اِبْنِ اِسْرائيل، نجمالدين ابوالمعالى محمد بن سوار شيبانى
(ربيعالاول، 603 - ربيعالا¸خر 677ق/1206- 1278م)، اديب، صوفى و شاعر دمشقى.
نام پدرش را سِوار و سُوار نيز ضبط كردهاند (زركلى، 6/153) و برخى آن را نوار
يا سواء گفتهاند (يافعى، 4/188؛ ابن حجر، 5/195).
وي در دمشق به دنيا آمد و به ادعاي او خاندانش به همراه خالد بن وليد به
شام آمده و اين سرزمين را به عنوان موطن خويش برگزيده بودند (ابن كثير،
13/283). نجمالدين از اوان جوانى تحت تربيت شيخ على حريري (د
645ق/1247م) قرار گرفت (ذهبى،3/336؛يافعى،ابنحجر، همانجاها)، اما بنا بر
مشهور، شيخ خرقة او، شهابالدين ابوحفص عمر سهروردي (د 632ق/1235م) بود.
حسين مونس در «دائرة المعارف اسلام»1 خرقه گرفتن وي را از شهاب الدين
سهروردي - بنابر گفتة كتبى - مردود مىشمارد، اما چنانكه اشاره شد، سهروردي
مذكور ابوحفص عمر است نه يحيى بن حبش سهروردي مقتول در 579ق. گويند
نجمالدين در 3 خلوت، نزد شهابالدين حضور يافت (كتبى، 3/383؛ ابن فرات،
7/131) و كتاب عوارف المعارف او را كه از كتب مهم تصوف به شمار است، نزد
وي خواند (ابن حجر، همانجا). برخى با توجه به قراينى گفتهاند كه وي به
صوفيان فرقة حريري پيوست و به همين سبب مورد انتقاد علماي دين قرار گرفت (
2 EI).
وي اديبى فاضل بود و در شعر مهارت داشت و رؤسا و امرا و بزرگان را مىستود
(كتبى، ابن فرات، همانجاها؛ صفدي، 3/143). گويند وقتى دچار دلتنگى شديدي شد،
پس عهد كرد كه از آن پس كسى جز خدا را نستايد. در اين حال شبى به سرودن
شعر (قصيدة سينّيه) آغاز كرد و 62 بيت سرود. بامدادان پيكى از جانب
جمالالدين بن يغمور بيامد و 62 دينار به رسم نفقه به وي ارزانى داشت و
وي بر اثر اين واقعه - كه افسانه مىنمايد - طريق تجرد برگزيد؛ با اينهمه،
پس از آن ماجرا نيز جانب زندگانى را فرو ننهاد (كتبى، 3/389؛ صفدي، 3/145).
چندي به طريق درويشان به سفر پرداخت، ولى از مسير او اطلاع دقيقى در دست
نيست. صفدي (3/143) گويد كه با ابن الفصيح مغنى به صفد آمد. نيز به قراين
مىتوان دريافت كه وي، بعد از آنكه طريق تجرد برگزيد، آهنگ حج كرد و از
آنجا به مصر رفت و سپس به علتى كه پس از اين ذكر خواهد شد، بىدرنگ
سرزمين مصر را ترك گفت (كتبى، 3/414).
بيشتر اشعار نجمالدين، بنا به سنت شعراي سدههاي 7 و 8ق/13 و 14م در مصر و
شام، شامل مدح، غزل و وصف، با تمايل به صنعت بديع - به خصوص جناس - بود
(زغلول، 1/241)، اما پس از پيروي از شيوة ابن فارض (د 632ق/1235م) و تبعيت
از طريقة استادش حريري به سرودن اشعار صوفيانه پرداخت كه اين نوع اشعار
مورد انتقاد اغلب ادباي عصر قرار گرفت (صفدي، ابن حجر، همانجاها). در
گزيدههايى كه در آثار نويسندگان تراجم از جمله كتبى (3/384- 389)، ابن كثير
(13/283-287) و ابن فرات (7/131- 135) به چشم مىخورد، غالباً اشعار او
صوفيانه، گاه بسيار ظريف، دلنشين و ترانهگونه است. در بسيار جايها به
اوزان طرب انگيزي روي آورده كه شايستة مجالس سماع بوده است. وي در اين
مجالس حضور مىيافت و اشعارش كه گاه به اعتقاد علماي دين، رنگ كفر و الحاد
به خود مىگرفت، در آنجا خوانده مىشد. بىگمان همين افكار و عقايد علت
درگيري وي با فقهاي عصر و موجب سفرهاي متعدد وي بوده است (كتبى،
3/383-384؛ صفدي،3/143- 144؛ يافعى، همانجا).
نجمالدين به پيروي از حريري، به اتحاد (= وحدت شهود) معتقد بود و اين معنى
در سراسر اشعارش، گاه به صراحت و گاه به تلويح مشهود است (ذهبى، همانجا؛
صفدي، 3/145؛ ابن عماد، 5/359). نكتة بسيار جالب در شرح حال نجمالدين كه
تمامى مآخذ به تفصيل آن را ذكر كردهاند، برخورد او و ابن الخيمى و داوري
ابن فارض ميان آن دو است كه در هالهاي از ابهام قرار دارد. گويند
نجمالدين در هنگام حج پاره كاغذي كه اشعار ابن الخيمى در آن بوده،
مىيابد و اين اشعار را به خود نسبت مىدهد. سپس بر حسب اتفاق، هر دو در
انجمنى از ادباي مصر حضور مىيابند و ماجرا برملا مىشود و ابن فارض به عنوان
داور حكم مىكند كه هر يك قصيدهاي با همان وزن و قافيه بسرايند. هر دو
چنين مىكنند و ابن فارض پس از قرائت اشعار، به نفع ابن الخيمى رأي
مىدهد و پس از اين جلسه، نجمالدين بىدرنگ مصر را ترك مىگويد (كتبى،
3/414؛ ابن حجر، 5/197؛ ابن تغري بردي، 7/283، 370). اگر بپذيريم كه
نجمالدين در ميان شعراي سدة 7ق دمشق مقامى ممتاز داشته - كما اينكه
اشعارش معرف آن است - قبول اين مطلب دشوار مىنمايد كه وي اشعار ديگري را
به خود نسبت داده باشد. قابل ذكر آنكه برخى از حاضران مجلس، بنا بر روايت
كتبى (همانجا) كه شعر او را پسنديده بودند، پرسيدند: چگونه ممكن است كسى كه
قادر به سرودن چنين اشعاري است، شعر ديگران را به خود نسبت دهد؟ ابن
الخيمى در پاسخ گفت: اين سرقت از روي حاجت نيست، بلكه عادت است. در هر
حال ابن خلكان كه در آن هنگام در قاهره نايب حاكم بود، آن قصيده را از
ابن الخيمى خواست. وي ابيات را با ذيلى نزد او فرستاد و قضاوت ابن خلكان
را نيز در اين مورد جويا شد (همانجا).
هيچ يك از منابع، نجمالدين را صاحب مجلس درس نمىدانند، اما ابن حجر گويد
كه بورانى نزد وي درس خوانده است (5/195). ديوان نجمالدين تنها اثر برجاي
ماندة اوست كه با مدح شيخ على حريري آغاز مىشود. ابن فرات ديوان وي را 2
مجلد ذكر مىكند (7/131)، و زركلى كه نسخة اسكوريال (شم 437) را مشاهده كرده،
آن را يك مجلد قطور كتابت شده به تاريخ 707ق معرفى مىكند (6/153).
نسخههاي ديگري از اين ديوان نيز در دارالكتب ظاهريه موجود است (ظاهريه
(شعر)، 164، 165، 172، (تصوف)، 579 -580).
نجمالدين در 74 سالگى چشم از جهان فروبست و در كنار مقبرة شيخ رسلان در
دمشق به خاك سپرده شد. در مراسم تشييع جنازة او، گروهى از مردم و بزرگان
چون ابن خلكان حضور داشتند (صفدي، 3/144؛ ابن حجر، همانجا). با وجود اين،
ابن خلكان هيچ ذكري از او در وفيات الاعيان به ميان نياورده است.
مآخذ: ابن تغري بردي، النجوم الزاهرة، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد؛ ابن
حجر عسقلانى، احمد، لسان الميزان، بيروت، 1390ق/1971م؛ ابن عماد، عبدالحى،
شذرات الذهب، قاهره، 1351ق؛ ابن فرات، محمد، تاريخ ابن الفرات، به كوشش
قسطنطين زريق و نجلا عزالدين، بيروت، 1942م؛ ابن كثير، البداية و النهاية،
قاهره، مطبعة السعاده؛ ذهبى، شمسالدين محمد، العبر، بيروت، 1405ق؛ زركلى،
خيرالدين، الاعلام، بيروت، 1986م؛ زغلول سلام، محمد، الادب فى العصر،
المملوكى، قاهره، دارالمعارف؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش
ددرينگ، دمشق، 1953م؛ ظاهريه، خطى (شعر، تصوف)؛ كتبى، محمد، فوات الوفيات،
به كوشش احسان عباس، بيروت، 1974م؛ يافعى، عبدالله، مرآة الجنان، بيروت،
1390ق/1970م؛ نيز: . 2 EI