responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1601
ابن فضلان
جلد: 4
     
شماره مقاله:1601



اِبْن‌ِ فَضْلان‌، احمد بن‌ فضلان‌ بن‌ العباس‌ بن‌ راشد بن‌ حَمّاد كه‌ در نيمة دوم‌ سدة 3 و نيمة اول‌ سدة 4ق‌/9 و 10م‌ مى‌زيسته‌ و مؤلف‌ سفرنامه‌اي‌ است‌ كه‌ ياقوت‌ در يكجا (1/112) آن‌ را به‌ صورت‌ كتاب‌ و در جاي‌ ديگر (2/436) با عنوان‌ رساله‌ معرفى‌ كرده‌ است‌. نسخة خطى‌ اين‌ اثر در آستان‌ قدس‌ صراحتاً عنوان‌ «كتاب‌» دارد (ابن‌ فضلان‌، چ‌ سزگين‌، 390). در مورد نام‌ او آشفتگيهايى‌ وجود دارد: ياقوت‌ آن‌ را احمد نوشته‌ است‌ (همانجا)، ولى‌ در نسخة خطى‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ نام‌ او به‌ دو گونه‌ آمده‌ است‌. در آغاز كتاب‌ نام‌ وي‌ احمد بن‌ فضلان‌ ذكر شده‌ است‌ (ص‌ 390)، اما در متن‌ كتاب‌ از قول‌ مؤلف‌ به‌ نام‌ ديگري‌ بر مى‌خوريم‌: «ابن‌ فضلان‌ مردي‌ موسوم‌ به‌ طالوت‌ را كه‌ به‌ دست‌ وي‌ مسلمان‌ شده‌ بود، عبدالله‌ ناميد، ولى‌ آن‌ مرد خطاب‌ به‌ او گفت‌: مى‌خواهم‌ مرا به‌ نام‌ خود محمد بخوانى‌» (همان‌، 412). شايد اين‌ خطاي‌ كاتب‌ باشد، زيرا همة مؤلفان‌ از جمله‌ مؤلف‌ كتاب‌ عجايب‌ المخلوقات‌ كه‌ در سدة 6ق‌/12م‌ و اندكى‌ پيش‌ از ياقوت‌ مى‌زيسته‌ است‌، او را احمد بن‌ فضلان‌ ناميده‌اند (طوسى‌، 414). در مورد نام‌ جدش‌ نيز اندك‌ آشفتگى‌ وجود دارد. ياقوت‌ در يكجا نام‌ او را راشد نوشته‌ (همانجا)، ولى‌ در جاي‌ ديگري‌ از معجم‌البلدان‌ اين‌ نام‌ به‌ صورت‌ اسد ضبط شده‌ است‌ (1/723) كه‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ خطاي‌ كاتب‌ است‌، زيرا در كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ (همان‌، 347، 390) نيز نام‌ جدش‌ راشد آمده‌ است‌. در آغاز همان‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ را مولاي‌ محمد بن‌ سليمان‌ نوشته‌اند. ياقوت‌ نيز در چند جا او را مولاي‌ محمد بن‌ سليمان‌ ناميده‌ است‌ (2/484، 834)، ولى‌ همو ضمن‌ بحث‌ دربارة باشغِرد (باشگير) او را «مولاي‌ اميرالمؤمنين‌، پس‌ مولاي‌ محمد بن‌ سليمان‌» نوشته‌ است‌ (1/468).
اين‌ نكته‌ خود طرح‌ مسأله‌اي‌ را سبب‌ شده‌ است‌ و آن‌ عرب‌ و غير عرب‌ بودن‌ ابن‌ فضلان‌ است‌. كوالفسكى‌ بر آن‌ است‌ كه‌ نام‌ كامل‌ ابن‌ فضلان‌ مؤيد عرب‌ بودن‌ اوست‌. اطرافيانش‌ نيز او را عرب‌ مى‌دانسته‌اند (ص‌ .(20 گرچه‌ در عربى‌ كلماتى‌ بروزن‌ فضلان‌ وجود دارد، ولى‌ نام‌ به‌ تنهايى‌ كافى‌ نيست‌. ضمناً در نامهاي‌ مشهور آن‌ عهد واژة فَضْلان‌ مسبوق‌ به‌ سابقه‌اي‌ نبوده‌ است‌ (دهّان‌، 38). فرن‌ نام‌ فَضْلان‌ را به‌ صورت‌ فُضْلان‌ نوشته‌ است‌ (مقدمه‌، .(53 مولى‌ بودن‌ ابن‌ فضلان‌ نيز بررسى‌ اين‌ نكته‌ را با دشواري‌ همراه‌ كرده‌ است‌. در ادوار متقدم‌ موالى‌ به‌ وابستگانى‌ گفته‌ مى‌شد كه‌ از حقوق‌ كامل‌ اعراب‌ برخوردار نبودند و تحت‌ حمايت‌ قبيله‌ و يا شخصى‌ از اشراف‌ عرب‌ قرارداشتند. در روزگار بنى‌ اميه‌ موالى‌ كسانى‌ بودند كه‌ در تابعيت‌ اعراب‌ قرار مى‌گرفتند و يا از زمرة بردگان‌ آزاد شده‌ بودند، ولى‌ در سده‌هاي‌ 4 و 5ق‌/10 و 11م‌ به‌ سبب‌ بهبود وضع‌ موالى‌ در عهد عباسيان‌، گروه‌ مزبور نقشهاي‌ عمده‌تري‌ در امور سياسى‌ داشتند. در اين‌ زمان‌ موالى‌ِ خليفه‌ چون‌ از حمايت‌ وي‌ برخوردار بودند، نسبت‌ به‌ افراد آزاد مقامى‌ والاتر داشتند. گاه‌ عنوان‌ مولاي‌ خليفه‌ لقبى‌ محترمانه‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ (كوالفسكى‌، .(21 شاه‌ بلغار نيز دستور داد با عنوان‌ مولاي‌ اميرالمؤمنين‌ به‌ نام‌ او خطبه‌ بخوانند (ابن‌ فضلان‌، همان‌، 405).
در عهد عباسيان‌ اعراب‌ تفوق‌ و برتري‌ خود را از دست‌ داده‌ بودند. در نتيجه‌ اعضاي‌ فقير قبايل‌ عرب‌ ممكن‌ بود در وضع‌ و موقعيت‌ موالى‌ قرار گيرند. شايد ابن‌ فضلان‌ از اين‌ گروه‌ بوده‌ است‌ (كوالفسكى‌، .(21-22 در نوشتة ياقوت‌ و نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌، ابن‌ فضلان‌ به‌ عنوان‌ يكى‌ از موالى‌ محمد بن‌ سليمان‌ معرفى‌ شده‌ است‌. در اينجا نيز نكتة مبهمى‌ وجود دارد و آن‌ عنوان‌ هاشمى‌ است‌ كه‌ پس‌ از نام‌ محمد بن‌ سليمان‌ در نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ آمده‌ است‌ (ابن‌ فضلان‌، همان‌، 347). آيا اين‌ همان‌ محمد بن‌ سليمان‌، سردار مكتفى‌ خليفة عباسى‌ است‌ كه‌ در 290ق‌/903م‌ قيام‌ بزرگ‌ قرمطيان‌ را در سوريه‌ سركوب‌ كرد و دو سال‌ بعد با سركوب‌ طولونيان‌، مصر را به‌ اطاعت‌ آورد؟ هرگاه‌ چنين‌ باشد، بايد متذكر گرديد كه‌ وي‌ از بنى‌ هاشم‌ نبوده‌ است‌. پيش‌ از او يك‌ محمد بن‌ سليمان‌ از بنى‌ هاشم‌ شناخته‌ شده‌ و آن‌ محمد بن‌ سليمان‌ ابن‌ على‌ است‌ كه‌ در روزگار هادي‌ خليفة عباسى‌ مى‌زيسته‌ و با حسين‌ بن‌ على‌ بن‌ حسن‌ بن‌ حسن‌ بن‌ حسن‌ بن‌ على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ (ع‌) در 169ق‌ پيكار كرده‌ (طبري‌، 8/192-204؛ مسعودي‌، 3/326؛ ابن‌ طقطقى‌، 190) و در دوران‌ خلافت‌ هارون‌ الرشيد به‌ سال‌ 173ق‌/789م‌ درگذشته‌ است‌.
با در نظر گرفتن‌ 122 سال‌ فاصله‌ تا آغاز خلافت‌ مقتدر در 295ق‌/ 908م‌ ابن‌ فضلان‌ نمى‌توانسته‌ از موالى‌ اين‌ محمد بن‌ سليمان‌ بوده‌ باشد. از اين‌ رو مى‌توان‌ گفت‌: ابن‌ فضلان‌ از موالى‌ محمد بن‌ سليمان‌ المنفق‌ الكاتب‌، فاتح‌ مصر بوده‌ است‌ كه‌ در 304ق‌/916م‌ پاي‌ قلعة ري‌ در پيكار با اجمد بن‌ على‌ برادر محمد بن‌ على‌ صعلوك‌ به‌ قتل‌ رسيد (ابن‌ اثير، 8/103-104). بنابر اين‌ مقدمات‌، كوالفسكى‌ مى‌گويد: پس‌ عنوان‌ هاشمى‌ بايد متعلق‌ به‌ ابن‌ فضلان‌ باشد، و اين‌ عنوان‌ هاشمى‌ ممكن‌ است‌ بدان‌ سبب‌ به‌ وي‌ داده‌ شده‌ باشد كه‌ او از موالى‌ خليفه‌ بوده‌ است‌ (ص‌ .(23 اين‌ نظر با نوشتة ياقوت‌ كه‌ وي‌ را مولاي‌ اميرالمؤمنين‌ ناميده‌ است‌، انطباق‌ دارد (1/468). تاكنون‌ محل‌ تولد و نسبت‌ قومى‌ ابن‌ فضلان‌ مشخص‌ نشده‌ است‌. تنها نكته‌اي‌ كه‌ قابل‌ توجه‌ به‌ نظر مى‌رسد، گفتة شاه‌ صقالبه‌ است‌ كه‌ خطاب‌ به‌ ابن‌ فضلان‌ گفت‌: من‌ اين‌ اشخاص‌ را نمى‌شناسم‌ و تنها تو را مى‌شناسم‌، زيرا اينان‌ مردمى‌ غير عربند (ابن‌ فضلان‌، همان‌، 406). معلوم‌ نيست‌ پادشاه‌ صقالبه‌ از عرب‌ و يا عربى‌ زبان‌ بودن‌ ابن‌ فضلان‌ آگاهى‌ داشته‌، يا اينكه‌ بر سبيل‌ ناآگاهى‌، او را عرب‌ خوانده‌ است‌ (دهّان‌، 38).
ابن‌ فضلان‌ از زمرة جهانگردان‌ نبود. تنها حادثه‌اي‌ سبب‌ شد كه‌ در معيت‌ تنى‌ چند از فرستادگان‌ مقتدر خليفة عباسى‌ به‌ سرزمين‌ اسلاوها در كرانة رود ولگا سفر كند. در بهار 309ق‌/921م‌ شاه‌ صقالبه‌ نامه‌اي‌ توسّط عبدالله‌ باشتو الخزري‌ براي‌ مقتدر فرستاد و از وي‌ خواست‌ تا او را با شرايع‌ اسلامى‌ آشنا سازد، مسجدي‌ بنا كند، منبري‌ نصب‌ نمايد و دژي‌ استوار پديد آورد تا او از آسيب‌ شاهان‌ مخالف‌ در امان‌ ماند (ابن‌ فضلان‌، همان‌، 390-391). اين‌ پادشاه‌ فرمانرواي‌ بلغارهاي‌ ساكن‌ كرانة رود ولگا (اتل‌) بوده‌ است‌. در كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ شاه‌ بلغار، ملك‌ صقالبه‌ (اسلاوها) نيز ناميده‌ شده‌ است‌ (همان‌، 404، 405)، ولى‌ او پس‌ از ملاقات‌ با فرستادگان‌ خليفه‌ بنابر توصية ابن‌ فضلان‌ عنوان‌ «امير بلغار» را پذيرفت‌ (همان‌، 406).
در اينجا دو نكته‌ جلب‌نظر مى‌كند:
1. چرا شاه‌ بلغار سفيري‌ از خزرها فرستاده‌ است‌، حال‌ آنكه‌ دشمن‌ اصلى‌ او خاقان‌ِ (شاه‌ِ) خزران‌ بوده‌ كه‌ اشراف‌ و بزرگان‌ آن‌، دين‌ يهود را پذيرفته‌ بودند؟ چنانكه‌ از نوشتة ابن‌ فضلان‌ پيداست‌، شاه‌ بلغار به‌ شاه‌ خزر ماليات‌ مى‌داده‌، پسرش‌ گروگان‌ او بوده‌ و شاه‌ خزران‌ دختر وي‌ را نيز به‌ زور ستانده‌ بوده‌ است‌ (ابن‌ فضلان‌، چ‌ كوالفسكى‌، 319). از نوشتة ابن‌ فضلان‌، چنين‌ مستفاد مى‌شود كه‌ عبدالله‌ بن‌ باشتو الخزري‌ پناهنده‌ و مهاجري‌ سياسى‌ از خزر و نمايندة مسلمانان‌ آن‌ سرزمين‌ بوده‌ كه‌ سعى‌ داشته‌ است‌، سرزمين‌ خزران‌ را به‌ كشوري‌ اسلامى‌ بدل‌ كند (كوالفسكى‌، .(15
2. آيا بلغارها از مردم‌ اسلاو بودند؟ در اين‌ نكته‌ ميان‌ ابن‌ فضلان‌ و ابن‌ رُسته‌ كه‌ تقريباً همزمان‌ مى‌زيسته‌اند، اختلاف‌ نظر وجود دارد. ابن‌ فضلان‌ سرزمين‌ بلغار را بلدالصقالبه‌ و بلغارها را از قوم‌ صقالبه‌ (اسلاو) دانسته‌ (چ‌ كوالفسكى‌، 319)، ولى‌ ابن‌ رسته‌ معتقد است‌ كه‌ بلغارها ميان‌ اقوام‌ خزر و صقالبه‌ ساكنند (7/141). او با اين‌ سخن‌، بلغارها را از قوم‌ اسلاو به‌ شمار نياورده‌ است‌. كوالفسكى‌ مى‌نويسد: مقصود از صقالبه‌ بدون‌ ترديد «اسلاوها» است‌ كه‌ مردم‌ بومى‌ سرزمينهاي‌ شمالى‌ را نيز شامل‌ مى‌گردد (ص‌ 159 ، حاشية 9 )، ولى‌ بارتولد دربارة بلغارهاي‌ كرانة ولگا و منشأ آنان‌ حكم‌ روشنى‌ ابراز نداشته‌ است‌ .(V/509)
نام‌ شاه‌ بلغار به‌ گونه‌هاي‌ مختلف‌ آمده‌ است‌: ياقوت‌ كه‌ رسالة احمد ابن‌ فضلان‌ را در اختيار داشته‌، نام‌ او را «المس‌ بن‌ شلكى‌ بلطوار» نوشته‌ است‌ (1/723). در نسخة خطى‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ در آستان‌ قدس‌ رضوي‌ يكجا او «الحسن‌ بن‌ بلطوار» (چ‌ سزگين‌، 391)، در جاي‌ ديگر «المش‌ بن‌ شلكى‌» (همان‌، 402) و باز در جاي‌ ديگر «ملك‌ بلطوار» (همان‌، 405) آمده‌ است‌. ابن‌ رسته‌ نام‌ او را «اَلمُش‌ْ» (7/141)، و گرديزي‌ (ص‌ 273) «املان‌» نوشته‌ است‌. كوالفسكى‌ نام‌ اين‌ پادشاه‌ را اَلمُش‌ پسر شِلْكى‌ و داراي‌ عنوان‌ يلطوار نوشته‌ و متذكر گرديده‌ است‌ كه‌ نام‌ مذكور را الِمُش‌ نيز مى‌توان‌ خواند (ص‌ 160 .(13, وي‌ يلطوار را درست‌ دانسته‌ و احتمال‌ مى‌دهد كه‌ اين‌ واژه‌ چون‌ با نام‌ «ايل‌» مرتبط است‌، بنابر اين‌ ممكن‌ است‌ عنوانى‌ ايلى‌ باشد (ص‌ .(160 كوالفسكى‌ مى‌نويسد اينكه‌ ابن‌ فضلان‌ شاه‌ بلغار را «ملك‌ صقالبه‌» ناميده‌، نشانة عدم‌ آگاهى‌ كافى‌ او در مورد منشأ قومى‌ و زبانى‌ مردم‌ شمال‌ است‌. شايد شاه‌ بلغار به‌ اين‌ دليل‌ عنوان‌ «ملك‌ صقالبه‌» بر خود نهاده‌ بوده‌ است‌ كه‌ در نظر خليفه‌ و درباريان‌ او از اعتبار بيشتري‌ برخوردار گردد (ص‌ .(15
مقتدر خليفة عباسى‌ پس‌ از درخواست‌ شاه‌ بلغار، هيأتى‌ به‌ آن‌ ديار اعزام‌ داشت‌ كه‌ مقرر گرديد در معيت‌ عبدالله‌ بن‌ باشتوي‌ خزري‌ سفير شاه‌ بلغار بدان‌ جانب‌ عزيمت‌ كنند. اينان‌ عبارت‌ بودند از: 1. سوسن‌ الرسى‌ مولاي‌ نذير الحرمى‌ كه‌ رياست‌ حرم‌ خليفه‌ را برعهده‌ داشت‌ و پس‌ از وزير حامدبن‌ عباس‌ داراي‌ عمده‌ترين‌ مقام‌ در دربار مقتدر بود. رياست‌ فرستادگان‌ خليفه‌ بر عهدة وي‌ گذارده‌ شد (همو، .(161 سوسن‌ از نامهاي‌ غلامان‌ است‌، ولى‌ سپردن‌ رياست‌ فرستادگان‌ به‌ وي‌ به‌ سبب‌ داشتن‌ مقام‌ نذير الحرمى‌ او بوده‌ است‌ (همو، .(164 2. تكين‌ يا تگين‌ غلام‌ ترك‌ كه‌ از خدمتگزاران‌ مورد اعتماد خليفه‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. وي‌ زمانى‌ در خوارزم‌ مى‌زيست‌ و چنانكه‌ بعدها شاه‌ خوارزم‌ گفته‌ بود، حرفة آهنگري‌ داشت‌. او تكين‌ را موجودي‌ شياد و فريبگر ناميده‌ (ابن‌ فضلان‌، چ‌ سزگين‌، 393). از اطلاعات‌ تكين‌ دربارة كشور بلغار (همان‌، 413)، چنين‌ برمى‌آيد كه‌ وي‌ مدتى‌ در آن‌ سرزمين‌ اقامت‌ داشته‌ است‌ (كوالفسكى‌، .(14 3. بارس‌ صقلابى‌ كه‌ در اسلاوي‌ بودن‌ نام‌ وي‌ جاي‌ ترديد است‌. شايد اين‌ نام‌ متعلق‌ به‌ بلغارهاي‌ كرانة ولگا بوده‌ باشد (همو، يا محتمل‌ است‌ كه‌ تلفظ ديگري‌ از بوريس‌ باشد كه‌ روسها آن‌ را به‌ صورت‌ باريس‌1 تلفظ مى‌كنند و شايد بنابر نظر كوالفسكى‌ تلفظ بلغاري‌ - چوواشى‌2 باريس‌ باشد (ص‌ .(164 4. احمد بن‌ فضلان‌ كه‌ در هيأت‌ فرستادگان‌ خليفه‌ مقام‌ و مرتبتى‌ روحانى‌ داشت‌.
پيرامون‌ قدمت‌ اسلام‌ در سرزمين‌ بلغارهاي‌ كرانة ولگا ميان‌ ابن‌ فضلان‌ و ابن‌ رسته‌ اختلاف‌ نظر وجود دارد. شاه‌ بلغار در ماجراي‌ خطبه‌ خواندن‌ به‌ نام‌ او و پدرش‌ به‌ ابن‌ فضلان‌ گفت‌: «پدرم‌ كافر بود» (ابن‌ فضلان‌، چ‌ سزگين‌، 406). از نوشتة ابن‌ فضلان‌ پيرامون‌ تقاضاي‌ شاه‌ بلغار مبنى‌ بر اعزام‌ هيأتى‌ جهت‌ احداث‌ مسجد و تبليغ‌ شعائر اسلامى‌ و نيز سخن‌ وي‌ دربارة كافر بودن‌ پدرش‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ پيش‌ از اين‌ پادشاه‌، دين‌ اسلام‌ در سرزمين‌ بلغار رواج‌ نداشته‌ است‌، ولى‌ ابن‌ رسته‌ خلاف‌ اين‌ نظر را ابراز داشته‌ و نوشته‌ است‌ كه‌ اكثر آنان‌ اسلام‌ را پذيرفته‌اند و مساجد، مكتب‌ خانه‌ها، مؤذنان‌ و امامانى‌ در كويهاي‌ خود دارند (7/141). شاه‌ بلغار با فرستادگان‌ خليفه‌ در 12 محرم‌ 310ق‌/12 مة 922م‌ ديدار كرده‌، ولى‌ زمان‌ نگارش‌ كتاب‌ الاعلاق‌ النفيسة ابن‌ رسته‌ پيش‌ از 290ق‌/903م‌ بوده‌ است‌. بارتولد به‌ نقل‌ از دخويه‌ مى‌نويسد كه‌ در كتاب‌ ابن‌ رسته‌ هيچ‌ حادثه‌اي‌ كه‌ پس‌ از اين‌ سال‌ بوده‌ باشد، ذكر نشده‌ است‌، و نام‌ معتضد خليفة عباسى‌ (د 22 ربيع‌الثانى‌ 289ق‌/5 آوريل‌ 902م‌) با عنوان‌ اطال‌ الله‌ بقائه‌ آمده‌ است‌، اين‌ نكته‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌ كتاب‌ پيش‌ از اين‌ تاريخ‌ نوشته‌ شده‌ است‌ (بارتولد، ؛ V/511 ابن‌ رسته‌، 7/74).
يكى‌ ديگر از نكات‌ مهم‌ و قابل‌ بررسى‌ در سفر فرستادگان‌ خليفه‌، مسألة طول‌ سفر و مسير آن‌ است‌. هيأت‌ مزبور پنجشنبه‌ 11 صفر 309ق‌/21 ژوئن‌ 921م‌ بغداد را ترك‌ گفت‌ و پس‌ از طى‌ راهى‌ بس‌ دراز و گذر از همدان‌، ري‌، نيشابور، مرو، بخارا، خوارزم‌، اطراف‌ درياچة آرال‌، اوست‌ يورت‌1، يائيك‌2 (در قزاقستان‌ كنونى‌) و حوضة ولگا، پس‌ از 11 ماه‌، يكشنبه‌ 12 محرم‌ 310ق‌/12 مة 922م‌ به‌ سرزمين‌ بلغارها رسيد (كراچكوفسكى‌، .(IV/185
چرا هيأت‌ به‌ جاي‌ گذر از آذربايجان‌ و قفقاز، راه‌ دور و دراز آسياي‌ مركزي‌، شرق‌ و شمال‌ درياي‌ خزر، اطراف‌ درياچة آرال‌ و سرزمين‌ غزان‌، پچناكها، و باشگيران‌ را برگزيد؟
به‌ نظر مى‌رسد چند عامل‌ سبب‌ انتخاب‌ اين‌ مسير دورتر شده‌ باشد: نخست‌ آنكه‌ راه‌ آذربايجان‌ و قفقاز آرام‌ نبوده‌ است‌، زيرا در آذربايجان‌ يوسف‌ بن‌ ابى‌ السّاج‌ خروج‌ كرده‌ بود (قرطبى‌، 64 -71) و قفقاز نيز در دست‌ امپراتور قدرتمند خزران‌ بود كه‌ دستگاه‌ ناتوان‌ خلافت‌ تاب‌ برابري‌ با آنان‌ را نداشت‌ (دربارة ناتوانى‌ دستگاه‌ خلافت‌، نك: ابن‌ اثير، 8/83، 89، 155؛ قرطبى‌، 97؛ ابن‌ طقطقى‌، 363)، به‌ ويژه‌ آنكه‌ در اين‌ روزگار خزران‌ با همراهى‌ روسها بسياري‌ از نواحى‌ آذربايجان‌ و سواحل‌ درياي‌ خزر را مورد تاخت‌ و تاز و قتل‌ و غارت‌ قرار داده‌ بودند (كوالفسكى‌، 16 ؛ مسعودي‌، 1/205-206). افزون‌ بر اين‌ نزديكى‌ روسها و خزران‌ مى‌توانست‌ موجبات‌ نگرانى‌ دستگاه‌ خلافت‌ را فراهم‌ آورد. شايد يكى‌ از دلايل‌ انتخاب‌ اين‌ مسير تمايل‌ دستگاه‌ خلافت‌ به‌ نزديكى‌ با غزان‌ و در نتيجه‌ تقويت‌ بلغارها در برابر روسها و خزران‌ به‌ عنوان‌ خطر مشترك‌ بوده‌ باشد. چون‌ مى‌بينيم‌ درست‌ پس‌ از حملة روسها به‌ شمال‌ ايران‌ موج‌ نارضاييها شدت‌ گرفته‌ و موجب‌ سقوط حكومت‌ سامانيان‌ و برقراري‌ مجدد دولت‌ علويان‌ توسط حسن‌ بن‌ على‌ اطروش‌ شده‌ است‌ (كوالفسكى‌، .(17 ورود اطروش‌ به‌ طبرستان‌ اندكى‌ پس‌ از حملة روسها در اول‌ محرم‌ 301 روي‌ داد (مسعودي‌، 4/217).
مطلب‌ مهم‌ ديگري‌ كه‌ مشوق‌ دستگاه‌ خلافت‌ در جلب‌ نيروي‌ متحد غزان‌ و بلغارها بوده‌، آن‌ است‌ كه‌ اترك‌ بن‌ قطعان‌ سردار سپاه‌ غزان‌ و مرد نيرومند آن‌ سرزمين‌ از راه‌ ازدواج‌، خويشاوند المش‌ بن‌ شلكى‌ شاه‌ بلغار شده‌ بود (ابن‌ فضلان‌، چ‌ سزگين‌، 401، 402). هرگاه‌ غزان‌ مسلمان‌ مى‌شدند و با بلغارها در پيكار با خزران‌ متحد مى‌گشتند، پيروزي‌ بزرگى‌ براي‌ دستگاه‌ خلافت‌ در اعمال‌ قدرت‌ بر آسياي‌ مركزي‌، خراسان‌، قفقاز و شايد آذربايجان‌، طبرستان‌ و ديلم‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. به‌ نظر كوالفسكى‌ وحدت‌ غزان‌ و بلغارها موجب‌ درهم‌ شكستن‌ اشراف‌ يهودي‌ خزر مى‌شد و در نتيجه‌ مسلمين‌ خزر حاكميت‌ سرزمين‌ خويش‌ را در دست‌ مى‌گرفتند (ص‌ .(16 از ديدگاه‌ دستگاه‌ خلافت‌ پيروزي‌ مسلمانان‌ خزر و اسلام‌ آوردن‌ غزان‌ حائز اهميت‌ فراوان‌ بود، زيرا مى‌توانستند شعلة قيامها را فرو نشانند و دولت‌ سامانيان‌ و خوارزم‌ در آسياي‌ مركزي‌ را از حالت‌ تابعيت‌ صوري‌ خارج‌ كنند و بدان‌ صورتى‌ عملى‌ بخشند (همو، .(17
چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ سفر دراز فرستادگان‌ خليفه‌ از راه‌ آسياي‌ مركزي‌، گذشته‌ از امنيت‌ گروه‌ مزبور، هدفهاي‌ سياسى‌ دربر داشته‌ است‌. مسألة ديگري‌ كه‌ سبب‌ اعزام‌ فرستادگان‌ خليفه‌ از طريق‌ آسياي‌ مركزي‌ شد، مشكل‌ تأمين‌ مالى‌ هيأت‌ بود، زيرا اندكى‌ پيش‌ از اعزام‌ هيأت‌ در 305ق‌/917م‌ على‌ بن‌ فرات‌ وزير خليفه‌ خزانه‌ را تهى‌ كرده‌ بود. گرچه‌ با مصادرة دارايى‌ وزير مقداري‌ از آن‌ اموال‌ به‌ خزانه‌ بازگشت‌، ولى‌ خزانه‌ همچنان‌ تهى‌ بود (همانجا). ابن‌ طقطقى‌ نيز از تهى‌ بودن‌ خزانه‌ در دوران‌ خلافت‌ مقتدر ياد كرده‌ است‌ (ص‌ 262). از نوشتة ابن‌ فضلان‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ مقرر شده‌ بود هزينة لازم‌ از سوي‌ اميران‌ بخارا و خوارزم‌ تأمين‌ گردد (چ‌ سزگين‌، 392).
سفر فرستادگان‌ خليفه‌ در ايران‌، با نگرانيهايى‌ همراه‌ بود. بنا بر نوشتة ابن‌ فضلان‌ برخورد ناگهانى‌ اعضاي‌ هيأت‌ با ابن‌ قارن‌ نمايندة داعى‌ (حسن‌ بن‌ قاسم‌) در دامغان‌ سبب‌ شد كه‌ به‌ صورتى‌ ناشناس‌ به‌ كاروانيان‌ پيوندند تا جان‌ به‌ در برند و به‌ نيشابور برسند (همان‌، 391). كوالفسكى‌ اين‌ شخص‌ را پروين‌ بن‌ رستم‌ بن‌ سهراب‌ بن‌ قارن‌ ناميده‌ است‌ (ص‌ .(167 فرستادگان‌ خليفه‌ راه‌ نيشابور تا بخارا را به‌ آسودگى‌ پيمودند. چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ اينان‌ نخستين‌ فرستادگان‌ مقتدر نزد نصر بن‌ احمد امير نوجوان‌ سامانى‌ بوده‌اند. در ضمن‌ ميان‌ آنان‌ و جيهانى‌، جغرافى‌نگار مشهور و وزير آل‌ سامان‌ ديداري‌ دست‌ داد (ابن‌ فضلان‌، همان‌، 392). پس‌ از آن‌ نوبت‌ سفر به‌ خوارزم‌ و جرجانيه‌ (گرگانج‌) رسيد. ياقوت‌ برخى‌ از مطالب‌ مندرج‌ در گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ به‌ خوارزم‌ را دروغ‌ دانسته‌ است‌. از نوشتة ابن‌ فضلان‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ خوارزم‌ گذشته‌ از سرزمين‌ نام‌ شهر نيز بوده‌ است‌. وي‌ مى‌نويسد از مكانى‌ كه‌ كشتى‌ كرايه‌ كرديم‌، تا خوارزم‌ 200 فرسنگ‌ راه‌ است‌. باز در همين‌ بخش‌ مى‌نويسد: از خوارزم‌ رهسپار جرجانيه‌ شديم‌. ميان‌ آنجا و خوارزم‌ از راه‌ آب‌ 50 فرسنگ‌ است‌ (همان‌، 393). ياقوت‌ مى‌نويسد: نمى‌دانم‌ مقصود او از خوارزم‌ چيست‌. زيرا بى‌گمان‌ نام‌ سرزمين‌ است‌ (2/484).
در ادب‌ جغرافيايى‌ سده‌هاي‌ 4 و 5ق‌/10 و 11م‌ كه‌ ياقوت‌ از آن‌ آگاهى‌ داشته‌، اغلب‌ شهرهاي‌ عمده‌ يا تختگاهها به‌ همان‌ نام‌ سرزمين‌ يا كشور ناميده‌ مى‌شدند. لسترنج‌ با استناد به‌ ابن‌ اثير كه‌ در روزگار ياقوت‌ مى‌زيسته‌، چنين‌ اشاره‌ مى‌كند كه‌ در 628ق‌ شهري‌ نو در مجاورت‌ خوارزم‌ كهنه‌ ايجاد شد و طولى‌ نكشيد كه‌ خوارزم‌ نو مركز و كرسى‌ ايالت‌ گرديد (ص‌ 448 ؛ ابن‌ اثير، 12/495). ابن‌ بطوطه‌ در سدة 8ق‌ از شهر خوارزم‌ ياد كرده‌ كه‌ بايد همين‌ خوارزم‌ نو باشد (ص‌ 359). ابن‌ فضلان‌ ضمن‌ بحث‌ پيرامون‌ رود جيحون‌ از سرماي‌ شديد و يخبندان‌ آن‌ رود ياد كرده‌ و نوشته‌ است‌ كه‌ سراسر رود جيحون‌ يخ‌ بسته‌ بود و قطر يخ‌ به‌ 17 وجب‌ مى‌رسيد. چنانكه‌ اسب‌ و قاطر و الاغ‌ و گاو و گوساله‌ از روي‌ آن‌ مانند جاده‌ مى‌گذشتند و يخ‌ همچنان‌ استوار بود و نمى‌شكست‌ (چ‌ سزگين‌، 394). ياقوت‌ آن‌ را مردود دانسته‌ و نوشته‌ كه‌ اين‌ سخن‌ او دروغ‌ است‌، زيرا حداكثر قطر يخ‌ از 5 وجب‌ تجاوز نمى‌كند و اين‌ نيز به‌ ندرت‌ روي‌ مى‌دهد... طبق‌ معمول‌ قطر يخ‌ به‌ دو تا 3 وجب‌ مى‌رسد، من‌ خود آن‌ را ديده‌ و از اهالى‌ محل‌ پرسيده‌ام‌. شايد او پنداشته‌ است‌ كه‌ سراسر رود يخ‌ مى‌بندد، ولى‌ چنين‌ نيست‌. در واقع‌ بخش‌ بالارود يخ‌ مى‌بندد و در بخش‌ پايين‌ رود، آب‌ جريان‌ دارد (2/484- 485).
كوالفسكى‌ مى‌نويسد: ممكن‌ است‌ در بيان‌ مطلب‌ از سوي‌ ابن‌ فضلان‌ پيرامون‌ قطر يخ‌ تا اندازه‌اي‌ غلو شده‌ باشد. البته‌ اين‌ مربوط به‌ شدت‌ سرماست‌ كه‌ در همة ادوار يكسان‌ نيست‌. ديگر آنكه‌ وي‌ مطلب‌ را از اهالى‌ محل‌ شنيده‌ است‌. تصور او دربارة انجماد سراسر رود جيحون‌ نيز نمى‌تواند درست‌ باشد. شايد منظور او يخبندان‌ از آن‌ ناحيه‌ تا كوهستان‌ نزديك‌ بوده‌ است‌ (ص‌ .(68 و اما دربارة جريان‌ آب‌ رود، گرچه‌ ابن‌ فضلان‌ در مورد قطر يخ‌ غلو كرده‌ است‌، با اين‌ وصف‌ از نوشتة او نمى‌توان‌ چنين‌ استنباط كرد كه‌ در عمق‌ رود جيحون‌ آب‌ جريان‌ نداشته‌ است‌. ابن‌ فضلان‌ هنگام‌ بحث‌ از سرماي‌ خوارزم‌ و ناحية جرجانيه‌ مى‌نويسد: وقتى‌ برف‌ مى‌باريد، باد و طوفان‌ سختى‌ به‌ همراه‌ داشت‌ (چ‌ سزگين‌، 394). ياقوت‌ مى‌گويد كه‌ اين‌ نيز دروغ‌ است‌ (2/485). از اظهار نظر كوالفسكى‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ ابن‌ فضلان‌ نسبت‌ به‌ گفته‌هاي‌ مردم‌ محل‌ برخوردي‌ حاكى‌ از اعتماد داشته‌ است‌. از اين‌ رو در نوشتة او مى‌توان‌ زياده‌ رويهايى‌ را مشاهده‌ كرد، ولى‌ نمى‌توان‌ نوشتة او را دروغ‌ خواند، زيرا به‌ هر تقدير ابن‌ فضلان‌ خود ناظر و شاهد ماجرا بوده‌ است‌ (ص‌ .(69
در مورد هيزم‌تاغ‌ (طاغ‌) ميان‌ نوشتة ياقوت‌ و نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ تفاوتهايى‌ وجود دارد و شايد همين‌ امر سبب‌ شده‌ كه‌ وي‌ اين‌ بخش‌ از نوشتة ابن‌ فضلان‌ را نيز دروغ‌ بخواند. در نسخة خطى‌ مذكور چنين‌ آمده‌ است‌: «الاان‌ الله‌ تعالى‌ قد لطف‌ بهم‌ فى‌الحطب‌ وارخصه‌ عليهم‌ حمل‌ عجلة من‌ حطب‌ الطاغ‌ بدرهمين‌ من‌ دراهم‌ تكون‌ زها ثلاثة آلاف‌ رطل‌» (چ‌ سزگين‌، 394)، ولى‌ در متن‌ معجم‌ البلدان‌ چنين‌ آمده‌ است‌: «الا ان‌ الله‌ عزوجل‌ قد لطف‌ بهم‌ فى‌ الحطب‌ وارخصه‌ عليهم‌ حمل‌ عجلة من‌ حطب‌ الطاغ‌ و هو الغضا بدرهمين‌ يكون‌ وزنها ثلاثة رطل‌» (2/485). اختلاف‌ در متن‌ مشهود است‌ و اين‌ اختلاف‌ سبب‌ بروز آشفتگيهايى‌ از سوي‌ محققان‌ شده‌ است‌. بعضى‌ «من‌ دراهم‌» را كه‌ در نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ با صراحت‌ آمده‌ است‌ و در نوشتة ياقوت‌ موجود نيست‌، «من‌ دارهم‌» نوشته‌اند (دهّان‌، 84، حاشية 1). سامى‌ دهان‌ با نقل‌ قول‌ از زكى‌ وليدي‌ جمله‌ را اصلاح‌ كرده‌ و آن‌ را به‌ صورت‌ «بدرهمين‌ من‌ دراهمهم‌» نوشته‌ و چنين‌ اظهار نظر كرده‌ كه‌ اصلاح‌ زكى‌ وليدي‌ كه‌ «من‌ دارهم‌» را به‌ صورت‌ «من‌ دراهمهم‌» ذكر كرده‌، درست‌ است‌ (همانجا).
در نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ نيز «بدرهمين‌ من‌ دراهم‌» آمده‌ است‌. چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ بعضى‌ محققان‌ «من‌ دراهم‌» نسخة خطى‌ را «من‌ دارهم‌» خوانده‌اند. در جاي‌ ديگر از جملة ياقوت‌ به‌ نقل‌ از ابن‌ فضلان‌ چنين‌ آمده‌ است‌: «وزنها ثلاثة آلاف‌ رطل‌» (2/485). ولى‌ در نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ (چ‌ سزگين‌، 394) كلمة «وزنها» وجود ندارد. كوالفسكى‌ مى‌نويسد: شايد اين‌ نقص‌ از نسخة خطى‌ مورد استفادة ياقوت‌ بوده‌ و يا اينكه‌ خود چنين‌ نوشته‌ است‌. از اين‌ رو معناي‌ جمله‌ عوض‌ شده‌ و وزن‌ هيزم‌ 3 هزار رطل‌ تلقى‌ گشته‌ است‌. حال‌ آنكه‌ ابن‌ فضلان‌ وزن‌ بار هيزم‌ را مدنظر نداشته‌، بلكه‌ موضوع‌ سخن‌ او دربارة ارزش‌ پول‌ بوده‌ است‌ (ص‌ .(69
فرستادگان‌ خليفه‌ پس‌ از سفر خوارزم‌ باگذر از راهى‌ دشوار و پشت‌سر گذاردن‌ اوست‌ يورت‌ به‌ سرزمين‌ غزان‌ رسيدند. ابن‌ فضلان‌ با سفر به‌ ديار غزان‌ اطلاعات‌ بسيار ارزشمندي‌ پيرامون‌ نظام‌ اجتماعى‌، شيوة زندگى‌ و معتقدات‌ آنان‌ ارائه‌ كرده‌ است‌. پس‌ از آن‌ اعضاي‌ هيأت‌ روانة سرزمين‌ پچناكها (بجناك‌) شدند و از آنجا به‌ ديار باشگيرها عزيمت‌ كردند كه‌ مردمى‌ شرور و آدمكش‌ بودند و هيأت‌ را سخت‌ بيمناك‌ ساختند. نام‌ باشگير در نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ به‌ صورت‌ «باشغرد» آمده‌ است‌ (چ‌ سزگين‌، 403). هيأت‌ پس‌ از آن‌ به‌ سوي‌ سرزمين‌ صقالبه‌ (اسلاو) روي‌ آورد كه‌ بنابر نوشتة ابن‌ فضلان‌ همان‌ سرزمين‌ بلغار است‌ (همان‌، 404- 405). ابن‌ فضلان‌ تاريخ‌ ورود هيأت‌ به‌ پايتخت‌ بلغار را يكشنبه‌ 12 محرم‌ 310 ذكر كرده‌، ولى‌ نامى‌ از اين‌ شهر نبرده‌ است‌. بارتولد محل‌ پايتخت‌ بلغارها را ويرانه‌هاي‌ نزديك‌ روستاي‌ كنونى‌ بلغاري‌1 واقع‌ در جمهوري‌ خود مختار تاتارستان‌ و حدود اوسپنسك‌2 در شهرستان‌ اسپاسكى‌3 ايالت‌ غازان‌ در همان‌ جمهوري‌ نوشته‌ و مسافت‌ آن‌ را تا ساحل‌ چپ‌ رود ولگا حدود 5/6 كم ذكر نموده‌ است‌. وي‌ به‌ نقل‌ از برزين‌4 مى‌گويد كه‌ اين‌ مسافت‌ با آنچه‌ ابن‌ فضلان‌ در كتاب‌ خود آورده‌، منطبق‌ است‌ )، V/514) زيرا ابن‌ فضلان‌ فاصلة اين‌ مكان‌ تا رود ولگا (اتل‌) را حدود يك‌ فرسنگ‌ نوشته‌ است‌ (چ‌ سزگين‌، 413؛ دهان‌، 136). آخرين‌ بخشهاي‌ كتاب‌ شامل‌ مطالب‌ ارزنده‌اي‌ دربارة روسها و خزران‌ است‌. نسخة آستان‌ قدس‌ ظاهراً پايان‌ يافته‌ به‌ نظر نمى‌رسد، زيرا هيچ‌ مطلبى‌ پيرامون‌ بازگشت‌ فرستادگان‌ خليفه‌ در آن‌ نمى‌توان‌ يافت‌.
سفرنامة احمد بن‌ فضلان‌ حائز اهميت‌ فراوانى‌ است‌. در اين‌ گزارش‌ سفر روابط سياسى‌ دولت‌ عباسيان‌ نه‌ تنها با كشورهاي‌ همجوار، بلكه‌ با نواحى‌ دوردستى‌ چون‌ سرزمينهاي‌ اطراف‌ ولگا درج‌ شده‌ است‌. كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ از ديدگاه‌ مردم‌شناسى‌ آن‌ زمان‌ نيز بسيار ارزشمند است‌. در كتاب‌ به‌ كوچندگان‌ ترك‌ آسياي‌ مركزي‌ و نقش‌ آنها در شرق‌ اروپا، سرزمين‌ بلغار، روسيه‌ و اراضى‌ خزران‌ اشاره‌ شده‌ است‌. در ضمن‌ نمى‌توان‌ ارزش‌ ادبى‌ اين‌ نوشته‌، شيوة نگارش‌ بى‌تكلف‌، سر زندگى‌ در بيان‌ مقصود و طنزهاي‌ آن‌ را از ديده‌ دور داشت‌ (كراچكوفسكى‌، .(IV/185 كوالفسكى‌ مى‌نويسد كه‌ ابن‌ فضلان‌ در شرح‌ همة آنچه‌ ديده‌ و شنيده‌ برخوردي‌ منصفانه‌ داشته‌ است‌. وي‌ مى‌افزايد كه‌ نوشتة او تاكنون‌ به‌ صورت‌ كامل‌ به‌ دست‌ ما نرسيده‌ و آنچه‌ در دسترس‌ قرار گرفته‌، از تحريف‌ مصون‌ نمانده‌ است‌. حال‌ آنكه‌ از طريق‌ بررسى‌ طولانى‌ و دقيق‌ مى‌توان‌ بسياري‌ از نوشته‌هاي‌ او را احياء كرد (ص‌ .(71
گرچه‌ وظيفة رسمى‌ ابن‌ فضلان‌ در سرزمينهاي‌ شمال‌ تبليغ‌ اسلام‌ بود، با اين‌ وصف‌ توجه‌ او به‌ مسائل‌ سياسى‌ نيز حائز اهميت‌ است‌. وي‌ مطالب‌ ارزشمندي‌ دربارة روابط اجتماعى‌ اقوام‌ آسياي‌ مركزي‌، حوضة رود ولگا و روسيه‌ نوشته‌ است‌، ولى‌ نظر آميخته‌ با عجب‌ و كبر او نسبت‌ به‌ بعضى‌ اقوام‌ تأسف‌ انگيز است‌. اين‌ نظر نسبت‌ به‌ مسلمين‌ خوارزم‌ مصداق‌ دارد. او مردم‌ خوارزم‌ را «وحشى‌ترين‌ مردم‌ از ديدگاه‌ طبايع‌ و شيوة تكلم‌» دانسته‌ و سخن‌ گفتن‌ ايشان‌ را به‌ جيرجير سار تشبيه‌ كرده‌ است‌ (چ‌ سزگين‌، 393-394). غزان‌ را «خران‌ گمراه‌» (همان‌، 396) و باشگيرها را «شريرترين‌ گروه‌ تركان‌» (همان‌، 403) خوانده‌ است‌.
گذشته‌ از آنچه‌ ياد شده‌، در كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ مطالبى‌ دربارة اين‌ مسائل‌ مى‌توان‌ يافت‌: 1. مشخصات‌ اقوام‌ مختلف‌؛ 2. پول‌ و مسكوكات‌ از جمله‌ سكه‌هاي‌ مسين‌؛ 3. مالياتهاي‌ زمين‌ و دارايى‌ و عوارض‌ بازرگانى‌؛ 4. محاكم‌ خاص‌ براي‌ مسلمانان‌ در سرزمينهاي‌ غير اسلامى‌؛ 5. حضور همسر شاه‌ در مراسم‌ رسمى‌؛ 6. مجازات‌ در صورت‌ دست‌ زدن‌ به‌ غارت‌ و دزدي‌؛ 7. فساد اخلاق‌؛ 8. انواع‌ مراسم‌ تدفين‌ به‌ ويژه‌ مراسم‌ سوزاندن‌ مردگان‌ و نيز سوزاندن‌ زنان‌ به‌ همراه‌ شوهران‌؛ 9. از هم‌ پاشيدن‌ سپاهيان‌ پس‌ از مرگ‌ شاه‌؛ 10. تغذيه‌ و شيوة كشتار حيوانات‌؛ 11. نحوة طهارت‌؛ 12. پوشاك‌ قشرهاي‌ مختلف‌؛ 13. شيوة اصلاح‌ محاسن‌؛ 14. شيوة به‌ دست‌ آوردن‌ شيرة درختان‌ و غيره‌.
ارزيابى‌ منابع‌: بجز ياقوت‌ حموي‌ كه‌ مطالب‌ مبسوطى‌ از گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ نقل‌ كرده‌ است‌، دو نويسندة ايرانى‌ نيز در نوشته‌هاي‌ پارسى‌ خود به‌ نقل‌ اثر او پرداخته‌اند. يكى‌ از اين‌ دو محمد بن‌ محمود بن‌ احمد طوسى‌ مؤلف‌ كتاب‌ عجايب‌ المخلوقات‌ است‌ كه‌ كتاب‌ خود را پيش‌ از ياقوت‌ و احتمالاً در فاصلة سالهاي‌ 555 و 562ق‌/ 1160- 1167م‌ (ستوده‌، 18) و به‌ تقريب‌ حدود 59 سال‌ پيش‌ از ختم‌ معجم‌ البلدان‌ در 621ق‌/1224م‌ (4/1048) نوشته‌ است‌. كوالفسكى‌ مؤلف‌ كتاب‌ عجايب‌ المخلوقات‌ را نجيب‌ همدانى‌ دانسته‌ و مدعى‌ شده‌ است‌ كه‌ معمولاً به‌ خطا او را احمد طوسى‌ ناميده‌اند (ص‌ .(41 مؤلف‌ ديگر امين‌ احمد رازي‌ است‌ كه‌ در اواخر سدة 10 و اوايل‌ سدة 11ق‌/ نيمة دوم‌ سدة 16م‌ مى‌زيسته‌ است‌، و كتاب‌ جغرافياي‌ مفصل‌ او به‌ نام‌ هفت‌ اقليم‌ شهرت‌ دارد. كراچكوفسكى‌ پايان‌ نگارش‌ آن‌ را 1002ق‌/1594م‌ نوشته‌ .(IV/531) مؤلف‌ كتاب‌ عجايب‌ المخلوقات‌ در بيان‌ بعضى‌ مطالب‌ با صراحت‌ از احمد بن‌ فضلان‌ نام‌ برده‌ و از او نقل‌ قول‌ كرده‌ است‌ (طوسى‌، 414، 570). امين‌ احمد رازي‌ گرچه‌ از ابن‌ فضلان‌ نام‌ نبرده‌ است‌، ولى‌ بخشهايى‌ از مطالب‌ او مقتبس‌ از نوشتة ابن‌ فضلان‌ است‌. نوشتة او پيرامون‌ اقوام‌ روس‌، خزر، خوارزم‌ و غيره‌ مؤيد اقتباس‌ از گزارش‌ ابن‌ فضلان‌ و كتاب‌ عجايب‌ المخلوقات‌ است‌ (3/314، 495- 498). چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ سفرنامة ابن‌ فضلان‌ را در ايران‌ مى‌شناخته‌اند، ولى‌ در اروپا تا اوايل‌ سدة 19م‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ اثري‌ مستقل‌ نمى‌شناختند و تنها بخشهايى‌ از آن‌ به‌ نقل‌ از ديگران‌ در دسترس‌ اهل‌ تحقيق‌ قرار داشت‌ كه‌ عمده‌ترين‌ آنها نوشته‌هاي‌ ياقوت‌ بود (كوالفسكى‌، 38 ؛ نك: ياقوت‌، 1/112-114، 468-470، 722- 728، 2/436-440، 484-486، 834 -840).
دانشمندان‌ دانماركى‌ و روسى‌ پيش‌ از محققان‌ ديگر كشورهاي‌ اروپايى‌ پيرامون‌ سفر ابن‌ فضلان‌ به‌ تحقيق‌ پرداختند. راسموسن‌1 (1785- 1826م‌) خاورشناس‌ دانماركى‌ نخستين‌ كسى‌ بود كه‌ در اروپا پيرامون‌ بازرگانان‌ مسلمان‌ و عرب‌ به‌ مطالعه‌ و تحقيق‌ پرداخت‌ و مى‌توان‌ او را سلف‌ برجستة فرن‌ در زمينة برسى‌ رسالة ابن‌ فضلان‌ به‌ شمار آورد (كراچكوفسكى‌، .(V/61
كوالفسكى‌ در بارة آثار محمد بن‌ محمود بن‌ احمد طوسى‌ (نجيب‌ همدانى‌) و امين‌ احمد رازي‌ مى‌نويسد: از مدتها پيش‌ معلوم‌ شده‌ بود كه‌ بعضى‌ آثار اين‌ دو مؤلف‌ از نوشتة ابن‌ فضلان‌ اقتباس‌ شده‌ است‌. بخشى‌ از نوشته‌هاي‌ نجيب‌ همدانى‌ نخستين‌ بار در 1827م‌ و به‌ تقريب‌ همزمان‌ با كشف‌ مطالبى‌ از ابن‌ فضلان‌ انتشار يافت‌، ولى‌ انتشار خبرهاي‌ مندرج‌ در كتاب‌ امين‌ احمد رازي‌ كه‌ شامل‌ مطالبى‌ از نوشتة ابن‌ فضلان‌ بود، مربوط به‌ سال‌ 1892م‌ است‌. آن‌ زمان‌ مقابلة اين‌ دو اثر پارسى‌ با نوشتة ياقوت‌ نتايج‌ دلخواه‌ را به‌ بار نياورد، ولى‌ بعدها معلوم‌ شد كه‌ اين‌ دو مؤلف‌ از نوشته‌هاي‌ ابن‌ فضلان‌ بهره‌ گرفته‌اند و نظري‌ ارائه‌ شد مبنى‌ بر اينكه‌ امين‌ احمد رازي‌ از نسخه‌اي‌ كه‌ كامل‌تر از نسخة خطى‌ موجود در مشهد بود، بهره‌ جسته‌ است‌ (ص‌ .(41
فرن‌ بنيادگذار موزة آسيايى‌ و يكى‌ از نخستين‌ نمايندگان‌ تحقيق‌ پيرامون‌ مآخذ عربى‌ دربارة روسيه‌، در اثر كلاسيك‌ خود زير عنوان‌ «بلغارهاي‌ ولگا بر اساس‌ سفرنامة ابن‌ فضلان‌2» كه‌ در 1823م‌ انتشار يافت‌، مطالبى‌ دربارة سفر ابن‌ فضلان‌ نوشته‌ كه‌ نمونه‌اي‌ از تحقيقات‌ علمى‌ ارزندة اوست‌. نوشتة فرن‌ دربارة رسالة ابن‌ فضلان‌ را مى‌توان‌ از برجسته‌ترين‌ متون‌ جغرافيايى‌ سدة 19م‌ به‌ شمار آورد (كراچكوفسكى‌، .(IV/26 در 1899م‌ اسپيتسين‌ باستان‌ - شناس‌ روس‌ مقاله‌اي‌ تحت‌ عنوان‌ «پيرامون‌ صحت‌ يادداشتهاي‌ ابن‌فضلان‌1» نوشت‌ و درآن‌ متذكر گرديد كه‌ نوشتة ابن‌ فضلان‌ سرشار از عدم‌ آگاهى‌ و تحريفهاست‌ و در آن‌ مطلبى‌ كه‌ شبهه‌انگيز نباشد، نمى‌توان‌ يافت‌ (كوالفسكى‌، .(39 تيزن‌ هاوزن‌2 در همان‌ زمان‌ طى‌ مقاله‌اي‌ زير عنوان‌ «در حمايت‌ از ابن‌ فضلان‌3» به‌ نوشتة اسپيتسين‌ پاسخ‌ گفت‌. وي‌ مقالة باستان‌ شناس‌ مذكور را سطحى‌ ناميد و متذكر شد كه‌ اسپيتسين‌ نتوانسته‌ است‌ به‌ مسائل‌ طرح‌ شده‌ پاسخى‌ قانع‌ كننده‌ بدهد (نك: همانجا). با اين‌ وصف‌ شبهة اهل‌ تحقيق‌ برطرف‌ نشد. در 1908م‌ وستبرگ‌4 دانشمند اهل‌ ريگا پيرامون‌ نوشتة اسپيتسين‌ به‌ اظهار نظر پرداخت‌ و بعضى‌ مطالب‌ آن‌ را معقول‌ خواند (همانجا، حاشية .(3 حد اعلاي‌ انتقاد و انكار نسبت‌ به‌ مطالب‌ ابن‌ فضلان‌ را در نوشتة ماركوارت‌ مى‌توان‌ يافت‌ كه‌ به‌ بررسى‌ گزيده‌اي‌ از اثر محمد عوفى‌ اختصاص‌ دارد. ماركوارت‌ در اين‌ نوشته‌ ضمن‌ بحث‌ پيرامون‌ گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌، به‌ نادرستى‌ نظريات‌ وي‌ اشاره‌ كرده‌ و نوشته‌هاي‌ او را «فريبگريهاي‌ بى‌شرمانه‌» ناميده‌ و متذكر شده‌ است‌ كه‌ ابن‌ فضلان‌ هرگز به‌ ساحل‌ ولگا گام‌ ننهاده‌ و آنچه‌ نوشته‌، درست‌ نيست‌ (كوالفسكى‌، همانجا). روزن‌5 نيز بخش‌ اعظم‌ پژوهشهاي‌ خود را به‌ آن‌ دسته‌ از مآخذ عربى‌ كه‌ مطالب‌ آنها دربارة اروپاي‌ شرقى‌ بوده‌، اختصاص‌ داده‌ است‌. بخش‌ مهمى‌ از تحقيقات‌ او دربارة رسالة ابن‌ فضلان‌ است‌ (كراچكوفسكى‌، .(VI/100 مقالة روزن‌ زير عنوان‌ «مقدمه‌ بر طبع‌ جديد يادداشتهاي‌ ابن‌ فضلان‌6» كه‌ در 1902م‌ انتشار يافت‌، كوشش‌ تازه‌اي‌ در زمينة ارزيابى‌ آگاهيهاي‌ ابن‌ فضلان‌ بود. روزن‌ در اين‌ مقاله‌ مسألة رابطة ميان‌ نوشته‌هاي‌ ابن‌ فضلان‌ و ياقوت‌، به‌ ويژه‌ نظريات‌ انتقادي‌ ياقوت‌ را عنوان‌ كرد كه‌ در آن‌ زمان‌ واجد اهميت‌ بسيار بود (كوالفسكى‌، .(39 وي‌ در 1904م‌ نيز به‌ تحقيق‌ پيرامون‌ نوشتة ابن‌ فضلان‌ پرداخت‌ (كراچكوفسكى‌، همانجا). روزن‌ و بارتولد هر دو طى‌ مطالعات‌ خود از نوشتة فرن‌ بهرة فراوان‌ جستند (همو، .(IV/185
كشف‌ نسخه‌ خطى‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ در موزة آستان‌ قدس‌ رضوي‌ نقطة عطفى‌ در بررسى‌ گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ از سوي‌ محققان‌ بود كه‌ به‌ تقريب‌ پس‌ از يك‌ صد سال‌ صورت‌ مى‌گرفت‌. نسخة خطى‌ اين‌ مجموعه‌ كه‌ شامل‌ كتاب‌ البلدان‌ ابن‌ فقيه‌، دو رسالة ابودلف‌ و كتاب‌ احمد بن‌ فضلان‌ است‌، نخستين‌ بار در 1920م‌ توسط ايوانف‌ از طريق‌ بررسى‌ فهرست‌ كتابخانة آستان‌ قدس‌ كه‌ در 1312ق‌ تنظيم‌ گرديده‌ بود، شناخته‌ و معرفى‌ شد (كوالفسكى‌، 72 ، حاشية .(1
احمد زكى‌ وليدي‌ طوغان‌ كه‌ آن‌ زمان‌ هنوز در شوروي‌ مى‌زيست‌ و پيش‌ از مهاجرت‌ به‌ تركيه‌ با نام‌ احمد زكى‌ وليدف‌ شهرت‌ داشت‌، در 1923م‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ را شناخت‌ و طى‌ مقاله‌اي‌ معرفى‌ كرد. ترجمة مقالة او در 1305 ش‌ در مجلة ايرانشهر منتشر گرديد (شم 1، ص‌ 45- 48، شم 3ص‌ 164- 168، شم 4، ص‌ 235-240). در 1935م‌ انستيتوي‌ خاورشناسى‌ فرهنگستان‌ علوم‌ اتحاد شوروي‌ عكسى‌ از تمامى‌ اين‌ نسخة خطى‌ به‌ دست‌ آورد كه‌ شامل‌ بخش‌ دوم‌ اثر ابن‌ فقيه‌ همدانى‌، دو رسالة ابودلف‌ و كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ جمعاً در 212 برگ‌ به‌ قطع‌ بزرگ‌ بود. از 19 تا 23 اكتبر 1937 مجمع‌ عرب‌ شناسان‌ شوروي‌ در لنينگراد تشكيل‌ گرديد كه‌ طى‌ آن‌ گزارشهايى‌ دربارة يادداشتهاي‌ سفر ابن‌ فضلان‌ قرائت‌ شد. مجموع‌ گزارشها دو سال‌ بعد تحت‌ عنوان‌ «سفر ابن‌ فضلان‌ به‌ ولگا7» با ترجمه‌ و تعليقات‌ زيرنظر كراچكوفسكى‌ توسط انستيتوي‌ تاريخ‌ و انستيتوي‌ خاورشناسى‌ فرهنگستان‌ علوم‌ اتحاد شوروي‌ در مسكو و لنينگراد (1939م‌) انتشار يافت‌. در اين‌ كتاب‌ بخشهايى‌ از گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ به‌ روايت‌ ياقوت‌ به‌ ويژه‌ دو نسخة خطى‌ موجود در انستيتوي‌ خاورشناسى‌ درج‌ شده‌ است‌. در پايان‌ سال‌ 1939م‌ چند مقاله‌ از زكى‌ وليدي‌ طوغان‌ نيز كه‌ به‌ نسخة خطى‌ ابن‌ فضلان‌ اختصاص‌ داشت‌، در مجموعه‌اي‌ به‌ زبان‌ آلمانى‌ زير عنوان‌ «گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌8» منتشر گرديد.
از مقدمة زكى‌ وليدي‌ معلوم‌ مى‌شود كه‌ وي‌ با متنى‌ كه‌ در 1939م‌، در اتحاد شوروي‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ بوده‌، آشنايى‌ داشته‌ است‌ (كوالفسكى‌، .(80 همان‌ سال‌ ترجمة كامل‌ نسخة خطى‌ گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ كه‌ در سال‌ 1067ق‌ به‌ كتابخانة آستان‌ قدس‌ اهدا شده‌ بود و به‌ شخصى‌ به‌ نام‌ ابن‌ خاتون‌ تعلق‌ داشت‌، به‌ زبان‌ روسى‌ انتشار يافت‌. گمان‌ مى‌رود ابن‌ خاتون‌ از اعقاب‌ شخصى‌ به‌ نام‌ خاتون‌ بوده‌ كه‌ كتابخانة معتبري‌ در مرو داشته‌ است‌ (همو، .(40 ياقوت‌ نيز از وجود «خزائن‌ خاتونيه‌» در يكى‌ از مدارس‌ مرو ياد كرده‌ است‌ (4/509) كه‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ متعلق‌ به‌ همان‌ خاتون‌ بوده‌ است‌. محتمل‌ است‌ نسخة رسالة موجود در مشهد متعلق‌ به‌ سدة 7ق‌/13م‌ و از مجموعة كتابهاي‌ موجود در كتابخانة ياد شدة مرو بوده‌ باشد. ظاهراً ياقوت‌ اين‌ نسخه‌ را ديده‌ بوده‌، ولى‌ از متن‌ نوشتة او معلوم‌ مى‌شود كه‌ با نسخة ديگري‌ از اين‌ رساله‌ نيز آشنايى‌ داشته‌ است‌ (كوالفسكى‌، همانجا).
بليايف‌ از جملة محققانى‌ است‌ كه‌ در بارة گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ برمبناي‌ نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ به‌ تحقيق‌ پرداخته‌ است‌. وي‌ در مقالة خود با عنوان‌ «مأخذ عربى‌ دربارة تاريخ‌ تركمنها و تركمنستان‌ طى‌ سده‌هاي‌ 9-13م‌9» از يادداشتهاي‌ ابن‌ فضلان‌ و مطالب‌ نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ دربارة خوارزم‌ و غزان‌ بهره‌ جست‌. بارتولد در سالهاي‌ 1918و 1926م‌، گزارشى‌ باعنوان‌ «آگاهيهاي‌اعراب‌ دربارة روسها10» به‌ رشتة تحرير كشيد كه‌ در 1940م‌ در جلد اول‌ نشرية خاورشناسى‌ اتحاد شوروي‌ به‌ چاپ‌ رسيد (اومنياكو، .(144-145 در حواشى‌ مقالة بارتولد اطلاعات‌ كسب‌ شده‌ از گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ بر مبناي‌ نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ بر مطالب‌ اصلى‌ مقاله‌ افزوده‌ شده‌ است‌ II/(1)) .(810-858 مقالة اسميرنوف‌ نيز در 1940م‌ با عنوان‌ «شرحى‌ دربارة تاريخ‌ قديم‌ بلغارها1» در نشرية «كارهاي‌ موزة دولتى‌ تاريخ‌» انتشار يافت‌. مقالة گركوف‌ تحت‌ عنوان‌ «بلغارهاي‌ اطراف‌ ولگا طى‌ سده‌هاي‌ 9 و 10م‌2» كه‌ در 1945م‌ در نشرية «يادداشتهاي‌ تاريخى‌» به‌ چاپ‌ رسيد، در زمينة يادداشتهاي‌ سفر ابن‌ فضلان‌ واجد اهميتى‌ بسزاست‌. از ديگر كسانى‌ كه‌ دربارة گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ به‌ تحقيق‌ پرداخته‌اند، هلموت‌ ريتر است‌ كه‌ طى‌ مقاله‌اي‌ با عنوان‌ «دربارة متن‌ گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌3» اثر مزبور را از ديدگاه‌ زبان‌ شناسى‌ مورد تحليل‌ قرار داده‌ است‌ (ص‌ .(98-126 ريتر شيوة نگارش‌ ابن‌ فضلان‌ را مطلوب‌ ندانسته‌ و چنين‌ اظهار عقيده‌ كرده‌ كه‌ ياقوت‌ احتمالاً به‌ تصحيحاتى‌ در متن‌ پرداخته‌ است‌ (ص‌ .(100
يكى‌ ديگر از كارهاي‌ پرارزش‌ دربارة سفر ابن‌ فضلان‌ نوشتة تسگلدي‌ دانشمند مجارستانى‌ است‌ كه‌ زير عنوان‌ «دربارة گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ بر پاية نسخة خطى‌ مشهد4» به‌ چاپ‌ رسيده‌ و از ديدگاه‌ بررسى‌ نسخة خطى‌ آستان‌ قدس‌ واجد اهميت‌ است‌. روبرت‌ بليك‌ و ريچارد فراي‌ نيز مقالة مشتركى‌ با عنوان‌ «يادداشتهاي‌ مربوط به‌ رسالة ابن‌ فضلان‌5» انتشار دادند كه‌ شامل‌ مقدمه‌، ترجمة انگليسى‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌، يادداشتها، اضافات‌ و ملحقات‌ است‌. آنها در نوشتة خود نظريات‌ زكى‌ وليدي‌ طوغان‌ را آشفته‌ و مشوش‌ تشخيص‌ دادند، ولى‌ در نوشته‌هاي‌ آنان‌ كوششى‌ در زمينة بررسى‌ مستقل‌ متن‌ عربى‌ مشهود نيست‌ و اغلب‌ به‌ تفسير اظهار نظرهاي‌ ديگر مؤلفان‌ پرداخته‌اند (كوالفسكى‌، .(86 بعضى‌ نكات‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ در نوشتة تادئوش‌ كوالسكى‌ دانشمند لهستانى‌ با عنوان‌ «دربارة سفر ابراهيم‌ بن‌ يعقوب‌ طُرطوشى‌ به‌ سرزمين‌ اسلاوهاي‌ غربى‌ بر اساس‌ روايت‌ البكري‌6» انعكاس‌ يافته‌ است‌.
زايوچكوفسكى‌ در «تحقيق‌ پيرامون‌ معماي‌ خزر7» از نوشتة ابن‌ فضلان‌ بهره‌ جسته‌ است‌. آرتامونوف‌ نيز در كتاب‌ «تاريخ‌ خزر8» ضمن‌ شرح‌ روابط اجتماعى‌ ميان‌ بلغارها و خزران‌ (ص‌ و تدفين‌ و حتى‌ قتل‌ خاقانها پس‌ از 40 سال‌ فرمانروايى‌ (ص‌ از نوشتة ابن‌ فضلان‌ بهره‌ گرفته‌است‌. از ديگر كسانى‌ كه‌ نسخة خطى‌ كتاب‌ ابن‌فضلان‌ را مورد بررسى‌ قرار داده‌اند، آرنه‌9 دانشمند سوئدي‌ است‌ كه‌ پيرامون‌ سفر ابن‌ فضلان‌ به‌ سرزمين‌ بلغارها به‌ تحقيق‌ پرداخته‌ است‌. وي‌ در آغاز شرح‌ مختصري‌ دربارة تاريخچة پژوهش‌ اثر ابن‌ فضلان‌ به‌ ويژه‌ در روسيه‌ نوشته‌، پس‌ از آن‌ به‌ شرح‌ سفر ابن‌ فضلان‌ در اطراف‌ ولگا پرداخته‌ و به‌ مطالب‌ مربوط به‌ غزان‌ - تركمانان‌ و منشأ آنان‌ توجه‌ نموده‌ و نوشته‌هاي‌ بارتولد، مينورسكى‌، اوشانين‌10 و ديگران‌ را ملاك‌ تحقيق‌ قرار داده‌ است‌ (كوالفسكى‌، .(91 به‌ زبان‌ عربى‌ و زبانهاي‌ ملل‌ شرق‌ نيز مقاله‌هايى‌ دربارة گزارش‌ سفر ابن‌ فضلان‌ انتشار يافته‌ است‌ كه‌ از آن‌ جمله‌اند: مقالة عبدالوهاب‌ عزام‌، «البلغار المسلمين‌»، مجلة الثقافة، 261، 1943م‌، شم 262، 1944م‌؛ مقالة مينورسكى‌ «الرحالة العربى‌ ابن‌ فضلان‌»، المستسمع‌ العربى‌، ج‌ 4، شم 1، 1944م‌؛ مقالة زكى‌ محمد حسن‌ در كتاب‌ الرحالة المسلمون‌ فى‌ العصور الوسطى‌، قاهره‌، 1945م‌؛ مقالة ايگناتى‌ يو. كراچكوفسكى‌ در كتاب‌ الدراسات‌ العربية فى‌ الاتحاد السوفتى‌، بغداد، 1946م‌ (كوالفسكى‌، همانجا). در 1379ق‌/1960م‌ متن‌ كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ همراه‌ با تعليقات‌ و تفسير دكتر سامى‌ دهّان‌ در دمشق‌ انتشار يافت‌ كه‌ مبتنى‌ بر عكس‌ نسخة خطى‌ موجود در آستان‌ قدس‌ رضوي‌ بود. در 1345ش‌ ترجمة فارسى‌ اين‌ كتاب‌ توسط ابوالفضل‌ طباطبايى‌ از سوي‌ بنياد فرهنگ‌ ايران‌ طبع‌ و منتشر گرديد. مهم‌ترين‌ اثر تحقيقى‌ همراه‌ با ترجمه‌ و تفسير و تعليقات‌ دربارة كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ مرهون‌ زحمات‌ آندره‌ پترويچ‌ كوالفسكى‌ دانشمند شوروي‌ است‌ كه‌ زير عنوان‌ «كتاب‌ احمد بن‌ فضلان‌ و سفر او به‌ ولگا در سالهاي‌ 921-922م‌11» به‌ سال‌ 1956م‌ در خاركف‌ انتشار يافت‌ كه‌ شامل‌ 348 صفحه‌ همراه‌ با عكسهايى‌ از نسخة خطى‌ كتاب‌ است‌.
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ بطوطه‌، محمد، رحلة، بيروت‌، 1384ق‌/1964م‌؛ ابن‌ حوقل‌، محمد، صورة الارض‌، به‌ كوشش‌ كرامرس‌، ليدن‌، 1939م‌؛ ابن‌ رسته‌، احمد، الاعلاق‌ النفيسة، ليدن‌، 1891م‌؛ ابن‌ طقطقى‌، محمد، الفخري‌، بيروت‌، 1400ق‌/ 1980م‌؛ ابن‌ فضلان‌، احمد، «ماشاهد فى‌ بلدالترك‌ و الخزر و الروس‌ و الصقالبة و الباشغرد و غيرهم‌...»، مجموع‌ فى‌ الجغرافيا، به‌ كوشش‌ فؤد سزگين‌، فرانكفورت‌، 1407ق‌/1987م‌؛ همو، «كتاب‌ احمد بن‌ فضلان‌...» (نك: كوالفسكى‌، در مآخذ لاتين‌)؛ ابوالفدا، تقويم‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ دوسلان‌، پاريس‌، 1840م‌؛ امين‌ احمد رازي‌، هفت‌ اقليم‌، به‌ كوشش‌ جواد فاضل‌، تهران‌، 1340ش‌؛ دهان‌، سامى‌، حاشيه‌ و مقدمه‌ بر رسالة ابن‌ فضلان‌، دمشق‌، 1378ق‌/1959م‌؛ زكى‌ وليدي‌، «نسخه‌ خطى‌ كتاب‌ ابن‌ فقيه‌ در مشهد»، ايرانشهر، 1305ش‌؛ ستوده‌، منوچهر، مقدمه‌ و تحشيه‌ بر عجايب‌ المخلوقات‌ (نك: طوسى‌ در همين‌ مآخذ)؛ طبري‌، تاريخ‌؛ طوسى‌، محمد، عجايب‌ المخلوقات‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1345ش‌؛ قرطبى‌، عريب‌، صلة تاريخ‌ الطبري‌، قاهره‌، 1968م‌؛ گرديزي‌، عبدالحى‌، زين‌ الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، تهران‌، 1347ش‌؛ مسعودي‌، على‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ يوسف‌ اسعد داغر، بيروت‌، 1385ق‌/1965م‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز:
, M. I., istoriya Khazar, Leningrad, 1962; Bartold, V. V., X Arabskie zvestiya o Rusakh n , Sochineniya, Moscow, 1968; Fraehn, C. M., Ibn - Foszlan'sund anderer araber Bericht O ber die Russen L lterer zeit, Hamburg, 1823; Krachkovskii, I. Yu., X Arabskaya geograficheskaya literatura n , Izbrannye sochineniya, Moscow / Leningrad, 1957; id, X Ocherki po istorii russkoi Arabistiki n , ibid, 1958; Kobalevskii, A. P., Kniga Akhmeda ibn - Fadlana o ego puteshestuii na V olga v 921-922 gg. Kharkov, 1956; Lestrange, G., The Land of the Eastern Caliphare, London, 1966; Ritter, Helmut, X Zum Text von Ibn Fadlan's Reisebericht n , ZDMG, 1966, vol. XCVI; Umnyakov, I. I., Annotirouan - naya bibliogra fiya trudor Ahademika V. V. Bartolda, Moscow, 1976.
عنايت‌الله‌ رضا
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1601
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست