responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1159
ابن خفيف
جلد: 3
     
شماره مقاله:1159



اِبْن‌ِ خَفيف‌، ابوعبدالله‌ محمدبن‌خفيف‌بن‌اَسفكُشاذ(اسفكشار) ضبّى‌ (د 371ق‌/981م‌)، معروف‌ به‌ «شيخ‌ كبير»، از مشايخ‌ بزرگ‌ صوفية فارس‌ و مؤسس‌ سلسلة خفيفيّه‌. شاگرد او ابوالحسن‌ ديلمى‌ كتابى‌ در سيرت‌ استاد خود نوشته‌ و از ديده‌ها و شنيده‌هاي‌ خود نكات‌ و روايات‌ بسيار دربارة احوال‌ و اخلاق‌ او نقل‌ كرده‌ است‌. اصل‌ اين‌ كتاب‌ از ميان‌ رفته‌، ولى‌ ترجمة فارسى‌ آن‌ به‌ قلم‌ ركن‌الدين‌ يحيى‌ بن‌ جنيد شيرازي‌ (سدة 8 - 9ق‌) در دست‌ است‌ و مهم‌ترين‌ مأخذ دربارة زندگانى‌ ابن‌ خفيف‌ به‌ شمار مى‌رود. به‌ گفتة ديلمى‌، خفيف‌، پدر شيخ‌ از شهر كلاشم‌ِ ديلمان‌ بوده‌ و در سپاه‌ عمروليث‌ صفاري‌ خدمت‌ مى‌كرده‌ است‌ و هنگامى‌ كه‌ عمروليث‌ از خراسان‌ بيرون‌ آمد، خفيف‌ در نيشابور از سپاهيگري‌ توبه‌ كرده‌ و در همانجا دختر يكى‌ از بزرگان‌ كرّاميه‌ را به‌ همسري‌ گرفت‌، اما ديري‌ نگذشت‌ كه‌ باز به‌ سپاه‌ عمروليث‌ پيوست‌ و به‌ شيراز رفت‌. ابن‌ خفيف‌ در همين‌ زمان‌ در شيراز به‌ دنيا آمد و هنگامى‌ كه‌ عمروليث‌ بار دوم‌ از فارس‌ به‌ خراسان‌ مى‌رفت‌ وي‌ هشت‌ ماهه‌ بوده‌ است‌ ( سيرة، 9). اين‌ وقايع‌ بايست‌ در فاصلة ميان‌ سال‌ 266ق‌/880م‌ كه‌ عمروليث‌ به‌ حكومت‌ رسيد و از جندي‌ شاپور به‌ فارس‌ و از آنجا به‌ سيستان‌ و خراسان‌ رفت‌ و سال‌ 270ق‌/883م‌، كه‌ عمروليث‌ بار دوم‌ در اوايل‌ حكومت‌ خود از فارس‌ رهسپار سيستان‌ و خراسان‌ شد، روي‌ داده‌ باشد (نك: تاريخ‌ سيستان‌، 235، 236، 241). بنابراين‌ مى‌توان‌ ولادت‌ او را در حدود 269ق‌ دانست‌ و اين‌ تاريخ‌ با آنچه‌ او دربارة طول‌ عمر خود بيان‌ كرده‌ (ديلمى‌، همان‌، 34) و ديگران‌ دربارة آن‌ نوشته‌اند (ابن‌ عماد، 3/76، به‌ نقل‌ از سلمى‌) و مدت‌ عمر او را 104 سال‌ گفته‌اند (ياقوت‌، 3/350؛ سبكى‌، 2/154؛ ذهبى‌، 16/347) بسيار نزديك‌ و موافق‌ است‌.
روايتهاي‌ ديگري‌ كه‌ براي‌ سالهاي‌ عمر او آورده‌اند: 95 سال‌ (ابن‌ عماد، 3/77؛ يافعى‌، مرآة، 2/397؛ سبكى‌، ذهبى‌، همانجاها)، 105 سال‌ (ديلمى‌، همان‌، 218) و حتى‌ 110، 114 و 124 سال‌ (جنيد شيرازي‌، 45؛ ديلمى‌، همانجا؛ حمدالله‌ مستوفى‌، 657) درست‌ به‌ نظر نمى‌رسد. تذكره‌ها و كتب‌ طبقات‌ او را از ابناي‌ ملوك‌ گفته‌اند (هجويري‌، 199، 318؛ ابن‌ ملقن‌، 291؛ سبكى‌، 2/151) و اين‌ نسبت‌ دور از احتمال‌ نيست‌، زيرا نام‌ جدش‌ «اسفكشاذ» يا «اسفكشار» (ظاهراً به‌ معنى‌ «پرورش‌ دهندة اسب‌») تعلق‌ او را به‌ طبقه‌ امرا و سران‌ سپاه‌ به‌ خاطر القا مى‌كند. مادرش‌ «ام‌ّ محمد» زنى‌ پرهيزگار بود و ابن‌ خفيف‌ خود از صفاي‌ باطن‌ او حكايتى‌ نقل‌ كرده‌ (ديلمى‌، همان‌، 205-206) و جنيد شيرازي‌ (ص‌ 368) و جامى‌ (ص‌ 622) نام‌ او را در شمار زنان‌ زاهد و عارف‌ ياد كرده‌اند. چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ مشوّق‌ ابن‌ خفيف‌ در پيوستن‌ به‌ طريقة صوفيه‌ مادرش‌ بوده‌ است‌ (نك: ديلمى‌، همان‌، 92).
ابن‌ خفيف‌ در آغاز جوانى‌ ناگزير شده‌ است‌ كه‌ براي‌ تأمين‌ معاش‌ خود و مادرش‌ به‌ كارهايى‌ چون‌ گازري‌ و دوك‌ تراشى‌ و حقه‌گري‌ بپردازد. او خود گفته‌ است‌ كه‌ «چهل‌ سال‌ بر من‌ بگذشت‌ كه‌ زكات‌ فطر بر من‌ واجب‌ نگشت‌» (همان‌، 19؛ ذهبى‌، 16/346). نخستين‌ استادان‌ او در شيراز ابوالعباس‌ احمد بن‌ يحيى‌، مؤمل‌ جصّاص‌ و جعفر حذّاء (ديلمى‌، همان‌، 12، 18، 141-143؛ جامى‌، 144، 243-244) بودند و از صحبت‌ ابوبكر محمد عتايدي‌، ابوبكر شعرانى‌ و مشايخ‌ ديگري‌ كه‌ در فارس‌ بودند بهره‌ مى‌گرفت‌ (ديلمى‌، همان‌، 136-137، 138-141). وي‌ در همان‌ اوقات‌ نزد محدثان‌ معروف‌ شيراز، چون‌ عبدالله‌ بن‌ احمد شاردانى‌ و عبدالله‌ بن‌ جعفر ارزكانى‌ و ابراهيم‌ بن‌ روزبه‌ علم‌ حديث‌ مى‌آموخت‌ (ديلمى‌، همان‌، 14، 16، 208) و در مجلس‌ درس‌ ابوالعباس‌ ابن‌ سُريج‌ براي‌ تحصيل‌ فقه‌ حاضر مى‌شد (ذهبى‌، 16/345). در آغاز جوانى‌ در بصره‌ به‌ مجلس‌ درس‌ ابوالحسن‌ اشعري‌ پيوست‌ (سبكى‌، 2/277؛ قس‌: همو، 2/155-156). در سفرهايى‌ كه‌ در دوره‌هاي‌ بعد به‌ حجاز و عراق‌ و شام‌ داشت‌، با جمعى‌ از بزرگان‌ صوفيه‌ چون‌، ابوالحسن‌ مزيّن‌، ابوعلى‌ رودباري‌، ابوبكر كتانى‌، ابوالحسين‌ درّاج‌، ابويعقوب‌ نهر جوري‌، ابوعمرو زجاجى‌، رويم‌، ابن‌ عطاء جريري‌، شبلى‌ و عمر بن‌ شلّويه‌ ديدار كرد و از صحبت‌ آنان‌ بهره‌ گرفت‌ (سلمى‌، 485؛ ديلمى‌، همان‌، 51 -80، 85 - 128) و حسين‌ بن‌ منصور حلاج‌ را در زندان‌ ملاقات‌ كرد، اما دربارة ديدار او با جنيد اقوال‌ مختلف‌ است‌. بنابر روايتى‌ كه‌ در بعضى‌ از كتب‌ آمده‌ است‌، هنگامى‌ كه‌ وي‌ در سفر مكه‌ به‌ بغداد رسيد، از سر نخوت‌ به‌ ديدار جنيد نرفت‌، ولى‌ در بازگشت‌، پس‌ از واقعه‌اي‌ كه‌ در بيابان‌ بر او روي‌ داد، به‌ جامع‌ بغداد رفت‌ و جنيد كه‌ در آنجا بود، او را ديد و با اشاره‌ به‌ آنچه‌ در بيابان‌ بر او گذشته‌ بود، او را از اينكه‌ در آن‌ واقعه‌ صبر پيشه‌ نكرده‌ بود سرزنش‌ كرد (قزوينى‌، 212؛ عطار، 2/126؛ سبكى‌، 2/152).
طبق‌ روايت‌ ديگري‌، وي‌ در مجلسى‌ كه‌ جنيد دربارة حلاج‌ سخن‌ مى‌گفت‌ و او را به‌ سحر و شعبده‌ متهم‌ مى‌كرد، حضور داشت‌ و بر سر اين‌ مسأله‌ با جنيد به‌ گفت‌ و گو و مشاجره‌ پرداخت‌ ( اخبار الحلاج‌، 92)، ولى‌ از سوي‌ ديگر، بنابر روايتى‌ كه‌ سلمى‌ (ص‌ 535) و پس‌ از او انصاري‌ (ص‌ 301) نقل‌ كرده‌اند، روزي‌ ابن‌ خفيف‌ و على‌ بن‌ بندار صيرفى‌ در راهى‌ مى‌رفتند و چون‌ به‌ پلى‌ رسيدند، ابن‌ خفيف‌ از على‌ بن‌ بندار خواست‌ كه‌ درگذشتن‌ از پل‌ بر او پيشى‌ گيرد و در بيان‌ سبب‌ اين‌ درخواست‌ گفت‌ كه‌ تو جنيد را ديده‌اي‌ و من‌ او را نديده‌ام‌. اما روايتهاي‌ اول‌ ظاهراً درست‌ به‌ نظر نمى‌رسد، زيرا در زمان‌ حيات‌ جنيد، كه‌ در 297ق‌/910م‌ وفات‌ كرد، ابن‌ خفيف‌ دوران‌ جوانى‌ را مى‌گذرانده‌ و در حد آن‌ نبوده‌ است‌ كه‌ نخوت‌ صوفيانه‌ او را از رفتن‌ به‌ ديدار جنيد باز دارد و يا چنانكه‌ ماسينيون‌ يادآور شده‌ است‌ (حاشيه‌...1، بر سخن‌ شخصى‌ چون‌ جنيد اعتراض‌ كند. ديلمى‌ نيز كه‌ همة كسانى‌ را كه‌ ابن‌ خفيف‌ در عراق‌ ملاقات‌ كرده‌ است‌، يك‌ به‌ يك‌ برمى‌شمرد، از ديدار او با جنيد چيزي‌ نمى‌گويد، ولى‌ با شاگردان‌ و اصحاب‌ جنيد چون‌ ابن‌ عطا و جريري‌ و رويم‌ مصاحبت‌ و ارتباط داشته‌ و گفته‌اند كه‌ از دست‌ رويم‌ خرقه‌ پوشيد (جنيد شيرازي‌، 41-42)، و از مباحثة او با ابن‌ عطا نيز در سيرة ديلمى‌ سخن‌ رفته‌ است‌ (ص‌ 91-93). در بازگشت‌ از سفر مكه‌ در بغداد به‌ زندان‌ حسين‌ بن‌ منصور راه‌ مى‌يابد و با او آشنا مى‌شود و پيامى‌ از او به‌ ابوالعباس‌ بن‌ عطا كه‌ ظاهراً چيزي‌ از نوشته‌هاي‌ حلاج‌ نزد او بوده‌ است‌، مى‌رساند (ديلمى‌، همان‌، 93-97؛ ابن‌ بادكوبه‌، 39-42؛ دربارة ملاقات‌ او با حلاج‌ نك: ماسينيون‌، «مصائب‌1»، .(I/552-556
ابن‌ خفيف‌ به‌ شهرهاي‌ حجاز، عراق‌، شام‌ و فلسطين‌ سفر كرد و چند بار حج‌ گزارد، اما اينكه‌ برخى‌ از مؤلفان‌ از سفرهاي‌ او به‌ روم‌ و مصر و هندوستان‌ سخن‌ گفته‌اند (عطار، 2/127؛ ابن‌ بطوطه‌، 143؛ غزالى‌، 4/341؛ سبكى‌، 2/153)، ظاهراً اصلى‌ ندارد و در كتاب‌ ديلمى‌ اشاره‌اي‌ به‌ آنها نيست‌. گويا شهرت‌ و آوازة او از يك‌ طرف‌ و اشتغالش‌ به‌ سير و سفر (نك: يافعى‌، روض‌ الرياحين‌، 173؛ سبكى‌، 1/150-151) از سوي‌ ديگر، و نيز دور بودنش‌ از شيراز در بخش‌ بزرگى‌ از نيمة اول‌ عمر، موجب‌ شده‌ بود كه‌ امور غريب‌ و سفرهاي‌ پرماجرا به‌ او نسبت‌ دهند و حكاياتى‌ را كه‌ دربارة كسان‌ ديگر روايت‌ شده‌ بود، به‌ او مربوط سازند، چنانكه‌ سبكى‌ از غالب‌ شدن‌ او بر برهمنان‌ در اظهار كرامات‌ داستانى‌ نقل‌ مى‌كند (2/152-153)، و ابن‌ بطوطه‌ در شيراز مى‌شنود كه‌ راه‌ جبل‌ سرانديب‌ را او كشف‌ كرده‌ و نيز داستان‌ معروف‌ گروهى‌ از صوفيه‌ را كه‌ در راه‌ سرانديب‌ از شدت‌ گرسنگى‌ بچه‌ فيلى‌ را مى‌كشند و جز يك‌ تن‌، همگى‌ از آن‌ مى‌خورند، طبق‌ شنيده‌هاي‌ خود مربوط به‌ ابن‌ خفيف‌ دانسته‌ است‌ (ص‌ 143؛ دربارة انتساب‌ اين‌ داستان‌ به‌ كسان‌ ديگر، نك: ابونعيم‌ اصفهانى‌، 10/160-161؛ نيز فروزانفر، 87 - 88).
از حكايات‌ غريب‌ ديگري‌ كه‌ دربارة او ساخته‌اند، يكى‌ نيز روايت‌ افسانه‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ ابن‌ جوزي‌ در تلبيس‌ ابليس‌ (ص‌ 369-370) نقل‌ كرده‌ است‌. اين‌ روايت‌ با آنچه‌ از سيرت‌ و طريقت‌ ابن‌ خفيف‌ مى‌دانيم‌، منافات‌ اساسى‌ دارد و بى‌شك‌ ساخته‌ و پرداختة كسانى‌ است‌ كه‌ به‌ صوفيه‌ به‌ ديدة انكار و عداوت‌ مى‌نگريسته‌ و به‌ مجالس‌ عُرس‌ و سماع‌ آنان‌ از اينگونه‌ نسبتها مى‌بسته‌اند (نك: ماسينيون‌، «مصائب‌»، .(II/193
ابن‌ خفيف‌ از اواسط عمر در شيراز اقامت‌ گزيد و تا پايان‌ عمر به‌ تعليم‌ و ارشاد طالبان‌ و مريدان‌ اشتغال‌ داشت‌. از زندگانى‌ خصوصى‌ او اطلاع‌ چندانى‌ در دست‌ نيست‌. برخى‌ از منابع‌ از ازدواجهاي‌ متعدد او سخن‌ گفته‌اند و هجويري‌ گويد كه‌ مردم‌ شيراز به‌ سبب‌ اعتقادي‌ كه‌ بدو داشتند، دختران‌ خود را تبركاً به‌ عقد او درمى‌آوردند (ص‌ 218؛ عطار، 2/128- 129). در اين‌ باب‌ نيز افسانه‌هايى‌ ساخته‌اند (نك: هجويري‌، عطار، همانجاها) كه‌ شايد حاكى‌ از آن‌ باشد كه‌ وي‌ به‌ اين‌ سنت‌ توجه‌ خاص‌ داشته‌ است‌. او ظاهراً فرزندي‌ داشته‌ به‌ نام‌ عبدالسلام‌ كه‌ در آغاز جوانى‌ درگذشته‌ است‌ (ديلمى‌، همان‌، 37؛ جنيد شيرازي‌، 48- 49) و دو تن‌ به‌ نامهاي‌ ابواحمد كبير و ابواحمد صغير تا پايان‌ عمر خدمت‌ او مى‌كردند و هر دو در طريقت‌ به‌ مقاماتى‌ رسيده‌ بودند. اولى‌ در 377ق‌/987م‌ و دومى‌ در 385ق‌/995م‌ درگذشتند (جنيد شيرازي‌، 46- 48؛ نك: عطار، 2/129، 130).
عرفان‌ ابن‌ خفيف‌ از لحاظ عملى‌ با زهد و رياضت‌ و در عين‌ حال‌ التزام‌ تمام‌ به‌ احكام‌ و فرايض‌ دينى‌ همراه‌ بود و از لحاظ نظري‌ و فكري‌ اساس‌ آن‌ بر تطبيق‌ طريقت‌ با شريعت‌ قرار داشت‌. دربارة تزهد و رياضتهاي‌ او روايات‌ بسيار نقل‌ كرده‌اند (ديلمى‌، همان‌، 13، 15-16، جم؛ ابن‌ عساكر، 191-192؛ قشيري‌، 31؛ عطار، 2/125-126؛ سبكى‌، 2/151-152). او خود گفته‌ است‌ «هر اشارتى‌ و رمزي‌ كى‌ اين‌ طايفة متصوفه‌ گفته‌اند و كرده‌اند، من‌ آن‌ را از شريعت‌ به‌ در آوردم‌» (ديلمى‌، همان‌، 35)، و نيز «هر عارفى‌ كى‌ معرفت‌ خود را به‌ شريعت‌ راست‌ نكند و به‌ شريعت‌ مقابله‌ نكند، عن‌ قريب‌ بى‌معرفت‌ گردد» (همان‌، 36). اغلب‌ مؤلفانى‌ كه‌ به‌ ذكر احوال‌ او پرداخته‌اند، از دانش‌ او در علوم‌ دينى‌ و پاي‌ بنديش‌ به‌ احكام‌ شريعت‌ سخن‌ گفته‌اند. سلمى‌ (ص‌ 485) او را «اوحد المشايخ‌ فى‌ وقته‌» و «عالماً بعلوم‌ الظاهر و علوم‌ الحقائق‌» و متمسك‌ به‌ علوم‌ شريعت‌ در كتاب‌ و سنت‌ گفته‌ است‌، ابونعيم‌ اصفهانى‌ او را شيخ‌ وقت‌ در علم‌ و حال‌ دانسته‌ (10/385)، انصاري‌ گويد كه‌ او را «شيخ‌ الاسلام‌» مى‌خوانده‌اند (ص‌ 537)، هجويري‌ او را «عالم‌ به‌ علوم‌ ظاهري‌ و باطنى‌» (ص‌ 318)، عطار او را يگانة عالم‌ در علوم‌ ظاهر و باطن‌ (2/125) دانسته‌، ياقوت‌ او را از دانشمندترين‌ مشايخ‌ در علوم‌ ظاهر شمرده‌ (3/350) و ابن‌ ملقن‌ گويد كه‌ وي‌ از رويم‌ و جريري‌ و ابن‌ عطا به‌ علوم‌ ظاهر داناتر بوده‌ است‌ (ص‌ 290).
ابن‌ خفيف‌ از دوران‌ نوجوانى‌، چنانكه‌ اشاره‌ شد، به‌ سماع‌ و گردآوري‌ حديث‌ شوق‌ بسيار داشت‌ و به‌ گفتة ديلمى‌ (همان‌، 16) هر شب‌ 40 حديث‌ مى‌نوشت‌ (قس‌: جنيد شيرازي‌، 42) و حتى‌ در وقت‌ مرگ‌ او نيز كسانى‌ از او حديث‌ مى‌شنيدند (ديلمى‌، همان‌، 40-41). كسانى‌ چون‌ ابوبكر باقلانى‌، دانشمند اشعري‌ مذهب‌ (نك: سبكى‌، 2/151؛ ذهبى‌، 16/342؛ ابن‌ عماد، 3/77) و نيز سلمى‌ (ص‌ 485- 486) و ابونعيم‌ اصفهانى‌ (10/385 به‌ بعد) از او حديث‌ نقل‌ كرده‌اند، در فقه‌ از شافعى‌ پيروي‌ مى‌كرده‌ و او را از فقهاي‌ اين‌ مذهب‌ به‌ شمار آورده‌اند (نك: ابن‌ عساكر، همانجا؛ سبكى‌، 2/150؛ جنيد شيرازي‌، 41). در علم‌ كلام‌ نيز چنانكه‌ گفته‌ شد، از شاگردان‌ ابوالحسن‌ اشعري‌ بوده‌ و در مقالتى‌ مفصل‌ به‌ شيوة مقاله‌ پردازان‌، كه‌ در كتاب‌ سبكى‌ (2/155- 159) از كتاب‌ غاية المرام‌ فى‌ علم‌ الكلام‌ ضياءالدين‌ رازي‌ (پدر امام‌ فخرالدين‌ رازي‌) نقل‌ شده‌، به‌ ذكر فضايل‌ و مناقب‌ استاد خود پرداخته‌ است‌.
وي‌ در آرا و اعمال‌ صوفيانه‌ روشى‌ معتدل‌ داشت‌: «رخصت‌ جستن‌ و قبول‌ تأويلات‌» (انصاري‌، 549)، شطح‌ گويى‌ و برخى‌ حركات‌ مغاير با احكام‌ دينى‌ را كه‌ نزد گروهى‌ از صوفيه‌ ديده‌ مى‌شد، مردود و نادرست‌ مى‌شمرد (نك: ديلمى‌، همان‌، 37- 39، 66 -67). با آنكه‌ نسبت‌ به‌ حلاج‌ حسن‌ ظن‌ خاص‌ داشت‌ و او را «عالم‌ ربانى‌» (سلمى‌، 308؛ خطيب‌، 8/112؛ انصاري‌، 380) و «موحد» (ديلمى‌، همان‌، 100؛ ابن‌ باكويه‌، 38) مى‌دانست‌ و از كرامات‌ او سخن‌ مى‌گفت‌ (ديلمى‌، همان‌، 95-97؛ ابن‌ باكويه‌، 41-44)، بعضى‌ از سخنان‌ شطح‌ آميز منسوب‌ به‌ او را رد مى‌كرد (نك: ديلمى‌، همان‌، 100-101؛ ابن‌ باكويه‌، 44).
از ميان‌ مشايخ‌ صوفيه‌ اقتدا به‌ 5 كس‌ را توصيه‌ مى‌كرد: حارث‌ محاسبى‌، ابوالقاسم‌ جنيد، ابومحمد رويم‌، ابوالعباس‌ بن‌ عطا و عمرو بن‌ عثمان‌، زيرا روش‌ ايشان‌ بر طريقة صحو بوده‌ و علم‌ و حقيقت‌ را با هم‌ جمع‌ كرده‌ بودند (نك: ديلمى‌، همان‌، 37؛ انصاري‌، 89، 232) و چنانكه‌ ملاحظه‌ مى‌شود، كسانى‌ چون‌ بايزيد بسطامى‌ و حسين‌ بن‌ منصور حلاج‌ را كه‌ از اصحاب‌ سُكر بودند، در اين‌ شمار نمى‌آورد، زيرا «ديگر مشايخ‌ ارباب‌ حال‌ بودند... و در هنگام‌ استغراق‌ گاه‌ گاهى‌ از ايشان‌ سخنى‌ چند صادر شده‌ است‌، كه‌ به‌ ميزان‌ شرع‌ راست‌ نيست‌، چون‌ بازِ خود مى‌آمدند، از آن‌ سخنان‌ توبت‌ مى‌كردند... و استغفار واجب‌ مى‌ديدند» (ديلمى‌، همان‌، 37- 38).
برخلاف‌ بسياري‌ از صوفية آن‌ روزگار كه‌ از تحصيل‌ علوم‌ رسمى‌ اجتناب‌ داشتند. ابن‌ خفيف‌ شاگردان‌ و مريدان‌ خود را به‌ كسب‌ علوم‌ ترغيب‌ مى‌كرد. او خود در جوانى‌ از بيم‌ اعتراض‌ و بدگويى‌ صوفيان‌ پنهانى‌ به‌ مجلس‌ علماي‌ حديث‌ مى‌رفت‌ و هميشه‌ دوات‌ و كاغذ در لباس‌ پنهان‌ مى‌كرد و چنان‌ شد كه‌ سرانجام‌ آنان‌ همگى‌ به‌ او محتاج‌ شدند و براي‌ حل‌ مشكلات‌ خود به‌ نزد او مى‌رفتند (همان‌، 35، 36؛ ابن‌ عساكر، 191؛ ذهبى‌، 16/346). وي‌ در روزگار خود مورد اعزاز و احترام‌ طبقات‌ مختلف‌ بود و نه‌ تنها اهل‌ تصوف‌، بلكه‌ فقها و محدثين‌ نيز او را بزرگ‌ مى‌داشتند (ديلمى‌، همان‌، 28؛ جنيد شيرازي‌، 39-41). درباريان‌ و ديوانيان‌ از معتقدان‌ او بودند (نك: ديلمى‌، همان‌، 200-201، 252-253) و گفته‌اند كه‌ نزد عضدالدولة ديلمى‌ مقرب‌ بوده‌ است‌ (عطار، 2- 129-130؛ زركوب‌، 126). در روز مرگش‌ انبوهى‌ عظيم‌ از مردم‌، حتى‌ از يهود و نصارا و مجوس‌ بر جنازة او حاضر شدند و صدبار بر وي‌ نماز خوانده‌ شد (ديلمى‌، همان‌، 218).
اغلب‌ مؤلفان‌ به‌ كثرت‌ تأليفات‌ او اشاره‌ كرده‌اند (نك: هجويري‌، 318؛ انصاري‌، 537؛ عطار، 2/125؛ سبكى‌، 151). ديلمى‌ 30 كتاب‌ از آثار او را نام‌ مى‌برد و گويد كه‌ از اين‌ جمله‌ 15 تصنيف‌ مطّول‌ و 15 تصنيف‌ مختصر بوده‌ است‌ ( سيرة، 212-213). فهرست‌ ديلمى‌ در شدالازار جنيد شيرازي‌ (ص‌ 42-43) وارد شده‌ و زركوب‌ نيز تعدادي‌ از عنوانها را در شيرازنامه‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 127). گر چه‌ از مجموع‌ آثار ابن‌ خفيف‌ امروز چيزي‌ جز يكى‌ دو رسالة مختصر در دست‌ نيست‌، ليكن‌ از عنوانهايى‌ كه‌ ذكر كرده‌اند، مى‌توان‌ به‌ موضوعاتى‌ كه‌ مورد توجه‌ او بوده‌ است‌ به‌ تقريب‌ پى‌ برد. فهرست‌ ديلمى‌ چنين‌ است‌:
الف‌ - تأليفات‌ مفصل‌: 1. شرف‌ الفقر (جنيد شيرازي‌: شرف‌ الفقراء المتحققين‌ على‌ الاغنياء المنفقين‌)؛ 2. جامع‌ ارشاد؛ 3. الاستذكار؛ 4. الفصول‌ فى‌ الاصول‌؛ 5. المنقطعين‌؛ 6. الجوع‌ و ترك‌ الشهوات‌؛ 7. ليس‌ المرقعات‌؛ 8. الاعانة (جنيد شيرازي‌: الاغاثة )؛ 9. اختلاف‌ الناس‌ فى‌ الروح‌؛ 10. المعراج‌؛ 11. الرد على‌ ابن‌ سالم‌؛ 12. الرد على‌ ابن‌ زينان‌ (جنيد شيرازي‌: الرد على‌ ابن‌ رزمان‌)؛ 13. الاعتقاد (جنيد شيرازي‌: المعتقد الكبير و الصغير، زركوب‌: الاعتقاد الكبير و الاعتقاد الصغير)؛ 14. المنهج‌ فى‌ الفقه‌ (زركوب‌: المفتح‌ فى‌ الفقه‌).
ب‌ - تأليفات‌ مختصر: 15. الاقتصاد؛ 16. اللوامع‌؛ 17. المفردات‌؛ 18. المشيخة (جنيد شيرازي‌: اسامى‌ المشايخ‌ )؛ 19. فضل‌ التصوف‌؛ 20. الفرق‌ بين‌ التقوي‌ و التصوف‌؛ 21. الاستدراج‌ و الاندراج‌ (زركوب‌: الاستدارج‌)؛ 22. الجمع‌ و التفرقة؛ 33. بلوي‌ الانبياء؛ 24. المحبة؛ 25. الودّ و الالفة (جنيد شيرازي‌: الردّ و الالفة)؛ 26. رسائل‌ على‌ بن‌ سهل‌ (جنيد شيرازي‌: مسائل‌ على‌ بن‌ سهل‌)؛ 27. السماع‌؛ 28. معرفة الزوال‌.
چنانكه‌ ملاحظه‌ شد، در كتاب‌ ديلمى‌ از 30 تصنيف‌ فقط 28 عنوان‌ ذكر شده‌ است‌ و از اين‌ تعداد شماره‌هاي‌ 20، 24 و 27 در كتاب‌ جنيد شيرازي‌ و زركوب‌ ديده‌ نمى‌شود، ولى‌ در عوض‌ جنيد از تصنيفى‌ به‌ نام‌ شرح‌ الفضائل‌ ياد كرده‌ و پسر او عيسى‌ بن‌ جنيد در تذكرة هزار مزار (كه‌ ترجمه‌ گونه‌اي‌ از شدالازار جنيد است‌) دو كتاب‌ به‌ عنوانهاي‌ آداب‌ المريدين‌ و جامع‌ الدعوات‌ بر فهرست‌ ديلمى‌ و جنيد مى‌افزايد (ص‌ 84). ديلمى‌ گويد كه‌ شرف‌ الفقر نخستين‌ و جامع‌ الارشاد آخرين‌ نوشتة او بوده‌ است‌ ( سيرة، 212، 213). همو دربارة اين‌ دو كتاب‌ رواياتى‌ در جاهاي‌ ديگر از قول‌ ابن‌ خفيف‌ نقل‌ كرده‌ است‌ (همان‌، 21، 193). شماري‌ از اين‌ آثار تا روزگار زركوب‌ شيرازي‌ (قرن‌ 8ق‌) موجود بوده‌ و از آنها با عبارت‌ «متداول‌ و مشهور» ياد مى‌كند (ص‌ 126-127) و حاجى‌ خليفه‌ نيز به‌ يكى‌ از تصنيفات‌ او به‌ عنوان‌ كتاب‌ الفضائل‌ و جامع‌ الدعوات‌ و الاذكار اشاره‌ مى‌كند كه‌ در 262 باب‌ و شامل‌ ذكر فضايل‌ قرآن‌ و نقل‌ ادعية انبياء، صحابه‌، زهّاد و تابعين‌ بوده‌ است‌ (5/131). ظاهراً اين‌ كتاب‌ دو تصنيفى‌ را كه‌ جنيد به‌ نام‌ شرح‌ الفضائل‌ (ص‌ 42) و عيسى‌ بن‌ جنيد به‌ عنوان‌ جامع‌ الدعوات‌ آورده‌اند (ص‌ 84)، در برداشته‌ است‌.
آنچه‌ از ابن‌ خفيف‌ امروز در دست‌ است‌. گذشته‌ از اقوال‌ پراكنده‌اي‌ كه‌ در كتب‌ طبقات‌ و تذكره‌ها از او نقل‌ كرده‌اند و مقالتى‌ در فضايل‌ ابوالحسن‌ اشعري‌ كه‌ در طبقات‌ سبكى‌ (2/155- 159) وارد شده‌ است‌، دو رسالة كوتاه‌ است‌ كه‌ به‌ نامهاي‌ وصية ابن‌ خفيف‌ و معتقد ابن‌ خفيف‌ با ترجمة فارسى‌، به‌ توسط خانم‌ ا. شيمل‌ - طاري‌، ذيل‌ سيرة ابن‌ الخفيف‌ ديلمى‌ (ترجمة يحيى‌ بن‌ جنيد شيرازي‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌، و از كتاب‌ الاقتصاد او نسخه‌اي‌ در كتابخانة پرتوپاشا (تركيه‌) موجود است‌ (دربارةنسخه‌هاي‌خطى‌ اين‌ آثار و ترجمةفارسى‌ آنها .(GAS,I/664 نك: در كتابخانة مركزي‌ دانشگاه‌ تهران‌ نيز نسخه‌اي‌ از كتاب‌ معتقد ابن‌ خفيف‌ همراه‌ با شرح‌ آن‌ با عنوان‌ الفوائد العمادية فى‌ القواعد الاعتقادية موجود است‌ (مركزي‌، 11/2076) كه‌ ظاهراً بايد همان‌ المعتقد الصغير يا الاعتقاد الصغير باشد كه‌ جنيد شيرازي‌ (ص‌ 43) و زركوب‌ (ص‌ 127) ذكر كرده‌اند و شايد همان‌ كتابى‌ باشد كه‌ جنيد به‌ عنوان‌ شرح‌ المعتقد الصغير در شمار آثار مولانا افتخار الدين‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ محمد دامغانى‌ آن‌ را ذكر كرده‌ است‌ (ص‌ 66 -67).
چنانكه‌ گفته‌ شد از آثار ابن‌ خفيف‌ جز اين‌ چند تصنيف‌ چيزي‌ در دست‌ نيست‌، ولى‌ از عنوانهايى‌ كه‌ ديلمى‌ و جنيد نقل‌ كرده‌اند، چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ اغلب‌ آنها در موضوعات‌ مربوط به‌ تصوف‌ و چند تصنيف‌ نيز در فقه‌ و كلام‌ بوده‌ است‌ (نك: ماسينيون‌، «مصائب‌»، .(II/194 كتاب‌ شرف‌ الفقر او بايد متضمن‌ مطالبى‌ بوده‌ باشد كه‌ در مناظرة او با ابوالعباس‌ بن‌ عطار بر سر فضيلت‌ فقر بر غنا مطرح‌ شده‌ (نك: ديلمى‌، سيرة، 91-92، 212) و اين‌ موضوعى‌ است‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ ميان‌ عرفا مورد بحث‌ و اختلاف‌ نظر بوده‌ است‌ (نك: هجويري‌، 27؛ خطيب‌، 5/28). كتاب‌ بلوي‌ الانبياء شايد بسط همان‌ نكته‌اي‌ بوده‌ است‌ كه‌ از او دربارة «بلاء المحبين‌» نقل‌ كرده‌اند (سلمى‌، 489-490). از سخنانى‌ كه‌ از او دربارة محبت‌ نقل‌ كرده‌اند (همانجا؛ عطار، 2/131؛ بقلى‌، 10) و نيز از كتابى‌ كه‌ شاگردش‌ ديلمى‌ در اين‌ باب‌ به‌ نام‌ عطف‌ الالف‌ المألوف‌ على‌ اللام‌ المعطوف‌ تصنيف‌ كرده‌ و در آن‌ (ص‌ 19، 35-36، 45، 135) بعضى‌ از آرا و اقوال‌ استاد خود را دربارة محبت‌ شاهد آورده‌ است‌، مى‌توان‌ به‌ تقريب‌ از مضامين‌ كتاب‌ المحبة و كتاب‌ الودّو الالفة او نشانه‌هايى‌ يافت‌، كتاب‌ ردّ على‌ ابن‌ سالم‌ كه‌ از تصنيفات‌ مفصل‌ او بوده‌، چنانكه‌ از عنوان‌ آن‌ برمى‌آيد، در ردّ عقايد سالميه‌ بوده‌ و به‌ گفتة انصاري‌ (ص‌ 312) نيز وي‌ به‌ قول‌ ابوعبدالله‌ بن‌ سالم‌ داير بر اينكه‌ خداوند در ازل‌ همه‌ چيز را مى‌ديده‌ است‌، خرده‌ گرفته‌ بود (قس‌: ماسينيون‌، «مصائب‌»، .(II/194 كتاب‌ المشيخة او نيز بايد اساس‌ كار شاگردش‌ ابوالحسن‌ ديلمى‌، كه‌ تصنيفى‌ در مشيخة فارس‌ ساخته‌ بود، قرار گرفته‌ باشد (نك: جنيد شيرازي‌، 38، 45؛ ماسينيون‌، همان‌، .(II/195 وصيت‌ ابن‌ خفيف‌ رسالة كوچكى‌ است‌ شامل‌ نصايح‌ او به‌ مريدان‌ و سالكان‌، در 25 وصيت‌ در مراعات‌ تقوي‌ و طهارت‌ پرهيز از شهوات‌ و وساوس‌ نفسانى‌، اجتناب‌ از كبر و غرور و حسد، تحصيل‌ فضايل‌ و كمالات‌ اخلاقى‌ و ممارست‌ در رياضت‌ و مجاهدت‌.
معتقد ابن‌ خفيف‌ نيز رساله‌اي‌ است‌ كوتاه‌ كه‌ اساس‌ مطالب‌ آن‌ تصحيح‌ و تصفية اعمال‌ و اخلاص‌ در عبادات‌ است‌. مضامين‌ رساله‌ شامل‌ نكاتى‌ است‌ در تعريف‌ توحيد و تنزيه‌ ذات‌ باري‌ تعالى‌ و اشاراتى‌ به‌ اينكه‌ علم‌ غير از رؤيت‌ است‌، يعنى‌ خداوند آنچه‌ را كه‌ موجود است‌ مى‌بيند و آنچه‌ را كه‌ معدوم‌ است‌ مى‌داند؛ صفات‌ خداوند قائم‌ بر ذات‌ اوست‌ و رؤيت‌ خداوند در قيامت‌ ممكن‌ است‌. در مسألة جبر و اختيار، طاعت‌ و معصيت‌، خلق‌ افعال‌ و كسب‌ افعال‌، نبوت‌ و خاتميت‌، معراج‌ رسول‌ اكرم‌ و چگونگى‌ِ آن‌، و نيز در مسائل‌ مربوط به‌ ايمان‌ و اسلام‌، توحيد و معرفت‌، استطاعت‌ و فعل‌، جنت‌ و نار، اخبار آحاد و متواتر، عقل‌ و شرع‌، حسن‌ و قبح‌ و ساير موضوعات‌ كلامى‌ و اعتقادي‌ از ديدگاه‌ اشاعره‌ گفت‌وگو مى‌كند.
در فصل‌ چهارم‌ رساله‌ از مطالبى‌ كه‌ خاص‌ طبقة صوفيه‌ است‌، سخن‌ مى‌رود: فقر بر غنى‌ افضل‌ است‌، زهد كلى‌ بهتر از زهد جزئى‌ است‌؛ رؤيت‌ در دنيا محال‌ است‌؛ نبوت‌ بهتر از ولايت‌ است‌؛ معجز از انبياست‌ و كرامت‌ از آن‌ِ اولياء؛ سكر مقام‌ مريدان‌ است‌ و بر عارفان‌ كامل‌ روا نيست‌؛ صحو بر سكر رجحان‌ دارد؛ ذخيره‌ كردن‌ مال‌ وقتى‌ كه‌ توكل‌ درست‌ باشد، زيان‌ ندارد؛ تصوف‌ نه‌ علم‌ است‌ نه‌ عمل‌، بلكه‌ صفتى‌ است‌ كه‌ چون‌ ذات‌ صوفى‌ بدان‌ متجلى‌ است‌، آنگاه‌ هم‌ صاحب‌ علم‌ و عمل‌ مى‌شود و هم‌ ميزان‌ علم‌ و عمل‌؛ ميان‌ تصوف‌ و فقر و تقوي‌ فرق‌ نيست‌، فقر در سببها تصرف‌ ندارد، ولى‌ صوفى‌ در سببها تصرف‌ تواند كرد؛ حال‌ غير از وجود است‌؛ سماع‌ عارفان‌ را رواست‌، ولى‌ مريدان‌ را روا نيست‌ و كلاً ترك‌ آن‌ اولى‌ است‌، زيرا آفات‌ آن‌ بسيار است‌. در پايان‌ رساله‌ اشاراتى‌ به‌ فرق‌ ميان‌ روح‌ و نفس‌ و حيات‌ و مخالفت‌ با نفس‌ نيز ديده‌ مى‌شود.
سلسلة نسبت‌ خرقة ابن‌ خفيف‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ نقل‌ شده‌ است‌: مؤلف‌ فردوس‌ المرشدية در ذكر سلسلة خرقة ابوالحسن‌ كازرونى‌ آن‌ را به‌ صورتى‌ آورده‌ (محمود بن‌ عثمان‌، 22) و زركوب‌ شيرازي‌ در بيان‌ نسبت‌ خرقة شيخ‌ شهاب‌ الدين‌ سهروردي‌ آن‌ را به‌ نوعى‌، و از طريق‌ شجرة خرقة شيخ‌ روزبهان‌ بقلى‌ به‌ نوعى‌ ديگر نزديك‌ به‌ ترتيب‌ مندرج‌ در فردوس‌ المرشدية نقل‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 128-130)، اما هيچ‌ يك‌ از اين‌ صورتها با آگاهيهايى‌ كه‌ دربارة ابن‌ خفيف‌ از سيرة ديلمى‌ به‌ دست‌ مى‌آيد، سازگاري‌ تمام‌ ندارد. بنابر سلسله‌هايى‌ كه‌ ذكر شد (نيز نك: معصوم‌ عليشاه‌، 2/92، 173، 308- 309) طريقة سهرورديه‌، طريقة كازرونيه‌ و اصحاب‌ روزبهان‌ بقلى‌ نسبت‌ خرقة خود را با واسطه‌هايى‌ به‌ ابن‌ خفيف‌ مى‌رسانند.
ابن‌ خفيف‌ در شيراز داراي‌ دستگاهى‌ بوده‌ و دوستان‌ و مريدان‌ بسيار داشته‌ است‌. مؤلف‌ فردوس‌ المرشدية در سبب‌ تقرب‌ مردمان‌ به‌ او گويد كه‌ طريق‌ وي‌ آن‌ بود «كه‌ بستدي‌ و بدادي‌» (محمود بن‌ عثمان‌، 17). در زمان‌ حيات‌ هجويري‌ طريقة او به‌ خفيفيه‌ معروف‌ بوده‌ و همو گويد كه‌ خفيفيان‌ به‌ ابن‌ خفيف‌ تولاّ كنند (ص‌ 317). حمدالله‌ مستوفى‌ در تاريخ‌ گزيده‌ به‌ «قبيلة خفيفيه‌ كه‌ ارباب‌ و اكابر ابهرند»، اشاره‌ مى‌كند (ص‌ 657) و آنان‌ را از «تخمة» وي‌ مى‌داند، ولى‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ مقصود مستوفى‌ از اين‌ تعبير چيست‌، زيرا از اولاد و احفاد ابن‌ خفيف‌ در هيچ‌ مأخذي‌ ذكري‌ نيامده‌ است‌ و شايد اين‌ نكته‌ اشاره‌اي‌ به‌ گسترش‌ طريقة او در آن‌ نواحى‌ باشد و به‌ هر حال‌ حاكى‌ از آن‌ است‌ كه‌ در اوايل‌ سدة 8ق‌ كسانى‌ در آنجا خود را به‌ وي‌ منسوب‌ مى‌داشته‌اند. طريقة ابن‌ خفيف‌ به‌ توسط مريدش‌ حسين‌ اكّار و به‌ وسيلة مريد او ابواسحاق‌ كازرونى‌ (ه م‌) به‌ تأسيس‌ طريقة كازرونيه‌ انجاميد.
اساس‌ طريقت‌ ابن‌ خفيف‌ بر مجاهدت‌ بوده‌ و از رياضتهاي‌ سخت‌ و طاعات‌ و عبادات‌ طاقت‌ شكن‌ و افراط او در كم‌ خوردن‌ و مخالفت‌ با نفس‌ داستانهاي‌ بسيار نقل‌ كرده‌اند (ديلمى‌، سيرة، 23، 24، 29-30؛ قشيري‌، 31؛ ابن‌ عساكر، 192؛ سبكى‌، 2/151-152). او را مى‌توان‌ حلقة رابط ميان‌ مشايخ‌ سده‌هاي‌ 3 و 4 عراق‌، چون‌ جنيد، رويم‌، شبلى‌ و ابن‌ عطا، با صوفيان‌ دورة بعد در فارس‌ و خراسان‌ دانست‌ و كسانى‌ چون‌ ابوالحسن‌ ديلمى‌، ابن‌ بساكويه‌، ابونصر سراج‌ و ابوعبدالله‌ مقاريضى‌ از تربيت‌ يافتگان‌ او بودند.
آرامگاه‌ او در شيراز زيارتگاه‌ اهل‌ عرفان‌ بوده‌ و گروهى‌ از بزرگان‌ صوفية فارس‌ در حوالى‌ آن‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شده‌اند (نك: جنيد شيرازي‌، 38-94). خانقاه‌ او نيز محل‌ آمدوشد و اقامت‌ زايران‌ بوده‌ و موقوفاتى‌ داشته‌ است‌. به‌ گفتة فسايى‌ از ابتداي‌ حكومت‌ صفويه‌ اين‌ خانقاه‌ از رونق‌ افتاد، ولى‌ كريم‌ خان‌ زند به‌ عمران‌ آن‌ كوشيد و اطراف‌ صحن‌ خانقاه‌ و رباط و قبرستان‌ اطراف‌ آن‌ را مسطح‌ كرد و به‌ صورت‌ ميدانى‌ وسيع‌ درآورد كه‌ به‌ ميدان‌ نعل‌ بندان‌ موسوم‌ و متصل‌ به‌ بازار وكيل‌ است‌ (2/158).
مآخذ: ابن‌ باكويه‌، محمد، «بداية حال‌ الحسين‌ بن‌ منصور الحلاج‌ و نهايته‌» (نك: Quatre در مآخذ لاتين‌)؛ ابن‌ بطوطه‌ رحلة، بيروت‌، دارالكتاب‌ اللبنانى‌؛ ابن‌ جنيد شيرازي‌، عيسى‌، تذكرة هزار مزار، به‌ كوشش‌ نورانى‌ وصال‌، شيراز، 1364ش‌؛ ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، تلبيس‌ ابليس‌، قاهره‌، 1928م‌؛ ابن‌ عساكر، على‌، تبيين‌ كذب‌ المفتري‌، دمشق‌، 1347ق‌؛ ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، 1350ق‌؛ ابن‌ ملقن‌، عمر، طبقات‌ الاولياء، به‌ كوشش‌ نورالدين‌ شريبه‌، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌؛ ابونعيم‌ اصفهانى‌، احمد، حلية الاولياء، بيروت‌، 1407ق‌/ 1987م‌؛ اخبار الحلاج‌، به‌ كوشش‌ لوئى‌ ماسينيون‌ و وپ‌. كراوس‌، پاريس‌، 1936م‌؛ انصاري‌ هروي‌، خواجه‌ عبدالله‌، طبقات‌ الصّوفيّه‌، به‌ كوشش‌ محمد سرور مولائى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ بقلى‌ شيرازي‌، روزبهان‌، عبهر العاشقين‌، به‌ كوشش‌ هانري‌ كربن‌، تهران‌، 1337ش‌؛ تاريخ‌ سيستان‌، به‌ كوشش‌ ملك‌ الشعراي‌ بهار، تهران‌، 1352ش‌؛ جامى‌، عبدالرحمان‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ مهدي‌ توحيدي‌ پور، تهران‌، 1336ش‌؛ جنيد شيرازي‌، معين‌ الدين‌، شدالازار، به‌ كوشش‌ قزوينى‌ و اقبال‌، تهران‌، 1328ش‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌، به‌ كوشش‌ گوستاوفلوگل‌، لايپزيگ‌، 1871م‌؛ حمدالله‌ مستوفى‌، ابن‌ ابى‌ بكر، تاريخ‌ گزيده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوائى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ خطيب‌ بغدادي‌، احمد، تاريخ‌ بغداد، بيروت‌، 1349ق‌؛ ديلمى‌، ابوالحسن‌، سيرة الشيخ‌ الكبير، ترجمة ركن‌الدين‌ يحيى‌ ابن‌ جنيد الشيرازي‌، به‌ كوشش‌ ا.شيمل‌ - طاري‌، تهران‌، 1363ش‌؛ همو، عطف‌ الالف‌ المألوف‌ على‌ اللام‌ المعطوف‌، به‌ كوشش‌ ج‌.ك‌. واديه‌، بيروت‌، 1962م‌؛ ذهبى‌، محمد، سير اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ الارنؤوط و اكرم‌ بوشى‌، بيروت‌، 1403ق‌/ 1983م‌؛ زركوب‌ شيرازي‌، احمد، شيراز نامه‌، به‌ كوشش‌ اسماعيل‌ واعظ جوادي‌، تهران‌، 1350ش‌؛ سبكى‌، عبدالوهاب‌، طبقات‌ الشافعية الكبري‌، قاهره‌، 1324ق‌؛ سلمى‌، محمد، طبقات‌ الصوفية، به‌ كوشش‌ يوهانس‌ پدرسن‌، ليدن‌، 1960م‌؛ عطار، محمد، تذكرة الاولياء، به‌ كوشش‌ نيكلسون‌، ليدن‌، 1905م‌؛ غزالى‌، محمد، احياء علوم‌ الدين‌، قاهره‌، 1352ق‌/1933م‌؛ فروزانفر، بديع‌ الزمان‌، مآخذ قصص‌ و تمثيلات‌ مثنوي‌، تهران‌، 1333ش‌؛ فسائى‌، ميرزا حسن‌، تاريخ‌ فارسنامة ناصري‌، تهران‌، 1314ش‌؛ قزوينى‌، زكريا، آثار البلاد، بيروت‌، دارصادر؛ قشيري‌، عبدالكريم‌، الرسالة القشيريّة، قاهره‌، 1379ق‌/1959م‌؛ محمود بن‌ عثمان‌، فردوس‌ المرشدية فى‌ اسرار الصمدية، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1333ش‌؛ مركزي‌، خطى‌؛ معصوم‌ عليشاه‌ شيرازي‌، محمد، طرائق‌ الحقائق‌، به‌ كوشش‌ محمد جعفر محجوب‌، تهران‌، 1339ش‌؛ هجويري‌، على‌، كشف‌ المحجوب‌، به‌ كوشش‌ ژوكوفسكى‌، لنين‌گراد، 1926م‌؛ يافعى‌، عبدالله‌، روض‌ الرياحين‌ فى‌ حكايات‌ الصالحين‌، قبرس‌، مؤسسة عمادالدين‌؛ همو، مرآة الجنان‌، حيدرآباد دكن‌، 1337- 1339ق‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز:
GAS; Massignon, Louis, La Passion de Husayn ibn Mans C r Hall @ j, Paris, 1975; id, Les notes H Akbb ? r al- V all ? j. šòŸó ¤‘“¡ :î÷ ; Quatre textes in E dits relatifs H la biographie d'al Hosayn ibn Man s o = r, Al, V all ? j, E dit E s Par Louis Massignon, Paris, 1914.
فتح‌الله‌ مجتبائى‌ (رب) 6/5/77
ن‌ * 2 * (رب) 12/5/77
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1159
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست