responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1516
ابن عساکر
جلد: 4
     
شماره مقاله:1516



اِبْن‌ِ عَساكِر، نام‌ تنى‌ چند از دودمان‌ بنى‌ عساكر كه‌ پس‌ از درگذشت‌ ابوالقاسم‌ على‌ بن‌ عساكر چهرة نامدار اين‌ خاندان‌ به‌ اين‌ عنوان‌ خوانده‌ شدند. شهرت‌ و پايگاه‌ علمى‌ و اجتماعى‌ بنى‌ عساكر بيشتر به‌ سبب‌ نفوذ و اقتدار قاضيان‌ و فقيهان‌ بنام‌ شافعى‌ اشعري‌ است‌ كه‌ از ميان‌ آنان‌ برخاسته‌اند. اينان‌ نزديك‌ به‌ 200 سال‌ (470-660ق‌) با وجود دشمنى‌ و رقابت‌ حنبليان‌، در دمشق‌ و خطة شام‌ شوكت‌ و اعتبار فراوان‌ داشتند (ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، 8(1)/336؛ سبكى‌، 7/70؛ نعيمى‌، 1/85). معروف‌ترين‌ افراد اين‌ خاندان‌ عبارتند از:
1. ابومحمد حسن‌ بن‌ هبةالله‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ حسين‌ دمشقى‌ شافعى‌ (470-519ق‌/1077- 1125م‌)، از نصر مقدسى‌ حديث‌ شنيد و با او مصاحبت‌ داشت‌. وي‌ در صرف‌ و نحو به‌ استادي‌ رسيد و در فقه‌ از سران‌ شافعيان‌ دمشق‌ شد. ازدواج‌ وي‌ با دختر قاضى‌ دمشق‌ ابوالفضل‌ يحيى‌ قرشى‌ از خاندان‌ اموي‌ تبار و سرشناس‌ بنى‌ قرشى‌ و نيز ازدواج‌ ابوبكر سلمى‌ محمد بن‌ على‌ (د 564ق‌) شافعى‌، خطيب‌ پرآوازة جامع‌ دمشق‌ با تنها دختر حسن‌ شهرت‌ و اعتبار او را در آن‌ ديار بالا برد (ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، همانجا؛ سبكى‌، همانجا؛ نعيمى‌، 1/101، 181-182؛ ابن‌ عماد، 4/105؛ دانشنامه‌ ). دانشمندان‌ و قاضيان‌ اين‌ 3 خاندان‌ (بنى‌ عساكر، بنى‌ قرشى‌، بنى‌ سلمى‌) از سدة 5 تا 7ق‌/11 تا 13م‌ در جريان‌ تحولات‌ فكري‌ و رويدادهاي‌ اجتماعى‌ دمشق‌ نقشى‌ فعال‌ داشته‌اند.
2. صائن‌الدين‌ هبةالله‌ بن‌ حسن‌ بن‌ هبةالله‌ (488-563ق‌/ 1095- 1168م‌)، برادر بزرگ‌ ابوالقاسم‌ على‌ كه‌ كنيه‌اش‌ را ابوالحسن‌ (اسنوي‌، 2/215) و ابوالحسين‌ (نعيمى‌، 1/416) نوشته‌اند. وي‌ در دمشق‌ زاده‌ شد و در اين‌ شهر به‌ دانش‌ اندوزي‌ پرداخت‌. وجوه‌ قرائات‌ را از ابوالحوش‌ سُبيع‌ بن‌ قيراط و احمد بن‌ محمد بن‌ خلف‌ اندلسى‌، حديث‌ را از ابوالقاسم‌ نسيب‌، ابوطاهر حنائى‌ و ابوالحسن‌ موازينى‌ و فقه‌ را از جمال‌الاسلام‌ ابوالحسن‌ ابن‌ مسلم‌ و نصرالله‌ مصّيصى‌ فرا گرفت‌ (اسنوي‌، همانجا؛ نعيمى‌، 1/416-417). در 510ق‌ (ابن‌ خلكان‌، 3/311؛ 520ق‌) به‌ بغداد رفت‌ و از گروهى‌ محدثان‌ آنجا از جمله‌ ابوالقاسم‌ ابن‌ المهتدي‌ بالله‌، ابوطالب‌ زينبى‌ و جز آنان‌ حديث‌ شنيد و در مدرسة نظاميه‌ از اسعد ميهنى‌، فقه‌، از ابوالفتح‌ ابن‌ برهان‌، اصول‌ فقه‌ و از ابوعبدالله‌ ابن‌ كُدَيّه‌ اصول‌ دين‌ و كلام‌ آموخت‌ (ابن‌ خلكان‌، اسنوي‌، نعيمى‌، همانجاها). صائن‌ در 511ق‌ به‌ حج‌ رفت‌ و در مكه‌ و كوفه‌ حديث‌ شنيد و در دانش‌ به‌ پايگاهى‌ بلند دست‌ يافت‌ (ياقوت‌، ادبا، 13/84). در بازگشت‌ به‌ دمشق‌ (514ق‌) نخست‌ در مدرسة امينيه‌، معيد درس‌ ابوالحسن‌ جمال‌الاسلام‌ ابن‌ مسلم‌ شد و پس‌ از آن‌ در مدرسة غزاليه‌ و نيز در مقصورة غربى‌ جامع‌ دمشق‌ به‌ تدريس‌ و افتا پرداخت‌ (ابن‌ خلكان‌، همانجا؛ ابن‌ كثير، 12/294؛ اسنوي‌، همانجا). وي‌ از پذيرش‌ مناصب‌ رسمى‌ همچون‌ نيابت‌ قضا و خطابت‌ جامع‌ دمشق‌ پرهيز داشت‌ و روزگار را به‌ تدريس‌ و افتا و نوشتن‌ حديث‌ گذراند. وي‌ گذشته‌ از قرائات‌ در نحو و لغت‌ و سرودن‌ شعر نيز دست‌ داشت‌ (اسنوي‌، 2/216؛ نعيمى‌، 1/417- 418).
از جمله‌ كسانى‌ كه‌ از وي‌ حديث‌ شنيدند و روايت‌ كردند، بايد از برادرش‌ ابوالقاسم‌ على‌ و پسر وي‌ قاسم‌، قاضى‌ شمس‌الدين‌ ابونصر ابن‌ شيرازي‌ و عبدالرحيم‌ سمعانى‌ و ابوالقاسم‌ ابن‌ صصري‌ و نيز تاج‌الامناء احمد و فخرالدين‌ عبدالرحمان‌ پسران‌ برادرش‌ محمد نام‌ برد (نعيمى‌، همانجا؛ سبكى‌، 8/106). صائن‌الدين‌ در پايان‌ عمر مفلوج‌ شد و چون‌ درگذشت‌، در آرامگاه‌ پدر در باب‌الصغير دمشق‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد. از وي‌ فرزندي‌ به‌ جاي‌ نماند.
3. ابوالقاسم‌ على‌ بن‌ حسن‌ بن‌ هبةالله‌ شافعى‌ دمشقى‌ (اول‌ محرم‌ 499-11 رجب‌ 571ق‌/13 سپتامبر 1105- 25 ژانوية 1176م‌)، برجسته‌ترين‌ فرد از خاندان‌ ابن‌ عساكر كه‌ در دمشق‌ زاده‌ شد و همانجا درگذشت‌ (ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، 10/261؛ ياقوت‌، همان‌، 13/74- 75). وي‌ به‌ سبب‌ حفظ و روايت‌ احاديث‌ بسيار، كثرت‌ سفرهاي‌ علمى‌ و استفاده‌ از مشايخ‌ بزرگ‌ در شهرهاي‌ اسلامى‌ و نيز تأليف‌ اثر چشمگير تاريخ‌ بزرگ‌ دمشق‌ در شمار يكى‌ از بزرگ‌ترين‌ حافظان‌ حديث‌ و نويسندگان‌ تاريخ‌ در روزگار خويش‌ درآمد (ابن‌ خلكان‌، 3/309-310). از عنوان‌ ابن‌ عساكر كه‌ به‌ صورت‌ شهرت‌ خانوادگى‌ او درآمد، در نسب‌ نامة پدرانش‌ نشانى‌ نيست‌، بنابراين‌ شايد اين‌ نام‌ از خاندان‌ مادرش‌ ام‌ قاسم‌ دختر قاضى‌ ابوالفضل‌ يحيى‌ بن‌ على‌ قرشى‌ گرفته‌ شده‌ باشد (ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، همانجا).
دوران‌ زندگى‌ ابن‌ عساكر با انقراض‌ سلاجقة شام‌ و روزگار حكمرانى‌ نورالدين‌ زنگى‌ (د 569ق‌/1174م‌) و صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ (د 589ق‌/1193م‌) بر مناطق‌ شام‌ تقارن‌ داشت‌. سياست‌ مذهبى‌ نورالدين‌ زنگى‌ و جانشينان‌ وي‌ و نيز ايوبيان‌ بر مبارزه‌ با تبليغات‌ فاطميان‌ شيعى‌ مذهب‌ و حمايت‌ از مذاهب‌ اهل‌ سنت‌ و پيروان‌ حديث‌ استوار بود، از اين‌ رو كار گردآوري‌ و روايت‌ حديث‌ در روزگار ابن‌ عساكر سخت‌ بالا گرفت‌ و خود وي‌ در اين‌ زمينه‌ به‌ چهره‌اي‌ درخشان‌ بدل‌ گشت‌.
تحصيلات‌ ابتدايى‌ ابن‌ عساكر از 6 سالگى‌ در دمشق‌ آغاز شد. پدرش‌، برادر بزرگش‌ صائن‌ و نياي‌ مادريش‌ از جمله‌ نخستين‌ استادان‌ او در حديث‌ و فقه‌ بودند (ياقوت‌، همان‌، 13/74). سپس‌ از سُبيع‌ بن‌ قيراط، ابوالقاسم‌ ابن‌ نسيب‌، ابوطاهر حنائى‌، جمال‌الاسلام‌ ابوالحسن‌ على‌ سلمى‌، ابوالبركات‌ ابن‌ عبد حارثى‌ و ديگران‌ قرآن‌، حديث‌، فقه‌ و خلاف‌ و اصول‌ آموخت‌. ابن‌ عساكر در جامع‌ اموي‌ و مدارس‌ امينيه‌، عماديه‌، غزالية دمشق‌ به‌ دانش‌ اندوزي‌ پرداخت‌ (ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، همانجا؛ ذهبى‌، المختصر، 302؛ ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، 2/5 -6؛ نعيمى‌، 1/84 - 85، 180-183، 407- 408). وي‌ پس‌ از درگذشت‌ پدر براي‌ ادامة تحصيل‌ بار سفر بست‌ و نخست‌ به‌ بغداد، مركز بزرگ‌ علوم‌ دينى‌ آن‌ روزگار روي‌ آورد (520ق‌) و در مدرسة نظاميه‌ و ديگر حوزه‌هاي‌ علمية آن‌ شهر حديث‌ شنيد و فقه‌ و خلاف‌ و نحو آموخت‌ (ذهبى‌، همان‌، 301-302، سير، 20/554 - 555). در 521ق‌ به‌ مكه‌ رفت‌ و حج‌ گزارد. وي‌ در مكه‌ و مدينه‌ از كسان‌ بسياري‌ حديث‌ شنيد و خود نيز حديث‌ گفت‌ (ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، 8(1)/337؛ ذهبى‌، همانجا).
در بازگشت‌ از مكه‌ تا 525ق‌ در بغداد ماند و از استادان‌ نظاميه‌ و ديگربزرگان‌ دارالخلافه‌ ازجمله‌ ابوالقاسم‌ هبةالله‌بن‌ حصين‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ عبدالواحد دينوري‌ و هبةالله‌ شروطى‌ حديث‌ آموخت‌. در اين‌ هنگام‌ بينش‌ علمى‌ و معلومات‌ و محفوظات‌ او اعجاب‌ بغداديان‌ را برانگيخت‌ (ذهبى‌، المختصر، 301، تذكره‌، 4/1328؛ ابن‌ خلكان‌، 3/309؛ ياقوت‌، همان‌، 13/84). در خلال‌ 5 سالى‌ كه‌ در بغداد بود، از شهرهاي‌ كوفه‌، موصل‌، رحبه‌، ديار بكر و نيز جزيره‌ ديدار كرد و با محدثان‌ و حافظان‌ حديث‌ گفت‌ و شنيد داشت‌. آنگاه‌ به‌ دمشق‌ بازگشت‌ و ازدواج‌ كرد و در 527ق‌ پسرش‌ قاسم‌ به‌ دنيا آمد كه‌ بعدها كاتب‌ و راوي‌ آثار پدر شد (همان‌، 13/75-76؛ بستانى‌، 3/374).
دومين‌ سفر ابن‌ عساكر در 529ق‌ به‌ قصد خراسان‌ و از راه‌ آذربايجان‌ آغاز شد. وي‌ در اين‌ سفر با ابوسعد عبدالحريم‌ سمعانى‌ صاحب‌ كتاب‌ الانساب‌ در مرو ديدار كرد و همراه‌ او به‌ نيشابور و هرات‌ رفت‌ (ذهبى‌، المختصر، همانجا؛ ياقوت‌، همانجا؛ ابن‌ خلكان‌، 3/309؛ دانشنامه‌ ). ابن‌ عساكر در اين‌ سفر 4 ساله‌ در نيشابور، مرو، فزار، سرخس‌، ابيورد، طوس‌، بسطام‌، بيهق‌، دامغان‌، زنجان‌، تبريز، ري‌، اصفهان‌، حلوان‌ و همدان‌ حديث‌ گفت‌ و حديث‌ شنيد (ذهبى‌، سير، 20/555 - 556؛ سيوطى‌، 476) و كتاب‌ الاربعين‌ البلدانية را مشتمل‌ بر روايت‌ 40 حديث‌ از 40 محدث‌ در 40 شهر نوشت‌ (ياقوت‌، همان‌، 13/78؛ آلوارت‌، شم .(1466
سفرهاي‌ علمى‌ ابن‌ عساكر از 520ق‌ تا 533ق‌ به‌ درازا كشيد و سرانجام‌ با ره‌ آوردي‌ بى‌مانند از شنيده‌ها و نوشته‌هايى‌ در باب‌ روايات‌ و احاديث‌ چون‌ مسند احمد بن‌ حنبل‌ و مسند ابويعلى‌ موصلى‌ به‌ دمشق‌ بازگشت‌ (ذهبى‌، المختصر، همانجا؛ اسنوي‌، 2/216).
شمار مشايخ‌ او را در حديث‌ بالغ‌ بر 300 ،1مرد و بيش‌ از 80 زن‌ نوشته‌اند كه‌ بسياري‌ از آنان‌ از همان‌ دورة خردسالى‌ به‌ او اجازة روايت‌ داده‌ بودند (ياقوت‌، همان‌، 13/76؛ ذهبى‌، سير، 20/556 - 558). از اين‌ پس‌ (533 ق‌) دورة 40 سالة تأليف‌ و تصنيف‌ و فعاليتهاي‌ آموزشى‌ ابن‌ عساكر آغاز مى‌شود و تا واپسين‌ روزهاي‌ زندگى‌ او ادامه‌ مى‌يابد. تشكيل‌ و ترتيب‌ مجالس‌ املا، در فضائل‌ خلفا و فنون‌ ديگر كه‌ گاه‌ به‌ 408 مجلس‌ در يك‌ فن‌ مى‌رسيد، استخراج‌ مشايخ‌ استادان‌ خود از جمله‌ ابوغالب‌ بنائى‌، ابوالمعالى‌ عبدالله‌ بن‌ احمد حلوانى‌، ابوعبدالله‌ فراوي‌، ابوسعد سمعانى‌، ابوالحسن‌ سلمى‌ و تأليف‌ ديگر آثار از ثمرات‌ علمى‌ او در اين‌ دوره‌ است‌ (ياقوت‌، همان‌، 13/80 -82؛ ذهبى‌، همان‌، 20/562).
پايگاه‌ والاي‌ ابن‌ عساكر در مذهب‌ شافعى‌ و در حفظ و روايت‌ احاديث‌، از بزرگان‌ آن‌ زمان‌ چون‌ سلفى‌، ابن‌ ناصر سلامى‌، ابوموسى‌ مدينى‌ و ابوالعلاء عطار همدانى‌ فراتر مى‌رفت‌ (سيوطى‌، همانجا) و طالبان‌ علم‌ را از همة شهرها به‌ سوي‌ او مى‌كشيد.
شاگردان‌ و راويان‌ ابن‌ عساكر بسيار زياد و غالب‌ آنان‌ از فقيهان‌ رجال‌ حديث‌ در روزگار خود بوده‌اند (در اين‌ باره‌، نك: ذهبى‌، المختصر، همانجا، تذكره‌، 4/1328، 1329؛ ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، 8(1)/337؛ نعيمى‌، 1/101، 167، 182، 221، 283، 473، 2/154، 302، 441-442).
با وجود بى‌اعتنايى‌ ابن‌ عساكر به‌ حاكمان‌ و صاحبان‌ قدرت‌، نورالدين‌ زنگى‌ حكمران‌ شام‌ همواره‌ او را بزرگ‌ مى‌داشت‌ و علاوه‌ بر تشويق‌ و حمايتى‌ كه‌ از او در تأليف‌ تاريخ‌ دمشق‌ به‌ عمل‌ آورد، دارالحديث‌ نوريه‌ را كه‌ از نخستين‌ مركز تخصصى‌ در آموزش‌ حديث‌ بوده‌ است‌ (غنيمه‌، 147- 148)، براي‌ او تأسيس‌ كرد و رياست‌ آن‌ را به‌ وي‌ واگذاشت‌ (نعيمى‌، 1/100). پس‌ از درگذشت‌ نورالدين‌ (569ق‌)، صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ و بزرگان‌ دستگاه‌ او بر مقام‌ علمى‌ و مرتبة اجتماعى‌ ابن‌ عساكر ارج‌ نهادند و چون‌ درگذشت‌، قطب‌الدين‌ نيشابوري‌ قاضى‌ دمشق‌ با حضور صلاح‌الدين‌ بر جنازه‌اش‌ نماز خواند (ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، همانجا؛ ابن‌ خلكان‌، 3/311؛ ابن‌ كثير، همانجا).
آثار: بيشتر تأليفات‌ ابن‌ عساكر در زمينة حديث‌ و رجال‌ و تاريخ‌، و بالغ‌ بر 134 عنوان‌ است‌ (ياقوت‌، همان‌، 13/76-83؛ شهابى‌، 18) كه‌ از آن‌ ميان‌ دو كتاب‌ تاريخ‌ دمشق‌ و تبيين‌ كذب‌ المفتري‌... از شهرت‌ و اعتبار بيشتري‌ برخوردار است‌:
الف‌ - چاپى‌:
1. تاريخ‌ دمشق‌، با عنوان‌ مفصل‌ تاريخ‌ مدينة دمشق‌ حماها الله‌ و ذكر فضلها و تسمية من‌ حلّها من‌ الاماثل‌ او اجتاز بنواحيها من‌ وارديها و اهلها، از جامع‌ترين‌ كتابها در جغرافياي‌ تاريخى‌ و زندگى‌ نامة دانشمندان‌ به‌ ويژه‌ محدثان‌ و حافظان‌ حديث‌ شهر كهن‌ سال‌ دمشق‌ است‌ كه‌ پس‌ از تاريخ‌ نيشابور حاكم‌ نيشابوري‌ (د 412ق‌)، ذكر اخبار اصبهان‌ ابونعيم‌ اصفهانى‌ (د 430ق‌) و تاريخ‌ بغداد خطيب‌ بغدادي‌ (د 463ق‌) در تاريخ‌ شهرهاي‌ اسلامى‌ نوشته‌ شده‌ است‌. شيوة نگارش‌ و تدوين‌ تاريخ‌ دمشق‌ به‌ ترتيب‌ تاريخ‌ بغداد است‌ كه‌ ابن‌ عساكر مطالب‌ آن‌ را نزد مشايخ‌ بغداد و دمشق‌ كه‌ بعضاً از اصحاب‌ خطيب‌ بوده‌اند، خوانده‌ و شنيده‌ بود (مارگليوث‌، 166؛ شهابى‌، 20). كتاب‌ را پيش‌ گفتاري‌ است‌ مفصل‌ از پيشينة تاريخى‌ دمشق‌: پيدايش‌ و بنا و وجه‌ تسمية آن‌، اخبار وارده‌ در فضايل‌ دمشق‌ و شام‌ در احاديث‌ نبوي‌ و فتح‌ آن‌ به‌ دست‌ سپاه‌ اسلام‌، نقشة شهر دمشق‌، مساجد، كليساها، ديرها، دروازه‌ها و تاريخ‌ بناي‌ هر كدام‌، ذكر رودها و كاريزها، و زندگى‌ نامة پيامبران‌، خلفا، واليان‌، فقيهان‌، محدثان‌، قاضيان‌، قاريان‌، اديبان‌، شاعران‌ و راويانى‌ كه‌ از دمشق‌ و ديگر شهرهاي‌ ديار شام‌ چون‌ بيروت‌، رمله‌، حلب‌ و بعلبك‌ ديدار كرده‌اند (منجد، معجم‌ المورخين‌، 38-39؛ فروخ‌، 3/357). مؤلف‌ از نوشته‌هاي‌ پيشينيان‌ چون‌ احمد بن‌ معلى‌ (د 286ق‌) و ابن‌ حميد بن‌ ابى‌ العجائز بهره‌ برده‌ است‌ ( دانشنامه‌؛ شهابى‌، 18-20). زندگى‌ نامة رجال‌ را به‌ شيوة ابونعيم‌ در ذكر اخبار اصبهان‌ (1/77) با نام‌ احمد و از پيامبر اسلام‌ آغاز كرده‌ و زنان‌ محدثه‌ و شاعرة دمشق‌ و زنان‌ ناموري‌ را كه‌ از ديار شام‌ ديدار كرده‌اند، به‌ دنبال‌ آورده‌ است‌. حجم‌ مطالب‌ كتاب‌ كه‌ فاصلة زمانى‌ دورة پيش‌ از اسلام‌ تا سدة 6ق‌ را در برگرفته‌. به‌ 80 مجلد (هر مجلد در 10 جزء 20 برگى‌) رسيده‌ است‌ ( بستانى‌، 3/376). اين‌ حجم‌ عظيم‌، از آوردن‌ اساتيد بسيار و تكرار يك‌ موضوع‌ از طرق‌ مختلف‌ ناشى‌ شده‌ است‌ (مارگليوث‌، همانجا). تأليف‌ كتاب‌ در خلال‌ اقامت‌ در دمشق‌ و پيش‌ از سفر به‌ خراسان‌ آغاز شد و تا 549ق‌ كه‌ نورالدين‌ بر دمشق‌ دست‌ يافت‌، حدود 57 مجلد 10 جزئى‌ از آن‌ آماده‌ شده‌ بود، از آن‌ پس‌ با تشويق‌ نورالدين‌ باقى‌ ماندة كار، با سرعت‌ دنبال‌ شد و در 559 -560ق‌ يعنى‌ در 60 سالگى‌ مؤلف‌ قسمت‌ اعظم‌ كتاب‌ به‌ پايان‌ رسيد و عمادالدين‌ كاتب‌ در سفر اول‌ خود به‌ دمشق‌ (562 ق‌) 700 جزء از اين‌ كتاب‌ را ديد و بخشهايى‌ از آن‌ را نزد مؤلف‌ خواند. به‌ گفتة پسرش‌ قاسم‌ كه‌ پاكنويس‌ و ويرايش‌ آن‌ به‌ كوشش‌ او صورت‌ گرفت‌، تأليف‌ اين‌ كتاب‌ در 565ق‌ به‌ پايان‌ رسيده‌ است‌ (شهابى‌، 23-24). تاريخ‌ دمشق‌ در همان‌ زمان‌ مؤلف‌ شهرت‌ و اعتبار فراوان‌ يافت‌ و ابن‌ عساكر خود در دارالحديث‌ نوريه‌ و جامع‌ دمشق‌ به‌ تدريس‌ آن‌ پرداخت‌ و چون‌ درگذشت‌، قاسم‌ كار پدر را دنبال‌ كرد ( بستانى‌، همانجا).
پس‌ از درگذشت‌ ابن‌ عساكر، تاريخ‌ دمشق‌ همچنان‌ محل‌ مراجعة مورخان‌ و جغرافى‌ نويسان‌ و منبع‌ تدريس‌ حافظان‌ حديث‌ و دانشمندان‌ شافعى‌ بود. هنوز نيم‌ قرن‌ از تاريخ‌ تأليف‌ آن‌ نگذشته‌ بود كه‌ ياقوت‌ در تدوين‌ بزرگ‌ترين‌ معجم‌ جغرافيايى‌ خود به‌ ويژه‌ در مطالب‌ مربوط به‌ خطة شام‌ از آن‌ بهرة بسيار برد ( بلدان‌، 1/178، 388، 2/63، 64، 65، 3/98، جم). عبدالقادر رهاوي‌ (د 612 ق‌) مدتها در مدرسة ابن‌ حنبلى‌ دمشق‌ ماند و كتاب‌ را از آغاز تا انجام‌ به‌ خط خويش‌ نوشت‌ (نعيمى‌، 2/87). ابن‌ شداد در كتاب‌ الاعلاق‌ الخطيرة فى‌ ذكر امراء الشام‌ و الجزيرة در بخش‌ مربوط به‌ تاريخ‌ دمشق‌ از اين‌ كتاب‌ بهره‌ جست‌ (ص‌ 17، 25، 26، 27، 61، 73، 269، جم). قاسم‌ ابن‌ عساكر (د 600 ق‌)، ابوعمرو ابن‌ حاجب‌، قاسم‌ بن‌ محمد برزالى‌ هر كدام‌ ذيلى‌ بر تاريخ‌ دمشق‌ نوشتند و نيز قاسم‌ ابن‌ عساكر، كرم‌ بن‌ عبدالواحد صفار، ابوشامة مقدسى‌، احمد بن‌ عبدالدائم‌ مقدسى‌، ابن‌ منظور، شمس‌الدين‌ ذهبى‌، ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، عبدالرحمان‌ سيوطى‌، ابوالفتح‌ خطيب‌ و چند تن‌ ديگر آن‌ را خلاصه‌ كردند ( بستانى‌، همانجا). نسخه‌هاي‌ خطى‌ بسياري‌ از تاريخ‌ دمشق‌ در كتابخانه‌ها موجود است‌ از جمله‌: نسخه‌اي‌ در كتابخانة الازهر قاهره‌ به‌ شمارة 714 به‌ قرائت‌ و تصحيح‌ و اضافات‌ ابن‌ عساكر و پسرش‌ قاسم‌ كه‌ با وجود كاستى‌ از كهن‌ترين‌ نسخ‌ موجود است‌ (منجد، معجم‌ المورخين‌، 41-42؛ زيدان‌، 3/79) و نسخه‌اي‌ در ظاهرية دمشق‌ به‌ شماره‌هاي‌ 3367-3383 (منجد، همان‌، 39؛ زيدان‌، همانجا) و نيز نسخه‌هايى‌ در كتابخانه‌هاي‌ عراق‌، مغرب‌، تونس‌، تركيه‌، لندن‌، دوبلين‌، كمبريج‌، لنينگراد، ايالات‌ متحدة آمريكا و هند كه‌ هيچ‌ يك‌ كامل‌ نيست‌ (منجد، همان‌، 44-49).
بخشهاي‌ چاپ‌ شدة اين‌ اثر چنين‌ است‌: تاريخ‌ مدينة دمشق‌، السيرة النبوية، تحقيق‌ غزاوي‌، دمشق‌، 1404ق‌/1984م‌؛ قسم‌ اول‌ از مجلد دوم‌ با دو نقشه‌ از دمشق‌ قديم‌، تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، دمشق‌، 1954م‌؛ جلد 10 (حرف‌ باء)، تحقيق‌ دهمان‌، 1963م‌؛ (حرف‌ ع‌) تحقيق‌ نحاس‌، شهابى‌ و چند تن‌ ديگر، دمشق‌، 1978م‌؛ تهذيب‌ 7 بخش‌ با حذب‌ اسانيد از 1329ق‌ به‌ بعد توسط بدران‌ و پس‌ از او توسط عبيد؛ ولاة دمشق‌ فى‌ العهد السلجوقى‌، تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، دمشق‌، سپس‌ بيروت‌، 1975م‌؛ نورالدين‌ محمود بن‌ زنگى‌، تحقيق‌ اليسيف‌، دمشق‌، 1972م‌؛ على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ (ع‌)، تحقيق‌ محمد باقر محمودي‌، بيروت‌، 1975م‌؛ تراجم‌ النساء، تحقيق‌ محمد سكينة شهابى‌، دمشق‌، 1402ق‌/1981م‌؛ عبادله‌، دمشق‌، مجمع‌ اللغة، 1978م‌؛ زهري‌، تحقيق‌ قوچانى‌، دمشق‌، 1982م‌؛ معجم‌ بنى‌ امية، تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، بيروت‌، 1970م‌؛ حسين‌ بن‌ على‌ (ع‌) تحقيق‌ محمد باقر محمودي‌، بيروت‌، 1979م‌ (منجد، معجم‌ المخطوطات‌، 1/30، 2/30، 5/34، معجم‌ المورخين‌، 51 -52؛ شهابى‌، 18-20).
2. تبيين‌ كذب‌ المفتري‌ فيما نسب‌ الى‌ الامام‌ ابن‌ الحسن‌ الاشعري‌ (بيروت‌، دارالكتاب‌ العربى‌، چاپ‌ سوم‌، 1404ق‌/1984م‌)، در دفاع‌ از عقايد اشعريان‌ و در رد بر كتاب‌ مثالب‌ ابن‌ ابى‌ بشر الاشعري‌ تأليف‌ ابوعلى‌ حسن‌ بن‌ على‌ بن‌ ابراهيم‌ اهوازي‌ (د 446ق‌)، از مخالفان‌ عقايد اشعري‌. در اين‌ كتاب‌ علاوه‌ بر بيان‌ مناقب‌ اشعري‌ و رد بر مخالفان‌ او، شرح‌ حال‌ نزديك‌ به‌ 80 تن‌ از ائمة اشعري‌ تا زمان‌ مؤلف‌ آمده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ از زمان‌ تأليف‌ مورد توجه‌ علماي‌ شافعى‌ بوده‌ است‌ و همواره‌ طلاب‌ را به‌ مطالعة آن‌ تشويق‌ كرده‌اند. يافعى‌ كتاب‌ الشاش‌ المعلم‌ شاؤش‌ كتاب‌ الموهم‌ را با حذب‌ اسانيد و افزودن‌ 20 تن‌ ديگر از ائمة اشعري‌ در اختصار بر تبيين‌ نوشت‌ (3/395-396). خلاصه‌اي‌ از تبيين‌ توسط مرن‌1 در 1878-1879م‌ به‌ فرانسوي‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ GAL,) ؛ I/603 سركيس‌، 182).
3. الاربعون‌ فى‌ الجهاد، تحقيق‌ عبدالله‌ بن‌ يوسف‌، كويت‌.
4. كشف‌ المغطّا فى‌ فضل‌ الموطّا، در شرح‌ بر كتاب‌ الموطأ مالك‌ بن‌ انس‌، تحقيق‌ عزت‌ عطار، دمشق‌، 1954م‌.
5. مجلسان‌ من‌ مجالس‌ الحافظ فى‌ مسجد دمشق‌: مجلس‌ فى‌ ذم‌ من‌ لايعمل‌ بعلمه‌، مجلس‌ فى‌ ذم‌ قرناء السوء، مجلس‌ چهاردهم‌ و پنجاه‌ و سوم‌ از امالى‌ ابن‌ عساكر، به‌ اهتمام‌ محمد مطيع‌ در دمشق‌ به‌ سال‌ 1979م‌ چاپ‌ شده‌ است‌.
6. المعجم‌ المشتمل‌ على‌ ذكر اسماء شيوخ‌ الائمة النبل‌. ذهبى‌ اين‌ كتاب‌ را تلخيص‌ كرد و مطالبى‌ بر آن‌ افزود. اين‌ اثر به‌ كوشش‌ سكينة شهابى‌ در دمشق‌ (1980م‌) چاپ‌ شده‌ است‌.
ب‌ - خطى‌: 1. اخبار لحفظ القرآن‌؛ 2. الاربعون‌ الابدال‌ العوالى‌ (شهابى‌، 25)؛ 3. الاشراف‌ على‌ معرفة الاطراف‌، 3 جزء در ذكر اسانيد سنن‌ ابى‌ داوود، جامع‌ ترمذي‌ و نسائى‌ ( تذكر النوادر، 46-47، كحاله‌، 134- 135)؛ 4. الاطراف‌ ( الفهرس‌ التمهيدي‌، 57، 58؛ خديويه‌، 1/268)؛ 5. تبيين‌ الامتنان‌ بالامر بالاختتان‌ (همان‌، 1/278)؛ 6. تجريد السباعية (شهابى‌، 26)؛ 7. ترتيب‌ اسماء الصحابة الذين‌ اخرج‌ حديثهم‌ الامام‌ احمد بن‌ حنبل‌ فى‌ المسند على‌ ترتيب‌ حروف‌ المعجم‌ GAS,) )؛ I/506 8. الجزء الحادي‌ و الخمسون‌ من‌ الامالى‌ فى‌ الصوم‌ (شهابى‌، همانجا)؛ 9. حديث‌ اهل‌ حُرْدان‌ ( فهرس‌، 182)؛ 10. فضل‌ على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ (ع‌)، جزء 221 و 222 از امالى‌ (ظاهريه‌، عش‌، 88؛ همان‌، ريان‌، 2/672)؛ 11. فضل‌ يوم‌ عرفة (شهابى‌، همانجا)؛ 12. فضيلة ذكر الله‌ عزوجل‌ ( فهرس‌، 119)؛ 13. كتاب‌ الاربعين‌ البلدانية ( آلوارت‌، شم 1466 )؛ 14. المجلس‌ التاسع‌ عشر من‌ الامالى‌ فى‌ تحريم‌ الابنة (شهابى‌، همانجا)؛ 15. المجلس‌ الثانى‌ و الثلاثون‌ فى‌ التوبة من‌ الامالى‌ ( فهرس‌، 33)؛ 16. المجلس‌ السابع‌ و العشرون‌ بعد المائة فى‌ ذم‌ ذي‌ الوجهين‌ واللسانين‌ (همان‌، 103)؛ 17. المجلس‌ السابع‌ و الثلاثون‌ بعد المائة فى‌ سعة رحمةالله‌ عزوجل‌؛ 18. المجلس‌ الثامن‌ و الثلاثون‌ بعد المائة فى‌ نفى‌ التشبيه‌؛ 19. المجلس‌ التاسع‌ و الثلاثون‌ بعد المائة فى‌ صفات‌ الله‌ عزوجل‌؛ 20. المجلس‌ الثامن‌ و الثلاثون‌ بعدالمائتين‌، فى‌ فضل‌ سعد بن‌ ابى‌ وقاص‌؛ 21. المجلس‌ الثمانون‌ بعد المائتين‌ فى‌ فضل‌ عبدالله‌ بن‌ مسعود؛ 22. المجلس‌ الخامس‌ بعد الاربعمائة فى‌ فضل‌ شهر رمضان‌؛ 23. فضل‌ رجب‌، احتمالاً دو مجلس‌ از امالى‌ ( فهرس‌، 22، 364، 410، 419، 545)؛ 24. مدح‌ التواضع‌ و ذم‌ الكبر (ظاهريه‌، (ادب‌)، 2/202-203)؛ 25. المعجم‌ فى‌ تراجم‌ رجال‌ الكتب‌ الستة ( آربري‌، شم 2412 )؛ 26. معجم‌ اسماء شيوخ‌ المؤلف‌ ، TS) شم 2821 ؛ مركزي‌، 2/140-141).
افزون‌ بر آنچه‌ ذكر شد در حدود 100 نوشتة ديگر از آثار ابن‌ عساكر در منابع‌ گوناگون‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌ (نك: ياقوت‌، ادبا، 13/76-83؛ ذهبى‌، سير، 20/558 -562؛ ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، 8(1)/336؛ سيوطى‌، 475؛ شهابى‌، 25-27).
4. ابومحمد بهاءالدين‌ قاسم‌ بن‌ على‌ ابن‌ عساكر 527 -9 صفر 600ق‌/1133- 18 اكتبر 1203م‌)، فقيه‌، محدث‌ و مورخ‌ بزرگ‌ شافعى‌ كه‌ پس‌ از پدرش‌ برجسته‌ترين‌ چهرة علمى‌ اين‌ خاندان‌ به‌ شمار مى‌آيد و در نگارش‌ و جمع‌ و تدوين‌ بزرگ‌ترين‌ اثر پدر خود تاريخ‌ مدينة دمشق‌ سهمى‌ بسزا داشت‌ (منذري‌، 2/8 -9؛ ياقوت‌، همان‌، 13/73؛ ابن‌ خلكان‌، 3/311؛ ابن‌ كثير، 13/38؛ ذهبى‌، دول‌، 319) و به‌ گفتة پسرش‌ عمادالدين‌ على‌ بازنويسى‌ و ويرايش‌ اين‌ كتاب‌ به‌ سعى‌ و همت‌ او انجام‌ پذيرفت‌ (همو، سير، 21/410). در خردسالى‌ گذشته‌ از برخى‌ افراد خاندان‌ خود (سبكى‌، 8/352؛ ذهبى‌، همانجا). از ابوالفتح‌ نصرالله‌ بن‌ محمد مصّيصى‌ و ابوطالب‌ على‌ بن‌ عبدالرحمان‌ صوري‌ و نيز بسياري‌ از كسانى‌ كه‌ از پدرش‌ حديث‌ شنيده‌ بودند، همچون‌ عبدالرحمان‌ بن‌ عبدالله‌ ابن‌ حسن‌ بن‌ ابى‌ الحديد و ابوالدر ياقوت‌ الرومى‌ و ابوسعيد عبدالكريم‌ سمعانى‌ حديث‌ شنيد (ذهبى‌، تذكرة، 4/1368، سير، 21/406؛ منذري‌، 2/9).
قاسم‌ گذشته‌ از پدر از عالمان‌ و حافظانى‌ همچون‌ احمد بن‌ سَلامة حدّاد و ابوالغنائم‌ بن‌ عَلاّن‌ اجازة روايت‌ داشته‌ است‌ (منذري‌، همانجا؛ ذهبى‌، همان‌، 21/409). وي‌ در 555ق‌ حج‌ گزارد و در مكه‌ از ابوبكر احمد بن‌ مقرب‌ كرخى‌ و ابومنصور مسعود بن‌ حصين‌ و ابوالنجيب‌ عبدالقاهر سهروردي‌ و قطب‌الدين‌ ابومحمد انصاري‌ استماع‌ حديث‌ كرد (منذري‌، همانجا؛ ابن‌ فوطى‌، 4(4)/676؛ ذهبى‌، همان‌، 21/407، 410) و در مدينه‌، بيت‌المقدس‌ و مصر به‌ استماع‌ و روايت‌ حديث‌ پرداخت‌ و حدود 100 تن‌ از حافظان‌ حديث‌ كه‌ قاسم‌ تنها راوي‌ بسياري‌ از آنان‌ بود، از مشايخ‌ او به‌ شمار رفته‌اند (ابوشامه‌، 47؛ منذري‌، ذهبى‌، همانجاها).
شاگردان‌ قاسم‌ خود از دانشمندان‌ شافعى‌ و عالمان‌ حديث‌ بودند. ابوشامه‌ شهاب‌الدين‌ مقدسى‌، ابوالتقى‌ صالح‌ بن‌ شجاع‌ مُدْلِحى‌، احمد بن‌ سلامه‌ و مسلم‌ بن‌ علان‌ از او حديث‌ شنيده‌ و اجازة روايت‌ داشته‌اند (ابن‌ صابونى‌، 41؛ ذهبى‌، تذكرة، 4/1369؛ ابوشامه‌، همانجا). قاسم‌ را به‌ درستكاري‌ و امانت‌ در روايت‌، پارسايى‌ و خوش‌ خويى‌ و هوشمندي‌ و شناخت‌ متوسط در حديث‌ و تمايل‌ شديد به‌ ابوالحسن‌ اشعري‌ وصف‌ كرده‌اند (ذهبى‌، سير، 21/407- 408، تذكرة، 4/1368).
قاسم‌ پس‌ از درگذشت‌ پدر به‌ جانشينى‌ وي‌ عهده‌دار تدريس‌ در جامع‌ اموي‌ و دارالحديث‌ نورية دمشق‌ شد. پرهيز و پارسايى‌، او را از دريافت‌ حقوق‌ تدريس‌ باز مى‌داشت‌ و از باب‌ احتياط از آب‌ آنجا ننوشيد و وضو نساخت‌ و هر چه‌ او را مى‌رسيد، در اختيار دانشجويان‌ و تازه‌ واردان‌ مى‌نهاد (ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، 2/42-43؛ ذهبى‌، العبر، 4/314- 315).
آثار: 1. جزء فى‌ اخبار والده‌ الحافظ ابن‌ عساكر، تنها اثر چاپ‌ شدة او به‌ تحقيق‌ صلاح‌الدين‌ منجد، بيروت‌، 1980م‌؛ 2. الجامع‌ المستقصى‌ فى‌ فضائل‌ المسجد الاقصى‌ (اسنوي‌، 2/218؛ حاجى‌ خليفه‌، 1/574) يا فضائل‌ القدس‌ (ذهبى‌، سير، 21/407) يا فضائل‌ بيت‌المقدس‌ و يا فضل‌ المسجد الاقصى‌ (سبكى‌، 8/352؛ سيوطى‌، 487)، كه‌ ابن‌ فركاح‌ برهان‌الدين‌ ابراهيم‌ فزاري‌ (د 729ق‌) آن‌ را با عنوان‌ باعث‌ النفوس‌ الى‌ زيارة القدس‌ المحروس‌ (ازهريه‌، 5/556؛ نولدكه‌، 311 ؛ ريو، شم 1250 I/567-568,II/161; ؛ GAL,S, منجد، «المورخون‌»، 28، معجم‌ المورخين‌، 71) تلخيص‌ كرده‌ است‌؛ 3. منتخب‌ من‌ تاريخ‌ دمشق‌، گزيده‌اي‌ است‌ از تاريخ‌ بزرگ‌ دمشق‌ در 8 مجلد (ظاهريه‌، عش‌، 129؛ همان‌، ريان‌، 2/694؛ منجد، معجم‌ المورخين‌، همانجا)؛ 4. الجهاد (اسنوي‌، 2/218) يا فضائل‌ الجهاد (زركلى‌، 5/178). كتاب‌ در تشويق‌ مسلمانان‌ به‌ جهاد بر ضدّ مهاجمان‌ صليبى‌ و دفاع‌ از سرزمينهاي‌ اسلامى‌ نوشته‌ شده‌ است‌. مؤلف‌ تمامى‌ كتاب‌ را در 576ق‌ براي‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ خواند و آنگونه‌ كه‌ ذهبى‌ از قول‌ وي‌ آورده‌ است‌ ( سير، 21/411)، دعايى‌ كه‌ در آغاز و انجام‌ كتاب‌ براي‌ فتح‌ و استرداد بيت‌المقدس‌ كرده‌ بود، سرانجام‌ در 26 رجب‌ 583 در حضور او برآورده‌ شد؛ 5. ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌، كه‌ ناتمام‌ ماند (حاجى‌ خليفه‌، 1/294)؛ 6. فضائل‌ الحرم‌ (همو، 2/1275)؛ 7. فضل‌ زيارة الخليل‌ عليه‌ السلام‌ و موضع‌ قبره‌ و قبور ابنائه‌ الكرام‌ (زركلى‌، همانجا)، كه‌ گويا بخشهايى‌ از كتاب‌ فضل‌ المسجد الاقصى‌ است‌؛ 8. فضل‌ المدينة (سبكى‌، 8/352) يا الانباء المبينة فى‌ فضل‌ المدينة يا فضائل‌ المدينة. اين‌ اثر مفقود است‌، اما رودانى‌ صاحب‌ صلة الخلف‌ آن‌ را روايت‌ كرده‌ است‌ (منجد، معجم‌ المورخين‌، همانجا؛ سخاوي‌، 274؛ حاجى‌ خليفه‌، 2/1278)؛ 9. مجالس‌، كه‌ همان‌ امالى‌ قاسم‌ است‌ (ذهبى‌، تذكرة، 4/1368؛ سبكى‌، همانجا)؛ 10. كتاب‌ فى‌ من‌ حدّث‌ بمدائن‌ الشام‌ و قراها (ذهبى‌، سير، 21/407)؛ 11. كتاب‌ المناسك‌ و نيز موافقات‌ و ابدال‌ و سباعيات‌ كه‌ از مستخرجات‌ حديثى‌ او بوده‌ است‌ (همانجا).
5. ابومنصور فخرالدين‌ عبدالرحمان‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ (550 - 620ق‌/1155-1223م‌)، فقيه‌ و محدث‌ معروف‌ شام‌ كه‌ به‌ ديانت‌ و دانش‌ و كثرت‌ عبادت‌ شهرت‌ داشت‌. از اعمام‌ خود (صائن‌الدين‌ و ابوالقاسم‌ على‌) و حسان‌ زيات‌ و ابوالمعالى‌ ابن‌ صابر حديث‌ شنيد و از شاگردان‌ زبدة درس‌ فقه‌ قطب‌الدين‌ نيشابوري‌ بود كه‌ دختر او را به‌ زنى‌ گرفت‌ و پس‌ از مرگ‌ استاد (578 ق‌) به‌ جاي‌ او در مدرسة جاروخية دمشق‌ به‌ تدريس‌ پرداخت‌ (نعيمى‌، 1/84؛ ابن‌ كثير، 13/101). چندگاهى‌ در مدارس‌ تقويه‌، عذراويه‌، عزيزية دمشق‌ و صلاحية ناصريه‌ در قدس‌ تدريس‌ كرد و بزرگان‌ علمى‌ شام‌ در حلقة درس‌ او شركت‌ مى‌كردند. پيشنهاد ملك‌ عادل‌ را مبنى‌ بر قبول‌ قضاي‌ دمشق‌ نپذيرفت‌ و به‌ سبب‌ انتقاد از ميگساري‌ ملك‌ معظم‌ پسر و جانشين‌ او از تدريس‌ در مدرسة تقوية دمشق‌ بر كنار شد و تنها در جاروخيه‌ و دارالحديث‌ نوريه‌ تدريس‌ مى‌كرد و آثاري‌ در فقه‌ و حديث‌ تأليف‌ كرد (اسنوي‌، 2/219-220؛ قنوجى‌، 3/104؛ ابن‌ كثير، 13/101). شيخ‌ عزالدين‌ ابن‌ عبدالسلام‌، زكى‌ برزالى‌، ضياء مقدسى‌ و تاج‌ عبدالوهاب‌ بن‌ زين‌ الامناء از شاگردان‌ فقه‌ و حديث‌ و راويان‌ او بوده‌اند (نعيمى‌، 1/84 - 85؛ ابن‌ عماد، 5/92-93).
از ديگر افراد مشهور خاندان‌ ابن‌ عساكر مى‌توان‌ از ابوعبدالله‌ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ هبةالله‌ برادر كوچك‌ ابن‌ عساكر معروف‌ كه‌ چندي‌ قاضى‌ دمشق‌ بود (ابن‌ طولون‌، 168)؛ ابوالمظفر عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ هبةالله‌ (549 -591ق‌) مدرس‌ مدرسة تقوية دمشق‌؛ ابوالفضل‌ تاج‌ الامناء احمد بن‌ محمد بن‌ حسن‌ (542 -610ق‌) مؤلف‌ الانس‌ فى‌ فضل‌ القدس‌ (سبكى‌، 7/70؛ ابن‌ كثير، 13/66؛ نعيمى‌، 2/302؛ ابن‌ عماد، 5/40)؛ ابوالقاسم‌ عمادالدين‌ على‌ بن‌ قاسم‌ بن‌ على‌ (581 -616ق‌) كه‌ آخرين‌ فرد از طبقة محدثان‌ شام‌ بود كه‌ پيش‌ از حملة مغول‌ به‌ خراسان‌ رفت‌ و اظهار تشيع‌ مى‌كرد (ابن‌ عماد، 5/69، 70)؛ ابوالبركات‌ زين‌ الامناء حسن‌ بن‌ محمد (544 -627ق‌) ملقب‌ به‌ سجاد، خزانه‌دار و ناظر موقوفات‌ دمشق‌ (ابن‌ كثير، 13/127، 128؛ اسنوي‌، 2/220؛ نعيمى‌، 1/104، 105)؛ زين‌ الامناء تاج‌الدين‌ عبدالوهاب‌ بن‌ ابى‌ البركات‌ (د 660ق‌) و پسرش‌ امين‌الدين‌ ابواليمن‌ عبدالصمد (د 680ق‌) از مدرسان‌ مدرسة نوريه‌ (قنوجى‌، 3/104؛ نعيمى‌، 1/85)؛ ابوعبدالله‌ العز محمد بن‌ احمد بن‌ محمد معروف‌ به‌ نَسّابه‌ (د 643 ق‌)؛ ابوالفتح‌ حسن‌ بن‌ على‌ بن‌ حسن‌ (د 601ق‌)؛ ابوالحسين‌ هبةالله‌ بن‌ احمد بن‌ محمد (د 619ق‌)؛ ابوبكر محمود بن‌ احمد بن‌ محمد (د 629ق‌)؛ ابونصر عبدالرحيم‌ بن‌ محمد (د 631ق‌)؛ ابوالعباس‌ فضل‌ بن‌ احمد بن‌ محمد (631 ق‌)؛ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ على‌ از نوادگان‌ ابن‌ عساكر و پسر او عمر ابن‌ محمد بن‌ حسن‌ بن‌ على‌؛ محمد بن‌ اسماعيل‌ بن‌ عثمان‌ بن‌ مظفر بن‌ هبةالله‌ (ابن‌ عماد، 5/331)؛ بدرالدين‌ محمد بن‌ حسين‌ بن‌ على‌ بن‌ قاسم‌ ابن‌ على‌؛ شرف‌الدين‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ هبةالله‌ بن‌ احمد بن‌ محمد؛ شيخ‌ فخرالدين‌ اسماعيل‌ بن‌ نصرالله‌ بن‌ احمد بن‌ محمد؛ مظفر بن‌ محمود بن‌ احمد بن‌ محمد و پسر او قاسم‌ بن‌ مظفر (نك: سبكى‌، 7/70، 71؛ ابن‌ عماد، 5/40، 226) نام‌ برد.
مآخذ: ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، 1358ق‌؛ ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، مرآة الزمان‌، حيدرآباد دكن‌، 1370ق‌/1951م‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ شداد، محمد، الاعلاق‌ الخطيرة، به‌ كوشش‌ سامى‌ الدهان‌، دمشق‌، 1375ق‌/1956م‌؛ ابن‌ صابونى‌، محمد، تكملة اكمال‌ الاكمال‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ جواد، عراق‌، 1377ق‌/1957م‌؛ ابن‌ طولون‌، محمد، قضاة دمشق‌، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌، منجد، دمشق‌، 1956م‌؛ ابن‌ عماد حنبلى‌، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، 1351ق‌؛ ابن‌ فوطى‌، عبدالرزاق‌، مجمع‌ الا¸داب‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ جواد، دمشق‌، 1967م‌؛ ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، ابوبكر، طبقات‌ الشافعية، به‌ كوشش‌ عبدالعليم‌ خان‌، حيدرآباد دكن‌، 1399ق‌/1979م‌؛ ابن‌ كثير، البداية؛ ابوشامه‌، عبدالرحمان‌، الذيل‌ على‌ الروضتين‌، به‌ كوشش‌ محمد زاهد كوثري‌، قاهره‌، 1947م‌؛ ابو نعيم‌ اصفهانى‌، احمد، ذكر اخبار اصبهان‌، به‌ كوشش‌ ددرينگ‌، ليدن‌، 1931م‌؛ ازهريه‌، فهرست‌؛ اسنوي‌، عبدالرحيم‌، طبقات‌ الشافعية، به‌ كوشش‌ جبوري‌، بغداد، 1391ق‌/1971م‌؛ بستانى‌؛ تذكرة النوادر من‌ المخطوطات‌ العربية، حيدرآباد دكن‌، 1350ق‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ خديويه‌، فهرست‌؛ دانشنامه‌؛ ذهبى‌، محمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن‌، 1333-1334ق‌؛ همو، دول‌ الاسلام‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ همو، سير اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و ديگران‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ همو، العبر، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، كويت‌، 1963م‌؛ همو، المختصر المحتاج‌ اليه‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلمية؛ زركلى‌، اعلام‌؛ زيدان‌، جرجى‌، تاريخ‌ آداب‌ اللغة العربية، قاهره‌، دارالهلال‌؛ سبكى‌، عبدالوهاب‌، طبقات‌ الشافعية الكبري‌، به‌ كوشش‌ محمود طناحى‌ و ديگران‌، قاهره‌، 1383ق‌/1964م‌؛ سخاوي‌، محمد، الاعلان‌ بالتوبيخ‌، به‌ كوشش‌ فرانتس‌ روزنتال‌، بغداد، 1382ق‌/1963م‌؛ سركيس‌، يوسف‌ اليان‌، معجم‌ المطبوعات‌ العربية و المعربة، قاهره‌، 1346ق‌/1928م‌؛ سيوطى‌، طبقات‌ الحفاظ، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ شهابى‌، سكينه‌، مقدمه‌ و حاشيه‌ بر تاريخ‌ مدينة دمشق‌ (تراجم‌ النساء)، دمشق‌، 1402ق‌/1981م‌؛ ظاهريه‌، خطى‌، (تاريخ‌)، ريان‌؛ همان‌، عشق‌؛ همان‌، (ادب‌)؛ همان‌، (مجاميع‌)؛ غنيمه‌، عبدالرحيم‌، تاريخ‌ دانشگاههاي‌ بزرگ‌ اسلامى‌، ترجمة نورالله‌ كسائى‌، تهران‌، 1364ش‌؛ فروخ‌، عمر، تاريخ‌ الادب‌ العربى‌، بيروت‌، 1984م‌؛ الفهرس‌ التمهيدي‌ للمخطوطات‌ المصورة...، قاهره‌، 1948م‌؛ فهرس‌ مجاميع‌ المدرسة العمرية فى‌ دارالكتب‌ الظاهرية بدمشق‌، به‌ كوشش‌ ياسين‌ محمد سواس‌، كويت‌، 1408ق‌/1987م‌؛ قنوجى‌، صديق‌، ابجد العلوم‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلمية؛ كحاله‌، عمررضا، المنتخب‌ من‌ مخطوطات‌ المدينة المنورة، دمشق‌، 1393ق‌/1973م‌؛ مارگليوث‌، د. س‌.، دراسات‌ عن‌ المورخين‌ العرب‌، ترجمة حسين‌ نصار، بيروت‌، دارالثقافة؛ مركزي‌، ميكروفيلمها؛ منجد، صلاح‌الدين‌، معجم‌ المخطوطات‌ المطبوعة، بيروت‌، 1978، 1980، 1981، 1982م‌؛ همو، معجم‌ المورخين‌ الدمشقيين‌، بيروت‌، 1398ق‌؛ همو، «المورخون‌ الدمشقيون‌ و آثار هم‌ المخطوطة»، مجلة معهد المخطوطات‌ العربية، 1375ق‌/1956م‌، ج‌ 2(1)؛ منذري‌، عبدالعظيم‌، التكملة لوفيات‌ النقلة، به‌ كوشش‌ بشار عواد معروف‌، بيروت‌، 1984م‌؛ نعيمى‌ دمشقى‌، عبدالقادر، الدارس‌ فى‌ تاريخ‌ المدارس‌، به‌ كوشش‌ جعفر الحسنى‌، دمشق‌، 1367ق‌/1948م‌؛ ياقوت‌، ادبا؛ همو، بلدان‌؛ نيز:
Ahlwardt; Arberry; GAL,S; GAS; N N ldeke, Th., X Die arabishchen Handschriften Spitta, s n , ZDMG, Leipzig, 1889, vol. XL; Rieu, Ch., Supplement to the Catalogue of the Arabic Manuscripts of the British Museum, London, 1894; TS.
نورالله‌ كسائى‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1516
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست