اِبْنِ سَبيل، واژهاي قرآنى به معنى مسافرِ در راه مانده، يكى از مستحقان هشتگانة زكات، يا ششگانة خمس و فىء. اين واژه در قرآن مجيد در سورههاي بقره (2/177، 215)، نساء (4/36)، اسراء (17/26) و روم (30/38) براي يكى از مستحقان انفاق به طور عام؛ در سورة توبه (9/60) به عنوان يكى از مستحقان زكات (صدقات)؛ در سورة انفال (8/41) براي يكى از مستحقان خمس و در سورة حشر (59/7) به عنوان يكى از مستحقان فىء به كار رفته است (نك: ه د، خمس، زكات، فىء). برخى از كاربردهاي قديم واژة «ابن سبيل» نشان مىدهد كه اين تركيب در لغت، مفهومى نزديك به مسافر داشته است. به عنوان نمونه مىتوان حديث نبوي «... ابن السبيل اول شارب...» (ابوعبيد، 3/69؛ احمد، 2/494)، خطبة حضرت على(ع) «... انتم بنو سبيل على سفر...» ( نهجالبلاغة،خطبة 181) و شعر راعى نميري (د 120ق) «على اكوارهن بنوسبيل...» (ص 145) را ذكر كرد. در رواياتى از امام باقر(ع) و جمعى از مفسران متقدم چون ابن عباس، مجاهد و قتاده نيز ابن سبيل را مسافر معنى كردهاند (نك: طبري، 2/57، 10/115؛ سيوطى، 4/225). البته در برخى ديگر از رواياتِ ابن عباس و قتاده ابن سبيل به ميهمان و در پارهاي ديگر، هم به مسافر و هم به ميهمان تفسير شده است (نك: طبري، 2/57، 10/7، 115؛ طوسى، التبيان، 2/96؛ تنوير، 24، جم؛ سيوطى، 1/415، 4/225، 6/495). تعبيرات معادل يا نزديك به «المسافر المنقطع به» كه بعدها در تعاريف فقهىِ «ابن سبيل» متداول گرديد، در روايات و آثار فقهى قرن 2ق/8م از امامان باقر و صادق(ع)، و نيز ابويوسف و ابن مبارك ديده مىشود (ابن اشعث، 54؛ قاضى نعمان، 1/261؛ ابويوسف، 81؛ ابن مبارك، 118). اگر چه مذاهب مختلف در تعريف اصطلاح فقهى ابن سبيل اختلافاتى دارند، ولى قدر مشترك بين كلية تعاريف اين است كه ابن سبيل مسافري است كه براي رسيدن به مقصد استطاعت مالى ندارد. در فقه اماميه: بنا به تعريف طوسى ( النهاية،1/192) ابن سبيلِ مستحق دريافت زكات، مسافري است دور از موطن كه توانِ مالى ندارد، اگرچه در موطن خويش بىنياز باشد. بعضى ميهمان محتاج را نيز از مصاديق ابن سبيل دانستهاند (محقق حلى، 1/162؛ علامة حلى، «قواعد»، 1/197)، برخى ديگر كسى را كه عزم سفر دارد (منشىء السفر)، ولى فاقد وسايل تدارك آن است، نيز ابن سبيل شناختهاند (نك: علامة حلى، مختلف، 2/11؛ شهيد ثانى، 1/130). اكثر فقها اين قيد را كه سفر ابن سبيل بايد در طاعت باشد، به معنى سفر مباح دانستهاند (طوسى، مبسوط، 1/252؛ محقق حلى، 1/163؛ شهيد ثانى، همانجا)، ولى ابن جنيد آن را به معنى سفر واجب يا مستحب گرفته است (نك: علامة حلى، مختلف، 2/11). همچنين بعضى از فقيهان اماميه اين شرط را كه مسافر نتواند با فروش و معاوضة اموال خود، يا استقراض، وسايل ادامة سفر را فراهم آورد، مورد تصريح قرار دادهاند (شهيد ثانى، همانجا؛ صاحب جواهر، 15/373). غالب فقها برآنند كه هرگاه از مبلغ دريافتى، هر چند بر اثر قناعت و سختگيري بر خويشتن چيزي باقى بماند، گيرنده بايد آن را برگرداند (نك: محقق حلى، 1/163؛ صاحب جواهر، 15/376-377). ابن سبيلِ مستحق دريافت خمس و فىء علاوه بر شرايط مذكور، بنابر نظر مشهور اماميه الزاماً مىبايست هاشمى باشد، ولى برخى، فرزندان مطّلب را نيز مستحق شمردهاند (نك: طوسى، التبيان، 9/564؛ همو، النهاية، 1/206؛ محقق حلى، 1/182). مآخذ: در پايان مقاله. سيدمصطفى محققداماد در فقه اهل سنت: فقه حنفى: بنا به تعريف قدوري ابن سبيل مسافري است كه در وطن خود غنى است، ولى در جايى قرار گرفته كه تمكن مالى ندارد (1/154). نظير اين كليت در تعريفِ ديگر حنفيان نيز ديده مىشود (نك: كاسانى، 2/46؛ ميرغينانى، 2/205). ابوحنيفه خود، منشىء سفر را از مصاديق ابن سبيل نمىداند (نك: ماوردي، 140؛ ابن هبيره، 1/153) ولى در برخى منابع حنفى تعريف ابن سبيل به حدي تعميم داده شده است كه گاهى حتى مقيم محتاج را نيز در بر مىگيرد (ابن همام، 2/205). دربارة اشتراط مباح بودن سفر در غالب منابع حنفى سكوت شده است (بهعنوان نمونه نك: غنيمى، 1/154). برخى از فقيهان حنفى استقراض را - در صورتى كه ممكن باشد - بر دريافت زكات ترجيح دادهاند (ابن همام، همانجا). فقه مالكى: مطابق تعريف خليل (1/139-140) ابن سبيل غريبى است كه در سفر غير معصيت محتاج شده و امكان استقراض ندارد، اگرچه در موطن خود غنى باشد. ابنرشد (1/268) در تعريفى نزديك به آن از عبارت «سفر طاعت» استفاده كرده است. مالك منشىء سفر را مصداق ابن سبيل نمىداند (ابن هبيره، همانجا) و برخى از فقهاي مالكى بين اينكه نفس سفر معصيت باشد و اينكه مسافر در سفر به معصيت بپردازد، تفصيل قائل شده و تنها مورد اول را محروم از زكات شمردهاند (عدوي، 2/219). براساس برخى منابع مالكى ابن سبيلى كه در موطن خود غنى است، در صورت امكانِ استقراض نمىتواند زكات دريافت كند (نك: قرطبى، 8/187؛ خرشى، 2/219؛ در دير، 40)، ولى ديگر منابع او را الزام به استقراض نكردهاند (نك: قرطبى، همانجا). فقه شافعى: در تعريف نووي (ص 356) ابنسبيل مسافر يا منشىء سفري است كه (براي ادامه يا آغاز سفرش) محتاج باشد، و شرط آن عدم معصيت است. شافعى خود، منشىء سفر را از موارد ابن سبيل دانسته است (نك: ابن هبيره، همانجا). برخى از شافعيان نيز بين سفري كه نفس آن معصيت باشد و سفري كه در آن معصيت صورت گيرد، تفصيل قائل شدهاند (ابن حجر هيتمى، 7/160). برخى منابع شافعى به صراحت سفر غيرضروري حتى براي گردش را مانع استحقاق ندانستهاند (مليباري، 2/194؛ شربينى، 3/112)، ولى نظر مخالف نيز وجود دارد (نك: محلى، 3/198). بعضى از فقيهان شافعى استقراض را - حتى اگر ممكن باشد - لازم ندانستهاند (نك: قليوبى، 3/198). فقه حنبلى: براساس تعريف خرقى، ابن سبيل مسافري است كه در موطن خويش بىنياز است، ولى در سفر نيازمند شده است (7/328). در مورد الحاق منشىء سفر به ابن سبيل از احمد بن حنبل دو قول نقل شده (نك: ابن هبيره، همانجا)، ولى مشهور نزد حنبليان عدم الحاق است (همانجا؛ ابويعلى، 133؛ ابن قدامه، 7/328؛ مرداوي، 3/238). در مورد مباح بودن سفر در عبارت حجاوي تصريح شده كه مسافر در سفر طاعت يا مباح استحقاق زكات دارد (2/284)، ولى كلاً در اين باره تفصيلات و نظرات مختلفى وجود دارد (نك: مرداوي، 3/237؛ ابن مفلح، 2/426). در صورت امكان استقراض براي ابن سبيل، تنها برخى از حنبليان او را از دريافت زكات محروم دانستهاند (نك: مرداوي، 3/238). در فقه ديگر مذاهب اسلامى نيز كمابيش اختلافات مذكور ديده مىشود: به عنوان نمونه مرتضى از امامان زيديه ابن سبيل را نيازمندي دانسته كه از موطن خود به اندازة لازم براي قصر نماز دور باشد، اگر چه در موطن بىنياز باشد. او در صورت امكان استقراض، ابن سبيل را مستحق زكات نمىداند (1/516 -517). از ظاهريان، ابن حزم در عبارتى كوتاه ابن سبيل را كسى مىداند كه در سفر غير معصيت نيازمند شده باشد (4/275). شماخى از اباضيه نيز ابن سبيل را كسى شمرده كه از اهل خود دور افتاده (و محتاج شده) است، هر چند در ديار خود غنى باشد (3/115). ابن سبيلِ مستحقِ خمس از نظر مذاهب اربعه الزامى نيست كه هاشمى باشد (ابن هبيره، 2/431-432؛ ماوردي، 144؛ ابن رشد، 1/390-391؛ محلى، 3/188-189؛ ابويعلى، 128). در فقه زيديه قول به وجوب تقدم هاشمى بر غير ديده مىشود، ولى اگر هاشمى يافته نشود، پرداخت آن به غيرهاشمى نيز مانعى ندارد (نك: مرتضى، 1/569). مآخذ: ابن اشعث، محمد، «الاشعثيات»، همراه قرب الاسناد حميري، تهران، مكتبة نينوي الحديثة؛ ابن حجر هيتمى، احمد، تحفة المحتاج، مصر، 1315ق؛ ابن حزم، على، المحلى بالا¸ثار، به كوشش عبدالغفار سليمان بنداري، بيروت، 1408ق/1988م؛ ابن رشد، محمد، بداية المجتهد، مصر، 1357ق/ 1928م؛ ابن قدامه، عبدالله، المغنى، بيروت، 1404ق/1984م؛ ابن مبارك، عبدالله، غريب القرآن، به كوشش محمد سليم الحاج، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ ابن مفلح، ابراهيم، المبدع، بيروت، 1399ق؛ ابن هبيره، يحيى، الافصاح، حلب، 1366ق/1947م؛ ابن همام، كمالالدين، فتح القدير، مصر، 1319ق؛ ابوعبيد، قاسم، غريب الحديث، حيدرآباد دكن، 1385ق/1966م؛ ابويعلى، محمد، الاحكام السلطانية، به كوشش محمد حامد فقى، مصر، 1386ق/ 1966م؛ ابويوسف، يعقوب، الخراج، بيروت، 1399ق/1979م؛ احمد بن حنبل، المسند، مصر، 1313ق؛ تنوير المقباس من تفسير ابن عباس، بيروت، دارالفكر؛ حجاوي، شرفالدين، «الاقناع»، همراه كشاف القناع بهوتى، به كوشش هلال مصيلحى مصطفى هلال، رياض، مكتبة النصر الحديثة؛ خرشى، محمد، شرح على مختصر سيدي خليل، مصر، 1318ق؛ خرقى، عمر، «المختصر»، همراه المغنى (نك: ابن قدامه در همين مآخذ)؛ خليل بن اسحاق، «المختصر»، همراه جواهر الاكليل، بيروت، دارالمعرفه؛ در دير، احمد، اقرب المسالك، بيروت، دارالفكر؛ راعى نميري، الديوان، به كوشش راينهارت، بيروت، 1401ق/1980م؛ سيوطى، الدرالمنثور، بيروت، 1403ق/1983م؛ شربينى، محمد، مغنى المحتاج، مصر، 1352ق؛ شماخى، عامر، الايضاح، عمان، 1404ق/1984م؛ شهيد ثانى، زينالدين، الروضة البهية، مصر، 1378ق؛ صاحب جواهر، محمد، جواهر الكلام، تهران، دارالكتب الاسلامية؛ طبري، تفسير؛ طوسى، محمد، التبيان، نجف، 1389ق/1969م؛ همو، المبسوط، به كوشش محمدتقى كشفى، تهران، 1387ق؛ همو، النهاية، به كوشش محمدتقى دانشپژوه، تهران، 1342ش؛ عدوي، على، حاشية على شرح مختصر خليل، در حاشية آن (نك: خرشى در همين مآخذ)؛ علامة حلى، حسين، «القواعد»، همراه ايضاح فخرالمحققين، قم، 1387ق؛ همو، مختلف الشيعة، ايران، 1323ق؛ غنيمى، عبدالغنى، اللباب، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، مصر، 1383ق/1963م؛ قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، به كوشش آصف فيضى، قاهره، 1383ق/1963م؛ قدوري، احمد، «الكتاب»، همراه اللباب (نك: غنيمى در همين مآخذ)؛ قرآن مجيد؛ قرطبى، محمد، الجامع الاحكام القرآن، مصر، 1386ق/ 1966م؛ قليوبى، شهابالدين، حاشية على شرح منهاج الطالبين، مصر، كتابخانه عيسى البابى الحلبى و شركاء؛ كاسانى، علاءالدين، بدائع الصنائع، مصر، 1406ق/1986م؛ ماوردي، على، الاحكام السلطانية، مصر، 1393ق/1973م؛ محقق حلى، جعفر، شرائع الاسلام، نجف، 1389ق/ 1969م؛ محلى، جلالالدين، «شرح منهاج الطالبين»، در هامش حاشية على شرح... (نك: قليوبى در همين مآخذ)؛ مرتضى، احمد، شرحالازهار، صنعا، 1341ق؛ مرداوي، على، الانصاف، به كوشش محمدحامد فقى، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ مرغينانى، برهانالدين، «الهداية»، همراه فتح القدير (نك: ابن همام در همين مآخذ)؛ مليباري، زينالدين، «فتح المعين»، در هامش اعانة الطالبين، مصر، 1356ق؛ نووي، محيىالدين، «منهاج الطالبين»، همراه السراج الوهاج، بيروت، دارالمعرفه؛ نهجالبلاغة. احمد پاكتچى تايپ مجدد و ن * 1 * زا ن * 2 * زا