responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1612
ابن فهد
جلد: 4
     
شماره مقاله:1612



اِبْن‌ِ فَهْد نام‌ خاندانى‌ بزرگ‌ در مكه‌ از فرزندان‌ عبدالله‌ بن‌ محمد ابن‌ عبدالله‌ بن‌ فهد. براي‌ افراد اين‌ خاندان‌ نسبتهاي‌ علوي‌، قُرَشى‌، هاشمى‌ و مكى‌ (سيوطى‌، 170؛ فاسى‌، 8/25) برشمرده‌اند، و اين‌ شايد بدان‌ سبب‌ باشد كه‌ آنان‌ را از فرزندان‌ محمد بن‌ حنفيه‌ پسر على‌ بن‌ ابى‌طالب‌ (ع‌) خوانده‌اند، اما از آنجا كه‌ شمار پشتهاي‌ اين‌ خاندان‌ تا على‌بن‌ ابى‌ طالب‌ (ع‌) از آنچه‌ قاعدة معروف‌ نسب‌شناسى‌ (در هر قرن‌ سه‌ پشت‌) اقتضا مى‌كند، كمتر است‌، در صحت‌ چنين‌ انتسابى‌ جاي‌ ترديد مى‌ماند؛ به‌ ويژه‌ اگر دريابيم‌ كه‌ مردم‌ مكه‌ نسب‌ اين‌ دودمان‌ را به‌ عتبةبن‌ ابى‌ لهب‌ مى‌رساندند (نك: سيوطى‌، 171) و اين‌ نام‌ به‌ تنهايى‌ انگيزة خوبى‌ براي‌ تغيير شجره‌نامه‌ تواند بود. همة افراد شناخته‌ شدة اين‌ خاندان‌ شافعى‌ بوده‌اند، جز عطيه‌ (د 874ق‌/1470م‌) كه‌ سخاوي‌ ( الضوء، 5/148) او را مالكى‌ مذهب‌ دانسته‌ است‌.
اشتهار اين‌ خاندان‌ بيشتر در سده‌هاي‌ 8 -10ق‌/14-16م‌ بود و در اين‌ دوره‌ كسانى‌ از آن‌ خاندان‌ در دانش‌ و تجارت‌ بلند آوازه‌ شدند. دانش‌ِ عالمان‌ اين‌ خانواده‌ بيشتر در جهت‌ ضبط و ذكر اهميت‌ سرزمين‌ حجاز (تاريخ‌ محلى‌) به‌ كار گرفته‌ شده‌ است‌. برخى‌ از افراد اين‌ خانواده‌ براي‌ تجارت‌ به‌ مصر، شام‌، يمن‌ و حتى‌ هند سفر مى‌كردند. از فرزندان‌ عبدالله‌ افزون‌ بر كسانى‌ كه‌ دربارة هر يك‌ از آنان‌ جداگانه‌ سخن‌ خواهد رفت‌، اين‌ افراد در خور ذكرند: حسن‌ بن‌ عبدالله‌ (د پس‌ از 740ق‌) و برادر وي‌ جمال‌الدين‌ محمد (د 736ق‌) كه‌ مدتى‌ نايب‌ نجم‌الدين‌ طبري‌ قاضى‌ مكه‌بود (فاسى‌، 2/80، 4/82)؛ احمد (د 769ق‌) پسرجمال‌الدين‌ محمد و قاضى‌ جمال‌الدين‌ ابوالخير محمد (د 723ق‌) برادراحمد (همو، 2/296؛ قس‌: ابن‌ حجر، 5/458). اين‌ قاضى‌ جمال‌الدين‌ ابوالخير 3 پسر داشت‌ كه‌ دو تن‌ از آنان‌ به‌ نامهاي‌ عبدالرحمان‌ ملقب‌ به‌ الوجيه‌ و ابوبكر (فاسى‌، 5/408، 8/26) در طاعون‌ مكه‌ جان‌ سپردند (جمادي‌ - الاول‌ 793). اما بلند آوازه‌ترين‌ دانشمندان‌ بنى‌ فهد از نسل‌ ابوالخير محمد و از پسر ديگر او نجم‌الدين‌ محمد هستند:
1. نجم‌الدين‌ ابوالنصر محمد (ح‌ 760-12 ربيع‌الاول‌ 811ق‌/ 1359-6 اوت‌ 1408م‌)، در مكه‌ متولد شد و در همانجا تحصيل‌ كرد و از بعضى‌ مشايخ‌ شام‌ و قاهره‌ و اسكندريه‌ اجازة روايت‌ حديث‌ يافت‌. از آنجا كه‌ جد مادري‌ او شيخ‌ نجم‌الدين‌ املاك‌ و خانة چندي‌ در اَصفون‌ (در مصر عُليا) وقف‌ فرزندان‌ خود كرده‌ بود، محمد چند سالى‌ در اصفون‌ اقامت‌ گزيد و از اين‌ رو فرزندانش‌، افزون‌ بر نسبتهاي‌ پيشين‌، به‌ اصفونى‌ هم‌ معروف‌ شدند (سخاوي‌، الضوء، 9/281). وي‌ در 795ق‌/ 1393م‌ به‌ مكه‌ بازگشت‌ و هم‌ در آنجا عمر به‌ سر آورد (فاسى‌، 2/334).
2. تقى‌الدين‌ ابوالفضل‌ محمد (5 ربيع‌الثانى‌ 787-7 ربيع‌الاول‌ 871ق‌/16 مة 1385-17 اكتبر 1466م‌)، پسر نجم‌الدين‌ محمد. وي‌ در اصفون‌ زاده‌ شد و در 795ق‌ همراه‌ پدر به‌ مكه‌ رفت‌ و در آنجا به‌ تحصيل‌ علم‌ پرداخت‌. او براي‌ سماع‌ حديث‌ به‌ مدينه‌ و يمن‌ سفر كرد. از شيوخ‌ او در مكه‌ عبدالرحمان‌ فاسى‌ و ابوهُرَيرة بن‌ نقاش‌، در مدينه‌، رقيه‌ دختر ابن‌ مزروع‌ و عبدالرحمان‌ زرندي‌ و در يمن‌ مجد لغوي‌ و على‌ بن‌ ابوبكر ازرق‌ بوده‌اند (سخاوي‌، همان‌، 9/281-282). از استادان‌ بسياري‌ اجازه‌ گرفت‌ و پسرش‌ در اين‌ مورد معجم‌ و فهرست‌ ويژه‌اي‌ پرداخته‌ است‌. تقى‌الدين‌، ابن‌ حجر را در مكه‌ ديد و از دانش‌ او بهره‌مند شد. او الامتاع‌ را نزد مقريزي‌ خواند و نسخه‌اي‌ از آن‌ را به‌ خط فرزند خود نجم‌الدين‌ عمر براي‌ خود تهيه‌ كرد. او در كسب‌ علم‌ و ضبط و استخراج‌ مطالب‌ از كتابها بلند آوازه‌ شد و اين‌ منزلت‌ براي‌ پسر او نيز حاصل‌ گشت‌. كسان‌ بسياري‌ در حجاز از تقى‌الدين‌ اخذ حديث‌ كردند (همان‌، 9/283). توجه‌ به‌ حديث‌ و سنت‌ از او به‌ فرزندانش‌ منتقل‌ شد و شايد از اين‌ روست‌ كه‌ گاه‌ در نسبت‌ آنان‌ «الاَثَري‌» هم‌ ديده‌ مى‌شود (نك: آلوارت‌، ؛ IX/497-498 آربري‌، .(44 سخاوي‌ در دو نوبت‌ كه‌ مجاور مكه‌ بود، او را ديده‌، از او بهره‌ برده‌ و بسياري‌ از نوشته‌هاي‌ خود را به‌ او ارائه‌ كرده‌ است‌ (همانجا).
تقى‌الدين‌ پيوسته‌ به‌ كار مطالعه‌ و نوشتن‌ سرگرم‌ بود. كتابخانة او در آن‌ زمان‌ در مكه‌ نظير نداشت‌ و همگان‌ از آن‌ بهره‌مند مى‌شدند. او كتابخانه‌اش‌ را وقف‌ كرد تا پس‌ از مرگش‌ نيز مورد استفادة طالبان‌ علم‌ قرار گيرد. وي‌ طبع‌ شعر نيز داشت‌ (همانجا).
آثار:
الف‌ - چاپى‌: لحظ الالحاظ، تنها اثر از نوشته‌هاي‌ تقى‌الدين‌ است‌ كه‌ همراه‌ ذيلهاي‌ حسينى‌ دمشقى‌ و سيوطى‌ بر تذكرة الحفاظ ذهبى‌ چاپ‌ شده‌ است‌. لحظ در واقع‌ ذيلى‌ است‌ بر ذيل‌ ابوالمحاسن‌ محمد بن‌ على‌ علوي‌ حسينى‌ دمشقى‌ و نام‌ كامل‌ آن‌ لحظ الالحاظ بذيل‌ طبقات‌ الحفاظ است‌. در اين‌ ذيل‌ تراجم‌ به‌ ترتيب‌ زمان‌ فوت‌ صاحبان‌ آنها آمده‌ و بر 12 ترجمه‌ از كتاب‌ ذهبى‌ و 8 ترجمه‌ از ذيل‌ حسينى‌ مطالبى‌ افزوده‌ شده‌ است‌ (ص‌ 71).
ب‌ - خطى‌: 1. بُغية الطالب‌ الفالح‌ من‌ مشيخة قاضى‌ طيبة ابى‌ الفتح‌ الصالح‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در اسكندريه‌ موجود است‌ )؛ GAL,II/225) 2. حديث‌ ابى‌ على‌ الحسن‌ بن‌ عرفة، يك‌ نسخه‌ از آن‌ در رامپور نگهداري‌ مى‌شود )؛ GAL,S,II/225) 3. رسالة الكامل‌ على‌ تراجم‌ المكيين‌ و المدنيين‌ الذين‌ اخذ عنهم‌ العلامة على‌ بن‌ خليل‌ اللُبودي‌، نسخه‌اي‌ از آن‌ در قاهره‌ موجود است‌ (همانجا)؛ 4. طرق‌ الاصابة بما جاء فى‌ فضائل‌ الصحابة (شوكانى‌، 2/260)، نسخه‌اي‌ با نام‌ مختصر اسماء الصحابة به‌ خط مؤلف‌ در الازهر وجود دارد (ازهريه‌، 5/545) كه‌ ظاهراً همين‌ اثر بايد باشد؛ 5. عُمدة المُنتحِل‌ و بُلغة المُرتحِل‌، در اربعينيات‌، نسخه‌اي‌ از اين‌ كتاب‌ به‌ خط مؤلف‌ در چستربيتى‌ ( آربري‌، و نيز نسخه‌اي‌ ديگر در قاهره‌ (خديويه‌، 7(2)/662) موجود است‌؛ 6. الفتح‌ الربانى‌ لجميع‌ مرويات‌ الشيخ‌ ابى‌ الفتح‌ العثمانى‌ (ظاهريه‌، 91)؛ 7. الدرر السَنّية و الجواهر البَهيّة من‌ الاحاديث‌ النبوية. نسخه‌اي‌ از آن‌ در كتابخانة ملى‌ پاريس‌ موجود است‌ ( دوسلان‌، شم .(721 در انتساب‌ اين‌ اثر كه‌ به‌ ابوالمحاسن‌ يوسف‌ عضدي‌ اهدا شده‌، به‌ تقى‌الدين‌ ترديد وجود دارد، زيرا به‌ پسرش‌ نجم‌الدين‌ نيز نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (وايدا، .(28
ج‌ - آثار يافت‌ نشده‌: 1. الاِبانة مما ورد فى‌ الجعرانة (سخاوي‌، همان‌، 9/282)؛ 2. الاشراف‌ على‌ جميع‌ النُكَت‌ الظِراف‌ (شوكانى‌، همانجا)؛ 3. اقتطاف‌ النور مماورد فى‌ ثور (سخاوي‌، همانجا)، بروكلمان‌ آن‌ را به‌ محمد بن‌ عبدالعزيز، نبيرة تقى‌الدين‌ نسبت‌ داده‌ است‌ كه‌ درست‌ نمى‌نمايد )؛ GAL,S,II/538) 4. بُشري‌ الوَري‌ مماورد فى‌ حرا (سخاوي‌، همانجا)؛ 5. بهجة الدماثة بماورد فى‌ فضل‌ المساجد الثلاثة (همانجا). 6. تأميل‌ نهاية التقريب‌ و تكميل‌ التهذيب‌ بالتذهيب‌ (همانجا)؛ 7. تحفة الاشراف‌ بمعرفة الاطراف‌، در 3 مجلد (شوكانى‌، همانجا)؛ 8. تحفة العلماء الاتقياء بماجاء فى‌ قصص‌ الانبياء (همانجا). سخاوي‌ عنوان‌ اين‌ كتاب‌ را نخبة العلماء... آورده‌ است‌ (همانجا)؛ 9. تقريب‌ البعيد فيما ورد فى‌ يومى‌ العيد (كوثري‌، 4)؛ 10. الجُنة باذكار الكتاب‌ و السنة (سخاوي‌، همانجا)؛ 11. الزوائد على‌ حياة الحيوان‌ للدميري‌ (كوثري‌، همانجا)؛ 12. غاية القصد المراد من‌ الاربعين‌ العالية الاسناد (همانجا)؛ 13. فى‌ سيرة الخلفاء و الملوك‌، در 2 مجلد (شوكانى‌، 2/259)؛ 14. المطالب‌ السنية العوالى‌ بما لقريش‌ من‌ المفاخر و المعالى‌ (همو، 2/260)؛ 15. النور الباهر الساطع‌ من‌ سيرة ذي‌ البرهان‌ القاطع‌، در سيرت‌ نبوي‌ (سخاوي‌، همانجا).
تقى‌الدين‌ كتابهايى‌ هم‌ براي‌ آموزش‌ فرزندانش‌ نوشته‌ بود (نك: فاسى‌، 2/343؛ سخاوي‌، الضوء، 6/126، 11/92).
3. بدرالدين‌ محمد ابوزرعه‌ (808 -826ق‌/1405-1423م‌)، پسر تقى‌الدين‌ محمد. او مكه‌ به‌ دنيا آمد و از پدرش‌ و استادان‌ ديگر حديث‌ و فقه‌ آموخت‌. هوش‌ و حافظة نيرومندي‌ داشت‌ و در جوانى‌ در مكه‌ درگذشت‌.
آثار: 3 اثر به‌ او نسبت‌ داده‌اند كه‌ موفق‌ نشد آنها را پاكنويس‌ كند: 1. رباعيات‌ صحيح‌ مسلم‌، 2. معجم‌ِ شيوخ‌ خود، 3. مناقب‌ الامام‌ الشافعى‌ (فاسى‌، 2/342-344).
4. محب‌الدين‌ ابوبكر احمد (809 -890ق‌/1407- 1485م‌)، پسر تقى‌الدين‌ محمد. وي‌ در مكه‌ زاده‌ شد و در همانجا و نيز در مدينه‌ تعليم‌ يافت‌. آنگاه‌ به‌ سياحت‌ پرداخت‌ و به‌ سرزمينهاي‌ مختلف‌، از جمله‌ در 840ق‌/1336م‌ تا كاليكوت‌ و بار ديگر در 847ق‌ تا كنبايه‌ در هند رفت‌. در مكه‌ براي‌ پدر و برادرش‌ و ديگران‌ استنساخ‌ مى‌كرد و آثار بزرگى‌ را به‌ دست‌ خود رونويس‌ كرد (سخاوي‌، همان‌، 11/92). با خديجه‌، دختر ابوبكر بن‌ محمد معروف‌ به‌ توريزي‌ (تبريزي‌) تاجر سلطان‌، ازدواج‌ كرد (همان‌، 4/70، 11/93). او گاه‌ روايت‌ حديث‌ مى‌كرد و سخاوي‌ در مكه‌ چيزهايى‌ از وي‌ آموخت‌، اما پس‌ از مرگ‌ برادرش‌ از روايت‌ حديث‌ خودداري‌ مى‌كرد. او در مكه‌ درگذشت‌ و در آرامگاه‌ خانوادگى‌ دفن‌ شد (همان‌، 11/92-93).
5. عبدالرحمان‌، ملقب‌ به‌ ناصرالدين‌ ابوالفرج‌ (841 -873ق‌/ 1437-1469م‌)، پسر ابوبكر احمد، در كاليكوت‌ هند زاده‌ شد و در 844ق‌ همراه‌ پدر به‌ مكه‌ آمد و در آنجا تحصيل‌ كرد. از كسانى‌ چون‌ ابوالفتح‌ مراغى‌ و برهان‌ زمزمى‌ حديث‌ آموخت‌ و از زركشى‌، ابن‌ طَحّان‌، ابن‌ حجر، مقريزي‌ و جمال‌ كازرونى‌ اجازه‌ گرفت‌. در 865ق‌ به‌ قاهره‌ رفت‌ و از آنجا بارها به‌ شام‌ سفر كرد و به‌ استماع‌ حديث‌ پرداخت‌. وقتى‌ در قاهره‌ بود بسياري‌ از فضلاي‌ مكه‌ به‌ نزدش‌ مى‌رفتند. در نحو و سرودن‌ شعر دست‌ داشت‌. در قاهره‌ درگذشت‌ و در كنار مقابر صوفيان‌ بَيْبَرسيّه‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (همان‌، 4/70-71).
6. نجم‌الدين‌ عمر (محمد) (812 - 885ق‌/1409-1480م‌)، پسر ديگر تقى‌الدين‌ و از سرشناس‌ترين‌ افراد اين‌ خاندان‌ است‌. لقب‌ ديگر او سراج‌الدين‌ و كنيه‌اش‌ ابوالقاسم‌ بود. نام‌ نخستين‌ وي‌ محمد بوده‌ است‌، اما وي‌ را بيشتر عمر مى‌خواندند. در مكه‌ متولد و بزرگ‌ شد. مقدمات‌ قرآن‌ و حديث‌ و فقه‌ را از پدر آموخت‌ و از استادان‌ مكه‌ و دانشمندان‌ مقيم‌ يا مسافر آنجا، مانند ابوبكر مراغى‌، عبدالرحمان‌ زرندي‌، جمال‌الدين‌ ابن‌ ظهيره‌ و ديگران‌ حديث‌ و علوم‌ ديگر فراگرفت‌. پدرش‌ از علماي‌ سرزمينهاي‌ ديگر براي‌ او اجازه‌ خواست‌: از مشايخ‌ اجازة او از مدينه‌ رقيه‌ دختر يحيى‌ بن‌ مزروع‌، از شام‌ عايشه‌ دختر محمد بن‌ عبدالهادي‌ و عبدالقادر اُرموي‌، از بيت‌المقدس‌ فاطمه‌ دختر ابومحمود و برادرش‌ برهان‌، از قاهره‌ عزابن‌ جماعه‌، از زَبيد مجد لغوي‌ و از تَعِز جمال‌ ابن‌ خياط و كسان‌ ديگر از جاهاي‌ ديگر بودند. در قاهره‌ از ابن‌ حجر استفاده‌ كرد. در حلب‌ از برهان‌ حديث‌ شنيد. مسافرتهاي‌ علمى‌ متعدد به‌ قاهره‌ و حلب‌ كرد و در اين‌ گشت‌ و گذارها در هر جا از هر كس‌ ممكن‌ بود، حتى‌ از كسانى‌ كه‌ پاية علمى‌ آنان‌ پايين‌تر از خود او بود، بهره‌ گرفت‌ و در مكه‌ از سخاوي‌ استفاده‌ كرد. نجم‌الدين‌ از دانشمندانى‌ است‌ كه‌ مشايخ‌ زياد داشت‌ و حديث‌ و روايت‌ بسيار فرا گرفته‌ بود (همان‌، 6/126- 128؛ نيز نك: ابو طولون‌، 2/453-454).
ابن‌ حجر كه‌ با او مكاتبه‌ داشت‌، از وي‌ خواست‌ تا پس‌ از پدرش‌ تقى‌الدين‌ ضبط وفيات‌ يمن‌ و مكه‌ را ادامه‌ دهد و نوشته‌هاي‌ خود را در اين‌ مورد به‌ نظر او برساند. مقريزي‌ هم‌ از نجم‌الدين‌ و پدرش‌ به‌ عنوان‌ دو محدث‌ بسيار آگاه‌ حجاز ياد كرده‌ و براي‌ نجم‌الدين‌ آيندة درخشانى‌ پيش‌بينى‌ كرده‌ بوده‌ است‌. تقى‌ جراعى‌، از بزرگان‌ علماي‌ حنبلى‌ مسند احمد بن‌ حنبل‌ را نزد او خواند. سخاوي‌ نيز از نجم‌الدين‌ استفاده‌ كرد و ميان‌ آن‌ دو تا پايان‌ عمرِ نجم‌الدين‌ مكاتبه‌ برقرار بود (سخاوي‌، همان‌، 6/129-131). وي‌ با عايشه‌ دختر عفيف‌ عبدالرحمان‌ بن‌ محمد اصفهانى‌ مكى‌ معروف‌ به‌ عجمى‌ ازدواج‌ كرد (همان‌، 4/224، 5/59). در آخر عمر به‌ اندك‌ ضعف‌ جسمانى‌ و بينايى‌ گرفتار شد و با اينهمه‌ روش‌ هميشگى‌ خود را از دست‌ نداد. نجم‌الدين‌ در مكه‌ درگذشت‌ و در مقبرة بنى‌ فهد دفن‌ شد (همان‌، 6/131).
آثار: نجم‌الدين‌ عمر نوشته‌هاي‌ بسيار به‌ جا گذاشت‌ كه‌ بيشتر به‌ صورت‌ پيش‌نويس‌ بود (همان‌، 6/129). نوشته‌هاي‌ او تاكنون‌ چاپ‌ نشده‌ است‌. آثار شناخته‌ شدة موجود او عبارتند از: 1. الالحاقات‌، رساله‌اي‌ است‌ مشتمل‌ بر 11 اجازه‌ كه‌ شيوخ‌ مختلف‌ نجم‌الدين‌ براي‌ او نوشته‌اند و در هر اجازه‌ نام‌ مشايخ‌ نويسندة آن‌ هم‌ آمده‌ است‌. اين‌ نسخه‌ در رامپور و مورخ‌ 839ق‌/1435م‌ است‌ ( بانكيپور، .(XII/65 اين‌ اثر احتمالاً همان‌ المُسَلسلات‌ است‌ كه‌ در الضوء سخاوي‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (6/128)؛ 2. المعجم‌، مجموعة تراجم‌ مشايخ‌ حديث‌ و اجازات‌ نجم‌الدين‌ است‌. تاريخ‌ تأليف‌ اين‌ اثر 861ق‌/1457م‌ و تاريخ‌ تحرير نسخه‌ به‌ خط عبدالعزيز فرزند مؤلف‌ 906ق‌ است‌ ( بانكيپور، .(XII/63-64 نسخه‌اي‌ ديگر با ذيلى‌ بر آن‌ در برلين‌ ( آلوارت‌، موجود است‌. سخاوي‌ به‌ اين‌ اثر اشاره‌ كرده‌ است‌ (همانجا).
آثار يافت‌ نشدة نجم‌الدين‌ عمر به‌ اين‌ شرح‌ است‌: 1. اِتحاف‌ الوري‌ باخبار اُم‌ّ القُري‌ (سخاوي‌، الاعلان‌، 72)؛ 2. بذل‌ الجهد فيمن‌ سمى‌ بفهد و ابن‌ فهد (همو، الضوء، همانجا)؛ 3. التبيين‌ للطبريين‌ (همانجا)؛ 4. تذكرة الناسى‌ باولاد ابى‌ عبدالله‌ الفاسى‌ (همان‌، 6/129)؛ 5. الدُّر الكَمين‌ بذيل‌ العِقد الثَمين‌ فى‌ تاريخ‌ البلد الامين‌، ذيلى‌ است‌ بر تاريخ‌ مكة فاسى‌ (همو، الاعلان‌، 71-72، 282)؛ 6. السر الظهيري‌ باولاد احمد النويري‌، (همو، الضوء، 6/129؛ بغدادي‌، ايضاح‌، 2/11)؛ 7. غاية الامانى‌ فى‌ تراجم‌ اولاد القسطلانى‌ (سخاوي‌، همانجا)؛ 8. الفهرست‌ (همان‌، 6/128)؛ 9. اللباب‌ فى‌ الالقاب‌ (شوكانى‌، 1/513)؛ 10. المُخَضرمين‌؛ 11. المُغَيَّر اسمهم‌؛ 12. المؤاخابينهم‌؛ 13. المُدَلّسين‌ (همو، 1/512 - 513)؛ 14؛ مَشيخة (نعيمى‌، 1/56)؛ 15. مورد الطالب‌ الظَمى‌ (ابن‌ طولون‌، 2/454)؛ 16. نورالعيون‌ بما تفرق‌ من‌ الفنون‌ (بغدادي‌، همان‌، 2/685).
گذشته‌ از اين‌ آثار، نجم‌الدين‌ استخراجات‌ (تخريج‌) زيادي‌ براي‌ خود و ديگران‌ به‌ عمل‌ آورده‌ بود (سخاوي‌، همانجا). از سودمندترين‌ كارهاي‌ او ترتيب‌ دادن‌ فهارس‌ الفبايى‌ براي‌ برخى‌ كتابهاي‌ مهم‌ تراجم‌ مانند الحلية، المدارك‌، تاريخ‌ الاطباء، طبقات‌ الحنابلة و تذكرة الحفاظ و ذيلهاي‌ آن‌ بود (همان‌، 6/129).
7. محيى‌الدين‌ ابوزكريا يحيى‌ (23 ربيع‌ الا¸خر 848 - 25 ذيقعدة 885ق‌/11 اوت‌ 1444-26 ژانوية 1481م‌)، پسر نجم‌الدين‌ عمر، در زادگاهش‌ مكه‌ بزرگ‌ شد و تحصيل‌ كرد. پدرش‌ او را به‌ استفاده‌ از بسياري‌ از علماي‌ مكه‌ واداشت‌ و از گروهى‌ از آنان‌ براي‌ او اجازه‌ گرفت‌. يحيى‌ بسياري‌ از نوشته‌هاي‌ سخاوي‌ را از خود او فرا گرفت‌. به‌ مدينه‌، طايف‌، قاهره‌ و يمن‌ تا عدن‌ سفر كرد و از علماي‌ هر محل‌ بهره‌ برد. مردي‌ صالح‌ و پرهيزكار بود و هر چند ثروتى‌ نداشت‌، از پذيرفتن‌ زكات‌ و صدقات‌ خودداري‌ مى‌كرد. شعرشناس‌ بود و در اين‌ باب‌ ذوق‌ نيكويى‌ داشت‌ (سخاوي‌، الضوء، 10/238-239).
آثار: از آثار او مجموعه‌هايى‌ برگزيده‌ از ديوانهاي‌ شعر و نكته‌ها و سخنان‌ شگفت‌ بوده‌ است‌. اين‌ آثار را هم‌ به‌ او نسبت‌ داده‌اند: 1. الدلائل‌ الى‌ معرفة الاوائل‌ (همانجا)؛ 2. مايكتب‌ بالضاد و الظاء مع‌ اختلاف‌ المعنى‌، كه‌ 3 نسخه‌ از آن‌ در دارالكتب‌ مصر (تيموريه‌) وجود دارد (معيبد، 590). وي‌ مجمع‌ الامثال‌ ميدانى‌ را نيز تلخيص‌ كرده‌ است‌ (سخاوي‌، همانجا).
8. عزالدين‌ عبدالعزيز (26 شوال‌ 850 -926ق‌/13 ژانوية 1447- 1515م‌)، پسر نجم‌الدين‌ عمر، مورخ‌ و از معروف‌ترين‌ افراد دانشمند بنى‌ فهد. او در مكه‌ به‌ دنيا آمد و نخست‌ ابوالخير على‌ نام‌ داشت‌ و در پى‌ خوابى‌ كه‌ پدرش‌ ديد، ابوفارس‌ عبدالعزيز ناميده‌ شد. مقدمات‌ را نزد پدر و جدش‌ فراگرفت‌؛ از شيوخ‌ مكه‌ مانند ابولفتح‌ مراغى‌ و زمزمى‌ و ديگران‌ و نيز از ابن‌ حجر دانش‌ آموخت‌. در طلب‌ حديث‌ كوشا بود. بارها براي‌ سماع‌ حديث‌ به‌ مدينه‌ و قاهره‌ و شام‌ و حلب‌ و غزه‌ رفت‌. همدرس‌ سخاوي‌ بود و در عين‌ حال‌ در قرائت‌ و حديث‌ از او بهره‌ گرفت‌. هنگامى‌ كه‌ سخاوي‌ در 886ق‌ در مكه‌ مجاور شد، عبدالعزيز بسياري‌ از تأليفات‌ او را كه‌ در ميان‌ كتابهاي‌ پدرش‌ بود، نزد او خواند. متون‌ عمدة فقه‌ و تفسير و نحو را نزد مشاهير علماي‌ مكه‌ خواند و اجازة تدريس‌ و روايت‌ حديث‌ گرفت‌ (سخاوي‌، الضوء، 4/224-226). در سال‌ آخر عمرش‌ از ابن‌ طولون‌ در مكه‌ حديث‌ شنيد و از او نيز اجازه‌ گرفت‌. به‌ داشتن‌ مشايخ‌ زياد معروف‌ بود و معجم‌ شيوخ‌ او شامل‌ نام‌ حدود هزار شيخ‌ است‌ (غزي‌، 1/239).
در سرزمين‌ حجاز پس‌ از پدرش‌ كسى‌ در حديث‌ با او برابر نبود و در بسياري‌ از علوم‌ ديگر نيز دست‌ داشت‌ (سخاوي‌، همان‌، 4/226). تخريج‌ (استخراج‌ مطالبى‌ ويژه‌ از نوشته‌هاي‌ ديگران‌) و كشف‌ (ترتيب‌ فهرستهاي‌ راهنما براي‌ متنهاي‌ مهم‌) و تاريخ‌، كارهاي‌ علمى‌ مورد علاقة عبدالعزيز بود (سخاوي‌، همانجا). وي‌ در مكه‌ درگذشت‌ (ابن‌ عماد، 8/100).
آثار خطى‌: 1. الاجازة. نسخه‌اي‌ از آن‌ در رامپور موجود است‌ )؛ GAL,S,II/224) 2. غاية المرام‌ باخبار سلطنة البلد الحرام‌. اين‌ اثر كه‌ ناقص‌ است‌، مشتمل‌ بر تاريخ‌ امراي‌ مكه‌ از زمان‌ هجرت‌ تا فوت‌ مؤلف‌ است‌ و با استفاده‌ از نوشته‌هاي‌ پدر مؤلف‌ در مورد تاريخ‌ مكه‌ و آثار فاسى‌ و ابن‌ حجر نوشته‌ شده‌ است‌. نسخه‌اي‌ از آن‌ در برلين‌ موجود است‌ ( آلوارت‌، )؛ IC/263 3. النُزهة السَنية فى‌ اخبار الملوك‌ المصرية يا النزهة السنية فيما يطلب‌ من‌ اخبار الملوك‌ و خلفاء الديار المصرية، دو نسخه‌ از آن‌ در اسكوريال‌ مادريد نگهداري‌ مى‌شود ( 2 ESC، شم .(1708 از اين‌ اثر نسخه‌اي‌ نيز با عنوان‌ نزهة سَنَية مُقنعة مُغنية مما يلطب‌ من‌ اخبار الخلفاء و الملوك‌ المصرية در وين‌ موجود است‌ (لو بنشتاين‌، .(1/204
آثار يافت‌ نشده‌: 1. بلوغ‌ القري‌، ذيلى‌ است‌ بر اتحاف‌ نجم‌الدين‌ پدر مؤلف‌؛ 2. تاريخ‌ مكة، به‌ ترتيب‌ سالها از 872ق‌ تا زمان‌ مؤلف‌ در تاريخ‌ مكه‌؛ 3. الترغيب‌ و الاجتهاد فى‌ الباعث‌ لِذَوي‌ الهِمَم‌ العلية على‌ الجهاد؛ 4. جزء فى‌ المُسَلسل‌ بالاولية؛ 5. جزء فى‌ المُسلسلات‌؛ 6. الحُجة الدامغة لرجال‌ الفُصوص‌ الرائغة؛ 7. رحلة؛ 8. فهرست‌ مرويّات‌ او؛ 9. معجم‌ مشايخ‌ او؛ 10. نزهة الابصار لما تألف‌ من‌ الافكار؛ 11. نزهة ذوي‌ الاحكام‌ باخبار الخطباء و الائمة و قضاة بلدالله‌ الحرام‌ (نك: غزي‌، 1/239؛ بغدادي‌، هديه‌، 1/583).
عبدالعزيز طبقات‌ القراء ذهبى‌ را نيز به‌ ترتيب‌ الفبايى‌ مرتب‌ كرده‌ بود (غزي‌، همانجا).
9. محب‌الدين‌ ابوالفضل‌ محمد (891 -954ق‌/1486-1547م‌)، مشهور به‌ جارالله‌، مورخ‌ و آخرين‌ فرد دانشمند اين‌ خانواده‌. پدر او عبدالعزيز و مادرش‌ كماليه‌ دختر محب‌الدين‌ ابوبكر احمد برادر نجم‌الدين‌ عمر بود. در زادگاهش‌ مكه‌ از پدرش‌ و سخاوي‌ و محلب‌ طبري‌ دانش‌ آموخت‌. از كسانى‌ مانند عبدالغنى‌ بن‌ بساطى‌، عايشه‌ دختر ابن‌ عبدالهادي‌ و محمد بن‌ شهاب‌ بوصيري‌ اجازه‌ گرفت‌ (سخاوي‌، الضوء، 3/52). آنگاه‌ به‌ مصر و شام‌ سفر كرد و در 922ق‌/1516م‌ هنگامى‌ كه‌ ملك‌ اشرف‌ قانصوه‌ الغوري‌ به‌ حلب‌ رفت‌ جارالله‌ نيز به‌ آنجا وارد شد (ابن‌ حنبلى‌، 1(1)/434). در حلب‌ دوست‌ و همدرس‌ شمس‌الدين‌ محمد بن‌ طولون‌ شد و بعدها ميان‌ آن‌ دو مكاتبه‌ برقرار بود و هر سال‌ هر كدام‌ متوفيات‌ آن‌ سال‌ را ضبط و به‌ وسيلة حجاج‌ براي‌ يكديگر مى‌فرستادند (غزي‌،2/131). جارالله‌ به‌بيت‌المقدس‌ و يمن‌ نيز مسافرت‌ و از علماي‌ آنجا استفاده‌ كرد. سيد سَمهودي‌ در شهر مكه‌ به‌ او خرقه‌ پوشانيد (ابن‌ عماد، 8/301؛ عيدروسى‌، 218).
از جمله‌ كسانى‌ كه‌ از او دانش‌ آموخته‌ و اجازه‌ گرفته‌اند، ابن‌ طولون‌ و رضى‌الدين‌ محمد بن‌ حنبلى‌ حلبى‌ را مى‌توان‌ نام‌ برد (ابن‌ حنبلى‌، 1(1)/435-436).
جارالله‌ در مكه‌ و مدينه‌ به‌ روايت‌ حديث‌ پرداخت‌ (عيدروسى‌، همانجا) و در زادگاهش‌ در گذشت‌ (ابن‌ عماد، همانجا).
آثار چاپى‌: 1. تحفة اللطائف‌ فى‌ فضائل‌ الحبر ابن‌ عباس‌ و وَج‌ّ الطائف‌ (مدعج‌، 192)؛ 2. حسن‌ القِري‌ فى‌ اودية اُم‌ّ القُري‌ (همانجا؛ جاسر، 544)؛ 3. رسالة فى‌ فضل‌ جدة وشى‌ء من‌ خبرها (مدعج‌، 189).
آثار خطى‌: 1. الاقوال‌ المُتَّبعة فى‌ بعض‌ ما قبيل‌ من‌ مناقب‌ ائمة المذاهب‌ الاربعة (زركلى‌، 6/209)؛ 2. تحفة الناس‌ بخبر رباط سيدنا العباس‌، يك‌ نسخه‌ از آن‌ در ييل‌ موجود است‌ (نموي‌، 138 )؛ 3. الجواهر الحِسان‌ فى‌ مناقب‌ السلطان‌ سليمان‌ بن‌ عثمان‌ (زركلى‌، همانجا)؛ 4. الخبر المرفوع‌ فى‌ ايام‌ الاسبوع‌، نسخه‌اي‌ از آن‌ در ييل‌ نگهداري‌ مى‌شود (نموي‌، 168 )؛ 5. گزيده‌اي‌ از الدر الفاخرلاعيان‌ القرن‌ العاشر، نسخه‌اي‌ از آن‌ در كمبريج‌ موجود است‌ (آربري‌، 44 )؛ 6. السلاح‌ و العدة فى‌ فضائل‌ بندر جدة، 2 نسخه‌ از آن‌ در برلين‌ و وين‌ موجود است‌ )؛ GAL,II/516) 7. منهل‌ الظرافة بذيل‌ مورد اللطافة فيمن‌ ولى‌ السلطنة و الخلافة، 2 نسخه‌ از آن‌ در برلين‌، نگهداري‌ مى‌شود ( آلوارت‌، )؛ VII/434,IX/316 8. نهاية السول‌ لبركات‌ فضل‌ آل‌ بيت‌ الرسول‌، نسخه‌اي‌ از آن‌ در برلين‌ موجود است‌ (همان‌، )؛ VII/434 9. النكت‌ الظراف‌، نسخه‌اي‌ از آن‌ در چستربيتى‌ نگهداري‌ مى‌شود ( آربري‌، 26 )؛ 10. نيل‌ المُنى‌ بذيل‌ بلوغ‌ القري‌ .(GAL,S,II/538)
آثار يافت‌ نشده‌: 1. بلوغ‌ الارب‌ بمعرفة الانبياء من‌ العرب‌ (حاجى‌ خليفه‌، 1/253)؛ 2. بهجة الزمان‌ بعمارة الحرمين‌ لملوك‌ آل‌ عثمان‌ (بغدادي‌، ايضاح‌، 1/201)؛ 3. تحفة الايقاظ بتتمة ذيل‌ طبقات‌ الحفاظ، تكمله‌اي‌ است‌ بر لحظ الالحاظ نياي‌ بزرگش‌ تقى‌الدين‌ ابن‌ فهد. جارالله‌ نوشتن‌ تحفة را در 12 ربيع‌الثانى‌ 944ق‌/18 سپتامبر 1537م‌ به‌ پايان‌ برده‌ است‌ (نك: جارالله‌، 382)؛ 4. التحفة اللطيفة فى‌ بناء المسجد الحرام‌ و الكعبة الشريفة (غزّي‌، 2/131)؛ 5. تحقيق‌ الرجا لعلو المقر المحبى‌ ابن‌ اَجا، كه‌ مشتمل‌ بر 40 حديث‌ است‌ (ابن‌ حنبلى‌، 1(1)/ 434)؛ 6. تحقيق‌ الصفا فى‌ تراجم‌ بنى‌ الوفا (حاجى‌ خليفه‌، 1/378)؛ 7. رساله‌اي‌ دربارة بازار عكاظ ( دانشنامه‌ )؛ 8. رسالة فى‌ كتاب‌ السرفى‌ ديوان‌ مصر (حاجى‌ خليفه‌، 1/885)؛ 9. الفرائد البهيات‌ فى‌ فوائد البلدانيات‌ (جاسر، 546)؛ 10. معجم‌ مشايخ‌ خود و شاعرانى‌ كه‌ از آنان‌ شعر شنيده‌ است‌ (ابن‌ حنبلى‌، 1(1)/435).
مآخذ: ابن‌ حجر عسقلانى‌، احمد، الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن‌، 1396ق‌؛ ابن‌ حنبلى‌، محمد، در الحَبَب‌ فى‌ تاريخ‌ اعيان‌ حلب‌، به‌ كوشش‌ محمود احمد فاخوري‌ و يحيى‌ زكريا عبارة، دمشق‌، 1972م‌؛ ابن‌ طولون‌، محمد، القلائد الجوهرية فى‌ تاريخ‌ الصالحية، به‌ كوشش‌ محمد احمد دهمان‌، دمشق‌، 1401ق‌؛ ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، 1351ق‌؛ ابن‌ فهد، تقى‌الدين‌ محمد، «لحظ الالحاظ»، ذيل‌ تذكرة الحفاظِ ذهبى‌، حيدرآباد دكن‌، 1376ق‌؛ ازهريه‌، فهرست‌؛ بغدادي‌، ايضاح‌؛ همو، هديه‌؛ جارالله‌، ابوالفضل‌ محمد، مؤخره‌ بر ذيل‌ تذكرة الحفاظِ ذهبى‌، حيدرآباد دكن‌، 1376ق‌؛ جاسر، حمد، «حول‌ رسالة فضل‌ جدة»، مجلة معهد المخطوطات‌ العربية، كويت‌، ذيقعدة 1407- ربيع‌الا¸خر 1408؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ خديويه‌، فهرست‌؛ دانشنامه‌؛ زركلى‌، اعلام‌؛ سخاوي‌، محمد، الاعلان‌ بالتوبيخ‌ لمن‌ ذم‌ التاريخ‌، به‌ كوشش‌ فرانتس‌ روزنتال‌، بغداد، 1382ق‌؛ همو، الضوء اللامع‌، قاهره‌، 1355ق‌؛ سيوطى‌، نظم‌ العقيان‌ فى‌ اعيان‌ الاعيان‌، به‌ كوشش‌ فيليپ‌ حتى‌، نيويورك‌، 1927م‌؛ شوكانى‌، محمد، البدر الطالع‌، قاهره‌، 1348ق‌؛ ظاهريه‌، خطى‌ (حديث‌)؛ عيدروسى‌، عبدالقادر، تاريخ‌ النور السافر عن‌ اخبار القرن‌ العاشر، بيروت‌، 1405ق‌؛ غزي‌، نجم‌الدين‌، الكواكب‌ السائرة، به‌ كوشش‌ جبرائيل‌ سليمان‌ جبور، بيروت‌، 1949م‌؛ فاسى‌، محمد، العقد الثمين‌ فى‌ تاريخ‌ البلد الامين‌، به‌ كوشش‌ فؤد سيد، بيروت‌، 1406ق‌؛ كوثري‌، محمد، مقدمه‌ بر ذيل‌ تذكرة الحفاظِ ذهبى‌، حيدرآباد دكن‌، 1376ق‌؛ مدعج‌، عبدالمحسن‌، «رسالة فى‌ فضل‌ جدة و شيى‌´ من‌ خبرها لجارالله‌ محمد ابن‌ فهد»، مجلة معهد المخطوطات‌ العربية، جمادي‌الاول‌ - شوال‌ 1407؛ معيبد، محمد جبار، «كتب‌ الضاد و الظاء عندالدارسين‌ العرب‌»، مجلة معهد المخطوطات‌ العربية، ذيقعدة 1406- ربيع‌الا¸خر 1407؛ نعيمى‌، عبدالقادر، الدارس‌ فى‌ تاريخ‌ المدارس‌، به‌ كوشش‌ جعفر حسنى‌، دمشق‌، 1367ق‌؛ نيز:
Ahlwardt; Arberry; Arberry, A. J., A Second Supplementary Hand - list of the Muhammadan Manuscrpts in the University and Colleges of Cambridge, Cambridge; 1952; Bankipore; De Slane; ESC 2 ; GAL; GAL,S; Loebenstein, H., Katalog der arabischen Handschriften der N sterreichischen Nationalbibiothek, Wien, 1970; Nemoy, L., Arabic Manuscripts in the Yale University Library, New Haven, 1950; Vajda, Georges, X Note sur la Geschichte der arabischen Litteratur n , JA, Paris, 1952, Vol. CCXI.
يوسف‌ رحيم‌لو
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1612
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست