اِبْنِ داوود، ابوبكر محمد بن داوود اصفهانى (255-297ق/869 -910م)، فقيه
ظاهري، اديب، شاعر و گردآورندة جنگى از سرودههاي عاشقانه. در بغداد به دنيا
آمد، اما نياكان او در اصفهان مىزيستهاند (ابواسحاق شيرازي، 76). آگاهى ما
دربارة زندگى او اندك است. از كودكى نزد پدر كه خود بنيانگذار مكتب ظاهري
در فقه است، به تحصيل پرداخت (ابن كثير، 11/110). تيزهوشى او زبانزد مردم
بود (ذهبى، 13/109)، چنانكه گفتهاند در 7 سالگى قرآن را حفظ داشت و در 10
سالگى با اديبان و شاعران هم روزگارش گفت و شنود و مناظره آغاز كرد (همو،
13/110؛ ابن فضلالله، 6/305). در فهم اخبار و احاديث نيز داراي بينش كافى
بود، اما چندان به روايت حديث نمىپرداخت، با اينهمه از پدرش و نيز تنى چند
از محدثان روزگار خود احاديثى روايت كرده است (ذهبى، 13/109). در
270ق/883م، پس از مرگ پدر، به جاي او نشست و به تدريس و افتاء پرداخت.
اين امر به سبب صغر سن وي پذيرفته نيامد. پس در پى آزمايش او برآمدند، اما
او با هوشمندي و زيركى ويژهاي در اين آزمون پيروز شد و بر مسند خويش بماند
(خطيب بغدادي، 5/256؛ ابن جوزي، المنتظم، 6/93-94). برخى از فقهاي هم
روزگارش دانش فقهى او را ستودهاند و مسعودي (8/254) و ابن نديم (ص 272) از
وي به عنوان فقيهى يگانه و دانشمند ياد كردهاند. به گفتة ذهبى (13/110) 400
نفر در درس وي شركت مىجستهاند (گر چه اين سخن دربارة پدر او نيز گفته شده
است، نك: ابواسحاق شيرازي، همانجا). با اينهمه ابن سريج، پيشواي شافعيان،
در دانش فقهى او به ديدة ترديد نگريسته، گفته است كه او در مطالب كتاب
الزهرة كه - چنانكه خواهيم گفت - سراسر در ستايش عشق است، چيره دستتر و
مشهورتر است تا در فقه. ابن داوود در پاسخ، ضمن اينكه كتاب الزهرة را يكى
از امتيازات خويش دانسته، ابن سريج را به ناآگاهى دربارة عشق و عدم درك
آن كتاب متهم ساخته است (خطيب بغدادي، 5/261؛ ابن جوزي، همان، 6/95).
ياقوت (18/71-72) نيز به تفصيل دربارة خطاي آشكار ابن داوود در فهم قضية
اجماع از نظر طبري سخن گفته است.
وي با گروهى از اديبان، شاعران و فقيهان روزگار خويش دوستى و همنشينى داشت
كه از آن ميان دو نحوي بزرگ، نِفطويه و ثعلب، و نيز ابن رومى شاعر و قاضى
ابوعمر يوسف و ابن سريج را مىتوان نام برد (خطيب بغدادي، 5/257- 258؛ ابن
خلكان، 1/48، 4/261) و گرچه ابن سريج بارها دربارة مسائل فقهى با وي به
مباحثه و مناظره پرداخت و در رد نظريات او دست به تأليف زد (خطيب بغدادي،
5/260؛ ابن خلكان، 2/66)، چندانكه ابن فضلالله (6/309) اين دو را دشمن
يكديگر مىپنداشت، اما چنان پيوندي ميان آنان استوار بود كه چون ابن سريج
خبر مرگ رقيب و دوستش ابن داوود را شنيد، به سختى اندوهناك گرديد و بنا به
روايتى، به شب زندهداري پرداخت و مدتى به عزاي وي نشست (صفدي، 3/60؛
ابن فضلالله، 6/311). نفطويه نيز پس از مرگ وي مدتى گوشهنشينى گزيد و از
معاشرت با مردم پرهيز كرد (خوانساري، 1/154).
گزارشهايى كه دربارة فتواهاي او در دست است، نشان مىدهد كه وي به
پرسشهاي جدي به گونهاي رندانه و گاه طنزآميز پاسخ مىداده است (نك: خطيب
بغدادي، 5/256-257؛ ابن فضلالله، 6/305-306)، اما آنگاه كه پرسش، خود
آميخته با طنز بود او نيز ذوق و چيرهدستى ادبى خويش را بىپروا آشكار
مىساخت (براي نمونه نك: استفتاي كتبى ابن رومى، كه وي را به كنايه
مفتى عراق خوانده است: خطيب بغدادي، 5/257؛ ابن خلكان، 4/261). اين پرسشها
كه غالباً از سوي اديبان و شاعران مطرح مىگرديد. نشان دهندة آن است كه
آنان بيشتر دوست داشتند امور فقهى مربوط به او را با مطايبههاي شاعرانه
بياميزند و بيشتر در وي به عنوان اديب و شاعري عاشقپيشه بنگرند (نك: خطيب
بغدادي، همانجا).
اگر چه وي در مذهب ظاهري آثاري تأليف كرد و گزارشهايى دربارة نظرات او در
اين مذهب در دست است (ابن فضلالله، 6/308)، اما احتمالاً شهرت وي در فقه،
بيشتر مرهون مقام پدر اوست كه پس از مرگ جاي خويش را به فرزند داد. زيرا
او، چنانكه خود گفته است، از هنگامى كه به مكتب خانه وارد شد، دل مشغولى
ديگري داشت و تا پايان عمر بر آن باقى ماند (خطيب بغدادي، 5/259؛ ابن
جوزي، المنتظم، 6/94؛ ابن فضلالله، 6/307). گفتهاند كه وي در جوانى به
يكى از همسالان خويش به نام محمد بن جامع يا محمد بن زخرف دل بست و اين
دلباختگى او انگيزة نوشتن كتابى دربارة آداب عشق گرديد (خطيب بغدادي، 5/260؛
ابن جوزي، همانجا؛ ابن فضلالله، 6/310). اين كتاب كه الزهرة نام گرفت و
موجب شهرت فراوان ابن داوود گرديد، نخستين اثري است كه در آن دربارة عشق
از جنبههاي گوناگون بحث شده است (نيكل، .(6 خود از محمد بن جامع نام
نبرده است، اما در مقدمة كتاب با عباراتى شورانگيز دوستى را مخاطب قرار داده
است كه كتاب به خاطر او تأليف گرديده است (ابن داوود، 1-3) چه، اين دوست
از ابنداوود خواسته بوده است تا همدمى رازدار، دانا به شعر و ادب، آشنا به
شعر شاعران رنجديده و آگاهى به رمز و راز عشق به وي بشناساند تا همسخن
تنهايى او باشد. وي حتى در اشعاري كه خود براي آن دوست سروده است، به
نام خويش اشارهاي نكرده و آنها را فروتنانه به «بعض اهل هذا العصر» نسبت
داده است (مسعودي، 8/255؛ ابن داوود، جم؛ نيكل، .(5
كتاب در 100 باب تأليف شده است كه هر باب آن حدود 100 بيت از اشعار
شاعران عرب را در بردارد (ابن داوود، 4). در بخش نخست كه 50 باب از كتاب را
تشكيل مىدهد. ابن داوود به شرح ماهيت عشق، دلايل پيدايى آن، احوال عشاق
پس از استوار شدن عشق و نيز به جدايى و بىوفايى معشوق پرداخته و گويى
خواسته است نشان دهد كه شور و محبت دو سويه تا كجا پيش مىرود. در پايان
نيز به شرح چگونگى وفاداري عاشق و معشوق در زمان حيات و پس از مرگ هر يك
از آن دو پرداخته است (ص 5).
نخستين فصل كتاب با شرح نخستين ديدار عاشق و معشوق آغاز مىگردد، زيرا چه
بسا عشقى كه بذر آن به ديداري و يا شنيدن سخنى از معشوق بارور گردد (ص 8،
14)، چه، ديدار زيبارويان و نظريه آنان، به زعم وي مباح بوده است (خطيب
بغدادي، 5/262) و اين عقيدهاي است كه او به سبب آن بارها مورد نكوهش ابن
سريج قرار گرفته است (ابن خلكان، 4/260)؛ اما آنكه ديدارهايش بسيار باشد،
ناگزير رنجى فزونتر خواهد برد (ابن داوود، 8). نخستين ديدار اگر به عشق
بينجامد، عشق بر عقل پيروز مىگردد، اما شوق رسيدن به معشوق «عقل و عشق» را
اسير خواهد ساخت (همو، 18)، اگر عاشق خواهد كه درد عشق را داروي خويش سازد،
البته شفا نخواهد يافت (همو، 29)، درد عشق را بايد با طبيب آن در ميان نهاد
(همو، 36)، اما شكوه عشق چندان است كه در برابر آن زبانِ فصيح ناتوان
مىگردد (همانجا) و سرسختى دلاوران به سستى مىگرايد (همو، 23). از اين پس
همة فصلهاي كتاب به رمز و راز عشق و چگونگى رفتار عاشق در بلايى كه در آن
گرفتار آمده، اختصاص يافته است. بخش نخست كتاب با دو فصل دربارة وفاداري
عاشق و معشوق پايان مىيابد (ص 355، 361).
در بخش دوم كه دربرگيرندة 50 فصل باقى ماندة كتاب است، مؤلف به فنون
گوناگون شعر پرداخته و به گفتة خويش به انتخابى اندك از بسيار در موضوعى
گسترده بسنده كرده است (ص 4). ابن داوود در اين كتاب سيري منظم و منطقى
را دنبال كرده است، بدين گونه كه در آغاز هر باب اصلى را مطرح ساخته و
آنگاه به ترتيبى ويژه و با ذكر شواهد شعري به تفسير و توجيه آن پرداخته
است. به عنوان مثال در باب 13 روي پوشيدن معشوق از عاشق را به دو گونه
تقسيم كرده است: يكى از سر اضطرار و يكى از سر اختيار: «حجاب اضطراري» آن
است كه بر معشوق تحميل شده باشد؛ اما «حجاب اختياري» را چند علت باشد كه
از آن جمله است آزمايش محبوب، برانگيختن عشق او... (ص 104-111). (براي
نمونههاي ديگر نك: باب دوم، ص 18، باب هفتم، ص 59، جم).
كتاب الزهرة از ديدگاههاي گوناگون داراي اهميت است. نخست آنكه ابن داوود
عشق را از قلمرو تكية محض بر صفات جسمانى معشوق، بدان گونه كه بازتاب آن
را در «نسيب» عربى مىبينيم، خارج ساخته و معنويتى خاص بدان بخشيده است.
سپس عشق را از ديدگاههاي گوناگون مورد بررسى قرار داده است و به نقل
نظريات فيلسوفان، منجمان، طبيبان و عارفان پرداخته و آن را نتيجة آشنايى و
همسانى روانها دانسته است (ص 14). به ديده وي آنگاه كه دو روح همسان و
موافق در برابر يكديگر قرار گيرند، عشق سرنوشتى گريز ناپذير مىگردد (ص 15-16)،
چه روانهاي عاشق و معشوق پيش از آفرينش آن دو به يكديگر تعلق داشتهاند و
اين وابستگى پس از مرگ نيز از ميان نخواهد رفت (ص 15). عشق امر
شگفتانگيزي است كه بر آدمى چيره مىگردد، بىآنكه او علت آن را بداند
(همانجا). ابن داوود اگر چه عشق را وسيلة پالايش روح و نزديك شدن به خدا
نمىداند (ماسينيون، )، I/390 اما سخت به تقديس آن مىپردازد، تا آنجا كه بر
پاية حديثى مشهور از پيامبر(ص) مىگويد «كسى كه عاشق شود و نهان دارد و
پرهيزگاري پيشه كند و بميرد، شهيد مرده است» (خطيب بغدادي، 5/262؛ صفدي،
3/60). در نظر وي آن كس كه عاشق نشده باشد و نداند عشق چيست، چونان سنگ
صخره است (ص 59). از ديدگاه او ناچيز شمردن خويش در برابر دوست نشانة ذوق و
ظرافت است (ص 52) و عشق چندان مقدس است كه حتى اعمال دينى معشوق،
آنگاه كه عاشق را بيازارد، مورد قبول خداوند واقع نمىگردد (ص 67).
اگر چه ابن داوود مايههاي اصلى نظرية خويش را از شعر عشاق بزرگى چون
كُثيَّر و جَميل برگرفته است. اما تفسيرهاي شورانگيزش اين مايهها راآشكارتر
ساخته است. او در سنجش اشعار شاعران معياري بجز معيارهاي معمول در دست دارد
و هر شعر و هر سخنى را با ترازوي عشق مىسنجد و نقاط قوت و ضعف آن را تنها از
اين جنبه مىنگرد (براي نمونه نك: ص 13-14، 24- 25، 36، جم). وي از احاديث و
آيات قرآنى نيز برداشتهايى مطابق با نظر خويش دارد (ص 14، 36). طرفه آنكه
گاه براي تأييد نظر خود دربارة احاديث و آيات به سرودههاي شاعرانى چون
طَرَفة بن عبد و جميل روي آورده است (ص 14). نظر به شهرت كتاب حتى در
زمان حيات ابن داوود، مىتوان پنداشت كه غالب اديبان و عرب زبانان صاحب
ذوق با اشتياق تمام آن را مىخواندهاند. مثلاً ابن دُريد در محفل يكى از
اميران ميكالى، اين كتاب را به سان دلآويزترين «گردشگاهها» دانسته است
(ياقوت، 18/142). از سوي ديگر بررسى اين كتاب جنبههايى از شخصيت پيچيدة
ابن داوود را روشن مىسازد: وي با آنكه آتش شوق همواره در سينهاش زبانه
مىكشيد (ص 39) به گفتة خود هرگز دامن به حرام نيالود (صفدي، 3/59) و با
تكرار آن حديث از پيامبر(ص) همواره بر پاكدامنى و پرهيزگاري خويش تأكيد
ورزيد (همو، 3/60) و تنها به نظر مباح بسنده كرد (همو، 3/59). با اينهمه در
كتاب وي بارها به وصل عاشق و معشوق اشاره رفته است (ص 111، 114، 125) و
هرگز در نكوهش آن سخنى گفته نشده است. از سوي ديگر در اشعاري كه براي
محمد بن جامع سروده، گاه عشق را چيزي برخاسته از روح دانسته (ذهبى،
13/112) و گاه در وصف زيبايى معشوق چنان داد سخن داده است كه وي را يوسف
چهرهاي دانسته كه روي او به ماه مىماند و آنكس كه در وجود حوريان شك
دارد بايد به چهرة وي بنگرد، زيرا كه سرشت او از سرشت حور پرداخته شده است
(ابن فضلالله، 6/309-310؛ خطيب بغدادي، 5/260).
انديشههايى كه در اين كتاب آمده است با گزارشهايى كه دربارة شخصيت ابن
داوود در دست است، همسانى بسيار دارد. او شخصيتى زودرنج و حساس داشت و نازك
خيال بود. دربارة حساسيت و زودرنجى او داستانى از آغاز كودكى وي در دست است
كه مىگويد: كودكان همبازي وي به او لقب عصفور الشوك (دم جنبانك) داده
بودهاند (خطيب بغدادي، 5/265؛ ابن فضلالله، 6/305). وفا و پايداري او در
دوستى نيز نتيجة همين خصوصيات بوده است (نك: خوانساري، 1/154). اين ويژگيها
چندان در وي استوار بود كه تا ديرزمانى پس از او نيز در اين باره داستانها
نقل مىكردهاند (ابن جوزي، ذم الهوي، 121-122؛ صفدي، 3/59). بر اين
خصوصيات، خوش بيانى و خوش پوشى و آراستگى وي را نيز بايد افزود (ذهبى،
13/110). وي نمونة كامل دانشمند و اديبى آراسته و عاشق پيشه در محافل
اشرافى بغداد بود.
كتاب الزهرة بعدها مورد توجه متكلم و فقيه ظاهري ديگر، يعنى ابن حزم (ه م)
قرار گرفت كه اثر معروف خود، طوق الحمامة را دربارة عشق و عاشقى در 30 باب
نوشت. اثر ابن حزم كه در مقايسه با كتاب ابن داوود بسيار كوچكتر است، از
نظر عمق فلسفة عشق بر آن برتري دارد، چه ابن حزم اين امتياز را داشته است
كه در سن كمال (28 سالگى) و با دستمايهاي از دانش و تجربه به تأليف كتاب
خويش بپردازد (نيكل، 7 )، در حالى كه ابن داوود نوشتن كتاب الزهرة را از
نوجوانى و از آنگاه كه در مكتب خانه درس مىخواند، آغاز كرده بود (مسعودي،
8/255). با اين حال تفاوت عمده در آن است كه ابن حزم برخلاف ابن داوود،
فقيهى سخت گير و پرخاشجو بود و حتى نظر به چهرة معشوق را نيز جايز نمىدانست،
و اين جنبه از شخصيت او در رسالهاش نيز پديدار گرديده است. ابن داوود
سرانجام خشم برخى از فقها را برانگيخت. چنانكه ابن جوزي كتاب ذم الهوي را
در نكوهش عشق تأليف كرد و ابنقيم جوزيه (ص 56) نيز به سختى بر وي تاخته
است.
بجز كتاب الزهرة يك رويداد تاريخى نيز بر شهرت وي افزوده است: گفتهاند كه
او در فتوايقتلحلاجشركتداشتهاست(ماسينيون، .(I/591 اين موضوع اگر چه
اندكى شگفت مىنمايد، اما با توجه به مسلك ظاهري او كه عشق را مختص انسان
و كيفيتى صرفاً اين جهانى مىداند (ابن داوود، 4؛ ماسينيون، توجيهپذير است.
وي در ابتداي كتاب خويش روشن ساخته است كه از نظر او عشق هيچ ارتباطى با
امور دينى ندارد (همانجاها). بنابراين عشق دوسوية انسان و خدا در نظر او
پذيرفتنى نيست. به گفتة ماسينيون فتواي ابن داوود دربارة حلاج در 288ق صادر
شده است. ابن داوود در اين تاريخ، 32 سال داشته و اين سن براي صدور چنين
فتوايى چندان مناسب به نظر نمىرسد. از سوي ديگر گويا سرنوشت حلاج از پيش
تعيين شده بود، چه فتواي ابن سريج پيشواي شافعيان كه مخالف ابن داوود
بود (ماسينيون، و از اعتباري افزونتر نيز برخوردار بود، پذيرفته نشد، اما
فتواي ابن داوود 12 سال پس از مرگ او به اجرا درآمد و حلاج به دار آويخته
شد (ابن اثير، 8/126). ابن داوود در 42 سالگى (ابن خلكان، 4/261) در حالى كه
با نفطويه از عشق بدفرجام خود سخن مىگفت، درگذشت. بدين سان، حلاج و ابن
داوود هر دو بر سر عشق جان باختند؛ يكى بر سر عشق خدا، و ديگري، عشق انسان.
با همة اين احوال، تأليف كتابهاي متعدد و نيز شغلى كه ابن داوود بر عهده
داشت، بر دانش و فضل او و حرمتى كه ميان مردم از آن برخوردار بود، دلالت
دارد، اما متأسفانه مردم، چنان شيفتة زهرة او شدند كه ديگر كتابهايش به دست
فراموشى سپرده شد، چنانكه امروزه از 14 كتابى كه به او نسبت دادهاند، حتى
يكى هم بر جاي نمانده است. شگفت آنكه پدرِ او كه خود بنيانگذار مكتب
ظاهري بود، كتاب فرزند خردسال را مىخواند و او را از اين آيين باز نمىداشت
(صفدي، 3/58).
آثار: چنانكه گفته شد، همة آثار ابن داوود، بجز كتاب الزهرة، از دست رفته
است، بخش اول الزهرة به كوشش لويس نيكل و با همكاري ابراهيم عبدالفتاح
طوقان در 1351ق/1932م در بيروت، و بخش دوم آن به كوشش ابراهيم سامرايى و
نوري الهميسى در بغداد به چاپ رسيده است.
آثار منسوب: 1. الوصول الى معرفة الاصول، 2. الانذار، 3. الاعذار، 4. الايجاز،
5. الرد على ابن شرشير، 6. الرد على ابى عيسى الضرير، 7. الانتصار من ابى
جعفر الطبري (ابن نديم، 272). مسعودي (8/255) 3 كتاب اخير را يك كتاب
دانسته است. صفدي (3/58) 7 كتاب ديگر به نامهاي: مختار الاشعار، البراعة،
الانتصار (لابيه من الناشى المتكلم)، التقصّى فى الفقه، الفرائض، المناسك
و اختلاف مسائل الصحابة نيز به وي نسبت داده است كه در ديگر مآخذ ديده
نمىشود. افزون بر اين او الايجاز را ناتمام دانسته است.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن،
1357ق؛ همو، ذم الهوي، به كوشش مصطفى عبدالواحد، قاهره، 1381ق/1962م؛ ابن
خلكان، وفيات؛ ابن حزم، على، طوق الحمامة، به كوشش صلاحالدين القاسمى،
تونس، 1985م؛ ابن داوود؛ محمد، النصف الاول من كتاب الزهرة، به كوشش لويس
نيكل و ابراهيم عبدالفتاح طوقان، بيروت، 1351ق/1932م؛ ابن فضلالله عمري،
احمد، مسالك الابصار، به كوشش فؤادسزگين، فرانكفورت، 1408ق/ 1988م؛ ابن
قيم جوزيه، محمد، حكم النظر الى النساء، به كوشش محمد عبدالرحيم، بيروت،
1408ق/ 1988م؛ ابن كثير، البداية؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابواسحاق شيرازي،
ابراهيم، طبقات الفقها، بغداد، 1357ق؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد،
قاهره، 1349ق؛ خوانساري، محمد باقر، روضات الجنات، تهران، 1382ق/ 1962م؛
ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 1404ق/1984م؛
صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، دمشق، 1953م؛ مسعودي،
مروج الذهب، به كوشش باربيه دومنار، پاريس، 1871م؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:
Massignon, Louis, La Passion de Hall ? j, Paris, 1975; Nykl, A. R., Foreword to
Kit L b Al-Zahrah £،¸‘ُ ِ?ُû ¤¢ ¢ّّگ¢ ِ“گ :î÷
محمد سيدي (رب) 26/5/77
ن * 2 * (رب) 22/6/77