اِبْنِ سودون، على بن سودون بَشْبَغاوي (ح 810 - 868ق/1407- 1464م)، شاعر
بذله گو و زجلسراي عصر مماليك بُرْجى. وي در قاهره به دنيا آمد و همانجا
پرورش يافت (سخاوي، 5/229). پدرش قاضى بود و خوش داشت كه فرزند نيز شغل
وي را پيش گيرد، اما او شاعري را پيشة خود ساخت و به جمع شاعران اهل مجون
پيوست (ابن عماد، 7/307- 308). وي ابتدا به تحصيل علوم دينى پرداخت و به
گفتة سخاوي (همانجا) كتاب الكنز، تأليف ابن وجيه در قرائات دهگانه را حفظ
كرد و از محدثان و فقيهان حديث و نيز شرح عقيدة نسفى و صحيح مسلم را شنيد،
اما گويا به سبب ثروت و آسايشى كه به مناسبت شغل پدر از آن برخوردار بود
(بقلى، 7) از آغاز جوانى به خوشگذرانى و عياشى روي آورد، از اين رو ابن
عماد (7/307) وي را اسراف كار دانسته است. اما روزگار خوش وي ديرگاهى
نپاييد، چه پدر كه در آغاز از هيچ كمكى دريغ نداشت و دل نگران فرزند بود،
آنگاه كه از وي نااميد شد، به حال خويش رهايش كرد و او ناچار به شام روي
آورد و گويا در همين شهر بود كه طعم تلخ محروميت را چشيد. اين ناكامى بر وي
چندان دشوار آمد كه اثر آن تا پايان عمر و تقريباً در همة سرودههايش بجاي
ماند (بقلى، همانجا). اما به نظر مىرسد كه ابن سودون در اين زمان نيز
رهنمودهاي پدر را وقعى نمىنهاد، چه آنگاه كه پدر در پى وي به شام سفر كرد
و او را زير قلعة دمشق در جمع ولگردان و بىبند و باران يافت، او بىدرنگ در
شعري كه فى البداهه سرود، آرزوي پدر را دربارة خويش به سخره گرفت (ابن
عماد، 7/308).
گفتهاند او نخستين كسى بود كه نمايش سايهها (خيال الظل) را پديد آورد (همو،
7/307) و چه بسا وي از روي تنگدستى و براي گذران زندگى به چنين پيشهاي
روي آورده باشد. ويژگى شعر ابن سودون، همانا گرايش به زبان عاميانه است
(بقلى، 89) كه ترانههاي زيبا و ساده را به زبان مردم كوچه و بازار
مىسرود. از سوي ديگر شايد بتوان گفت كه وي دنباله رو همان سبك موشحسرايى
است كه ابن سناءالملك (ه م) در شرق پى ريخت و سپس 3 قرن بعد و شايد هم
تحت تأثير زجلهاي اندلسى، به اين شيوة جديد درآمد.
گرچه ابن سودون در ديگر صنايع يا بازيهاي ادبى رايج روزگار خود همچون
لغزپردازي، دايرهسازي و جز آن طبع آزمايى كرده (بقلى، 93-94)، اما قصد وي
از آن تنها نشان دادن تواناييهاي خود بوده است (همو، 95) و درستتر همان
است كه وي را زجل سرا بدانيم. زيباترين جنبة سرودههاي او كه ارزش بررسى
نيز دارد، آن است كه شعر وي آيينة روزگاري است كه در آن به سر برده است.
او در شكوههاي خويش از تنگدستى و محروميت با مردم همروزگار خويش كه بار
سنگين جنگهاي پياپى و نيز خودكامگى و بىعدالتى فرمانروايان را بر دوش
مىكشيدند (بقلى، 6؛ فروخ، 3/882 -883)، هم زبان است (نك: دو سرودة او، بقلى،
19، 25). گرچه نخستين بار كه وي به مجون و هزل و بىپروايى روي آورد،
ناشى از تنعم و ثروت بود، اما ادامة آن در سرودههايش بىگمان زهرخندي است
به روزگار پوچ و بىمعنايى كه در آن زيسته است، زيرا برخى از اين اشعار
به راستى پوچ است (براي نمونه نك: بقلى، 92؛ عقاد، 35(2)/200).
هم زبانى ابن سودون با مردم هم روزگارش از آنجا آشكار مىگردد كه به گفتة
سخاوي (همانجا) اهل ذوق و ديگر مردمان، براي به دست آوردن ديوان او با
يكديگر به رقابت بر مىخاستند. بىگمان زبان ساده و بىپيراية او نيز در اين
امر تأثير بسيار داشته است. سخاوي در 853 ق برخى از اشعار او را ضبط كرده
است (همانجا). وي نام ديوان خود را نزهة النفوس و مضحك العبوس نهاده است.
شايد عنوان كتاب نيز پوزخندي به نويسندة درباري معاصر او ابن صيرفى (ه م)
بوده است كه كتابى با عنوان نزهة النفوس و الابدان نوشته و در آن
رويدادهاي دربار فرمانروايان به ويژه مماليك را موبهمو شرح داده است، اما
ابن سودون در كتاب خويش رو به سوي مردم عادي جامعة خويش دارد.
دربارة شخصيت ابن سودون گزارشهاي متناقضى در دست است: از سويى وي را
عياش، خوشگذران، بىپروا و هرزه درا دانستهاند (سخاوي، همانجا؛ ابن عماد،
7/307- 308) و از سوي ديگر گفتهاند كه وي، مدتى امامت يكى از مساجد را به
عهده داشت، بارها حج به جاي آورد و نيز در جنگهاي مسلمانان با ديگران شركت
جست (سخاوي، همانجا).
افزون بر ديوان (چاپ سنگى، قاهره، 1280ق) از ابن سودون 2 مقاله با نامهاي
«المقامة الجِسْريّة» و «المقامة الجيزيّة» و نوشتهاي كه خود آن را «الحكايات
و الملافيق» ناميده، برجاي مانده است، اين 3 اثر در پايان كتاب الاوزان
الموسيقية فى ازجال ابن سودون به چاپ رسيده است. ويژگى اصلى اين
نوشتهها آن است كه در آنها اثري از عبارات پيچيده و واژههاي نامأنوس،
چنانكه در شيوة مقامهنويسى معمول بوده است، ديده نمىشود، زبان وي در آنها
نيز چون زجلهاي او ساده و صميمانه است و همة سجعهايى كه در آنها به كار
برده، جز از باب مسخرگى نيست. در اين نوشتهها نيز او از تنگدستى مردم، به
گونهاي كه در رؤياي خويش به غذايى مناسب دست مىيافتهاند (نك: متن
حكايت، بقلى، 127) و نيز رياكاري برخى فقيهان درباري و ستمگريهاي
فرامانروايانى كه با دست آويزهاي خندهآور مردم را به محاكمه مىكشيدند (نك:
متن مقامه، بقلى، 115)، سخن گفته و با زبانى زهرآگين آنان را به ريشخند
گرفته است. ابن سودون را شايد بتوان روشنفكري برآشفته از روابط نادرست
اجتماعى روزگار خود دانست.
آثار: 1. تحفة الحامدين و فرحة الشاكرين فى نصيحة العارفين، نسخهاي از آن در
كتابخانة ظاهريه موجود است (ظاهريه، تصوف، 1/246)؛ 2. قرةالناظر و نزهة الخاطر،
هزلياتى است كه ابن سودون از ديوان خود برگزيده است (حاجى خليفه،
2/1325). از اين اثر چند نسخه در كتابخانههاي ظاهريه (ظاهريه، شعر، 327-
328)، خديويه (خديويه، 4/291)، گوتا ( پرچ،شم 2159 )، اسعد افندي (سيد، 1/507)
و انستيتو خاورشناسى شوروي ( خالدوف،شم موجود است.
مآخذ: ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق؛ بقلى، محمد قنديل،
الاوزان الموسيقية فى ازجال ابن سودون، قاهره، 1976م؛ حاجى خليفه، كشف؛
خديويه، فهرست؛ سخاوي، محمد، الضوءاللامع، قاهره، 1354ق؛ سيد، فؤاد، فهرس
المخطوطات المصورة، قاهره، 1954م؛ ظاهريه، خطى؛ عقاد، عباس محمود، «الشعر
العربى و المذاهب الادبية فى الغرب»، مجلة المجمع العلمى العربى، دمشق،
1379ق/1960م؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربى، بيروت، دارالعلم للملايين؛
نيز:
Khalidov; Pertsch.
محمد سيدي
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا