responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1464
ابن عايشه، ابوجعفر
جلد: 4
     
شماره مقاله:1464


ابْن‌ِ عايِشه‌، ابوجعفر محمد، موسيقى‌دان‌ و خوانندة نيمة اول‌ سدة 2ق‌/8م‌. وي‌ به‌ سبب‌ نام‌ مادرش‌ عايشه‌، به‌ ابن‌ عايشه‌ معروف‌ شده‌ است‌ و بدخواهانش‌ به‌ او ابن‌ عاهة الدار (خانه‌ خراب‌ كن‌) مى‌گفته‌اند (ابوالفرج‌، 2/203). نام‌ پدرش‌ به‌ درستى‌ معلوم‌ نيست‌، ولى‌ احتمال‌ داده‌اند كه‌ جعفر بوده‌ است‌ (همانجا). ابوالفرج‌ اصفهانى‌ به‌ نقل‌ از عبيدالله‌ پسر وي‌ مى‌گويد: وليد بن‌ يزيد يا وليد ثانى‌ يازدهمين‌ خليفة اموي‌ (حك 125-126ق‌/743-744م‌) از ابن‌ عايشه‌ دربارة پدرش‌ و اينكه‌ چرا او را به‌ نام‌ مادرش‌ مى‌خوانند، سؤال‌ كرد و او پاسخ‌ داد: «مادرم‌ آرايشگري‌ بود كه‌ به‌ خانة بزرگان‌ مدينه‌ مى‌رفت‌ و مرا همراه‌ خود مى‌برد، آنان‌ وقتى‌ مزد مادرم‌ را مى‌دادند، مبلغى‌ هم‌ بدان‌ مى‌افزودند و مى‌گفتند اين‌ هم‌ سهم‌ پسر عايشه‌. اين‌ است‌ كه‌ من‌ به‌ ابن‌ عايشه‌ مشهور شدم‌» (همانجا).
تاريخ‌ و محل‌ تولد ابن‌ عايشه‌ مشخص‌ نيست‌، ولى‌ مادرش‌ از موالى‌ كثير بن‌ صلت‌ كِندي‌ حليف‌ قريش‌ يا به‌ قولى‌ از موالى‌ مُطّلب‌ بن‌ ابى‌ وداعه‌ (همانجا) يا وداعة سهمى‌ (نويري‌، 4/280) بود. تاريخ‌ درگذشت‌ او را حدود 100ق‌/718م‌ ذكر كرده‌اند (زركلى‌، 6/179؛ عاملى‌، 75)، ولى‌ صحيح‌ به‌ نظر نمى‌رسد، زيرا به‌ گفتة ابوالفرج‌ اصفهانى‌ هنگامى‌ كه‌ ابن‌ عايشه‌ در مجلس‌ وليد بن‌ يزيد حضور يافت‌ و مَعبَد و مالك‌ دو موسيقى‌دان‌ بزرگ‌ آن‌ زمان‌ نيز حضور داشتند، در عنفوان‌ جوانى‌ بود (ابوالفرج‌، 2/210-211) و چون‌ به‌ قرينة خطاب‌ «اي‌ اميرالمؤمنين‌» به‌ وليد توسط معبد (همو، 2/211) معلوم‌ مى‌شود كه‌ وليد در آن‌ وقت‌ خليفه‌ بوده‌ است‌، به‌ اين‌ نتيجه‌ مى‌رسيم‌ كه‌ سال‌ 100ق‌ بايد سال‌ تولد ابن‌ عايشه‌ باشد، نه‌ درگذشت‌ او. بنابراين‌ احتمال‌ دارد با در نظر گرفتن‌ اخبار مربوط به‌ درگذشت‌ او در زمان‌ وليد ( 2 EI)، چنانكه‌ در الموسوعة العربية (1/21) نيز آمده‌ است‌، وي‌ در 125ق‌/743م‌ درگذشته‌ باشد.
ابن‌ عايشه‌ موسيقى‌ را در مدينه‌ از استادانى‌ چون‌ معبد و مالك‌ (نويري‌، 4/281) و به‌ قولى‌ جميله‌ (فامر، 162) فراگرفت‌ و چون‌ معبد شاگرد نشيط فارسى‌ (همو، 115) و جميله‌، پرورش‌ يافتة سائب‌ خاثر ايرانى‌ (همو، 112-113) بود، مى‌توان‌ گفت‌ به‌ طور غيرمستقيم‌ فرهنگ‌ و هنر ايران‌ در شكوفايى‌ استعداد او سهم‌ بسزايى‌ داشته‌ تا آنجا كه‌ به‌ زودي‌ همانند استادان‌ خود به‌ اوج‌ شهرت‌ رسيد و سالها بعد از او هنرمندان‌ بزرگى‌ مانند اسحاق‌ موصلى‌ (د رمضان‌ 235ق‌/850م‌) و ابوايوب‌ مدنى‌ كتابهايى‌ دربارة او نوشتند (ابن‌ نديم‌، 158، 165). به‌ روايت‌ يونس‌ِ كاتب‌، نخستين‌ نويسندة متون‌ موسيقى‌ عرب‌، ابن‌ عايشه‌ مثل‌ بسياري‌ از موسيقى‌دانان‌ آن‌ روزگار يا به‌ عبارت‌ صحيح‌تر بنابر آنكه‌ اقتضا مى‌كرد، نوازنده‌ خواننده‌ هم‌ باشد، عود نيز مى‌نواخت‌ (ابوالفرج‌، 2/205)، ولى‌ در خواندن‌ آواز ماهرتر بود، به‌ ويژه‌ كه‌ با صداي‌ بسيار خوش‌ شنوندگان‌ را بيشتر تحت‌ تأثير قرار مى‌داد (همانجا؛ عاملى‌، 76).
هنر اصلى‌ ابن‌ عايشه‌ بديهه‌ خوانى‌ و انتخاب‌ مايه‌هاي‌ جالب‌ توجه‌ و برداشتهاي‌ عالى‌ (ابتداء) بود. بدين‌ جهت‌ به‌ «حسن‌ ابتداء» او مثل‌ مى‌زدند و وقتى‌ كسى‌ در آواز برداشت‌ خوبى‌ مى‌كرد، مى‌گفتند «كأنّه‌ ابتداء ابن‌ عائشة» (شيخانى‌، 31).
ابن‌ عايشه‌ به‌ اقتضاي‌ هنر متعالى‌ خوش‌ خوانى‌، داراي‌ طبع‌ بسيار حساس‌ و زودرنجى‌ بود. بدين‌ جهت‌ اگر به‌ او مى‌گفتند بخوان‌، ديگر ابداً نمى‌خواند و يا اگر در ضمن‌ اينكه‌ مى‌خواند، ستايشى‌ مى‌كردند، بى‌درنگ‌ از خوانندگى‌ دست‌ مى‌كشيد. در عوض‌ بسيار خوش‌ مشرب‌ و مجلس‌آرا و خوش‌ قلب‌ بود (همو، 32) و ضمن‌ داشتن‌ صداي‌ شيرين‌ و دل‌انگيز خوش‌ سيما نيز بود ( الموسوعة، 1/21).
از هنرمندي‌ يا هنرنمايى‌ ابن‌ عايشه‌ داستانهايى‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ احتمال‌ دارد به‌ مرور زمان‌ ساخته‌ و پرداخته‌ و آميخته‌ به‌ گزافه‌ شده‌ باشد. به‌ عنوان‌ مثال‌ گفته‌اند براي‌ وليد بن‌ يزيد به‌ قدري‌ خوب‌ خواند كه‌ او تمام‌ لباسهاي‌ خود را با هزار دينار به‌ ابن‌ عايشه‌ داد (ابوالفرج‌، 2/226). يا نوشته‌اند يكى‌ از ياران‌ ابن‌ عايشه‌ او را در موسم‌ حج‌ ديد كه‌ متحير ايستاده‌ است‌. از او علت‌ را پرسيد. جواب‌ داد در اين‌ فكرم‌ كه‌ بين‌ اين‌ جمعيت‌ كسى‌ است‌ كه‌ اگر دهان‌ باز كند همه‌ در جاي‌ خود بى‌حركت‌ خواهند شد. آن‌ شخص‌ سؤال‌ كرد: او كيست‌؟ پاسخ‌ داد: من‌. آنگاه‌ شعري‌ را به‌ آواز خواند. با شنيدن‌ صداي‌ او همه‌ برجاي‌ خود بى‌حركت‌ شدند. محملها به‌ هم‌ خورد و حتى‌ شترها گردن‌ كشيدند. اين‌ بود كه‌ ابن‌ عايشه‌ را نزد هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ (حك 105- 125ق‌/723- 743م‌) بردند. هشام‌ او را مورد عتاب‌ قرار داد، ولى‌ وي‌ گفت‌ وقتى‌ كسى‌ تا اين‌ اندازه‌ بر قلبها تسلط داشته‌ باشد، حق‌ دارد هر چه‌ مى‌خواهد بكند. هشام‌ خنديد و او را آزاد كرد (ابوالفرج‌، 2/208).
ابوالفرج‌ اصفهانى‌ كه‌ فصلى‌ از كتاب‌ خود را به‌ اخبار ابن‌ عايشه‌ اختصاص‌ داده‌ است‌ (2/203-241)، ضمن‌ نقل‌ داستانها و اخباري‌ كه‌ مربوط به‌ دوران‌ خلافت‌ هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ و وليد بن‌ يزيد مى‌شود، به‌ ذكر اسامى‌ روات‌ مى‌پردازد و نام‌ گويندگان‌ اشعاري‌ را كه‌ به‌ مناسبتهاي‌ مختلف‌ خوانده‌ شده‌ است‌، و حتى‌ وزن‌ (ريتم‌) و پردة اشعار را با عنوان‌ صوت‌ نقل‌ مى‌كند. با توجه‌ به‌ قراين‌ موجود احتمال‌ دارد واژة صوت‌ در اينجا، به‌ قول‌ عبدالقادر مراغى‌ (ص‌ 250) اصطلاحى‌ مربوط به‌ موسيقى‌ و معادل‌ ميانخانه‌ در نشيدها باشد. به‌ گفتة ابوالفرج‌ ابن‌ عايشه‌ مورد محبت‌ و حمايت‌ حسن‌ بن‌ حسن‌ بن‌ على‌ بن‌ ابى‌ طالب‌ (ع‌) بوده‌ و بر اصرار او همراه‌ وي‌ به‌ نخلستان‌ بُغَيبغه‌ در نزديكى‌ مدينه‌ كه‌ امام‌ على‌(ع‌) بر اولاد فاطمه‌ (ع‌) وقف‌ كرده‌ بوده‌ است‌، رفته‌ (ياقوت‌، 1/698) و در طول‌ راه‌ و 3 روز اقامت‌ در آنجا آوازهاي‌ جالب‌ توجهى‌ خوانده‌ است‌، اما پس‌ از آن‌ هرگز با وي‌ ديدار نكرده‌ است‌ (ابوالفرج‌، 2/217-220).
ابوالفرج‌ به‌ نقل‌ از حَماد راويه‌ نيز مى‌گويد حماد براي‌ كاري‌ نزد وليد بن‌ يزيد كه‌ در بحراء شام‌، ييلاقى‌ در مرز حجاز، رفت‌ و ديد كه‌ وليد بر تختى‌ آرميده‌ و معبد و مالك‌ نزد او هستند. در اين‌ بين‌ حاجب‌ وارد شد و گفت‌ آن‌ كسى‌ كه‌ اميرالمؤمنين‌ او را مى‌خواست‌، آمده‌ است‌. وليد گفت‌ او را بياور. جوانى‌ بسيار زيبا وارد شد كه‌ اندكى‌ مى‌لنگيد. وليد از او خواست‌ كه‌ بخواند و چون‌ خواند گفت‌ دوباره‌ بخوان‌. معبد با ناراحتى‌ گفت‌: اي‌ اميرالمؤمنين‌ ما اينجا هستيم‌ و شما به‌ اين‌ جوان‌ توجه‌ مى‌كنيد! وليد پاسخ‌ داد اين‌ جوان‌ به‌ قدري‌ خوب‌ مى‌خواند كه‌ آوازش‌ از گرمى‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ مرا در تابه‌ مى‌اندازد. حماد مى‌گويد اسم‌ او را پرسيدم‌ گفتند ابن‌ عايشه‌ است‌ (2/210-211).
چگونگى‌ درگذشت‌ ابن‌ عايشه‌ را ابوالفرج‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ ذكر كرده‌ است‌: يكى‌ اينكه‌ ابن‌ عايشه‌ با غَمر بن‌ يزيد از امراي‌ بنى‌ اميه‌ عازم‌ شده‌ بود. چون‌ به‌ قصر ذي‌ خُشُب‌ كه‌ در 4 فرسخى‌ مدينه‌ قرار داشت‌، رسيدند به‌ استراحت‌ پرداختند و در بام‌ قصر مجلسى‌ آراستند، در آنجا ابن‌ عايشه‌ به‌ خوانندگى‌ پرداخت‌ و غمر كه‌ به‌ نشاط آمده‌ بود از او خواست‌ كه‌ دوباره‌ بخواند، ولى‌ ابن‌ عايشه‌ بنا بر عادتى‌ كه‌ داشت‌، نپذيرفت‌ و در نتيجه‌ او را به‌ دستور غمر از بام‌ به‌ زير انداختند، و نيز گفته‌اند شب‌ هنگام‌ ابن‌ عايشه‌ سرمست‌ به‌ كنار بام‌ رفت‌ و سقوط كرد (2/235-236؛ براي‌ روايتهاي‌ ديگر، نك: همو، 2/235-237). در هر حال‌ مى‌گويند وقتى‌ ابن‌ عايشه‌ درگذشت‌ ابوالقاسم‌ اشعب‌ (ابن‌ جُبير از موالى‌ عبدالله‌ بن‌ زبير و معروف‌ به‌ طمّاع‌: زركلى‌، 1/332)، از شنيدن‌ خبر فوت‌ او مى‌گريست‌ و مى‌گفت‌: «چند بار گفتم‌ رُبَيحة شمّاسيّه‌ را به‌ عقد ابن‌ عايشه‌ در آوريد تا مزامير داوود به‌ وجود آيد و شما بدان‌ عمل‌ نكرديد» و مردم‌ به‌ او مى‌خنديدند (ابوالفرج‌، 2/237؛ ابن‌ شاكر، 1/199).
مآخذ: ابن‌ شاكر كتبى‌، محمد، فوات‌ الوفيات‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1973م‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، الاغانى‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ زركلى‌، اعلام‌؛ شيخانى‌، سَمير، المغنين‌ عندالعرب‌، بيروت‌، 1962م‌؛ عاملى‌، على‌ عسيلى‌، الغناء فى‌ الاسلام‌، بيروت‌، 1404ق‌؛ فارمر، هنري‌ جورج‌، تاريخ‌ موسيقى‌ خاورزمين‌، ترجمة بهزاد باشى‌، 1366ش‌؛ مراغى‌، عبدالقادر، جامع‌ الالحان‌، به‌ كوشش‌ تقى‌ بينش‌، تهران‌، 1366ش‌؛ الموسوعة العربية الميسرة، به‌ كوشش‌ محمد شفيق‌ غربال‌، قاهره‌، 1965م‌؛ نويري‌، احمد، نهاية الادب‌، قاهره‌، وزارة الثقافة و الارشاد القومى‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز: . 2 EI
تقى‌ بينش‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1464
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست