responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1280
ابن زياد، ابو حفص
جلد: 3
     
شماره مقاله:1280



اِبْن‌ِ زياد، ابوحفص‌ عبيدالله‌ (مق 67ق‌/686م‌)، سردار مشهور امويان‌ و والى‌ خراسان‌ و عراق‌. او از مادري‌ كنيز به‌ نام‌ مرجانه‌ زاده‌ شد (بلاذري‌، انساب‌ الاشراف‌، 4(2)/75) كه‌ سپس‌ به‌ ازدواج‌ شيروية ايرانى‌ درآمد و عبيدالله‌ در خانة او پرورش‌ يافت‌. هم‌ ازين‌ رو گفته‌اند كه‌ خللى‌ در گفتار ابن‌ زياد راه‌ يافت‌ و پاره‌اي‌ از حروف‌ عربى‌ را نمى‌توانست‌ به‌ درستى‌ ادا كند (جاحظ، 1/76). برخى‌ ابن‌ زياد را به‌ طعنه‌ به‌ مادرش‌ منسوب‌ كرده‌ و ابن‌ مرجانه‌ ناميده‌اند. از فعاليتهاي‌ سياسى‌ وي‌ در اوايل‌ جوانى‌ آگاهى‌ در دست‌ نيست‌، اما به‌ نظر مى‌رسد كه‌ در قلمرو پدرش‌ زياد بن‌ ابيه‌، والى‌ كوفه‌ و بصره‌، از امور حكومتى‌ بر كنار نبوده‌ است‌ (ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/28). با اينهمه‌ زياد به‌ هنگام‌ مرگ‌ (53ق‌/673م‌) سمرة بن‌ جندب‌ و عبدالله‌ بن‌ خالد بن‌ اسيد را ولايت‌ بصره‌ و كوفه‌ داد، ولى‌ معاويه‌ در اواخر همان‌ سال‌ عبيدالله‌ 25 ساله‌ را به‌ حكومت‌ خراسان‌ منصوب‌ كرد (طبري‌، 7/166- 168؛ قس‌: ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/29، 32، كه‌ اگرچه‌ گفته‌ است‌ عبدالرحمان‌ بن‌ زياد برادر عبيدالله‌ به‌ حكومت‌ خراسان‌ منصوب‌ شد، ولى‌ از غزاي‌ عبيدالله‌ در خراسان‌ ياد كرده‌ است‌).
عبيدالله‌ بن‌ زياد با عبور از رود جيحون‌ كه‌ براي‌ نخستين‌ بار از سوي‌ عربها انجام‌ گرفت‌ (يعقوبى‌، 2/236)، توانست‌ مناطقى‌ چون‌ راميثن‌ (رامين‌: ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/32؛ رامدين‌: بلاذري‌، فتوح‌، 410)، نسف‌ و بيكند (قس‌: طبري‌، 7/169) از شهرهاي‌ بخارا را تصرف‌ كند و قبج‌ خاتون‌ ملكة ثروتمند بخارا و لشكريان‌ ترك‌ را عقب‌ براند، اما ولايت‌ او بر خراسان‌ چندان‌ به‌ درازا نكشيد و در 55، 56 يا 57 ق‌ به‌ جاي‌ عبدالله‌ ابن‌ عمرو بن‌ غيلان‌ از سوي‌ معاويه‌ به‌ امارت‌ بصره‌ منصوب‌ شد (يعقوبى‌، 2/237؛ طبري‌، 7/172). ابن‌ زياد در حكومت‌ بصره‌، خاصه‌ در 58 ق‌ با شورش‌ خوارج‌ روبه‌رو شد و با خشونت‌ شگفت‌انگيزي‌ آنان‌ را سركوب‌ كرد و بسياري‌ را به‌ قتل‌ آورد (دينوري‌، 269-270؛ طبري‌، 7/185-187).
پس‌ از مرگ‌ معاويه‌ در 60ق‌/680م‌ ابن‌ زياد همچنان‌ در حكومت‌ بصره‌ ماند، و يزيد بن‌ معاويه‌ كه‌ از وي‌ دلخوش‌ نبود و مى‌كوشيد او را عزل‌ كند، چون‌ با مخالفت‌ شديد حسين‌ بن‌ على‌(ع‌) با خود، و ورود مسلم‌ بن‌ عقيل‌ به‌ كوفه‌ براي‌ بيعت‌ گرفتن‌ از كوفيان‌ روبه‌رو شد، به‌ پيشنهاد يكى‌ از موالى‌ مشاور خود به‌ نام‌ سرجون‌، ابن‌ زياد را نه‌ تنها بر حكومت‌ بصره‌ ابقاء كرد، بلكه‌ كوفه‌ را نيز به‌ قلمرو او افزود، تا مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را گرفته‌ به‌ قتل‌ رساند (طبري‌، 7/228). گفته‌اند كه‌ معاويه‌ خود قبل‌ از مرگ‌، حكومت‌ كوفه‌ را نيز به‌ ابن‌ زياد واگذاشته‌ بود (بلاذري‌، انساب‌ الاشراف‌، 4(2)/82). در اين‌ ميان‌ كوفيان‌ كه‌ در بيعت‌ با حسين‌ ابن‌على‌(ع‌) اقبال‌ تمام‌ نشان‌دادند و در انتظار ورود آن‌ حضرت‌ روزگار مى‌گذراندند، چون‌ با ابن‌ زياد كه‌ روي‌ پوشيده‌ وارد شهر شد روبه‌رو گشتند، نخست‌ گمان‌ كردند كه‌ حسين‌ بن‌ على‌(ع‌) است‌ و بدين‌ عنوان‌ بر وي‌ سلام‌ مى‌كردند تا وارد دارالاماره‌ شد و بلافاصله‌ جست‌وجو را براي‌ يافتن‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ آغاز كرد (طبري‌، 7/229). ابن‌ زياد در خطبه‌اي‌ كه‌ در برابر كوفيان‌ ايراد كرد، مخالفان‌ را سخت‌ مورد تهديد قرار داد و مطيعان‌ را به‌ احسان‌ خود اميدوار ساخت‌ (ابوالفرج‌، 97). به‌ روايت‌ يعقوبى‌ (2/243) هانى‌ بن‌ عروه‌ كه‌ از پيش‌ با ابن‌ زياد آشنايى‌ داشت‌ و در آن‌ هنگام‌ بيمار بود، حدس‌ مى‌زد كه‌ عبيدالله‌ بن‌ زياد پس‌ از ورود به‌ كوفه‌ به‌ عيادت‌ وي‌ خواهد آمد، سپس‌ با مسلم‌ بن‌ عقيل‌ براي‌ كشتن‌ ابن‌ زياد در خانة خود همداستان‌ شد. اما به‌ روايت‌ ديگر (طبري‌، 7/248) شريك‌ بن‌ اعور، از سران‌ شيعة كوفه‌، در خانة هانى‌ بيمار شد و با مسلم‌ قرار گذاشت‌ كه‌ چون‌ ابن‌ زياد به‌ عيادت‌ وي‌ آيد، مسلم‌ بر او بتازد و وي‌ را به‌ قتل‌ آورد. با اينهمه‌ گويا چون‌ هانى‌ از وقوع‌ قتل‌ در خانة خود خشنود نبود، مسلم‌ از آن‌ كار سرباز زد و ابن‌ زياد جان‌ به‌ سلامت‌ برد (ابوالفرج‌، 98-99).
طبري‌ در گزارشى‌ آورده‌ است‌ كه‌ ابن‌ زياد اندكى‌ پس‌ از ورود به‌ كوفه‌ با نيرنگ‌ توانست‌ از محل‌ اختفاي‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ آگاه‌ شود. آنگاه‌ هانى‌ را به‌ دارالاماره‌ خواند و وي‌ را به‌ زندان‌ افكند و اندكى‌ بعد نيز مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را كه‌ به‌ دفاع‌ از هانى‌ به‌ مقابلة ابن‌ زياد در كوفه‌ برخاسته‌ بود، دستگير كرد و هر دو را به‌ قتل‌ رسانيد و سر آنها را به‌ نزد يزيد فرستاد (7/229-231، 270). ابن‌ زياد سپس‌ حرّبن‌ يزيد را به‌ سوي‌ حسين‌ بن‌ على‌(ع‌) كه‌ بى‌اطلاع‌ از قتل‌ مسلم‌ و رويگردانى‌ كوفيان‌ از پيوستن‌ به‌ وي‌، از حجاز به‌ سوي‌ كوفه‌ به‌ راه‌ افتاده‌ بود، فرستاد و او را دستور داد كه‌ اجازه‌ ندهد حسين‌ (ع‌) در محلى‌ كه‌ داراي‌ آب‌ است‌، اردو زند. آنگاه‌ عمر بن‌ سعد بن‌ ابى‌ وقاص‌ را با لشكري‌ به‌ سوي‌ وي‌ گسيل‌ داشت‌ (همو، 7/308). مورخان‌ خاطرنشان‌ ساخته‌اند كه‌ عمر بن‌ سعد پيش‌ از آن‌ از سوي‌ ابن‌ زياد به‌ حكومت‌ ري‌ مأمور شده‌ بود و در صدد عزيمت‌ به‌ سوي‌ ري‌ بود كه‌ ابن‌ زياد او را مأمور بيعت‌ گرفتن‌ از حسين‌(ع‌) براي‌ يزيد يا جنگ‌ با او كرد، و چون‌ عمر خواست‌ كه‌ وي‌ را از آن‌ كار معذور دارد، ابن‌ زياد حكومت‌ او را بر ري‌، به‌ مقابله‌ با حسين‌ ابن‌ على‌(ع‌) منوط كرد (ابن‌ سعد، 5/168؛ دينوري‌، 253). با اينهمه‌ عمر بن‌ سعد پس‌ از مذاكره‌اي‌ نسبتاً طولانى‌ با حسين‌ بن‌ على‌(ع‌)، ابن‌ زياد را آگاهانيد كه‌ حسين‌(ع‌) خواهان‌ بازگشت‌ است‌ و بنابراين‌ نيازي‌ به‌ جنگ‌ نيست‌. گويا ابن‌ زياد در آغاز از اين‌ خبر شادمان‌ شد و لى‌ شمر ابن‌ ذي‌ الجوشن‌ او را از پذيرش‌ صلح‌ بازداشت‌. ابن‌ زياد نيز در نامه‌اي‌ به‌ عمر بن‌ سعد نوشت‌ كه‌ اگر از حسين‌(ع‌) بيعت‌ گرفت‌ او را به‌ كوفه‌ فرستد وگرنه‌ با او پيكار كند و اگر طالب‌ جنگ‌ با حسين‌(ع‌) نيست‌، فرماندهى‌ را به‌ شمر بازنهد (مفيد، 438؛ طبري‌، 7/315-316). به‌ اين‌ ترتيب‌ در جنگ‌ خونينى‌ كه‌ ميان‌ حسين‌ بن‌ على‌(ع‌) و طرفداران‌ اندك‌ وي‌ و سپاه‌ عمر بن‌ سعد در كربلا روي‌ داد (10 محرم‌ 61ق‌/10 اكتبر 680م‌) حسين‌ بن‌ على‌(ع‌) و تعدادي‌ از ياران‌ و خويشان‌ وفادارش‌ از جمله‌ برادرش‌ ابوالفضل‌ عباس‌ و پسرش‌ على‌ بن‌ حسين‌ (على‌اكبر) و پسر برادرش‌ قاسم‌ بن‌ حسن‌(ع‌) كه‌ نوجوانى‌ اندك‌ سال‌ بود و عبيدالله‌ ابن‌ عقيل‌ به‌ شهادت‌ رسيدند و بقية خاندانش‌ به‌ اسارت‌ رفتند (ابن‌ طاووس‌، 37 به‌ بعد؛ طبري‌، 7/320 به‌ بعد). اين‌ حركت‌ ابن‌ زياد موجب‌ برانگيختن‌ خشم‌ بسياري‌ از مسلمانان‌ به‌ ويژه‌ كوفيان‌ نسبت‌ به‌ وي‌ شد. چنانكه‌ عبدالله‌ بن‌ عفيف‌ ازدي‌، در ميان‌ نخستين‌ خطبة ابن‌ زياد پس‌ از واقعة كربلا برپا خاست‌ و او را و يزيد را دشنامهاي‌ سخت‌ داد (طبري‌، 7/373-374؛ ابن‌ طاووس‌، 71-72) و حتى‌ گفته‌اند كه‌ مرجانه‌ نيز پسر خود ابن‌ زياد را بسيار نكوهش‌ كرد (طبري‌، 7/408)، اما ابن‌ زياد به‌ رغم‌ نفرت‌ عراقيان‌، به‌ پشتگرمى‌ نيروي‌ نظامى‌ و مالى‌ خود و دستگاه‌ خلافت‌ يزيد، به‌ حكومت‌ ادامه‌ داد تا آنگاه‌ كه‌ يزيد درگذشت‌ و عبدالله‌ بن‌ زبير در حجاز دعوي‌ خلافت‌ كرد (64ق‌) و ابن‌ زياد ناچار عراق‌ را به‌ سوي‌ شام‌ ترك‌ گفت‌.
دربارة جزئيات‌ اين‌ واقعه‌ ميان‌ نويسندگان‌ اختلاف‌ هست‌: به‌ روايت‌ بلاذري‌ ( انساب‌ الاشراف‌، 4(2)/79)، پس‌ از مرگ‌ يزيد، ابن‌زياد در بصره‌ مردم‌ را به‌ بيعت‌ با خود خواند تا آنگاه‌ كه‌ مسلمانان‌ برخلافت‌ يك‌ تن‌ اتفاق‌ كنند. چون‌ بصريان‌ با او بيعت‌ كردند، وي‌ كسانى‌ به‌ كوفه‌ فرستاد تا از كوفيان‌ نيز براي‌ او بيعت‌ گيرند، ولى‌ كوفيان‌ نپذيرفتند و در پى‌ آن‌ بصريان‌ نيز از پذيرش‌ امارت‌ او سر باز زدند، اما به‌ نوشتة طبري‌ (7/434) و نيز ابوعلى‌ مسكويه‌ (2/83 -84) ابن‌زياد شب‌ قبل‌ از ايراد خطبه‌، مالى‌ فراوان‌ ميان‌ بزرگان‌ بصره‌ چون‌ شَقيق‌ بن‌ ثَور و مالك‌ بن‌ مِسع‌ و حصين‌ بن‌ منذر پراكند، و همين‌ كسان‌ پس‌ از خطبة وي‌ بپاخاستند و خواهان‌ ادامة حكومت‌ او شدند. با اينهمه‌ اندكى‌ بيش‌ بر نيامد كه‌ مردم‌ از او روي‌ برگرداندند و خواستار بيعت‌ با عبدالله‌ بن‌ زبير شدند. ابن‌ زياد پس‌ از آن‌، عطايا و مقرريهاي‌ مردم‌ را قطع‌ كرد و باقيماندة بيت‌المال‌ را برداشت‌ (طبري‌، 7/439، 443). او خواست‌ با بصريان‌ به‌ مخالفت‌ و با مأمور عبدالله‌ بن‌ زبير در بصره‌ به‌ پيكار برخيزد، اما برادرش‌ عبدالله‌ او را از آن‌ كار بازداشت‌.
دينوري‌ (ص‌ 281-283) از اين‌ وقايع‌ سخنى‌ به‌ ميان‌ نياورده‌ و تنها اشاره‌ كرده‌ كه‌ ابن‌ زياد پس‌ از مرگ‌ يزيد، به‌ اشارة حارث‌ بن‌ عباد بن‌ زياد برادرزادة خود و مهران‌ غلام‌ و به‌ روايتى‌ كاتب‌ خود (ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/92) از ازديان‌ پناه‌ خواست‌ و حارث‌ بن‌ قيس‌ ازدي‌ را براي‌ اين‌ كار به‌ نزد خود خواند. حارث‌ و ابن‌ زياد براي‌ وادار كردن‌ مسعود بن‌ عمرو رئيس‌ ازد به‌ پذيرش‌ اين‌ پناهندگى‌ نيرنگى‌ به‌ كار بردند كه‌ سرانجام‌ مسعود را به‌ رغم‌ آنكه‌ سخت‌ خشمناك‌ شد، به‌ پذيرش‌ آن‌ مجبور كرد (همو، 2/85). از يك‌ سو بصريان‌ كه‌ ابن‌ زياد را در دارالاماره‌ نيافتند، به‌ زندان‌ شهر هجوم‌ بردند و زندانيان‌ را آزاد ساختند و سپس‌ عبدالله‌ بن‌ حارث‌ بن‌ نوفل‌ را به‌ امارت‌ برداشتند (دينوري‌، 283). از سوي‌ ديگر تميميان‌ و قيسيان‌ با ازديان‌ كه‌ ابن‌ زياد را پناه‌ داده‌ بودند، به‌ نزاع‌ برخاستند. اين‌ واقعه‌ ابن‌ زياد را بيش‌ از پيش‌ بيمناك‌ و مجبور به‌ فرار از شهر ساخت‌. سرانجام‌ مسعود بن‌ عمرو چند تن‌ را گماشت‌ تا وي‌ را به‌ شام‌ رسانند (ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/86). خود مسعود اندكى‌ بعد گويا به‌ دست‌ خوارج‌ به‌ قتل‌ رسيد (بلاذري‌، انساب‌ الاشراف‌، 4(2)/98؛ قس‌: ابن‌ قتيبه‌، 347).
در اين‌ زمان‌ عبدالله‌ بن‌ زبير در مدينه‌ چندان‌ نيرومند شده‌ بود كه‌ در بخشهايى‌ از شام‌ نيز به‌ خلافت‌ او گردن‌ نهادند و حتى‌ مروان‌ بن‌ حكم‌ به‌ حجاز مى‌رفت‌ تا با او به‌ خلافت‌ بيعت‌ كند. ابن‌ زياد در بَثَنيه‌ مروان‌ را ملاقات‌ كرد و وي‌ را از آن‌ كار بازداشت‌ و گفت‌ كه‌ اگر او خود داعية خلافت‌ بردارد، پشتيبان‌ او خواهد بود. به‌ اين‌ ترتيب‌ مروان‌ بازگشت‌ و ابن‌ زياد نيز به‌ دمشق‌ رفت‌ و با حيله‌اي‌ كه‌ به‌ كار زد، ضحاك‌ بن‌ قيس‌ را كه‌ از مردم‌ شهر براي‌ ابن‌ زبير بيعت‌ گرفته‌ بود، فريفت‌ و از شهر بيرون‌ راند و براي‌ مروان‌ بيعت‌ گرفت‌. در جنگ‌ مروانيان‌ با ضحاك‌ بن‌ قيس‌ در مرج‌ راهط نزديك‌ دمشق‌ كه‌ به‌ شكست‌ ضحاك‌ انجاميد، ابن‌ زياد، فرماندهى‌ سواران‌ مروان‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌ (ابن‌ سعد، 5/40-42؛ طبري‌، 7/476-479).
اين‌ وقايع‌ مقارن‌ بود با خروج‌ توابين‌ به‌ سركردگى‌ سليمان‌ بن‌ صُرَد خزاعى‌ كه‌ به‌ خونخواهى‌ حسين‌ بن‌ على‌(ع‌) برخاسته‌ بودند. مروان‌ بن‌ حكم‌ خليفة دمشق‌ نيز ابن‌ زياد را به‌ مقابله‌ فرستاد و حكومت‌ عراق‌ را به‌ شرط غلبه‌ بر آن‌ به‌ وي‌ داد (يعقوبى‌، 2/257). ابن‌ زياد چون‌ به‌ جزيره‌ رسيد از مرگ‌ مروان‌ آگاه‌ شد (65ق‌/685م‌)، ولى‌ به‌ پيشروي‌ خود ادامه‌ داد. سليمان‌ بن‌ صرد در عين‌ الوَرده‌ اردو زد (ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/95، 110) و پيشاپيش‌، مسيّب‌ بن‌ نَجبة فزاري‌ را به‌ مقابله‌ فرستاد و او شرحبيل‌ بن‌ ذي‌ الكلاع‌ را كه‌ از سوي‌ ابن‌ زياد به‌ جنگ‌ آمده‌ بود در هم‌ شكست‌. ابن‌ زياد حصين‌ بن‌ نمير را به‌ سوي‌ سليمان‌ فرستاد. حصين‌ در آغاز شكست‌ خورد، ولى‌ ابن‌ زياد او را با سپاه‌ مدد رسانيد و در جنگ‌ خونينى‌ كه‌ در عين‌ الورده‌ در گرفت‌ (اواخر جمادي‌الاول‌ 65) سليمان‌ و يارانش‌ شكست‌ خوردند و كشته‌ شدند (طبري‌، 7/557 -560). ابن‌ زياد پس‌ از اين‌ پيروزي‌ مشغول‌ مطيع‌ ساختن‌ شهرهاي‌ جزيره‌ بود كه‌ پيش‌ از آن‌ با ابن‌ زبير بيعت‌ كرده‌ بودند، و به‌ عراق‌ كه‌ مختار در آنجا برضد امويان‌ و به‌ خونخواهى‌ حسين‌ بن‌ على‌(ع‌) قيام‌ كرده‌ بود، نمى‌پرداخت‌. او سرانجام‌ به‌ موصل‌ تاخت‌ كه‌ در دست‌ عبدالرحمان‌ بن‌ سعد بن‌ قيس‌، عامل‌ مختار بود. عبدالرحمان‌ به‌ تكريت‌ عقب‌ نشست‌ و مختار را از حملة ابن‌ زياد آگاه‌ كرد. مختار نيز يزيد بن‌ انس‌ را به‌ مقابله‌ فرستاد. يزيد ابن‌ انس‌ كه‌ از بيماري‌ شديدي‌ رنج‌ مى‌برد حمله‌ را رهبري‌ كرد. اين‌ سپاه‌ به‌ رغم‌ مرگ‌ يزيد بن‌ انس‌، ربيعة بن‌ مُخارق‌ و عبدالله‌ بن‌ حمله‌ خثعمى‌ را كه‌ ابن‌ زياد به‌ سوي‌ آنان‌ فرستاده‌ بود، در هم‌ شكست‌ (10 ذيحجة 66). پس‌ از آن‌ ابن‌ زياد خود با سپاه‌ به‌ سوي‌ آنان‌ آمد، ولى‌ رقاء بن‌ عازب‌ جانشين‌ يزيد بن‌ انس‌، عقب‌ نشست‌. مختار كه‌ اساساً در پى‌ هلاك‌ ابن‌ زياد و كسان‌ ديگري‌ بود كه‌ در واقعة كربلا دست‌ داشتند، ابراهيم‌ بن‌ مالك‌ اشتر را با سپاه‌ به‌ مقابلة ابن‌ زياد فرستاد. ابراهيم‌ كه‌ مى‌خواست‌ قبل‌ از ورود ابن‌ زياد به‌ سرزمين‌ عراق‌، به‌ وي‌ رسد، در ساحل‌ رود خازر نزديك‌ روستايى‌ به‌ نام‌ باربيثا در 5 فرسخى‌ موصل‌ به‌ لشكر شام‌ رسيد. در جنگ‌ شديدي‌ كه‌ ميان‌ عراقيان‌ و شاميان‌ آغاز شد، ابن‌ زياد شكست‌ خورد (محرم‌ 67) و همراه‌ با يارانش‌ به‌ قتل‌ رسيد. براساس‌ روايتى‌ از ابومخنف‌، گويا ابراهيم‌ بن‌ اشتر خود در جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌، ابن‌ زياد را به‌ قتل‌ رسانيد (طبري‌، 8/643 -646، 649، 707-713). سر ابن‌ زياد را نزد مختار بردند و او آن‌ را نزد محمد بن‌ حنفيه‌ و على‌ بن‌ حسين‌(ع‌) و ديگر افراد بنى‌ هاشم‌ فرستاد (ابن‌ سعد، 5/100). يزيد بن‌ مفرغ‌ پس‌ از كشته‌ شدن‌ ابن‌ زياد، در شعري‌ او را هجو كرد (ياقوت‌، 2/903).
مآخذ: ابن‌ سعد، محمد، طبقات‌ الكبري‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1388ق‌/ 1968م‌؛ ابن‌ طاووس‌، على‌، اللهوف‌ فى‌ قتلى‌ الطفوف‌، نجف‌، 1369ق‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌، المعارف‌، به‌ كوشش‌ ثروت‌ عكاشه‌، قاهره‌، 1388ق‌/1969م‌؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، احمد، تجارب‌ الامم‌، تهران‌، 1366ش‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، مقاتل‌ الطالبيين‌، به‌ كوشش‌ احمد صقر، قاهره‌، 1368ق‌؛ بلاذري‌، احمد، انساب‌ الاشراف‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1400ق‌؛ همو، فتوح‌ البلدان‌، ليدن‌، 1865م‌؛ جاحظ، عمرو، البيان‌ و التبيين‌، قاهره‌، 1351ق‌؛ دينوري‌، احمد، اخبار الطوال‌، به‌ كوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر، بغداد، 1379ق‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ مفيد، محمد، الارشاد، تهران‌، 1351ش‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ يعقوبى‌، احمد، تاريخ‌، بيروت‌، دارصادر. صادق‌ سجادي‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1280
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست