responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1325
ابن سلام جمحی
جلد: 3
     
شماره مقاله:1325



اِبْن‌ِ سَلاّم‌ِ جُمَحى‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ سلاّم‌ بن‌ عبيدالله‌ بن‌ سالم‌ جُمَحى‌ بصري‌ (139-231 يا 232ق‌/756-846 يا 847م‌)، نحوي‌، لغوي‌، راوي‌ شعر و ادب‌. نياي‌ بزرگش‌، سالم‌، مولاي‌ قدامة بن‌ مظعون‌ از بزرگان‌ بنى‌ جُمَح‌ - تيره‌اي‌ از قبيلة قريش‌ - بود، و به‌ همين‌ جهت‌ خاندان‌ وي‌ در بصره‌ به‌ «جُمَحى‌» شهرت‌ داشتند (سمعانى‌، 3/326- 327؛ ابن‌ اثير، اللباب‌، 1/291).
ابن‌ سلام‌ در زمان‌ خلافت‌ منصور عباسى‌ زاده‌ شد و در زندگانى‌ طولانى‌ خويش‌، با 7 خليفة ديگر معاصر بود. در زمان‌ همين‌ خلفا، خاصه‌ هارون‌الرشيد و مأمون‌ بود كه‌ علم‌ و ادب‌ از يك‌سو و زندگى‌ مادي‌ و اجتماعى‌ از سوي‌ ديگر به‌ اوج‌ شكوفايى‌ رسيدند. بصره‌، زادگاه‌ ابن‌ سلام‌، نيز نه‌ تنها بهره‌اي‌ وافر از اين‌ شكوفايى‌ گرفته‌ بود، بلكه‌ خود يكى‌ از معتبرترين‌ مراكز علم‌ و ادب‌، و شايد هم‌ بزرگ‌ترين‌ آنها شده‌ بود؛ بازرگانى‌ پررونق‌، آميزش‌ نژادهاي‌ گوناگون‌، ظهور دانشمندان‌ بزرگ‌، نزديكى‌ شهر به‌ مراكز فرهنگ‌ ايرانى‌ چون‌ جنديشاپور و دهها عامل‌ اساسى‌ ديگر از بصره‌ محيطى‌ ساخته‌ بودند كه‌ مى‌توانست‌ مردانى‌ چون‌ ابن‌ سلام‌ و سيبويه‌ و جاحظ پرورش‌ دهد.
ابن‌ سلام‌، علاوه‌ بر اين‌، در خانواده‌اي‌ علم‌ دوست‌ نشو و نما يافت‌. پدرش‌ با يونس‌ بن‌ حبيب‌ مجالست‌ داشت‌ و در حلقة درس‌ وي‌ حاضر مى‌شد (نك: ابن‌ سلام‌، 15). تنوّع‌ اخباري‌ كه‌ ابن‌ سلام‌ از پدرش‌ روايت‌ مى‌كند (ص‌ 15، 369-370، 564، 567، 603، 655 - 658؛ زبيدي‌، 31؛ ابن‌ انباري‌، 9-10)، حكايت‌ از آن‌ دارد كه‌ سلام‌ در توجيه‌ و ارشاد پسر كوشا بوده‌ و راههاي‌ تحصيل‌ علم‌ را براي‌ وي‌ هموار مى‌گردانيده‌ است‌.
ابن‌ سلام‌ سالهاي‌ كودكى‌ و نوجوانى‌ را در كسب‌ دانش‌ سپري‌ كرد و در جلسات‌ درس‌ عالمان‌ بصره‌ دانش‌ اندوخت‌. احتمالاً نحو را نزد حمّاد بن‌ سَلَمه‌ فراگرفت‌ (نك: همو، 109)، و بر همين‌ سياق‌، در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ رايج‌ آن‌ زمان‌ نزد استادان‌ بزرگ‌ بصره‌ شاگردي‌ كرد. اما با توجه‌ به‌ روابط صميمانه‌اي‌ كه‌ با يونس‌ بن‌ حبيب‌ داشته‌ (زبيدي‌، 53؛ قالى‌، ذيل‌، 18)، شايد وي‌ بيش‌ از ديگران‌ در تكوين‌ دانش‌ لغوي‌ و نحوي‌ و ادبى‌ و تاريخى‌ ابن‌ سلام‌ مؤثر بوده‌ است‌ (قس‌: سلطان‌، 108) و از اين‌ حيث‌ ابن‌ سلام‌ در رديف‌ ديگر شاگردان‌ يونس‌ چون‌ سيبويه‌، كسائى‌ و فراء كه‌ خود استادان‌ بزرگى‌ بوده‌اند، قرار مى‌گيرد. مشاهير ديگري‌ كه‌ وي‌ مستقيماً از آنان‌ روايت‌ كرده‌ و احتمالاً در خدمتشان‌ دانشى‌ اندوخته‌، عبارتند از: ابوعبيده‌ مَعْمَر بن‌ مثنى‌ كه‌ در ادب‌ و شعر و اخبار و انساب‌، مأخذ ابن‌ سلام‌ بوده‌ و حدود 10 روايت‌ مستقيم‌ از او در طبقات‌ آمده‌ است‌ (نك: فهرست‌؛ سلطان‌، همانجا)؛ ابوالغرّاف‌ سُلَمى‌، شاعر معروف‌ سندي‌ (مرزبانى‌، 30) كه‌ عمده‌ترين‌ مأخذ ابن‌ سلام‌ در روايات‌ مربوط به‌ فرزدق‌ و جرير و اخطل‌ و ديگر شعراي‌ دوران‌ اموي‌ بوده‌ و دهها روايت‌ مستقيم‌ از او در طبقات‌ آمده‌ است‌ (نك: فهرست‌)؛ شعيب‌ بن‌ صخر جدّ ابوخليفه‌ (فضل‌ بن‌ حباب‌، خواهرزادة ابن‌ سلام‌، نك: دنبالة مقاله‌) و ابويحيى‌ ضبّى‌ نيز، با توجه‌ به‌ شمار اخباري‌ كه‌ ابن‌ سلام‌ از آن‌ دو روايت‌ كرده‌ است‌، در زمرة منابع‌ اصلى‌ او قرار مى‌گيرند (نك: ابن‌ سلام‌، فهرست‌؛ قس‌: سلطان‌، 101-102).
ابن‌ سلام‌ از ميان‌ معاصران‌ خود، بيش‌ از همه‌، با سيبويه‌ نشست‌ و برخاست‌ داشته‌ و در حلقه‌ درس‌ او حاضر مى‌شده‌ (زبيدي‌، 67؛ ابن‌ انباري‌، 40-41). وي‌ سيبويه‌ و الكتاب‌ او را با عباراتى‌ زيبا ستوده‌ است‌ (همو، 39).
عبدالرّحمان‌ (د 231ق‌) برادر ابن‌ سلام‌ محدّث‌ بود (خطيب‌ بغدادي‌، 5/328؛ قس‌: سلطان‌، 93) و 13 حديث‌ در صحيح‌ مسلم‌ به‌ روايت‌ اوست‌ (نك: همانجا). و در بين‌ اهل‌ حديث‌ «صدوق‌» شناخته‌ شده‌ بود (خطيب‌ بغدادي‌، 5/328)، برخى‌ گفته‌اند كه‌ او از برادرش‌ موثق‌تر بوده‌ است‌ (ابن‌ ابى‌ حاتم‌، 3(2)/278).
محمد بن‌ سلاّم‌ گه‌ گاه‌ به‌ مذاق‌ قدريّه‌ سخن‌ مى‌گفت‌ (نك: زبيدي‌، 53؛ قس‌: خطيب‌ بغدادي‌، 5/328؛ ذهبى‌، ميزان‌، 3/568)، از اين‌ رو كتابت‌ حديث‌ را از او منع‌ كرده‌ بودند. ذهبى‌ در عين‌ آنكه‌ وي‌ را به‌ عنوان‌ مورخ‌ (اخباري‌) موثق‌ ستوده‌، نامش‌ را در رديف‌ ضعفاي‌ محدثان‌ آورده‌ است‌ (نك: المغنى‌، 2/587). ابن‌ سلام‌ در تاريخ‌ و انساب‌ نيز دست‌ داشت‌ (سخاوي‌، 329؛ ابن‌ اثير، الكامل‌، 7/26). تذكره‌نويسان‌ و مورخان‌ بزرگ‌ چون‌ بلاذري‌، طبري‌، مسعودي‌، ابن‌ خلكان‌ و ابن‌ شاكر كتبى‌ از او بسيار نقل‌ كرده‌اند. در علم‌ لغت‌ نيز انبوهى‌ از نكات‌ و دقايق‌ از طريق‌ ابن‌ سلام‌ به‌ دانشمندان‌ قرون‌ بعدي‌ رسيده‌ است‌ (نك: زبيدي‌، همانجا؛ قس‌: سيوطى‌، المزهر، جم) زبيدي‌ (ص‌ 180) او را در زمرة لغويان‌ بصره‌ آورده‌ است‌ و در كتب‌ مشهور ادبيات‌ عرب‌ نيز، جاحظ، ابوحيان‌ توحيدي‌ و ابن‌ رشيق‌ قيروانى‌ از او بسيار روايت‌ دارند.
با اينهمه‌ آنچه‌ موجب‌ شهرت‌ نام‌ ابن‌ سلام‌ گرديده‌، همانا كتاب‌ طبقات‌ الشعراء است‌. متأسفانه‌ از همة دانش‌ گستردة ابن‌ سلام‌ در حديث‌، تاريخ‌، انساب‌، نحو، لغت‌ و غيره‌ چيزي‌ جز اين‌ كتاب‌ به‌ دست‌ ما نرسيده‌ است‌.
آنچه‌ از شرح‌ احوال‌ ابن‌ سلام‌ مى‌دانيم‌، متأسفانه‌ از چند خبر كوتاه‌ در نمى‌گذرد: گويند در 27 سالگى‌، همة موي‌ سر و روي‌ او سپيد گشت‌ (خطيب‌ بغدادي‌، 5/329)، شايد اين‌ هيأت‌ ظاهري‌، راه‌ او را به‌ جرگة مشايخ‌ و بزرگان‌ علم‌ و ادب‌ هموارتر مى‌كرد. در خبر ديگري‌ از خود او نقل‌ كرده‌اند كه‌ سه‌ بار ازدواج‌ كرد و هر بار صاحب‌ فرزندانى‌ شد، اما همسران‌ و فرزندانش‌ جملگى‌ در گذشتند و تنها در ازدواج‌ چهارم‌ بود كه‌ فرزندانش‌ باقى‌ ماندند (قفطى‌، 3/144؛ ذهبى‌، سير، 10/652). اين‌ خبر در تاريخ‌ بغداد تصحيف‌ شده‌ و ظاهر آن‌ مى‌رساند كه‌ ابن‌ سلام‌ فاقد اولاد بوده‌ است‌ (خطيب‌ بغدادي‌، همانجا). اما روايتى‌ كه‌ ابوالفرج‌ اصفهانى‌ (4/246) از عون‌ فرزند ابن‌ سلام‌ نقل‌ كرده‌ است‌، صحت‌ روايت‌ قفطى‌ و ذهبى‌ را تأييد مى‌كند. ابن‌ سلام‌ در 222ق‌ به‌ بغداد رفت‌ و تا آخر عمر در آن‌ شهر اقامت‌ گزيد. گفته‌اند، در ابتداي‌ ورود به‌ بغداد به‌ بيماري‌ سختى‌ دچار شد، چندانكه‌ اميد از زندگى‌ بريد، اما از آنجا كه‌ شخصيتى‌ معروف‌ و مورد احترام‌ خاص‌ و عام‌ بود، اشراف‌ و بزرگان‌ بغداد طبيبان‌ مخصوص‌ خود را براي‌ معالجة وي‌ فرستادند و سرانجام‌ وي‌ به‌ دست‌ ابن‌ ماسويه‌ (ه م‌) از مرگ‌ برست‌ و 10 سال‌ ديگر در اوج‌ شهرت‌ علمى‌ و ادبى‌ بزيست‌ (خطيب‌ بغدادي‌، همانجا؛ ابن‌ انباري‌، 110؛ ياقوت‌، 18/204- 205؛ صفدي‌، الوافى‌، 3/115). بنا به‌ همين‌ خبر، ابن‌ سلام‌ به‌ هنگام‌ شدت‌ بيماري‌ به‌ آرزوهاي‌ دست‌ نيافته‌اش‌ اشاره‌ كرده‌ و اشتياق‌ فراوان‌ خود را به‌ وقوف‌ در عرفات‌ و زيارت‌ قبر رسول‌ اكرم‌(ص‌) ابزار داشته‌، و از اينكه‌ عمري‌ را به‌ غفلت‌ سپري‌ كرده‌، افسوس‌ خورده‌ است‌ (قس‌: سلطان‌، 87).
ابن‌ سلام‌ مأخذ و منبع‌ فيضى‌ براي‌ انبوهى‌ از دانشمندان‌ نسل‌ِ بعد بود كه‌ هر يك‌ در رشته‌اي‌ خاص‌ به‌ شهرت‌ رسيده‌اند (ابوطيب‌، 67). ريّاشى‌ (د 257ق‌) نحوي‌ و مورخ‌ بصري‌، اسحاق‌ بن‌ ابراهيم‌ موصلى‌ (د 235ق‌) موسيقى‌دان‌، عمر بن‌ شبّه‌ (د 262ق‌) راوي‌ و محدّث‌ و فقيه‌، و احمد بن‌ ابى‌ خيثمة (د 279ق‌) مورّخ‌ و محدّث‌ از جملة شاگردان‌ او به‌ شمار مى‌آيند (سلطان‌، 109- 118) و هر چهار تن‌ نيز كتابهايى‌ به‌ تقليد از تأليفات‌ ابن‌ سلام‌ داشته‌اند (ابن‌ نديم‌، 64، 125، 158؛ ابن‌ جوزي‌، 5/139). نزديك‌ترين‌ شاگرد به‌ او، خواهرزاده‌اش‌ ابوخليفه‌ فضل‌ بن‌ حباب‌ جُمَحى‌ (د 305ق‌) است‌ كه‌ بيش‌ از ديگر راويان‌ از ابن‌ سلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ (سلطان‌، 110؛ قس‌: ابن‌ نديم‌، 126). وي‌ محدّث‌ معروف‌ بصره‌ (ذهبى‌، تذكرة، 2/670 -671) و در تاريخ‌ و انساب‌ و شعر و ادب‌ چيره‌دست‌ بود (ياقوت‌، 16/204) و با آنكه‌ نابينا بود، آثاري‌ از خود به‌ يادگار نهاده‌ است‌ (صفدي‌، نكت‌، 226-227؛ ابن‌ نديم‌، 126؛ قس‌: سلطان‌، 111). ابن‌ سلام‌ ابوخليفه‌ را راوي‌ آثار خود قرار داد و از طريق‌ هموست‌ كه‌ اين‌ آثار به‌ دست‌ مورخان‌ و مؤلفانى‌ چون‌ ابوالفرج‌ اصفهانى‌ رسيد و در ميان‌ كتابهايش‌ جاي‌ گرفت‌ (سلطان‌، همانجا). نسخه‌هايى‌ نيز كه‌ تاكنون‌ از كتاب‌ طبقات‌ شناخته‌ و چاپ‌ و منتشر شده‌ است‌، در واقع‌ اثري‌ است‌ كه‌ ابوخليفه‌ از تلفيق‌ دو كتاب‌ طبقات‌ الشعراءِ الجاهليين‌ و طبقات‌ الشعراءِ الاسلاميين‌ با آثار و روايات‌ ديگري‌ كه‌ از ابن‌ سلام‌ در اختيار داشته‌، پديد آورده‌ است‌ و آشفتگى‌ و ناهماهنگى‌ مقدمه‌ و ديگر بخشهاي‌ كتاب‌، مى‌تواند از همين‌ تلفيق‌ ناشى‌ شده‌ باشد (نك: سلطان‌، 164؛ قس‌: ابراهيم‌، 83 -84؛ فروخ‌، 2- 248).
تا زمان‌ ابن‌ سلام‌، كتابهايى‌ چون‌ الاغانى‌ كه‌ در باب‌ ادب‌ و شعر تدوين‌ مى‌شد، عموماً شامل‌ دو موضوع‌ بودند: اخبار و شعر. اما در سلسلة ديگري‌ از كتب‌ طبقات‌ مؤلفان‌، شعر را برحسب‌ ذوق‌ خود و به‌ عنوان‌ پديده‌هاي‌ هنري‌ برمى‌گزيدند و «اخبار» را كه‌ موجب‌ مى‌شد شعر به‌ افسانه‌ و خبر بپيوندد، از آن‌ مى‌زدودند و شايد آثار ابونعيم‌ و يزيدي‌ از همين‌ قبيل‌ بوده‌ باشد، اما نخستين‌ اثري‌ كه‌ از اين‌ نوع‌ جُنگهاي‌ شعري‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌، طبقات‌ ابن‌ سلام‌ است‌ (نك: بلاشر، 220). ابن‌ سلام‌ در واقع‌ دو كتاب‌ تأليف‌ كرده‌ بود كه‌ يكى‌ را به‌ شاعران‌ جاهلى‌ و ديگري‌ را به‌ شاعران‌ اسلامى‌ تا اواخر سدة اول‌ ق‌ اختصاص‌ داده‌ بود. آنچه‌ اينك‌ به‌ جاي‌ مانده‌، خلاصه‌اي‌ از آن‌ دو كتاب‌ است‌ كه‌ اين‌ مطالب‌ را در بر دارد: شاعران‌ جاهلى‌، در 10 طبقه‌، هر طبقه‌ شامل‌ 4 شاعر؛ شاعران‌ اسلامى‌ نيز در 10 طبقه‌ و هر طبقه‌ شامل‌ 4 شاعر. در ميان‌ اين‌ دو بخش‌ شاعران‌ مرثيه‌سرا، شاعران‌ شهرهاي‌ مدينه‌، مكه‌، طائف‌، بحرين‌ و نيز شعراي‌ يهود قرار دارند. محدود كردن‌ هر طبقه‌ به‌ 4، البته‌ كار را بر وي‌ تنگ‌ كرده‌ و او خود نيز بر اين‌ امر آگاهى‌ داشته‌ (ابن‌ سلام‌، 97؛ قس‌: ابراهيم‌، 83 - 85؛ سلطان‌، 143)، اما گزينش‌ شعر و شاعر، خود نوعى‌ ارزيابى‌ ادبى‌ است‌ و پيش‌ از هر چيز به‌ ذوق‌ و سليقة شخصى‌ گزيننده‌ وابسته‌ است‌. از اينجاست‌ كه‌ بايد ابن‌ سلام‌ را در تاريخ‌ نقد نيز مورد بررسى‌ قرار دهيم‌. وي‌ دريافته‌ بود كه‌ شعرشناسى‌ بيشتر به‌ پيشة گوهريان‌ و صرافان‌ مى‌ماند و بيش‌ از هر چيز به‌ ممارست‌ و تجربه‌ و ذوق‌ و استعداد نياز دارد (ابن‌ سلام‌، 5 -7)، به‌ همين‌ جهت‌ در صلاحيت‌ دانشمندانى‌ كه‌ خود شاعر نبوده‌اند و به‌ روايت‌ شعر پرداخته‌اند، به‌ ديدة ترديد مى‌نگرد، و اشتباهات‌ شعبى‌ دانشمند و مورخ‌ عرب‌ را به‌ عنوان‌ مثل‌ بر مى‌شمارد (همو، 59 -61).
ابن‌ سلام‌ به‌ تأثير عوامل‌ روانى‌ (نك: ص‌ 259) و نيز تأثير زمان‌ و مكان‌ در شعر پى‌ برده‌ بود و از اين‌ رو ميان‌ شاعران‌ باديه‌نشين‌ و شهرنشين‌ فرق‌ نهاد و براي‌ هر دسته‌ طبقه‌اي‌ جداگانه‌ قرار داد (ص‌ 232-296). ابن‌ سلام‌ در پرتو اين‌ وسعت‌ و دقت‌نظر، در اصالت‌ و صحت‌ انتساب‌ انبوه‌ شعر جاهلى‌ به‌ شاعران‌ معروف‌ دوران‌ جاهلى‌ ترديد كرد و با دلايل‌ عقلى‌ و نقلى‌ (ص‌ 7-11) به‌ اين‌ ترديد قوت‌ بخشيد و حتى‌ ابن‌ اسحاق‌، صاحب‌ سيره‌ را در شمار جعّالان‌ نهاد (ص‌ 8). تحقيقات‌ نقادان‌ معاصرِ شعر و ادب‌ جاهلى‌، چون‌ طه‌ حسين‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ آراء ابن‌ سلام‌ پس‌ از قرنها مورد توجه‌ قرار گيرد و جاي‌ خود را باز يابد (نك: سلطان‌، 281-287). ابن‌ سلام‌ درصدد ارزيابى‌ شعر شاعران‌ معاصرش‌ چون‌ ابونواس‌ و بشار و ابوتمام‌ برنيامده‌ است‌، و اين‌ نيز نكته‌اي‌ شايان‌ بررسى‌ است‌ (سلطان‌، 295).
آثار: تنها اثر باقى‌ مانده‌ از ابن‌ سلام‌، طبقات‌ الشعراء است‌. ابتدا در 1916م‌ نسخة ناقصى‌ از آن‌ توسط يوزف‌ هل‌1 به‌ چاپ‌ رسيد كه‌ با مقدمة وي‌ به‌ زبان‌ آلمانى‌ همراه‌ بود. اين‌ نسخه‌ در 1920م‌ در قاهره‌ تجديد چاپ‌ شد. چند چاپ‌ ديگر نيز از آن‌ منتشر گرديد كه‌ يكى‌ از آنها به‌ كوشش‌ محمود محمدشاكر مصري‌ بود. شاكر بعدها به‌ نسخة كامل‌تري‌ دست‌ يافت‌ و با مراجعه‌ به‌ كتابهايى‌ چون‌ الاغانى‌، الموّشح‌ و شرح‌ نهج‌ البلاغة ابن‌ ابى‌ الحديد، آن‌ را باز هم‌ كامل‌تر گردانيد و با مقدمة مفصلى‌ در قاهره‌ (1394ق‌/1974م‌) در دو مجلّد منتشر ساخت‌ كه‌ بهترين‌ و كامل‌ترين‌ چاپ‌ كتاب‌ طبقات‌ است‌، جز اينكه‌ تغيير نام‌ كتاب‌ به‌ طبقات‌ فُحول‌ الشعراء و افزودن‌ قسمتهايى‌ به‌ متن‌ اصلى‌ را با همة دلايلى‌ كه‌ شاكر براي‌ اين‌ تغييرات‌ و تكميل‌ متن‌ كتاب‌ عرضه‌ كرده‌ است‌ (نك: شاكر، 21-27، 38-46)، بعضى‌ خلاف‌ آيين‌ تحقيق‌ دانسته‌ و نپسنديده‌اند (نك: سلطان‌، 168، 175-176).
از كتابها و رساله‌هاي‌ ديگري‌ كه‌ به‌ ابن‌ سلام‌ نسبت‌ داده‌اند، تا كنون‌ نسخه‌اي‌ به‌ دست‌ نيامده‌ است‌: 1. بيوتات‌ العرب‌ (ابن‌ نديم‌، 126) يا نسب‌ قريش‌ و بيوتات‌ العرب‌ (صفدي‌، الوافى‌، 3/115)؛ 2. الحلاب‌ و اجراء الخيل‌ (ابن‌ نديم‌، همانجا؛ شاكر، 38) يا الحلائب‌ و اجراء الخيل‌ (صفدي‌، همانجا) كه‌ موضوع‌ آن‌ مسابقات‌ سواركاري‌ و شرط بندي‌ روي‌ اسب‌ و رنگها، نژادها و ديگر مسايل‌ مربوط به‌ اسب‌ عربى‌ بوده‌ است‌ (سلطان‌، 118): 3. طبقات‌ العلماء كه‌ قالى‌ ( الامالى‌،1/157) با ذكر نام‌ از آن‌ نقل‌ كرده‌ است‌، هر چند روايتى‌ كه‌ وي‌ از ابن‌ سلام‌ نقل‌ كرده‌ است‌، در بخشى‌ از طبقات‌ الشعراء كه‌ به‌ ذكر نام‌ و آثار علماي‌ فن‌ اختصاص‌ دارد، موجود است‌ (نك: ص‌ 23)؛ 4. غريب‌ القرآن‌ (ابن‌ نديم‌، 37؛ ياقوت‌، 18/204؛ سيوطى‌، بغية، 1/115؛ داوودي‌، 2/157) كه‌ احتمالاً در تأليف‌ آن‌ تحت‌تأثير كتاب‌ معانى‌ القرآن‌ يونس‌ بن‌ حبيب‌ بوده‌ (نك: ابن‌ نديم‌، 48؛ قس‌: سيوطى‌، طبقات‌، 18، 34) و از آن‌ بسيار استفاده‌ كرده‌ است‌؛ 5. الفاصل‌ فى‌ مُلَح‌ الاخبار و الاشعار (ابن‌ نديم‌، 126) يا الفاضل‌ فى‌ الاخبار و محاسن‌ الشّعراء (صفدي‌، همانجا). ابن‌ نديم‌ (ص‌ 48) دو كتاب‌ النوادر الكبير و النوادر الصغير را به‌ يونس‌ بن‌ حبيب‌ نسبت‌ داده‌ كه‌ احتمالاً الگوي‌ ابن‌ سلام‌ براي‌ پرداختن‌ كتاب‌ الفاصل‌ بوده‌ است‌ (قس‌: سلطان‌، 106)؛ 6. كتاب‌ الفرسان‌ يا كتاب‌ الفحول‌ (فروخ‌، 2/246؛ قس‌: ابوالفرج‌، 10/3، 18/74)؛ 7. النوادر VIII/87) كه‌ احتمالاً همان‌ كتاب‌ يونس‌ به‌ روايت‌ ابن‌ سلام‌ بوده‌ است‌ (نك: سيوطى‌، المزهر، 2/289). مندرجات‌ كتب‌ و رسايل‌ مفقود شدة ابن‌ سلام‌ را مى‌توان‌ از كتب‌ تاريخ‌ و ادب‌ استخراج‌ كرد و چه‌ بسا بر حسب‌ موضوع‌، بتوان‌ هر چند روايت‌ را به‌ طور مشخص‌ و قاطع‌ به‌ يكى‌ از آثار او كه‌ فقط نامشان‌ را مى‌دانيم‌ نسبت‌ داد، گو اينكه‌ از اين‌ راه‌ سرانجام‌ به‌ اصل‌ تأليفات‌ ابن‌ سلام‌ دست‌ نخواهيم‌ يافت‌ (نك: سلطان‌، 119-123).
مآخذ: ابراهيم‌، طه‌ احمد، تاريخ‌ النقد الادبى‌ عند العرب‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ ابن‌ ابى‌ حاتم‌، عبدالرحمان‌، الجرح‌ و التعديل‌، حيدرآباد دكن‌، 1372ق‌/1952م‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ همو، اللباب‌، بغداد، مكتبة المثنى‌؛ ابن‌ انباري‌، عبدالرحمان‌، نزهةالالباء، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ سامرايى‌، بغداد، 1959م‌؛ ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، 1357ق‌؛ ابن‌ سلام‌، محمد، طبقات‌ فحول‌ الشعراء، به‌ كوشش‌ محمود محمد شاكر، قاهره‌، 1394ق‌/1974م‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابوطيب‌، عبدالواحد، مراتب‌ النحويين‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1375ق‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، الاغانى‌، قاهره‌، 1963م‌؛ بلاشر، رژي‌، تاريخ‌ ادبيات‌ عرب‌، ترجمة آذرتاش‌ آذرنوش‌، تهران‌، 1363ش‌؛ خطيب‌ بغدادي‌، احمد، تاريخ‌ بغداد، قاهره‌، 1349ق‌؛ داوودي‌، محمد، طبقات‌ المفسرين‌، بيروت‌، 1403ق‌؛ ذهبى‌، محمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن‌، 1333-1334ق‌؛ همو، سير اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و ديگران‌، بيروت‌، 1406ق‌؛ همو، العبر، به‌ كوشش‌ محمد سعيد بن‌ بسيونى‌، بيروت‌، 1405ق‌؛ همو، المغنى‌ فى‌ الضعفاء، به‌ كوشش‌ نورالدين‌ عتر، حلب‌، دارالمعارف‌؛ همو، ميزان‌ الاعتدال‌، به‌ كوشش‌ على‌ محمد بجاوي‌، بيروت‌، 1382ق‌؛ زبيدي‌، محمد، طبقات‌ النحويين‌ و اللغويين‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1919م‌؛ سخاوي‌، محمد، الاعلان‌ بالتوبيخ‌، به‌ كوشش‌ فرانتس‌ روزنتال‌، بغداد، 1382ق‌/1963م‌؛ سلطان‌، منير، ابن‌ سلام‌ و طبقات‌ الشعراء، قاهره‌، 1977م‌؛ سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ يحيى‌ معلمى‌ يمانى‌، حيدرآباد دكن‌، 1383ق‌/1963م‌؛ سيوطى‌، بغية الوعاة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1384ق‌؛ همو، طبقات‌ المفسرين‌، به‌ كوشش‌ مورسينگ‌، ليدن‌، 1839م‌؛ همو، المزهر، به‌ كوشش‌ محمد احمد جاد المولى‌ بك‌ و ديگران‌، بيروت‌، 1986م‌؛ شاكر، محمود محمد، مقدمه‌ بر طبقات‌ (نك: ابن‌ سلام‌ در همين‌ مآخذ)؛ صفدي‌، خليل‌، نكت‌ الهميان‌، به‌ كوشش‌ احمد زكى‌ بك‌، قاهره‌، 1329ق‌/1911م‌؛ همو، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ س‌. ددرينگ‌، دمشق‌، 1953م‌؛ فروخ‌، عمر، تاريخ‌ الادب‌ العربى‌، بيروت‌، 1401ق‌؛ قالى‌، اسماعيل‌، الامالى‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلمية؛ همو، ذيل‌ الامالى‌ و النوادر، بيروت‌، دارالكتب‌ العلمية؛ قفطى‌، على‌، انباه‌ الرواة، قاهره‌، 1374ق‌/1955م‌؛ مرزبانى‌، محمد، معجم‌ الشعراء، به‌ كوشش‌ عبدالستار احمد فراج‌، قاهره‌، 1379ق‌/1960م‌؛ ياقوت‌، ادبا؛ نيز: GAS.
محمدعلى‌ لسانى‌ فشاركى‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1325
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست