 21 ساله بود كه پدرش درگذشت (ابن قاضى، همان، 2/215)
و 26 سال داشت كه چون بسياري از طلاب آن عصر براي تكميل تحصيلات درصدد
سفر به مشرق برآمد و از آن اندازه وسعت مالى برخوردار بود كه توانست به
اين آرزو تحقق بخشد. اين سفر او در 986ق/1578م آغاز شد و چندين سال طول
كشيد. او تونس و مصر و حجاز را ديد و در 987ق حج گزارد (زمامه، 624 - 625).
تاريخ مراجعت او به فاس معلوم نيست، اما آنچه از اشارات درةالحجال
برمىآيد، هنوز در 989ق در مشرق بوده است (همو، 626).
اشارة ابن قاضى در درةالحجال به دانشمندان صاحب منصب قِضا و خطابه در بلاد
ترك و ملاقات با آنان در آنجا (2/325، 3/319) موجب طرح اين پرسش شده كه
آيا او به سرزمين تركان رفته است؟ (زمامه، 626). اما احتمال قوي هست كه
پاي او به بلاد ترك نرسيده باشد وگرنه نام آن سرزمينها به شكلى در نوشتة
او انعكاس مىيافت. ابن قاض از سفر مشرق با دست پر به فاس بازگشت و به
استادان پيشين و ديگر دانشمندان آنجا پيوست. در آنجا به كار تدريس و تأليف
سرگرم شد.
ابوالعباس احمد المنصور سعدي ذهبى شريف حسنى كه در غياب ابن قاضى بر تخت
پادشاهى مغرب نشسته بود، به دانش و اهل علم و شركت در مجالس و محافل
علمى علاقة وافر داشت و با وجود گرفتاريهاي سياست و حكمرانى، دانشمندان را از
هر سو به پايتخت خود در مراكش مىكشاند. مخصوصاً توجه شخصى منصور به علم
هندسه و تبحر ابن قاضى در رياضيات و ميانجيگري ابوفارس عبدالعزيز قَشتالى،
وزير و مورخ و شاعر حكومت، موجب شد كه ابن قاضى در زمرة صاحبان مراتب مورد
توجه سلطان درآيد (همو، 626 - 627؛ گنون، 1/253) و با دانشمندان دربار وي داد
و ستد علمى داشته باشد. دانش وسيع و نيك خويى ابن قاضى او را انگشتنما كرد
و سلطان درصدد برآمد او را به سفارت مشرق بفرستد تا اقتدار و شكوه دولت خود
را در آن خطه بشناساند. ابن قاضى خود نيز براي بهرهگيري علمى بيشتر
علاقهمند به اين سفر بود. بنابراين در شعبان 994 در تِطوان به كشتى نشست
(ابوالنور،1/25؛ زمامه، 628)، اما درتنگة جبلالطارق (بحرالزَّقاق) گرفتار
دزدان دريايى اسپانيا شدند و ابن قاضى به اسارت رفت (همانجا).
بعضى گفتهاند كه او در سفر حج (994ق/1586م) دچار اين مصيبت شد (ابوالنور،
همانجا) و برخى اسارت او را هنگام مراجعت از مشرق نوشتهاند (طوقان، 484؛
گنون، 1/263). اما در واقع او در سفر دوم و هنگام رفتن، و نه در برگشت،
گرفتار شد. اشارة كوتاه ابن قاضى در ضمن ترجمة حال ابوعبدالله محمد خَروف
تونسى (د 966ق) مؤيد اين مدعاست. آنجا كه بدون ذكر تاريخ دقيق سفر و به
مناسبت مقايسة اسارت خود با اسارت ابوعبدالله مىگويد كه اين گرفتاري هنگام
عزيمت به مصر براي اخذ علم از استادانى كه در سفر اول موفق به ديدارشان
نشده بود، روي داد ( درةالحجال، 2/209). او 11 ماه اسارت پر رنج و محنت كشيد
تا در اثر اقدامات منسوبان و اعيان دولت و خود سلطان و پرداخت فديهاي، به
ميزان 20 هزار اوقيه (تقريباً اونس) زر در رجب 995 از گرفتاري رها شد. هنگفت
بودن مبلغ فديه نمودار منزلت والاي ابن قاضى در نظر زمامداران مغرب بود
(ابوالنور، 1/25-27؛ زمامه، همانجا). ابن قاضى پس از رهايى از طريق سَبْته و
تطوان به فاس بازگشت (همانجا). اشتياق او به دانش، او را بار ديگر با
دانشمندان مغرب و علماي حاشية دربار منصور پيوند داد. او به كار تدريس در
جامع قَرّويين و جامع ابن يوسف مراكشى (تازي، 2/517) و تأليف پرداخت و
براي سپاسگزاري از نعمت خلاصى كه منصور براي او ممكن ساخته بود، همة
نوشتههاي خود را به سلطان اهدا كرد (ابن قاضى، جذوة الاقتباس، 1/9-10؛ 2 EI)
و با تأسى به ابوعبدالله خروف تونسى كه خود را آزاد كردة ابوالعباس مَرينى
تلقى مىكرد (ابن القاضى، درةالحجال، 2/209)، او نيز پيوسته خود را مديون
سلطان حسنى مغرب، احمد منصور، مىدانست (همان 1/4؛ دارالمنصور، 1/5) و يكى
ديگر از آثارش، المُنْتَقى المقصور را به مآثر وي اختصاص داد ( درة - الحجال،
1/120). ابن قاضى مدتى بدون داشتن سمتى رسمى با دربار منصور، پيوندي نزديك
داشت ( 2 EI)، تا به منصب قضا در شهر سَلا گماشته شد. از اين رو در نوشتههاي
معاصر و متأخر، از او به عنوان قاضى سلا يادكردهاند (باباتنبكتى، 68 -91،97؛
سلاوي، 2(4)/111). با توجه به سخنان ابن قاضى دربارة نايب قاضى سلا از
998ق و اجازة روايت دادن ابن قاضى به او در 1000ق/1592م ( درةالحجال،
1/250، 253) و با توجه به اشارات بابا تنبكتى در 1005ق و مقري در 1009ق
دربارة تصدي قضاي سلا توسط او، مىتوان حدود تقريبى اين دوره را تخمين زد
(نك: زمامه، 630 -631).
ابن قاضى به علتى ناشناخته از سمت قضا بركنار شد ( 2 EI) و در
جامعالاَبّارين فاس به تدريس صحيح بخاري نشست ( دائرةالمعارف الاسلامية،
1/366؛ تازي، همانجا). پس از مرگ منصور در 1012ق/ 1603م و پريشانى اوضاع
مغرب به سبب جنگهاي خانگى ميان شاهزادگان مدعى سلطنت، جمع دانشمندان
فاس و مراكش از هم پاشيد و هر كدام از آنان در گوشهاي از باديه پناهگاهى
براي خود جست (زمامه، 632). در اين احوال، ابن قاضى هم در منطقة اطلس
ميانى به زاوية دَلائيان كوچيد و در آنجا به حرمت زيست.
وي گاهى براي رسيدگى به وضع خانواده و جست و جو از احوال ياران و
شاگردانش به فاس مىرفت. بدينسان ابن قاضى بقية عمر خود را تا 1025ق به
تدريس و تأليف گذراند (همانجا)، گرچه تاريخ فوت او 1026ق نيز ياد شده است
(كتانى، 1/77). جسد ابن قاضى پس از آنكه شاگردش مقّري بر او نماز خواند، در
نزديكى بابالجيسه (يكى از دروازههاي فاس) دفن شد ( دائرةالمعارف
الاسلامية، 1/366-367).
بسياري از علماي مغرب و مشرق به عنوان استادان ابن قاضى ياد شدهاند كه
از آن جملهاند، در مغرب: پدرش محمد بن محمد (د 981ق) كه از او فرائض
(تقسيم ميراث) و حساب و برخى كتابها را فراگرفت (ابن قاضى، درةالحجال،
2/215)؛ ابوالعباس احمد بن على المَنجور مكناسى (د 995ق) كه در معقول و
منقول، تاريخ، بيان، منطق، و اصول استاد بود و ابن قاضى از 975ق تا فوت او
مدت 20 سال، جز ايام اسارت و اقامتش در مراكش، پيوسته با او بود (همان،
1/157، 163)؛ سخنان ستايشآميز ابن قاضى در حق اين استادش ميزان دلبستگى
وي را به او مىنماياند (همان، 1/163، جذوة الاقتباس، 1/135-136)؛ محمد بن
قاسم قيسى معروف به قَصّار (زنده در 999ق) محدث و رجالى كه به نظر مىرسد
ابن قاضى پس از رهايى از اسارت، از او استفاده كرده است (ابن قاضى،
درةالحجال، 2/153-154، 159)؛ ابومالك عبدالواحد بن احمد حسنى مراكشى (د
1003ق)، فقيه، اديب، مفتى و محدث كه ابن قاضى در شوال 998 از او اجازة
عام گرفت (همان، 3/140-142، جذوة الاقتباس، 2/453-454)؛ عبدالرحمان بن
عبدالواحد سجلماسى كه ابن قاضى در 99ق از او اجازه يافت (همو، درةالحجال،
3/101)؛ محمد بن يوسف تدغى (زنده در 999ق)، استاد فقه و نحو و حديث، با
حافظهاي قوي كه ابن قاضى در 998ق در مراكش به خط خود او از او اجازة
روايت گرفت (همان، 2/164- 165، 187) و در مشرق: سالم بن محمد سنهوري مالكى،
فقيه و محدث و راويه كه ابن قاضى در 986ق در قاهره شاگرد او بود (همان،
3/314)؛ راشد بن عبدالله بغدادي شافعى، استاد معقول و نحو كه ابن قاضى در
قاهره در 986ق از او منطق فراگرفت (همان، 1/276)؛ ابراهيم بن عبدالرحمان
علقمى شافعى اشعري (د 997ق)، محدث و راويه كه ابن قاضى در 986 در قاهره
از وي بهره جست (همان، 1/203)؛ عبدالرحمان بن عبدالقادر ابن فهد علوي
شافعى (د 995ق در مكه) كه ابن قاضى در مسجدالحرام چندين كتاب از او
فراگرفت و در 987ق به خط خود او از او اجازه دريافت داشت (همان، 3/99).
با توجه به اشتغال زياد ابن قاضى به تدريس و تعليم، شمار بسياري از دانش
طلبان عصر از او علم آموختند يا اجازة روايت گرفتند. از اين جملهاند:
شهابالدين ابوالعباس احمد بن محمد مَقّري (د 1041ق/ 1631م)، مؤلف نفح
الطيب (مقري، 7/250؛ كتانى، 1/77) و ابومالك عبدالواحد بن احمد اندلسى فاسى
(د 1040ق)، فقيه اصولى و متكلم (ابوالنور، 1/20).
آثار: ابن قاضى آثار متعددي در رشتههاي مختلف پديد آورد. او خود در ديباچة
جذوة الاقتباس (ص 10) به عناوين 4 اثر خويش كه پيش از اين كتاب تأليف و
همه به سلطان احمد منصور اهدا شده، اشاره كرده است. شمار آثار او را 18
(مخلوف، 297) يا حدود 15 (ازهري، 24) گفتهاند. آثار برجاي ماندة او را 14
شمردهاند ( 2 EI) كه عبارتند از:
1. جذوةالاقتباس فى ذكر من حَلَّ من الاعلام مدينة فاس. اين اثر پس از
تأليفات معروف ديگر ابن قاضى نوشته شده است. جذوة تاريخ شهر فاس،
آموزشگاهها، آب انبارها، بناها، فرمانروايان، دانشمندان و آثار علمى و ادبى
آنان است. اين كتاب براساس حروف مرتب شده و در ذيل هر حرف انواع
موضوعهاي مزبور را به ترتيبى مشخص، مطرح كرده است: نخست فرمانروايان، بعد
فقهاي بومى شهر، سپس دانشمندانى كه از جاهاي ديگر به آنجا وارد شدهاند. در
ديباچة كتاب، مؤلف مانند مقدمههاي دگير آثارش مراتب قدردانى خود را از
منصور، فرمانرواي شريفى مغرب، به عنوان آزاد كنندة خود از اسارت بيگانه
ابراز داشته است (1/9-10). پيش از آغاز تقسيمات حروفى كتاب، نويسنده در
مقدمهاي از بناي فاس، جغرافيا، محاسن و ويژگيهاي آن شهر، مخصوصاً جامع
قرويين سخن مىگويد (1/10-82). مؤلف اين مقدمه را از نوشتههاي پيشين مربوط
به تاريخ فاس، مانند جِنا زَهْرة الا¸س اثر على جَزنائى و الاَنيس المطرف
بروض القِرطاس ابن ابى زرع گرفته است (دارالمنصور، 1/5؛ .(GAL,S,II/679 گويا
مؤلف بر آن بوده كه تأليفى جداگانه در احوال رجال سرشناس غيربومى آن
خطه بپردازد و احوال معاصران بومى و غيربومى را به صورت خاتمهاي در پايان
كتاب قرار دهد ( جذوةالاقتباس، 1/10، 565)، اما به انجام آن كامياب نشده
است. قسمت تراجم كتاب شامل احوال كسانى است كه ميان 377ق/949م تا
اوايل سدة 11ق/ اواخر سدة 16م درگذشتهاند. بيان مؤلف به تبع استفاده از
مآخذ گونهگون و كتاب پر از كلمات و تعبيرات زمانهاي مختلف است. ملاك
درازي و كوتاهى تراجم مشخص نيست و ترتيب منطقى در موضوعات آنها رعايت
نشده است (دارالمنصور، 1/6). با اينهمه، اين نوشته مرجعى مهم در بررسى
تاريخ اجتماعى مغرب و فاس تلقى مىشود، به خصوص كه بعضى مآخذ آن اكنون
در دست نيست (همانجا). جذوة، چشماندازي كلى از سير ادبى مراكش در زمان
مرينيان و سعديان ارائه مىكند ( 2 EI). اين كتاب اول بار در 1309ق/1891م
در فاس به صورت سنگى چاپ شد (سركيس، 210). چاپ نوين اين كتاب با مطابقت
نسخة چاپى پيشين با چند نسخة خطى، با بعضى تصرفات، به وسيلة دارالمنصور رباط
در 1973-1974م در دو جلد منتشر شده است.
2. دُرَّةالحِجال فى غُزَّة اسماء الرجال. تأليف اين كتاب در اوايل رجب 999
آغاز شده است. مؤلف اين كتاب را چون ذيلى بر وفيات ابن خلكان تلقى كرده
و تراجم بزرگان را از وفيات ابن خلكان (681ق/ 1282م) تا اوايل سدة 11ق به
ترتيب حروف مغربيان آورده است ( درة - الحجال، 1/5). از اينرو اين كتاب در
رديف ذيلهاي متعددي قرار دارد كه بر اثر مشهور ابن خلكان نوشتهاند. مؤلف
دليل عدم ترتيب تراجم را برحسب سالهاي وفات چنين آورده كه چون اين
تراجم را از روي يادداشتهايش نقل كرده، چنان ترتيبى براي او دشوار بوده
است (همان، 1/6). در اين اثر 522 ،1، فقره ترجمة حال از فقها، اديبان، شاهان
و امرا و ديگر ناموران گردآوري شده است. بعضى تراجم كتاب در نهايت كوتاهى
و در چند كلمه است، در حالى كه برخى ديگر مشتمل بر صفحاتى چند مىشود.
تفصيل در تراجم معمولاً همراه با ذكر جنبهاي ادبى و شعري صاحب ترجمه است.
از اين حيث و از لحاظ تكميل نواقص المنتقى، درة را ملحقى بر آن اثر مىتوان
پنداشت (ابوالنور، 1/9). وقايع تاريخى و سياسى در اين اثر در جاهاي اندكى
مورد توجه قرار گرفته است و در آنجاها تنها واسطة پيوند وقايع با ترجمة متصل
بدان، ذكر تاريخ فوت صاحب ترجمه است. درازي و كوتاهى ترجمهها چه بسا
نسبتى با ميزان اشتهار صاحب ترجمه ندارد و گاه بعضى تراجم تكرار مىشود،
مانند ابوبكر احمد بن محمد جُزَيّ كلبى (1/26-27، 59). به نظر مىرسد ابن
قاضى حوصله يا فرصت كافى براي تنظيم يادداشتهاي خود نداشته و موارد مكرر و
عدم ترتيب تاريخى يا الفبايى دقيق و درست تراجم همه معلول آن وضع بوده
است. اين اثر اول بار به وسيلة ي. س. عَلّوش با يك مقدمه و سه فهرست در
دو جلد در رباط (1934 و 1936م) چاپ شد و بار ديگر محمد احمدي ابوالنور آن را از
روي نسخة خطى مصر و تونس و تطبيق با نسخة چاپى با مقدمه و فهرست در
1390ق/1970م در 3 مجلد در تونس منتشر كرد. رنهباسه1، قسمت «محاضرة المرية» را
از متن درة الحجال استخراج و به زبان فرانسه ترجمه كرده و همراه با متن
عربى به چاپ رسانده است. علوش همان قسمت را از روي نسخههاي خطى ديگر از
نو به فرانسه ترجمه و با متن عربى چاپ كرده است (فولتون، .(144
3. الاكسير فى صناعة التكسير (تازي، 2/517).
4. تقاييد على جداول الحوفى، (ابوالنور، 1/21)، يا شرح جداول الحوفى (طوقان،
484).
5. درة السلوك فى من حَوَي المُلك من الملوك (ازهري، 24)، منظومهاي است
به عنوان ذيل بر رَقَم الحُلَل ابن خطيب در مورد سلسلههاي حكومتى
مسلمانان از پيامبر (ص) تا شرفاي سعدي .(GAL,S,II/679) نسخههايى ازايناثر در
رباط وسلا (در 11 صفحه) موجوداست ( فهرست، 2(4)/174؛ حجى، 415). نسخههايى در
شرح اين اثر با عنوان شرح درة السلوك فيمن حوي المُلك من الملوك يا الدرّ
الحلوك المُشْرِق بدُرَّة السلوك فيمن حوي الملك من الملوك در تونس و رباط
نگهداري مىشود ( فهرس، كويت، 1/127؛ فهرست، 2(4)/166). ابن قاضى اين شرح
را در رجب 1000 نوشته است (همانجا). احتمالاً همين اثر است كه تازي (ص 517)
آن را به صورت الدر الملوك آورده است.
6. رائد الفلاح بعَوالى الاسانيد الصِحاح، فهرستى است از مشايخ ابن قاضى،
كه مؤلف در 1010ق با نوشتن آن به زيدان، پسر و وليعهد منصور اجازة روايت
داد. نسخهاي از اين اثر در آكادمى سلطنتى تاريخ در مادريد شناسايى شده است
(زمامه، 632). اين اثر با عنوان فهرسة (ابوالنور، 1/21) نيز ياد شده است.
7. غُنيةَ الرائض فى طبقات اهل الحساب و الفرائض (بغدادي، 1/154). از اين
اثر نسخهاي در ضمن مجموعهاي با عنوان نقول ثلاثة فى حسابالفرائض در سلا
وجود دارد و باتوجه به حجماندك مجموعه (7 ص) اثري بسيار موجز است (حجى،
214).
8. الفتح النَبيل لما تَضَمنَّه من اسماء العدد التنزيل (ازهري، 24)، كه
ظاهراً نسخهاي از آن در دست نيست.
9. فى الرواية، در قرائت قرآن. نسخهاي از آن در فاس وجود دارد
.(GAL,S,II/679)
10. لَقْطَة الفَرائد فى تحقيق الفوائد يا لقط الفرائد من لُفاظة حُلْو الفوائد
(بغدادي، همانجا؛ ، GAL,S همانجا)، تكملهاي است بر كتاب الطبقات يا شرف
(شرح) الطالب فى اَسْنَى المَطالب ابن قُنْفُذ، و در آن هر قرن را به 10
بخش كرده و هر بخش شامل 10 ترجمة كوتاه است ( دائرةالمعارف الاسلامية،
1/367). نسخههايى از اين اثر در مغرب ( فهرست، 2(4)/259؛ مجلة معهد، 5(1)/177)
و مصر ( فهرس، قاهره، 2/224) وجود دارد. محمد بن شنب ( دائرةالمعارف
الاسلامية، همانجا) و زركلى (1/236) نسخهاي خطى از اين اثر داشتهاند. اين
اثر 48 صفحه دارد ( فهرست، همانجا).
11. المدخل فى الهندسة (بغدادي، همانجا)، كه نسخة شناختهاي ندارد.
12. المُنْتَقى المَقْصور على مآثر خليفة المنصور، يا محاسن الخليفة ابى
العباس المنصور ( درةالحجال، 1/4؛ بغدادي، ، GAL,S همانجاها)، نوشتهاي است
ستايشآميز براي سلطان و بيشتر به يك مجموعة ادبى مىماند تا به يك كتاب
تاريخى ( 2 EI). سلاوي در استقصاء (5/20، 69، 118، 190) و اِفرانى (وَفْرانى)
در نُزْهة الحادي به منتقى استناد كردهاند ( 2 EI، GAL,S; همانجا). از اين
اثر، تاكنون نسخهاي به دست نيامده است.
13. نظم تلخيص ابن البناء (بغدادي، همانجا).
14. نظم منطق السعد (ازهري، 24).
15. نيل الامل فيما (مما) به جري بين المالكية العمل (ابوالنور، 1/21) يا
نيل الامل فيما به بين المالكية جري العمل (مخلوف، 297). از سه اثر اخير
نيز نسخهاي در دست نيست.
مآخذ: ابن خلدون، العبر؛ ابن قاضى، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، 1973م؛ همو،
درّة الحجال، به كوشش محمد احمدي ابوالنور، قاهره / تونس، 1390ق، ابوالنور،
محمد احمدي، مقدمه بر درةالحجال (نك: ابن قاضى در همين مآخذ)؛ ازهري، محمد
بشير ظافر، اليواقيت الثمينة فى اعيان مذهب عالم المدينة، قاهره، 1324ق؛
بابا تنبكتى، احمد، «نيل الابتهاج»، در حاشية الديباج المذهب ابن فرحون،
قاهره، 1351ق؛ بغدادي، هديه؛ تازي، عبدالهادي، جامع القرويين، بيروت،
دارالكتاب اللبنانى؛ حجى، محمد، فهرس الخزانة العلمية الصُبَيحية بسلا، كويت،
معهد المخطوطات العربية؛ دارالمنصور، مقدمه بر جذوةالاقتباس (نك: ابن قاضى در
همين مآخذ)؛ دائرةالمعارف الاسلامية؛ زركلى، اعلام؛ زمامة، عبدالقادر، «ابن
قاضى مورخ فاس»، مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق، ذيحجة 1386/ آوريل 1967، ج
42(2)؛ سركيس، يوسف اليان، معجم المطبوعات العربية و المعرية، قاهره،
1346ق/1928م؛ سلاوي، احمد، الاستقصاء، به كوشش جعفر و محمد ناصري،
دارالبيضاء، 1955م؛ طوقان، قدري حافظ، تراث العرب العلمى فى الرياضيات و
الفلك، قاهره، 1382ق؛ فهرس المخطوطات المصورة، كويت، 1405ق/1984م؛ فهرس
المخطوطات المصورة، به كوشش لطفى عبدالبديع، قاهره، 1956م؛ فهرست
المخطوطات المصورة، به كوشش مختار وكيل، قاهره، 1390ق/ 1970م؛ كتانى،
عبدالكبير، فهرس الفهارس و الاثبات و معجم المعاجم و المشيخات و المسلسلات،
فاس، 1346ق؛ گنون، عبدالله، النبوغ المغربى فى الادب العربى، بيروت،
1395ق؛ مجلة المخطوطات العربية، ذيقعدة 1378/ مة 1959، ج 5(1)؛ مخلوف، محمد،
شجرة النور الزكية، بيروت، 1349ق؛ مقري تلمسانى، احمد، نفح الطيب، به كوشش
يوسف محمد بقاعى، بيروت، دارالفكر؛ نيز:
2 ; Fulton and Lings, Second Supplementary Catalogue of Arabic Printed Books in
the British Museum, London, 1959; GAL,S.
يوسف رحيملو
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا