responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1315
ابن سعيد مغربی
جلد: 3
     
شماره مقاله:1315



اِبْن‌ِ سَعيدِ مَغْرِبى‌، نورالدين‌ ابوالحسن‌ على‌ بن‌ ابو عُمران‌ موسى‌ ابن‌ محمد بن‌ عبدالملك‌ ابن‌ سعيد العَنْسى‌ مَذْحِجى‌ غَرناطى‌ قَلعى‌ (610 - 685ق‌/1214-1286م‌)، اديب‌، شاعر، تاريخ‌نگار، جهانگرد و جغرافى‌نويس‌ اندلسى‌. وي‌ را به‌ جهت‌ انتساب‌ به‌ صحابى‌ معروف‌ عمّار ياسر عَمّاري‌ نيز گفته‌اند (ابن‌ فضل‌ الله‌، 8/382؛ زبيدي‌، ذيل‌ ماده‌ «عمر»، هر چند در بعضى‌ از مآخذ اين‌ نسبت‌ را غُماري‌: مثلاً صفدي‌، 22/253؛ ابن‌ رافع‌، 145) و گاه‌ عمادي‌ (حاجى‌ خليفه‌، چ‌، فلوگل‌، 3/524) ضبط كرده‌اند.
نسبت‌ قَلعى‌ ابن‌ سعيد به‌ سبب‌ زاده‌ شدن‌ او در قلعة بنى‌ سعيد، نزديكى‌ غرناطه‌، يا اقامت‌ خاندان‌ او از زمانهاي‌ دور در آن‌ مكان‌ بوده‌ است‌ (نك: ابن‌ فضل‌الله‌، 8/382؛ پتيرون‌، .(2-3
نخستين‌ كس‌ از نياكان‌ ابن‌ سعيد كه‌ در قلعة مذكور اقامت‌ گزيد عبدالله‌ بن‌ سعيد بن‌ عمار، فرمانده‌ جند يمنى‌ دمشق‌ بود كه‌ با استفاده‌ از آشفتگى‌ اوضاع‌ اندلس‌ بر قلعة اَسْطَلير در منطقة غرناطه‌ چيره‌ شد و استقلال‌ آن‌ را اعلام‌ كرد تا به‌ دستور عبدالرحمان‌ بن‌ معاويه‌ (حك 138-172ق‌/756- 788م‌) كشته‌ شد (پتيرون‌، 5 -4 ؛ عيادي‌، 41-42). از آنگاه‌ باز اخلاف‌ عبدالله‌ بر آن‌ مكان‌ استوار حكمروايى‌ داشتند و آن‌ قلعه‌ به‌ قلعة بنى‌ يَحْصُب‌ (از نام‌ قبيلة يمنى‌) يا بنى‌ سعيد معروف‌ شد و اكنون‌ آلكالا لارِئال‌1 نام‌ دارد (عبادي‌، همانجا؛ 2 .(EI
از اين‌ دودمان‌ مردان‌ قلم‌ و شمشير چندي‌ برخاستند (براي‌ مشاهير بنى‌ سعيد، نك: پتيرون‌، 14 -4 ؛ عيادي‌، 49-66). ظاهراً او تنها فرزند خاندان‌ بود و از كمال‌ توجه‌ پدر در تربيت‌ و تعليم‌ برخوردار شد، به‌ قسمى‌ كه‌ از آغاز جوانى‌ شعر مى‌سرود و در آن‌ سن‌، شاعري‌ از او شگفت‌ مى‌نمود (ابن‌ خطيب‌، 4/154). از كودكى‌ با مناقب‌ خانواده‌ آشنا و در مجالس‌ پدر حاضر مى‌شد (عيادي‌، 69). در غالب‌ سفرهاي‌ پدرش‌ همراه‌ او بود و به‌ اين‌ ترتيب‌ بسياري‌ از مناطق‌ اندلس‌ را ديد و با بزرگان‌ علم‌ و ادب‌ آن‌ سامان‌ آشنا شد (همو، 77-89). ابن‌ سعيد در 631ق‌ جاي‌ پدر را در حكومت‌ جزيرةالخضراء گرفت‌ (ابن‌ خليل‌، 2). به‌ علت‌ تبديل‌ سريع‌ اوضاع‌ در اندلس‌ آن‌ روزگار، ابوالحسن‌ نيز ناگزير با فواصل‌ كوتاه‌ موضع‌ سياسى‌ خود را عوض‌ مى‌كرد و گاه‌، به‌ رسم‌ روزگار، حتى‌ به‌ تهنيت‌ قاتل‌ ممدوح‌ پيشين‌ خود برمى‌خاست‌ (قاضى‌، 14).
پس‌ از فوت‌ متوكل‌ بن‌ هود (635ق‌/1237م‌) تحمل‌ وضع‌ موجود در اندلس‌ بر ابوالحسن‌ و پدرش‌ دشوار شد. از اين‌ رو آن‌ دو نيز مانند بسياري‌ از اهل‌ علم‌ و قلم‌ اندلس‌ در آن‌ زمان‌ به‌ آن‌ سوي‌ دريا در جنوب‌ يعنى‌ به‌ مغرب‌ رفتند (عنان‌، 453). اين‌ سفر در 636ق‌ صورت‌ گرفت‌. شايد پيش‌ از اين‌، در سالهاي‌ ميان‌ 627 و 629ق‌ ابوالحسن‌ از سَبته‌ ديدن‌ كرده‌ بود (عيادي‌، 89 -90). آن‌ دو 3 سال‌ در قسمتهاي‌ مختلف‌ مغرب‌ (مراكش‌)، مغرب‌ ميانى‌ (الجزاير) و افريقيه‌ (تونس‌) به‌ سر بردند. در تونس‌، ابوالحسن‌ به‌ دربار ابوزكريا يحيى‌ اول‌ حَفصى‌ (حك 625 - 647ق‌/1228-1249م‌) پيوست‌ و از نزديكان‌ سلطان‌ شد و منصب‌ قرائت‌ مظالم‌ يافت‌ (همو، 93-94). ظاهراً در آن‌ هنگام‌ پدر او موسى‌ هم‌ در خدمت‌ والى‌ سبته‌، پسر ابوزكريا بود و ابوعبدالله‌ محمد بن‌ حسين‌، نوة عموي‌ ابوالحسن‌ (نك: پتيرون‌، از نزديكان‌ سلطان‌ تونس‌ شمرده‌ مى‌شد. بدگويى‌ عده‌اي‌ از حاسدان‌، كه‌ گويا ابوعبدالله‌ نيز از زمرة آنان‌ بود، موجب‌ گرديد كه‌ پدر و پسر هر دو از مناصب‌ خود بركنار شوند (عيادي‌، همانجا) و راه‌ مشرق‌ پيش‌ گيرند. آن‌ دو در ربيع‌الاول‌ 639 در اسكندريه‌ بودند. موسى‌ براي‌ تدارك‌ سفر حج‌ در اسكندريه‌ ماند، كه‌ در آن‌ سال‌ موفق‌ به‌ اين‌ امر نشد (همو، 98-99)، اما ابوالحسن‌ به‌ قاهره‌ رفت‌ و در آنجا بود تا از درگذشت‌ پدر در اسكندريه‌ (شوال‌ 640) آگاهى‌ يافت‌ و براي‌ عزاي‌ او به‌ اسكندريه‌ آمد (ابن‌ سعيد، المغرب‌، 2/172؛ قاضى‌، 14).
موسى‌ هنگام‌ حركت‌ پسرش‌ به‌ قاهره‌ وصيت‌ نامه‌اي‌ به‌ نظم‌ و نثر براي‌ وي‌ نوشته‌ و در آن‌، با استفاده‌ از دانش‌ و تجربة خود، بهترين‌ صفات‌ اخلاقى‌ لازم‌ و رفتار مطلوب‌ را به‌ فرزندش‌ توصيه‌ كرده‌ بود تا در غربت‌ راهنماي‌ او باشد (مقري‌، 352-361). در بعضى‌ مآخذ متأخر اين‌ وصيت‌نامه‌ را اشتباهاً به‌ خود ابوالحسن‌ نسبت‌ داده‌اند كه‌ گويا براي‌ پسرش‌ نوشته‌ است‌ (قمى‌، 62؛ مدرس‌، 7/564). به‌ موسى‌ كتابى‌ به‌ نام‌ واجب‌ الادب‌ كه‌ تلخيصى‌ است‌ از تاريخ‌ رقيق‌ قيروانى‌ و يك‌ معجم‌ در تراجم‌ نسبت‌ داده‌اند (پتيرون‌، .(14 ابوالحسن‌ از معجم‌ پدرش‌ نقل‌ كرده‌ است‌ (مقري‌، 3/130).
ابن‌ سعيد در 640ق‌ مجدداً به‌ قاهره‌ بازگشت‌ (ابن‌ سعيد، المغرب‌، 2/171). او كه‌ آوازه‌اش‌ پيشاپيش‌ به‌ مصر رسيده‌ بود، خواه‌ به‌ علت‌ اشتهار خود به‌ شعر و نويسندگى‌ يا بر اثر معروفيت‌ پدر و خانواده‌اش‌، در محافل‌ علمى‌ و ادبى‌ قاهره‌ به‌ خوبى‌ پذيرفته‌ شد و به‌ زودي‌ پيوندهاي‌ دوستى‌ بسياري‌ با مشاهير عصر در آن‌ سرزمين‌ برقرار كرد كه‌ جمال‌الدين‌ابوالحسن‌جزّار مصري‌ (د 679ق‌)، ابن‌مطروح‌ (د 654ق‌) و بهاء زُهير (د 656ق‌) از آن‌ جمله‌ بودند (ابن‌ خطيب‌، 4/155). اگرچه‌ ابن‌ سعيد به‌ دربار سلطان‌ مصر الملك‌ الصالح‌ نجم‌الدين‌ ايوب‌ (حك 637 -647ق‌/1240-1249م‌) نپيوست‌، اما با مشاور و نايب‌ سلطان‌ در شام‌، جمال‌الدين‌ احمد بن‌ موسى‌ بن‌ يَغمور (د 673ق‌) شاعر معروف‌ مصري‌ مأنوس‌ شد (ابن‌ خطيب‌، 4/155؛ ابن‌ هُذيل‌، 196؛ ابن‌ سعيد، رايات‌، 32).
ابن‌ سعيد تا 644ق‌ در مصر ماند. در اين‌ سال‌ او با كمال‌الدين‌ عمر مشهور به‌ ابن‌ عديم‌ كه‌ از سوي‌ الملك‌ الناصر يوسف‌ حكمران‌ ايوبى‌ حلب‌ (حك 634 - 658ق‌/1237-1260م‌) براي‌ سفارت‌ به‌ قاهره‌ آمده‌ بود، آشنا شد. شيفتگى‌ آن‌ دو نسبت‌ به‌ يكديگر موجب‌ شد كه‌ وقتى‌ ابن‌ عديم‌ به‌ حلب‌ بازگشت‌، ابن‌ سعيد هم‌ به‌ همراه‌ او رفت‌. ابن‌ عديم‌ ابن‌ سعيد را به‌ الناصر معرفى‌ كرد (ابن‌ سعيد، المغرب‌، 2/171، 172؛ ابن‌ خطيب‌، همانجا). ظرافت‌ در سخن‌، شعرشناسى‌ و آواز خوش‌ ابن‌ سعيد ناصر را خوش‌ آمد و او را لقب‌ «بلبل‌» داد (همو، 4/157) و ابن‌ سعيد چندين‌ كتاب‌ خود را به‌ نام‌ اين‌ سلطان‌ كرد (عيادي‌، 111)، او سه‌ سال‌ در ملازمت‌ دربار حلب‌ ماند (قاضى‌، 15) و با بزرگان‌ علم‌ و ادب‌ آن‌ خطه‌ ديدار كرد (ابن‌ خطيب‌، 4/157). از آن‌ جا به‌ دمشق‌ رفت‌ و به‌ مجلس‌ انس‌ِ الملك‌ المعظم‌ توران‌ شاه‌ (حك 647 - 648ق‌) پسر سلطان‌ مصر درآمد. در اواخر 648ق‌ از دمشق‌ به‌ موصل‌ و بغداد رفت‌ و تا نواحى‌ بصره‌ و در ايران‌ تا اَرَّجان‌ (در غرب‌ فارس‌ و نزديك‌ بهبهان‌) سفر كرد (همانجا؛ عيادي‌، 112- 115). شايد يكى‌ از انگيزه‌هاي‌ او به‌ سفر در مشرق‌ و ديدار دوردستهاي‌ آن‌، افزون‌ بر نياز به‌ گردآوري‌ اطلاعات‌ لازم‌ براي‌ تدوين‌ تاريخ‌ ادبى‌ مشرق‌ ( 2 و نيز توصيفهاي‌ گيراي‌ مشرق‌ ديدگانى‌ چون‌ ابوالعباس‌ احمد بن‌ مُفَرّج‌ اشبيلى‌ معروف‌ به‌ ابن‌ روميه‌ (د 631ق‌)، كه‌ آرزوي‌ ديدار آن‌ سرزمينها را در ابن‌ سعيد جوان‌ بر مى‌انگيخت‌ (ابن‌ خليل‌، 181)، پيشينة چنين‌ سفري‌ در خانوادة او بوده‌ باشد. در واقع‌، عموي‌ ابوالحسن‌، عبدالرحمان‌ بن‌ محمد در پى‌ سفر حج‌ به‌ شام‌ و عراق‌ و ايران‌ تا بخارا رفته‌ و به‌ هنگام‌ استيلاي‌ مغول‌ بر آن‌ شهر در 616ق‌/1220م‌ كشته‌ شده‌ بود (پتيرون‌، .(11-12
ابن‌ سعيد از عراق‌ به‌ دمشق‌ و حلب‌ رفت‌ و از آنجا عزم‌ سفر حج‌ كرد و پس‌ از اداي‌ فريضه‌ به‌ حلب‌ بازگشت‌ (عيادي‌، 121-124). او آنگاه‌ در 652ق‌/1255م‌ به‌ افريقيه‌ در مغرب‌ مراجعت‌ كرد (ابن‌ خطيب‌، 4/157- 158) و به‌ اين‌ ترتيب‌ مرحلة نخست‌ سفر مشرق‌ ابن‌ سعيد پايان‌ يافت‌. به‌ گفتة خود وي‌، او گاه‌ در جامة توانگران‌ و گاه‌ در خرقة درويشان‌ سفر مى‌كرد (ابن‌ خليل‌، 2). در ترتيب‌ و تاريخ‌ سفرهاي‌ او پس‌ از اقامت‌ در مصر تشويش‌ و اختلاف‌ وجود دارد. از ميان‌ رفتن‌ بسياري‌ از نوشته‌هاي‌ خود ابن‌ سعيد، بازسازي‌ درست‌ و دقيق‌ اين‌ جابه‌جاييها را ناممكن‌ مى‌سازد. در مآخذ كهن‌ اين‌ سفرها را يكسان‌ ذكر نكرده‌اند.
در بعضى‌ مراجع‌ آمده‌ است‌ كه‌ ابن‌ سعيد از مصر به‌ عراق‌ رفت‌ و از آنجا به‌ شام‌ آمد (مثلاً نك: صفدي‌، 22/253؛ ابن‌ رافع‌، 145؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، 4/352). اين‌ روايت‌ در نوشته‌هاي‌ متأخران‌ نيز ديده‌ مى‌شود (نك: 2 ؛ EIعربى‌، 12؛ بستانى‌ ف‌ ). با توجه‌ به‌ تصريح‌ ابن‌ سعيد به‌ ملاقات‌ باكِنانى‌ قادسى‌ در بيت‌المقدس‌ در 643ق‌ (ابن‌ خليل‌، 213) گمان‌ مى‌رود كه‌ وي‌ پيش‌ از رفتن‌ به‌ حلب‌ به‌ همراه‌ ابن‌ عديم‌، سفري‌ به‌ نواحى‌ شام‌ داشته‌ است‌ (عيادي‌، 124). به‌ همين‌ گونه‌، بعضى‌ مآخذ سفر حج‌ و بازگشت‌ او را به‌ مغرب‌ درپى‌ گشت‌ و گذارش‌ در حدود عراق‌ و ايران‌، بدون‌ اشاره‌ به‌ مراجعت‌ به‌ شام‌، آورده‌اند (ابن‌ خطيب‌، 4/157؛ بغدادي‌، 1/714). گاه‌ در همان‌ سفر نخستين‌ مشرق‌، دو مسافرت‌ به‌ عراق‌ نيز به‌ او نسبت‌ داده‌اند كه‌ سفر حج‌ در پى‌ دومين‌ آنها بوده‌ است‌ ( بستانى‌ف‌).اين‌ سفر احياناً حج‌ دوم‌ او تلقى‌ شده‌ است‌ ( 2 .(EIاو خود عزيمت‌ به‌ حج‌ را در 647ق‌ ضبط كرده‌ است‌ ( المغرب‌، 2/173).
ابن‌ سعيد پس‌ از بازگشت‌ به‌ افريقيه‌ در 652ق‌ به‌ خدمت‌ ابوعبدالله‌ محمد المستنصر حفصى‌ (حك 647 - 675ق‌/1249- 1277م‌) در آمد و مورد توجه‌ قرار گرفت‌ (ابن‌ خطيب‌، 4/158). يك‌ بار به‌ سبب‌ اختلاسى‌ كه‌ در اموال‌ دولتى‌ روي‌ داد، ابن‌ سعيد مورد بى‌مهري‌ قرار گرفت‌، اما اندكى‌ بعد به‌ دنبال‌ سرودن‌ قصيده‌اي‌ و پوزش‌خواهى‌ از سلطان‌ بخشوده‌ شد. در اين‌ هنگام‌ پسر عم‌ او ابوعبدالله‌ محمد بن‌ حسين‌ وزير سلطان‌ بود (عيادي‌، 125-126). ابن‌ سعيد در تونس‌ به‌ حشر و نشر با عالمان‌ و اديبان‌ آن‌ خطه‌ و مكاتبه‌ با دوستان‌ مشرقى‌ خود ادامه‌ داد (همو، 126-129). از گفتة ابن‌ خطيب‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ ابن‌ سعيد تا پايان‌ عمر در تونس‌ ماند و همانجا درگذشت‌ (4/158)، اما از گفتة مقري‌ با استناد به‌ عُدّة المستنجز ابن‌ سعيد چنين‌ بر مى‌آيد كه‌ او در 666ق‌/1269م‌، پس‌ از 14 سال‌ اقامت‌ در تونس‌، مجدداً بار سفر به‌ سوي‌ مشرق‌ بست‌ (2/398) و در اسكندريه‌ بود كه‌ شنيد مخدومش‌ الملك‌ الناصر به‌ دست‌ مغولان‌ كشته‌ شده‌ است‌. وي‌ ويرانى‌ حلب‌ به‌ دست‌ مغولان‌ را نقل‌ كرده‌ است‌. ابن‌ سعيد سپس‌ درصدد برآمد كه‌ حكمران‌ مغول‌، هولاكو را از نزديك‌ ببيند. از اين‌ رو از طريق‌ حلب‌ به‌ سوي‌ ارمنستان‌ رفت‌ و خان‌ مغول‌ را دريافت‌ و مهمان‌ او شد (2/368-370). وي‌ پس‌ از آن‌ به‌ ايران‌ سفر كرد و به‌ گفتة خودش‌ ميان‌ آبادان‌ و قزوين‌ و عمان‌ و نَصيبين‌ را در نورديد (ابن‌ خليل‌، 2) و تا خراسان‌ نيز رفت‌ (همو، 9). لحن‌ او در وصف‌ بعضى‌ جاهاي‌ آذربايجان‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ نشان‌ مى‌دهد او اين‌ سرزمين‌ را ديده‌ است‌ (ابن‌ سعيد، كتاب‌ الجغرافيا، 172).
از اين‌ پس‌ زندگانى‌ ابن‌ سعيد در ابهامى‌ شگفتى‌آور فرو رفته‌ است‌ و معلوم‌ نيست‌ چه‌ زمانى‌ از سفر دوم‌ مشرق‌ و نيز به‌ كجا بازگشت‌ و عمرش‌ چه‌ وقت‌ و در كجا به‌ پايان‌ آمد؟ اينها پرسشهايى‌ است‌ كه‌ متقدمان‌ و متأخران‌ به‌ آنها پاسخهاي‌ متفاوت‌ داده‌اند. با توجه‌ به‌ تحقيقات‌ اخير مى‌توان‌ احتمال‌ داد كه‌ ابن‌ سعيد در حدود 675ق‌/1276م‌ به‌ تونس‌ بازگشته‌ است‌. در اين‌ زمان‌ ابوزكرياي‌ دوم‌ حفصى‌ الواثق‌ (حك 675 - 678ق‌) در تونس‌ حكمرانى‌ مى‌كرد و ابن‌ سعيد كتاب‌ القِدح‌ المُعَّلى‌ را به‌ او اهدا كرد (عيادي‌، 131). ظاهراً او اواخر عمر را دور از غوغاي‌ زندگى‌ اداري‌ و درباري‌ به‌ تأليف‌ گذراند و در تونس‌ درگذشت‌ (همو، 132-134). آنگونه‌ كه‌ از مآخذ برمى‌آيد ابن‌ سعيد در عمر خود تأهل‌ اختيار نكرد و خود وي‌ در قطعه‌اي‌ از سروده‌هاي‌ خويش‌ به‌ امتيازات‌ زندگى‌ بى‌زن‌ و فرزند اشاراتى‌ دارد (مقري‌، 2/268؛ قس‌: عيادي‌، 68).
از خود ابن‌ سعيد نوشتة مستقلى‌ در بيان‌ برنامه‌هاي‌ آموزشى‌ او در جوانى‌ و فهرست‌ كتابهايى‌ كه‌ در پيش‌ استادان‌ زمان‌ خوانده‌ است‌، سراغ‌ نداريم‌. از مجموع‌ اشارات‌ او در نوشته‌هاي‌ مختلفش‌ و از بعضى‌ اشارات‌ ترجمه‌نويسان‌ او چنين‌ برمى‌آيد كه‌ او با توجه‌ به‌ امكانات‌ و موقعيت‌ خانواده‌اش‌ آموزشهاي‌ رايج‌ زمان‌ را فراگرفته‌ و نزد شمار بسياري‌ از عالمان‌ عصر شاگردي‌ كرده‌ است‌ (همو، 72). نخستين‌ و مهم‌ترين‌ استاد او پدرش‌ موسى‌ بود كه‌ مقدمات‌ علم‌ و معرفت‌ را به‌ او آموخت‌ (همو، 69). جز دوستان‌ و دانشمندانى‌ كه‌ ابن‌ سعيد در مغرب‌ و مشرق‌ از آنان‌ بسيار چيزها فراگرفت‌، اين‌ چند عالم‌ بزرگ‌ اشبيليه‌ به‌ عنوان‌ استادان‌ رسمى‌ او ياد شده‌اند: ابو على‌ عمر بن‌ محمد الشَلوبين‌، ابوالحسن‌ بن‌ جابر الدَبّاج‌ و ابوالحسن‌ بن‌ عُصفور (ابن‌ خطيب‌، 4/153). گذشته‌ از آنان‌ ابوالحسن‌ بن‌ مالك‌، ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ قاسم‌ اَعلم‌ بَطَليوسى‌، ابوعمران‌ موسى‌ بن‌ على‌ طَريانى‌، ابوالمتوكل‌ هيثم‌ بن‌ احمد بن‌ هيثم‌ اشبيلى‌، ابوالعباس‌ النيار اشبيلى‌، ابوالحسن‌ حازم‌ بن‌ محمد قَرطاجنى‌ و ابوالعباس‌ احمد بن‌ الحاج‌ اشبيلى‌ را از استادان‌ او ياد كرده‌اند (قاضى‌، 13؛ عيادي‌، 73). ابوبكر ابن‌ البناء محمد بن‌ احمد اشبيلى‌ نيز از استادان‌ او بوده‌ است‌ (ابن‌ خليل‌، 118-119).
ابن‌ سعيد تعليم‌ و تدريس‌ را ظاهراً تجربه‌ نكرد و از اين‌ رو كسى‌ را به‌ نام‌ شاگرد او نمى‌شناسيم‌، اما طبعاً همان‌گونه‌ كه‌ در روابط بسيار گسترده‌اش‌ او خود از ديگران‌ مى‌آموخت‌، كسانى‌ هم‌ از محضر دانش‌ او فايده‌ مى‌بردند. مثلاً شرف‌الدين‌ ابوالعباس‌ احمد تيفاشى‌ (تونسى‌)، كه‌ مانند ابن‌ سعيد سفرهاي‌ درازي‌ در مشرق‌ كرده‌ بود، در قاهره‌ از وي‌ اجازة روايت‌ المغرب‌ گرفت‌ (فروخ‌، 6/183). ابن‌ سعيد اين‌ اجازه‌ را به‌ غلام‌ تيفاشى‌، جمال‌الدين‌ ابوعبدالله‌ محمد فارسى‌ اُرموي‌ نيز داده‌ بود (مقري‌، 2/332). ظاهراً ابن‌ سعيد در همة مدت‌ عمر پس‌ از بيرون‌ آمدن‌ از اندلس‌ اوقات‌ فراغت‌ را به‌ تأليف‌ گذراند و در فرصتهاي‌ ديگر هم‌ عملاً به‌ دنبال‌ جمع‌آوري‌ مواد و مطالب‌ تأليفات‌ متعدد خود بود و ضمن‌ سفرهاي‌ خود به‌ هر شهر مهمى‌ كه‌ مى‌رسيد، به‌ سراغ‌ كتابخانه‌هاي‌ شخصى‌ و عمومى‌ آنجا مى‌رفت‌.
آثار: شمار آثار ابن‌ سعيد را به‌ نقل‌ از مقري‌ 400 عدد نوشته‌اند (عربى‌، 14)، اما در هيچ‌ مأخذي‌ نام‌ همة نوشته‌هاي‌ او نيامده‌ است‌. ابن‌ خطيب‌ با كمتر از يك‌ سده‌ فاصلة زمانى‌ از روزگار ابن‌ سعيد اشاره‌ مى‌كند كه‌ شماري‌ از اين‌ آثار به‌ دست‌ او نرسيده‌ است‌ (4/153). حاجى‌ خليفه‌ 12 اثر (چ‌ فلوگل‌، 2/103، 151، 3/524، 4/311، 5/127، 309، 498، 556، 6/108، چ‌ استانبول‌، 2/1925) و بغدادي‌ 19 اثر (1/715) از او را ياد كرده‌ است‌. بروكلمان‌ 7 عنوان‌ S,) GAL, I/411; GAL, )، I/576 قاضى‌ در مقدمة رايات‌ (ص‌ 16-17) 26 اثر و عيادي‌ در تحقيق‌ خود (ص‌ 172-262) از آثار بازمانده‌ يا تنها ياد شدة ابن‌ سعيد در نوشته‌هاي‌ ديگران‌ بيش‌ از 40 عنوان‌ را برشمرده‌ است‌. توجه‌ به‌ آثار ابن‌ سعيد از سدة گذشته‌ در اروپا آغاز و اجزايى‌ از بعضى‌ آثار او به‌ وسيلة خاورشناسان‌ منتشر و احياناً به‌ زبانهاي‌ اروپايى‌ برگردانده‌ شد (عقيقى‌، 1/279، 2/594، 610، 615، 633، 3/1042؛ عيادي‌، 172- 173) و پس‌ از جنگ‌ دوم‌ جهانى‌ محققان‌ عرب‌ به‌ تصحيح‌ و انتشار ديگر آثار او برخاستند (همو، 173-174). آثار ابن‌ سعيد را مى‌توان‌ در موضوعات‌ مربوط به‌ تاريخ‌ و ادب‌ عربى‌، جغرافيا و سفرنامه‌ دسته‌بندي‌ كرد.
الف‌ - آثار او در تاريخ‌ و ادب‌ عربى‌:
1. مهم‌ترين‌ و مشهورترين‌ كار ابن‌ سعيد اتمام‌ تأليف‌ طولانى‌ كتاب‌ المغرب‌ است‌. احتمالاً همين‌ كتاب‌ بوده‌ است‌ كه‌ موجب‌ شناخته‌ شدن‌ ابن‌ سعيد در سفر نخستين‌ او در مصر و بازشدن‌ راه‌ او به‌ محافل‌ علم‌ و ادب‌ شده‌ است‌ و شايد المغرب‌ پيش‌تر از رسيدن‌ ابن‌ سعيد به‌ قاهره‌ در آنجا شناخته‌ شده‌ بود ( 2 .(EIابن‌ سعيد بعضى‌ كارهاي‌ معروف‌ ديگر خود را با اتكا بر اين‌ اثر عظيم‌ و در پى‌ آن‌ و به‌ نحوي‌ در ارتباط با آن‌ پرداخته‌ است‌. اجمال‌ داستان‌ طولانى‌ تأليف‌ اين‌ كتاب‌ همان‌ عباراتى‌ است‌ كه‌ ابن‌ سعيد در آغاز هر جزء از آن‌ آورده‌ است‌: «جزء... از كتاب‌ المُغرب‌ فى‌ حلى‌ المغرب‌ كه‌ در طول‌ 115 سال‌ شش‌ نفر يكى‌ بعد از ديگري‌ به‌ تأليف‌ آن‌ پرداخته‌اند». نخستين‌ مؤلف‌ اين‌ كتاب‌ ابوعبدالله‌ محمد بن‌ ابراهيم‌ الحجاري‌ بود كه‌ در 530ق‌/1135م‌ به‌ تشويق‌ عبدالملك‌ بن‌ سعيد به‌ تأليف‌ آن‌ پرداخت‌ و نامش‌ را المُسْهب‌ فى‌ غرائب‌ المَغرب‌ گذاشت‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، 3/435). موضوع‌ آن‌، احوال‌ ادباي‌ اندلس‌ از فتح‌ عرب‌ تا 530ق‌ بود. عبدالملك‌ آن‌ را پسنديد و پيوسته‌ به‌ مطالعة آن‌ مى‌پرداخت‌ و به‌ خاطرش‌ گذشت‌ كه‌ فروگذاشته‌هاي‌ حجاري‌ را بر آن‌ بيفزايد و موارد غير لازم‌ را كوتاه‌ كند. پس‌ از عبدالملك‌ دو پسرش‌ احمد (د 558ق‌/1163م‌) و محمد (د 591ق‌/1195م‌) همين‌ شيوه‌ را ادامه‌ دادند تا نوبت‌ به‌ موسى‌ بن‌ محمد رسيد و او از حاصل‌ مطالعات‌ فراوان‌ و شنيده‌هاي‌ خود بر آن‌ افزود و آن‌ را تحويل‌ فرزندش‌ ابوالحسن‌ على‌ داد ( 2 و وي‌ احوال‌ سخن‌ سرايان‌ مغرب‌ را تا سدة 7ق‌/13م‌ در آن‌ درج‌ كرد و كتاب‌ را به‌ صورت‌ نهايى‌ آن‌ به‌ پايان‌ برد (ابن‌ فضل‌الله‌، 11/171؛ ضيف‌ 1/1-2).
ابن‌ سعيد در خلال‌ اين‌ اثر، خود را به‌ عنوان‌ تكميل‌ كنندة اين‌ نوشته‌ ياد كرده‌ است‌ ( المغرب‌،2/172، النجوم‌ الزاهرة، 98، 106). گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ ابن‌ سعيد اين‌ كتاب‌ را در 641ق‌ در مصر به‌ پايان‌ برد. واقعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ تأليف‌ و تكميل‌ اجزاي‌ مختلف‌ اين‌ اثر تا سالها پس‌ از آن‌ ادامه‌ داشته‌ و ظاهراً نسخة نهايى‌ آن‌ در ميان‌ سالهاي‌ 645 و 647 در حلب‌ تنظيم‌ شده‌ است‌ (ضيف‌، 1/21). به‌ گفتة حاجى‌ خليفه‌ (چ‌ استانبول‌، 2/1747) المغرب‌ در حدود 15 مجلد بوده‌ است‌. هنوز همة اجزاي‌ اين‌ كتاب‌ به‌ دست‌ نيامده‌ است‌.
اين‌ اثر به‌ سه‌ قسمت‌ كلى‌ منقسم‌ شده‌ است‌: «الاكليل‌ فى‌ حلى‌ وادي‌ النيل‌»، مربوط به‌ مصر، شامل‌ 6 كتاب‌ اول‌؛ «نفحات‌ العنبر فى‌ حلى‌ بلاد البربر»، دربارة بلاد شمال‌ افريقا در غرب‌ مصر، شامل‌ 3 كتاب‌ بعدي‌؛ «وَشى‌الطُرس‌ فى‌ حُلى‌ جزيرة الاندلس‌»، 6 كتاب‌ آخر (عيادي‌، 209). هر قسمت‌ به‌ اجزايى‌ بخش‌ شده‌ است‌ و هر جزء هم‌ تقسيماتى‌ دارد. مؤلف‌ در بحث‌ از هر شهر و ديار ابتدا توضيحاتى‌ جغرافيايى‌ مى‌آورد، آنگاه‌ به‌ تاريخ‌ منطقه‌ مى‌پردازد و پس‌ از ذكر ابناي‌ ملوك‌ از طبقات‌ پنجگانة امرا، رؤسا، علما، شعرا و لفيف‌ (نكته‌ پردازانى‌ از هر صنف‌ كه‌ صاحب‌ نظم‌ نيستند)، سخن‌ به‌ ميان‌ مى‌آورد (ضيف‌، 1/9، 12). در تدوين‌ مطالب‌ اين‌ اثر از سه‌ نوع‌ مأخذ استفاده‌ شده‌ است‌: ديده‌ها (مخصوصاً در توصيفهاي‌ جغرافيايى‌)، شنيده‌ها (به‌ ويژه‌ در نقل‌ اشعار و سروده‌ها) و نوشته‌هاي‌ ديگران‌. در مآخذ نوع‌ اخير، المغرب‌ مستند به‌ كتابهاي‌ بسيار زيادي‌ است‌ كه‌ در خلال‌ متن‌ از آنها ياد شده‌ است‌ (همو، 1/13-16). بعضى‌ اجزاي‌ المُغرب‌ را ابن‌ سعيد شخصاً تأليف‌ كرده‌ است‌، مانند اجزاي‌ مربوط به‌ تاريخ‌ اخشيديان‌ و ايوبيان‌ (عيادي‌، 207). اين‌ اثر به‌ رغم‌ عظمت‌ و اشتهارش‌ با نامهاي‌ مختلف‌ ياد شده‌ است‌. خود ابن‌سعيد نام‌ آن‌ را المُغرب‌ فى‌ حُلى‌ المَغرب‌ ( النجوم‌الزاهرة،398) و المغرب‌ فى‌ حلى‌ المغرب‌ فى‌ حلى‌ اهل‌ المغرب‌ ( عنوان‌المُرقصات‌،3) آورده‌ است‌ (براي‌ موارد ديگري‌ از اين‌ اختلافها در تسمية كتاب‌ نك: عيادي‌، 186). سخاوي‌ از المغرب‌ فى‌ حلى‌ المغرب‌ و المغرب‌ فى‌ محاسن‌ المغرب‌ به‌ صورت‌ دو كتاب‌ مجزا و هر دو را از ابن‌ سعيد ياد كرده‌ است‌ (ص‌ 279). حاجى‌ خليفه‌ بجز المُغرب‌ كتابى‌ با عنوان‌ تاريخ‌ مغرب‌ (چ‌ فلوگل‌، 2/103) و اثري‌ ديگر با نام‌ المغرب‌ عن‌ سيرة ملوك‌ اهل‌ المغرب‌ (همان‌، 2/151) به‌ نقل‌ از ابن‌ خلكان‌ به‌ ابن‌ سعيد نسبت‌ داده‌ است‌.
در اواخر سدة گذشته‌ نخستين‌بار فولرس‌1 قسمتى‌ از المغرب‌ را در مورد طولونيان‌ مصر با عنوان‌ الدّر المكنون‌ فى‌ حُلى‌ دولة بنى‌ طولون‌، با ترجمة آلمانى‌ آن‌ و درپى‌ او تالكيست‌2 متن‌ و ترجمة آلمانى‌ قسمت‌ مربوط به‌ اخشيديان‌ را با عنوان‌ كتاب‌ العُيون‌ الدُعج‌ فى‌ حُلى‌ دولة بنى‌ طُغج‌ منتشر كرد. به‌ مناسبت‌ جشن‌ صدمين‌ زادروز آماري‌3 خاورشناس‌ ايتاليايى‌، موريتس‌4 قسمت‌ مربوط به‌ جزيرة سيسيل‌ را با عنوان‌ الالحان‌ المُسَلّية فى‌ حلى‌ جزيرة صقلية به‌ طبع‌ رسانيد I/576) ؛ GAL,S, عيادي‌، 172). جزء اول‌ قسمت‌ مصري‌ المغرب‌ را زكى‌ محمد حسن‌ با همكاري‌ شوقى‌ ضيف‌ و سيدة كاشف‌ در 1953م‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رساند. شوقى‌ ضيف‌ قسمت‌ مربوط به‌ اندلس‌ را در 2 مجلد (1953م‌ و 1955م‌) در قاهره‌ منتشر كرد. جزء قاهره‌ از المغرب‌ با عنوان‌ النجوم‌ الزاهرة فى‌ حلى‌ حضرة القاهرة به‌ وسيلة حسين‌ نَصّار به‌ مناسبت‌ جشن‌ هزارة بناي‌ قاهره‌ تصحيح‌ و در 1970م‌ در آن‌ شهر چاپ‌ شده‌ است‌. با اينهمه‌ كار در مورد المغرب‌ هنوز نسخه‌اي‌ از برخى‌ اجزاي‌ آن‌ به‌ دست‌ نيامده‌ است‌. مثلاً از قسمت‌ دوم‌ كتاب‌ كه‌ مربوط به‌ بلاد بربر است‌، چيزي‌ شناخته‌ نشده‌ است‌. همچنين‌ از بعضى‌ اجزاي‌ قسمت‌ مصري‌ كتاب‌ تنها عنوان‌ آن‌ شناخته‌ است‌ (نصار، 9). جزء آغازين‌ قسمت‌ اندلس‌ (قسمت‌ سوم‌ كتاب‌) هنوز مفقود است‌ (عيادي‌، 187؛ براي‌ نسخه‌هاي‌ خطى‌ ازاين‌ اثر، نك: S ، GAL, همانجا). از نسخه‌اي‌ به‌ خط مؤلف‌ كه‌ به‌ كتابخانة ابن‌ عديم‌ در حلب‌ اهدا شده‌ است‌ و از دست‌ كسانى‌ چون‌ صفدي‌ و ابن‌ دُقماق‌ گذشته‌، بخشهاي‌ پراكنده‌اي‌ مانده‌ كه‌ در 4 مجلد بزرگ‌ در دارالكتب‌ مصر نگهداري‌ مى‌شود. بخشى‌ از آن‌ هم‌ با برگهاي‌ نامنظم‌ در كتابخانة بلصفورة در نزديكى‌ سوهاج‌ مصر وجود دارد. اين‌ نسخه‌ها اساس‌ كارهاي‌ اخير در انتشار اجزاي‌ المغرب‌ قرار گرفته‌ است‌ (نك: ضيف‌، 1/21-23). با آنكه‌ يكى‌ از محققان‌ متأخر لحن‌ ابن‌ سعيد را در المغرب‌ بيش‌از حد خودستايانه‌ و متوجه‌ بزرگ‌كردن‌ خود و خانواده‌اش‌ شمرده‌ و ادعاهاي‌ او را بزرگ‌تر از محتواي‌ اثرش‌ دانسته‌ است‌ (اهوانى‌، 2(1)/312-314)، اما ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌ (د 749، كه‌ مسالك‌ خود را بسيار بزرگ‌تر و پرمغزتر از المغرب‌ مى‌داند) ابن‌ سعيد مكمل‌ المغرب‌ را به‌ ابداع‌ و دانايى‌ بسيار ستوده‌ است‌ (8/382، 11/171).
2. المُشرق‌ فى‌ حلى‌ المَشرق‌، دومين‌ اثر بزرگى‌ است‌ كه‌ ابن‌ سعيد اتمام‌ آن‌ را چون‌ ميراثى‌ از پدر يافت‌. در واقع‌ موسى‌ به‌ خاطرش‌ رسيده‌ بود كه‌ المغرب‌ را با نظير آن‌ در مورد اخبار مشرق‌ تكميل‌ كند و براي‌ اين‌ منظور در عرض‌ مطالعة مستمر و سفرها و جست‌وجوي‌ خود در كتابخانه‌ها درصدد فراهم‌ آوردن‌ مواد مربوط به‌ چنين‌ طرحى‌ برآمد. ابوالحسن‌ طرح‌ پدر را به‌ اتمام‌ رساند و خود اقرار كرده‌ است‌ كه‌ در اين‌ مورد هم‌ پيرو بوده‌ است‌، نه‌ آغازگر (عيادي‌، 175-176، به‌ نقل‌ از مقدمة المشرق‌ ابن‌ سعيد). طرح‌ و تقسيمات‌ و روش‌ كار در اين‌ كتاب‌ هم‌ مانند المغرب‌ است‌ (همو، 176-177). اين‌ اثر هنوز به‌ صورت‌ خطى‌ در مصر باقى‌ است‌ و هيچ‌ جزء از آن‌ چاپ‌ نشده‌ است‌ (براي‌ مشخصات‌ نسخه‌، نك: S ، GAL, همانجا؛ عيادي‌، 175).
المشرق‌ مشتمل‌ بر 8 كتاب‌ است‌ كه‌ به‌ نام‌ سرزمينهاي‌ بزرگ‌ مشرق‌ اسلامى‌ از جزيرةالعرب‌ تا سند و هند تقسيم‌ شده‌ است‌ و پايان‌ نسخة تيمورية مصر تاريخ‌ صفر 643ق‌/1245م‌ دارد. اين‌ نسخه‌ با توجه‌ به‌ طرح‌ مقدمة كتاب‌ ناقص‌ است‌. توقيع‌ دانشمندان‌ بنامى‌ چون‌ ابن‌ حجر عسقلانى‌ (د 797ق‌) بر كتاب‌ سوم‌ اين‌ نسخه‌ ديده‌ مى‌شود (همو، 178-182). صفدي‌ اشاره‌ كرده‌ كه‌ از المشرق‌ ابن‌ سعيد سه‌ مجلد به‌ خط خود او داشته‌ است‌ (22/253). ابن‌ تغري‌ بردي‌ از اين‌ كتاب‌ نقل‌ كرده‌ است‌ (3/172-173). ابن‌ سعيد در ديدار اول‌ خود با الناصر در حلب‌ به‌ تأليف‌ اين‌ اثر و المغرب‌ اشاره‌ كرده‌ (عيادي‌، 110) و در مقدمة عنوان‌ المرقصات‌ آن‌ را با عنوان‌ المشرق‌ فى‌ حلى‌ اهل‌ المشرق‌ ياد كرده‌ است‌ (ص‌ 3). نام‌ اين‌ كتاب‌ هم‌ مانند عنوان‌ المغرب‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ ضبط شده‌ است‌. حاجى‌ خليفه‌ در ذيل‌ عنوان‌ المشرق‌ فى‌ محاسن‌ اهل‌ المشرق‌ آن‌ را در 60 مجلد توصيف‌ كرده‌ (چ‌ استانبول‌، 2/1693) و اين‌ عنوان‌ را جدا از دو عنوان‌ ديگر المشرق‌ فى‌ اخبار المشرق‌ و المشرق‌ فى‌ حلى‌ المشرق‌ آورده‌ است‌ (همانجا). نكتة قابل‌ ملاحظه‌ ضبط نام‌ يگانه‌اي‌ براي‌ هر دو كتاب‌ المُغرب‌ و المُشرق‌ در اثر بروكلمان‌ به‌ صورت‌ فَلَك‌ الاَرَب‌ ( الادب‌ ؟) المحيط بحلى‌ لسان‌ العرب‌ المحتوي‌ على‌ كتابى‌ المُشرق‌ فى‌ حُلى‌ المَشرق‌ و المُغرب‌ فى‌ حلى‌ (محاسن‌ اهل‌) المَغرب‌ است‌ I/576) S, GAL, I/411; .(GAL, اين‌ عنوان‌ در مراجع‌ پيش‌ از بروكلمان‌ ديده‌ نمى‌شود. حميده‌ به‌ اين‌ عنوان‌ اشاره‌ كرده‌، اما مأخذي‌ در اين‌ مورد به‌ دست‌ نداده‌ است‌. به‌ گفتة او ابن‌ سعيد مقدمه‌اي‌ جغرافيايى‌ براي‌ اين‌ مجموعه‌ ترتيب‌ داده‌ و نام‌ آن‌ را فلك‌ الارب‌ گذاشته‌ است‌ (ص‌ 490).
ابن‌ سعيد از آگاهيهاي‌ گوناگون‌ و گسترده‌اي‌ كه‌ در تأليف‌ دائرةالمعارف‌ گونة المغرب‌ و المشرق‌ فراهم‌ آورده‌ بود، براي‌ تأليف‌ آثار مختصر ديگر و وسيله‌ ساختن‌ آنها براي‌ تقرب‌ به‌ بزرگان‌ يا سهل‌التناول‌ نمودنشان‌ براي‌ اهل‌ ادب‌ سود جسته‌ است‌.
3. كتاب‌ رايات‌ المُبَرّين‌ و غايات‌ المُمَيّزين‌، كه‌ ابن‌ سعيد به‌ هنگام‌ اقامت‌ در مصر به‌ صورت‌ گزيده‌اي‌ از اشعار سخن‌سرايان‌ ياد شده‌ در المغرب‌ تنظيم‌ و با اهدا به‌ جمال‌الدين‌ احمد بن‌ موسى‌ بن‌ يَغمور (ابن‌ سعيد، رايات‌، 31-32) پيشنهاد كرد كه‌ اگر وي‌ اراده‌ كند، نظير اين‌ گزيده‌ را از كتاب‌ المشرق‌ هم‌ مى‌تواند در كمترين‌ زمان‌ ترتيب‌ دهد (همانجا). اين‌ اثر در 641ق‌ پايان‌ يافته‌ است‌ (همان‌، 151) و حاوي‌ اشعاري‌ از 140 شاعر اندلس‌ و شمال‌ افريقا (مغرب‌) و سيسيل‌، از هنگام‌ انقراض‌ خلافت‌ قرطبه‌ (422ق‌/1031م‌) تا زمان‌ خود ابن‌ سعيد است‌. تقسيم‌ نخستين‌ كتاب‌، جغرافيايى‌ و بعد برحسب‌ طبقات‌ اجتماعى‌ و ترتيب‌ زمانى‌ است‌. ابن‌ سعيد در اين‌ اثر نمونه‌هايى‌ از شعر خود را نيز آورده‌ است‌ (ص‌ 98-103). نخستين‌بار خاورشناس‌ اسپانيايى‌ گارسيا گومز1 در كتابخانة احمد زكى‌ پاشا به‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ دست‌ يافت‌ كه‌ از روي‌ نسخة استانبول‌ عكس‌ گرفته‌ شده‌ بود. گومز اين‌ نسخه‌ را تصحيح‌ و با ترجمة اسپانيايى‌ چاپ‌ كرد. آربري‌ آن‌ را به‌ انگليسى‌ برگردانده‌ است‌ (عيادي‌، 218؛ 2 .(EIنعمان‌ عبدالمتعال‌ قاضى‌ به‌ تصحيح‌ مجدد و چاپ‌ اين‌ اثر در 1393ق‌/1972م‌ در قاهره‌ برخاست‌. ظاهراً اين‌ چاپ‌ براساس‌ همان‌ نسخة مورد استفادة گومز، اما با مقايسه‌ با متنهاي‌ اندلسى‌ ديگر صورت‌ گرفته‌ است‌.
4. عنوان‌ المُرقصات‌ و المُطربات‌. به‌ گفتة ابن‌ سعيد هنگامى‌ كه‌ خبر سرگرمى‌ او به‌ تأليف‌ كتاب‌ جامع‌ المرقصات‌ و المطربات‌ (جامع‌ دو اثر بزرگ‌ مؤلف‌: المغرب‌ و المشرق‌ ) در دهانها افتاد، علاقه‌مندان‌ زيادي‌ به‌ طلب‌ و پرسش‌ برخاستند و او اين‌ كتاب‌ را پرداخت‌ تا مقدمه‌ و مدخلى‌ بر آن‌ جامع‌ باشد و در آن‌ نمونه‌هايى‌ از بلاغت‌ در نظم‌ و نثر هر دو آورد ( عنوان‌المرقصات‌،3). اينكه‌ برخى‌كتاب‌ جامع‌المرقصات‌والمطربات‌ را به‌ محمد بن‌ معلى‌ الازْدي‌ نسبت‌ داده‌ و عنوان‌ المرقصات‌ و المطربات‌ ابن‌ سعيد را مقدمه‌ و مدخلى‌ بر آن‌ تصور كرده‌اند، سند قابل‌ اثباتى‌ ندارد (عيادي‌، 222-223).
از زمان‌ تأليف‌ اين‌ اثر اطلاعى‌ نداريم‌. از مقدمة اثر چنين‌ برمى‌آيد كه‌ در خلال‌ نخستين‌ سفر مشرق‌ ابن‌ سعيد ميان‌ 647 و 651ق‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ (همو، 232). اين‌ كتاب‌ يك‌ بار در 1286ق‌ در مصر و بار دوم‌ در 1949م‌ در الجزاير به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌ (عيادي‌، 232؛ براي‌ نامهاي‌ مختلف‌ اين‌ اثر، نك: همو، 221؛ براي‌ ارزيابى‌ كار ابن‌ سعيد در اين‌ اثر، نك: عباس‌، 532 -537).
5. المُقْتَطَف‌ من‌ اَزاهِر الطُرَف‌، گزيده‌اي‌ از يادداشتهاي‌ ابن‌ سعيد براي‌ المغرب‌ و المشرق‌ است‌. مطالب‌ كتاب‌ در 4 فصل‌ مربوط به‌ گزيده‌هاي‌ نثر، نظم‌، حكايات‌ و اشعار نو (اوزان‌ جديد) شرق‌ و غرب‌ ترتيب‌ يافته‌ است‌. مهم‌ترين‌ بخش‌ كتاب‌ «خَميله‌» آخر (دوازدهم‌) كتاب‌ و مربوط به‌ مُوَشّحات‌ و زَجَلهاي‌ (دو فن‌ شعر مردمى‌) اندلس‌ است‌ (عيادي‌، 233). آخرين‌ قسمت‌ مقدمة ابن‌ خلدون‌ در مورد موشحات‌ و ازجال‌ اندلس‌ (ابن‌ خلدون‌، 1/1115 و بعد) مأخوذ از المقتطف‌ ابن‌ سعيد است‌ (اهوانى‌، ؛ XIII/2-4 آل‌ طعمه‌، 18-19). ابن‌ سعيد اين‌ كتاب‌ را در بازگشت‌ از بغداد به‌ حلب‌ و براي‌ الناصر نوشته‌ و در مقدمة آن‌ (بنابر نسخة مصر) به‌ گفت‌وگوي‌ خود با سلطان‌ ايوبى‌ و به‌ فصل‌بندي‌ كتاب‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (اهوانى‌، .(4-10 با توجه‌ به‌ ذكر نام‌ المستنصر حفصى‌ در مقدمة كتاب‌ احتمال‌ مى‌رود كه‌ تاريخ‌ تأليف‌ آن‌ در آغاز سلطنت‌ اين‌ سلطان‌ تونس‌ و در 647ق‌ بوده‌ باشد (عيادي‌، 234). اين‌ كتاب‌ هنوز چاپ‌ نشده‌ است‌ و نسخه‌هايى‌ از آن‌ در سوهاج‌ مصر و اسكوريال‌ وجود دارد (همو، 232).
6. القِدح‌ المُعَلّى‌ فى‌ التاريخ‌ المُحَلّى‌، نام‌ اثر تاريخى‌ و ادبى‌ ديگر ابن‌ سعيد است‌. ابن‌ رشيد و ابن‌ خطيب‌ از اين‌ اثر ياد كرده‌اند (ابياري‌، مقدمه‌ بر اختصار، 5). نسخه‌هايى‌ از اين‌ اثر كه‌ براي‌ المستنصر حفصى‌ نوشته‌ شده‌، در پاريس‌ و پَتنه‌ نگهداري‌ مى‌شود I/411) .(GAL, بروكلمان‌ اين‌ اثر را، كه‌ شامل‌ تراجم‌ شعراي‌ نيمة نخست‌ سدة 7ق‌/13م‌ اندلس‌ است‌، با كتاب‌ المحلّى‌ بالاشعار مورد اشارة مقري‌، كه‌ نسخه‌اي‌ در پاريس‌ دارد، يكى‌ مى‌داند (همانجا)، اما ظاهراً اين‌ دو اثر يكى‌ نيست‌ (قاضى‌، 16). از اين‌ اثر نسخه‌اي‌ در تونس‌ وجود دارد. در پاريس‌ نسخه‌اي‌ تلخيص‌ شده‌ از اين‌ اثر با عنوان‌ اختصار القدح‌ المعلى‌ (ابياري‌، همان‌، 6، 16) وجود دارد كه‌ توسط ابوعبدالله‌ محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ خليل‌ فراهم‌ آمده‌ است‌. ابياري‌ اين‌ اثر را برپاية دو نسخة تونس‌ و پاريس‌ در 1400ق‌ در قاهره‌ چاپ‌ كرده‌ است‌.
مقايسة آنچه‌ ابن‌ خطيب‌ از القدح‌ نقل‌ كرده‌ با آنچه‌ در همان‌ موضوع‌ در اختصار القدح‌ هست‌، يكى‌ بودن‌ دو متن‌ را اثبات‌ مى‌كند (ابياري‌، همان‌، 16-29). به‌ علت‌ يكى‌ بودن‌ مقدمة كتاب‌ در هر دو نسخه‌، ابياري‌ دليل‌ زكى‌ محمدحسن‌ را در انتساب‌ اختصار القدح‌ به‌ ابوعبدالله‌ بن‌ خليل‌ نفى‌ مى‌كند (ص‌ 32). در مقدمة كتاب‌ نَشْوَة الطرب‌ فى‌ تاريخ‌ جاهلية العرب‌ منسوب‌ به‌ ابن‌ سعيد كه‌ به‌ خط خود او در توبينگن‌ محفوظ است‌ I/576) S, GAL I/411; مؤلف‌ اشاره‌ مى‌كند كه‌ اين‌ اثر جزيى‌ از كتاب‌ القدح‌ المُعلّى‌ فى‌ التاريخ‌ المُحلّى‌ است‌ كه‌ مشتمل‌ بر دو جزء است‌: يك‌ جزء با همين‌ نام‌ نشوة الطرب‌ مربوط به‌ پيش‌ از اسلام‌ در سه‌ قسمت‌، و جزء دوم‌ با عنوان‌ مَصابيح‌ الظلام‌ فى‌ تاريخ‌ ملة الاسلام‌ است‌ (زايبولد2، 5 -4 ؛ عيادي‌، 236- 238). از جزء دوم‌ كتاب‌ نسخه‌اي‌ شناخته‌ نيست‌. احتمالاً اختصار القدح‌ چاپ‌ شده‌ قسمتى‌ از اين‌ جزء دوم‌ و مربوط به‌ شعراي‌ اندلس‌ معاصر ابن‌ سعيد است‌. در اين‌ صورت‌، جاي‌ اين‌ پرسش‌ هنوز باقى‌ است‌ كه‌ ابن‌ سعيد چگونه‌ برخلاف‌ اجزاي‌ ديگر نوشته‌هايش‌، به‌ اين‌ قسمت‌ اخير نام‌ ويژه‌اي‌ نداده‌ است‌ (ابياري‌، همان‌، 15).
7. الغُصون‌ اليانعة فى‌ محاسن‌ شعراء المائة السابعة، ظاهراً جزء هشتم‌ از اثر بزرگى‌ است‌ جامع‌ِ طبقات‌ شعرا با نام‌ الحُلّة السِيَراء (ابن‌ سعيد، الغصون‌، 1). در اين‌ جزء ترجمة 26 تن‌ از ادباي‌ سدة هفتم‌ از مشرق‌ و مغرب‌ آمده‌ است‌ (عيادي‌، 249). از اين‌ اثر در مآخذ گذشته‌ يادي‌ نشده‌ و نسخة خطى‌ آن‌ در اسكوريال‌ هم‌ فاقد نام‌ مؤلف‌ است‌. ابياري‌، كه‌ اين‌ اثر را در 1945م‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌، به‌ دليل‌ لحن‌ محتواي‌ بسياري‌ از تراجم‌ مندرج‌ در آن‌، شيوة بيان‌ مطلب‌ و اشارة ابن‌ رشيد به‌ كتابى‌ از ابن‌ سعيد با عنوان‌ الحلة السيراء، مؤلف‌ الغصون‌ را ابن‌ سعيد دانسته‌ است‌ (مقدمه‌ بر الغصون‌، «ل‌ - ن‌»). او همچنين‌ با توضيحاتى‌ الغصون‌ را با الغُرّة الطالعة فى‌ فضلاء ( شعراء ) المائة السابعة، كه‌ به‌ ابن‌ سعيد نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (بغدادي‌، 1/715)، يكى‌ مى‌داند (ابياري‌، همان‌، «ن‌ - س‌»؛ قاضى‌، 16). از الغرة الطالعة نسخه‌اي‌ در اسكوريال‌ موجود است‌ I/577) S, .(GAL,
8. الطالع‌ السديد فى‌ تاريخ‌ بنى‌ سعيد، اثري‌ است‌ در تاريخ‌ خانوادة مؤلف‌، اما نسخه‌اي‌ از آن‌ به‌ زمان‌ ما نرسيده‌ است‌. مؤلفان‌ گذشته‌ از آن‌ نقل‌ و ياد كرده‌اند (ابن‌ خطيب‌، 1/432، 2/504؛ نك: عيادي‌، 351).
ديگر آثار تاريخى‌ و ادبى‌ ابن‌ سعيد، كه‌ فعلاً نسخه‌اي‌ از آنها شناخته‌ نيست‌، به‌ شرح‌ زير است‌: الادب‌ الغض‌؛ تاريخ‌ مرتب‌ على‌ السنين‌؛ تفريج‌ الظلام‌ و ترصيع‌ العالم‌ بالاعلام‌؛ الحُلّة السِيَراء فى‌ طبقات‌ الشعراء؛ حلى‌ الرسائل‌؛ حيا المَحْل‌ و جَنى‌ النَحل‌؛ الخدود المورّدة فى‌ محاسن‌ اوزان‌ المولّدة؛ رقم‌ الحُلل‌ (وَشى‌ الحلل‌) فى‌ معرفة الملل‌ و الدول‌؛ روح‌ الادب‌؛ ريحانة الادب‌؛ السحر المذاب‌ (المغراب‌) فى‌ طبقات‌ الخطباء و الكتاب‌؛ الشجرة المثمرة بالاعلام‌ المشتهرة؛ الغُراميات‌؛ غنج‌ المحاضرة؛ كنوزالادب‌؛ كنوزالمطالب‌ فى‌ آل‌ابى‌طالب‌؛ كنوز المعانى‌؛ لذة الاحكام‌ (الاحلام‌) فى‌ تاريخ‌ امم‌ الاعجام‌؛ اللمعة البرقية؛ المُحَلّى‌ بالاشعار؛ الملتقط من‌ السلك‌ فى‌ حُلى‌ العروس‌ الاندلسية (احتمالاً جزئى‌ است‌ از المُغرب‌ )؛ملوك‌ الشعر؛ ملوك‌ الكلام‌؛ نتائج‌ القرائح‌ فى‌ مختار المراثى‌ و المدائح‌؛ وَشى‌ الحسب‌ فى‌ حُلى‌ النسب‌ (نك: عيادي‌، 252-262؛ قاضى‌، 16-17).
ب‌ - آثار جغرافيايى‌ و سفرنامه‌هاي‌ ابن‌ سعيد:
1. كتاب‌ البَدء، كه‌ در مآخذ گذشته‌ از آن‌ ياد نشده‌، كتابى‌ در جغرافياي‌ عمومى‌ است‌ و نسخه‌اي‌ از آن‌ در بودليان‌ آكسفورد وجود دارد I/411) .(GAL, آماري‌ جزئى‌ از آن‌ را در مورد جزيرة سيسيل‌ نقل‌ كرده‌ (ص‌ 136-137).
2. بسط الارض‌ فى‌ طولها و العرض‌، نسخه‌هايى‌ از آن‌ در پاريس‌ و موزة بريتانيا وجود دارد I/576) S, GAL, I/411; .(GAL,
3. كتاب‌ الجغرافيا، يا الجغرافيا فى‌ الاقاليم‌ السبع‌، نسخه‌هايى‌ از آن‌ در پاريس‌ و لنينگراد نگهداري‌ مى‌شود I/577) S, و بسط الارض‌ موجود در اكسفورد خلاصه‌اي‌ از اين‌ اثر است‌ (همانجا؛ عربى‌، 25). ابن‌ سعيد در اين‌ اثر بيشتر بر ادريسى‌ و سفرنامة ابن‌ فاطمه‌ تكيه‌ كرده‌ و بر اقليمهاي‌ هفتگانه‌ دو اقليم‌ ديگر با عنوان‌ ماوراء اقاليم‌ افزوده‌ و هر اقليم‌ را به‌ 10 جزء تقسيم‌ كرده‌ است‌. با توجه‌ به‌ اشارات‌ ابن‌ سعيد در مورد سقوط حلب‌ به‌ دست‌ مغولان‌ و ديگر اطلاعات‌ مربوط به‌ اين‌ قوم‌ در اين‌ كتاب‌، احتمال‌ مى‌رود كه‌ او مطالب‌ كتاب‌ را در خلال‌ سفر دوم‌ به‌ مشرق‌، يعنى‌ پس‌ از 666ق‌ و در 15 سال‌ آخر عمر خود تنظيم‌ كرده‌ باشد (همو، 26-27). ابن‌ سعيد با وجود تكيه‌ بر ادريسى‌، در مواردي‌ به‌ صورتى‌ مستقل‌ عمل‌ كرده‌ و عرض‌ و طول‌ شهرها را دقيق‌تر يافته‌ و به‌ گفته‌هاي‌ ادريسى‌ افزوده‌ است‌ (كراچكوفسكى‌، 1/358). البته‌ او عرض‌ و طول‌ همة شهرها را محاسبه‌ نكرده‌ و موقعيت‌ بسياري‌ از بلاد را نسبت‌ به‌ شهرهاي‌ مهم‌ ديگر بدون‌ ذكر درجات‌ آنها معرفى‌ كرده‌ است‌ (كندي‌، مقدمه‌، .(30 جغرافياي‌ ابن‌ سعيد در مورد هندوستان‌ و مناطق‌ شرقى‌تر آسيا و پيوندهاي‌ مهاجرتى‌ آن‌ با سرزمينها و جزاير شرقى‌ افريقا اطلاعات‌ با ارزشى‌ دارد (نك: فِران‌، .(316-317 ابوالفدا بر اين‌ اثر ابن‌ سعيد اعتماد كرده‌ و آن‌ را از اسناد كار خود شمرده‌ است‌ ( تقويم‌البلدان‌، 74، المختصر، 1/11)، اما پس‌ از آگاهى‌ بر اشتباهات‌ وي‌ ديگر به‌ او تكيه‌ نكرده‌ است‌. محققان‌ جغرافياي‌ تاريخى‌ اين‌ قضاوت‌ ابوالفدا را درست‌ نمى‌دانند (كراچكوفسكى‌، 1/358-359). در اينجا ضروري‌ است‌ يادآور شويم‌ كه‌ به‌ رغم‌ جدايى‌ دو عنوان‌ بسط الارض‌ و جغرافيا در طرز معرفى‌ بروكلمان‌ و عنوان‌ نسخه‌هاي‌ جغرافيايى‌ چاپ‌ شدة ابن‌ سعيد، محتواي‌ اين‌ نسخه‌ها يكى‌ است‌. نخستين‌ بار خوان‌ ورنت‌ خينس‌1 اين‌ كتاب‌ را براساس‌ نسخة كتابخانة ملى‌ پاريس‌ با مقابله‌ با نسخة موزة بريتانيا و نسخة اكسفورد با عنوان‌ بسط الارض‌ فى‌ الطول‌ و العرض‌ در 1958م‌ در تطوان‌ به‌ چاپ‌ رساند و بعدها اسماعيل‌ عربى‌ براساس‌ همان‌ نسخة كامل‌ پاريس‌ آن‌ را تصحيح‌ و به‌ عنوان‌ رسالة دكترا به‌ زبان‌ فرانسوي‌ ترجمه‌ كرد و متن‌ عربى‌ تصحيح‌ شده‌ را با تعليقات‌ در 1970م‌ در بيروت‌ منتشر كرد. اثر جغرافيايى‌ كه‌ زيدان‌ با عنوان‌ وصف‌ الكون‌ به‌ ابن‌ سعيد منسوب‌ ساخته‌ و نسخه‌هاي‌ آن‌ را در اكسفورد و موزة بريتانيا نشان‌ داده‌ است‌ (3/222)، همين‌ جغرافيا يا بسط الارض‌ است‌.
4. المِهاد فى‌ اوضاع‌ البلاد.
5. عدة المُستَنجز و عُقْلَةُ المُسْتَوفِز، سفرنامة سفر دوم‌ ابن‌ سعيد به‌ مشرق‌ است‌.
6. النَفحَة المِسكية فى‌ الرحلة المكية، سفرنامة حج‌ ابن‌ سعيد (دربارة سه‌ اثر اخير نك: عيادي‌، 252، 253، 260).
جز اين‌ آثار مجموعة بزرگى‌ از يادداشتها و اطلاعات‌ با عنوان‌ المَرزمه‌ به‌ ابن‌ سعيد نسبت‌ داده‌ شده‌ كه‌ حاوي‌ نكات‌ تاريخى‌ و ادبى‌ بسيار بوده‌ است‌ (ابن‌ خطيب‌، 4/152). گذشته‌ از عنوانهاي‌ ياد شده‌، بغدادي‌ دو اثر ديگر نيز به‌ ابن‌ سعيد نسبت‌ داده‌ است‌: الشُهُب‌ الثاقبة فى‌ الانصاف‌ بين‌ المشارقه‌ و المغاربة و الصُبيحة الغراء فى‌ حلى‌ حضرة الزهرا. عنوانهاي‌ اخير ظاهراً نام‌ اجزايى‌ از كتابهاي‌ ابن‌ سعيد بوده‌ است‌، نه‌ نام‌ اثرهايى‌ مستقل‌. به‌ ابن‌ سعيد ديوان‌ شعري‌ هم‌ نسبت‌ داده‌اند (عيادي‌، 259). محمد عبدالغنى‌ حسن‌ گزيده‌هايى‌ از اشعار او را آورده‌ است‌ (ص‌ 157- 185).
به‌ اين‌ ترتيب‌، ابن‌ سعيد ميراث‌ فرهنگى‌ بزرگى‌ از خود برجاي‌ گذاشته‌ و در انتقال‌ فرهنگ‌ عصر خود و پيش‌ از خود به‌ آيندگان‌ گام‌ بزرگى‌ برداشته‌ است‌. او به‌ غناي‌ آگاهى‌ خود واقف‌ بود و از اين‌ رو خود را گاه‌ «علامة الاعلام‌» و «مالك‌ عنان‌ البيان‌» خوانده‌ است‌ (ابن‌ خليل‌، 1). ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌ او را اديبى‌ مبتكر و دانايى‌ فيض‌بخش‌ خوانده‌ (8/382) و صفدي‌ از پيشوايان‌ ادب‌ و مورخان‌ و مصنفان‌ شمرده‌ است‌ (22/254). ابن‌ خطيب‌ او را بهترين‌ گوهر خانوادة خود دانسته‌ و بسيار ستوده‌ است‌ (4/153). مورخان‌ و اديبان‌ بعدي‌، چون‌ ابن‌ خلدون‌ و مقري‌ از آثار او بهرة بسيار گرفته‌اند.
اگر نوشته‌هاي‌ بسيار او به‌ زمان‌ ما مى‌رسيد، آشكار مى‌شد كه‌ كمتر نويسنده‌اي‌ در تاريخ‌ اسلامى‌ و ادب‌ عربى‌ با او برابري‌ مى‌كند (عيادي‌، 137).
مآخذ: آل‌ طعمه‌، عدنان‌ محمد، موشحات‌ ابن‌ بقى‌ الطليطلى‌ و خصائصها الفنية، بغداد، 1979م‌؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، المنهل‌ الصافى‌، به‌ كوشش‌ نبيل‌ محمد عبدالعزيز، قاهره‌، 1985م‌؛ ابن‌ خطيب‌، محمد، الاحاطة، به‌ كوشش‌ محمد عبدالله‌ عنان‌، قاهره‌، 1397ق‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ خليل‌، محمد، اختصار القدح‌ المعلى‌ فى‌ التاريخ‌ المحلى‌، اثر ابن‌ سعيد، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ ابياري‌، قاهره‌، 1959م‌؛ ابن‌ رافع‌ سلامى‌، محمد، تاريخ‌ علماء بغداد المسمى‌ منتخب‌ المختار ( ذيل‌ تاريخ‌ ابن‌ النجار )، به‌ كوشش‌ عباس‌ عزاوي‌، بغداد، 1357ق‌؛ ابن‌ سعيد، على‌، بسط الارض‌ فى‌ الطول‌ و العرض‌، به‌ كوشش‌ خوان‌ ورنت‌ خينس‌، تطوان‌، 1958م‌؛ همو، رايات‌ المرزين‌، به‌ كوشش‌ نعمان‌ عبدالمتعال‌ قاضى‌، قاهره‌، 1392ق‌؛ همو، عنوان‌ المرقصات‌ و المطربات‌، قاهره‌، 1286ق‌؛ همو، الغصون‌ اليانعة، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ ابياري‌، قاهره‌ 1967م‌؛ همو، كتاب‌ الجغرافيا، به‌ كوشش‌ اسماعيل‌ عربى‌، بيروت‌، 1970م‌؛ همو، المغرب‌، به‌ كوشش‌ شوقى‌ ضيف‌، قاهره‌، 1953- 1955م‌؛ همو، النجوم‌ الزاهرة، به‌ كوشش‌ حسين‌ نصار، قاهره‌، 1970م‌؛ همو، نشوة الطرب‌ فى‌ تاريخ‌ جاهلية العرب‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛ ابن‌ عديم‌، عمر، بغية الطلب‌ فى‌ تاريخ‌ حلب‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛ ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌، احمد، مسالك‌ الابصار، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛ ابن‌ قاضى‌، احمد، درة الحجال‌، به‌ كوشش‌ محمد احمدي‌ ابوالنور، تونس‌، قاهره‌، 1391ق‌؛ ابن‌ هذيل‌ غزاري‌، على‌، عين‌ الادب‌ و السياسة و زين‌الحسب‌ و الرياسة، بيروت‌، 1405ق‌؛ ابوالفدا، تقويم‌البلدان‌، به‌ كوشش‌ رنو و دوسلان‌، پاريس‌، 1840م‌؛ همو، المختصر فى‌ اخبار البشر، بيروت‌، 1960م‌؛ ابياري‌، ابراهيم‌، مقدمه‌ بر اختصار القدح‌ (نك: ابن‌ خليل‌ در همين‌ مآخذ)؛ همو، مقدمه‌ بر الغصون‌ (نك: ابن‌ سعيد در همين‌ مآخذ)؛ اهوانى‌، عبدالعزيز، «نقد المغرب‌ فى‌ حلى‌ المغرب‌»، مجلة معهد المخطوطات‌ العربية، 1375ق‌؛ بستانى‌ ف‌؛ بغدادي‌، هديه‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ همان‌، به‌ كوشش‌ گوستاو فلوگل‌، لايپزيگ‌، 1837-1852م‌؛ حسن‌، محمد عبدالغنى‌، ابن‌ سعيد المغربى‌، المورخ‌ الرحّاله‌ - الاديب‌، قاهره‌، 1969م‌؛ حميده‌، عبدالرحمان‌، اعلام‌ الجغرافيين‌ العرب‌ و مقتطفات‌ من‌ آثارهم‌، بيروت‌، دارالفكر؛ زبيدي‌، تاج‌العروس‌؛ زيدان‌، جرجى‌، تاريخ‌ الا¸داب‌ اللغة العربية، به‌ كوشش‌ شوقى‌ ضيف‌، قاهره‌، 1957م‌؛ سخاوي‌، محمد، الاعلان‌ بالتوبيخ‌، به‌ كوشش‌ فرانتس‌ روزنتال‌، بغداد، 1382ق‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ رمزي‌ بعلبكى‌، بيروت‌، 1404ق‌؛ ضيف‌، شوقى‌، مقدمه‌ بر المغرب‌ (نك: ابن‌ سعيد در همين‌ مآخذ)؛ عربى‌، اسماعيل‌، مقدمه‌ بر كتاب‌ الجغرافيا (نك: ابن‌ سعيد در همين‌ مآخذ)؛ عقيقى‌، نجيب‌، المستشرقون‌؛ عنان‌، محمد عبدالله‌، نهايةالاندلس‌، قاهره‌، 1386ق‌؛ عيادي‌، محسن‌ حامد، ابن‌ سعيد الاندلسى‌، حياته‌ و تراثه‌ الفكري‌ و الادبى‌، قاهره‌، 1970م‌؛ قاضى‌، نعمان‌ عبدالمتعال‌، مقدمه‌ بر رايات‌ المبرزين‌ (نك: ابن‌ سعيد در همين‌ مآخذ)؛ قمى‌، شيخ‌ عباس‌، هدية الاحباب‌، تهران‌، 1362ش‌؛ كراچكوفسكى‌، ايگناتى‌ يوليانوويچ‌، تاريخ‌ الادب‌ الجغرافى‌ العربى‌، ترجمة صلاح‌الدين‌ عثمان‌ هاشم‌، قاهره‌، 1953م‌؛ گنون‌، عبدالله‌، «تعريف‌ و نقد المغرب‌ فى‌ حلى‌ المغرب‌» (ج‌ 1)، مجلة المجمع‌ العلمى‌ العربى‌، دمشق‌، 1373ق‌، 29(1)/580 -593؛ همو، «تعريف‌ و نقدالمغرب‌ فى‌ حلى‌ المغرب‌»، (ج‌ 2)، همان‌ مجله‌، 1377ق‌، 33(1)/ 112-124؛ همو، «تعريف‌ و نقد كتاب‌ الغصون‌ اليانعة فى‌ محاسن‌ شعراء المائة السابعة»، همان‌ مجله‌، همان‌ شم؛ مدرس‌، محمدعلى‌، ريحانة الادب‌، تبريز، 1346ش‌؛ مقري‌، احمد، نفح‌ الطيب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1388ق‌؛ مقريزي‌، احمد، خطط، بولاق‌، 1270ق‌؛ نصار، حسين‌، مقدمه‌ بر النجوم‌ الزاهرة (نك: ابن‌ سعيد در همين‌ مآخذ)؛ نيز:
- Ahw ? ni, q A. M., X Elketa ? b - al - muq t ataf min az ? hir al - t uraf de Ibn Sa q / d n , Al - Andalus, 1944, XIII/1-15; EI 2 ; Ferrand, G., X Ibn Sa q / d n , Relation de voyages et textes g E ographiques arabes, persans et turks, relatifs H l, Extr A me Orient du VIII e au XIII e si I cle, Paris, 1986; GAL; GAL, S; Kennedy, E. S. & M. H., Geographical Coordinates of Localities from Islamic Sources, Frankfurt, 1987; L E vi-Proven 5 al, E., X Le Zagal hispanique dans le Mugrib d'Ibn Sa q / d n , Arabica, Leiden, 1954, vol. I; Potiron, G., l E ments de biographie et de g E n E alogie des Banu Sa q / d n , Arabica, Leiden, 1965, vol. XII; Seybold, Ch., X Kit @ b na l wat al t arab f Q ta'rih g @ hilijat al q Arab n Beitr L ge zur Erschliessung der arabischen Handschriften in deutschen Bibliotheken, ed. F. Sezgin, Frankfut, 1987.
يوسف‌ رحيم‌لو
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1315
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست