responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1224
ابن رائق
جلد: 3
     
شماره مقاله:1224



اِبْن‌ِ رائِق‌، ابوبكر محمد بن‌ رائق‌ (مق 330ق‌/942م‌)، نخستين‌ اميرالامرا (ه م‌) در خلافت‌ عباسيان‌. از تاريخ‌ تولد و چگونگى‌ پرورش‌ وي‌ چيزي‌ نمى‌دانيم‌. اين‌ قدر پيداست‌ كه‌ پدرش‌ رائق‌، يكى‌ از غلامان‌ خاص‌ معتضد خليفة عباسى‌ (خلافت‌: 279- 289ق‌/892 -902م‌) بود. ابن‌ رائق‌ و برادرش‌ ابراهيم‌ در 317ق‌/929م‌ به‌ دستور مقتدر خليفه‌، اما به‌ خواست‌ مؤنس‌، فرمانده‌ قدرتمند و كهنه‌كار و مستبد بغداد، به‌ رياست‌ شرطه‌ گمارده‌ شدند. ابن‌ رائق‌ در اين‌ سمت‌ بيش‌ از برادر شايستگى‌ نشان‌ داد (قرطبى‌، 125؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/202). در 320ق‌ مؤنس‌ پس‌ از بيرون‌ راندن‌ ياقوت‌ و پسرش‌ از بغداد، ابن‌ رائق‌ و برادرش‌ را كه‌ به‌ فرمانبرداري‌ و خانه‌زادي‌ شهره‌ بودند، به‌ جاي‌ آنان‌ به‌ سمت‌ حاجبى‌ مقتدر برگزيد، به‌ اين‌ اميد كه‌ با وي‌ مخالفت‌ نخواهند كرد، اما از اين‌ پس‌ ابن‌ رائق‌ به‌ سبب‌ نزديكى‌ به‌ خليفه‌ به‌ صف‌ مخالفان‌ مؤنس‌ پيوست‌ و همراه‌ با ياقوت‌ و مفلح‌ و ابوالقاسم‌ وزير به‌ توطئه‌ بر ضد او پرداخت‌ و در برافروختن‌ آتش‌ جنگ‌ ميان‌ خليفه‌ و مؤنس‌ نقش‌ مهمى‌ ايفا كرد (قرطبى‌، 137- 138، 142، 150). پس‌ از پيروزي‌ مؤنس‌ و كشته‌ شدن‌ مقتدر در 27 شوال‌ 320، ابن‌ رائق‌ با محمد بن‌ ياقوت‌ و عبدالواحد پسر مقتدر به‌ اهواز گريختند و در مسير خود دست‌ به‌ ويرانى‌ و غارت‌ شهرها زدند. چندي‌ بعد، رفتار خودسرانة محمد بن‌ ياقوت‌ به‌ ويژه‌ در تقسيم‌ اموال‌ غارت‌ شده‌، مخالفت‌ ابن‌ رائق‌ و هواخواهانش‌ را برانگيخت‌. ابوعبدالله‌ بريدي‌ (نك: آل‌ بريدي‌، ه د) كه‌ در انديشة تسلط بر اهواز بود، به‌ ابن‌ مقلة وزير (ه م‌) نوشت‌ كه‌ از اختلاف‌ ابن‌ رائق‌ و محمد بن‌ ياقوت‌ استفاده‌ كند و با فرستادن‌ سپاهى‌ به‌ اهواز آنان‌ را متفرق‌ سازد و گرنه‌ با اموال‌ كلانى‌ كه‌ از اهواز تاراج‌ كرده‌اند. عبدالواحد پسر مقتدر را به‌ خلافت‌ خواهند نشاند. از اين‌ رو مؤنس‌ سپاهى‌ به‌ سرداري‌ يلبق‌ براي‌ سركوب‌ آنان‌ فرستاد كه‌ به‌ سبب‌ فرار آنان‌، نتوانست‌ بر ايشان‌ دست‌ يابد. سرانجام‌ ابن‌ رائق‌ در 321ق‌ به‌ دوران‌ خلافت‌ قاهر، در برابر دستيابى‌ به‌ حكومت‌ بصره‌ از محمد بن‌ ياقوت‌ و يارانش‌ جدا شد. در پى‌ اين‌ جدايى‌ بود كه‌ مخالفان‌ بر اثر ضعف‌ به‌ يلبق‌ تسليم‌ شدند (ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/237، 254-256)، اما ابن‌ رائق‌ به‌ بصره‌ بسنده‌ نكرد و در جمادي‌الا¸خر 322 - اواخر ايام‌ قاهر - بر اهواز و نواحى‌ اطراف‌ آن‌ چيره‌ شد.
چندي‌ بعد در دوران‌ خلافت‌ راضى‌، حكومت‌ واسط نيز به‌ قلمرو وي‌ ضميمه‌ گرديد (ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/287، 295؛ همدانى‌، 84؛ ابن‌ اثير، 8/283-284، 287). در 323ق‌ ابن‌ رائق‌ غلامان‌ ترك‌ مرداويج‌ را كه‌ پس‌ از كشته‌ شدن‌ او به‌ بغداد رفته‌ و مورد بى‌مهري‌ سران‌ حجريه‌ (ه م‌) و ابن‌ مُقله‌ واقع‌ شده‌ بودند، به‌ واسط دعوت‌ كرد و به‌ ويژه‌ سركردة قدرتمند آنان‌ بجكم‌ (ه م‌) را بسيار تكريم‌ كرد، تا آنجا كه‌ وي‌ به‌ بجكم‌ رائقى‌ معروف‌ گرديد. ابن‌ رائق‌ به‌ ياري‌ بجكم‌ سپاهى‌ بزرگ‌ از غلامان‌ ترك‌ و ديلم‌ فراهم‌ ساخت‌ و بدين‌گونه‌ مقتدرترين‌ امير خوزستان‌ در آن‌ روزگار گرديد. او در 234ق‌ از فرستادن‌ ماليات‌ واسط به‌ بهانة هزينة سنگين‌ سپاه‌ خودداري‌ كرد تا هم‌ خليفه‌ را به‌ تنگنا بكشاند و هم‌ قدرت‌نمايى‌ كرده‌ باشد، اما ادامة اين‌ وضع‌ بى‌گمان‌ خلافت‌ را بر اثر ضعف‌ مالى‌ به‌ نابودي‌ مى‌كشيد، از اين‌ رو ابن‌ مقلة وزير، راضى‌ را به‌ سركوب‌ ابن‌ رائق‌ متقاعد كرد و طى‌ نامه‌اي‌ به‌ ابن‌ رائق‌ خواستار رسيدگى‌ به‌ ميزان‌ ماليات‌ واسط و بصره‌ گرديد، اما ابن‌ رائق‌، با تطميع‌ قاصدان‌ مخفيانه‌ به‌ راضى‌ پيغام‌ داد كه‌ اگر خليفه‌ تدبير مملكت‌ را به‌ وي‌ واگذارد، او پرداخت‌ كلية هزينه‌هاي‌ حكومت‌ از جمله‌ خرج‌ سپاه‌ و دربار را به‌ عهده‌ خواهد گرفت‌ و امور خلافت‌ را به‌ بهترين‌ وجه‌ اداره‌ خواهد كرد، ولى‌ خليفه‌ پاسخى‌ به‌ او نداد.
در اين‌ ميان‌ ابن‌ مقله‌ كه‌ به‌ دنبال‌ امتناع‌ ابن‌ رائق‌ از پرداخت‌ ماليات‌ واسط، در تدارك‌ حمله‌ به‌ وي‌ بود، توسط حجريه‌ دستگير گرديد (صولى‌، 62؛ ابوعلى‌ مسكويه‌ 1/331-336؛ همدانى‌، 93-94). بعد از دستگيري‌ ابن‌ مقله‌، عبدالرحمان‌ بن‌ عيسى‌ و ابوجعفر محمد بن‌ القاسم‌ كرخى‌ و سليمان‌ بن‌ حسن‌ بن‌ مُخلد در عرض‌ يك‌ سال‌ عهده‌دار وزارت‌ گرديدند، ولى‌ يكى‌ بعد از ديگري‌ به‌ سبب‌ ناتوانى‌ در پرداخت‌ مطالبات‌ خليفه‌ و سپاه‌ از كار كناره‌ گرفتند.
ديگر هيچ‌ وزيري‌ قادر به‌ ادارة امور خلافت‌ نبود، زيرا ابن‌ رائق‌ و ديگر عاملان‌ خليفه‌ از جمله‌ بريديان‌ در اهواز، على‌ بن‌ بويه‌ در فارس‌ و ابن‌ الياس‌ در كرمان‌ از فرستادن‌ ماليات‌ سرباز مى‌زدند و هر يك‌ در نواحى‌ خود به‌ استقلال‌ فرمان‌ مى‌راندند. علت‌ اين‌ امر ضعف‌ و بى‌كفايتى‌ سپاه‌ بغداد، متشكل‌ از غلامان‌ ترك‌ حجريه‌ و غلامان‌ ديلم‌ ساجيه‌ بود كه‌ بر اثر تنازع‌ اميران‌ بر سر كسب‌ قدرت‌ و ثروت‌ نه‌ تنها قادر به‌ دفاع‌ از خلافت‌ نبودند، بلكه‌ به‌ سختى‌ از عهدة حفاظت‌ از بغداد برمى‌آمدند. به‌ اين‌ ترتيب‌ زمينة ظهور يك‌ رهبر نظامى‌ قدرتمند در بغداد فراهم‌ شد، و مردم‌ نيز از اين‌ وضع‌ تازه‌ جانبداري‌ كردند. سرانجام‌ راضى‌ كه‌ از پايان‌ دادن‌ به‌ رقابتهاي‌ ميان‌ سپاه‌ عاجز بود، پيشنهاد قبلى‌ ابن‌ رائق‌ را پذيرفت‌ و وي‌ را به‌ بغداد فرا خواند.
ابن‌ رائق‌ در اواخر ذيحجة 324 وارد بغداد شد و به‌ عنوان‌ نخستين‌ اميرالامرا از طرف‌ خليفه‌، سرفرماندهى‌ سپاه‌ و تدبير تمام‌ امور نظامى‌ و اداري‌ و مالى‌ را در سراسر حوزة خلافت‌ به‌ دست‌ گرفت‌ (صولى‌، 76، 85، 86؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/350-352؛ همدانى‌، 98- 99؛ متحده‌، 83 .(84, اعطاي‌ لقب‌ اميرالامرا از سوي‌ راضى‌ به‌ ابن‌ رائق‌ از ديد مورخان‌ اسلامى‌ به‌ عنوان‌ نشانة انحطاط و تسلط اميران‌ بر دستگاه‌ خلافت‌ تلقى‌ شده‌ است‌؛ پس‌ از آن‌ ديگر مقام‌ خلافت‌ چيزي‌ جز يك‌ مقام‌ تشريفاتى‌ نبود (نك: قلقشندي‌، مآثر الانافة، 1/298؛ همو، صبح‌ الاعشى‌، 4/417؛ ابن‌ طقطقى‌، 383). اما راضى‌ نيز تباهى‌ كار خلافت‌ را به‌ پيش‌ از خود نسبت‌ مى‌داد (صولى‌، 41). در اين‌ زمينه‌ شايد ژرف‌ نگري‌ ابوعلى‌ مسكويه‌ به‌ حقيقت‌ نزديك‌تر باشد، به‌ تعبير او عمل‌ مؤنس‌ در كشتن‌ مقتدر خليفه‌ سبب‌ گستاخى‌ و طمع‌ دشمنان‌ در دستيابى‌ و تسلط بر پايتخت‌ خلافت‌ بود، امري‌ كه‌ پيش‌تر حتى‌ از انديشة آنان‌ نمى‌گذشت‌. وي‌ آغاز فروپاشى‌ و ضعف‌ خلافت‌ را از اين‌ زمان‌ مى‌داند و رويدادهاي‌ بعدي‌ از جمله‌ اميرالامرايى‌ ابن‌ رائق‌ را پيامد اين‌ حادثه‌ دانسته‌ است‌ (1/37؛ 19 I/18, , 2 EI). با وجود اين‌، ابوعلى‌ مسكويه‌ يادآور شده‌ است‌ كه‌ از بين‌ رفتن‌ امر وزارت‌ و برچيده‌ شدن‌ ديوانها و تباه‌ شدن‌ بيت‌المال‌ همگى‌ از زمان‌ به‌ قدرت‌ رسيدن‌ ابن‌ رائق‌ رخ‌ داد، زيرا او و كاتبش‌ بر كلية امور نظارت‌ مى‌كردند و اموال‌ نواحى‌ يكسره‌ به‌ خزاين‌ او سرازير مى‌شد و به‌ دلخواه‌ او تقسيم‌ مى‌گرديد و به‌ خليفه‌ هر قدر كه‌ مى‌خواست‌ نفقه‌ مى‌پرداخت‌ و وزير تنها جنبة تشريفات‌ داشت‌ و اين‌ وضع‌ بعد از وي‌ رايج‌ شد (1/352).
در حدود دو سالى‌ كه‌ ابن‌ رائق‌ اميرالامرا بود، بيشتر هم‌ّ خود را صرف‌ جنگ‌ و جدال‌ و گاهى‌ سازش‌ با رقباي‌ قدرتمندي‌ كرد كه‌ هريك‌ به‌ نوبة خود قصد تصرف‌ و در اختيار گرفتن‌ خلافت‌ را داشتند. در اين‌ بين‌ درگيري‌ او با بريديان‌ بيش‌ از ديگران‌ بود. اين‌ درگيريها از سركوب‌ نگهبانان‌ و لشكريان‌ محلى‌ خليفه‌، مركب‌ از قواي‌ ساجيه‌ و حجريه‌ آغاز شد. اينان‌ قبل‌ از ابن‌ رائق‌ بر بغداد و امور خلافت‌ تسلط كامل‌ داشتند و با آمدن‌ وي‌ به‌ بغداد مخالف‌ بودند. اما ابن‌ رائق‌ پس‌ از درگيريهاي‌ خونين‌ به‌ كمك‌ بجكم‌ بر آنان‌ چيره‌ شده‌ و بسياري‌ از سران‌ و افراد آنها را كشت‌ يا به‌ بند كشيد و اموال‌ آنان‌ را غارت‌ كرد (صولى‌، 76، 85 -87؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/351، 357- 358). چون‌ ابن‌ رائق‌ از ساجيه‌ و حجريه‌ - رقباي‌ داخلى‌ خود - آسوده‌ گشت‌، بر آن‌ شد تا براي‌ سركوب‌ بريدي‌ به‌ اهواز بتازد، اما بريدي‌ از سر نيرنگ‌ پرداخت‌ ماليات‌ و تسليم‌ سپاه‌ را پذيرفت‌ و ابن‌ رائق‌ را از لشگركشى‌ بازداشت‌.
حسين‌ بن‌ على‌ نوبختى‌، كاتب‌ و عامل‌ ابن‌ رائق‌ - كه‌ ابن‌ رائق‌ موفقيتهاي‌ خود را مديون‌ او مى‌دانست‌ - حيلة بريدي‌ را دريافت‌ و خطر از دست‌ رفتن‌ اهواز را به‌ او هشدار داد، اما ابن‌ رائق‌ كه‌ بيشتر تمايل‌ به‌ نرمش‌ داشت‌، رأي‌ ابوبكر بن‌ مقاتل‌ (يكى‌ ديگر از كاتبانش‌) را پذيرفت‌ و با بريدي‌ صلح‌ كرد و به‌ اتفاق‌ راضى‌ به‌ بغداد بازگشت‌. اين‌ ابن‌ مقاتل‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ حسين‌ بن‌ على‌ نوبختى‌، دوست‌ و معرف‌ خود به‌ ابن‌ رائق‌، حسد مى‌ورزيد، به‌ گفتة ابن‌ اثير (8/330) جانب‌ بريدي‌ را نگاه‌ مى‌داشت‌. او ابن‌ رائق‌ را به‌ اتحاد با بريدي‌ برانگيخت‌. پس‌ از موافقت‌ ابن‌ رائق‌، احمد بن‌ على‌ كوفى‌ نمايندة ابوعبدالله‌ بريدي‌ به‌ بغداد آمد. چندي‌ بعد، ابن‌ مقاتل‌ از بيماري‌ نوبختى‌ استفاده‌ كرد و كوفى‌ را به‌ جاي‌ نوبختى‌ عامل‌ ابن‌ رائق‌ ساخت‌ و بدين‌سان‌ بريديان‌ در بغداد نفوذ كردند. پس‌ از آنكه‌ كوفى‌ بر كارهاي‌ ابن‌ رائق‌ مسلط شد، به‌ همدستى‌ ابن‌ مقاتل‌ با ترفندي‌ چند ضمان‌ (درآمد) بصره‌ را از ابن‌ رائق‌ براي‌ ابويوسف‌ بريدي‌ (برادر ابوعبدالله‌) گرفت‌.
ابوعبدالله‌ بريدي‌ كه‌ قبلاً مقدمات‌ حمله‌ به‌ بصره‌ را از طريق‌ خشكى‌ و آب‌ تدارك‌ ديده‌ بود، زمانى‌ كه‌ ابن‌ رائق‌ درگير غائلة ابوطاهر قرمطى‌ بود، به‌ بصره‌ حمله‌ كرد و با كمك‌ فراوان‌ مردم‌، آنجا را به‌ تصرف‌ درآورد. ابن‌ رائق‌ نامه‌اي‌ به‌ او نوشت‌ و ضمن‌ مماشات‌ خواستار خارج‌ شدن‌ وي‌ از بصره‌ شد، اما بريدي‌ نپذيرفت‌. اين‌ وضع‌ نابسامان‌ رفته‌رفته‌ بجكم‌ را به‌ سوداي‌ گرفتن‌ قدرت‌ انداخت‌. در آن‌ زمان‌ دستيابى‌ به‌ اهواز براي‌ تسخير واسط و سرانجام‌ بغداد جنبه‌هاي‌ استراتژيك‌ داشت‌، از اين‌ رو بجكم‌ بر آن‌ شد تا ابن‌ رائق‌ را وادارد كه‌ مأموريت‌ مقابله‌ با بريدي‌ در اهواز را به‌ او وانهد و براي‌ انجام‌ اين‌ كار به‌ ابن‌ مقاتل‌ رشوه‌ داد (ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/375-377). بجكم‌ به‌ شوش‌ رفت‌ و دو بار با سپاه‌ عظيم‌ بريدي‌ روبه‌رو شد كه‌ حاصل‌ آن‌ پيروزي‌ و تسلط بر اهواز بود. در پى‌ آن‌ ابوعبدالله‌ بريدي‌ به‌ بصره‌ گريخت‌. ابن‌ رائق‌ سپاهيانى‌ از دريا و خشكى‌ به‌ بصره‌ فرستاد كه‌ كاري‌ از پيش‌ نبردند. سپس‌ خود به‌ اتفاق‌ بجكم‌ به‌ بصره‌ تاخت‌، ليكن‌ اين‌ بار هم‌ حملة آنها با مقاومت‌ سخت‌ مردم‌ درهم‌ شكست‌ و ناچار به‌ عسكر ابى‌جعفر عقب‌ نشستند و پس‌ از آن‌ بجكم‌ به‌ اهواز و ابن‌ رائق‌ به‌ واسط بازگشتند. بدين‌گونه‌، بصره‌ از قلمرو ابن‌ رائق‌ بيرون‌ رفت‌. در اوايل‌ 326ق‌، ابن‌ رائق‌ بار ديگر بجكم‌ را مأمور كرد تا با ابوعبدالله‌ بريدي‌ و احمد بن‌ بويه‌ كه‌ قصد تصرف‌ اهواز را داشتند، مقابله‌ كند، اما بجكم‌ پس‌ از دوبار جنگيدن‌ از احمد بن‌ بويه‌ شكست‌ خورد و به‌ واسط رفت‌.
بدين‌ سان‌ اهواز نيز از قلمرو ابن‌ رائق‌ جدا شد؛ ديگر جز بغداد و حومة آن‌ براي‌ خليفه‌ و ابن‌ رائق‌ نماند (صولى‌، 88، 90، 98، 99؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/358-374، 378). از اين‌ پس‌ اوضاع‌ بغداد چنان‌ نابسامان‌ شد كه‌ ابن‌ فرات‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ وزارت‌ را بر عهده‌ داشت‌. تنها براي‌ آنكه‌ خود را از بغداد دور سازد، ابن‌ رائق‌ را به‌ طمع‌ تصرف‌ اموال‌ مصر و شام‌ انداخت‌ و با اين‌ بهانه‌ رهسپار آن‌ ديار شد. در 326ق‌ ابن‌ رائق‌ على‌ ابن‌ خلف‌ بن‌ طناب‌ را به‌ سوي‌ بجكم‌ فرستاد تا همراه‌ او براي‌ بازپس‌ گرفتن‌ اهواز از احمد بن‌ على‌ بويه‌ اقدام‌ كند، اما بجكم‌ پس‌ از رسيدن‌ على‌ بن‌ خلف‌، او را وزير خويش‌ ساخت‌ و اموال‌ واسط را تصاحب‌ كرد و با اين‌ كار قصد نهفتة ديرين‌ خود را در دستيابى‌ به‌ مقام‌ ابن‌ رائق‌ و تسلط بر بغداد آشكار ساخت‌.
ابن‌ رائق‌ براي‌ مقابله‌ با خطر بجكم‌ ناگزير با بريدي‌ صلح‌ كرد و به‌ وي‌ وعده‌ داد كه‌ در صورت‌ غلبه‌ بر بجكم‌ حكومت‌ واسط را به‌ او واگذارد. ولى‌ بجكم‌ پيشدستى‌ كرد و با حمله‌ به‌ بريديان‌ و شكست‌ آنها اين‌ توطئه‌ را خنثى‌ كرد. او براي‌ دستيابى‌ به‌ بغداد و جدا كردن‌ بريديان‌ از ابن‌ رائق‌، حكومت‌ واسط را به‌ ابوعبدالله‌ بريدي‌ وعده‌ داد و با وي‌ صلح‌ كرد. از طرف‌ ديگر ابن‌ مقله‌ كه‌ اموال‌ و املاكش‌ به‌ وسيلة ابن‌ رائق‌ مصادره‌ شده‌ بود، بجكم‌ را به‌ تصرف‌ بغداد برانگيخت‌. همچنين‌ از راضى‌ خواست‌ تا ابن‌ رائق‌ را دستگير كند و بجكم‌ را به‌ بغداد فرا خواند. ظاهراً راضى‌ اين‌ پيشنهاد را پذيرفت‌. ولى‌ چون‌ ابن‌ مقله‌ به‌ او پناهنده‌ شد، او را تسليم‌ ابن‌ رائق‌ كرد. ابن‌ رائق‌ دست‌ و زبان‌ ابن‌ مقله‌ را بريد. اين‌ رفتار ظالمانه‌ كه‌ به‌ مرگ‌ ابن‌ مقله‌ انجاميد، موجب‌ شد كه‌ بعدها ابن‌ رائق‌ را به‌ بدي‌ ياد كنند و اشعاري‌ در هجو وي‌ بسرايند (براي‌ نمونه‌ نك: صفدي‌، 146). بجكم‌ ذيقعدة 326 از واسط آهنگ‌ تسخير بغداد كرد و در كنار نهر ديالى‌ سپاه‌ ابن‌ رائق‌ را شكست‌ داد. ابن‌ رائق‌ و يارانش‌ در بغداد نيز با همة استحكامات‌ و تمهيدات‌ جنگى‌ نتوانستند مقاومت‌ كنند و ناچار از بغداد گريختند، و بجكم‌ در 13 ذيقعده‌ به‌ بغداد درآمد و از طرف‌ راضى‌ به‌ مقام‌ اميرالامرايى‌ منصوب‌ گشت‌. بدين‌ سان‌ دورة نخست‌ اميرالامرايى‌ ابن‌ رائق‌ پس‌ از يكسال‌ و 10 ماه‌ چند روز به‌ پايان‌ رسيد (ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/383-396؛ العيون‌ و الحدائق‌، 4(2)/55 - 68).
دربارة اشتباهات‌ سياسى‌ ابن‌ رائق‌ كه‌ به‌ سقوط وي‌ انجاميد، گزارش‌ صولى‌ و گفته‌هاي‌ بجكم‌ بعد از رسيدن‌ به‌ مقام‌ اميرالامرايى‌ روشنگر تواند بود. صولى‌ (ص‌ 106) نوشته‌ است‌ كه‌ مردم‌ هنگام‌ گريختن‌ ابن‌ رائق‌ خطاب‌ به‌ وي‌ فرياد مى‌زدند كه‌ اين‌ سزاي‌ توست‌، زيرا كه‌ به‌ كوفى‌ مقام‌ كتابت‌ دادي‌ و او را بر مردم‌ مسلط كردي‌. از اين‌ رو نه‌ تنها مردم‌ بغداد به‌ ياري‌ ابن‌ رائق‌ برنخاستند، بلكه‌ در ابتدا از آمدن‌ بجكم‌ شادمان‌ نيز بودند، علاوه‌ بر اين‌ بنابر اعتراف‌ بجكم‌ - در گزارش‌ ابوعلى‌ مسكويه‌ (1/375-377) - گرفتن‌ مأموريت‌ مقابله‌ با بريدي‌ دستيابى‌ به‌ امارت‌ اهواز - همان‌ گونه‌ كه‌ ياد شد - گامى‌ مهم‌ در راه‌ رسيدن‌ وي‌ به‌ قدرت‌ بوده‌ است‌.
به‌ اين‌ ترتيب‌ ابن‌ رائق‌ با همة قدرت‌ نظامى‌ و مالى‌ به‌ وسيله‌ بجكم‌ كه‌ به‌ هوش‌ و ذكاوت‌ و جنگاوري‌ مشهور بود، بركنار شد، اما ابن‌ رائق‌ براي‌ بازيابى‌ مقام‌ نخستينش‌ از پاي‌ ننشست‌، چنانكه‌ در آغاز سفر 327، هنگامى‌ كه‌ راضى‌ و بجكم‌ براي‌ دريافت‌ ماليات‌ موصل‌ و ديار ربيعه‌ از ابن‌ حمدان‌، بغداد را ترك‌ گفته‌ بودند، از مخفى‌ گاه‌ خود بيرون‌ آمد و با ياري‌ مردم‌ كه‌ از ستم‌ بجكم‌ ناخشنود بودند، ياران‌ بجكم‌ را شكست‌ داد و داراييهاي‌ آنان‌ را غارت‌ كرد و بر بغداد مسلط شد. در اين‌ زمان‌ ابن‌ مقاتل‌ نيز به‌ ابن‌ رائق‌ پيوست‌ و وي‌ را كه‌ در انديشة به‌ خلافت‌ نشاندن‌ يكى‌ از پسران‌ فضل‌ بن‌ مأمون‌ بود، با توجه‌ به‌ هزينة سنگين‌ اين‌ كار منصرف‌ ساخت‌. در اين‌ حال‌ بجكم‌ به‌ سرعت‌ با ابن‌ حمدان‌ مصالحه‌ كرد و عازم‌ بغداد شد، اما پيش‌ از آنكه‌ همراه‌ با راضى‌ بدانجا رسد، ابن‌ رائق‌ در برابر گرفتن‌ حكومت‌ طريق‌ فرات‌ و ديار مُضّر و جند قِنَّسرين‌ و نواحى‌ آن‌ از خليفه‌، در سوم‌ ربيع‌الاول‌ از بغداد به‌ قصد شام‌ بيرون‌ رفت‌ (صولى‌، 117-122، 130؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/405- 409؛ العيون‌ و الحدائق‌، 4(2)/73- 79).
ابن‌ رائق‌ در شام‌ حاكم‌ رمله‌ را بيرون‌ راند و آنجا را متصرف‌ شد. از اين‌ رو محمد بن‌ طغج‌ الاخشيد والى‌ مصر خود را آمادة مقابله‌ با او كرد و در محرم‌ 328 رهسپار شام‌ شد. ابن‌ رائق‌ نخست‌ پذيرفت‌ كه‌ از رمله‌ خارج‌ شود و با او صلح‌ كرد، ولى‌ پس‌ از بازگشت‌ محمد بن‌ طغج‌ پيمان‌ را نقض‌ كرد و در شعبان‌ همان‌ سال‌ به‌ قصد دستيابى‌ به‌ شهرهاي‌ مصر از دمشق‌ بيرون‌ آمد، اما در نبردي‌ كه‌ در 15 رمضان‌ در ناحية عريش‌ درگرفت‌، از محمد بن‌ طغج‌ به‌ سختى‌ شكست‌ خورد و ناچار به‌ دمشق‌ بازگشت‌. محمد بن‌ طغج‌ بار ديگر در 11 ذيقعده‌ برادرش‌ ابونصر بن‌ طغج‌ را با سپاهى‌ عظيم‌ به‌ سركوب‌ ابن‌ رائق‌ فرستاد، اما اين‌ بار در نبردي‌ كه‌ در ناحية لَجوّن‌ پيش‌ آمد، ابونصر كشته‌ شد و ابن‌ رائق‌ به‌ پيروزي‌ دست‌ يافت‌. با اينهمه‌ پسرش‌ را به‌ عنوان‌ فديه‌ نزد محمد بن‌ طغج‌ فرستاد و در قبال‌ خارج‌ شدن‌ از رمله‌ و دريافت‌ ضمان‌ آنجا، ميان‌ آن‌ دو صلح‌ برقرار گرديد (كندي‌، 288-290؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 1/414؛ ابن‌ عديم‌، 1/100-102).
در 329ق‌ اوضاع‌ اقتصادي‌ سياسى‌ پايتخت‌ خلافت‌ بعد از مرگ‌ راضى‌ و كشته‌ شدن‌ بجكم‌ (در 21 رجب‌) سخت‌ متشنج‌ گرديد، چنانكه‌ بسياري‌ از گرسنگى‌ و بيماري‌ جان‌ سپردند و اميران‌ قدرتمند نيز بر سر دستيابى‌ بر پايتخت‌ و در اختيار گرفتن‌ خليفة جديد (ابراهيم‌ بن‌ مقتدر ملقب‌ به‌ المتقى‌ بالله‌، خلافت‌: 329-333ق‌؛ 941-944م‌) كشمكش‌ داشتند. همچنين‌ به‌ دنبال‌ مرگ‌ بجكم‌ ميان‌ سپاهيان‌ ترك‌ و ديلم‌ اختلاف‌ افتاد. ديلميان‌ به‌ بصره‌ نزد بريدي‌ رفتند. بريدي‌ كه‌ با پيوستن‌ آنها قدرتمند گرديده‌ بود، به‌ واسط درآمد و در برابر چشم‌پوشى‌ از تصرف‌ بغداد از خليفه‌ نيم‌ ميليون‌ دينار باج‌ خواست‌. از طرف‌ ديگر تركها نيز براي‌ حافظت‌ بغداد در برابر حملة بريدي‌ نزديك‌ به‌ همين‌ مبلغ‌ را از متقى‌ خواستار شدند. متقى‌ تنها توانست‌ مبلغ‌ درخواستى‌ تركها را بپردازد. با اينهمه‌ آنان‌ نه‌ تنها در برابر بريدي‌ مقاومت‌ نكردند، بلكه‌ به‌ هنگام‌ نزديك‌ شدن‌ بريدي‌ به‌ بغداد عده‌اي‌ به‌ وي‌ پيوستند و عده‌اي‌ نيز به‌ موصل‌ نزد ابن‌ حمدان‌ رفتند. سرانجام‌ بريدي‌ بى‌هيچ‌ مقاومتى‌ وارد بغداد شد و با تهديد از خليفه‌ باج‌ گرفت‌، ولى‌ چون‌ آن‌ را ميان‌ سپاهيان‌ تقسيم‌ نكرد، آنان‌ بر او شوريدند و ديلميان‌ به‌ رهبري‌ كورنكيج‌ با كمك‌ مردم‌ كه‌ سخت‌ از بريدي‌ در وحشت‌ بودند، وي‌ را از بغداد بيرون‌ راندند.
از اين‌ رو در سوم‌ شوال‌ كورنكيج‌ از طرف‌ متقى‌ به‌ اميرالامرايى‌ برگزيده‌ شد. از سوي‌ ديگر، تركهاي‌ بجكمى‌ چون‌ از ابن‌ حمدان‌ حاكم‌ موصل‌ طرفى‌ نبستند، در شام‌ به‌ ابن‌ رائق‌ پيوستند و او را براي‌ گرفتن‌ پايتخت‌ برانگيختند. ابن‌ رائق‌ پس‌ از دعوت‌ متقى‌ در 20 رمضان‌ به‌ سوي‌ بغداد حركت‌ كرد و پس‌ از نبردهاي‌ سنگين‌ سرانجام‌ با كمك‌ مردم‌ كه‌ از ستم‌ ديلمى‌ها در عذاب‌ بودند، به‌ بغداد درآمد و در 26 ذيحجه‌ براي‌ دومين‌ بار به‌ مقام‌ اميرالامرايى‌ دست‌ يافت‌ (صولى‌، 205- 208؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/2-3، 12-22). دورة دوم‌ اميرالامرايى‌ وي‌ كه‌ كوتاه‌ بود، يكسره‌ صرف‌ كشمكش‌ و نبرد با ابوعبدالله‌ بريدي‌ گرديد، در محرم‌ 330 ابن‌ رائق‌ براي‌ گرفتن‌ ماليات‌ واسط و بصره‌ كه‌ بريديان‌ بار ديگر در پرداخت‌ آن‌ تأخير كرده‌ بودند، به‌ واسط رفت‌. بريديان‌ از آنجا به‌ بصره‌ گريختند، اما با سعى‌ كوفى‌، بريدي‌ در مقابل‌ تعهد پرداخت‌ ضمان‌ سالانة واسط حكومت‌ را به‌ دست‌ آورد. كمى‌ پس‌ از بازگشت‌ ابن‌ رائق‌ به‌ بغداد در دوم‌ ربيع‌الا¸خر سردارانش‌ بر او شوريدند و به‌ بريدي‌ پيوستند. و ابن‌ رائق‌ ناچار با بريدي‌ مدارا پيشه‌ كرد و مقام‌ وزارت‌ را به‌ وي‌ سپرد، اما سپس‌ چون‌ دريافت‌ كه‌ بريدي‌ آهنگ‌ تصرف‌ بغداد دارد، او را از وزارت‌ برداشت‌ و مردم‌ را براي‌ جنگ‌ با او بسيج‌ كرد. در جمادي‌الا¸خر سپاه‌ بريديان‌ به‌ سرداري‌ ابوالحسين‌ برادر ابوعبدالله‌ از آب‌ و خشكى‌ به‌ بغداد حمله‌ برد. در پى‌ چندين‌ روز نبرد، سرانجام‌ مقاومت‌ مردم‌ بغداد در هم‌ شكست‌ و بريديان‌ پس‌ از كشتار و غارت‌ بسيار بر دارالخلافه‌ دست‌ يافتند. ابن‌ رائق‌ و باقيماندة سپاهش‌ همراه‌ با متقى‌ و پسرش‌ از بغداد خارج‌ شدند. به‌ گفتة ابن‌ اثير (8/382) در اين‌ ايام‌ ستمى‌ بر مردم‌ بغداد رفت‌ كه‌ هرگز مانند آن‌ شنيده‌ نشده‌ است‌. ابن‌ رائق‌ و متقى‌ در تكريت‌ به‌ سپاهى‌ پيوستند كه‌ ابومحمد حسن‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ حمدان‌ حاكم‌ موصل‌ براي‌ مقابله‌ با بريدي‌ به‌ كمك‌ آنان‌ فرستاده‌ بود. با توجه‌ به‌ درگيريهاي‌ بعدي‌ ابن‌ حمدان‌ با ابن‌ رائق‌ به‌ نظر مى‌رسد به‌ موقع‌ نرسيدن‌ اين‌ سپاه‌ به‌ بغداد عمدي‌ بوده‌ است‌.
در موصل‌ ابن‌ حمدان‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ از قدرت‌ زيادي‌ برخوردار بود، از ابن‌ رائق‌ به‌ گرمى‌ استقبال‌ نكرد و كدورت‌ ميان‌ آن‌ دو بسيار بالا گرفت‌ و شايع‌ گرديد كه‌ وي‌ قصد كشتن‌ ابن‌ رائق‌ را دارد. با وجود اين‌، ابن‌ رائق‌ كه‌ سپاه‌ و اموالش‌ را از دست‌ داده‌ و بسيار ناتوان‌ شده‌ بود، بى‌توجه‌ به‌ هشدارهاي‌ جدي‌ اطرافيانش‌ همراه‌ با پسر متقى‌ نزد ابن‌ حمدان‌ رفت‌ تا براي‌ بردن‌ خليفه‌ به‌ دمشق‌ از وي‌ كمك‌ مالى‌ بگيرد، اما همان‌ گونه‌ كه‌ پيش‌ بينى‌ شده‌ بود، به‌ هنگام‌ بازگشت‌ غلامان‌ ابن‌ حمدان‌ در 21 رجب‌ 330ق‌/12 آوريل‌ 942م‌ بر وي‌ تاختند و او را كشتند (صولى‌، 219-226؛ مسعودي‌، مروج‌، 4/248، 260؛ همو، التنبيه‌ و الاشراف‌، 344؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، 2/22- 28؛ العيون‌ و الحدائق‌، 2/107-120).
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ طقطقى‌، محمد، الفخري‌، به‌ كوشش‌ هارتويك‌ درنبورگ‌، شالون‌ سِن‌، 1894م‌؛ ابن‌ عديم‌، عمر، زبدة الحلب‌، به‌ كوشش‌ سامى‌ الدهان‌، دمشق‌، 1370ق‌/1957م‌؛ ابوعلى‌ مسكويه‌، احمد، تجارب‌ الامم‌، به‌ كوشش‌ ه. ف‌. آمدروز، قاهره‌، 1333ق‌/1914م‌؛ صفدي‌، خليل‌، امراء دمشق‌ فى‌ الاسلام‌، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ صولى‌، محمد بن‌ يحيى‌، اخبار الراضى‌ بالله‌ و المتقى‌ لله‌، به‌ كوشش‌ هيورث‌ دن‌، لندن‌، 1935م‌؛ العيون‌ و الحدائق‌، به‌ كوشش‌ نبيله‌ عبدالمنعم‌ داوود، بغداد، 1973م‌؛ قرطبى‌، عريب‌ بن‌ سعد، صلة تاريخ‌ الطبري‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1969م‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ همو، مآثر الانافة، به‌ كوشش‌ عبدالستار احمد فراج‌، كويت‌، 1964م‌؛ كندي‌، محمد، كتاب‌ الولاة و كتاب‌ القضاة، به‌ كوشش‌ روون‌ گست‌، بيروت‌، 1908م‌؛ مسعودي‌، على‌، التنبيه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ اسماعيل‌ الصاوي‌، بغداد، 1357ق‌/1938م‌؛ همو، مروج‌ الذهب‌، بيروت‌، 1385ق‌/1965م‌؛ همدانى‌، محمد، تكملة تاريخ‌ الطبري‌، به‌ كوشش‌ يوسف‌ اكبر كنعان‌، بيروت‌، 1961م‌؛ نيز:
EI 2 ; Mottahedeh, Roy, X The Abbasid Caliphate in Iran n , The Cambridge History of Iran, ed. R. N. Frye, London, 1975.
محمد عبدعلى‌ (رب) 25/6/77
ن‌ * 2 * (رب) 25/7/77
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1224
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست