اِبْنِ بُرْدِ اَصْغَر، ابو حفص، احمد بن محمد بن احمد (د 445ق/ 1053م)، شاعر
و نويسندة اندلسى. وي در خاندانى از اهل قرطبه پرورش يافت كه در زمينة ادب
و كار كتابت، سابقة درخشانى داشتند و به همين سبب توانسته بودند در كار
سياست نيز، به خصوص در دورة خلافت اموي و عامري، به مراتب عاليه دست
يابند. ابن برد در اوايل سدة 5ق/11م، و احتمالاً در قرطبه، زاده شد. در آن
هنگام خانوادة او در قرطبه از حرمت بسيار برخوردار بود (نك: ه د، ابن برد
اكبر)، آن چنانكه وي در كتاب سرالادب خويش درضمنارجوزهاي
بهآنخاندانمىبالد (ابن بسام، 1(2)/18-20). وي نخستين مراحل زندگى را در
كنار نياي خويش، ابنبرد اكبر گذراند و از او نخستين دروس ادب و فنون و
اسلوبهاي كتابت را بياموخت (همانجا). اما در آن هنگام، اوضاع شهر قرطبه، در
اثر كشمكشهاي سياسى، سخت آشفته بود، و اندكى پيش از 417ق/1026م، ابن برد
اكبر ناچار شده بود دربار قرطبه را ترك گفته، ظاهراً همراه نوادة خويش، و
شايد در جست و جوي پناهگاهى امن، روي به سرقسطه آورد؛ همانجا بود كه در
418ق وفات يافت (قس: دانشنامه ).
در هر حال، دوران نسبتاً كوتاهى كه ابن برد در كنار نياي خويش گذراند.
ظاهراً اثر عميقى در روحيهاش بر جاي گذاشت، چنانكه خود در سرالادب به اين
موضوع اشاره كرده، گويد كه آغاز آموزش او در فن كتابت، با اواخر عمر نيايش
مقارن بوده است؛ اما در همان دورة كوتاه، نياي دانشمند توانست چراغ معرفت
را در دل او بيفروزد (نك: ابن بسام، 1(2)/20).
منابعى كه ما از شرح احوال او در دست داريم، زمان و مسير جابهجايى او و
خاندانش را از سرقسطه به قرطبه و دانيه و المريه روشن نمىسازد. علاوه بر
اين، همنامى او با نيايش ابن برد اكبر، و آميختگى شديد حوادث تاريخى باعث
شده است كه بسياري از نويسندگان، تاريخ ادبيات، در مورد آن دو دچار
لغزشهايى گردند. مثلاً نيكل (ص نيا و نواده را يك تن پنداشته و يك مقاله
به آن دو اختصاص داده است، يا هانري پرس (ص 4 ، زيرنويس «عهد» خلافتى را
كه نيا نگاشته بوده به نواده نسبت داده است (نك: گرانخا، و حتى حسين
مونس III/763 , 2 EI) دسيسهاي را كه توسط ابن عباد تدارك يافته و نام ابن
برد اكبر به آن آلوده شده بود، در شرح حال نوادة او آورده است. حال آنكه،
قبلاً گرانخا (همانجا) اين نكته را به وضوح بيان كرده بوده است.
ما از اطلاعاتى كه در اختيار داريم، چنين استنباط مىكنيم كه وي هنوز در
آغاز جوانى بود كه اندكى پس از مرگ جدش در 418ق، سرقسطه را ترك گفت و در
دانيه به خدمت مجاهد عامري (الموفق ابوالجيش، 408-432ق/1017-1041م) پيوست
و رسالة معروف السيف و القلم را تقديم او كرد (ابن بسام، 1(2)/435). اين نظر
را شايد روايت ابوالوليد حميري (ص، 22، 52 - 58) نيز تأييد كند كه گويد وي از
دانيه نامهاي براي ابواسحاق ابن حمام وزير در قرطبه فرستاد، و اين وزير،
قبل از 426ق/1035م در قرطبه بوده است. سپس در همان سال، رد پاي او را در
قرطبه مىيابيم، زيرا بنابر همة منابع موجود (حميدي، 1/183؛ ابن بسام،
1(1)/84؛ ضبى، 164؛ ياقوت، 5/41؛ ابن ابار، 1/389 و ديگران) خاندان ابن برد،
مولاي خاندان ابوحفص، احمد بن عبدالملك بن شُهَيد بود. از اينجا ميان اين
دو خاندان، به خصوص ميان ابوعامر بن شهيد (ه م) و ابن برد اصغر پيوندهاي
اجتماعى و فرهنگى فراوانى پديدار آمد. همچنين وي را با ابوالوليد بن زيدون
وزير پيوند دوستى بود. شايد در همين احوال بود كه ابن زيدون قصيدة معروف خود
را در گلايه از روزگار، از زندان قرطبه براي او فرستاد (ابن بسام، 1(1)/308-
309). ما نمىدانيم ابن برد كى و چرا از قرطبه به المريه رفت؛ هر چه هست،
حُمَيدي (1/184) پس از 420ق/1048م بارها وي را در آن شهر ديده كه به ديدار
ابن حزم مىرفته است (قس: ضبى، 164؛ ياقوت، 5/41). در آنجا وي در خدمت
معن بن صمادح بود (ابن بسام، 1(2)/21) تا عاقبت پيش از آنكه به 50 سالگى
برسد، در حيات پدر وفات يافت (ابن ابار، 1/389).
شهرت ابن برد در نويسندگى و شاعري، كمتر از شهرت جدش ابن برد اكبر نيست.
غالباً در حق او گويند كه او نخستين كسى است كه موضوع مناظرة ميان شمشير و
قلم را در اندلس رايج ساخت (حميدي، 1/183 و ديگران) و رسالهاي در آن باب
نوشت، و مىدانيم كه السيف و القلم به قصيدة معروف ابوتمام در فتح عموريه
اشاره دارد.
اين رساله را ابن بسام (1(2)/435-441) نقل كرده است و گرانخا نيز ترجمة
اسپانيايى آن را همراه با مقدمهاي جامع در الاندلس1 (شم 25 [1960م]، دفتر
2، چاپ كرده و در مقدمه به تأثير اين رساله در ادبيات عرب و غيرعرب آن
روزگار اشاره كرده است. در آنجا ملاحظه مىكنيم كه محمدبن غالب رصافى،
شاعر اندلسى (د 572ق/ 1176م) و نيز، ابن نباتة مصري (د 716ق/1316م) از رسالة
او تقليد كردهاند. سپس در زمينة ادبيات عبري - اسپانيايى مىبينيم كه مقامة
چهلم از مقامات سفر تحكمنى2 تأليف الحريزي (1156- 1225م)، از رسالة مزبور
متأثر بوده است (گرانخا، .(369-397 گرانخا اشاره مىكند كه نسخهاي از آن در
استانبول (دفتري كتبخانه سى، اياصوفيا، 1304، 4271) موجود است (قس: II/910 S,
.(GAL, ابن بسام 3 رسالة ديگر را از او نقل كرده است: يكى رسالة النخلة است
(1(2)/441- 445) و ديگري البديعة فى تفضيل اهب الشاء... (همو، 1(2)/446-451)؛
رسالة سوم در «مناظره ميان گلها»ست كه در ذخيرة چاپى موجود نيست؛ اما پرس
(ص به بخشى از آن در نسخة خطى اكسفورد (و رونوشت آن در پاريس) اشاره
مىكند و تمام آن در البديع حميري (ص 52 - 58) آمده است. از كتاب او
سرالادب و سبكالذهب، تنها همان قطعات و اشعاري كه ابن بسام ذكر كرده
(1(1)/18 به بعد) به جاي مانده است. اندك شعري كه از او مىشناسيم (اساساً
در ذخيرة ابن بسام، 1(2)/37-52)، همه در اوزانى كوتاه و آهنگين و شامل معنى
تغزلى و وصفى است. تأثير طبيعت اندلس در همة آنها به وضوح پديدار است.
ابن بسام (1(2)/287) برخى از كسانى را كه از وي تمجيد كردهاند، نام برده
است. همو (1(2)/41-42) ضمن مقايسه ميان اشعار او و شاعران بزرگ عرب از جمله
ابن معتز، زبر دستى وي را مىستايد و شعرش را از شعر ابن معتز برتر مىداند.
ياقوت (5/41) و به تقليد از او، صفدي، (7/350) دو كتاب به او نسبت دادهاند:
التفصيل فى تفسير القرآن، و التحصيل فى تفسيرالقرآن؛ اما چنانكه در شرح
احوال او ديديم، وي را هرگز با تفسير كاري نبوده است و هيچ يكى از
نويسندگان تاريخ ادب نيز چنين آثاري به او نسبت ندادهاند و معلوم نيست
اين خطا چگونه به معجم الادباء ياقوت راه يافته است. شگفتتر آنكه
بزرگانى چون سيوطى (ص 6) و داوودي (ص 1/67) در قرن 10ق/16م دچار همين
لغزش شدهاند. اين دو، روايت حميدي را عيناً نقل كرده، نام كتابهاي مذكور
را به دنبالة آن افزودهاند (نك: گرانخا، .(392
مآخذ: ابن ابار، محمد، التكملة لكتاب الصلة، به كوشش عزت عطار حسينى، قاهره،
1375ق/1950م؛ ابن بسام، على، الذخيرة فى محاسن اهل الجزيرة، قاهره،
1361ق/1942م؛ حميدي، محمد، جذوة المقتبس، به كوشش ابراهيم الابياري،
بيروت، 1403ق/1983م؛ حميري، اسماعيل، البديع فى وصف الربيع، به كوشش
هانري پرس، رباط، 1359ق/1940م؛ دانشنامه؛ داوودي، محمد، طبقات المفسرين،
به كوشش على محمد عمر، قاهره، 1392ق/1972م؛ سيوطى، عبدالرحمان، طبقات
المفسرين، به كوشش مرسينگه، ليدن، 1839م؛ صفدي، الوافى بالوفيات، به
كوشش احسان عباس، بيروت، 1389ق/1969م؛ ضبى، احمد، بغية الملتمس، قاهره،
1967م؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:
EI 2 ; GAL,S; Granja, Fernendo de la, X Dos Epistolas de Ahmad ibn Burd al A s
gar n , in Al Andolus, Madrid-Granada, 1960; P E r I s, Henri, La Po E sie
andalouse en arabe classique au XI e Si I cle, Paris, 1953; Nykl, A.R., Hispano
- Arabic Poetry, Baltimore, 1946.
بخش ادبيات عرب تايپ و ن * 1 * (رب) 9/7/76