اِبْنِ عَريف، ابوالعباس احمد بن محمد بن موسى بن عطاءالله صَنهاجى،
فقيه، محدث و صوفى مشهور اندلسى (481- صفر 536ق/ 1088- سپتامبر 1141م). اصل
او از قبيلة صنهاجه و خود از مردم المريه بود. پدر وي اهل طنجه بود (ابن
ابار، المعجم، 18) و گفتهاند كه او را از آن روي «عريف» ناميدهاند كه در
آنجا رئيس پاسبانان شب (صاحب حرس الليل) بوده است (ابن زيارت، 97). ابن
عريف را پدرش در آغاز نوجوانى به سبب تنگى معيشت نزد جولايى به شاگردي
گماشت، اما او از هر كاري جز قرائت قرآن و مطالعة كتاب بيزار بود، سرانجام
پدرش ناچار با اشتغال او به كسب علم موافقت كرد. ابن عريف در المريه به
آموزش قرآن و فقه و حديث پرداخت، سپس به تحقيق در وجوه قرائات و جمع
روايات همت گماشت و در علوم ادبى از كتاب الفصوص فى اللغات و الاخبار
تأليف صاعدبن حسن ربعى بهرهور شد (ابن ابار، همان، 19؛ آسين پالاسيوس، .(2
وي از ابوخالد يزيد و جمعى از محدثان معروف زمان خود حديث شنيده و روايت
كرده است (ابن بشكوال، 1/81) و با كسانى چون ابوعلى ابن سُكَّرة صدفى،
ابوالحسن بَرجى، محمد بن حسن لَمغانى، ابوبكر عبدالباقى بن محمد بن
بُريال، محمد بن يحيى بن فَرّاء و ابوعمر احمد بن مروان بن يُمْنالش زاهد
مصاحبت داشته است (ذهبى، 20/111-112). گفتهاند كه از دست ابوبكر عبدالباقى
بن محمد حِجاري آخرين مصاحب ابوعمر طَلَمَنكى خرقه پوشيده است (همو،
20/113).
جزئيات طريقة صوفيانة ابن عريف دقيقاً بر ما روشن نيست. همين قدر مىدانيم
كه شهر المريه در آن هنگام از مراكز مهم تصوف در اندلس بوده و آراء عرفانى
مكتب ابن مَسرّه (ه م) طى دو قرن در جنوب اسپانيا رواج تمام يافته بود.
بنابراين احتمالاً او از مكتب ابن مسره متأثر بوده و به گفتة پالنثيا از
كتاب محاسن المجالس تأليف ابن عريف چنين برمىآيد كه طريقت شاذليه با
افكار وي بىارتباط نبوده است (ص 369). در ميان پيروان او مىتوان از كسانى
همچون ابوبكر بن رزق و ابومحمد ابن دي النون و ابوالعباس اَنْدَرَشى نام
برد كه از دست او خرقه پوشيدهاند (ذهبى، همانجا) و ابوعبدالله غزّال كه
شيخ محيىالدين ابن عربى بود و ابوالربيع كفيف مارقى از مريدان او بودهاند
(ابن عربى، 3/385؛ ابن زيات، همانجا؛ جامى، 530 -531).
روايتى كه جامى (همانجا) در ترجمة احوال ابن عريف دربارة ملاقات ابن عربى
با او آورده است، درست نيست و جامى را در نقل روايت سهوي روي داده است،
زيرا ولادت ابن عربى سالها بعد از وفات ابن عريف بوده است. اين شخص بايد
ابوالعباس عريبى بوده باشد كه از مشايخ معروف اندلس و از استادان ابن
عربى بوده است. نام او را جامى، ابوالعباس «العريفى» خوانده و به همين
صورت در نفحات الانس نقل كرده است. بين ابن عريف و قاضى عياض بن موسى
يَحْصُبى مكاتباتى بوده است (ابن خلكان، 1/169). گفتهاند كه او 7 نوع خط
مىنوشت كه هيچ يك به ديگري شبيه نبود (ضبى، 154- 155). موسى ابن مَسدي،
احتمالاً آخرين مصاحب او، گويد كه ابن عريف به سبب كمالاتش مورد حسادت
قرار گرفت، تا آنكه از او نزد سلطان مرابطى مراكش يعنى على بن يوسف
تاشفين سعايت نمودند و سلطان را از بالا گرفتن كار او بيمناك كردند (ذهبى،
همانجا). برخى گفتهاند كه ابن اسود، قاضى المريه، نزد سلطان از او سعايت
كرد (ابن زيات، 97). بعضى ديگر گروهى از فقهاي شهر را در اين كار دخيل
دانستهاند (ابن ابار، همانجا)، اما چنين به نظر مىرسد كه چون روز به روز بر
شمار پيروان وي افزوده مىشد و مردم براي شنيدن كلام و مواعظ او ازدحام
مىكردند، سلطان دچار هراس شد و گمان برد كه بر او خروج خواهد كرد. از اين رو
او را به مراكش احضار نمود (ذهبى، 20/112-113؛ يافعى 3/267؛ جامى، 530).
همزمان با احضار ابن عريف، محمد بن حسين ميورقى از غرناطه و ابوالحكم ابن
برّجان از اشبيليه به مراكش احضار شدند (ابن ابار، همانجا). دربارة چگونگى
وفات ابن عريف اختلاف است. به گفتة ابن زيات وقتى كه به مراكش رسيد،
نظر سلطان دربارة او تغيير كرده بود و از اين رو او را با احترام پذيرفت و به
درخواست خودش وي را آزاد گذاشت تا به هر جا كه مىخواهد برود، اما در اين
احوال ابن اسود قاضى او را به وسيلة بادمجان مسموم و هلاك كرد. وقتى كه
سلطان از اين واقعه آگاه شد، دستور داد كه ابن اسود را كه به سوس اقصى
رفته بود، مسموم كنند (ص 98)، اما برخى وفات او را قبل از رسيدن به مراكش
و بعضى پس از رسيدن به مراكش، بىآنكه به مسموم شدن او اشاره كنند،
دانستهاند (يافعى، جامى، همانجاها). شاگرد نزديك او ابوعبدالله غزّال مرگ او
را طبيعى و پيش از حركت به سوي مراكش و در بندر سبته مىداند (نك: ابن
ابار، المعجم 20؛ آسين پالاسيوس، .(7 برخى نيز گفتهاند كه سلطان مرابطى
مراكش او را پنهانى به قتل رساند (ذهبى، 20/113).
به هر حال به سبب وجود ارتباط ميان ابن عريف و قيام كنندگان معروف به
مريدين، بر ضد مرابطون مراكش، مىتوان علت نگرانى سلطان مراكش را نسبت به
شهرت و محبوبيت روزافزون ابن عريف دريافت (نك: ابن خطيب، اعمال الاعلام،
248-249). برخى از محققان اثر دعوت ابن عريف و طريقة صوفيانة او را در قيام
مريدين برضد مرابطون به رهبري ابن قسى قطعى مىدانند (پالنثيا، 371). ابن
عريف پس از وفات در روضة قاضى موسى بن احمد صَنهاجى در كنار مسجد قديم
مراكش مدفون شد (سلاوي، 2/76). مَقري تلمسانى قبر او را در 1010ق/1601م در
مراكش زيارت كرده و ديده است كه بسياري از مردم آنجا به او تبرك مىجسته
و در طلب باران از تربت او ياري مىخواستهاند (3/229- 230).
آثار: دربارة آثار و تأليفات او گفتهاند هنگامى كه از سوي سلطان مرابطى به
مراكش احضار شد، از وحشت، تمام نوشتههاي خود را در دريا غرق كرد (ذهبى،
20/113)، اما اينك اين آثار از او در دست است:
1. محاسن المجالس. متن اين كتاب همراه با ترجمة آن به زبان فرانسوي، با
تحقيقات و مقدمهاي در شرح حال ابن عريف به كوشش آسين پالاسيوس در 1933م
در پاريس به چاپ رسيده است. به گفتة پالنثيا (ص 369) ابن عريف در اين
كتاب اصول طريقة جديدي را در تصوف بيان مىكند كه اثر آن در طريقت شاذليه
و به نحو واضحتري در طريقة ابن عبّاد رُندي ديده مىشود. ابن دهاق، دانشمند
و عارف مشهور اندلسى اين كتاب را شرح كرده بود (نك: ابن خطيب، الاحاطة،
1/334). محاسن المجالس به زبان انگليسى نيز ترجمه شده است.
2. من رسائل ابن العريف الى اصحاب ثورة المربدين فى الاندلس. اين رساله
به وسيلة نويايسوعى در مجلة الابحاث، بيروت، ج 27 (1978- 1979م) به چاپ
رسيده است.
3. قطعاتى از اشعار صوفيانة ابن عريف در تأليفات كسانى چون ضبّى (ص 155)،
ابن زيّات (ص 97، 99-101)، ابن حلّكان (1/169)، ابن ابّار ( المقتضب، 70) و
مقري (3/229، 4/319، 5/597) ديده مىشود و مجموعهاي از آنها در كتابخانة برلين
( آلوارت، شم نگهداري مىشود.
4. نسخهاي از رسالهاي با عنوان محاسن الكلام به نام او در كتابخانة اوقاف
در بغداد موجود است (طلس، 294).
علاوه بر اينها، ابن عباد رندي (1/73) كتابى به نام مفتاح السعادة و منهاج
سلوك طريق الارادة به او نسبت مىدهد. حاجى خليفه (2/1591) به كتابى با
عنوان المجالس فى الحديث و بغدادي ( هديه، 1/83، ايضاح، 2/497) به كتابى
با عنوان مطالع الانوار و منابع الاسرار از آثار او اشاره مىكنند.
مآخذ: ابن ابار، محمد، المعجم، مادريد، 1885م؛ همو، المقضب، به كوشش ابراهيم
ابياري، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن بشكوال، خلف، الصلة، قاهره، 1966م؛ بن
خطيب، محمد، الاحاطة فى اخبار غرناطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره،
1375ق/1955م؛ همو، اعمال الاعلام، به كوشش لوي پرووانسال، بيروت، 1956م؛
ابن خلكان، وفيات؛ ابن زيات، يوسف، التشوّف الى رجال التصوّف، به كوشش
آدولف فور، رباط، 1958م؛ ابن عباد رُندي، محمد، غيث المواهب العلية فى شرح
الحكم العطائية، به كوشش عبدالحليم محمود و محمود بن شريف، قاهره، 1380ق؛
ابن عربى، محمد، الفتوحات المكية، قاهره، 1392ق/1972م؛ بغدادي، هديه؛ همو،
ايضاح؛ پالنثيا، آنخل گنثالث، تاريخ الفكر الاندلسى، ترجمة حسين مؤنس،
قاهره، 1955م؛ جامى، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش مهدي توحيدي پور،
تهران، 1336ش؛ حاجى خليفه، كشف؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش
شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، 1405ق/1985م؛ سلاوي، احمد،
الاستقصاء، به كوشش جعفر ناصري و محمد ناصري، قاهره، 1954؛ ضبى، احمد، بغية
الملتمس، مادريد، 1884م؛ طلس، محمد اسعد، الكشاف عن مخطوطات خزائن كتب
الاوقاف، بغداد، 1372ق/1953م؛ مقري تلمسانى، احمد، نفح الطيب، به كوشش
احسان عباس، بيروت، 1388ق/1968م؛ يافعى، عبدالله، مراةالجنان، حيدرآباد،
1338ق؛ نيز:
Ahlwardt; Asin Palacios, Miguel, Mah ? s / n al - Maj ? lisd' Ibn al - Ar ] f,
Paris, 1933.
حسين لاشىء
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا