اِبْنِ زَبير، ابوكثير عبدالله بن زبير بن اشيم اسدي (د ح 75ق/694م)، از
شاعران دوران بنى اميه. وي غير از عبدالله بن زبير راوي است كه نام او
در كتب رجال آمده. ابن زبير از خاندان بنى اسد بود و در كوفه به دنيا آمد
(ابوالفرج اصفهانى، 14/217). برخى كنية او را ابوبكر (حصري، 3/837) و برخى
ابوسعد يا ابوسعيد (ابن عساكر، 506؛ ابن كثير، 9/80) نيز دانستهاند، اما از يكى
از سرودههاي او برمىآيد كه كنيهاش ابوكثير بوده است (ابوالفرج اصفهانى،
14/236-237).
در مورد تاريخ ولادت وي چيزي نمىدانيم. بيشترين اطلاعات دربارة او توسط
ابوالفرج اصفهانى به دست ما رسيده است. از خلال اشعار بر جاي ماندة ابن
زبير نيز مىتوان پارهاي رويدادهاي زمان او و همچنين شخصيت فردي، اجتماعى،
سياسى و ادبى وي را روشن ساخت. اشعار او در 3 موضوع هجا، مدح و رثا خلاصه
مىشود و اگر چه در ميان سرودههاي او نمونههاي تغزلى نيز آمده است، اما
شمار آنها بسيار اندك است. كسانى كه مورد هجاي او قرار گرفتهاند، اينانند:
عبدالله بن زُبَير بن عَوّام، عبدالرحمان بن ام الحكم، اسماء بن خارجه،
عبيدالله بن زياد، معاويه، مروان، قبيله طيى´، يكى از دوستانش به نام
نُعَيم بن دُجانه و يكى از طلبكارانش از بنى نهشل به نام ذِئب (در باب
موارد اخير نك: ابوالفرج اصفهانى، 14/236-237، 240-241؛ ابن منظور، ذيل ثلث،
منح) از سوي ديگر اسماء بن خارجه، بشر ابن مروان، مصعب بن زبير، عبيدالله
بن زياد، معاويه، يزيد بن معاويه، معاوية بن يزيد، عمرو بن عثمان بن عفان
و محمد بن مروان مورد ستايش وي قرار گرفتهاند (در دو مورد اخير نك: ابوالفرج
اصفهانى، 14/223؛ ابوتمام، 2/366). وي همچنين در رثاي اسماء بن خارجه، هانى
ابن عقيل، عمرو بن زبير بن عوام، يعقوب بن طلحه پسر دايى يزيد بن معاويه
و ابراهيم بن اشتر اشعاري سروده است (در مورد اخير نك: بلاذري، 5/342؛ ابن
اثير، 4/334). به سبب همين ناهمگونى ميان ممدوحين ابن زبير و نيز اشعاري
كه در سرزنش معاويه و مروان و خاندان او به وي منسوب است (سيد مرتضى،
1/386-387) برخى پنداشتهاند كه اين اشعار سرودههاي دو شخصيت متفاوت است
كه يكى از آن دو طرف بنىاميه و مداح آنان و ديگري از شعراي شيعه بوده
است، و مرثية مسلم بن عقيل و هانى بن عروه را كه طبري و ابن طاووس نقل
كردهاند، اين شخصيت دوم سروده است (نك: طبري، 2/266، گر چه وي اشاره
مىكند كه اين شعر را برخى به فرزدق منسوب دانستهاند؛ ابن طاووس، 25؛
مدرس، 7/544 - 545)، اما اين احتمال هم هست كه هر دو دسته اشعار سرودة شخصى
واحد باشد كه صرفاً به انگيزة اغراض و نيات شخصى شعر مىسروده و هرگاه
منافع خويش را در خطر مىديده يا از افراد مورد نظر بخشندگى مطلوب را مشاهده
نمىكرده آنان را مورد هجا قرار مىداده است. هجو اسماء بن خارجه كه از
ياران ديرينة او بوده است، اين نظر را تأييد مىكند. با توجه به اين احوال
است كه ابوالفرج اصفهانى او را در شمار شاعران هجوسرايى كه مردم از زخم
زبانشان بيمناك بودهاند نهاده است (14/217). اما تعصب و وابستگى شديد ابن
زبير نسبت به بنى اميه در اغلب اشعار او آشكار است. شعر وي در وصف زنان
بنى اميه و شكيبايى آنان در تحمل مصايب و سختيها (ابوتمام، 1/390-391)، مدح
و ستايش معاويه و فرزند او يزيد و نوهاش معاوية بن يزيد (ابن عساكر، 506) و
مدح گماشتگان و واليان آنان همچون عبيدالله ابن زياد (ابوالفرج اصفهانى،
14/227 - 228 - 234 - 236) و شعر وي در رثاي يعقوب بن طلحه پسر خالة يزيد بن
معاويه (همو، 14/240) نمونههايى از اين سرودههاست. ظاهراً ابن زبير هنگام
به خلافت رسيدن يزيد در شام حضور داشت و مستقيماً با وي بيعت كرد و پس از
آن كه اموال فراوانى از يزيد گرفت، به كوفه بازگشت و به نزد عبيدالله
راه يافت و از بخششهاي او نيز برخوردار شد (همو، 14/234). از ميان بنىاميه،
رابطة او با عبدالرحمان بن ام الحكم، پسر خواهر معاويه و اسماء بن خارجه در
شعرش به خوبى آشكار است. ابن زبير با عبدالرحمان رابطة خوبى نداشت و دشمنى
و كينه ميان آن دو حكمفرما بود شايد اين دشمنى از آنجا برخاسته بود كه ابن
زبير، برخلاف درخواست عبدالرحمان از خون شخصى كه يكى از افراد قبيلة او را
به قتل رسانده بود، درنگذشت (ابوالفرج اصفهانى، 14/217- 218). هنگامى كه
عبدالرحمان به نيابت از عبيدالله والى كوفه شد، عبدالله بن زبير در مدح او
شعري سرود، اما عبدالرحمان به وي پاداشى نداد و ابن زبير در هجايى كه براي
او سرود او را به قاطر تشبيه كرد. اين هجا چنان شهرتى يافت كه بنىاميه
هرگاه با عبدالرحمان روبرو مىشدند او را به اين لقب مىخواندند (همو،
14/249). يزيد بن معاويه نيز بر آتش اين كينه دامى مىزد (همو، 14/218) و به
احتمال قوي كينة آن دو پس از اين رويداد آغاز گرديد. از اين روست كه
عبدالرحمان زمانى به تخريب خانة ابن زبير فرمان داد (همو، 14/221) و زمانى
ديگر دستور داد تا او را زندانى و شكنجه كنند (همو، 14/225). نيز آنگاه كه ابن
زبير آهنگ سفر شام كرد، به وي اجازة خروج از كوفه را نداد (همو، 14/258). از
اين جاست كه بسياري از اشعار ابن زبير در هجاي عبدالرحمان سروده شده است
(همو، 14/218-221، 249)، اما او حاميانى چون مروان بن حكم، عبدالله بن عامر
و سويد بن منجوف و اسماء بن خارجه نيز داشت (همو، 14/218، 225، 241، 258).
اسماء ابن خارجه يكى از دوستان نزديك و با وفاي ابن زبير و از ثروتمندان
كوفه و از طرفداران حكومت بنى اميه و از بزرگان قبيلة قيس بود (همو، 14/229)
كه شيعيان كوفه او را متهم به شركت در قتل هانى و مسلم به عقيل كرده
بودند (همانجا).
ابن زبير بارها در مدح اسماء شعر سرود و در مقابل از عطاياي وي برخوردار
گرديد. اسماء نيز بارها به اشكال مختلف وفاداري خود را به ابن زبير نشان
داد. زمانى كه ابن زبير از عبدالرحمان بن ام الحكم به خاطر ويران ساختن
خانهاش نزد معاويه شكايت كرد، اسماء به نفع او شهادت داد (همو، 14/221-222)
و هنگامى كه عبدالرحمان، ابن زبير را بازداشت كرد، ابن زبير از اسماء كمك
خواست و اسماء نزد عبدالرحمان از او شفاعت كرد (همو، 14/225-227). چون مختار در
كوفه خروج كرد و اسماء را به قتل تهديد نمود، اسماء به شام گريخت و مختار
فرمان داد تا خانهاش را ويران سازند. به همين سبب ابن زبير در نكوهش عمل
او شعري سرود (همو، 14/228-231)، هر چند كه بنابه روايت ديگري اين شعر در
نكوهش مصعب بن زبير است كه پس از فرار اسماء به شام، خانة او را ويران
ساخت. ابوالفرج اصفهانى نظر دوم را صحيح دانسته و براي اثبات آن گفته
است كه زمانى، پس از قتل مختار مصعب از جانب برادرش والى عراق شد، ابن
زبير را نزد او بردند و ابن زبير اقرار كرد كه آن شعر هجاء را وي سروده است.
با اينهمه مصعب، به اميد اين كه ممدوح او گردد، وي را پاداشى نيكو داد و از
آن پس ابن زبير به مدح مصعب پرداخت (همو، 14/232-233؛ بلاذري، 5/286).
كثرت مدايح وي دربارة اسماء بدانجا رسيد كه خشم بشر بن مروان را برانگيخت
(همو، 14/252-253)، اما چنان كه گذشت اسماء نيز كه در نظر ابن زبير آنهمه
شايستگى داشت، از زبان زهرآگين وي در امان نماند و همينكه در دادن صله
كوتاهى كرد، سخت مورد انتقاد و هجاي او قرار گرفت. با اينهمه اسماء با تعيين
مقرري سالانه و بخشيدن بخشى از املاك خود به او، از وي دلجويى كرد (همو،
14/224- 225).
پس از تسلط زُبَيريان در منطقة حجاز و عراق، ابن زَبير بىدرنگ خود را نزد
عبدالله بن زُبير بن عوام رساند و با اظهار خويشاوندي از او ناقهاي طلبيد،
اما ابن زبير سخن او را نپذيرفت و شاعر نيز كينهاش را تا هنگام مرگ او به
دل گرفت و به مناسبتهاي گوناگون به هجو او پرداخت (ابن عساكر، 509 -510؛
ابوالفرج اصفهانى، 14/237- 240، 249-250، 251). به دنبال غلبة بنى مروان بر
عبدالله بن زبير و ياران او در منطقة حجاز و عراق و درست پس از كشته شدن
عبدالله بن زُبير، ابن زَبير به مدح بنى مروان پرداخت (همانجا). البته او
قبلاً نيز ارادت خود را به مروان بن حكم نشان داده بود (همو، 14/241-242) و
پس از آنكه بشر بن مروان از سوي برادرش عبدالملك والى كوفه شد بارها به
نزد بشر رفت و او را ستايش كرد و از بخششهاي او بهرهمند شد (همو، 14/246-247،
251-254). به نظر مىرسد كه ابن زبير پس از مرگ مصعب يعنى حدود سال
72ق/691م نابينا شد (ابن عساكر، 511). در حدود 75ق حكومت بنى مروان در عراق
رو به سستى نهاد و خوارج ازرقى سر به شورش برداشتند. عبدالملك، مُهلّب را
مأمور سركوبى آنان ساخت و مهلب براي اين مأموريت تقاضاي سپاه كرد،
عبدالملك، حجاج را به عنوان والى كوفه بدانجا گسيل داشت تا مردم كوفه را
مجبور سازد به كمك مهلب بشتابند. حجاج با هيأتى غريب بر كوفيان وارد شد و با
كشتن عمير بن ضابى´ و ايجاد وحشت در مردم آنان را وادار ساخت تا به مهلب
بپيوندد. ابن زبير نگرانى خويش را از اين حوادث در شعري براي دوستش
ابراهيم ابن عامر اسدي بيان كرده است (مبرد، الكامل، 2/265؛ طبري، 2/871؛
مسعودي، 5/301). از آنجا كه ابن زبير در شمار نخستين شاعران دورة اسلامى است
و نويسندگان دورة نقد ادبى نظير ابن سلام، ابن قتيبه، جاحظ، ابن معتز، ابن
ابى الاصبع و ابوالفرج اصفهانى به اشعار وي استناد كردهاند، در ادب عرب
داراي اهميت ويژهاي است. ابن سلام (1/176)، ابن قتيبه ( الشعر و الشعراء،
1/296)، ابوتمام ( ديوان الحماسة، 1/390، 2/31، 336؛ همو، كتاب الوحشيات، 409)
و ابوالفرج اصفهانى (14/217-261) بهترين نمونههاي اشعار او را نقل كردهاند.
ابن قتيبه ( عيون الاخبار، 2/186) و ابن رشيق (1/299) در مورد حسن تشبيه،
ابن ابى الاصبع (2/240) دربارة استعاره، توريه، ترشيح و ايغال كه در يك
بيت از اشعار وي جمع شده است و ابن معتز (ص 38) و حصري (2/433) در زمينة
صنايع لفظى ديگري به سرودههاي او استناد كردهاند.
مبرد ( المقتضب، 4/362)، ابن هشام (ص 443) و جاحظ (1/192) دربارة اثبات برخى
قواعد نحوي و نيز معنى و كاربرد برخى واژهها از اشعار وي سود جستهاند.
استفاده از شعرهاي ابن زبير در زمينة علوم بلاغى و معانى واژهها تا دير
زمانى پس از آن نيز ادامه داشته است، چنانكه فرهنگ نويسانى نظير ابن
منظور و زَبيدي و اديبانى چون عباسى و اشمونى نيز به سرودههاي او استشهاد
كردهاند (نك: ابن منظور، ذيل امة، ثلث، حلق، طرق، كور، منح، زبيدي، ذيل
سمد؛ عباسى، 189؛ اشمونى، 2/37- 38). بنا به گزارش ابن عساكر (ص 512) ابن
زبير در حدود 75ق در سفر به ري كه به دستور حجاج انجام شد، درگذشت.
مآخذ: ابن ابى الاصبع، عبدالعظيم بن عبدالواحد، تحرير التحبير، به كوشش
حفنى محمد شرف، قاهره، 1383ق/1963م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن رشيق، حسن،
العمدة، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، بيروت، 1401ق/1981م؛ ابن سلام
جمحى، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، مطبعة
المدنى؛ ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف فى قتل الطفوف، نجف،
1369ق/1950م؛ ابن عساكر، على بن حسن، تاريخ مدينة دمشق (تراجم حرف
العين)، به كوشش شكري فيصل و ديگران، دمشق، 1402ق/1981م؛ ابن قتيبه،
عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، بيروت، 1964م؛ همو، عيون الاخبار، قاهره،
1343ق/1935م؛ ابن كثير، البداية؛ ابن معتز، عبدالله، البديع، به كوشش
ايگناتى كراچكوفسكى، بغداد، 1935م؛ ابن منظور، لسان، ابن هشام، عبدالله بن
يوسف، تخليص الشواهد و تلخيص الفوائد، به كوشش عباس مصطفى صالحى، بيروت،
1406ق/1986م؛ ابوتمام، حبيب بن اوس، ديوان الحماسة، دمشق، 1332ق/1913م؛
همو، الوحشيات، به كوشش عبدالعزيز الميمنى الرجكوتى، قاهره، دارالمعارف؛
ابوالفرج اصفهانى، على بن حسين، الاغانى، به كوشش احمد زكى صفوت، قاهره،
1392ق/1972م؛ اشمونى، على بن محمد، منهج السالك الى الفية ابن مالك،
قاهره، 1970م؛ بلاذري، احمد بن يحيى، انساب الاشراف، بغداد، مكتبة المثنى؛
جاحظ، عمرو بن بحر، البيان و التبيين، به كوشش حسن سندوبى، قاهره،
1351ق/1932م؛ حصري، ابراهيم ابن على، زهر الا¸داب، به كوشش محمد
محيىالدين عبدالحميد، قاهره، 1373ق/1953م؛ زبيدي، تاج العروس؛ سيد مرتضى،
على بن حسين، امالى، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره،
1373ق/1954م؛ طبري، تاريخ؛ عباسى، عبدالرحيم بن عبدالرحيم، معاهد التنصيص،
بولاق، 1274ق؛ مبرد، محمد بن يزيد، الكامل، قاهره، 1347ق؛ همو، المقتضب، به
كوشش محمد عبدالخالق عضيمة، قاهره، 1382ق/1963م؛ مدرس، محمدعلى، ريحانة
الادب، تبريز، 1346ش؛ مسعودي، على بن حسين، مروج الذهب، به كوشش باربيه
دومينار، پاريس، 1869م.
رضا محمدزاده (رب) 23/8/77