اِبْنِ اَميرِ غَرْب، حسين بن خضر بن محمد بن حجى بن كرامة بن بُحتر بن
على، ملقب به ناصرالدين و معروف به ابن امير الغرب (668
-751ق/1270-1350م)، از اميران تنوخى خاندان كرامه در بيروت (مقريزي،
2/834). منابع موجود نام و نسب او را به گونههاي ديگر نيز ضبط كردهاند.
نورالدين شهيد محمود بن زنگى (541 - 549ق/ 1146-1174م) از اتابكان شام،
اقطاعات غرب بيروت را به نياي وي كرامة بن بحتر كه نخستين والى از اين
خاندان بود، واگذار كرد و او از آن زمان به امير غرب شهرت يافت (ابن حجر،
2/167) و ديگر افراد خاندان او نيز بعدها به همين شهرت شناخته شدند. در
707ق/1307م خليل بن قلاوون، از پادشاهان بزرگ دولت قلاوونى، او را، همچون
اسلافش، به امارت غرب بيروت گماشت. پس از چندي حكومت همة بيروت به وي
واگذار گرديد. پس مقر حكومت خود را به اين شهر منتقل كرد و در آنجا عمارتهاي
بسيار ساخت. ناصرالدين در جنگهاي شديدي كه در نواحى دامور و كسروان ميان
سپاهيان او و لشكريان صليبى درگرفت، صليبيان را به سختى شكست داد و عدة
زيادي از آنان را به قتل رساند و از اين راه شهرت بسيار كسب كرد (صالح،
99-100). نياي بزرگش حسين بن اسحاق ممدوح مُتنبى بود (ابن حجر، همانجا).
ناصرالدين نيز گذشته از اميري و جنگاوري، شعر دوست و ادب پرور بود؛ چنانكه
بسياري از اشعار ديوان متنبى را حفظ داشت و نسخههاي ديوان او را جمع و
نگهداري مىكرد. بعد از مرگش چهار نسخة گران قيمت و نفيس از ديوان متنبى، در
ميان كتابهاي او يافت شد (صالح، 87 - 88). خود نيز اشعاري زيبا مىسرود.
قصيدهاي كه در رثاي فرزند 6 سالهاش «بحير» سروده، نمونة بارزي از ذوق
شعري و قريحة فطري اوست (همو، 131). برخى از شاعران و دانشمندان معاصرش نيز
او را مدح گفتهاند: شريف ابراهيم بن اسماعيل حسينى كه اثر خود رياض
الجنان و رياضة الجنان را به نام وي تأليف كرد (همو، 88)، و نيز شهابالدين
احمد بن صلاح بعلبكى پزشك مشهور آن دوره كه رسالة تعديل الاسباب الضرورية
را در بهداشت به نام او نوشت، و همچنين محمد بن على بن العزّي (الغزّي)
مقالهاي در قواعد نحو به نام او تدوين كرد و در آن نسب خاندان ناصرالدين
را به تفصيل آورد (همانجا). صالح (ص 89 -90) از فرمان ملك ناصر محمد بن
قلاوون، خطاب به ابن امير الغرب كه در آن اقطاعات زيادي در شام و نواحى
ديگر به وي واگذار كرده و به او خدمتگزاران ويژة بيشتري اختصاص داده است،
نيز نام مىبرد. وي در ميان اقوام خود هم مورد احترام بسيار بود و رهبري
آنان را بر عهده گرفت. خطى خوش داشت و رسا و شيوا مىنوشت (همو، 87). طبعى
كريم و بخشنده داشت، از فقرا و مساكين حمايت مىكرد، و آثار خيرية بسياري در
شام و بيروت و اطراف آن از خود به يادگار گذاشت (همو، 112). هنگام مرگ دو
پسر داشت، به نامهاي صالح و ابراهيم. در 749ق/1348م به علت كبر سن و ضعف
مزاج، به نفع پسر بزرگش زينالدين صالح از مقام خود كنارهگيري كرد (ابن
حجر، 2/168؛ صالح، 129).
مآخذ: ابن حجر، احمد، الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن، 1973م؛ صالح بن يحيى،
تاريخ بيروت، به كوشش لويس شيخو، بيروت، 1927م؛ مقريزي، احمد، السلوك، به
كوشش مصطفى زياده، قاهره، 1958م. علىاصغر سيدي وفايى تايپ مجدد و ن * 1 *
(رب) 19/5/76
ن * 2 * (رب) 29/5/76