اِبْنِ شِحْنه، عنوان چند تن از قاضيان و مورخان ترك نژاد حلب در سدة
9ق/15م. نياي آنان، حسامالدين محمود بن خُتلو (د 616ق/ 1219م)، از اميران
دولت الصالح اسماعيل زنگى در حلب، شحنگى آن ديار را برعهده داشت (ابن
شحنه، 87، 88؛ سخاوي، الذيل، 357، 358) و اين خاندان به وي منسوب شدهاند
(ابن حجر، انباء الغمر، 7/95). حسام الدين در 615ق در حلب مدرسه و مسجدي
ساخت و آن مدرسه هنوز به نام مدرسة بنى شحنه معروف است (ابن شحنه، 104؛
طباخ، 4/401-402). گذشته از آن، اوقافى كه افراد اين خاندان از خود برجاي
نهادند (ابن حنبلى، 1(1)/279، 280) و نيز آثار و تأليفات علمى برجاي مانده از
آنان، بر توجه اين خاندان به علم گواهى دارد (قس: همو، 1(1)/272، 273).
در ميان خاندان ابن شحنه، اين كسان آوازه يافتهاند:
1. ابوالوليد محبالدين محمد بن محمد بن محمد بن محمود (749-
815ق/1348-1412م)، اديب، فقيه، مورخ و قاضى حنفى مذهب. او در حلب زاده شد
و به سرپرستى پدرش كمالالدين محمد (د 776ق/1374م) فقيه حنفى پرورش يافت
و به آموختن و حفظ قرآن پرداخت (ابن حجر، الدرر، 5/508، 509؛ سخاوي، الذيل،
406). عبدالغفور يكى از 3 برادر وي در جوانى به قتل رسيد، اما 2 برادر ديگرش
عبدالرحمان و على و نيز خود وي مدتى منصب قضا داشتند (همو، الضوء، 4/150؛
الذيل، 359، 360). از استادان ابوالوليد، جز سيد عبدالله كس ديگري شناخته
نيست (سخاوي، همانجا). اما مسلم است كه نزد استادان حلب و دانشمندانى كه
از جاهاي ديگر بدانجا مىآمدند، دانش آموخت. همچنين در حيات پدر، به شوق
دانش اندوزي رهسپار دمشق و قاهره شد و هنوز به سن بلوغ نرسيده بود كه از
جانب ابن منصور وانفى اجازة افتاء و تدريس يافت. در 777ق پس از مرگ پدر بار
ديگر به قاهره سفر كرد و در مدرسة صرغتمشيه رحل اقامت افكند. اندكى بعد
چندان پرآوازه شد كه با تأييد شيخ اكملالدين و شيخ سراجالدين از جانب
ملك الاشرف شعبان، سلطان مملوك مصر به جاي جمالالدين ابراهيم بن محمد
بن عديم (د 787ق) به منصب قضاي مذهب حنفى در حلب گمارده شد (سخاوي،
الذيل، 406-407)، اما اندكى بعد از آن مقام عزل گرديد. با اينهمه تا
793ق/1391م كه سلطان الظاهر برقوق به حلب وارد شد، بارها به اين مقام
منصوب و سپس معزول گرديد (نك: ابن قاضى شهبه، 3/167، 248؛ ابن حجر، انباء
الغمر، 7/95-96؛ سخاوي، الذيل، 407)، اما سالهاي 766 و 767ق كه سيوطى ( حسن
المحاضرة، 2/186) براي تعيين وي به منصب قضا ذكر نموده است، بعيد به نظر
مىرسد.
احراز مقام قضا از جانب سلاطين مملوك بيانگر منزلت وي نزد آنان بوده است و
اگر گاهى معزول مىشده يا با قهر سلطان جديد رو به رو مىگشته، به سبب
سختگيري سلطان جديد بر مصاحبان و گماشتگان سلطان پيشين بوده است. او از
جمله معدود عالمانى است كه پس از فتح حلب (804 - 805ق) به دست تيمور،
جان سالم به دربرد. وي خود داستان ملاقاتش را با تيمور نقل كرده كه چگونه
با پاسخ زيركانهاش به پرسش تيمور، در باب كشته شدگان 2لشكر، مورد لطف و
تحسين تيمور قرار گرفت (نك: سخاوي، الذيل، 408-409؛ شوكانى، 2/264، 265).
همچنين پس از ورود سلطان برقوق به حلب (793ق) بلافاصله از منصب قضا عزل و
محبوس شد و اموالش مصادره گرديد، اما با پايمردي محمود، استادالدار سلطان از
مرگ نجات يافت و به ناچار همراه برقوق رهسپار قاهره شد (ابن قاضى شهبه،
3/423؛ ابن حجر، انباء الغمر، 7/96). او پس از 3 سال اقامت در قاهره، به حلب
بازگشت و ظاهراً در آنجا به دور از هياهوي سياسى به تدريس پرداخت. با آغاز
حكومت الناصر فرج بن برقوق، محب الدين در ابتدا به وي پيوست، اما هنگامى
كه جكم (د 854ق) نيابت حلب را به دست آورد، از الناصر روي برتافت و به
وي كه از مخالفان الناصر بود، پيوست و از الطاف او بهرهمند گرديد. به همين
سبب مورد غضب الناصر قرار گرفت و گريخت، ليكن پس از مدتى رضايت الناصر را
به دست آورد و در 809ق از جانب الناصر به منصب قضاي حلب انتخاب شد و در
813ق پس از ورود سلطان به حلب بار ديگر به قاهره برده شد. وي در آنجا با
مساعدت فتحالله، كاتب مخصوص سلطان، به تدريس در مدرسة جماليه پرداخت
(همانجا؛ سخاوي، الذيل، 407؛ ابن عماد، 7/113-114). از 814ق به جرگة مصاحبان
و ملازمان الناصر در آمد و در سفر به دمشق وي را همراهى كرد.
در اين زمان كه الناصر مواجه با قيام ملك مؤيد و نوروز شده بود، وي را به
جاي ناصرالدين بن عديم كه متمايل به ملك مؤيد بود، به قضاي مصر گمارد،
اما به زودي از كلية منصب خويش عزل شد. پس از زوال حكومت الناصر و آغاز
فرمانروايى مؤيد، وي به سبب توجه نوروز بار ديگر به قضاي حلب منصوب شد و
مدتى نيز در دمشق به تدريس پرداخت و از جملة مصاحبان نايب دمشق شد (ابن
حجر، همانجا؛ سخاوي، الذيل، 407- 408؛ ابن تغري بردي، 13/146). در اين مدت
جمع كثيري در شهرهاي مختلف به فراگيري علم از وي پرداختند كه از اين
ميان، سخاوي ( الضوء، 10/5، طبقات، 312) از عزالدين حاضري و بدرالدين بن
سلامه در حلب، ابن قاضى شهبه در شام و ابن همام و ابن عبيدالله در مصر
نام برده است (براي ديگر شاگردان و راويان وي، نك: ابن قاضى شهبه، 3/254،
256، 314؛ ابن حجر، الدرر، 2/233). آنچه در مورد فقاهت او جالب توجه است،
گفتة فرزند اوست كه مىگويد محبالدين در مذهب حنفى اجتهاد مىكرده و به
آنچه در مىيافته، عمل مىكرده است (سخاوي، الذيل، 410؛ شوكانى، 2/265). او
اديبى چيرهدست بود و از حسن خط نيز بهره داشت (ابن حجر، انباء الغمر، 7/95،
97؛ سخاوي، همانجا). سخاوي بسياري از اشعار و نمونهاي از نثر وي را ضبط كرده
است (همان، 411-419).
آثار: ابن شحنه داراي تأليفات بسياري در زمينههاي گوناگون چون فقه و
تاريخ و ادبيات است:
الف - چاپى: 1. روض المناظر ( الناظر يا النواظر ) فى اخبار الاوائل و الاواخر
كه اختصار كتاب المختصر فى تاريخ البشر الوالفدا و ذيلى است بر آن تا 806ق.
گويند او خود اين كتاب را تلخيص كرد و المبتعى ناميد (نك: حاجى خليفه،
1/921). در ميان آثار وي دو عنوان مختصر تاريخ ابى الفدا (همو، 2/1629) و
مختصر تاريخ المؤيد صاحب حماة (سخاوي، الذيل، 411) به چشم مىخورد، كه
مىتواند همان روض المناظر باشد، بر اين كتاب پسرش ابوالفضل دو ذيل با
نامهاي اقتطاف الازاهر و نزهة الناظر فى روض المناظر نوشته است (غزي، 1/10).
روض المناظر در حاشية جلدهاي 11 و 12 الكامل ابن اثير بين سالهاي 1851-1876م
در ليدن/لايپزيگ، همچنين در حاشية جلدهاي 7، 8 و 9 همان كتاب در 1290ق در
مصر و در حاشية مروج الذهب مسعودي در 1303ق در مصر به چاپ رسيده است؛ 2.
منظومة ابن الشحنة فى المعانى و البيان و البديع يا ارجوزة فى البيان يا
الارجوزة البيانية يا منظومة فى البلاغة، منظومهاي است در بحر رجز در 100 بيت
كه در بيان قواعد و اصول معانى و بيان و بديع پرداخته است. اين منظومه در
قاهره (1368ق/1494م) همراه مجموع المتون الكبير به چاپ رسيده و داراي
شروح بسياري است كه از جمله مىتوان به شروح محبالدين ابن العلوانى و
محمد عبدالحق طرابلسى اشاره نمود (براي شروح آن نك: بغدادي، ايضاح، 2/581)؛
3% رسالهاي از وي كه در جواب بدرالدين بن سلامه به پرسشهاي او در باب
اعراب آياتى از قرآن كريم نگاشته شده، توسط سخاوي در الذيل (ص 419- 428)
نقل شده است. بروكلمان II/178) كتابى با نام لسان الحكام تأليف ابوالوليد
احمد (نك: دنبالة مقاله) را به وي نسبت داده كه احتمالاً تشابه كنيه سبب
اين اشتباه بروكلمان شده است.
ب - خطى: 1. الفية فى الفرائض، قصيدهاي است در بحر رجز در تقسيم ارث، نسخة
خطى اين قصيده در كتابخانة ملى پاريس موجود مىباشد (وايدا، )؛ II/220 2.
الامالى، كه در حديث نگاشته شده است و 70 مجلس را در بردارد. به گفتة
زركلى (7/44) نسخهاي خطى از اين كتاب در كتابخانة فيض الله استانبول موجود
است؛ 3. منظومة فى سيرة الرسول يا السيرة النبوية يا سير النبى، ارجوزهاي در
99 بيت ( آلوارت، .(IX/157 همچنين بروكلمان II/177) GAL,S, II/178; به معرفى
برخى منظومههاي ديگر از وي و نسخ خطى موجود آنها پرداخته است (در مورد آثار
مفقود وي، نك: ابن حجر، انباء الغمر، 7/97؛ سخاوي، الذيل، 410، 411؛ حاجى
خليفه، 1/202).
2. ابوالفضل محب الدين محمد بن محمد بن محمد بن محمد بن محمود (12 رجب 804
-16 محرم 890ق/15 فورية 1402-2 فورية 1485م)، مورخ، محدّث، قاضى، فقيه و
اصولى. براي رفع اشتباه با لقب پدرش، گاه او را ابن شحنة صغير خواندهاند
(مثلاً نك: زركلى، 7/51). وي در حلب به دنيا آمد، در آنجا رشد يافت و از
شمسالدين غزي قرآن آموخت و پيش از پايان 10 سالگى همراه پدر به مصر رفت.
قرائت را به هنگام گذر از دمشق نزد شهابالدين بابى و نيز از بردينى در
قاهره آموخت و نزد ابن تاج و عبدالله شريفى به نوشتن حديث مشغول شد،
آنگاه به حلب بازگشت و به تكميل آموزش قرآن نزد علاءالدين كلزي پرداخت
(سخاوي، الضوء، 9/296). سپس به حفظ كتابهاي مختصر در علوم مختلف روي آورد و
برخى از آنها را بر عمويش ابوالبشري، عزالدين حاضري و بدر بن سلامه عرضه
داشت. وي به هنگام ورود ابن حجر عسقلانى به آمِد از محضرش بهره گرفت. در
828ق موفق به كسب اجازه از ابن حجر، برهان بن مرحل، شهابالدين واسطى و
شهابالدين معروف به شاب التائب شد (همان، 9/296- 297). نيز به استماع
حديث از افرادي چون ابوجعفر بن عجمى، ابن سفاح، ست العرب دختر ابراهيم
بن ابى جراده در حلب و ابن خطيب الدهشه (ه م) در حماه پرداخت. در 834ق
دوباره به قاهره رفت و به ديدار تقىالدين مقريزي و ابن حجر شتافت و پيش
از آن در دمشق از علاءالدين بن سلام بهره جست (همو، الضوء، 9/297). ولع
شديد وي براي دست يافتن به مقامات گوناگون ديوانى و قضايى، حوادث
گوناگون و فراز و نشيبهاي بسياري را در زندگى وي پديد آورد. چنين مىنمايد
كه وي براي رسيدن به مناصب مختلف از هيچ اقدامى چون بذل اموال (با
تعبير سخاوي: رشوه)، دسيسه و توطئه و اعمال نفوذ وابستگانش رويگردان نبود
(نك: همان، 9/297-304).
اولين وظيفهاي كه بر عهدة وي نهاده شد، تدريس در مدارس اشتقتمريه،
حردكيه، حلاويه و شاذبختيه، با مشاركت برادرش عبداللطيف، و در زمان حيات
پدر بود. پس از آن در 20 سالگى در تدريس اشتقتمريه استقلال يافت و با ورود
المؤيد به حلب به سمت قضاي لشكر گمارده شد. سپس تدريس در شاذبختيه و در
836ق از جانب ملك سلطان الاشرف برسباي قضاي حنيفه را در حلب برعهده
گرفت. در 848ق با كمك پدرزنش ولوي سفطى كاتب مخصوص سلطان برسباي شد و به
دنبال آن به نظارت لشكر، قلعه، جامع كبير نوري، تدريس، تصدير و خطابه در
مدارس گوناگون گمارده شد. با اينهمه، مردم به وي اقبالى نشان ندادند و او
به ناچار حلب را به قصد قاهره ترك كرد (همان، 9/297-299).
وي پس از ورود به مصر روشى ديگر در پيش گرفت و پس از تلاش فراوان در 857ق
توانست دوباره به عنوان كاتب مخصوص سلطان به كارهاي دولتى بازگردد، اما
اندكى بعد عزل شد و با خوف و نگرانى به زندگى در قاهره ادامه داد، تا
عاقبت به بيت المقدس تبعيد شد و در آن ديار با كنارهگيري از امور ديوانى
به عبادت و تدريس پرداخت. در 862ق دوباره به وي اجازه داده شد تا به
حلب يا قاهره بازگردد. او نيز با ترك مناصب اداري و در حالى كه قضاي حنفيه
را نيز به فرزندش اثيرالدين واگذار كرده بود، به حلب بازگشت. چندي بعد بار
ديگر به قاهره رفت (سخاوي، الذيل، 369؛ همو، الضوء، 9/299-300) و با بذل مال
بسيار به جاي ابن اشقر كاتب مخصوص سلطان شد و نوهاش لسان الدين را به
نيابت انتخاب كرد. در اين دوره وي با مردم به مهربانى رفتار كرد و در نزد
ملك اشرف تقرب يافت و منشى خاص او شد و «عهد» ملك اشرف به فرزندش المؤيد
احمد را كه سخاوي ( الذيل، 370- 375) نقل كرده است، در اين دوره نوشت و
پس از ابن الديري به سمت قضاي حنفيه انتخاب شد. از اين زمان به بعد
بارها از اين مقام عزل و بار ديگر منصوب گرديد. سخاوي بسياري از حوادث
ايامى را كه وي به امر قضا اشتغال داشته ( الذيل، 375-381) نقل كرده است.
وي افزون بر آنچه گذشت، به تدريس در مراكز علمى و مدارس مصر چون
خانقاهشيخونيه پرداخت و نيز تدريس حديث در مدرسة مؤيد را به دست آورد و
براي رسيدن به مشيخة برقوقيه دختر عضدي صيرامى را به همسري پسر خود عبدالبر
درآورد (نك: دنبالة مقاله). سخاوي در مورد سيرة وي در اين دوران اشاراتى
دارد: به گفتة وي ابن شحنه بسياري از امور را به كسانى كه اهليت آن را
نداشتند، واگذار نمود و بسياري از امال مردم را تلف كرد (نك: الضوء، 9/295-
305، الذيل، 357-406، طبقات، 311-314).
سخنان سخاوي دربارة او سخت شگفتانگيز مىنمايد. وي در بيان اوصاف ناپسند
ابن شحنه بسيار سخن گفته و اضافه كرده كه شرح همة اينها نياز به جزوات
بسيار دارد ( الضوء، 9/301)، اما در جايى كه سخن از تيرهروزيها و دورانهاي
سخت زندگى وي به ميان مىآورد، با دستآويز قرار دادن «خوف از غائلة
مورّخان متساهل» به ابهام سخن مىگويد (همان، 9/298). وي ابن شحنه را با
القابى چون بهجةالزمان، محجةالاعيان، لسان شام الممالك خوانده ( الذيل،
357) و با اينهمه به نيرنگ بازي و حيلهورزي او اشاره كرده است، در حالى
كه از نظر علمى او را حافظ و فصيح و هوشمند و اديبى برجسته دانسته است (
الضوء، 9/301). در جاي ديگر پس از ذكر تمايل وي به مقامات دنيوي و زندگى
اشراف گونة او، به كنايه اشاره كرده كه سيرة وي به مباشرين شبيهتر بود تا
به علما (همان، 301-302) و در جايى كه اشاره به شاگردي خود و برادرش و ديگر
شاگردان او مىكند ( الذيل، 390)، مىگويد: كافيجى و عزالدين حنبلى در علم
ارزشى براي وي قائل نبودند ( الضوء، 9/302). همو بر نقد وي بر ابن حجر خرده
گرفته و نيز او را به جمعآوري كتب گران قيمت ولو به غصب، به خصوص دست
اندازي به كتب كتابخانة محموديه متهم كرده است (همان، 9/300، 301، 302).
بىگمان رقابت سخاوي با معاصرانش در زبان تند و گزندة وي براي بيان قبايح
ابنشحنه بىتأثير نبوده است.
ظاهراً در 877ق او از سمت قضا عزل شد و از كلية مناصبش بركنار گرديد، لكن پس
از شكوه و گلايههاي فراوان در 882ق به رياست خانقاه شيخونيه نائل آمد،
اما اندكى بعد به سبب ضعف و بيماري، اين منصب، و همچنين سرپرستى مؤيديه
را به فرزندش سپرد و در نهايت خطابة جمعه را نيز ترك گفت و سرانجام با
اختلال در حافظه و فلجى كه بدو عارض گشته بود، از دنيا رفت (سخاوي، الضوء،
9/304- 305).
ابن شحنه در ضمن ولع شديدي كه به كسب مقامات ديوانى و قضايى داشت، از
كار تأليف به خصوص عنايت به كتب پدرش نيز غافل نبود و آثار فراوانى از خود
بر جاي گذاشت.
آثار:
الف - چاپى: تنها اثر چاپى او كتاب الدر المنتخب فى تاريخ مملكة حلب است
كه به گفتة خود وي تلخيص و تذييلى است بر دو كتاب متقدمتر يعنى اعلاق
الخطيرة فى امراء الشام و الجزيرة تأليف ابن شداد و بعية الطلب فى تاريخ
حلب اثر ابن عديم (نك: ص 7- 8). اين اثر كه تاريخچهاي از شهر حلب است،
به شيوة اينگونه كتابها در ابتدا به ذكر فضايل، تاريخ بنا، وجه تسميه و
چگونگى فتح شهر به دست مسلمانان و پس از آن به ذكر عمارات، باروها،
دروازهها، آثار، مدارس، مساجد و امكنة ديگر و شهرهاي مجاور پرداخته است. ابن
شحنه كه دراغلب بابهاي كتاب از ابن شداد تبعيت كرده، اثر خود را در 25 باب
فراهم آورده و بابهايى چون «اماكنى كه در زمان ابن شداد داير بوده، اما
وي از ذكر آنها غفلت كرده» و «اماكنى كه پس از ابن شداد ساخته شده است»
(بابهاي 20 و 21)، بر مطالب كتاب ابن شداد افزوده است. افزون بر اين، فصلى
نيز با عنوان «فى مدن الشام المستقلة» در پايان كتاب (ص 262-277) به چشم
مىخورد. اين اثر توسط ابواليمن بترونى (د 1046ق) جمعآوري و حاشيهاي بر آن
افزوده شده است. مقدمهاي كه ظاهراً بترونى بر كتاب نوشته (نك: ص 8 -12) و
آن را منتخبى از كتاب نزهة النواظر فى روض المناظر (ص 8) خوانده و اينكه
روض المنظار كتابى است در تاريخ عمومى و مختص به حلب نيست، سبب ايجاد
آراء گوناگونى دربارة الدرالمنتخب شده است (غزي، 1/9-12؛ طباخ، 1/31-34؛ قس:
درويش مقدمة الدر )، تا بدانجا كه گروهى اساساً انتساب آن را به ابوالفضل
منتفى دانستهاند (نك: همو، 11). اما اشارات فراوانى كه وي در جاي جاي كتاب
به خاندان و اجداد خويش (نك: ص 11-12، 58، 87 - 88) مىكند و به خصوص اشارتى
كه به سرپرستى مدرسة شاذبختيه و كنارهگيري از آن به نفع دو فرزندش
ابواليمن (اثيرالدين محمد) و عبدالبر (ص 116) دارد، هرگونه شكى را منتفى
مىسازد. تنها نكتة مبهم، اشاره به تخريب مدرسة اسديه در 935ق (ص 119) در
مقايسه با سال درگذشت مؤلف (890ق) است ك به احتمال بسيار تصحيف در كتابت
سند و يا خلط ميان متن و حاشيه سبب اين تناقض آشكار شده است.
اين اثر را از لحاظ علمى و تاريخى مىتوان از آثار با ارزش در مورد حلب
دانست و اطلاعات ذكر شده در آن بيانگر قدرت و جامعيت مؤلف در اين باب
است. گرچه، خاصه در ضبط اعلام، خالى از اشتباه و خطا نيز نمىنمايد. عبارات
كتاب واضح و بر خلاف تأليفات آن روزگار به دور از تكلف و تصنع است. از
مراجع اصلى كتاب علاوه بر دو اثر ابن عديم و ابن شداد، مىتوان به
تاريخهاي ابن ملا و ابن خطيب اشاره كرد (ابن شحنه، 22، 25، 32، جم)، با اين
حال در جاي جاي كتاب از مآخذ متعدّد ديگري نيز مطلب نقل شده كه از آن
ميان مىتوان به معجم البلدان (همو، 27)، مختصر البلدان (همو، 59، 105)،
مسالك الابصار ابن فضلالله (همو، 155) و صورة الارض (همو، 162) اشاره كرد.
امانتداري مؤلف را در ذكر مآخذ و منابع از امتيازات عمدة اين اثر مىتوان به
شمار آورد. اين كتاب در 1909م در بيروت با تصحيح يوسف اليان سركيس به چاپ
رسيده و پس از آن توسط سواژه1 به فرانسه ترجمه و در 1933م در همان شهر
چاپ شده است. چاپ ديگر كتاب با تصحيح عبدالله محمد درويش در 1404ق/1984م
در دمشق انجام گرفته است.
ب - خطى: 1. ثبت مَرويّاته و مسموعاته و شيوخه. درويش (ص 24) به نسخهاي
از اين اثر در كتابخانة سعد محمد حسن در قاهره اشاره كرده است؛ 2. حاشيه
شرح عقيدة نسفى، ابن شحنه در اين اثر بر شرح تفتازانى بر عقائد نسفى
حاشيهاي زده است (وايدا، )؛ III/115 3. شرح الاجوزة فى الفرائض (ارجوزة
پدرش)، نسخهاي از اين كتاب در دانشگاه ملك سعود موجود است ( فهرس
مخطوطات، 6/278)؛ 4. شرح السيرة المنظومة، كه شرحى است بر سيرة النبوية پدرش
(سيد، خطى، 2/44)؛ 5. شرح نظم الموافقات العمرية للقرآن الشريف، شرح و نظم
قصيده هر دو از خود اوست (خديويه، 7/100-101). بروكلمان، II/94 اين كتاب را
به عبدالبر نسبت مىدهد، اما در فهرست خديويه صريحاً از مؤلف كتاب با عنوان
محمد بن شحنه ياد شده است. 6. العقيدة السعيدة، يا منظومة عقيدة ابن الشحنة،
نسخههايى از اين قصيده در كتابخانة گوتا ( پرچ، و دانشگاه ملك سعود رياض (
فهرس مخطوطات، 5/207- 208) موجود است؛ 7. عهد للسلطان المؤيد ابى الفتح احمد
بن الملك الاشرف ابى النصر اينال، نسخهاي از اين «عهد» كه به قلم ابن
شحنه نوشته شده است، در دارالكتب (نك: مجلة، 2(4)/291) محفوظ است. چنانكه
گذشت، سخاوي متن اين عهد را الذيل آورده است؛ 8. نزهة النواظر فى روض
المناظر، شرح و تعليقى است بر كتاب پدرش (براي نسخههاي اين كتاب، نك:
ورهووه، 260 ؛ فهرس المخطوطات المصورة، 50)؛ 9. نهاية النهاية فى شرح الهداية.
ابن شحنه در اين كتاب كار پدرش را دنبال كرد، اما پس از آنكه حدود 5 جلد از
آن را (تا آخر فصل غسل) تأليف نمود، به صورت ناقص رها ساخت (براي
نسخههاي اين كتاب، نك: سيد، فهرس المخطوطات المصورة، 1/274؛ I/467 )؛ GAL,
همچنين زركلى به وجود مجموعهاي در موضوعات مختلف تأليف ابن شحنه در
كتابخانة خويش اشاره مىكند (7/51)، اما از چگونگى اين موضوعات سخنى به
ميان نمىآورد. در منابع كتب ديگري را نيز به وي نسبت مىدهند كه از جملة
آنها مىتوان به اختصار النشر فى القراءات العشر ابن جزري، اقتطاف الازهار
ذيل روض المناظر پدرش و تنوير المنار اشاره كرد (براي كتابهايى كه به وي
نسبت دادهاند، نك: سخاوي، الضوء، 9/304؛ همو، الذيل، 395؛ درويش، 23-24؛
سيوطى، نظم العقيان، 171؛ غزي، 1/9-10).
3. ابوالبركات سريالدين عبدالبربن ابى الفضل محبالدين محمد (9 ذيقعدة 851
-921ق/16 ژانوية 1448- 1515م)، در حلب زاده شد و در كودكى همراه پدر به
قاهره رفت و همانجا به حفظ قرآن و فراگيري مقدمات علوم مشغول شد. پس از
تبعيد پدر به بيت المقدس، نزد جمال الدين ابن جماعه خطيب آن ديار و
تقىالدين ابوبكر قلقشندي به استماع حديث پرداخت و در قاهره نيز از افرادي
چون بدر نسابه، امين اقصرايى، تقى شمنى، ام هانى و هاجر قدسيه استماع
كرد. سخاوي گويد كه با در خواست وي جماعتى به او اجازه دادند ( الصوء،
4/33). وي فقه را از بدر بن عبيدالله و قاسم بن قطلوبغا و اصول فقه و حديث
را از همو فراگرفت. او به سبب هوش و ذكاوت فوق العاده در روزگار جوانى
اجازة تدريس و فتوا يافت و سلطان اشرف كه از استعداد شگرف وي به تعجب در
آمده بود، بر آن شد تا او را همنشين و مقرب بارگاه خويش كند و در امور با او
به مشورت بپردازد (همانجا).
پدرش چنانكه گذشت به طمع احراز مناصب گوناگون و همچنين به سبب محبت
خاصى كه بدو داشت، دختر عضدي صيرامى را به همسري وي برگزيد. عبدالبر ابتدا
به نيابت از پدر به امر قضا پرداخت و سپس وظايف ديگري بر عهده گرفت كه از
جملة آنها مىتوان از خطابت جامع الحاكم، تدريس در شيخونيه و تدريس حديث در
مؤيديه، به هنگام سالخوردگى پدر، نام برد (همانجا). سحاوي پس از ذكر
بخشهايى از زندگى وي به شرح سيره و بعد از آن به مذمت وي، چنانكه در حق
پدرش نيز رواداشته، پرداخته است. در منابع، اقوال متضادي دربارة او به چشم
مىخورد، چنانكه گاه از او به عنوان عالمى متقن در علوم شرعى و عقلى نام
بردهاند كه مسلط بر تأليف در چندين قن و متبحر در ادب (نظم و نثر و مدح و
هجا) است و گاه گفته شده است كه ثقه نيست و در حالى كه حمصى از هجاي
گزندة عبيد سلمونى دربارة او ياد مىكند و ابن طولون مىگويد كه مردم از او
به خير و نيكى ياد نكردهاند، قطببن سلطان مفتى دمشق كه از شاگردان او
بوده است، او را ثناي بسيار گفته و در مؤلفاتش به كلام او بسيار استناد
مىكند و اشاره مىكند كه ابن شحنه از قائلين به تحريم قهوه بوده است
(نك: همو، الضوء، 4/33- 35؛ ابن عماد، 8/98-100). عبدالبر دو فرزند با نامهاي
محمود (حسام الدين) و ابوبكر داشت كه ابن حنبلى به ترتيب آن دو را قاضى
القضاة و اقضى القضاة (1(1)/386-387، 2(1)/444- 445) خوانده است. اين دو برادر
در 923ق/1517م در جمع هيأت صلحى كه از جانب سلطان سليم، بعد از درخواست
امان از سوي سلطان طومان باي، نزد وي فرستاده شده بودند، به واسطة مكر و
حيلة طومان باي به قتل رسيدند (همانجا).
آثار: عبدالبر صاحب تأليفات بسياري است كه از آن ميان الذخائر الاشرفية فى
الغاز الحنفية را مىتوان نام برد كه در حاشية كنزالبيان، مختصر توفيق
الرحمان مصطفى طائى و همچنين در حاشية توفيق الرحمان بشرح كنز دقائق
البيان اثر همو در سالهاي 1291، 1306 و 1307ق در قاهره به چاپ رسيده است.
برخى از آثار او نيز در كتابخانههاي جهان و به صورت نسخ خطى نگهداري
مىشود كه عبارتند از: 1. تحصيل الطريق الى تسهيل الطريق (نك: سيد، فهرس
المخطوطات المصورة، 1/257)؛ 2. تفضيل عقد الفوائد بتكميل قيد الشرائد در فقه
حنفى كه در شرح منظومة قيد الشرائد و نظم الفرائد ابن وهبان دمشقى نوشته
شده است. نسخههاي بسياري از اين اثر در كتابخانههاي جهان (قاهره، پاريس،
استانبول، دمشق، عراق و ايران) موجود است (براي اطلاع از برخى نسخهها، نك:
مرعشى، 4/108؛ II/88 GAL,S, II/95; )؛ GAL, 3. زهر الرياض فى مسئلة التوضى من
الحياض (خديويه، 3/117)؛ 4. عقود اللا¸لى و المرجان بما يتعلق بفوائد القرآن
(همان، 7/295 )؛ GAL,II/101 5. غريب القرآن (ازهريه، 1/183؛ II/94 )؛ GAL,S, 6.
فتاوي (خديويه، 7/165)؛ 7. قطع المجادلة عند تغيير المعالملة (همان، 7/167)؛ 8.
كلام فى تنفيذ ما ثبت بشهادة فى الخطة (حتى، شم .(1731
بغدادي (هديه، 1/498) چند كتاب ديگر نيز به كتابهاي منسوب به وي مىافزايد
و ابن عماد (4/99-100) از قصيدهاي متعلق به وي در اسماء «بَكّائين» جنگ
تبوك كه آية شريفة 93 از سورة توبه (9) دربارة آنان نازل شده است و شرح
اختلاف مفسران و اصحاب سير در اين باب، ياد كرده است.
4. ابوالوليد لسانالدين احمد بن محمد (اثيرالدين) بن محمد (ابوالفضل) (844
-882ق/1440-1447م)، در حلب به دنيا آمد و با سرپرستى جدش ابوالفضل به
فراگيري قرآن و كتابهايى چون وقايه پرداخت و پس از آن به همراه نيا و
ديگر افراد خاندانش رهسپار قاهره شد و نزد زينالدين قاسم، ابن عبيدالله،
ابراهيم حلبى و نجمبن قاضى عحلون به فراگيري علوم مختلف همچون عروض و
فرائض (تقسيم ارث) پرداخت و از جدش و بدر نسابه استماع حديث كرد و موفق
به دريافت اجازه از جماعتى گرديد. در قاهره به نيابت از جدش به كتابت
مىپرداخت و سرانجام به مقام قضاي حنفيه به جاي پدر در حلب رسيد (سخاوي،
الضوء، 2/194). سخاوي (همانجا) از او به عنوان مردي عاقل، زيرك و عفيف ياد
مىكند و ابن حنبلى (1(1)123) پس از آنكه خود، او را فردي صالح و رقيق
القلب مىخواند، ستايشهاي بسياري دربارة او به نقل از تاريخ موفقالدين
ابوذر (د 884ق) مىآورد. او در روزگار جوانى به بيماري طاعون درگذشت. ابن
حنبلى (1(1)/124- 127) برخى از اشعاري را كه در وصف وي سروده شده، نقل
كرده است. از جمله آثار وي كتاب لسان الحكام فدي معرفة الاحكام را ياد
كردهاند. ابن حنبلى گويد: اين اثر را هنگام تصدي قضا در حلب تأليف نمود و
قصد داشت كه آن را در 30 فصل به نظم درآورد، ليكن تنها توانست تا فصل 20 و
اندكى از فصل 21 را به انجام رساند، فرزندش اثيرالدين خواست كه كار ناتمام
پدر را به انجام رساند، اما او نيز بيش از اندكى بر آن نيفزود (نك:
1(1)/122-123). فصلهاي 22 تا 30 اين كتاب توسط برهانالدين ابراهيم خالصى
عدوي و با عنوان غاية المرام فى تتمة لسان الحكام نوشته شده (نك: تونكى،
4/415) و در سالهاي 1299ق در اسكندريه، 1300ق در بولاق و 1310ق در حاشية
معين الحكام فيما يتردد بين الخصمين من الاحكام علاءالدين طرابلسى به چاپ
رسيده است.
ابن حنبلى علاوه بر افراد بسياري كه از اين خاندان در جاي جاي كتابش نام
برده است، به جدة خود ام الحياء دختر اثيرالدين محمد بن ابىالفضل محمد ابن
شحنه ملقب به ام القضاة (د 939ق) اشاره كرده و پس از نقل عباراتى
ستايشآميز در وصف وي به دو مرثيه كه توسط عبداللطيف الديري و حسن سرمينى
ازهري در سوگ وي سروده شده است، اشاره مىكند (نك: 1(1)/331-339).
مآخذ: ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، به كوشش فهيم محمد شلتوت، قاهره،
1390ق/1970م؛ ابن حجر، احمد، انباء الغمر، حيدرآباد دكن، 1390ق/ 1970م؛ همو،
الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن، 1396ق/1976م؛ ابن حنبلى، محمد، درالحبب، به
كوشش محمود حمد فاخوري و يحيى زكريا عباره، دمشق، 1972-1973م؛ ابن شحنه،
ابوالفضل محمد، الدر المنتخب، به كوشش عبدالله محمد درويش، دمشق،
1404ق/1984م؛ ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق؛ ابن قاضى
شهبه، ابوبكر، تاريخ، به كوشش عدتان درويش، دمشق، 1977م؛ ازهريه، فهرست؛
بغدادي، ايضاح؛ همو، هديه؛ تونكى، محمد حسن، معجم المصتنفين، بيروت،
1344ق؛ حاجى خليفه، كشف؛ خديويه، فهرست؛ درويش، عبدالله محمود، مقدمه بر
الدر المنتخب (نك: ابن شحنه در همين مآخذ)؛ زركلى، اعلام؛ سخاوي، محمد،
الذيل على رفع الاصر، به كوشش جوده هلال و محمد محمود صبح، قاهره، 1966م؛
همو، الضوء اللامع، قاهره، 1355ق؛ همو، طبقات الحنفية، نسخة عكسى موجود در
كتابخانة مركز؛ سيد، خطى؛ همو، فهرس المخطوطات المصورة، قاهره، 1954م؛ سيوطى،
حسن المحاضرة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1387ق/1986م؛ همو،
نظم العقيان، به كوشش فيليپ حتى، نيويورك، 1927م؛ شوكانى، محمد،
البدرالطالع، قاهره، 1348ق؛ طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء، حلب،
1344ق/1925م؛ غزي، كامل، نهر الذهب، حلب، 1345ق/1926م؛ فهرس المخطوطات
المصورة، حلب، 1401ق/1980م؛ فهرس مخطوطات جامعة الملك سعود، رياض؛ مجلة معهد
المخطوطات العربية، قاهره، 1955م؛ مرعشى، خطى؛ نيز:
Ahlwardt; GAL; GAL,S; Hitti, Ph. et al,. Garrett Collection of Arabic
Manuscripts, London, 1938; Pertsch; Vagda, Georges, Catalogue des manudcrits
araes, Paris, 1978; Voorthoeue.
مريم صادقى
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا