اِبْنِ شِبْل، ابوعلى محمد بن حسن بن عبدالله بن احمد بن يوسف (د
473ق/1080م)، شاعر، اديب، فيلسوف، عالم نحو و لغت، محدث و طبيب بغدادي. در
منابع نزديك به زمانش نام وي محمد ضبط شده است، اما ياقوت (10/23) و ابن
ابى اصيبعه (1/247) او را حسين بن عبدالله ناميده و تاريخ وفاتش را 474ق
نوشتهاند. سال تولد وي را 401ق/1011م ياد كردهاند (ابن دمياطى، 9). وي
اهل حريم طاهري، محلهاي در قسمت بالاي بغداد، در جانب غربى، يا شارع
دارالرقيق بود و پس از مرگ در گورستان باب حرب به خاك سپرده شد (همانجا؛
ابن جوزي، 8/328-329). از گزارش ابن قفطى كه مىگويد ابن شبل از امير
ابومحمد حسن بن عيسى بن المقتدر بالله حكايتها روايت كرده (ص 376) و نيز
گفتة صفدي كه وي را ظريف، نديم و خوش محضر وصف مىكند (3/11)، چنين
برمىآيد كه تواناييهاي گوناگون علمى و ادبى و ويژگيهاي مطبوع شخصيت ابن
شبل، او را به مراكز قدرت پيوند داده بود، چنانكه به طبابت به عنوان پيشه
اشتغال نمىورزيد. منابع قديمى هيچيك از طبيب بودن او سخنى به ميان
نياوردهاند. نخستين كسى كه از وي با عبارت خبير به صناعت طب ياد كرده،
ياقوت است (10/23) كه البته در خبر او چيزي مشعر بر پرداختن ابن شبل به
طب چونان يك پيشه، يافت نمىشود و ابن ابى اصيبعه نيز كه ظاهراً در اين
مورد از ياقوت استفاده كرده، متعرض اين نكته نشده است. علاوه بر اين، در
گزارش ستايشآميز باخرزي (1/27، 363) كه خود مدتى شاگرد ابن شبل بوده، به
لحنى شاعرانه از كوتاهى مدت بهرهوري خود از علوم و فضايل استاد اظهار تأسف
شده است، بىآنكه به علم طب و طبابت او اشارهاي برود.
به گفتة ياقوت (10/23) ابن شبل از ابونصر يحيى بن جرير تكريتى فنون ادب
آموخت. از احمد بن على باذي (= بادا؟ بادي؟ بلدي؟) غريب الحديث (= حل
مشكلات وارد در بعضى احاديث) شنيد (ابن دمياطى، 8؛ ذهبى، 18/431) و جمعى از
محدثان بغداد مانند ابوالحسن يحيى بن حسين علوي امام زيديه و ابوالقاسم
بن سمرقندي و ابوسعد زوزنى از او حديث شنيدند (سمعانى، 8/54). ابن جوزي نيز
از طريق شيوخ خود روايات ابن شبل را شنيد (8/328).
از آثار ابن شبل چيزي برجاي نمانده است، تنها مقداري از اشعار او در
تذكرهها و تواريخ علم و سير باقى مانده و از ديوان مشهورش كه به قول ابن
قفطى (همانجا) در اقطار منتشر شده بود و حاجى خليفه هم (1/766) به آن اشاره
كرده است، اثري در دست نيست. ابن قفطى كه اين اشعار را برحسب حروف
قافيه تنظيم كرده است، مىگويد كه ابن شبل مديحه نيز مىسرود (ص 376-402).
ابن خلكان 3 بيت از اشعار او را در مدح معتمدالدوله ابوالمنيع قرواش بن
مقلد (د 444ق/ 1052م) صاحب موصل و كوفه و مداين و نواحى فرات آورده كه در
آن به جنگ انتقام جويانة امير مذكور با غزان و پيروزي وي برايشان اشاره
رفته است (5/263-264). اشعار ابن شبل مشحون از لطافتهاي تشبيه و استعاره
است و معانى زيباي نهفته در آنها قوة خيال را تحتتأثير خود قرار مىدهند.
قدرت شاعري وي را در قطعهاي كه در وصف گذشتن جوانى و آغاز پيري سروده
است، مىتوان ديد. در اين قطعة زيبا وي موي سياه را به مشك و سپيدي اندك
اندك آن را به كافورِ تجربهها تشبيه مىكند كه گويى بر روي مشك پاشيد
باشند. باخرزي كناية ابن شبل از كافورِ تجارب را از نوادر و غرايب به شمار
آورده است (1/364).
اما علت عمدة شهرت ابن شبل، وجود مضامين باريك فلسفى در اشعار اوست كه از
آگاهى عميق و تسلط كامل وي بر فلسفه و مسائل پيچيدة آن حكايت دارد. از جملة
اين اشعار قصيدة رائيهاي است كه به گفتة ياقوت (10/23) به غلط به ابن
سينا نسبت داده شده است. علت اين نسبت كه ياقوت منبعى براي آن ذكر
نمىكند، شايد فلسفى بودن قصيدة مذكور باشد كه به سبب هم زمانى وي با ابن
سينا (د 428ق/ 1037م) پس از مرگ آن دو در منبعى نامعلوم يا در افواه به
ابن سينا منسوب گرديده است. با دقت در مضمون اين قصيده و مقايسة آن با
افكار و آثار ابن سينا، اشتباه بودن اين نسبت كه پس از ياقوت ابن ابى
اصيبعه (1/248) و شهرزوري (2/60) نيز به آن تصريح كردهاند، آشكار مىشود. چرا
كه ابن سينا از پيروان حكمت مشاء است و در همة آثار خود، از فلسفة واحدي سخن
رانده و برمبناي سنت ارسطويى، مطالب كتب خود را تقسيمبندي كرده است؛
چنانكه نخست منطق، سپس طبيعيات و در آخر الهيات را گنجانده و همواره رأيى
ثابت و مستدل عرضه داشته است. حال آنكه اشعار ابن شبل حاكى از حيرتى
است كه پس از مطالعة مكاتب مختلف فلسفى و كلامى و مقايسة مفاهيم آنها با
موضوعات و احكام مذهبى، به برخى از متفكران دست مىدهد. وجود چنين حيرتى
در اشعار ابن شبل بود كه موجب حكم صريح عبدالرحمان ابن جوزي گرديد، تا
ابياتى از اين قصيده را كافى بر فساد عقيدة صاحب آن بشمارد (8/329). بنابر
اين ابن سينا و ابن شبل را در يك مقايسة تحليلى، مىتوان نمايندة دو گونه
تفكر كاملاً مجزا در سدة 5ق دانست: نخست تفكري كه برمبناي جزم استوار است و
با بهرهگيري از مذاهب مختلف فلسفى و كلامى، جهانبينى مشخص و ثابتى را
ارائه مىدهد و ابن سينا نمايندة آن است؛ دوم تفكري كه از ملاحظة كثرت
عقايد گوناگون فلسفى و مذاهب كلامى و تضادهاي آنها با يكديگر و نيز با عقايد
خالص مذهبى، برمبناي شك در همة آنها به وجود آمد و ابنشبل يكى از
نمايندگان اين طرز تفكر به شمار مىرود. ظاهراً شهرزوري، (2/64 - 65) نيز با
توجه به چنين تحليلى است كه پس از ذكر قصيدة رائية ابن شبل و قطعاتى ديگر
از اشعار او، براي توجيه شك و حيرت مندرج در آن، به بيان خلاصهاي از آراء
فلاسفة قديم يونان پرداخته است.
چند بيت از قصيدة مذكور به نقل از ياقوت (10/24) كه حيرت سراينده از آنها
هويداست، داراي چنين مضمونى است: «اي آسمان گردنده، به آفرينندهات سوگند
آيا گردشت به اختيار است يا به جبر؟ ما را بگوي كه گردش تو بر چه اصلى
استوار است كه فهم ما را به آن راه نيست؟ آيا در همان فضايى گردش مىكنى
كه در تو مىبينم يا جز آن فضاي ديگري است؟ و آيا ارواح با مرگ تن فانى
مىشوند يا به سوي تو بالا برده مىشوند؟».
در اين ابيات به صراحت به قصور ادراك انسان از شناخت مسائل طبيعت و
مابعدالطبيعة همانند حركت افلاك و اجسام سماوي و عقول و نفوس مُدبّر آنها و
نيز مسألة حلود روح و وضع آن پس از فناي جسم، اشاره شده است و بر پاسخهاي
جزمى آنها، با ديدة شك نگريسته شده است. برخى از ابيات اين قصيده، حاكى
از اعتقاد شاعر به سرنوشت محتومى است كه بىهيچ خواست و ارادهاي، براي
انسان و موجودات جهان رقم خورده است.
در واپسين تحليل از شعر فلسفىِ ابن شبل، به دشواري مىتوان او را فيلسوف
به معنى رايج آن به شمار آورد، چرا كه نه از وي نظام فلسفى خاصى به
صورت مدون يا منقول برجاي مانده و نه بررسى اشعار باقى مانده از او، بر
وجود چنين نظامى گواهى مىدهد. از سوي ديگر در ميان اين اشعار قطعاتى در
اخلاق نظري و عملى به چشم مىخورد، از جمله در قطعهاي (ياقوت، 10/37) به
اين مضمون: «تا توانى زبان را از اظهار 3 چيز: راز، مال و راه و روش خويش
نگاهدار وگرنه از 3 كس در رنج خواهى بود: نمّام، حسود و دروغزن».
بنابر اين ابن شبل را بايد شاعري متفكر و متفلسف به شمار آورد و مىتوان وي
را با خيام (د 517ق/ 1123م)، آنگونه كه در رباعياتش ظاهر مىشود، مقايسه
كرد.
مآخذ: ابن ابى اصيبعه، احمد، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره،
1299ق/1882م؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1359ق/1940م؛
ابن خلكان، وفيات؛ ابن دمياطى، احمد، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، به
كوشش قيصر ابوفرح، بيروت، 1391ق/1971م؛ ابن قفطى، على، المحمدون من
العشراء و اشعارهم، به كوشش رياض عبدالحميد مراد، دمشق، 1395ق/1975م؛
باخرزي، على، دمية القصر، به كوشش محمد التونجى، دمشق، 1391ق/1971م؛ حاجى
خليفه، كشف؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد
نعيم عرقوسى، بيروت، 1405ق/1984م؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، حيدرآباد
دكن، 1397ق/1977م؛ شهرزوري، محمد، نزهةالارواح و روضة الافراح، به كوشش
خورشيد احمد، حيدرآباد دكن، 1396ق/1976م؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به
كوشش س. ددرينگ، دمشق، 1953م؛ ياقوت، ادبا. بخش علوم
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا